کد مطلب: ۱۳۸۸
تعداد بازدید: ۳۶۷۳
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۶
معرفی مفاخر شیعه/۲۹
سیّد نعمت الله جزایری که یکی از فقیهان‌، محدّثین‌ و ادبای‌ ‌بزرگ شيعه در اواخر قرن يازدهم و اوايل قرن دوازدهم هجرى است،‏ در یکی از جزایر پیرامون بصره (بین دجله و فرات) به نام «صباغیه»، حدود سال 1050 قمری دیده به جهان گشود.

سیّد نعمت الله جزائری

ولادت

سیّد نعمت الله جزایری که فقیهان‌، محدّثین‌ و ادبای‌ ‌بزرگ شيعه در اواخر قرن يازدهم و اوايل قرن دوازدهم هجرى است،‏ در یکی از جزایر پیرامون بصره (بین دجله و فرات) به نام «صباغیه»، حدود سال 1050 قمری دیده به جهان گشود. وی‌ سر سلسله ی خاندان‌ مشهور علمی‌ و دینی‌ سادات‌ جزایری‌ بود كه‌ سه‌ قرن‌ در منطقه خوزستان‌ به ‌ویژه‌ شوشتر، خدمات‌ ارزنده ‌ای‌ كردند. پدر او سیّد عبد الله با دوازده واسطه به امام کاظم علیه السّلام می رسد.

تلاش در راه تحصیل علم

سیّد عبد الله از همان اوان کودکی سیّد نعمت الله را برای کسب دانش و طی نمودن مدارج علمی به مکتب خانه فرستاد. سیّد نعمت الله روزهای کودکی را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گیری از دانشوران صباغیه، شط بنی اسد، حویزه و بصره به یازده سالگی رسید. در این هنگام برای ادامه ی تحصیل همراه برادرش سیّد نجم الدّین رهسپار شیراز شد. تهیدستی سیّد نعمت الله او را به نسخه برداری از کتاب ها، تصحیح نسخه ها و حاشیه نویسی مجبور کرد. تا بامداد کار می کرد و درس می خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ی ویژه بامدادی، سر خود را روی کتاب گذاشته و لحظه ای استراحت می کرد. بعد از آن تا ظهر تدریس می کرد و پس از نماز ظهر خود را به درس یکی از استادان می رساند. او خود در باره آن روزها می نویسد: «... وقتی اذان ظهر می شد به درس می شتافتم. ... بیشتر وقت ها نمی توانستم نان تهیه کنم، بنابراین تا شامگاه گرسنه می ماندم. اغلب هنگامی که شب فرا می رسید به اندازه ای در اندیشه ی درس فرو می رفتم که نمی دانستم در طول روز چیزی خورده ام یا نه! پس از مدّتی فکر می کردم و می فهمیدم که چیزی نخورده ام». تلاشِ او تابستان و زمستان نمی شناخت و همه ی فصل ها برایش فصل درس بود. سیّد نعمت الله در باره یکی از زمستان های شیراز می نویسد: «من درسی داشتم که حاشیه های آن را بعد از نماز صبح می نوشتم. سرمای هوا و تلاش زیاد باعث می شد که خون از دستم جاری شود. ... سه سال روزگارم بدین سان گذشت». گاهی از شدّت فقر علاوه بر آن که چیزی برای خوردن نداشت، روغنی هم به جهت روشن کردن چراغ به دست نمی آورد، ولی این باعث نمی شد تا از تلاش در راه تحصیل علم باز ماند، بنابراین به مهتاب، خانه ی دوستان و یا مسجد جامع پناه می برد.

بازگشت به صباغیه و ازدواج

پیام های پیوسته ی پدر سیّد نعمت الله، او را به سمت صباغیه رهسپار کرد. پدر و مادر، که برای دیدار فرزندشان روز شماری می کردند، برای آن که او را ماندگار کنند، مراسم ازدواجی بر پا داشتند و پیوند سید نعمت الله با دختر عمویش را جشن گرفتند. بیست روز پس از ازدواج، دیدار سیّد با یکی از دانشمندان، اشتیاق مدرسه و تحصیل را در دل او شعله ور ساخت، به گونه ای که در همان محفل تصمیم به ادامه ی درس گرفت و بدون آن که کسی را آگاه سازد رهسپار شیراز شد.

حرکت به سمت اصفهان

این بار اقامت او در شیراز دیری نپایید. پس از مدّتی خبر درگذشت پدر، وی را در اندوه فرو برد و اندکی بعد دست حوادث مدرسه تحصیل او در شیراز را به آتش کشید. سیّد نعمت الله با خاطره ی استادان بزرگ شیراز همچون شیخ جعفر بحرانی، راه اصفهان را پیش گرفت.

مجالست با علّامه مجلسی

سیّد در اصفهان از محضر بزرگانی استفاده کرد که هر کدام از فحول علمای شیعه محسوب می شوند. از آن جمله می توان محقّق سبزواری، شیخ حرّ عاملی، امیر اسماعیل خاتون آبادی، ملّا محسن فیض کاشانی و علّامه محمّد باقر مجلسی را نام برد. سیّد نعمت الله در عین تهیدستی و گرسنگی به سوی قلّه های کمال پیش می رفت تا این که ناخدای اقیانوس حدیث، علّامه مجلسی، گوهر صباغیه را شناخت و او را از حمایت مادّی و معنوی خویش بهره مند ساخت. سیّد نعمت الله اینک می توانست فارغ از دغدغه ی روغن چراغ و غذا، به پژوهش بپردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش یاری دهد. او خود خاطره آن روزها را چنین ثبت کرده است: «من در وقت تألیف (بحار الانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حلّ بعض احادیث مشکله با همدیگر مباحثه می نمودیم، بلکه بعض اوقات ایشان مرا از عالم خواب بیدار می کرد و درباره حلّ بعضی احادیث مراجعه می نمود. ... به خاطر کمک به او شب ها در اتاقش می‌خوابیدم. او با من بسیار مزاح می کرد و می خندید تا از مطالعه خسته نشوم، ولی با همه این ها هر گاه می خواستم نزدش حضور یابم، از شدّت هیبت و عظمت وی، دلم چنان می تپید که مدّتی پشت در می ایستادم تا به حالت عادی باز گردم».

تدریس در مدرسه دولت آبادی

توقّف در خانه ی علّامه چهار سال طول کشید. اندک اندک مدرسه ای که میرزا تقی دولت آبادی بنیاد نهاده بود تکمیل شد و سیّد نعمت الله در آن مرکز علمی به تدریس پرداخت. نبوغ و همّت سیّد نعمت الله، همه ی حوزه های آن روز را تحت تاثیر قرار داد. آگاهی و دانش فراوان، فروتنی، ساده زیستی، روی گشاده و بیان روشنی که او داشت، دانشجویان بسیاری را به مدرسه دولت آبادی کشاند.

شفا گرفتن از ائمّه علیهم السّلام

حضور چشم گیر دانش پژوهان و برقراری درس های گوناگون، مطالعه، تحقیق، تدریس و تألیفی که چهار سال پیاپی ادامه یافت، سرانجام دیدگان سیّد نعمت الله را به ضعف و بیماری کشاند. هر چند نخست درد چشم را نادیده می گرفت و آن را پدیده ای گذرا می پنداشت، امّا به زودی از مطالعه باز ماند و بینائی اش با خطری جدی روبرو شد. حکیمان در درمان چشم او کاری از پیش نبردند. سیّد نعمت الله که داروی دردش را در سرزمین عراق و نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام می جُست، با برادر خود سیّد نجم الدّین عازم عراق شد و پس از سفری بسیار دشوار به سامرا رسید. در جریان سفر به سامرا، برای کاروان کوچکی که سیّد با آن همراه بود کرامتی از آیة الکرسی نمایان شد که خود سیّد آن را چنین نگاشته است: «... وقتی به نهر رسیدیم اسب های دزدان آشکار شد. پس به سوی ما تاختند. من آیة الکرسی خواندم و همه ی همراهان را فرمان دادم تا آیة الکرسی بخوانند. چون دزدان به ما رسیدند نخست از ما فاصله گرفته، در گوشه ای به تفکّر پرداختند. آن گاه به سمت ما آمده، گفتند: شما راه را گم کرده اید. البته درست می گفتند، ما راه را گم کرده بودیم. دزدان یکی از افرادشان را با ما همراه ساختند تا ما را به منزل بعدی رساند».

سیّد نعمت الله پس از زیارت امامان مدفون در سامرا، برای زیارت امام کاظم و حضرت جواد علیهما السّلام به کاظمین سفر کرد و پس از آن عازم کربلا و نجف شد. سیّد نعمت الله با اعتقاد راسخ و ایمان عمیقی که نسبت به مقام امامان معصوم علیهم السّلام نزد خدای متعال داشت، از آرامگاه هر امام معصوم، قدری خاک را به تبرّک برداشته و با هم آمیخت و آن را سرمه ی چشمان خود ساخت. دیری نپائید که چشمانش سلامتی خود را باز یافت و این گونه شفای خود را از حضرات ائمّه علیهم السّلام به ارمغان برد.

عزیمت به شوشتر

پس از چندی با رحلت سیّد نجم الدّین برادرِ سیّد نعمت الله، او به شدّت غمگین و عزادار شد و تصمیم گرفت برای تسکین اندوهِ این مصیبت، به مشهد مقدّس رفته و متوسّل به امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضّا علیه السّلام گردد. سیّد در بازگشت از خراسان، در سبزوار بیمار شد و با رنج بسیار خود را به اصفهان رساند. پس از آن در پی نامه های فراوانی که از سمت شوشتر و حویزه مبنی بر دعوت از او، دریافت کرده بود، با سنگینی بارِ مسئولیّتی که در بر دوش خود احساس می کرد، ناگزیر امر خود را به مشورت با خدای متعال و استخاره حواله داد و نتیجه آن شد که در روزهای پایانی سال 1079 قمری، دعوت فتحعلی خان (حاکم خوزستان) را اجابت نموده و به شوشتر کوچ کند.

انقلاب فرهنگی در شوشتر و شیخ الاسلامی جنوب

سیّد نعمت الله در آن دیار مسجدها و مدرسه های دینی فراوانی بنا کرد. آن بزرگ مرد علاوه بر اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع، در خیابان ها به راه می افتاد و اصناف و پیشه وران را با آداب اسلامی آشنا می ساخت. اندک اندک نهال هایی که او کشته بود بارور شد و دانشمندان توانائی را به جهان اسلام عرضه کرد که به آبادی های دور و نزدیک می شتافتند و مردم را با اهل بیت علیهم السّلام آشنا می ساختند. چون خبر تلاش های موفّقیت آمیز سیّد نعمت الله به شاه سلیمان صفوی رسید، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که بی درنگ در ضمن فرمانی، او را به شیخ الاسلامی جنوب برگزید و همه مناصب شرعی آن دیار را به وی واگذار کرد. او که اینک مرجع دینی اهالی خوزستان و جنوب عراق به شمار می آمد، در پی هدایت مردم و از میان برداشتن دشمنی قبیله ها تلاش فراوانی کرد.

تألیفات

سیّد نعمت الله جزایری علاوه بر تربیت شاگردان بسیار و فرزندان و نوادگانی که به گفته ی محدّث بزرگوار شیخ عبّاس قمّی: «همه از علما و فضلا بودند»، بیش از 55 عنوان کتاب از خود به یادگار گذارد که از باب نمونه برخی از آن ها را نام می بریم: الانوار النعمانیة، انیس الفرید، تحفة الاسرار، الجواهر الغوالی فی شرح عوالی اللئالی، ریاض الابرار، زهر الربیع، الغایة القصوی و ده ها اثر دیگری که به صورت حاشیه و شرح نوشته شده است.

غروب خورشید شوشتر

پس از چندی خبر رحلت علّامه مجلسی، سیّد را راهی اصفهان نمود و پس از شرکت در مراسم تشییع و تدفین استاد گرامی اش به شوشتر بازگشت. غم فراق علّامه چنان او را تحت تأثیر قرار داده بود که بار دیگر برای التیام این مصیبت به زیارت حضرت رضا علیه السّلام شتافت. در بازگشت مدّتی در گرگان توقّف کرد و به تبلیغ معارف قرآن و عترت پرداخت و پس از آن راهی شوشتر شد. در مسیر خوزستان سیّد نعمت الله بیمار شد و در منطقه ی جایدر (نزدیک پلدختر) بیماری او شدّت گرفت. همراهان تصمیم گرفتند برای استراحت سیّد مدّتی توقّف کنند. امّا این توقّفگاه آخرین منزلگاه او بود و بر اثر تشدید بیماریش، روح ملکوتی او به جانب پروردگار پرواز کرد. آری سیّد نعمت الله پس از عمری مجاهدت در مسیر تبلیغ دین مبین اسلام و مکتب جاودانه ی اهل بیت، در سنّ 62 سالگی، در شب جمعه 22 شوّال سال 1112 قمری دو سال پس از فوت استادش علّامه مجلسی بدرود حیات گفت. همراهان بدن مرجع خود را با عزّت و احترام در همان جا به خاک سپردند و مردم آن سامان به پاس خدمات شایسته و جایگاه والای علمی و معنوی او، بارگاهی بر مزار شریفش بنا نهادند. خداوند او را با اولیائش محشور بگرداند.

پی نوشت

برگرفته از کتاب های: کشف الاسرار ج1 ص13 (مقدّمه ی محقّق)/ مشاهیر دانشمندان اسلام (ترجمه الکنی و الالقاب) ج3 ص322/ گلشن ابرار ج1 ص427/ دانشنامه ی جهان اسلام ج1 ص4648/ کتابشناسی نرم افزار جامع الاحادیث نور5/3.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: