کد مطلب: ۱۲۷۵
تعداد بازدید: ۱۸۸۳
تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۷:۰۰
آموزه‌های اخلاقی و رفتاری امامان شیعه(ع)/۹
خودستایی موجب غرور و غفلت و بزرگ‎نمایی در برابر خداست. انسان مخلص باید خود را در برابر خدا کوچک بشمارد و در برابر عظمت الهی و نعمت‎های فراوان او خود را کم‎تر از همه بداند، زیرا انسان در برابر عظمت خدا هر چه کارهای نیک انجام دهد، ناچیز است.

خودستایی به انگیزه خداخواهی

نهی قرآن و اسلام از خودستایی

در قرآن مجید، آیات متعدّدی در نهیِ خودستایی آمده و آن را از گناهان برشمرده است؛ از جمله:

«فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی»؛[1]

پس خودستایی نکنید، چرا که خدا پرهیزکاران را بهتر می‎شناسد.

«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»؛[2]

آیا ندیدی آنانی را که خودستایی می‎کنند (این خودستایی‎ها بیارزش است) ولی خدا هر کسی را بخواهد ستایش می‎کند و کم‎ترین ستمی به آنان نخواهد کرد.

در آیه نخست، با کمال صراحت از ستودن خویش نهی شده است. خداوند در آیه دوم (باتوجّه به شأن نزول آن) یهود و نصاری را به سبب خودستایی‎شان، سرزنش می‎نماید؛ زیرا آنان می‎گفتند: ما فرزندان خدا هستیم و بهشت مخصوص ماست.[3]

امام باقر(ع) در ذیل آیه نخست، در نهی از خودستایی فرمود:

لا یَفْتَخِرْ أَحَدُکُمْ بِکَثْرَۀِ صَلاتِهِ وَ صِیامِهِ وَ زَکاتِهِ وَ نُسُکِهِ؛ لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی؛[4]

هیچ‎کدام از شما به بسیاری نماز و روزه و زکات و عبادت‎های دیگر افتخار نکند، زیرا خداوند پرهیزکاران را بهتر می‎شناسد.

در روایات بسیاری از پیامبر(ص) و امامان(ع)، به شدّت از خودستایی نهی شده است، در این جا ـ از میان صدها روایت ـ چند نمونه می‎آوریم:

1ـ رسول اکرم(ص) فرمود:

مَنْ قالَ: إِنِّی خَیْرُ النّاسِ فَهُوَ شَرُّ النّاسِ، و مَنْ قالَ: إِنِّی فِی الْجَنَّۀِ فَهُوَ فِی النّارِ؛[5]

کسی که بگوید: من بهترین انسان‎ها هستم، او بدترین انسان‎هاست و کسی که بگوید: من در بهشت هستم، او در دوزخ است.

2ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:

أَقْبَحُ الصِّدْقِ ثَناءُ الرَّجُلِ عَلی نَفْسِهِ؛[6]

خودستایی زشت‎ترین راستگویی است.

3ـ حضرت علی(ع) در نامه‎ای به معاویه فرمود:

وَ لَوْ لا ما نَهَی اللهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیَۀِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَرَ ذاکِرٌ فَضائِلَ جَمَّۀً ، تَعْرِفُها قُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ، وَ لا تَمُجُّها آذانُ السّامِعِینَ ؛[7]

و اگر نه این بود که خداوند انسان‎ها را از ستودن خود نهی کرده است، فضائل فراوانی را برمی‎شمردم، که دل‎های آگاه مؤمنان با آن آشناست و گوش‎های شنوندگان پذیرای شنیدن آن‎ها می‎باشد.

علّت ممنوعیت خودستایی

از مجموع مطالب فوق، به روشنی فهمیده میشود که تعریف نمودن از خویش، کاری ناشایسته و ضد ارزش است.

علّت و فلسفه‌ی آن، این است که خودستایی موجب غرور و غفلت و بزرگنمایی در برابر خداست. انسان مخلص باید خود را در برابر خدا کوچک بشمارد و در برابر عظمت الهی و نعمتهای فراوان او خود را کمتر از همه بداند، زیرا انسان در برابر عظمت خدا هر چه کارهای نیک انجام دهد، ناچیز است. از سوی دیگر، خودستایی مانع رشد و باعث رکود است؛ زیرا خودستایی بیانگر اعتقاد انسان به کمال خویش است و همین اعتقاد باعث سقوط خواهد شد. چرا که رمز تکامل، اعتراف به تقصیر و پذیرش نقصها و ضعفهاست. بر همین اساس، امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:

مَنْ مَدَحَ نَفْسَهُ فَقَدْ ذَبَحَها؛[8]

کسی که خود را بستاید و تعریف کند، خود را ذبح و نابود کرده است.

بر همین اساس، امامان همواره خود را در برابر عظمت خدا کوچک و ناچیز می‎شمردند و به ضعف و تقصیر خود اعتراف می‎کردند؛ چنانکه این مطلب در دعاهای آنان به روشنی دیده می‎شود.

در بخشی از دعای کمیل، چنین می‎خوانیم:

وَ قَدْ أتَیْتُکَ یا إِلهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی و إسْرافِی عَلی نَفْسِی، مُعْتَذِراً، نادِماً، مُنْکَسِراً، مُسْتَقِیلاً، مُسْتَغْفِراً، مُنِیباً، مُقِرّاً، مُذْعِناً ؛

ای خدای من! پس از تقصیر و اسرافی که به خود نمودم، به سوی تو آمدهام؛ در حالی که عذرخواه پشیمان، شکست خورده، گذشتخواه، آمرزشجو، التماسکننده، اعترافکننده و دلسپرده هستم.

در قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی، از زبان امام سجّاد(ع) چنین میخوانیم:

أَدْعُوکَ یا سَیِّدِی بِلِسانٍ قَدْ أخْرَسَهُ ذَنْبُهُ، رَبِّ أُناجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ أَدْعُوکَ یا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِیاً خائِفاً؛

ای آقای من! تو را میخوانم با زبانی که گناهش آن را لال کرده است. پروردگارا! با قلبی که جُرم و خطایش آن را هلاک گردانیده است، تو را میطلبم. ای پررودگار من! ترسان، مشتاق، امیدوار و هراسان، تو را میخوانم.

موارد لازم و مجاز خودستایی

در این جا این سؤال مهم مطرح میشود که چرا امامان(ع) در موارد متعدّدی خود را ستوده‎اند؟ اگر خودستایی ضد ارزش است، چرا امامان(ع) از خود تعریف نموده‎اند؟!

حضرت علی(ع) در موارد متعدّد، خود را ستوده است؛ از جمله در احتجاجها و مناشدهها متعدّد (بعد از وفات رسول خدا(ص)) آن حضرت مردم را سوگند داد که فضائلش را انکار نکنند.[9]

یکی از این مناشدهها، با ابوبکر است که در آن، حضرت علی(ع) بیش از سی مورد از فضایل و امتیازهای خود را برای ابوبکر بیان میکند و ابوبکر نیز پس از ذکر هر فضیلت توسط آن حضرت، آن را تصدیق مینماید.[10]

در قسمتی از این مناشده آمده است:

«تو را به خدا سوگند میدهم! آیا من رسول خدا(ص) را در ماجرای رفتن به غار (در آغاز هجرت) با نثار جانم، نگهبانی کردم یا تو؟

تو را به خدا سوگند میدهم! آیا براساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من سرور و رهبر تو و هر مسلمان شدم یا تو؟»

ابوبکر در تمام موارد، پاسخ می‎گفت: تو دارای این فضیلت هستی.[11]

در مناشده‎ای که امیر مؤمنان علی(ع) پس از وفات عمر بن خطّاب، در شورای شش نفری عمر، در سال 23 هجری، در مدینه، خطاب به حاضران مجلس ایراد کرد، بیش از 45 فضیلت خود را ذکر نموده است که پس از ذکر هر مورد، حاضران به صحّت آن اعتراف نموده‎اند، از جمله:

نَشَدْتُکُمُ باللهِ هَلْ فِیکُمْ أحَدٌ وَرِثَ سِلاحَ رَسُولِ اللهِ وَرایَتَهُ وَ خاتَمُهُ غَیْرِی؛

شما را به خدا سوگند می‎دهم! آیا در میان شما هیچ‎کس غیر از من هست که اسلحه و پرچم و انگشتر رسول خدا(ص) را به ارث برده باشد؟

نَشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ فِیکُمْ أحَدٌ قالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ(ص): أَنْتَ خَیْرُ الْبَشَرِ بَعْدَ النَّبِیّینَ؟؛

شما را به خدا سوگند میدهم! آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا(ص) به او فرموده باشد: تو بهترین انسانها بعد از پیامبران هستی؟

نَشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ فِیکُمْ أحَدٌ قالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ(ص): اَنْتَ کَنَفْسِی، وَحُبُّکَ حُبِّی، و بُغْضُکَ بُغْضِی؛[12]

شما را به خدا سوگند می‎دهم! آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا(ص) به او فرموده باشد: تو همچون جان من هستی، دوستی با من، دوستی با تو، دوستی با من و دشمنی با تو؛ دشمنی با من است؟

نیز امیر مؤمنان علی(ع) درباره خود فرمود:

أنَا عَیْنُ اللهِ و أَنَا یَدُاللهِ و أنَا جَنْبُ اللهِ، و أنَا بابُ اللهِ ؛[13]

من چشم خدایم، من دست خدایم؛ من کنار خدایم، من درِ خدایم.

أنَا الْهادِیُ، أَنَا الْمُهَتَدِی، أَنَا أَبُوا الْیَتامَی وَالْمَساکِینِ أنَا مَلْجَأُ کُلُّ ضَعِیفٍ، و مَأْمَنُ کُلِّ خائِفٍ؛[14]

من راهنمایم، من هدایت شده‎ام، من پدر یتیمان و بیچارگانم، من پشتیبان ناتوانان و پناهگاه ترسندگان هستم.

امام حسین(ع) نیز در موارد متعدّد خود را ستوده است؛ آن حضرت در بخشی از خطبهاش در روز عاشورا، خطاب به لشگر دشمن میفرماید:

أوَ لَیْسَ حَمْزَۀُ سَیِّدُ الشُّهَداءَ عَمِّی أَوَلَیْسَ جَعْفَرُ الطَّیِارُ فِی الْجَنَّۀِ بِجَناحَیْنِ عَمِّی؟ أَوَ لَمْ یَبْلُغُکُمْ ما قالَ رَسُولُ اللهِ(ص) لِی وَ لِأَخِی: هَذانِ سَیِّدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّۀِ؟؛[15]

آیا حمزه سیّد الشّهدا عموی من نیست؟! آیا جعفر طیّار که در بهشت با دو بال پرواز می‎کند، عموی من نیست؟! آیا آنچه را که پیامبر(ص) در وصف من و برادرم (امام حسن) فرمود: «این دو، سرور جوانان بهشتند»، به شما نرسیده است؟!

در منزلگاه ثعلبیه، امام حسین(ع) با یکی از اهالی کوفه به گفت‎وگو پرداخت و فرمود:

یا أخا أَهْلِ الْکُوفَۀِ أَفَمُسْتَقَی النّاسِ الْعِلْمَ مِنْ عِنْدِنا، فَعَلِمُوا وَ جَهِلْنا؟ هذا ما لایَکُونَ؛[16]

ای برادر کوفی! آیا با این که سرچشمه علم مردم نزد ماست، آنان عالم شدند و ما جاهل؟! چنین چیزی نشدنی است.

امام سجّاد(ع) در خطبه‎ای که در شام ایراد فرمود، حدود پنجاه صفت از فضائل و امتیازهای خود را بیان کرد و در بخشی از آغاز آن فرمود:

أَیُّهَا النّاسُ أُعْطِینا سِتّاً و فُضِّلْنا بِسَبْعٍ، أُعْطِیْنَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّماحَۀَ وَالْفَصاحَۀَ وَالشُّجاعَۀَ، وَالْمَحَبَّۀَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ ...؛[17]

ای مردم! به ما شش خصلت داده شده است و به هفت صفت، برتری داده شده‎ایم: به ما علم، حلم، جوانمردی، فصاحت، شجاعت و دوستی در دل مؤمنان داده شده است... .

امامان دیگر نیز در مواردی خود را ستوده‎اند و بخشی از فضایل خود را بیان کرده‎اند.

خودستایی اگر از روی غرور و افتخار و برتری‎جویی باشد، نارواست؛ ولی اگر برای نشان دادن راه صحیح و نجات انسانها از گمراهی باشد، رواست.

از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا برای انسان رواست که خود را بستاید؟ آن حضرت فرمود:

نَعَمْ إِذَا اضْطُرَّ إِلَیْهِ ؛

آری، در آن هنگام که به ستودن خود مضطر شد.

آن حضرت به سخنان دو نفر از پیامبران که در قرآن آمده است، استدلال کرد و فرمود: «آیا نشنیده‎ای که یوسف (به عزیز مصر) گفت:

«إِجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنِّی حِفِیظٌ عَلیمٌ ؛»[18]

مرا سرپرست داراییهای کشور قرار بده، چرا که من نگهبان آگاه هستم.

نیز بنده صالح (حضرت هود به قوم خود) گفت:

«وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ عَلِیمٌ»؛[19]

و من خیرخواه امینی برای شما هستم.

از این گفتار امام صادق(ع) به دست می‎آید که ستودن خود برای هدایت مردم به سوی حقّ و نجات آنان از هلاکت، نه تنها رواست، بلکه ضروری و لازم است.

این گونه ستودنها از روی خودپسندی و تکبّر نیست؛ بلکه برای تربیت و هدایت مردم است. اگر امیرمؤمنان علی(ع)، امام حسین(ع) و امام سجّاد(ع) خودشان را معرّفی نمیکردند، مردم گمراه می‎گشتند. امامان(ع) خود را معرّفی کردند تا مردم آگاه شوند و فریب دشمن را نخورند.

فرمود: یک نفر یهودی به محضر پیامبر اسلام(ص) آمد، و در مقابلش ایستاد و به آن حضرت خیره شد. پیامبر(ص) به او فرمود: «ای یهودی! چه کاری داری؟!»

یهودی عرض کرد: «تو بهتری یا موسی؛ آن پیامبری که خداوند با او هم سخن شد، تورات و عصا را بر او نازل کرد؛ دریا را برای او شکافت و با ابر برای او سایه تشکیل داد؟!»

پیامبر(ص) در پاسخ او فرمود: «برای انسان، ناپسند است که خود را بستاید، ولی به تو می‎گویم: هنگامی که آدم(ع) در بهشت خطا کرد، قبولی توبه او بستگی به این داشت که بگوید:

أَللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمّا غَفَرْتَ لِی؛[20]

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد(ص) از درگاه تو تقاضایی جز این ندارم که مرا بیامرزی. و خداوند او را آمرزید».

این حدیث نیز بیان‎گر آن است که ستودن خویش در مواردی که موجب ارشاد جاهل و آشکار ساختن حق باشد، لازم است.

پی‌نوشت‌ها

[1] - نجم (53) آیه 32.

[2] - نساء (4) آیه 49.

[3] - مائده (5) آیه 18 و بقره (2) آیه 111.

[4] - نورالثقلین، ج 5، ص 165.

[5] - بحارالأنوار، ج 70، ص 398.

[6] - میزان الحکمه، ج 9، ص 90.

[7] - نهج البلاغه، نامه 28.

[8] - میزان الحکمه، ج 9، ص 90.

[9] - شش مورد از این مناشدات، در کتاب الغدیر، ج 1، ص 161ـ196 آمده است. مناشدات، جمع مناشده و به معنای سوگند دادن مردم است که فضایل او را بشناسند.

[10] - احتجاج طبرسی، ج 1، ص 157ـ184.

[11] - همان، ص 160.

[12] - همان، ص 203ـ206.

[13] - تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 494. منظور از «باب الله» این است که من واسطه بین خلق و خالق هستم، و خلق را به خدا نزدیک می‎کنم.

[14] - بحارالأنوار، ج 39، ص 235.

[15] - تاریخ طبری، ج 6، ص 243 و مقتل الحسین مقرّم، ص 274.

[16] - اصول کافی، ج 1، ص 399.

[17] - نفس المهموم، ص 260 و بحارالأنوار، ج 45، ص 137.

[18] - یوسف (12) آیه 55.

[19] - اعراف (7) آیه 68.

[20] - بحارالأنوار، ج 16، ص 266.

بنابراین آمرزش آدم (ع) برای آن بود که محمّد و آلش را در پیشگاه خدا واسطه قرار داد، پس مقام من از موسی(ع) بالاتر است.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: