کد مطلب: ۱۱۸۷
تعداد بازدید: ۷۲۵۷
تاریخ انتشار : ۳۰ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۱:۴۱
درسنامه شماره ۲۵
اهل تقوا اگر چه با بدن خود در میان غافلان باشند ولی با قلبشان همراه ذاکران خدا هستند و به همین دلیل از حیث حکم و فعل جزء ذاکران محسوب می‌شوند.

شرح خطبه همّام

اهل خیر و ذکر و گذشت

امام المتّقین امیرالمؤمنین علی علیه السّلام که خود بر قلّه‌ی تقوا و پرهیزکاری ایستاده و پرچم توحید را به اهتزاز درآورده، در ادامه صفات اهل تقوا چنین می‌فرماید:

«الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ كَانَ فِي الْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ وَ إِنْ كَانَ فِي الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَه‏». همگان به خيرش اميدوار، و از شرّش درامان‌اند، اگر در ميان غافلان باشد جزو ذاكران محسوب می‌گردد، و اگر در ميان ذاكران باشد جزو غافلان محسوب نمی‌شود. ستمكار (پشيمان) را می‌بخشد، و به آن‌که محرومش ساخته عطا می‌کند، با آن‌کس كه پيوندش را قطع كرده می‌پیوندد.[1]

اهل خیر

«الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ». همگان به خيرش اميدوار، و از شرّش در امان‌اند.

پیش از این عبارت هم، ذیل فراز «شُرُورُهُم مَأمُونَةٌ» بیان شد که اهل تقوا به خاطر خشکاندن ریشه‌های محبّت دنیا در درون خود، زمینه شرارت‌هایی را که به انگیزه تصاحب قدرت و ثروت و ... از انسان‌های حریص و هوس ران به وقوع می‌پیوندد، از بین برده‌اند و به همین جهت مردم از شرارت ایشان در امان هستند و اصولاً روح ایمان و تقوا با صدور شرّ از ایشان منافات دارد[2]، و در عوض از آن جائی که آن‌ها بنا به فرمایش حضرت امیر علیه السّلام در همین خطبه از ابرار و نیکوکاران می‌باشند، لذا همواره از آن‌ها امید خیر و نیکی می‌رود. این ویژگی بسیار ستودنی و بزرگی است که انسان به‌گونه‌ای باشد که خیال همگان از بابت آزار و اذیت و شرارت او راحت و آسوده بوده و هرگاه نامی از خیر و نیکی بیاید نام او در خاطر همه یادآوری شود. یعنی به‌وقت گرفتاری و مشقّت، امید و پناهِ گرفتاران است و در وقت خوشی و راحتشان مایه سلب آسایش و نگرانی ایشان نمی‌شود. یکی دیگر از دلایلِ امید خیر داشتن مردم از اهل تقوا آن است که چون ایشان اهل خیر هستند، صدور خیر و نیکی از ایشان بسیار مشاهده شده[3] و در مقابل، کسی از ایشان شرّ و آزاری ندیده است، به همین دلیل دیگران از ایشان امید خیر دارند و از شرّشان در امان هستند. مولا امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در روایتی می‌فرمایند: «خَيْرُ النَّاسِ‏ مَنْ‏ نَفَعَ‏ النَّاسَ». بهترین مردم کسی است که به مردم سود برساند.[4] همچنین می‌فرمایند: «خَيْرُ النَّاسِ مَنْ تَحْمِلُ مَؤُنَةَ النَّاسِ». بهترین مردم کسی است که مخارج و مشقّت زندگی مردم را بر عهده بگیرد.[5]

و چرا اهل تقوا با این فضیلت و رفعت مقام چنین نباشند در حالی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله تنها در توصیف مؤمن و مسلمانی عادی حتّی نه در رتبه متّقین، چنین فرموده‌اند: «أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ لِمَ‏ سُمِّيَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ مُؤْمِناً لِإِيمَانِهِ النَّاسَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ مَنِ الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النَّاسُ [مِنْ‏] يَدِهِ وَ لِسَانِهِ». آیا شما را باخبر نسازم که چرا مؤمن، مؤمن نامیده شده است؟ به جهت آن‌که مردم را بر جان و مالشان امان بخشیده (جان و مال مردم از او در امان است)، ‏ آیا شما را باخبر نسازم که چه کسی مسلمان است؟ (مسلمان) کسی است که مردم از دست و زبان او سالم بمانند.[6]

آری نه تنها مردم از آزار اهل تقوا در امان هستند بلکه وجود ایشان برای مردم مایه خیر و برکت است، به‌طوری که در روایات به زنبور عسل تشبیه شده‌اند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله می‌فرمایند: «إِنَّ‏ مَثَلَ‏ الْمُؤْمِنِ‏ كَمَثَلِ‏ النَّحْلَةِ إِنْ صَاحَبْتَهُ نَفَعَكَ وَ إِنْ شَاوَرْتَهُ نَفَعَكَ وَ إِنْ جَالَسْتَهُ نَفَعَكَ وَ كُلُّ شَأْنِهِ مَنَافِعُ وَ كَذَلِكَ النَّحْلَةُ كُلُّ شَأْنِهَا مَنَافِعُ». همانا مَثَلِ مؤمن چون زنبور عسل است، اگر با او رفیق شوی به تو سود می‌رساند و اگر با او مشورت کنی موجب منفعت تو می‌شود و اگر با او هم‌نشین شوی برایت سودمند است و تمام کار او منفعت است و زنبور عسل نیز همین‌طور است تمام کارش سود و منفعت است.[7]

در تفسیر نهج‌البلاغه‌ی پیام امام امیرالمؤمنین علیه السّلام ذیل این حدیث شریف آمده است: «بعضى از دانشمندان گفته‌اند: تشبيه مؤمن به زنبور عسل می‌تواند به جهت هوشيارى‌ فوق‌العاده، و منافع گسترده، سعى و كوشش فراوان، پرهيز از مناطق آلوده، استفاده از غذاى پاك و بهره گرفتن از دسترنج خود باشد. اضافه بر اين زنبور عسل هم شهدى را كه توليد می‌کند بسيار پرفایده است و هم انبارى را كه از موم می‌سازد کارایی بسيار دارد و هم با گردش روى گل‌ها سبب گرده‌افشانی و بارورى انواع گياهان می‌شود و حتّى نيش او نيز كه وسیله‌ای دفاعى در برابر دشمن است براى درمان بعضى از بیماری‌ها مفيد است».[8] پس همان‌طور که از زنبور عسل به خیر یاد می‌شود و همواره ارزش بالا و منافع کثیرش زبان زد مردم است و تقریباً کسی را نمی‌یابیم که به بدی از آن یاد کند، اهل تقوا نیز این‌گونه اند و مردم علاوه بر آن که از شرّ ایشان در امان‌اند پیوسته امید خیر و منفعت از آن‌ها دارند.

نکوئی کن تو نیز ای مرد هشیار/ به گرد شرّ نگرد اندیش بسیار

چنان شو کز تو جز خوبی نبینند/ جهانی غیر محبوبی نبینند

اهل ذکر

«إِنْ كَانَ فِي الْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ وَ إِنْ كَانَ فِي الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ». اگر در ميان غافلان باشد جزو ذاكران محسوب می‌گردد، و اگر در ميان ذاكران باشد جزو غافلان محسوب نمی‌شود.

قبلاً ذیل عبارتِ «وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ» درباره مسأله ی «ذکر» بحث کردیم ولی عبارت جدیدی که مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام درباره ذکر فرمودند حاوی نکات ارزشمند دیگری است که به‌قدر فهم قاصر خود و مجالی که داریم به بیان آن می‌پردازیم.

شارحین نهج‌البلاغه در شرح این قسمت از خطبه توضیحاتی دارند که مختصری از آن‌ها از قرار زیر است:

ابن میثم می‌نویسد: «إن كان في الغافلين... تا لم يكتب من الغافلين. يعنى: اگر مردم او را در زمره غافلان به شمار آورند، و ذكر خدا را بر زبان او مشاهده نكنند، خداوند او را از ذاكران و كسانى كه پيوسته در ياد اويند محسوب داشته است، زيرا دل او همواره در ياد خداست هرچند آن را بر زبان جارى نساخته است، و اگر در ميان مردم زبانش به ذكر خدا مشغول باشد روشن است كه از غافلان شمرده نخواهد شد».[9] ابن ابی الحدید می‌گوید: « قوله إن كان في الغافلين معناه أنه لا يزال ذاكر الله تعالى ...، (یعنی:) معنای قول امام علیه السّلام این است که اهل تقوا پیوسته ذاکر خدای تعالی هستند چه در میان غافلان باشند و چه در میان ذاکران، امّا هرگاه در میان غافلان باشند خدا را با قلبشان یاد می‌کنند و امّا وقتی که بین ذاکرانِ خداوند هستند، به قلب و زبان به یاد خدا هستند.[10] برخی دیگر نیز می‌نویسند: «اهل تقوا اگر چه با بدن خود در میان غافلان باشند ولی با قلبشان همراه ذاکران خدا هستند و به همین دلیل از حیث حکم و فعل جزء ذاکران محسوب می‌شوند، و اگر (جسماً) با ذاکران باشند یکی از ایشان بوده و همان کلام ایشان (ذکر) را می‌گویند و عمل ایشان (یاد خدا در عمل) را انجام داده و همراه توجّه آن‌ها به‌سوی خدای متعال، متوجّه حضرت حق می‌شوند.[11]

نکته دیگری که می‌توان از کلام امام علیه السّلام استفاده کرد این است که اهل تقوا در عرصه یاد خدا چنان ممتاز هستند که اگر در میان ذاکران هم قرار گیرند جلالت قدر ایشان کم‌رنگ نشده و باز هم در میان آن‌ها به‌عنوان یکی از چهره‌های تابناک اهل ذکر می‌درخشند. برخی از شارحین نهج‌البلاغه[12] نیز این کلام امام علیه السّلام را دالِّ بر اخلاص اهل تقوا می‌دانند زیرا برخی وقتی در میان گروهی قرار می‌گیرند که اهل عبادت و ذکر هستند برای این‌که در میان ایشان خودی نشان دهند اظهار ذکر و عبادت می‌کنند که این عمل اصطلاحاً ریا و خودنمائی نامیده می‌شود. اهل تقوا در میان ذاکرانِ خدای متعال لحظه‌ای از خلوص نیّت خود در ذکر خدا جدا نمی‌شوند و آن‌گونه‌اند که خداوند متعال ذکر ایشان را پذیرفته و آن‌ها را در زُمره ذاکرین می‌شمارد.

نکته‌ای مهمّ

نکته‌ای که در اینجا لازم به ذکر است آن است که منظور امام علیه السّلام از حضور اهل تقوا در میان غافلان آن نیست که ایشان در انتخاب هم‌نشین خود دقّت ندارند و حتّی با اهل غفلت معاشرت می‌کنند، زیرا آن‌ها به‌خوبی از تأثیرات فراوان هم‌نشین انسان در او مطّلع هستند و به همین جهت در هر جمعیّتی حضور پیدا نکرده و در انتخاب دوست و هم‌نشین خود کمال دقّت را به خرج می‌دهند. هم‌نشینی با انسان‌های غافل باعث غفلت انسان از ذکر خدای متعال می‌شود، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً». و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان می‌گزد و می‌گوید: ای‌کاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم! * اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! * او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود! و شيطان هميشه خوارکننده‌ی انسان بوده است![13] امیرالمؤمنین علیه السّلام درباره هم‌نشین و تأثیر آن بر انسان می‌فرمایند: «جَلِيسُ‏ الْخَيْرِ نِعْمَةٌ، جَلِيسُ الشَّرِّ نَقِمَةٌ». هم‌نشین خوب نعمت است، هم‌نشین شرّ عذاب و مصیبت است.[14] هم‌چنین فرمودند: «جِمَاعُ‏ الشَّرِّ فِي مُقَارَنَةِ قَرِينِ السَّوْءِ» تمام شرور و بدی‌ها در همراهی با هم‌نشین بد است.[15] امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «وَ اعلَمُوا أَنَّ ... مُجَالَسَةَ أَهْلِ‏ الْهَوَى‏ مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ». بدانید همانا هم‌نشینی با هوسرانان موجب فراموشی ایمان و حضور شیطان می‌شود.[16]

پس اهل تقوا با در نظر داشتن تبعات و مفاسد هم‌نشینی با اهل غفلت، هرگز هم‌نشینان خود را از غافلین قرار نمی‌دهند ولی انسان به خاطر اجتماعی بودن و زندگی در جامعه، گاهی اوقات ناگزیر است برای برخی از امور خود، برای مدّتی ولو کوتاه به کسانی مراجعه کند و یا در میان جمعی قرار گیرد که با او سنخیّتی نداشته و موردپسند او نیستند. به‌عنوان‌مثال سربازی را در نظر بگیرید که برای گذراندن خدمت سربازی مجبور است در پادگانی خدمت کند که از نظر معنوی و اجتماعی محیط مطلوبی ندارد. اهل تقوا در انتخاب هم‌نشین خود و مجالسی که حضور می‌یابند بسیار دقّت نموده و از معیارهایی که قرآن و عترت معرّفی نموده‌اند بهره می‌برند. امّا یاد خدا در وجودشان چنان ریشه دوانده و نهادینه‌شده که اگر ناخواسته و بی‌اختیار در اجتماعاتی قرار گیرند که افراد آن اهل غفلت و نسیان از ذکر خدا هستند، ایشان مداومت بر ذکر و یاد خدا را فراموش نکرده و گرچه جسمشان در میان غافلان است امّا قلب و روحشان در آسمان یاد خدا پرواز می‌کند. درواقع درجایی که باید اهل دقّت و پرهیز باشند، کاملاً رعایت نموده و در باقی مواردی که از قدرت ایشان خارج است، روح ایمان و تقوا را آلوده نمی‌سازند. خداوند کریم و عادل نیز در مواردی که از اختیار آن‌ها خارج است، ایشان را مورد حفظ و حراست خود قرار می‌دهد. آن‌ها در جامعه زندگی می‌کنند، برای احتیاجات ضروری خود به بازار می‌روند، در مراکز تحصیلی به کسب علم و دانش می‌پردازند، از وسایل نقلیه عمومی مثل اتوبوس و مترو استفاده می‌کنند و درزمانی که بسیاری از اطرافیانشان به خاطر اشتغالات روزانه و وسایل ارتباط‌جمعی مثل شبکه‌های مجازی و ... غافل از یاد خدا هستند، ایشان به ذکر خدا مشغول‌اند و با یاد او دل خوش دارند و مراتب قُرب پروردگار را یکی پس از دیگری طی می‌کنند. آن‌ها که تربیت‌یافته مکتب وحی‌اند با تغییر روزگار و جمعی که در آن قرار می‌گیرند هرگز رنگ خدائی نباخته و هم‌رنگ جماعت نمی‌شوند و در پاسخ این شعار که می‌گوید: «خواهی نشوی رسوا هم‌رنگ جماعت شو»، می‌گویند: «هم‌رنگی تو مایه رسوایی توست». برخلاف تصوّر بسیاری که خطای عمومی را دلیل موجّهی برای ارتکاب گناه می‌دانند، ایشان دامن خود را به خاطر گناه فراگیر آلوده نمی‌سازند. اگر در بازار دروغ رواج دارد و گروهی روزی خود را متوقّف بر گفتنِ دروغ و فریب مشتری می‌دانند امّا کاسبِ متّقی لحظه‌ای زبان خود را به‌دروغ باز نمی‌کند و همه‌جا حتّی محلِّ کسبش را محضر خدا می‌داند و او را روزی رسان. در زمانی که بی‌حجابی برای زن ارزش محسوب می‌شود و حجاب نوعی تحجّر و ضدّ ارزش تلقّی می‌گردد، بانوی اهل تقوا با یاد خدا تحقیر و تمسخر دیگران را به جان می‌خرد تا با حفظ مروارید حیاء در صدف عفاف و حجاب، خدای خود را از خویش خشنود سازد. آری اینان اهل تقوا هستند که با رنگ باختن جامعه، رنگ تقوای خود را از دست نمی‌دهند و ایشان‌اند حجّت‌های خدا در روز قیامت.

مراحل ذکر

امّا یاد خدا مراتب و درجاتی دارد که با خلوص نیّت و مداومت بر ذکر می‌توان آن‌ها را به دست آورد.

مرحله اوّل، ذکر زبانی است، یعنی زبان انسان به ذکر خدای متعال مشغول باشد. این که انسان در ابتدای امر، خود را به ذکر زبان مشغول ساخته و به آن عادت کند و از بیان سخنان مُضرّ و بی‌فایده پرهیز نماید کار مشکلی است که بسیاری به همین خاطر از مداومت بر ذکر زبانی خسته شده و منصرف می‌شوند، امّا اگر کسی بر ذکر زبانی به خاطر خدای متعال استقامت ورزد و مداومت کند، کم‌کم اثر آن را بر قلب خود احساس خواهد کرد. درواقع ذکر زبانی که در روایات ما به آن سفارش فراوان شده و اذکار مختلف و خاصی با برنامه‌های دقیقی از حضرات اهل‌بیت علیهم السّلام وارد شده است، شروع و آغازی است برای یک حالت روحانی و نورانی که در قلب انسان پدیدار می‌شود.

مرحله دوّم، ذکر قلبی است، که بر اثر مداومت بر ذکر زبانی برای انسان حاصل می‌شود. در این حالت حتّی اگر زبان انسان از ذکر پروردگار خاموش باشد، امّا قلب او با یاد خدا آرام و نورانی است. خود این مرحله مراتبی دارد که علمای اخلاق آن را بیان کرده‌اند. مرتبه نخست آن همان یاد خدا در قلب است که اگر مداومت پیدا کند، به رتبه‌ای می‌رسد که غیر از یاد و نام خدا چیز دیگری به دلش راه نمی‌یابد و دلش را از حضور غیر خدا پاک و پیراسته می‌گردد. گل وجودش چنان با یاد پروردگار عجین گشته که هیچ‌چیز دیگری برای او لذّت بخش تر از یاد و ذکر پروردگار نیست. او با ذکر خدا در روح و جانش انس گرفته و تا جایی پیش می‌رود که تعلّقات دنیوی و غیر خدائی را از وجود خود پاک می‌سازد. حالا این ذکرِ قلب اوست که بر زبانش جاری‌شده و لسان او را به ذکر حضرت حق به حرکت می‌اندازد. مداومت بر ذکر زبان قلبش را ذاکر ساخته و پس از انس قلب او با یاد خدا، زبان او بی‌اختیار از قلبش فرمان می‌گیرد و به ذکر محبوب ناطق می‌گردد.

مرحله سوّم، ذکر عملی است. وقتی قلب با یاد خدا مأنوس شد، تاروپود دل او از رشته‌های محبّت پروردگار درهم‌تنیده شده و کار را به‌جایی می‌رساند که جز خدای تعالی و رضای او خواهان چیز دیگری نیست و به‌این‌ترتیب در عمل و رفتار مطیع او شده و کاری برخلاف رضای پروردگار انجام نمی‌دهد. هرقدر ذکر قلبی شدّت و قوّت پیدا کند، ذکر عملی نیز به همان میزان تقویت می‌شود.

ازاینجا می‌توان دریافت که ذکر زبانی اگر تنها محدود به زبان باشد و فراتر از آن نرود گرچه بی‌فایده نیست ولی برای رسیدن به درجات بالای قُرب پروردگار کفایت نمی‌کند و وای به روزی که ذکر جز لقلقه‌ی زبان نباشد، که در این صورت به ظاهر ذکر است و در باطن غفلت از یاد خدا. امان از لحظه‌ای که زبان مشغول ذکر باشد و دل آلوده به یاد گناه. آیا این جز تمسخر و توهین صورت دیگری هم دارد؟!! حضرت رضا علیه آلاف التّحیّة و الثّناء می‌فرمایند: «مَنْ‏ ذَكَرَ اللَّهَ‏ وَ لَمْ‏ يَسْتَبِقْ‏ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ». هر کس ذکر خدا گوید و برای دیدار پروردگارش (با عمل به فرامین او) پیش‌قدم نباشد، خود را مسخره کرده است.[17]

دنیا، دار غفلت

ما برای حیات وارد دنیا نشده‌ایم بلکه برای همه روشن است که دنیا دار ممات است. سرانجام هر موجود زنده‌ای در دنیا به مرگ منتهی می‌شود. پس هدف از آمدن به دنیایی که درنگ در آن موقّت است و کوتاه، چیست؟ امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در نامه‌ای به محمّد بن ابی بکر و مردم مصر فرمودند: «وَ اعْلَمْ أَنَ‏ الدُّنْيَا دَارُ بَلَاءٍ وَ فَنَاءٍ وَ الْآخِرَةَ دَارُ بَقَاءٍ وَ جَزَاءٍ فَإِنِ‏ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤْثِرَ مَا يَبْقَى عَلَى مَا يَفْنَى فَافْعَلْ فَإِنَّ الْآخِرَةَ تَبْقَى وَ إِنَّ الدُّنْيَا تَفْنَى‏». و بدان همانا دنیا خانه بلاء و نیستی است و آخرت خانه بقاء و جاودانگی و جزاست پس اگر توانستی آنچه باقی می‌ماند را بر آنچه از بین رفتنی است مقدّم کنی، این کار را انجام بده که همانا آخرت ماندگار است و دنیا فانی است.[18] بلاء در لغت به معنای آزمایش و امتحان است و از محدود و کوتاه بودن زمان توقّف در دنیا می‌توان به‌خوبی محلّ ابتلاء و امتحان بودنش را فهمید. پس به دنیا نیامده‌ایم تا زندگی کرده و خوش‌گذرانی کنیم. هرلحظه‌ای که از عمر انسان می‌گذرد گنجی است که با رفتنش دیگر راه بازگشتی برایش نیست. در دین ما و حتّی برای هر انسان خردمند و وقت‌شناسی، واژه‌هایی چون اتلاف وقت، وقت‌کشی و ... معنایی جز خسران و زیان ندارد.

قضا روزگاری زمن در ربود/ که هر روزش از پی شب قدر بود

مکن عمر ضایع به افسوس و حیف/ که فرصت عزیز است و الوقت ضیف

از آن جایی که دنیا دار بلاء و آزمایش است، امورات آن نیز انسان را به سمت غفلت و نسیان سوق می‌دهد. کمی تأمّل در امورات دنیوی این حقیقت را برای انسان فاش می‌سازد که اگر انسان در کنار زندگی دنیویِ خود از ذکر خدا بیگانه باشد در دام غفلت دنیا چنان صید می‌شود که به گاهِ مرگ تازه به خود می‌آید که دنیا سرای باقی نبود و برای سرای آخرت خود کاری نکرده است. لذا در آیات قرآن و روایت ائمّه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین به شدّت سفارش به ذکر شده و از غفلت و نسیان نسبت به خدا و جهان آخرت و مرگ هشدار داده شده است. قرآن کریم حتّی اولاد و اموال انسان را امتحان الهی شمرده و از این که آن‌ها باعث غفلت انسان و ترک ذکر خدا شوند، انسان را برحذر داشته است. قرآن کریم فرموده است: «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ». اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند و خداست كه پاداش عظيم نزد اوست.[19] همچنین می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ». اى كسانى كه ايمان آورده‌اید! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند! و كسانى كه چنين كنند، زيانكارانند.[20]

روزی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام وارد بازار بصره شدند و با مشاهده اشتغال مردم به دنیا و غفلت ایشان از خدای متعال، قطرات اشک از دیدگانشان جاری گشته با سوز دل فرمودند: «يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا وَ عُمَّالَ أَهْلِهَا إِذَا كُنْتُمْ بِالنَّهَارِ تَحْلِفُونَ وَ بِاللَّيْلِ فِي فُرُشِكُمْ تَنَامُونَ‏ وَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ فَمَتَى تُحْرِزُونَ‏ الزَّادَ وَ تُفَكِّرُونَ فِي الْمَعَادِ». ای بندگان دنیا و کارگران اهل دنیا! اگر روز را مشغول قسم خوردن (در معاملات) هستید و شب را در رختخواب خود به خواب سپری می‌کنید و در این میان هم از آخرت غفلت می‌ورزید، پس چه زمانی به ذخیره زاد و توشه‌ی آخرت پرداخته و در معاد و قیامت تفکّر می‌کنید؟! پس مردی به حضرت عرضه داشت: ای امیر مؤمنان! ما چاره نداریم از این‌که به امر معاش و زندگی خود بپردازیم! پس چه کار کنیم؟! امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: «إِنَّ طَلَبَ الْمَعَاشِ مِنْ حِلِّهِ لَا يَشْغَلُ عَنْ عَمَلِ الْآخِرَةِ». همانا طلب معاش و روزی از راه حلالش انسان را از عمل کردن برای آخرت غافل نمی‌سازد.[21]

باکمال تأسّف مشاهده می‌کنیم که بیشتر مردم در طول تاریخ، در جدال با مظاهر فریبنده دنیا و عوامل غفلت و نسیان، شکست‌خورده و از راه یافتن به قلّه‌های کمال و سعادت باز می‌مانند چنان چه قرآن کریم فرموده است: «... وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ». و بسيارى از مردم، از آيات ما غافلند.[22]و یکی از آثار سوءِ غفلتِ گسترده‌ی انسان همین است که تمام انبیاء و اولیاء الهی به دست مستکبرین و ظالمان، مظلومانه به شهادت رسیدند و در حالی که اکثر مردم در اوج غفلت و اشتغال به دنیا از یاری ایشان در برابر ایادی کفر و ظلالت سر باز زدند و ایشان را تنها گذاردند. به‌عنوان‌مثال مصیبتِ شهادت ولی خدا و امام حق جویان و آزادگان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام که تا قیامِ قیامت، کائنات و ملوکتیان را عزادار خود ساخته و خشم خدای متعال را نسبت به ظالمین در حقّ آن بزرگوار برانگیخته است، ثمره غفلت و بی‌دینی مردمی بود که تن به حکومت ظالمین داده و در برابر هجوم دشمنان به ارکان اسلام واکنشی از خود نشان ندادند و از رهنمودهای اولیاء خدا تبعیّت نکردند و گرفتار خسران و زیان ابدی گردیدند، چرا که خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ * أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ». آن‌ها كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخيز) ندارند، و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند، و آن‌ها كه از آيات ما غافل‌اند، * (همه) آن‌ها جايگاهشان آتش است، به خاطر كارهايى كه انجام می‌دادند.[23]

در دنیایی که مظاهر فریبنده و لذّات زودگذرش چنان خودنمائی می‌کنند که انسان باملاحظه مرگ‌ومیرهای روزانه تحت تأثیرِ دنیا، مرگ و آخرت و خدای خود را فراموش می‌کند چنان‌که گوئی مرگ را برای غیر او نوشته‌اند و دنیا سرای جاودانه اوست، این ذکر و یاد خداست که او را از دام غفلت و نسیان رها می‌سازد و بال‌های او را برای پرواز تا اوج آسمان سعادت قدرت می‌بخشد.

ذکر کثیر

جالب این است که قرآن به مؤمنین سفارش می‌کند در برابر این‌همه خودآرائی‌های دنیا و وسوسه‌های نفسانی و شیطانی از درون و برون، به قلیلِ ذکر بسنده نکرده و فراوان به یاد خدا باشند تا در کشاکش آزمایشات الهی و طوفان‌های غفلت و فراموشی، بتوانند کشتی کمال خود را به ساحل نجات برسانند. خدای متعال می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً». اى كسانى كه ايمان آورده‌اید! خدا را بسيار ياد كنيد * و صبح و شام او را تسبيح گوييد! * او كسى است كه بر شما درود و رحمت می‌فرستد، و فرشتگان او (نيز) براى شما تقاضاى رحمت می‌کنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرك گناه) به‌سوی نور (ايمان و علم و تقوا) رهنمون گردد او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است.[24] مرحوم ملّا مهدی نراقی در کتاب شریف جامع السّعادات درباره تأثیر ذکر کثیر می‌گوید: «امّا ذكر سودمند آن است كه بر دوام يا در اكثر اوقات باشد، با حضور قلب و فراغت خاطر، و توجّه كلّى به خالق متعال، تا اين كه ياد او در دل قرار گيرد و روشنى عظمت او بر دل بتابد، و با دميدن نور او بر دل سينه گشاده شود، و اين غايت و ثمره همه عبادات است. و براى ذكر اوّلى است و آخرى. اوّل آن موجب انس و محبّت است، و آخرش را انس و محبّت باعث می‌شود، و مطلوب اين انس و محبّت است. زيرا كه بنده در آغاز به زحمت و دشوارى دل خود را از وسوسه‌ها و زبان خود را از یاوه‌گوئی بازمی‌دارد و به ذكر خدا وامی‌دارد، پس اگر توفيق پايدارى و مداومت يافت به آن انس می‌گیرد و محبّت خدا در دل او ريشه می‌کند. و هر كه چيزى را دوست دارد آن را بسيار ياد می‌کند و هر كه چيزى را بسيار یادکرد، اگرچه به مشقّت و تكلّف باشد، آن را دوست می‌دارد. و از اینجاست كه يكى از ايشان گفته است: «بيست سال با قرآن به رنج و مشقّت بسر بردم، سپس بيست سال به آن متنعّم و بهره‌مند شدم».[25]

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ‏ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً كُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاقِ». هر کس زیاد به یاد خدای عزّ و جلّ باشد، خداوند او را دوست خواهد داشت و هر که زیاد یاد خدا کند برایش دو برائت نوشته می‌شود، (یکی) برائت از آتش (دوزخ) و (دیگری) برائت از نفاق و دورویی.[26]

اهلِ گذشت، عطا کردن و پیوند

«يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَه‏». ستمكار (پشيمان) را می‌بخشد، و به آن‌که محرومش ساخته عطا می‌کند، با آن‌کس كه پيوندش را قطع كرده می‌پیوندد.

این سه مورد از ملکات و اخلاق فاضله‌ای هستند که در آیات قرآن و روایات اسلامی بسیار مدح و ستایش شده‌اند. بعضی از شارحین نهج‌البلاغه هرکدام از این سه صفت شایسته را نتیجه و ثمره‌ی یک ویژگی و صفت خاص و ممتاز در وجود اهل تقوا معرّفی کرده‌اند که ازاین‌قرار است: گذشتن از کسی که به انسان ظلم و بدی کرده است ثمره صفت وارسته شجاعت است چراکه او از ظلمِ ظالم می‌گذرد درحالی‌که قدرت دارد تا از او انتقام بگیرد؛ و عطا کردن به کسی که او را محروم داشته، نتیجه سخاوت است و پیوند یافتن با فردی که از انسان قطع پیوند نموده است هم نشانه‌ی عفّت است و هم شجاعت.[27] درواقع برخلاف تصوّر بسیاری که گذشت، عطا نمودن و برقراری ارتباط با افرادی که به انسان بدی کرده و او را محروم ساخته و قطع رابطه نموده‌اند را ثمره ترس و فرومایگی و بی‌خردی او می‌دانند، این صفات نشان‌گر روح بزرگ و نفس تربیت‌یافته‌ای است که در برابر رفتارهای نابخردانه دیگران متأثّر نشده و بر اساس خوی انتقام‌جوئی از دایره اخلاق و تعقّل خارج نمی‌شود. آری انسانی که چنین باشد موردپسند خدای بلندمرتبه و مایه فخر و مباهات عقلای عالم است گرچه بسیاری از جاهلان او را با خود قیاس کرده و ترسو و بی‌خرد بخوانند.

در قرآن کریم آیات زیادی درباره عفو و گذشت آمده است، از آن جمله پروردگار متعال می‌فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِين». عفو را فرا گير و به نيكى امر كن و از جاهلان روی گردان.[28] و نيز فرموده است: «... وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ». آن‌ها بايد عفو كنند و چشم بپوشند آيا دوست نمی‌دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.[29] همچنین فرمود: «... وَ أنْ تَعْفُوا أَقرَبُ لِلتَّقْوى‏ ...». و گذشت كردنتان به تقوى نزدیک‌تر است».[30]

عفو یا قصاص

در مقابل آیاتی که سفارش به عفو و گذشت می‌کند، در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که دعوت به قصاص و مقابله‌ی به مثل در حیطه شرع و قوانین الهی می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ». ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! (اگر دشمنان، احترام آن را شكستند، و در آن با شما جنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد.) و تمام حرام‌ها، (قابلِ) قصاص است. و (به‌طور كلّى) هر كس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد! و از خدا بپرهيزيد (و زیاده‌روی ننماييد)! و بدانيد خدا با پرهيزكاران است.[31] همان‌طور که ملاحظه می‌شود در آیه کریمه اجازه داده‌شده تا اگر کسی مورد ظلم و تعدّی دیگری قرار گرفت، مظلوم به‌اندازه ظلمی که به او شده ظالم را قصاص کند (البته با شرایطی مثل مراجعه به حاکم شرع و تقاضای اجرای حد یا قصاص ظالم). همچنین در آیه دیگری می‌فرماید: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ». و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شايد شما تقوا پيشه كنيد.[32] خدای متعال در این آیه شریفه قصاص را مایه حیات و زندگی در جامعه انسانی معرّفی می‌کند و آن را زمینه‌ای برای پیدایش تقوا در جامعه می‌داند. حال این سؤال مطرح می‌شود که آیات قصاص چگونه با آیاتی که سفارش به عفو و گذشت می‌کند قابل‌جمع است؟ در پاسخ این سؤال توجّه به چند نکته ضروری است.

نکته اوّل این‌که آیاتی که سخن از قصاص می‌گوید درواقع از قانونی حرف می‌زند که فقدان آن در جامعه انسانی، زمینه ترویج گناهان فراوانی خواهد شد. همه عقلای عالم این حقیقت را قبول دارند که برای اداره جامعه و پیشگیری از بروز بسیاری از جنایات و خطاهای گوناگون، وجود قوانین بازدارنده الزامی است. لذا در تمام دنیا بر این مبنا زندان‌هایی وجود دارد که برای تنبیه مجرمین از آن‌ها استفاده می‌شود. در دین مبین اسلام نیز خدای متعال وجود این قوانین دقیق بازدارنده را برای سلامت فرد و جامعه لازم می‌شمرد و در قرآن کریم آن را مایه حیات مسلمین و زمینه‌ای برای ایجاد روح تقوا و پرهیز از گناه می‌داند. پس با این نگاه قصاص امری ضروری و بدیهی است.

نکته دوّم آن‌که خدای متعال به صاحبان حقوق و کسانی که مورد ظلم واقع‌شده‌اند این حق را می‌دهد که ظالم را مورد قصاص و تلافی خود (آن‌هم در محدوده شرع مقدّس) قرار دهند بدون آن‌که زیاده‌روی و افراطی درگرفتن حق صورت بگیرد ولی درعین‌حال آن‌ها را به امری بالاتر و ارزنده‌تر دعوت می‌کند که در غالب موارد هم موجب اصلاح شخص خاطی می‌شود و هم باعث خودسازی و ارتقاء مراتب معنوی فرد مظلوم می‌گردد و آن چیزی جز عفو و گذشت نیست. زیرا گذشت به هنگامی‌که انسان قدرت بر انتقام دارد نوعی مبارزه با نفس و روح انتقام‌جوئی است که باعث تقویت ایمان و تقوا در نهاد انسان می‌شود و در بسیاری از موارد نیز منجر می‌گردد که ظالم با گذشتی که در برابر ظلم او رخ‌داده، متنبّه گردد و از عمل خود پشیمان شود چنان‌که قرآن کریم فرموده است: «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ». هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است![33]

نکته سوّم این است که برای گروه اندکی که عفو و گذشت برایشان هیچ تأثیر مثبتی نداشته و باعث هدایتشان نمی‌شود و از دلایل و قرائن ثابت می‌شود که با گذشت از آن‌ها و حضورشان در جامعه، موجبات جنایات و خطاهای بعدی فراهم می‌گردد، قصاص و مجازات بهترین راه درمان و اصلاح نفس و جامعه خواهد بود. پس با این حساب آیات قصاص و آیات عفو و گذشت همراه هم و در جای خود، اکسیری را عرضه می‌کند که باعث سعادت دنیا و آخرت انسان می‌گردد.

قرآن کریم در یک دستور کلّی به رسول گرامی اسلام که اسوه تمامی مسلمین است، می‌فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ ...» بدى را به بهترين راه و روش دفع كن (و پاسخ بدى را به نيكى ده)».[34] یعنی اگر کسی به تو ستم کرد، به هنگام نیاز تو را محروم ساخت و با تو قطع رابطه کرد، تو نه‌تنها با او مقابله‌به‌مثل نکن بلکه به بهترین و زیباترین شکل ممکن برخورد نما. ستم او را با نیکی پاسخ بده و به هنگام گرفتاری و نیاز از او غافل مشو و باوجودآنکه او با تو قطع رابطه کرده تو قدم جلو بگذار و برای ایجاد ارتباط دوباره تلاش کن. و چنان چه بیان گردید، در سوره مبارکه فصّلت نتیجه این برخورد کریمانه را خود پروردگار متعال این‌گونه بیان می‌فرماید: «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ». هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است![35] آری اثر این رفتار کریمانه آن است که در غالب موارد با پشیمانی و تنبّه انسان خطاکار، دل‌ها را نرم نموده، کدورت‌ها را مرتفع ساخته و دشمنی و افتراق را به دوستی و محبّت مبدَّل می سازد. امّا این بزرگواری و رفتار سنجیده کار هر کسی نیست و تنها از افراد خود ساخته ای بر می آید که نفس خود را برای همچون مواقعی تربیت نموده اند. در ادامه آیه قبل، از سوره فصّلت این حقیقت به خوبی بیان شده است: «وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ». امّا جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى ‏رسند، و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نايل نمى ‏گردند.[36]

امّا مراد از این که امام علیه السّلام عفو و بخشش را در این فراز از خطبه نسبت به ظالم در حقّ او بیان فرموده است به جهت آن است که در این هنگام که انسان مورد ظلم کسی واقع شده است، به شدّت برای گرفتن انتقام برانگیخته می شود و این جاست که قدرت ایمان خود نمائی می کند و مهار نفس و شهوت را گرفته و او را از گرفتن انتقام باز می دارد و بلکه به عکس پاسخ بدی را با نیکی می دهد. به همین جهت بخشش و گذشت در این حال نیاز به جهاد بزرگ و وسیعی با نفس دارد که جز برای انسان های متّقی مقدور نخواهد بود و قضیه برای دو صفت دیگر (یعنی: إعطا به کسی که محرومش ساخته و پیوند با کسی که رهایش نموده) نیز از همین قرار است. لذا مولا امیر المؤمنین علی علیه السّلام این سه صفت را از علائم و ویژگی های اهل تقوا بر شمرده اند. در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله می خوانیم که آن بزرگوار فرمودند: «أَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَى خَيْرِ أَخْلَاقِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ تُعْطِي مَنْ حَرَمَكَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَكَ».‏ آیا شما را بر بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمائی نکنم؟ (بهترین اخلاق دنیا و آخرت آن است که) با کسی که از تو بریده (و رابطه اش را قطع کرده) پیوند بر قرار کنی و به کسی که تو را محروم ساخته عطا کنی و از کسی که به تو ظلم کرده گذشت نمائی.[37]

مؤمنینی که دارای این سه خصلت هستند روز قیامت با عزّتی وصف نشدنی در صحنه محشر حاضر می شوند و برای افتخار ایشان در یوم الحساب همین بس که ایشان را در برابر همگان با عنوان «اهل فضل» می خوانند. حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیهما السّلام فرمودند: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ‏ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ‏ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ وَ مَا كَانَ فَضْلُكُمْ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِي مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا قَالَ فَيُقَالُ لَهُمْ صَدَقْتُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ». وقتی روز قیامت می شود، خدای تبارک و تعالی اوّلین و آخرین را در یک جا جمع می کند، سپس ندا دهنده‌ اى ندا مى ‌دهد: اهل فضل كجايند؟ جماعتى از مردم بر مى ‌خيزند (كه اهل فضل ما هستيم). فرشتگان رو به آن ها مى ‌كنند و مى‌ گويند: فضل شما در چه بود؟ مى‌ گويند: ما با كسانى كه از ما قطع رابطه كرده بودند، پيوند برقرار می ساختيم و به كسانى كه ما را محروم ساخته بودند عطا مى ‌كرديم و از كسانى كه به ما ستم كرده بودند، گذشت مى نمودیم. در اين هنگام به آن ها گفته مى ‌شود: راست گفتيد (شما اهل فضل هستید) همگى داخل بهشت شويد.[38]

یکی از ثمرات این سه صفت که در روایات ائمّه علیهم السّلام بدان تصریح شده است این است که موجب عزّت صاحب خود می شوند. امام باقر علیه السّلام می فرمایند: «ثَلَاثٌ لَا يَزِيدُ اللَّهُ بِهِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ إِلَّا عِزّاً الصَّفْحُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَهُ وَ الصِّلَةُ لِمَنْ قَطَعَهُ». سه چیز است که زیاد نمی کند مگر عزّت فرد مسلمان را، (اوّل) گذشتن از کسی که به او ظلم نموده، (دوّم) و عطا کردن به کسی که محرومش نموده و (سوّم) پیوند بر قرار کردن با کسی که با او قطع رابطه کرده است.[39]

پی‌نوشت‌ها:

[1] ترجمه از آیت الله مکارم شیرازی.

[2] منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 147.

[3] شرح‏ نهج ‏البلاغة (المجلسي) ج 2 ص 368.

[4] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 239.

[5] همان.

[6] علل الشرائع ج ‏2 ص 523.

[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏61 ص 238.

[8] پیام امام امیر المؤمنین علیه السّلام (ناصر مکارم شیرازی) ج 7 ص 582.

[9] ترجمه ‏شرح ‏نهج ‏البلاغه (ابن ‏ميثم) ج 3 ص 766.

[10] شرح ‏نهج ‏البلاغة (ابن‏ أبي ‏الحديد) ج 10 ص 159.

[11] شرح ‏نهج ‏البلاغة (السيد عباس ‏الموسوي) ج 3 ص 365.

[12] منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 148.

[13] سوره فرقان/ آیه 27 تا 29 (ترجمه مکارم).

[14] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 221.

[15] همان ص 223.

[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 117.

[17] كنز الفوائد ج ‏1 ص 330.

[18] الغارات (ط - القديمة) ج ‏1 ص 144.

[19] سوره تغابن/ آیه 15 (ترجمه مکارم).

[20] سوره منافقون/ آیه 9 (ترجمه مکارم).

[21] الأمالي (للمفيد) ص 119.

[22] سوره یونس/ آیه 92 (ترجمه مکارم).

[23] سوره یونس/ آیه 7 و 8 (ترجمه مکارم).

[24] سوره احزاب/ آیه 41 تا 43 (ترجمه مکارم).

[25] علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السّعادات) ج ‏3 ص 454.

[26] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 500.

[27] منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 148/ پیام امام امیر المؤمنین علیه السّلام (ناصر مکارم شیرازی) ج 7 ص 582.

[28] سوره اعراف/ آیه 199.

[29] سوره نور/ آیه 22 (ترجمه مکارم).

[30] سوره بقره/ آیه 237.

[31] سوره بقره/ آیه 194 (ترجمه مکارم).

[32] همان/ آیه 179.

[33] سوره فصّلت/ آیه 34 (ترجمه مکارم).

[34] سوره مؤمنون/ آیه 96 (ترجمه مکارم).

[35] سوره فصّلت/ آیه 34 (ترجمه مکارم).

[36] سوره فصّلت/ آیه 35 (ترجمه مکارم).

[37] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 107.

[38] همان.

[39] همان ص 109.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: