کد مطلب: ۱۳۴
تعداد بازدید: ۲۲۷۹
تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۸
معرفی مفاخر شیعه/10
لقب« آية اللّه» نيز در آن زمان و قبل از آن، اختصاص به او داشته است و تا آن زمان هيچ كس به اين لقب مفتخر نشده بود، و این در حالی بود که در زمان او در حلّه 400 مجتهد زندگی می کردند.
علّامه حلّی

ولادت و خاندان

اصبغ بن نباته می گوید: در غزوه صفين همراه اميرالمؤمنين عليه السّلام بودم، امام علیه السّلام بر تپّه ‏اى (تلّ غزیر) ايستادند و اشاره به نيزارى نمودند که ميان بابل و آن تلّ بود و فرمودند: شهريست، چه شهرى؟! گفتم: مولايم مى بينم نام شهرى را مي برید، آيا آن جا شهرى بوده كه آثارش از بین رفته است؟ فرمودند: نه، ولى‏ شهرى خواهد بود به نام حلّه‏ سيفيه‏ كه مردى از بنى اسد (سیف الدّوله) آن را مي سازد و مردمى نيك در آن پديدار شوند كه قَسَم آن ها نزد خدا پذيرفته است.

در شب 29 رمضان 648 ق، در این شهر فرزندی از خاندانی پاک سرشت ولادت یافت که از مقرّبان درگاه باری تعالی قرار گرفت. نامش حسن و ملقّب به علّامه حلّى و علّامه (على الإطلاق) است . مادرش بانویی نیکوکار و عفیف، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلّی خواهر محقّق حلّی (صاحب شرایع) است که در خانه علم و شرف بزرگ شده بود و پدرش شیخ یوسف سدیدالدّین از دانشمندان و فقهای عصر خویش در شهر حلّه است. در هنگام حضور خواجه نصير الدّين طوسى در حلّه و اجتماع علما براى ديدار او، شيخ نجم الدّين جعفر بن سعيد، در جواب درخواست خواجه براى معرفى عالم ‏ترين افراد در علم كلام و اصول به شيخ سديدالدّين و مفيدالدّين محمّد بن جهم اشاره كرد. پدر علّامه حلّى در هنگام فتح بغداد توسّط هلاكوخان، با شجاعت و درايت خويش شهرهاى حلّه و كوفه را از تعرّض مغول دور نگاه داشت در حالى كه اكثر مردم به جهت ترس از آن شهر گريخته بودند و اكثر علما قبل از اطّلاع از حال خليفه بغداد، جرئت حضور در نزد هلاكوخان را نداشتند، او به محضر سلطان رسيد و بدين وسيله به او اطمينان داد كه قلوب مردم اين دو شهر با اوست و با استناد به روايتى از على عليه السّلام زوال خلافت بغداد را توسط هلاكو پيش بينى نمود. علّامه حلّی دوران كودكى خويش را تحت تربيت پدر و مادر دلسوز و عالمش و تحت نظارت دايى بزرگوارش، محقق حلّى كه هم چون پدرى مهربان براى او زحمت مى ‏كشيد، گذراند. علّامه از طرف پدر به (آل مطهّر) پیوند می خورد که خاندانی مقدّس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آن ها آثار و نوشته های گران قدری به یادگار مانده که تا به امروز مورد استفاده دانش پژوهان قرار گرفته است. آل مطهّر به قبیله بنی اسد که بزرگ ترین قبیله عرب در شهر حلّه است، پیوند می خوردند.

تحصیلات

حسن بن یوسف (علّامه) پس از آموختن کتاب وحی و خط نزد استادی به نام محرّم، خود را برای کسب علوم مختلف آماده کرد و در مراحل اوّلیّه تحصیل، مقدّمات و مبادی علوم را در محضر پدر و دائی فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب فضائل بسیار در سنین کودکی، به لقب «جمال الدّین» (زینت و زیبایی دین) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت. علّامه از معدود افرادى است كه هيچ فرصتى را براى تحصيل علم از دست نمى‏داد. هنگامى كه خواجه نصير الدّين طوسى از حلّه بازگشت، علّامه نيز همراه او به بغداد آمد. در مسير حركت، دوازده مشكل علمى خويش را با خواجه در ميان گذاشت و آن ها را حل نمود و بعد نيز به تلمّذ نزد او مشغول شد. بعد از اين زمان، بيشتر وقت او صرف تدريس و تأليف شده است و حتّى زمانى كه حوادث روزگار او را در كنار سلطان محمّد خدابنده قرار داد و سلطان آن چنان شيفته او شد كه حاضر به جدايى از او نمى‏ شد، باز كار تدريس و تأليف او استمرار داشت.

جایگاه علمى

كثرت تأليفات علّامه و سخنانى كه از معاصران او درباره‏ اش به ما رسيده است حاكى از رتبه والاى علمى اوست. وقتى از خواجه نصير الدّين طوسى هنگام بازگشت از حلّه درباره مشاهداتش سؤال كردند، در جواب گفت: « رأيتُ خِرِّيتاً ماهِراً وَ عالِماً إذا جاهَدَ فَاقَ». راهنمای ماهر و عالمی را دیدم که هر گاه مجاهده می کرد، پیروز می شد.

مقصودش از خِرّيت ماهر، محقّق حلّى و از عالم، علّامه حلّى بود. در اين تعبير از كلمه «عالم» استفاده شده است و با توجه به اين كه هنگام وفات خواجه، علامه 24 ساله بوده است و اين جمله قبل از آن گفته شده، مى ‏توان به مقام والاى علمى او پى برد. از سوى ديگر هنگام وفات محقّق حلّى، علّامه حداكثر 28 سال سن داشته است و در اين زمان رياست شيعه اماميه به عهده او واگذار مى ‏شود. اضافه بر اين، او در لسان علماء، ملقّب به علاّمه (على الإطلاق) گشته است و کم تر کسی در طول تاریخ علم و دانش به این لقب ستوده شده است.

لقب« آية اللّه» نيز در آن زمان و قبل از آن، اختصاص به او داشته است و تا آن زمان هيچ كس به اين لقب مفتخر نشده بود، و این در حالی بود که در زمان او در حلّه 400 مجتهد زندگی می کردند. صاحب روضات الجنّات مى ‏گويد: «چشم زمان به مثل و مانند او مزيّن نگشته است و بال ‏هاى امكان به سطح بيان فضائل بسيارش نمى ‏رسد. چگونه در حالى كه از علماى قبل و بعد او، هيچ كس شبيه او نبوده است و تاكنون كسى ثناى لايق به حال او را نگفته است اگر چه همه ثناهايى كه براى ديگران گفته شده از لقب ‏هاى زيبا و علوم شريف، همه را براى او گفته‏ اند، پس سزاوار است كه از توصيف او چشم بپوشيم». (روضات الجنات، ج 2، ص 270)، شرح ‏هاى او بر سه كتاب: «منطق تجريد»، «حكمت تجريد» و «شرح اشارات» خواجه نصير الدّين طوسى، نمایشی از قدرت علمی و تسلّط او بر تألیفات استادش مى‏باشد.

علّامه و سلطان محمّد خدابنده

سلطان محمّد خدابنده كه قبل از مسلمان شدن به او «اولجايتو» مى‏ گفتند، از سلاطين داراى ذوق سليم و صفات نيك است كه علم و علما را دوست مى‏ داشت و مخصوصاً به سادات احترام خاصّى مى ‏گذاشت. علما و از جمله علّامه حلّى در اين زمان فرصت خوبى براى نشر معارف اهل بيت پيدا كردند و از اين رو در زمان اين سلطان، علم و دانش رونق تامّ و رواج بسيارى يافت. او بعد از مسلمان شدن با علماى جميع فرقه‏ هاى اسلامى نشست و برخاست داشت و در جلسات مناظرات آن ها حضور مى ‏يافت و از حق پيروى مى ‏نمود. دو نقل درباره علّت شيعه شدن سلطان محمّد خدابنده وجود دارد كه هر دو در نهايت به تحقّق اين امر به دست علّامه حلّى منتهى مى ‏گردد. يك نقل آن است كه به دليل كشيده شدن مناظرات علماى حنفى و شافعى به مشاجره و توهين به همديگر، بسيارى از امراى مغول كه بعد از مسلمان شدن سلطان، به اسلام گرويده بودند از آن مشمئز گرديده و به آيين قبلى خود بازگشتند. ولى سلطان به تحيّر و شك افتاده و به واسطه درايت وزير شيعه ‏اش با علّامه كه در شهر حلّه زندگى مى ‏كرد آشنا مى ‏شود و از او درخواست كتاب مى‏ كند و علّامه نيز كتاب « منهاج الكرامة» و« نهج الحقّ» را به او مى ‏دهد و سپس مناظراتى با علماى اهل سنّت انجام مى ‏دهد كه آن ها نيز به قوّت استدلالات علّامه اعتراف مى ‏كنند و سلطان شيعه مى‏ شود و به نام ائمّه عليهم السّلام خطبه مى ‏خواند و سكّه مى ‏زند و امراى مغول نيز شيعه مى ‏شوند. نقل ديگر آن است كه سلطان، زن مورد علاقه خويش را در يك مجلس سه طلاقه مى ‏كند و سپس پشيمان مى‏ گردد ولى تمام علماى اهل سنّت مى‏ گويند بدون محلِّل، رجوع به آن زن برای سلطان محمّد جايز نيست. شخصى كه شيعه بوده به سلطان خبر مى ‏دهد كه عالمى در حلّه اين عقد را باطل مى ‏داند. علماى اهل سنّت با تحقير علّامه، او را بى ‏عقل مى ‏شمارند، ولى سلطان بيشتر تشويق به ملاقات او مى ‏شود. مجلسى ترتيب داده مى ‏شود و هنگام حضور علّامه در مجلس وقايعى رخ مى ‏دهد كه سلطان متوجّه حقّانيّت مذهب شيعه مى ‏شود. بعد از مناظرات علّامه با علماى اهل سنّت، سلطان شيعه مى ‏شود و علّامه كتاب‏ هاى « نهج الحقّ» و« مفتاح الكرامة» را براى او مى ‏نويسد.

پاسدارى از مذهب تشيّع

علّامه به حقّ، به مجدّد آثار شيعه توصيف شده است. مناظرات بسيار او با علماى اهل سنّت، كتاب ‏هاى متعدّدش در توضيح مبانى شيعه و جواب ‏هاى مستدَّل و منطقى به ايرادات مخالفان و تبليغ تشيّع در طول زندگى گواه بر اين مسأله است. در اثر تلاش ‏هاى علّامه و مصاحبت با سلطان، حلّه وارث تمدّن بابل، جايگاه علمى خويش را باز يافت و موطن اصلى براى علم و علماء گرديد. حلّه در اين زمان مركز تشيّع شد و علم آن قدر شكوفا گرديد كه ملّا افندى نقل مى‏ كند در آن زمان در اين شهر 400 مجتهد وجود داشته است و سيّد صدر نقل مى ‏كند كه از مجلس درس علّامه 500 مجتهد فارغ التحصيل شده ‏اند، که هر کدام به نوع خود به تبلیغ و دفاع از مکتب شیعه پرداخته اند.

تأليفات‏

در ميان گفته ‏ها درباره تعداد كتاب‏ هاى علّامه، سخن‏ هاى مختلفى موجود است. بعضى 60 و بعضى 95 و بعضى افزون بر 120 كتاب را به او نسبت مى ‏دهند. اين كتاب ‏ها در موضوعات مختلف نوشته شده ‏اند به صورتى كه مى ‏توان گفت در علوم رسمى حوزه در آن زمان، هيچ علمى نيست مگر اين كه علّامه در آن زمينه كتاب نوشته است. فهرست برخی از کتاب های علّامه از قرار زیر است:

الف - آثار فقهی

منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، تلخیص المرام فی معرفة الاحکام، غایة الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیة، مختلف الشیعة فی احکام الشرعیة، تبصرة المتعلّمین فی احکام الدّین، تذکرة الفقها، إرشاد الأذهان فی احکام الایمان و ... .

ب - آثار اصولی

النکة البدیعة فی تحریر الذریعة، غایة الوصول و ایضاح السبل، تهذیب الوصول الی علم الاصول، نهایة الوصول الی علم الاصول، منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول و ... .

ج - آثار کلامی و اعتقادی

منهاج الیقین، کشف المراد، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، نظم البراهین فی اصول الدّین، معارج الفهم، الابحاث المفیدة فی تحصیل العقیدة، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، منهاج الکرامة، نهایة المرام، نهج الحق و کشف الصدق، الألفین، باب حادی عشر، کشف الیقین فی فضائل امیر المومنین علیه السّلام، مرثیه الحسین علیه السّلام و ... .

د - آثار حدیثی

استقصاء الاعتبار فی تحقیق معانی الاخبار، مصابیح الانوار، نهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح، جامع الاخبار، شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیه السّلام، مختصر شرح نهج البلاغه، شرح حدیث قدسی و ... .

و کتاب های بسیار دیگری در زمینه های مختلفی هم چون: رجال، تفسیر، فلسفه، منطق، ادبیات و ... که چون مجال بیان آن ها نیست، از ذکر آن ها پرهیز می نمائیم.

در خدمت امام زمان علیه السلام

علّامه هر هفته روزهای پنجشنبه (شب جمعه) به زیارت مولا و آقایش اباعبدالله الحسین علیه السّلام می شتافت. در یکی از هفته ها که به تنهایی در حال حرکت بود، شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت، برای علّامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحّر خاصّی در علوم دارد. از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا این که بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علّامه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم! آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب، در فلان صفحه و سطر، حدیثی را در این باره ذکر کرده است! علّامه در حیرت فرو رفت که به راستی این شخص کیست؟! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست، می توان حضرت صاحب الامر (عج ) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علّامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علّامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن که دست او در دست تو است! علّامه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد. وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حلّه، به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بودند، پیدا نمود و به خط خود در حاشیه آن نوشت: این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد.

وفات علّامه

در 21 محرم سال 726 ق، مرجع تقلید شیعه، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت، آیة الله علّامه حلّی دار فانی را وداع گفت و روح ملکوتی اش به سوی خدا پرواز کرد. پیکر پاک آن بزرگوار بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش، از حلّه به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتی مولای متّقیان علی علیه السّلام در حرم مطهّر به خاک سپرده شد.

برگرفته از کتاب:

آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوار جلد 54) ج‏4 ص 193/ گلشن ابرار ج1/ و کتابشناسی نرم افزار کلام (مؤسسه نور).

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: