کد مطلب: ۱۱۲۱
تعداد بازدید: ۵۸۷۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۰
درسنامه شماره ۲۲
از آن جائی که اهل تقوا معصوم نیستند، ترک اولی از ایشان سر می زند ولی چون وجودشان چنان از عشق خدا تربیت یافته که به قدر ترک اولی نیز راضی به ناخشنودی پروردگار متعال نیستند به همین جهت کم تر پیش می آید که دچار لغزشِ ترک أولی شوند.

شرح خطبه همّام

لغزش کم، قلب خاشع، نفس قانع

در جزوه قبل به بررسی پنج صفت از اوصاف متّقین پرداختیم و در این جزوه با مدد خدای متعال و توجّهات مولایمان امام المتّقین امیر المؤمنین علیه السّلام به ادامه این اوصاف از زبان مبارک آن حضرت می پردازیم.

«تَرَاهُ ... قَلِيلًا زَلَلُهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ». لغزشش را كم، قلبش را خاشع، نفسش را قانع می بینی.

کم لغزش بودن اهل تقوا

«تَرَاهُ ... قَلِيلًا زَلَلُهُ». لغزشش را کم می بینی.

«زلل» به معنای «لغزيدن و ليز خوردن» است. در قرآن کریم آمده است: «فَتَزِلَّ‏ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها». مبادا گامى بعد از ثابت‏ گشتن (بر ايمان) متزلزل شود. (نحل/ آیه94)‏. یا در آیه 209 سوره بقره می فرماید: «فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم». و اگر بعد از اين همه نشانه‏ هاى روشن كه براى شما آمده است، لغزش كرديد (و گمراه شديد)، بدانيد (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانيد كرد) كه خداوند، توانا و حكيم است.[1]

در این عبارت از خطبه، لغزش می تواند دارای سه معنا باشد: 1-گناه 2-ترک أولی 3-سهو و اشتباه.

گام اوّل در تحصیل ملکه تقوا، ترک گناه است که از آن به عدالت نیز تعبیر می شود. در تعریف عدالت، علماء و فقهاء این گونه می گویند: «ترک کبائر و عدم اصرار بر گناهان صغیره». انبیاء و ائمّه اطهار علیهم السّلام از ارتکاب هرگونه گناه مبرّا هستند چون دارای مقام عصمت می باشند و خارج از دایره عصمت، دیگر انسان ها از ارتکاب گناه مصون نیستند ولی افرادی که در ترک گناه بیش از دیگران کوشش می کنند از درجات بالاتری نزد خدای متعال برخوردار می باشند. أدنی درجه اهل تقوا مقام عدالت است که فرد متّقی از ارتکاب گناه کبیره پرهیز نموده و هر گاه از او گناه صغیره ای هم صادر شود، سریع توبه نموده و اصراری بر تکرار آن ندارد، لذا لغزش اگر از نوع گناه کبیره باشد با اصل مقام متّقین سازگار نیست، به همین جهت در این جا لغزش از جنس معصیت و گناه، باید همان گناهان صغیره ای باشد که چون اهل تقوا بر انجام آن اصرار ندارند، کمتر و یا به عبارت دیگر به ندرت از ایشان سر می زند.

انبیاء در مقام عصمت در یک درجه نیستند، در کارنامه بعضی از انبیاء در قرآن کریم و روایات، ترک اولی به چشم می خورد. ترک اولی گناه نیست و هرگز پیامبران مرتکب معصیت نمی شوند ولی در پاره ای از موارد بسیار محدود، در منابع اسلامی گزارش شده که از برخی از انبیاء کاری سر زده که انجام آن در اولویّت نبوده و کاری سزاوار تر از آن وجود داشته است، به عبارت ساده تر خدای متعال از پیامبرش کار بهتری را انتظار داشته که او انجام نداده است. یکی از تفاوت های عصمت پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السّلام با عصمت انبیاء در این است که اهل بیت علیهم السّلام از انجام ترک اولی و حتّی امر مباح هم عصمت داشته اند و در این مورد تاریخ خود گواه بر این مطلب است. از آن جائی که اهل تقوا معصوم نیستند، ترک اولی از ایشان سر می زند ولی چون وجودشان چنان از عشق خدا تربیت یافته که به قدر ترک اولی نیز راضی به ناخشنودی پروردگار متعال نیستند به همین جهت کم تر پیش می آید که دچار لغزشِ ترک أولی شوند.

سهو و اشتباه نیز از مواردی است که اولیاء خدا که در پرده عصمت به سر می برند از آن مبرّا هستند. اگر پیامبر یا امام، معصوم از اشتباه و خطا نباشد، چگونه می تواند در افعال و گفتار و حتّی سکوتش، مرجع و مقتدای مردم باشد؟! زیرا هر لحظه احتمال اشتباه او داده می شود و همین امر برای بی اعتمادی مردم کفایت می کند. به همین دلیل پیامبران و امامانِ هدایت، که اسوه و الگوی بشریّت در تمامی جهات هستند باید معصوم از اشتباه و سهو هم باشند تا مردم بتوانند در تمامی جهات به ایشان اعتماد نموده و مسیر هدایت و بندگی را از ایشان بیاموزند (کما این که در مورد عصمت از گناه نیز همین طور است). حال سؤال این جاست که به طور قطع اهل تقوا چون معصوم نیستند پس مرتکب اشتباه نیز می شوند امّا آیا اشتباهات ایشان از دیگران کم تر است یا نه؟ پاسخ آن است که از ایشان اشتباه نیز کم تر از دیگران سر می زند و دلیل آن این است که زمینه های اشتباه را در خودشان به حداقلّ رسانده اند.

منشأ اشتباه و خطا در انسان چند چیز است که مهم ترین آن ها از این قرار اند: جهل، خشم و غضب، عجله در تصمیم گیری و عمل، مشورت نکردن، بلند پروازی، اسیر هوای نفس بودن و دل بستگی به دنیا. با مراجعه به عبارات قبلی خطبه، در می یابیم که اهل تقوا با کسب علمِ نافعِ توأم با زیور حلم و صبر، همچنین تحصیل حزم و دور اندیشی و استفاده از مشورت دیگران، و به واسطه کوتاه نمودن آرزوها، دشمنی هوای نفس و تأدیب آن و زهد و بی رغبتی نسبت به دنیا و مظاهر فریبنده امّا نابودشدنی و ناپایدارش، زمینه های اشتباه را در خود مهار نموده اند و همین موجب گردیده است تا نسبت به دیگران کم تر دچار اشتباه شوند. پس اهل تقوا در میان غیر معصومین از جهت قلّتِ ارتکاب گناه صغیره، ترک اولی و اشتباه، سرآمد دیگران بوده و خود را به مرزهای عصمت نزدیک نموده اند گرچه در این راستا دارای درجات مختلف و متفاوتی هستند و به طور خلاصه نسبت به دیگران به مراتب کم تر دچار لغزش می شوند، و در عوض خود را به زینت تقوا آراسته اند.

قلب خاشع

«خَاشِعاً قَلْبُهُ». قلبش را خاشع می بینی.

پیش از این ذیل عبارت: «وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ»، درباره خشوع به تفصیل بحث شد، به همین جهت تنها به ذکر یادآوری کوتاهی در باره خشوع قلب، بسنده می کنیم. علمای علم لغت خشوع را هم معنای «خضوع» به معنای فروتنی، فرو افتادگی و نرمی (تذلّل و تواضع) می دانند با این تفاوت که خضوع حالت افتادگی و فروتنی در (اعضا و جوارح) بدن انسان است ولی خشوع علاوه بر بدن شامل فروتنی در نگاه و صدای انسان نیز می شود.[2] امّا در قرآن کریم ملاحظه می کنیم که خدای رحمان ماده «خشوع» را برای قلب (دل) نیز به کار برده و فرموده: «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ...». آيا وقت آن نرسيده است كه دل هاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آن چه از حقّ نازل كرده است خاشع گردد؟!

از این آیه شریفه استفاده می شود که خشوع به معنای تذلّل قلبی نیز می آید. مفسّرین خشوع و تذلّل قلب را ترس از پروردگار، نرمی و صفای دل می دانند که بر اثر مشاهده عظمت و کبریائی خدای متعال در قلب مؤمن ایجاد می شود و بر اثر آن حالتی بر قلب پدیدار می گردد که به راحتی از مواعظ پروردگار و آیات قرآن تأثیر می گیرد و در نتیجه آن از غفلت بیرون آمده، معاصی را ترک نموده و در عبادت و بندگی سستی نمی کند.[3] بر اساس روایات اسلامی تا قلب انسان خشوع پیدا نکند اعضاء و جوارح، دیدگان و صدای انسان نیز خاشع نخواهد بود. روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله مردی را دیدند که مشغول نماز بود و در نماز با ریش خود بازی می کرد، حضرت فرمودند: «أَمَا إِنَّهُ لَوْ خَشَعَ‏ قَلْبُهُ‏ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُهُ» آگاه باشید اگر این مرد قلبش خاشع بود، حتماً اعضاء و جوارحش نیز خشوع می کردند‏.[4] در تفسیر نمونه ذیل این حدیث شریف آمده است: (از این حدیث معلوم می شود) خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى ‏گذارد.[5] در واقع از آن چه گذشت می توان نتیجه گرفت که قلب مرکز ایجاد خشوع در وجود انسان است.

ریشه عبادات خاشعانه اهل تقوا (وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ) را باید در قلب مملوّ از خشوع ایشان جستجو کرد. چنان قلبشان از جبروت و عظمت پروردگار تأثیر یافته که سر ریز آن به اعضا و جوارح ایشان سرایت نموده و تجلّی این خشوع را باید در عبادت ایشان جُست. همان مناجات ها و تلاوت قرآن محزونی که علی علیه السّلام برای اهل تقوا در دل شب و خلوت عاشقانه متّقین به تصویر کشیده و خودِ آن بزرگوار در رأس ایشان بود. این ها همه از قلب خاشع متّقین خبر می دهد و چه خوش گفته اند: «رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون». امام على عليه السلام می فرمایند: «لِيَخْشَعْ للّه ِ سُبحانَهُ قَلبُكَ، فمَن خَشَعَ قَلبُهُ خَشَعَتْ جَميعُ جَوارِحِهِ». دلت بايد براى خداوند سبحان خاشع شود؛ پس هر كس که دلش خاشع شد، همه اعضا و جوارح بدنش خاشع خواهد شد.[6] خدای متعال به موسی و هارون وحی فرمود: «إِنَّمَا يَتَزَيَّنُ‏ لِي‏ أَوْلِيَائِي بِالذُّلِّ وَ الْخُشُوعِ وَ الْخَوْفِ الَّذِي يُثْبِتُ فِي قُلُوبِهِمْ فَيَظْهَرُ مِنْ قُلُوبِهِمْ عَلَى أَجْسَادِهِمْ فَهُوَ شِعَارُهُمْ وَ دِثَارُهُمُ الَّذِي بِهِ يَسْتَشْعِرُونَ وَ نَجَاتُهُمُ الَّذِي بِهَا يَفُوزُونَ دَرَجَاتِهِمُ الَّتِي لَهَا يَأْمَلُونَ وَ مَجْدُهُمُ الَّذِي بِهِ يَفْتَخِرُونَ وَ سِيمَاهُمُ الَّتِي بِهَا يُعْرَفُونَ فَإِذَا لَقِيتَهُمْ يَا مُوسَى فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ذَلِّلْ لَهُمْ قَلْبَكَ وَ لِسَانَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ مَنْ أَخَافَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ ثُمَّ أَنَا الثَّائِرُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». اولیاءِ من تنها به وسیله تواضع، خشوع و ترسی که در قلب هایشان ثبوت یافته برای من خود را می آرایند و این تواضع، خشوع و ترس از قلب ایشان بر بدن هایشان ظهور پیدا می کند. اين چنين حالتى ظاهر و باطن آنان را تشكيل مى ‏دهد و موجب نجاتشان است تا به درجاتى كه آرزويش را مى‏ كشند نايل آيند، مجد و عظمت ایشان در همين فروتنى و خشوعی است که بدان افتخار هم مى‏ كنند، اين حالت، سیمای ایشان است كه به آن شناخته مى‏ شوند. اى موسى! هر گاه اينان را ديدى، برايشان بال گسترده (تواضع کن)، و با نرمش رفتار كن و قلب و زبانت را برايشان فروتن قرار بده و بدان كه هر كس دوست مرا بترساند با من به جنگ و مبارزه برخاسته است و در قيامت من انتقام گیرنده ایشان خواهم بود.[7]

آری قلب سر چشمه خشوع است و قلوب اهل تقوا مملوّ از خشوع در برابر خدای بلند مرتبه می باشد. خشوع ایشان از قلب های پاکشان شروع به جوشیدن می کند و در اعضاء و تمامی وجودشان جریان می یابد. آثار خشوع پروردگار را در رفتار و گفتار ایشان می بینی و عبادت و نماز، بزرگ ترین تجلّی گاه خشوع متّقین است، چنان چه مولایمان علی علیه السّلام به این حقیقت در فراز «وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ» همین خطبه اشاره فرمودند. خدای متعال از هر عضو و قسمتی از وجود بنده خویش در راه طاعت و بندگی خود چیزی را انتظار دارد که اگر بنده بدان سر طاعت نهاد به درجات عالیه راه پیدا خواهد کرد و اگر نه، به درّه انحطاط و گمراهی سقوط خواهد نمود. آنچه خداوند از قلب بشر می خواهد آوردن خشوع است. در روایتی قدسی خدای متعال به عيسى بن مريم عليه السّلام وحی فرمود: «يَا عِيسَى هَبْ لِي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ وَ مِنْ‏ قَلْبِكَ‏ الْخُشُوع‏». ای عیسی! از چشمانت اشک و از قلبت خشوع را به من هدیه کن.[8] و به موسی بن عمران علیه السّلام فرمود: «يَا ابْنَ عِمْرَانَ هَبْ لِي مِنْ‏ قَلْبِكَ‏ الْخُشُوعَ‏ وَ مِنْ بَدَنِكَ الْخُضُوعَ وَ مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَ ادْعُنِي فَإِنَّكَ تَجِدُنِي قَرِيباً مُجِيباً». ای پسر عمران! از قلبت خشوع و از بدنت خضوع و از چشمانت اشک در تاریکی شب را به من هدیه کن و مرا بخوان تا مرا نزدیک و اجابت کننده یابی.[9]

اهل تقوا با پیشکش کردن قلبی خاشع به درگاه خدا، به درجات بالای قُرب خداوند دست پیدا می کنند، همان درجاتی که همیشه آرزوی نیل بدان ها را در جانشان می پروراندند.

قناعت نفس

«قَانِعَةً نَفْسُهُ». نفسش را قانع می بینی.

در فراز های قبلی خطبه [«وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَة». و نيازمندى ‏هايشان اندك‏ است.] در مورد صفت قناعت در اهل تقوا به اختصار سخن گفتیم، اینک نیز بیش از پیش به برّرسی حقیقت متعالی قناعت می پردازیم.

قناعت در لغت و اصطلاح، به معنای: به اندك اكتفا كردن و راضى بودن‏ به داده های خدای متعال است.[10] مرحوم ملّا مهدی نراقی در تعریف قناعت می نویسد: «ضدّ حرص، قناعت است و آن ملكه ‏اى است براى نفس كه موجب اكتفا كردن از مال، به قدر حاجت و ضرورت است بدون اين كه در طلب زياده بر آن سعى كند و خود را به رنج و تعب افكند».[11]

مرحوم ملّا مهدی نراقی پس از تعریف قناعت به توصیف قناعت و نقش اساسی آن در سعادت انسان پرداخته و می گوید: «اين صفت فضيلتى است كه اكتساب ديگر فضائل به آن بستگى دارد، و فقدان آن آدمى را به بدى ‏ها و رذائل اخلاق مى ‏كشاند، و وسيله ‏اى است براى وصول به مقصد و حتّى بزرگ ترين وسيله است براى تحصيل سعادت ابدى. زيرا هر كه در خوراك و پوشاك به قدر ضرورت قناعت نمود، و دل خود را بر بیش از آن مشغول نكرد، هميشه فارغ البال و آسوده خاطر است، و اشتغال به امر دين و سلوك راه آخرت براى او ممكن خواهد بود. و كسى كه قناعت را از دست بدهد و به حرص و طمع و آرزوى دراز گرفتار و آلوده شود، و در گرداب هاى دنيا فرو رود، دلش پريشان و خاطرش پراكنده و آشفته مى ‏گردد. پس چنين كسى چگونه مى‏تواند در تحصيل امر دين و رسيدن به درجات متّقين دامن همّت به كمر زند؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: خوش به حال کسی كه به اسلام هدايت شود و معيشت او به قدر كفاف باشد و به آن قناعت كند»، و فرمودند: هيچ كس، از توانگر و فقیر نيست مگر اين كه در روز قيامت دوست دارد كه در دنيا فقط به قدر قوتى به او مى ‏رسيد».[12]

كاسه چشم حريصان پر نشد/ تا صدف قانع نشد پر دُر نشد

ثمرات قناعت

با تعریف قناعت آشنا شدیم و رابطه آن را با سعادت انسان دانستیم، امّا چرا این قدر میان قناعت و سعادت بشر رابطه عمیقی برقرار است؟ مگر قناعت تا چه اندازه برای انسان تأثیر گذار است که وجود نورانی امیر المؤمنین علی علیه السّلام قناعت نفس را در شمار صفات اهل تقوا بر می شمرند؟ برای قناعت نفس در قرآن و روایات اسلامی، ثمرات مهمّ و فراوانی شمرده شده است که به بیان برخی از آن ها می پردازیم:

1-زندگی پاک

قرآن کریم می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ». هر كس كار شايسته ‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏ داريم و پاداش آن ها را به بهترين اعمالى كه انجام مى‏ دادند، خواهيم داد.[13] در روایتی از مولا امیر المؤمنین علیه السّلام آمده است که مراد از حیات طیّبه قناعت است.[14] در واقع کسی که زندگی خود را بر مدار قناعت تنظیم نموده است وارد زندگی پاکی شده که از آلودگی های تشریفات و زیاده خواهی ها و آرزوهای بلند که خود زمینه ساز گناهان فراوان می باشد، مبرّا گردیده است.

2-رضایت خداوند با وجود اعمال کم

حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمایند: «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ‏ الرِّزْقِ‏ رَضِيَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْقَلِيلِ مِنَ الْعَمَل‏». هر کس به رزق اندک خداوند رضایت داشته باشد، خدا نیز از عمل کم او راضی می گردد.[15] همین مضمون از امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده است: «مَكْتُوبٌ فِي التَّوْرَاةِ ابْنَ آدَمَ كُنْ كَيْفَ شِئْتَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْقَلِيلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْيَسِيرَ مِنَ الْعَمَلِ ...». در تورات نوشته شده است: ای فرزند آدم! هر گونه می خواهى باش، هر طور باشى همان طور با تو برخورد خواهد شد، هر كس به روزى اندك خدا راضى شود، خدا (هم) ازعمل کم او راضی می گردد ... .[16]

انسان هر قدر هم در درگاه معبود متعال به طاعت و بندگی بپردازد، قادر نخواهد بود حقّ یکی از نعمت های پروردگار را به جا آورد، حال چگونه خواهد بود وضع بسیاری از ما انسان ها که میزان طاعت و عملمان در برابر گناه و نافرمانی هایی که از خود به جا گذاشته ایم بسیار اندک و ناچیز است؟! یکی از فوائد قناعت نفس این است که خدای متعال را با وجود اعمال کم و ناقابل، از بنده سراپا تقصیر خویش راضی می سازد و رضوان خدا بالاترین نعمت بهشت است چنان که خود در قرآن کریم فرموده: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ». خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغ هايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و مسكن ‏هاى پاكيزه ‏اى در بهشت هاى جاودان (نصيب آن ها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اين ها) برتر است و پيروزى بزرگ، همين است.[17]

3-راحتی در زندگی

امام صادق علیه السّلام در ادامه روایت قبل می فرمایند: «وَ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ ...». و هر كه به حلال اندك راضی گردد هزينه‏ زندگی اش کم و سبك می شود... . [18]

امروزه بار سنگین مخارج زندگی در اوج گرانی و کم در آمدی و حتّی بی کاری، عموم مردم جامعه را بی طاقت کرده است. بسیاری به خاطر فشارهای زندگی دچار افسردگی و بیماری های روحی شده اند و شاهد این جریان استفاده های بی اندازه و افراطی از داروهای آرام بخش است. وقتی اعصاب و روان انسان به هم می ریزد و آرامش خود را از دست می دهد، کار به این جا نیز محدود نشده و تمام اعضاء و جوارح انسان را از حالت عادی و طبیعی خود خارج می سازد و همین امر سبب بروز بیماری های مختلف جسمی نیز می گردد. لذا به وفور مشاهده می کنیم که مراجعات مردم به پزشکان و مراکز درمانی هر روز بیشتر از قبل می شود. اگر جدای از تعصّبات، رسوم و آدابی که به غلط در میان ما رواج پیدا کرده و متأسّفانه به شکل عُرف در آمده، با چشم حقیقت بین در اجتماع نظر کنیم، می بینیم که بیشتر این مشکلات از نوع دردسرهای خود ساخته است. کشور ما سالیانِ سال مردمی را به خود دیده است که به خاطر تربیت های دین مبین اسلام و فرهنگ مترقّی و حتّی شرایط اقلیمی، انسان های قانع، پر تلاش و خیّری بودند. هنوز ساده و بی آلایش بودنِ زندگی نسل های پیشین و در عوض صمیمیّت و محبّت کانون خانواده و روابط گرم فامیل و همسایه ها را به یاد داریم. امّا چه شد که مدّتی است این سنّت زیبا و دیرینه کم رنگ شده و آن برکت های گذشته از میان ما رخت بر بسته است؟ اگر به رنگ و لعاب زندگی امروزی بنگریم و در تشریفات آن دقّت کنیم، پاسخ این سؤال به خوبی روشن می شود. امروزه حواشی و زرق و برق های غیر ضروری بلکه در بسیاری از موارد بی فائده و اضافی، حکم ضروریّات را پیدا نموده و همین امر باعث شده تا مخارج زندگی سخت و سنگین شود و در پی آن آسیب های اجتماعی و فردی فراوانی را به ارمغان آورد. اگر همچون گذشته به زندگی های ساده و بی آلایش راضی می شدیم، همینک آمار ازدواج ما بسیار بالاتر از چیزی بود که هست و تعداد طلاق و جدائی ها به شدّت کم تر از آمار امروزی بود. کم خرج تر و آرام تر زندگی می کردیم و زمینه گناهان فراوانی چون دزدی ها و فحشا و ... به حدّاقلّ می رسید. دستمان کم تر به سمت اجانب دراز می شد و هزینه های مصرفی بی مورد را خرج آبادانی و زیر ساخت های مملکتمان و یا دستگیری از ایتام و فقراء و ... می نمودیم. آری قناعت موجب کم خرجی و راحتی در زندگی می شود و همین امر جهشی است برای پرواز در اوج آسمان کمال و سعادت. امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمایند: «لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِيَّةُ التَّعَبِ».‏ گنجى بى ‏نياز كننده‏ تر از قناعت نیست و هيچ چيزى براى نابودى فقر بهتر از رضایت به اندازه نیاز نمی باشد، و هر کس كه به مقدار نياز اكتفا كند، به آسايش و راحتى دست يافته و وسعت و آرامش را به دست آورده است و رغبت به دنیا كليد رنج و بلا و مَركب سختی و ناراحتى است.[19] و در روایت دیگر آمده است: «ثمرةُ القِناعَةِ الرّاحَةُ». فایده و نتیجه قناعت، راحت و آسایش است.[20]

4-کسب پاکیزه و زیبا

در ادامه حدیث قبل پیرامون آثار قناعت می خوانیم: «وَ زَكَتْ مَكْسَبَتُهُ ...». و كسبش پاكيزه می گردد.[21] همچنین در روایتی حضرت امیر علیه السّلام می فرمایند: «ثَمَرَةُ الْقَنَاعَةِ الْإِجْمَالُ فِي الْمُكْتَسَبِ وَ الْعُزُوفُ عَنِ الطَّلَبِ». ثمره و نتیجه قناعت کردن زیبائی در کسب و کار و ترک نمودن در خواست از دیگران است.[22]

عامل بسیاری از کج روی ها در به دست آوردن درآمد، حرص ورزیدن نسبت به کسب درآمد بیشتر است. چه بسیار پیش می آید که انسان حریص، چون کسبِ حلال خود را برای تحصیل درآمد بیشتر کافی نمی بیند، به خیال باطل خود راه میان بُر را انتخاب می کند و از طرق غیر شرعی سعی در مال اندوزی می نماید. بدین وسیله کاسبی خود را به مال حرام، فریب، دروغ و انواع گناهان و اعمال زشت دیگر آلوده می سازد، در حالی که اگر به روزی حلال گرچه اندک خود راضی بود، به این همه فساد و آلودگی مبتلا نمی شد و صورت و حقیقتِ کاسبی خود را زشت و آلوده به معاصی نمی نمود.

5-خروج از گناهان

در پایان روایت قبل از امام صادق علیه السّلام، حضرت به یکی دیگر از ثمرات قناعت اشاره نموده و می فرمایند: «وَ خَرَجَ مِنْ حَدِّ الْفُجُورِ». و از مرز اعمال زشت و گناه بيرون می رود.[23]

همان طور که بیان شد، حرص ورزیدن که ضدّ ملکه وارسته قناعت است، اگر در انسان سرکوب نشده و پر و بالی پیدا کند، صاحب خود را به منجلاب گناهان و معاصی زیادی می کشاند چنان که علی علیه السّلام می فرماید: «الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوبِ». حرص، تكبّر و حسد، زمینه سازِ فرو رفتن در گناهان است‏.[24] و در مقابل اگر انسان به زیور قناعت نفس آراسته شد، خود را از کثافات گناه خارج نموده و به چشمه زلالِ طاعت و بندگی خدا وارد می شود.

6-بی نیازی

حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: «ثَمَرَةُ الْقَنَاعَةِ الْغَنَاءُ». فایده قناعت کردن بی نیازی است.[25]

امام صادق عليه السّلام فرمودند: مردى از اصحاب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وضع زندگيش سخت شد. همسرش به او گفت: كاش خدمت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مي رفتى و از ایشان چيزى (کمکی) مي خواستى. مرد خدمت پيامبر اکرم صلّى اللَّه عليه و آله آمد و چون حضرت او را ديدند، فرمودند: هر كه از ما چیزی بخواهد به او می دهیم و هر كه بى ‏نيازى جويد (قناعت کند و ابراز نیاز ننماید) خداوند بى ‏نيازش می كند، مرد با خود گفت: مقصود حضرت جز من نيست، پس به سوى همسرش برگشت و او را (از جریان) با خبر کرد. زن گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هم بشر است (و از وضع تو بی خبر است) ایشان را از وضع خود مطّلع کن. مرد خدمت حضرت آمد و چون حضرت او را ديدند، (باز) فرمودند: هر كه از ما بخواهد به او عطا می كنيم و هر كه بى ‏نيازى پیشه کند، خدا بى ‏نيازش سازد، و تا سه بار آن مرد چنين كرد. سپس رفت و كلنگى عاريه گرفت و به سمت كوهستان رفت. بالاى كوه رفت و قدرى هيزم بريد و آورد و به نيم مُدّ (واحدی برای اندازه گیری که یک چهارم صاع و تقریباً معادل 750 گرم می باشد) آرد فروخت و آن را به خانه برد و خورد، فردا هم رفت و هيزم بيشترى آورد و فروخت و پیوسته كار مي كرد و پس انداز مي نمود تا خودش كلنگى خريد، باز هم پس انداز كرد تا دو شتر و غلامى خريد و ثروتمند و بى ‏نياز شد. آن گاه خدمت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد و گزارش داد كه چگونه براى درخواست آمده بود و چه از ایشان شنيده بود. پیامبر اکرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: من كه به تو گفتم: هر كه از ما بخواهد به او عطا می كنيم و هر كه بى ‏نيازى جويد خدا بى ‏نيازش می كند.[26]

قانون خدا چنین است که انسان قانع را از دیگران بی نیاز می کند و نه تنها بی نیاز می شود بلکه در میدان بی نیازی، گوی سبقت را از دیگران می رباید. امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاسِ». هر کس به آن چه خداوند روزیش نموده قناعت کند، همانا او از بی نیازترین مردم است.[27]

قناعت انسان را چنان صاحب کمال می کند که نعمت های خدا در نظرش بسیار است و خود را با داده های خداوند غنی و بی نیاز می بیند. چون حریص نیست، چشمی به ما زادِ بر ضروریّاتش ندارد و به همین جهت هیچ گاه خود را محتاج نمی بیند. اهل دنیا که هر چه از دارایی های دنیا را داشته باشند باز هم احساس نقص و کمبود می کنند، به او همچون نیازمندی ساده می نگرند و حال آن که خدای متعال موهبتی بزرگ به او عنایت نموده که به وسیله آن از هر انسان دیگری بی نیازتر است و به همین جهت، آرامش در نگاه نافذ و وجود بی آلایش او موج می زند.

7-عزّت نفس

معمولاً انسان های حریص و طمع کار برای رسیدن به آرزوهایشان و به دست آوردن آن چه در دست دیگران می بینند، در برابر صاحبان قدرت و ثروت اظهار عجز و نیازمندی نموده و یا دچار تملّق و چاپلوسی می شوند که همه این رفتارها موجب ذلّت نفس و تخریب شخصیت آن ها می شود به همین جهت در روایتی از امیر مؤمنان علی علیه السّلام می خوانیم: «الطَّامِعُ‏ فِي‏ وِثَاقِ‏ الذُّلِّ». انسان طمع کار همیشه خوار و بی مقدار است.[28] امّا فرد قانع هرگز خود را نیازمند به دیگران نمی بیند تا چه رسد به این که خود را در برابر دیگران خوار و کوچک سازد، به همین جهت همیشه عزیز و آبرومند است و هرگز عزّت نفس خود را با کارهای سبک که بر پایه حرص و طمع انجام می گیرد، لکه دار نمی نماید. لذا مولای متّقیان حضرت علی علیه السّلام می فرمایند: «ثَمَرَةُ الْقَنَاعَةِ الْعِزُّ». ثمره و فایده قناعت، عزّت است.[29]

8-اصلاح نفس

حضرت امیر علیه السّلام می فرمایند: «أَعْوَنُ شَيْ‏ءٍ عَلَى‏ صَلَاحِ‏ النَّفْسِ‏ الْقَنَاعَةُ». یاری دهنده ترین چیز برای اصلاح نفس قناعت است.[30] با توجّه به آثار و ثمرات دیگری که از قناعت بیان شد مثل خروج از گناهان، به راحتی می توان دریافت که قناعت نقش بزرگ و اساسی در تربیت و اصلاح نفس انسان دارد، امّا نکته ای که در کلام امیر المؤمنین علیه السّلام بیشتر توجّه انسان را جلب می کند این است که امام علیه السّلام نقش قناعت را در اصلاح نفس از هر عامل دیگری قوی تر می دانند. پس بدون تردید باید یکی از صفات متّقین ملکه فاضله قناعت باشد چون در اصلاح نفس، بیش از هر صفت دیگری تأثیر گذار است.

9-آسان شدن مرگ

رسول خدا صلّی الله علیه و آله به ابوذر نصایحی فرمودند که از جمله آن ها این جملات نورانی است: «يَا أَبَا ذَرٍّ أَقْلِلْ مِنَ الشَّهَوَاتِ يَقْلُلْ عَلَيْكَ الْفَقْرُ وَ أَقْلِلْ مِنَ الذُّنُوبِ يُخَفَّفْ عَلَيْكَ الْحِسَابُ وَ اقْنَعْ‏ بِمَا أُوتِيتَهُ يَسْهُلْ عَلَيْكَ الْمَوْتُ».‏ ای اباذر! خواسته هایت (حاجات دنیوی) را کم کن تا فقر بر تو کوچک و ناچیز به نظر آید و از گناهانت بکاه تا حساب روز قیامت بر تو خفیف گردد و بر آن چه به تو داده شده قانع باش تا مرگ بر تو آسان گردد.[31]

جدا شدن از تعلّقات و وابستگی ها برای انسان بسیار سخت و جان فرساست. مرگ چون هادم الّذات (از بین برنده لذّت ها) است و میان انسان و تعلّقات دنیویش برای همیشه فاصله می اندازد، لذا هر قدر وابستگی های انسان به امور دنیوی بیشتر باشد، مرگ و جان کندن هم به همان میزان برای او سخت خواهد بود. کسی که در دنیا اهل قناعت بوده و چشمش را به دارائی های دیگران ندوخته و حسرت اموال دنیا را نمی خورد، دل را از قید دنیا رها ساخته و در گرو محبّت خدای متعال نهاده است، با مرگ چیزی را از دست نمی دهد تا به خاطرش آزرده شود بلکه مرگ برای او حکم پلی را دارد که او را به وصال محبوب می رساند. پس مرگ برای انسان قانع، سهل و آسان بلکه مایه آسایش و روشنی چشم اوست.

10-سبک شدن محاسبه اعمال در قیامت

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «اقْنَعْ بِمَا أُوتِيتَهُ يَخِفَّ عَلَيْكَ‏ الْحِسَابُ». به آنچه به تو داده شده قناعت کن تا حساب روز قیامت بر تو سبک و آسان شود.[32]

اهل قناعت که به ضروریّات زندگی قناعت می کنند طبیعتاً بسیار سبک بار خواهند بود. هر چه انسان سبک بارتر باشد محاسبه اعمالش نیز آسان تر می شود و بالعکس کثرت دارائی، محاسبه سخت تری را در پی خواهد داشت و به قول معروف: هر که بامش بیش برفش بیشتر. زیرا باید برای ذره ذره اموال خود پاسخ گو باشد که از چه راهی به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده است. گذشته از آن با توجّه به ثمراتی که برای قناعت بیان شد پر واضح است که انسانی که در پرتو ملکه فاضله قناعت به کمالات معنوی بالائی دست یافته، در قیامت نیز محاسبه اعمالش به راحتی انجام می پذیرد.

راه تحصیل ملکه قناعت

به هر میزان که قانع نباشیم به این معناست که قلبمان مبتلا به مرض حرص و طمع می باشد. باید ریشه این بیماری از درون خشکانده شود تا نسیم جان بخش قناعت، دشت خشکیده دل را از شکوفه های تسلیم و رضا گلباران کند. برای این منظور باید اقداماتی نمود.

1-توکّل و توسّل: اوّل از همه توکّل نمودن و استعانت از درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام است. چون در مقابل هجمه سنگین شیاطین و نفس امّاره، بی تردید چنین اقدامی بدون امداد الهی و نصرت اولیاء خدا ناکام خواهد ماند.

2-تأمّل: باید در ثمرات و نتایج قناعت (که پیش از این بیان شد) و از سوی دیگر مفاسد و تبعات حرص و طمع، خوب تأمّل نمود و ضرورت تحصیل قناعت را درک کرد تا همین امر انگیزه لازم را برای اقدام به این عمل فراهم کند. تا زوایای یک امر به خوبی روشن نشود، کششی از درون انسان برای انجام یا ترک آن امر ایجاد نمی گردد.

3-تمرین و تلاش: برای رسیدن به صفت والای قناعت باید از میانه روی در امور آغاز نمود. تشریفات را به آرامی و نرمی تا حدّ امکان از زندگی حذف نموده و تلاش کرد تا علاوه بر خود، فرهنگ میانه روی را در خانواده و اطرافیان نیز ایجاد نمود. برای این منظور از اهل بیت علیهم السّلام دستور العملی به ما رسیده است که عمل به آن بسیار ضروری و راه گشاست. امام صادق علیه السّلام به حُمْرَان بن أَعْيَن فرمودند: «يَا حُمْرَانُ انْظُرْ إِلَى‏ مَنْ‏ هُوَ دُونَكَ‏ فِي الْمَقْدُرَةِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِي الْمَقْدُرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَى أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّيَادَةَ مِنْ رَبِّكَ». ای حمران! به كسانى نگاه کن كه (از نظر امورات دنیا) پائین ‏‌تر از تو هستند و توانائیشان از تو كمتر است و به بالاتر از خودت هرگز توجه نکن، که این امر باعث می شود به آنچه روزیت شده قناعت کنی و شایستگى بیشتری برای زیاد شدن نعمت از سوی پروردگارت پیدا نمائی.‏[33]

علمای اخلاق بر مبنای این دسته از روایات همواره توصیه می کنند تا در امور دنیوی به زیر دستان و در امور اخروی و معنوی به بالا دستان بنگریم تا به داشته های دنیوی خود قناعت نموده و دچار حرص و طمع نگردیم و از طرفی با مشاهده توفیقات و تلاش های کسانی که در امور آخرت پیشتاز هستند، سعی و همّت خود را بیش از پیش در راه طاعت الهی به کار بندیم. به همین جهت بهترین الگو در امور دنیوی و معنوی، وجود مقدّس حضرات اهل بیت علیهم السّلام هستند که خدای متعال ایشان را الگو و اسوه بشریّت قرار داده است. حضرت امام باقر علیه السّلام فرمودند: «إِيَّاكَ أَنْ تُطْمِحَ‏ بَصَرَكَ‏ إِلَى مَا هُوَ فَوْقَكَ فَكَثِيراً مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ‏ وَ قَالَ‏ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَإِنْ دَخَلَكَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ فَاذْكُرْ عَيْشَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّمَا كَانَ خُبْزُهُ الشَّعِيرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَهُ». از نگاه کردن به بالاتر از خودت بپرهیز، چه بسیار خداى متعال به پیامبرش (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: «اموال و اولاد كافران، تو را به شگفتى نیاورد» و فرموده: «و هرگز چشمان خود را به نعمت هاى مادّى، كه به گروه‏ هايى از آنان داده ‏ايم، ميفكن! اين ها شكوفه هاى زندگى دنياست تا آنان را در آن بيازماييم و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است»، و اگر چیزی از این ها (امور دنیوی) در (دلِ) تو داخل شد، پس زندگی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را به یاد آور، كه نان او تنها جو، و حلوایش خرما و هیزمش شاخه درخت خرما بود‏ آن هم اگر به دستش مى ‏رسید.[34]

آن شنيدستى كه وقتى تاجرى/ در بيابانى بيفتاد از ستور

گفت: چشم مرد دنيا دار را/ يا قناعت پر كند يا خاك گور

پی‌نوشت‌ها:

[1] قاموس قرآن ج ‏3 ص 176.

[2] لسان العرب ج ۸ ص ۷۱/ کتاب العین ج ۱ ص ۱۱۲/ مفردات الفاظ القرآن ص ۲۸۳/ قاموس قرآن ج ۲ ص ۲۴۹/ مجمع البحرین ج ۴ ص ۳۲۱/ فرهنگ ابجدی عربی فارسی ص ۲۸.

[3] ترجمه الميزان ج ‏۱۹ ص ۲۸۳/ مجمع البيان في تفسير القرآن ج ‏۹ ص ۳۵۸/ تفسير القمي ج ‏۲ ص ۳۵۱/ أطيب البيان في تفسير القرآن ج ‏۱۲ ص ۴۳۰.

[4] دعائم الإسلام ج ‏۱ ص ۱۷۴.

[5] تفسير نمونه ج ‏۱۴ ص ۱۹۵.

[6] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 67.

[7] عدة الداعي و نجاح الساعي ص 160.

[8] الأمالي (للمفيد) ص 237.

[9] الأمالي( للصدوق) ص 357.

[10] ترجمه و تحقیق مفردات قرآن ج ۴ ص ۲۵۲/کتاب العین ج ۱ ص ۱۷۰.

[11] علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السّعادات) ج ‏2 ص 138.

[12] همان ص 138 و 139.

[13] سوره نحل/ آیه 97 (ترجمه مکارم).

[14] نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص 509.

[15] مكارم الأخلاق ص 148.

[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 138.

[17] سوره توبه/ آیه 72 (ترجمه مکارم).

[18] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 138.

[19] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 540.

[20] عوالم العلوم (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ؛ ج‏20-قسم-2-الصادق‏ ع ص 764/ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج ‏20 ص 296.

[21] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 138.

[22] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 208.

[23] همان.

[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 540.

[25] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 208.

[26] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 139.

[27] همان.

[28] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 508.

[29] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 208.

[30] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 112.

[31] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج ‏1 ص 61.

[32] أعلام الدّين في صفات المؤمنين ص 344.

[33] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏8 ص 244.

[34] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ص 130.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده


نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
عبد یزدان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۸
0
0
بسیار عالی
امیرالمومنین حافظتان
التماس دعا
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: