کد مطلب: ۱۰۸۹
تعداد بازدید: ۸۰۹۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۱:۵۶
درسنامه شماره ۲۱
امیر المؤمنین علی علیه السّلام در ادامه ذکر ویژگی های متّقین به بیان این مطلب می پردازند که چیزی موجب شادی و روشنی چشم اهل تقوا می شود که فنا و نیستی در آن راه ندارد و از طرفی ایشان نسبت به آن چه جاودانه نیست زهد ورزیده و اساساً علاقه مند نیستند.

شرح خطبه همام

پنج ویژگی برجسته

پس از بیان مبارزه اهل تقوا با نفس امّاره و تأدیب او که خود از مراحل مرابطه و مراقبت از مرزهای ایمان محسوب می شود، اینک وجود مقدّس مولایمان امیر المؤمنین علیه السّلام از صفات و ویژگی های دیگر متّقین پرده برداشته و می فرمایند:

«قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ». روشنى چشمش در چيزى است كه زوال در آن راه ندارد، و بى میلی و زهدش در چيزى است كه باقى نمى ‏ماند، علم و حلم را به هم آميخته و گفتار را با كردار هم آهنگ ساخته، او را می بینی در حالی که آرزويش نزديك است.

اُنس به باقی و زهد در فانی

«قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى». روشنى چشمش در چيزى است كه زوال در آن راه ندارد، و بى میلی و زهدش در چيزى است كه باقى نمى ‏ماند.

«قُرَّةُ عين» چيزي است كه سبب سرور، شادى و چشم روشنی انسان باشد. در قرآن کریم می خوانیم: «وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ‏ قُرَّتُ‏ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ‏». زن فرعون گفت: اين طفل (موسی) مايه سرور و روشنى چشم من و تو است.[1] و از سوی دیگر نیز خدای متعال درباره بازگشت موسی (شیرخوار) نزد مادرش این گونه می فرماید: «فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ كَيْ‏ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ‏». پس تو را به مادرت برگردانديم تا شاد گردد و محزون نباشد.[2]

وجود مقدّس و نورانی امیر المؤمنین علی علیه السّلام در ادامه ذکر ویژگی های متّقین به بیان این مطلب می پردازند که چیزی موجب شادی و روشنی چشم اهل تقوا می شود که فنا و نیستی در آن راه ندارد و از طرفی ایشان نسبت به آن چه جاودانه نیست زهد ورزیده و اساساً علاقه مند نیستند. این نشانه درجات بالای عقلانیّت، خرد و دور اندیشی متّقین است که از زمان، این عنصر پر ارزش ولی کوتاه و گذرا، برای کسب آن چه نابود شدنی است و باقی نخواهد بود، استفاده نمی کنند بلکه این سرمایه پر ارزش یعنی فرصت و توان خود را، در راه کسب ماندنی ها و جاودانه ها به کار می گیرند. به عنوان مثال فرض کنید که به یک نفر دو چیز پیشنهاد می شود تا یکی را با انتخاب خودش به او هدیه دهند. یکی کوهی از یخ و دیگری خانه ای زیبا در محلّی مناسب. حال اگر او کوه یخ را انتخاب کند بدون شک تمام عقلای عالم او را به خاطر این انتخاب مذمّت می کنند چون کاملاً روشن است که آن کوه یخ به فاصله چند روز دیگر به خاطر تابش خورشید و گرمای هوا آب می شود و از آن چیزی باقی نمی ماند ولی در عوض خانه برای او می ماند و به عنوان یک سر پناه و یا حتّی سرمایه از ارزش مالی بالائی برخوردار است. اهل تقوا نیز فریب رنگ و جلوه ی چیزهای فانی را نخورده و با آن ها شادمان نمی گردند لذا نسبت به آن ها تمایلی نداشته و مدّت زمان محدود حیات خود را به این امور اختصاص نمی دهند. در عوض تحصیل هر آن چه ماندگار است موجب شادمانی و روشنی چشمشان می شود و نسبت به کسب آن ها از دیگران سبقت می گیرند.

چه چیزی ماندگار است؟

پس از آن که دانستیم روشنی چشم و سرور اهل تقوا در اموری است که باقی می ماند و دست روزگار آن ها را فانی نمی سازد، حال باید بدانیم امور باقی چه اموری هستند. در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که بر همین مطلب دلالت می کند.

خدای متعال در سوره الرحمن می فرماید: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ * وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ». همه كسانى كه روى آن [زمين‏] هستند فانى مى ‏شوند * و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ‏ماند.[3] همچنین در سوره قصص می فرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ». معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست، همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مى‏ شود، حاكميّت تنها از آن اوست و همه به سوى او بازگردانده مى شويد.[4]

در تفسیر نمونه آمده است: «وجه از نظر لغت به معنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و روبرو مى ‏شويم، ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى ‏رود منظور ذات پاك او است».[5] پس اصل اوّلیّه آن است که بقاء و جاودانگی از آن خدای متعال است و هر آن چه غیر اوست محکوم به فناست. با این بیان معلوم می شود که روشنی چشم اهل تقوا و بهجت قلبشان خداوند متعال است. متّقین از ساعات عمر خود تنها برای تقرّب به درگاه پروردگار و انس و الفت با او بهره می گیرند و تمام همّ و غمّ خود را برای رضای او معطوف داشته اند. این اعلی درجات اهل تقواست و همان است که مولای متّقیان امیر مؤمنان علی علیه السّلام می فرماید: «مَا عَبَدْتُكَ‏ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ رَأَيْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ». (خدایا!) تو را به خاطر ترس از آتشت و اشتیاق به بهشتت عبادت نکردم‏ بلکه تو را سزاوار عبادت یافتم پس به همین جهت عبادتت نمودم.[6]

روایت شده است: «أَنَّ عِيسَى مَرَّ بِثَلَاثَةِ نَفَرٍ قَدْ نَحِلَتْ أَبْدَانُهُمْ وَ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ فَقَالَ لَهُمْ مَا الَّذِي بَلَغَ بِكُمْ مَا أَرَى فَقَالُوا الْخَوْفُ مِنَ النَّارِ...». روزی عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام از کنار سه نفر گذر کرد که بدن هایشان لاغر شده و رنگ چهره هایشان پریده بود. عیسی از ایشان پرسید: چه به شما رسیده که من ندیدم؟ گفتند: ترس از آتش (عذاب خدا). پس عیسی فرمود: بر خداوند حق است که ایمن کند هر آن کسی را که از او می ترسد. سپس از کنار ایشان عبور کرد تا به سه نفر دیگر رسید که لاغری و پریدگی رنگشان از سه نفر قبل بیشتر بود، عیسی گفت: چه چیزی به شما رسیده که من ندیدم؟ گفتند: اشتیاق به بهشت (ما را به این روز انداخته) عیسی گفت: بر خداوند حق است که آن چه را امید دارید به شما عطا کند. سپس از کنارشان عبور کرده تا به سه نفر دیگر رسید که از حیث لاغری و پریدگی رنگ از دیگران بدتر بودند و چهره هایشان از نور درخشان بود. عیسی گفت: چه به شما رسیده که من ندیدم؟ گفتند: خدای عزّ و جلّ را دوست می داریم. پس عیسی به ایشان فرمود: شما مقرّبان درگاه خدائید، شما مقرّبان درگاه خدائید.[7]

میزان معرفت و شناخت ایشان به خدای متعال تا حدّی اوج گرفته که جز نقش سیمای محبوب در آئینه قلبشان چیز دیگری جای ندارد و در عالم وجود تنها او را می بینند. صفات جمال و جلال پروردگار چنان در وجودشان جلوه نموده که بی اختیار عاشق و دلداده او گشته اند. ایشان در پرستش خدا بی نظیرند و در این ستایش جز وصال محبوب را نمی جویند. نه ترس از عذاب و نه طمع در نعمت ها و پاداش پروردگار، هیچ کدام توجّه آن ها را از معبود منحرف نساخته و آن ها غرق در ذات خداوند هستند.

امّا درجات پائین تری نیز وجود دارند که خرسندی و روشنی چشمشان در جاودانه هاست و نسبت به هر چه پایدار نیست زهد به خرج می دهند. خداوند عزّ و جلّ می فرماید: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ». آن چه به شما داده شده، متاع زندگى دنيا و زينت آن است و آن چه نزد خداست بهتر و پايدارتر است آيا انديشه نمى ‏كنيد؟[8] گروهی هستند که خوف از عذاب خدا و خشم الهی و یا شوق به بهشت و نعمت های پروردگار، آن ها را واداشته تا رضای پروردگار را با کسب اعمال صالح و ترک اموری که مورد کراهت خداوند است، به دست آورند و بدین وسیله از عقاب خدای متعال رهایی یافته و به بهشت و پاداش اخروی دست پیدا کنند. قرآن کریم می فرماید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً». مال و فرزند، زينت زندگى دنياست و باقيات صالحات [ارزش هاى پايدار و شايسته‏] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميد بخش‏ تر است.[9]

این دسته از اهل تقوا گرچه مانند دسته اوّل نیستند و در تقرّب به پروردگار فاصله زیادی با ایشان دارند ولی در هر صورت دل از دنیا و جلوه های فریبنده اش بریده اند و دل را در گروِ آخرت و نعمتهای جاودانه اش نهاده اند چراکه به خوبی آموخته اند که: «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى».‏ و آخرت بهتر و پايدارتر است.[10] حقیقت عالَم برای آن ها روشن است، خوب می دانند که دنیا با تمام نقش و نگار و خود نمائیش بسیار زود گذر و ناپایدار است و دل بستن به آن خسران ابدی را در پی خواهد داشت. دنیا به قدری زود گذر است که پروردگار متعال از آن به شکوفه تعبیر نموده، زیرا عمر شکوفه با وجود زیبائی، طراوت و عطری که دارد بسیار کوتاه است، قرآن کریم می فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى». و هرگز چشمان خود را به نعمت هاى مادّى، كه به گروه هايى از آنان داده ‏ايم، ميفكن! اين ها شكوفه ‏هاى زندگى دنياست تا آنان را در آن بيازماييم و روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است.[11]

امّا بنده ای که بندگی خود را به خاطر ترس و به شرط مزد به جای می آورد کجا؟! و بنده ای که با معبود خود چنان رابطه عاشقانه ای دارد که از محبّت فراوان و دلدادگیش بی اختیار لب به مدح او گشوده و از عمق جانش او را می پرستد؟! همو که در بندگی خود به قدری خالص شده که تنها هدف و انگیزه اش در ستایش و اطاعت از معبود، جلب رضای او و تقرّب به آستانش می باشد و هیچ گاه گوشه نگاهی به ثواب و عقاب پروردگار ندارد.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند

تاریخ، صدای مناجات های بی نظیر امام الموحّدین امیر المؤمنین علی علیه السّلام را هرگز فراموش نمی کند. آن گاه که به درگاه پروردگار عرضه داشت: «يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ‏ عَلَى‏ عَذَابِكَ‏ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ‏ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ».‏ ای خدای من! آقای من! مولای من! پروردگارم! (گیرم) بر عذاب تو صبر کردم، چگونه بر فراق و دوری از تو صبر کنم؟! و (بر فرض که) بر حرارت آتشت شکیبائی نمودم، پس چگونه چشم از لطف و کرمت بپوشم؟![12] و یا آن جا که در مناجات شعبانیه خطاب به معبود خویش عرضه داشت: «إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي‏ أُحِبُّكَ». اگر مرا در آتش دوزخ داخل کنی به اهل آتش اعلام خواهم کرد که قطعاً دوستت می دارم.[13]

به هر حال اهل تقوا دل از دنیا بریده اند و دل را به حیات ابدی داده اند و این آیه را شعار خویش ساخته اند: « وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ». اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى ‏دانستند.[14]

معنای صحیح زهد در دنیا

پیش از این در توضیح عبارات خطبه متّقین در باره زهد صحبت شد و تعریف و فوائد آن را از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السّلام استفاده نمودیم، لذا از تکرار مباحث گذشته صرف نظر نموده و تنها به بیان یک نکته بسنده می نمائیم. این که اهل تقوا نسبت به امور فانی و دنیوی زهد ورزیده اند و به آن ها دل نمی بندند بدان معنا نیست که متّقین با دنیا دشمن بوده و از آن استفاده نمی کنند، چون اساساً چنین چیزی امکان ندارد، هر انسانی به اقتضای طبیعتش به خوراک و پوشاک و ازدواج و ... نیاز دارد و برطرف ننمودن نیازهای طبیعی منجر به بیماری و حتّی مرگ می شود. مراد از زهد در دنیا پرهیز از اموری است که بین انسان و خدای متعال جدائی و فاصله بیندازد و اکتفا نمودن به ضروریّات زندگی و دل نبستن به مطامع دنیوی. یعنی دنیا را برای تقرّب به خدای متعال بخواهیم نه به خاطر آن که دل بسته زیبایی ها و لذّات آن شده باشیم. زهد در دنیا به معنای بی رغبتی به امور دنیوی و رفع وابستگی های زمینی است به گونه ای که اثر آن در انسان طبق فرموده قرآن کریم این است که برای آن چه از امور دنیوی از دست داده محزون نمی شود و نسبت به چیزی که از دنیا تحصیل کرده شادمان نمی گردد، زیرا شادمانی و روشنی چشمش در امور جاودانه است. خدای متعال می فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور». هيچ مصيبتى (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روى نمى ‏دهد مگر اين كه همه آن ها قبل از آن كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است؛ و اين امر براى خدا آسان است * اين به خاطر آن است كه براى آن چه از دست داده ‏ايد تأسّف نخوريد، و به آن چه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد؛ و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد.[15]

ترکیب حلم با علم و قول با عمل

«يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ». علم و حلم را به هم آميخته و گفتار را با كردار هم آهنگ ساخته است.

در باره علم و حلم در عبارات قبل خطبه (و أما النّهار فحلماء علماء) سخن به میان آمد. نکته ای که برخی از شارحین نهج البلاغه[16] از این عبارت مولا امیر المؤمنین علیه السّلام استفاده کرده اند این است که اهل تقوا اهل حلم و شکیبائی هستند ولی حلمی که مسبوق به علم و بر پایه دانائی است. به این معنا که حلم و صبوری ایشان به ناتوانی و ضعف آن ها بر نمی گردد بلکه چون از فوائد و آثار حلم مطّلع هستند، حلم به خرج داده و شکیبائی می کنند. گاهی اوقات بعضی از افراد به خاطر ضعف و زبونی، در مقابل ظلم ظالم سکوت نموده و از خود عکس العملی نشان نمی دهند و گاهی به عکس، انسان با وجود قدرت بر گرفتن انتقام و ضربه زدن به کسی که به او بدی کرده، سکوت می کند و در برابر خطای او واکنش تندی از خود نشان نمی دهد. این نوعِ برخورد، احتیاج به انگیزه و هدفی دارد که نتیجه این گذشت و شکیبائی را برتر و با ارزش تر از انتقام و عکس العمل قرار می دهد. اهل تقوا از دسته دوّم هستند یعنی علم و آگاهی ایشان از ثمرات حلم، باعث می شود که در برابر رفتار ناپسند دیگران واکنش تندی از خود نشان نداده و شکیبائی به خرج دهند. در واقع حلم آن ها از روی حکمت است نه ضعف و سستی.

دیگر این که اهل تقوا گفتار خود را با عمل یک صدا نموده اند. اگر آمر به معروف اند خود عامل بدان هستند و هر گاه نهی از منکر می کنند خود در ترک منکرات در خط مقدّم قرار دارند. قرآن کریم می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون». اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! چرا سخنى مى‏ گوييد كه عمل نمى‏ كنيد؟! * نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمى‏ كنيد.[17] امیر المؤمنین علی علیه السّلام در خطبه 129 نهج البلاغه می فرمایند: «ظَهَرَ الفَسادُ فَلا مُنكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لا زاجِرٌ مُزدَجِرٌ. أ فَبِهذا تُريدُونَ أنْ تَجاوَرُوا اللّهَ فِي دارِ قُدْسِهِ وَ تَكُونُوا أعَزَّ أولِيائِهِ عِنْدَهُ هَيْهاتَ لا يُخْدَعُ اللّهُ عَنْ‏ جَنَّتِهِ وَ لا تُنالُ مَرْضاتُهُ إلّا بِطاعَتِهِ. لَعَنَ اللهُ الآمرينَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِكينَ لَهُ وَ النّاهينَ عَنِ الْمُنْكَرِ العامِلينَ بِهِ». مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده ‏اى پيدا مى ‏شود و نه باز دارنده‏ اى به چشم مى ‏خورد، آيا با اين وضع مى‏ خواهيد در دار قُدس خدا و جوار رحمتش قرار گيريد و عزيزترين اوليايش باشيد؟! هيهات! خداى را در باره بهشت جاويدانش نمى ‏توان فريفت‏ و جز با اطاعتش رضايتش را نتوان به دست آورد، نفرين خدا بر آنان باد كه امر به معروف مى‏ كنند و خود آن را ترك مى‏ نمايند و نهى از منكر مى‏ كنند و خود، مرتكب آن مى ‏شوند.[18] مولایمان علی علیه السّلام می فرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا». اى مردم! به خدا قسم كه من شما را به طاعتى بر نمى ‏انگيزم مگر اين كه خودم در آن طاعت بر شما سبقت گرفته ام، و از معصيتى نهی نمی کنم، مگر اين كه خودم پيش از شما از آن دست كشيده ام.[19]

علم بدون عمل، مایه گرفتاری

علمی که با عمل همراه نشود نه تنها برای صاحبش سودی نخواهد داشت بلکه باعث خسران و گرفتاری او نیز خواهد شد. خدای تبارک و تعالی به حضرت داود علی نبیّنا و آله و علیه السّلام وحی فرمود: «أَنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَيْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِينَ عُقُوبَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِكْرِي». به درستی که همانا سبك‏ ترين و خفيف ‏ترين كارى كه با عالمی که به علمش عمل نمی کند انجام می دهم، شديدتر از هفتاد عقوبت است، و آن اين است كه شيرينى ذكر خود را از قلب او خارج مى‏ سازم.[20]‏‏ در روایتی از حضرت مسیح علی نبیّنا و آله و علیه السّلام آمده است که فرمود: «رَأَيْتُ حَجَراً مَكْتُوباً عَلَيْهِ قَلِّبْنِي فَقَلَّبْتُهُ فَإِذَا عَلَى بَاطِنِهِ: مَنْ لَا يَعْمَلُ بِمَا يَعْلَمُ مَشُومٌ عَلَيْهِ طَلَبُ مَا لَا يَعْلَمُ وَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِ مَا عَلِمَ». سنگی را دیدم که روی آن نوشته شده بود: مرا برگردان، وقتی آن را برگرداندم دیدم داخلش نوشته شده: هر کس به آن چه می داند عمل نکند طلب آن چه نمی داند برایش شوم و مایه بدبختی است وآن چه می داند نیز مردود و نا مقبول است.[21]‏‏ در باره عالمی که به علم خود عمل ننموده، روایات سنگینی در مجامع روایی وجود دارد که دلالت بر خشم خدای متعال بر عالم بی عمل می کند به حدّی که او را جزء مبغوض ترین افراد نزد خدای متعال قرار می دهد و علمش تنها وزر و وبالی برای او در روز قیامت خواهد بود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «كُلُّ عِلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ». هر علمی در روز قیامت برای صاحبش وبال و سختی است مگر آن که به آن عمل کند.[22] همچنین روایات دیگری وجود دارد که عالم بی عمل را مستحقّ شدیدترین عذاب خدا می داند و عالمی را که به علم خود عمل ننموده ولی دیگران را ارشاد می کند چون فتیله چراغی می داند که خود می سوزد ولی برای دیگران ایجاد روشنائی می کند.[23] یعنی بهره خودش از این سوختن تنها نابودی است گرچه دیگران را از روشنائی بهره مند سازد.

آری علمی که باید چراغ راه انسان شود تا او را به بهشت قُرب خدا رهنمون سازد در صورتی که به کار بسته نشود و مورد عمل قرار نگیرد، تأثیر عکس خواهد داشت و مایه سقوط انسان از وادی قُرب پروردگار خواهد شد.‏ شخصى نزد امام زين‏ العابدين عليه السّلام آمد و از حضرت درباره مسائلى سؤال كرد و حضرت پاسخ او را دادند، سپس برگشت تا از مثل همان مسائل سؤال كند، حضرت فرمودند: «مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً»، در انجيل نوشته شده كه دانستن آن چه نمى‏ دانيد را طلب نكنيد، در حالى كه هنوز به آن چه مى ‏دانيد عمل نكرده ‏ايد، زيرا علم هنگامى كه به آن عمل نشود، به صاحبش چیزی جز كفر نمى ‏افزايد و به غير از دورى از خداوند چيزى زياد نمى ‏كند.[24]

عمل باید بر مبنای علم باشد

همان طور که علم بدون عمل باعث سقوط انسان است از سوی دیگر عمل کردن بدون علم نیز مایه هلاک او می شود. به عبارت دیگر علم و عمل دو بال برای انسان هستند که با نبود یکی دیگری به کار نیامده و فقط او را زمین گیرتر می کند امّا هر گاه هر دو با هم همراه شدند، صاحب خود را به اوج آسمان سعادت و قرب پروردگار می رسانند. حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمایند: «فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ». همانا عمل کننده بدون علم مانند کسی است که در غیر مسیر (حقّ) راه می رود پس دور شدن از راه روشن، تنها دور شدن از نیازش را به دنبال خواهد داشت و کسی که از روی علم عمل می کند مانند کسی است که در مسیر روشن قدم بر می دارد پس باید بیننده ببیند آیا (به سوی حق) راه می رود یا (از حق) باز می گردد.[25]

آرزوی نزدیک

«تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ». او را می بینی در حالی که آرزويش نزديك است.

یکی از نقاط ضعف انسان که مبدأ و منشأ بسیاری از بیماری های نفسانی او می گردد «طول أمل» و یا «آرزوهای طولانی» است. در منابع اسلامی زیاد به این موضوع پرداخته شده و اولیاء الهی نسبت به آن هشدار فراوان داده اند و از خطرات و مضرّات آن فراوان سخن گفته اند. البته اصل وجود «آرزو» برای انسان، نعمتی است از جانب خدا، چراکه اگر آرزوئی نبود بسیاری از تلاش و کوشش های بشر رو به خاموشی می گذارد و اساس زندگی انسانی به قعر درّه نابودی و انحطاط سقوط می کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «الْأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِي، وَ لَوْ لَا الْأَمَلُ مَا أَرْضَعَتْ أُمٌّ وَلَداً وَ لَا غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً». آرزو، رحمتی است براى امّت من و اگر آرزو نبود هيچ مادرى فرزندی را شير نمى ‏داد و هيچ باغبانى درختی نمى ‏كاشت.[26] در واقع انسان به آرزوی پیشرفت و ترقّی در امور مختلف اعمّ از معنویّات و مادیّات، برای حرکت و تلاش انگیزه پیدا می کند و با نبود این موهبت الهی، دچار یأس و واماندگی می گردد. روزی حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام نشسته بود و پيرمردى با بيل كار مى ‏كرد و زمين را شخم مى ‏زد. حضرت عيسى عليه السّلام فرمود: «اللّهُمَّ انْزِعْ مِنْهُ الْأَمَلَ‏»، خدايا! اميد را از او زائل کن، پس پيرمرد بيل را كنار گذاشته و خوابيد. پس از مدّتى حضرت فرمود: خدايا! اميد را به او برگردان. (ناگهان) پيرمرد بلند شد و شروع به كار كرد، حضرت از پیرمرد علّت آن را پرسيد، پیرمرد گفت: در حالی که كار مى ‏كردم ناگهان نفْسم به من گفت: تا كى كار مى ‏كنى در حالی که تو پيرمردی سالخورده ای؟ بيل را رها كردم و خوابيدم. سپس نفْسم به من گفت: به خدا قسم تو تا وقتی كه زنده‏ هستی باید زندگى کنی، پس بلند شدم و بيل را به دست گرفتم.[27]

پرهیز از آرزوهای دور و دراز

دانستیم اصل وجود آرزو موهبتی است از جانب خدای متعال که مایه جنب و جوش و حرکت انسان می شود ولی باید مراقب بود که آرزوهایی که انسان را به حرکت و تلاش وا می دارد از حدّ معقول و خداپسند خود فراتر نرفته و انسان را به منجلاب محبّت دنیا گرفتار نسازد. قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُم». كسانى كه بعد از روشن شدن هدايت براى آن ها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است.[28] در این آیه شریفه جمله «وَ أَمْلى‏ لَهُم» از ماده «املاء» به معنى ايجاد طول امل و آرزوهاى دور و دراز است كه انسان را به خود مشغول داشته و از حق باز مى ‏دارد.[29] خدای متعال در سوره حجر می فرماید: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ». بگذار آن ها بخورند، و بهره گيرند، و آرزوها آنان را غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد.[30] پروردگار متعال در این آیه در باره انسان هایی که جز لذّت مادى چيزى نمى ‏فهمند و هر حركتى دارند براى رسيدن به همين‏ لذّت هاست، می فرماید: پرده‏ هاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آن ها افتاده، و ایشان را به خود مشغول ساخته كه ديگر توانايى درك واقعيّتى را ندارند. امّا آن گاه كه سيلى اجل به صورت آن ها نواخته شود، و پرده‏ هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار رود، و خود را در آستانه مرگ و يا در عرصه قيامت ببينند، آن گاه مى‏ فهمند كه چه اندازه در غفلت و تا چه حد زيانكار و بدبخت بوده اند و چگونه گرامى ‏ترين سرمايه‏ ها را براى هيچ از دست دادند.[31] تعبير به‏ «ذَرْهُمْ» (آنها را رها كن) در آیه مذکور به وضوح نشان مى ‏دهد كه اين گروه تا وقتی دل خود را در گرو آرزوهای بلند نهاده اند، اميدى به هدايتشان نيست وگرنه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هرگز مأمور نمى ‏شدند آن ها را رها سازند. چگونه مى ‏توان اميد به هدايت گروهى داشت كه هدف نهايى آن ها خور و خواب همچون حيوانات است و آرزوهاى دراز به آن ها اجازه نمى ‏دهد كه لحظه ‏اى به پايان زندگى و به آفريدگارى كه اين مواهب حيات را به آن ها بخشيده بينديشند و درباره هدفى كه براى آن آفريده شده ‏اند لحظه‏ اى فكر كنند.[32]

در باب پرهیز از طولانی شدن آرزوها از اولیاء خدا سخنان فراوانی به یادگار مانده که خود نشان گر اهمّیّت این موضوع است. از «ابن مسعود» نقل شده است که پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطّى به شكل مربّع كشيده و خطّى در وسط آن رسم فرمودند و آن را به خارج مربّع ادامه دادند و خطوط كوچكى از طرف راست و چپ آن كشيدند، سپس فرمودند: «اين (خطّى كه در وسط مربّع است) انسان است و اين (مربّع) اجل اوست كه به او احاطه كرده و اين (ادامه خطّى كه به خارج از مربّع پيش رفته) آرزوهاى دراز اوست كه از اجل و مرگ او هم فراتر مى ‏رود و اين خطوط كوچك عوارض و حوادثى است كه او را احاطه كرده، اگر (فرضاً) اجل خطا كند، اين حوادث و عوارض او را از بين مى ‏برند و اگر اين حوادث و عوارض خطا كنند اجل او را از ميان بر مى‏ دارد».[33]

تجربه هم ثابت کرده که در هر دوره ای انسان هائی هستند که آمال و آرزوهای دور و درازی دارند. آن قدر دراز که اگر عمر همه موجودات را هم به آن ها بدهی باز هم آرزوهایشان پایان نمی یابد. آن ها می میرند در حالی که حسرتِ حاصل از دست نیافتن به بسیاری از آرزوهایشان، ایشان را آزرده ساخته و به همین جهت دل کندن از این دنیا برایشان بسیار سخت و طاقت فرساست. امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: «إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ‏ آمَالِهِمْ‏ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النِّقْمَةُ». آنان كه پيش از شما بودند تنها در اثر آرزوهاى طولانى و پنهان بودن سر آمد زندگیشان هلاك شدند، تا آن كه آن چه وعده داده شده بود فرا رسيد، مرگى كه عذرها را رد مى‏ كند و با فرا رسيدنش درهاى توبه بسته مى ‏شود، و حوادث سخت و مجازات ها با آن فرو مى بارد.[34]

طولانی شدن آرزوها گرچه به چشم اهل دنیا نه تنها خطر محسوب نمی شود بلکه به کامشان شیرین هم می آید ولی در نظر اولیاء خدا بسیار ترسناک تر و خطر آفرین تر از آن است که به فکر مردم بیاید. چشمان ملکوتی و حقیقت بینِ امام الاتقیاء علی علیه السّلام چهره واقعی آرزوی طولانی را بر خلاف آن چه بسیاری تصوّر می کنند، بسیار ترسناک ترسیم نموده و می فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ [اثْنَتَانِ‏] اثْنَانِ اتِّبَاعُ‏ الْهَوَى‏ وَ طُولُ‏ الْأَمَلِ‏ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ‏ فَيُنْسِي الْآخِرَة». ای مردم! به درستی که ترسناک ترین چیزی که بر شما از آن می ترسم دو چیز است: تبعیّت از هوای نفس و طولانی شدن آرزو، امّا تبعیّت از هوای نفس از پیمودن راه حق باز می دارد و امّا طولانی شدن آرزو باعث فراموش کردن آخرت می گردد.[35]

آری طول أمل منجر به فراموشی آخرت می شود و هر چه از آخرت دور شویم به دنیای دون نزدیک می گردیم چنان که حضرت امیر علیه السّلام می فرمایند: «الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ كَالْمَشْرِقِ‏ وَ الْمَغْرِبِ‏ إِذَا قَرُبْتَ مِنْ أَحَدِهِمَا بَعُدْتَ عَنِ الْآخَرِ». دنیا و آخرت مانند مشرق و مغرب هستند که هرچه به یکی از آن دو نزدیک شوی از دیگری دور می گردی.[36] پس ثمره آرزوی بلند دور شدن از آخرت و نزدیکی به دنیاست و این فرایند نتیجه ای جز محبّت دنیا نخواهد داشت. محبّت دنیا که به میان آمد آن وقت باید منتظر پیش آمد هر خطائی از انسان بود چراکه : «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ». محبّت دنیا سرآمد (ریشه) هر خطائی است. می بینید که طول أمل چگونه عامل دقیق و پر قدرتی برای ضلالت انسان است پس دقّت و ظرافت کلام مولایمان علی علیه السّلام، با تأمّل در تبعات آرزوهای بلند برای انسان درک می شود.

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است

تبعات و نتایج شوم طولانی شدن آرزو

در احادیث و روایات، ائمّه اطهار علیهم السّلام تبعات سنگین و ناگواری را برای طولانی شدن آرزوها بر شمرده اند که توجّه به آن ها می تواند برای فهم و بصیرت انسان بسیار راه گشا باشد. برخی از این نتایج شوم و خطرناک که در روایات اسلامی بدان تصریح شده است از قرار زیر هستند:

1- سوء عمل

از امیر المؤمنین علی علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: «مَنْ‏ أَطَالَ‏ أَمَلَهُ‏ سَاءَ عَمَلُهُ». كسى كه آرزوى طولانى داشته باشد، عملش بد خواهد شد.[37] و در جای دیگر نیز می فرمایند: «أَطْوَلُ‏ النَّاسِ‏ أَمَلًا أَسْوَؤُهُمْ عَمَلًا». در میان مردم کسی که از همه آرزویش طولانی تر است عملش بدتر خواهد بود.[38]

با کمی دقّت در شیوه زندگی افرادی که آرزوهایی بلند دارند و چه بسا انسان های با تقوائی را که از این گونه آمال پرهیز می کنند نادان و بی خرد بشمارند، این نکته به دست می آید که برای این دسته از انسان ها هدف نهائی رسیدن و دست یافتن به این آرزوهاست. لذا در منطق دنیائی آن ها هدف وسیله را توجیه می کند. یعنی برای رسیدن به این آرزوها از هر کاری که بتوانند، درست یا نادرست دریغ نمی کنند. محبّت دنیا چنان در قلب آن ها ریشه دوانده که حقوق الهی و انسانی خود و دیگران را در این راستا نادیده می انگارند و بدین وسیله از مرزهای کمال و انسانیّت فاصله می گیرند. بدین ترتیب اعمالی که تحت تربیت وحیانی و آموزه های دینی و فطری و بر محور دل نبستن به دنیا باید انجام می شد حالا جای خود را به کرداری داده که در آن اثری از خدا محوری و زندگی بر مبنای اخلاق نیست و این یعنی تباهی اعمال و رفتار انسان. به همین جهت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: «شَرُّ النَّاسِ الطَّوِيلُ‏ الْأَمَلِ‏ السَّيِّئُ الْعَمَلِ». بدترین مردم کسی است که آرزوی طولانی و اعمال بد دارد.‏[39] همچنین فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَيُبْغِضُ الطَّوِيلَ‏ الْأَمَلِ‏ السَّيِّئَ الْعَمَلِ». به درستی که خدای سبحان هر آینه انسانی را که آرزوی طولانی و عمل بد دارد، دشمن می دارد.‏[40] لذا اهل تقوا با کوتاه نمودن آرزوهایشان خود را از دل بستگی های مادی رهانیده و اعمالشان را پاکیزه می سازند. در روایتی از مولای متّقیان امیر مؤمنان علیه السّلام می خوانیم: «مَنْ‏ قَصُرَ أَمَلُهُ‏ حَسُنَ عَمَلُهُ». هر کس آرزویش کوتاه شود، عملش نیک می گردد.[41]

2- تسلّط شیطان

یکی از پیامد های بدِ آرزوی بلند، تسلّط شیاطین بر انسان است. وای از روزی که شیطان مهار انسان را به دست گیرد، که اگر نتواند از دست او بگریزد و خود را رها کند، قطعاً او را به ته درّه ضلالت و شقاوت پرتاب خواهد کرد و او را هلاک ابد خواهد نمود. مولا امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: «الْأَمَلُ سُلْطَانُ‏ الشَّيَاطِينِ‏ عَلَى قُلُوبِ الْغَافِلِينَ». آرزو (طولانی) سلطه شیاطین بر قلوب انسان های غافل می باشد.[42]

3- فراموشی مرگ و قیامت

حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در نامه ای که خطاب به اهل مصر و محمّد بن ابی بکر نوشتند، در باره یاد مرگ این گونه فرمودند: «... فَأَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُكُمْ إِلَيْهِ أَنْفُسُكُمْ مِنَ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّهُ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ كَانَ‏ رَسُولُ اللَّهِ ص كَثِيراً مَا يُوصِي أَصْحَابَهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ فَيَقُولُ‏ أَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ هَادِمُ‏ اللَّذَّاتِ‏ حَائِلٌ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ لِمَنْ لَمْ‏ يَغْفِرِ اللَّهُ لَهُ وَ يَرْحَمْهُ وَ احْذَرُوا الْقَبْرَ وَ ضَمَّتَهُ وَ ضِيقَهُ‏ وَ ظُلْمَتَهُ وَ غُرْبَتَهُ فَإِنَّ الْقَبْرَ يَتَكَلَّمُ كُلَّ يَوْمٍ وَ يَقُولُ: أَنَا بَيْتُ التُّرَابِ وَ أَنَا بَيْتُ الْغُرْبَةِ وَ أَنَا بَيْتُ الدُّودِ وَ الْهَوَامِّ ...». هر گاه نفْس هايتان به خاطر تمایل به خواهش ها و شهوات، با شما وارد نزاع و درگیری شد، مرگ را فراوان ياد كنيد كه مرگ برای نصیحت و موعظه کفایت می کند و رسول خدا صلى الله عليه و آله اصحاب خود را به يادآورى مرگ بسيار سفارش مى كردند و مى فرمودند: مرگ را فراوان ياد كنيد؛ زيرا كه آن نابود کننده لذّت ها و مانعی ميان شما و خواهش هاست و بدانید بندگان خدا! آن چه بعد از مرگ است برای کسی که خدا او را نیامرزیده و رحمت خود را شامل حالش ننموده، از خود مرگ سخت تر است و از قبر و در آغوش گرفتنش و تنگی و ظلمت و غربتش بر حذر باشید که همانا قبر هر روز تکلّم نموده و می گوید: من خانه خاکی ام و من خانه غربتم و من خانه کرم و مار و عقربم ... .[43]

آرزوهای بلند و دراز چنان انسان را واله و شیدای خود می سازد که از بسیاری از حقائق باز می ماند و آن ها را فراموش می کند، مخصوصاً نسبت به چیزهائی که کامش را تلخ نموده و دست یابی به آرزوهایش را ممتنع می سازد و در رأس آن ها می توان مرگ و پایان زندگی دنیوی و همچنین روز جزا و قیامت را نام برد. علی علیه السّلام می فرمایند: «وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ‏ عَلَى‏ أَمَلِهِ‏ فَيَتَخَطَّفُهُ أَجَلُهُ‏ فَلَا أَمَلٌ مَدْرُوكٌ وَ لَا مُؤَمَّلٌ مَتْرُوكٌ». و از عبرت های دنیا این که انسان دائم به دنبال آرزوهاى خويش است (و از مرگ و معاد خود غافل)، ناگهان مرگ او آرزوهايش را قطع مى‏ كند، پس نه آرزوئی درک شده و نه آرزومندی (از دام مرگ) رهائی یافته است.[44] و باز آن بزرگوار می فرمایند: «وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ‏ فَيُنْسِي الْآخِرَة». و امّا طولانی شدن آرزو باعث فراموش کردن آخرت می گردد.[45]

آری فراموش می کند که روزی خواهد آمد که باید در برابر این همه بلند پروازی ها و آرزوهای حق و ناحق، در برابر دادگاه عدل الهی پاسخ گو باشد. اگر انسان قیامت و محکمه عدل پروردگار را سرلوحه کار خویش قرار دهد هرگز آرزوهای خود را آن چنان طولانی نمی کند تا از ارزش های انسانی دور شده و نظارت خدای متعال و مأمورین پروردگار را بر اعمال خویش فراموش کند. همچنین یاد مرگ در خودسازی انسان و پرهیز از دنیاگرائی به قدری مأثّر است که انبیاء و اولیاء خدا بسیار بدان سفارش نموده اند. درباره زیارت اهل قبور دستورات و توصیه های فراوانی در روایات اسلامی به چشم می خورد که حاکی از اهمّیّت این موضوع است. ابو عبیده می گوید به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: جانم فدای شما، حدیثی برایم بگوئید تا به وسیله آن نفعی ببرم. حضرت فرمودند: «يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ‏ فَمَا أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ‏ إِنْسَانٌ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا». ای ابا عبیده! زیاد به یاد مرگ باش که انسانی زیاد از مرگ یاد نمی کند مگر آن که در دنیا زاهد می گردد.[46] آرزوهای دراز انسان را از یاد مرگ باز داشته و به تبع از چشیدن طعم زهد و ایمان محروم می سازد.

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند غافل از واهمه ی روز حسابت نکند

ای که دم می زنی از نوکری کوی حسین آن چنان باش که ارباب جوابت نکند

4- تباهی عقل و بی بصیرتی

یکی دیگر از آفات آرزوهای بلند این است که چشم دل و بصیرت انسان را کور نموده و عقل او را تباه می سازد و بدین سبب او را از درک حقائق غافل می سازد. در روایتی از وجود نورانی امیر المؤمنین علی علیه السّلام می خوانیم: «الْأَمَانِيُّ تُعْمِي عُيُونَ‏ الْبَصَائِرِ». آرزوها (دراز و طولانی) چشم های بصیرت را کور می سازد.[47] همچنین در روایتی دیگر می فرمایند: «... وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَ‏ الْأَمَلَ‏ يُذْهِبُ‏ الْعَقْلَ‏ وَ يُكَذِّبُ الْوَعْدَ وَ يَحُثُّ عَلَى الْغَفْلَةِ وَ يُورِثُ الْحَسْرَةَ فَاكْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ إِنَّ صَاحِبَهُ مَأْزُورٌ». و بدانید ای بندگان خدا! همانا آرزو عقل را از بین می برد و به دروغ وعده مى ‏دهد، و به غفلت بر مى‏ انگيزد، و حسرت به بار مى ‏آورد. پس آرزو را تکذیب کنید كه فريب است و صاحب آرزو گناهکار.[48]

و بی بصیرتی خود آغازی است برای انحرافی بزرگ، چراکه دنیا خانه ای است که پر است از فتنه ها و آزمایشات فراوان و گوناگون، هر طرفی را که می نگری دام های فریب و ضلالت شیاطین انس و جن مهیّا شده تا انسان های غافل و بی بصیرت را در کام خود اسیر کند و ایشان را به قعر عذاب خداوند بکشاند. در این هیاهو و گرداب فتنه ها، تنها امداد الهی، بصیرت و راهنمائی عقل است که می تواند بنده ضعیف و تنها را از میان دریای نا آرامِ هجوم شیاطین، به ساحل نجات و هدایت رهنمون باشد. امّا آرزوی طولانی، نور عقل و بصیرت را از انسان گرفته و او را در میان این همه هجمه بی پناه می سازد.

5- قساوت قلب

آرزوی دراز باعث قساوت قلب می شود و قساوت قلب، انسان را از شیرینی قُرب خدا محروم می سازد. در مناجاتی که موسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام با خدای متعال داشت، پروردگار متعال به او فرمود: «يَا مُوسَى‏ لَا تُطَوِّلْ‏ فِي الدُّنْيَا أَمَلَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ الْقَاسِي الْقَلْبِ مِنِّي بَعِيدٌ». ای موسی! آرزویت را در دنیا طولانی مکن که اگر چنین کنی قلبت قسیّ می شود (سنگ دل می شوی) و کسی که قسیّ القلب باشد از من دور است.[49]

6- ناشکری

طبیعی است کسی که خود را به آرزوهای بزرگ و طولانی مبتلا کرده و چشم انداز مادی بزرگی برای خود ترسیم نموده، هر نعمتی پائین تر از آن چه آرزو دارد را کوچک می شمارد و از داشته های خود راضی نبوده و از آن ها لذّت نمی برد چنان که در روایت آمده است: «مَنْ‏ كَثُرَ مُنَاهُ‏ قَلَّ رِضَاهُ». هر کس آرزوهایش زیاد شود رضایتش کم خواهد شد.‏[50] به همین خاطر نسبت به داده های خداوند ناسپاس خواهد بود. لذا در روایتی از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام آمده است: «تَجَنَّبُوا الْمُنَى‏ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِبَهْجَةِ نِعَمِ اللَّهِ عِنْدَكُمْ وَ تُلْزِمُ اسْتِصْغَارَهَا لَدَيْكُمْ وَ عَلَى قِلَّةِ الشُّكْرِ مِنْكُم». از آرزوهاى دراز پرهیز کنید كه زيبايى و شادمانی نعمت ‏هاى خداوند را نزد شما مى ‏برد و آن ها را در نظرتان كوچك مى ‏سازد و به كمى شكر (و ناسپاسی) از سوى شما منجر مى ‏شود.‏[51]

7- زندگی با مشقّت و خواری

هر قدر آرزوهای انسان زیاد و طولانی شود و نسبت به تحصیل آن ها حریص باشد، خواسته یا ناخواسته مجبور می شود برای تحقّق آمال و آرزوهایش خود و اطرافیان خود را به زحمت و سختی بیندازد. چه بسیار آرزومندانی که برای رسیدن به آرزوهای نا به جای خود، زندگی را برای خود وخانواده یشان سخت گرفتند و ایشان را از حقوق و امکانات طبیعی و معقولشان محروم ساختند. بدتر آن که غالب موارد آرزومندان این چنینی به آرزوهای خود دست پیدا نمی کنند و اگر به آرزوهایشان هم برسند دوباره شیطان و هوای نفس پنجره جدیدتر و بزرگ تری از آرزوهای بلند و زیاد را به رویشان می گشاید و همین باعث می شود تا همیشه در مشقّت و سختی زندگی کنند با وجود آن که می توانستند بسیار زیبا تر و راحت تر از این، عمر خود را سپری کنند، لذا در حدیثی از مولایمان علی علیه السّلام می خوانیم: «مَنْ‏ كَثُرَ مُنَاهُ‏ طَالَ عَنَاؤُهُ». هر کس آرزوهایش زیاد شود، سختی و مشقّت او طولانی (و در روایتی دیگر: زیاد) خواهد شد.[52] و غیر از این همه سختی، وقتی در بسیاری از مواقع به آرزوهایشان دست پیدا نمی کنند، چون تمام زحمات و سختی هایی را که به خود و اطرافیانشان تحمیل نموده اند، نقش بر آب می بینند لذا همین موجب سرافکندگی و خواری ایشان نزد خود و دیگران خواهد شد، علی علیه السّلام در این باره می فرمایند: «ذُلُّ‏ الرِّجَالِ‏ فِي خَيْبَةِ الْآمَالِ». ذلّت مردان در محروم ماندن از آرزوهاست.[53]

طول أمل، پیامد ها و آثار سوء دیگری هم دارد که در روایات بدان اشاره شده است ولی در این مختصر مجال بیان آن ها نیست لذا به همین مقدار بسنده می کنیم.

درمان بیماری «طول أمل»

همیشه برای درمان یک بیماری، ابتدا باید عامل بیماری را به خوبی شناسائی کرد. با شناخت صحیح عامل بیماری و از بین بردن آن، بیماری نیز مداوا خواهد شد. برای معالجه بیماریِ طول أمل یا طولانی شدن آرزو، در مرحله اوّل باید از شناخت عوامل آن شروع نمود. مرحوم فیض کاشانی در کتاب شریف المحجّة البیضاء دو چیز را به عنوان عامل طول أمل نام می برند: 1-جهل 2-محبّت دنیا. امّا محبّت دنیا، هر گاه انسان به دنیا، شهوات، لذّات و علائق آن مأنوس شود، جدائی از آن بر قلب او سنگینی می کند و به همین دلیل از تفکّر در باره مرگ خودداری می نماید. او می خواهد برای همیشه در دنیا بماند و به همین خاطر مرگ خود را باور نکرده و در وجودش توهّم جاودانگی دارد. حتّی اگر اتّفاقی یا به مناسبتی مرگ برایش یادآور شود، به خود وعده می دهد که وقتی پیر شود توبه نموده و خود را برای مرگ مهیّا می کند امّا در زمان پیری هم، هر بار آن را موکول به وعده های دیگر می کند تا به ناگاه و دفعتاً دستان مرگ گلوی او را می فشارد و به او مهلت نمی دهد. و این ها همه به خاطر محبّت دنیاست. و امّا عامل دیگر یعنی جهل و نادانی. انسان نادان مرگ را در جوانی بعید می شمرد و از مرگ بسیاری از اطفال و جوانانی که هر روز اتّفاق می افتد، غفلت می ورزد با وجود آن که اگر دقّت کند، میزان مرگ و میر در سنین پائین تر بیش از تعداد مرگ افراد پیر و سالخورده است. و گاهی هم از روی نادانی مرگ خود را دور می پندارد چون از سلامت جسمانی خوبی برخوردار است و حال آن که بسیار بودند افرادی که از سلامت جسم و قدرت بدنی بالاتری نسبت به او برخوردار بودند ولی ناگهان مرگ به سراغشان آمد و یا بر اثر تصادفی از دنیا رفتند. خلاصه این دو موضوع عامل این بیماری شده و برای علاج آن باید این دو را از میان برداشت. برای بر طرف کردن جهل باید با فکر صاف و صحیح و عبرت گرفتن از مرگ و میرهائی که در سنین مختلف و شرایط متفاوت در هر زمانی اتّفاق می افتد، این جهل را به علم نافع مبدّل ساخت و در این راه شنیدن موعظه از افراد صاحب نفَس که دارای اعتقاد و قلب پاکی هستند بسیار سودمند است. و از سوی دیگر برای خارج کردن محبّت دنیا راهی جز این نیست که ایمان به روز قیامت و عقاب بزرگ و ثواب های بی پایان خداوند را در دل تقویت کرد و اگر انسان با عمل صالح و توسّل به اولیاء خدا موفّق شود نور یقین به آخرت و روز جزا را در قلب خود فروزان سازد، دیگر جائی برای ظلمتِ حبّ دنیا در قلب او نخواهد بود، در واقع با آمدن محبّتی بزرگ و پایدار، محبّت کوچک و ناپایداری چون حبّ دنیا از قلب او خارج می شود.[54]

اهل تقوا با علم به این حقایق، از آرزوهای بلند و طولانی دنیا دست شسته و به آرزوهای کوتاه و مفید خو کرده اند.

دنیا ز کف گذار چو دعوی دین کنی آن قدر از آن بخواه که تا صرف این کنی

رو قناعت کن صغیرا تا که کار آسان شود گر تو آسان گیر باشی کارها دشوار نیست

پی‌نوشت‌ها:

[1] سوره قصص/ آیه 9.

[2] سوره طه/ آیه 40.

[3] سوره الرحمن/ آیه 26 و 27 (ترجمه مکارم).

[4] سوره قصص/ آیه 88 (ترجمه مکارم).

[5] تفسير نمونه ج ‏23 ص 136.

[6] نهج الحق و كشف الصدق ص 248.

[7] مجموعة ورام ج ‏1 ص 224.

[8] سوره قصص/ آیه 60 (ترجمه مکارم).

[9] سوره کهف/ آیه 46 (ترجمه مکارم).

[10] سوره أعلی/ آیه 17 (ترجمه مکارم).

[11] سوره طه/ آیه 131 (ترجمه مکارم).

[12] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج ‏2 ص 847.

[13] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏ 2 ص 686.

[14] سوره عنکبوت/ آیه 64 (ترجمه مکارم).

[15] سوره حدید/ آیه 22 و 23 (ترجمه مکارم).

[16] شرح ‏نهج ‏البلاغة (ابن ‏أبي ‏الحديد) ج 10 ص 157/ في ‏ظلال ‏نهج ‏البلاغة ج 3 ص 170/ منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 144.

[17] سوره صف/ آیه 2 و 3 (ترجمه مکارم).

[18] نهج البلاغه خطبه 129 [في ذكر المكاييل و الموازين‏]، (ترجمه مکارم).

[19] نهج البلاغه (صبحی صالح) ص 250.

[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏2 ص 32.

[21] همان.

[22] منية المريد ص 135.

[23] همان.

[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏1 ص 44.

[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 216.

[26] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 21.

[27] سفينة البحار ج ‏1 ص 121.

[28] سوره محمّد/ آیه 25 (ترجمه مکارم).

[29] تفسير نمونه ج ‏21 ص 473.

[30] سوره حجر/ آیه 3 (ترجمه مکارم).

[31] تفسير نمونه ج ‏11 ص 9.

[32] اخلاق در قرآن ج ‏2 ص 183.

[33] همان ص 182 به نقل از تفسير قرطبى جلد 9 ص 6417.

[34] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 205.

[35] همان ص 83.

[36] مجموعة ورام ج ‏2 ص 24.

[37] الخصال ج ‏1 ص 15.

[38] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 120.

[39] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 312.

[40] همان.

[41] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 449.

[42] همان ص 54.

[43] الغارات (ط - القديمة) ج ‏1 ص 150.

[44] تحف العقول ص 219.

[45] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 83.

[46] الزهد ص 78.

[47] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 28.

[48] تحف العقول ص 152.

[49] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 329.

[50] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 424.

[51] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 314.

[52] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 459.

[53] همان ص 256.

[54] المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء ج ‏8 ص 246.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
نرگس عبدیزدان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۱۸ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۱
1
0
با سلام و عرض ادب.
خدا خیرتون بده بسیار عالی. جامع وکامل است دست حضرت علی علیه السلام نگهدار شما.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: