کد مطلب: ۱۳۸۷
تعداد بازدید: ۳۳۱۹
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۶ - ۰۱:۴۱
برخی برای فرار از اصلاح اخلاق رذیله‌ی خود می‌گویند: «نمی‌شود اخلاق را تغییر داد»، ولی این ادّعا حداقلّ با پنج دلیل مردود است و نتیجتاً ثابت می‌شود که اخلاق انسان قابلیّت تغییر را دارد.

شرح دعای مکارم الاخلاق/ تغییرپذیری اخلاق

اخلاق های متفاوت در جوامع بشری

جامعه ی انسانی در ادوار مختلف، اخلاق های متفاوت زیادی را در هر زمینه ای از انسان ها تجربه کرده است که حتّی برخی از آن ها کاملاً با هم در تضادّ هستند. مثلاً در زمینه ی کمک و دستگیری از فقرا، دردمندان و به طور کلّی اقشار آسیب پذیر جامعه، برخی به سختی در تلاش و کوشش هستند به گونه ای که انگار درد و مشکلات آن ها را مشکل خود می دانند. امّا گروه دیگری در نقطه مقابل آن ها قرار دارند و نسبت به گرفتاری دیگران کاملاً بی تفاوت هستند. اساساً در برابر مشکلات دیگران به هیچ وجه خود را مسئول نمی دانند و گوئی علاوه بر آن، هر گونه عاطفه و مودّت را در درون خود ریشه کن نموده اند. در این میان دسته ی سوّمی هم وجود دارند که به کمک کردن به اقشار محروم جامعه اعتقاد دارند ولی خیلی حاضر نیستند در این راه قدم بردارند. یا به عنوان مثال در مواقعی که انسان عصبی می شود، مشاهده می کنیم که عکس العمل ها خیلی متفاوت است. بعضی ها بلافاصله شروع به هتّاکی و حتّی ضرب و جرح با دیگران می کنند که گاهی تا مرز قتل و جنایت هم پیش می رود و گروهی دیگر صبوری به خرج داده و با بزرگواری از کنار آن می گذرند. همچنین است در تمام امور دیگری که تمام مردم همه روزه شاهد این رفتارها هستند. این اختلاف های شدید در رفتارهای انسانی نشان گر این حقیقت است که تربیت های افراد (تربیت شخصی، خانوادگی و اجتماعی) کاملاً با هم متفاوت است. امّا سؤالی این جا مطرح می شود که: آیا می شود همه انسان ها بر مبنای تربیت واحد و الگوی اخلاقی و رفتاری مشترک، به گونه ای رشد کنند که شاهد این همه اختلاف اخلاقی و عملیِ متفاوت و متضادّ در میان مردم نباشیم؟ به عبارت روشن تر آیا می توان اخلاق را تغییر داد تا با اتّکا به یک الگوی رفتاری صحیح و بدون نقص، این تشتّت در رفتار را اصلاح کرد و به جائی رسید که هر فردی رفتار و عکس العمل شایسته ای را از خود بروز بدهد؟

خُلق و خوی انسان ها قابل تغییر است

بعضی از انسان هائی که به خاطر هوا و هوس و رفاه طلبی، عمر گران مایه خود را به بطالت گذرانده اند و از نیل به کمالات انسانی باز مانده اند، برای توجیه افعال و رفتار بد و زننده خودشان می گویند که اخلاق انسان قابل تغییر نیست. بدین معنا که اگر کسی اخلاق بدی دارد نمی تواند خود را اصلاح کند و اگر شخصی هم خوش اخلاق است، این اخلاق خوب برای او فضیلتی نیست چون برای به دست آوردنش زحمتی نکشیده و برای نگهداریش هم احتیاج به تلاش ندارد، زیرا اخلاق خوب او هرگز تبدیل به اخلاق بد نخواهد شد. این دسته برای ادّعای خود به دو دلیل کلّی استناد می کنند: 1-خُلق، صورت باطنی انسان است و همان طوری که نمی شود صورت ظاهری را تغییر داد، صورت باطنی را هم نمی توانیم تغییر بدهیم. 2-اگر کسانی که بد اخلاقند بخواهند اخلاق خود را اصلاح کرده و خوش خُلق شوند، باید ریشه غضب و شهوت را در درون خود بخشکانند تا زمینه بد خُلقی را در درونشان از بین ببرند و این قطعاً امکان پذیر نیست.

امّا این سؤال و دلیل های آن را به چند شکل می توان جواب داد که بیان آن بدین شرح است:

جواب اوّل (جواب نقضی)

در طول تاریخ موارد زیادی دیده شده است که انسانی با یک خلق و خوی خاص به خاطر اتّفاقاتی متحوّل شده و به طور کلّی اخلاقش تغییر نموده است. چه انسان های ترسوئی که با درس گرفتن از روزگار و حوادث کم کم تبدیل به انسانی شجاع شده اند و یا بالعکس. و چه بسیار افراد گناه کاری که به دلیلی توفیق الهی شامل حالشان شده و به یک باره دست از آلودگی های اخلاقی شسته و نفس خود را تهذیب نموده اند و یا نمونه های معکوس آن، مثل افرادی که با سابقه درخشان در عبادت و تقوا و اخلاق پسندیده، به خاطر سستی و کوتاهی در حفظ ایمان و تقوایشان، آرام آرام دست از ارزش ها شسته و به انسانی بد سیرت تغییر حالت داده اند. علاوه بر آن برای بسیاری از ما اتّفاق افتاده که به خاطر مصلحت اندیشی (درست یا غلط) اخلاق خوب یا بدی را در درون خود تدریجاً تغییر داده ایم. پس همین مواردِ نقض فراوان، برای ابطالِ این ادّعا کفایت می کند.

جواب دوّم (تالی فاسد)

اگر بخواهیم به این اعتقاد ملتزم شویم، لازم می آید بعثت تمام انبیاء و نزول تمام کتب آسمانی را امری بیهوده بدانیم و اساساً هر دستوری که از ناحیه ی خدای متعال برای اصلاح فرد و جامعه صادر شده است بی ثمر و بیهوده باشد. و یا حتّی تمام قوانینی که در جوامع بشری برای جلوگیری از فساد و هرج و مرج در اجتماع وضع می شود کاملاً بی فائده و بی دلیل باشد. مسلّم هر وجدان سالمی این قضیه را قبول نکرده و نمی پذیرد. در هر جای دنیا حتّی ممالکی که اعتقادی به دین و باورهای مذهبی ندارند، اگر به بهانه ی این که نمی شود خوی قتل و غارت را تغییر داد، کسی دست به دزدی یا جنایت بزند، قطعاً برای اصلاح و تربیت و مجازاتش، با او برخورد قانونی شده، یا به زندان می افتد و یا جریمه نقدی می شود و گاهی حتّی محکوم به اعدام و قصاص می گردد. در تمام جوامع انسانی از بزرگ تا کوچک (بنا به اعتقاد و دینشان) همه برای اصلاح فرد و جامعه و جلوگیری از ترویج مفاسد، قوانینی وضع می کنند که دلیل و شاهدی بر این حقیقت است که انسان قابلیّت تغییر را دارد و با اختیار خود می تواند منشأ افعال و رفتار خوب یا بد شود.

جواب سوّم (برهان اولویّت)

سال هاست که بشر با رام کردن حیوانات وحشی از آن ها در زندگی روزمره خود بهره می برد. اسب های چموشی که لحظه ای اجازه ی سوار شدن به انسانی نمی دهند، طوری رام و اهلی می شوند که نه تنها می توان از آن ها سواری گرفت بلکه از آن ها در کشیدن درشکه های سنگین و یا شخم زدن زمین استفاده می شود. یا سگ های درّنده ای که حیواناتی چون خرگوش و بچّه آهو و ... را می درند و شکار می کنند، تحت تربیت انسان های حرفه ای، چنان تبدیل به سگ های شکاری می شوند که شکار را بدون ذرّه ای آسیب شکار نموده و به دست صاحبشان می رسانند. امروزه در صنعت تفریحات و جذب تورسیت مشاهده می کنیم که انسان، حیوانات را با تربیت های خاصّی به اجرای حرکات جالب و نمایشی واداشته و در این راه از درّنده ترین حیوانات مثل شیر و ببر گرفته تا بزرگ ترین آن ها مثل فیل، برای بهره بردن در این صنعت فرو گذار نکرده است. حیواناتی که تنها با شکار شدن در دسترس انسان قرار می گرفتند، حالا در حضور آدم ها و به دستور آن ها حرکات نمایشی مختلفی انجام می دهند که بینندگان را به حیرت می آورد. چگونه ممکن است حیوانی که از سر غریزه و طبیعت خود، خوی تهاجم و درّندگی دارد، بر اثر تمرین و تربیت تا اندازه ای تغییر می کند که انسان را به تعجّب وا می دارد ولی انسانی که برتر از هر موجود دیگری است و توانائی های او قابل مقایسه با سایر موجودات نیست، قدرت تغییر صفات اخلاقی خود را نداشته باشد؟! اگر در حیوانات این تغییر وجود دارد به طریق أولی انسان نیز بهتر از هر موجود دیگری می تواند خلق و خوی خود را تغییر دهد.

جواب چهارم (جواب حلّی به دلیل اوّل)

به طور کلّی خداوند متعال موجودات را به دو شکل خلق نموده است: 1-موجودات متکامل: یعنی موجوداتی که آخرین حدّ کمالشان همان شکلی است که در بدو خلقتشان داشته اند. مانند آسمان و ستارگان و حتّی اعضای بدن و دستگاه های مختلف موجود در آن مثل دستگاه گوارش و دستگاه تنفّس و ... که نظام بدن به درست کار کردن آن ها بستگی دارد. انسان همان طور که در خلقت این موجودات نقشی نداشته، در تغییر و تبدیل آن ها (به خاطر بهتر شدن و تکامل یافتن) نیز دخالتی ندارد. 2-موجودات ناقص با دارا بودن استعداد کمال: یعنی موجوداتی که از ابتدا با تمام ظرفیت کمالشان (بالفعل) خلق نشده اند بلکه خدای متعال استعداد و توانائی کمال و رشد را در آن ها قرار داده است (کمال بالقوّه که توانائی بالفعل شدن را دارد). مثل دانه ی سیبی که اگر شرایط لازم برای رشد و نموّش فراهم شود، می تواند تبدیل به درخت سیبی شود که سالیانه چند صد کیلو میوه ی سیب از آن برداشت کرد. اخلاق انسان نیز از قبیل همین موجودات است که با اصلاح و تبدیل شدن به اخلاق حسنه و الهی، قابلیّت تکامل را دارد.

جواب پنجم (جواب حلّی به دلیل دوّم)

انسان برای تغییر و تبدیل اخلاق رذیله به اخلاق حسنه و نیکو، نیازمند آن نیست که منشأ اخلاق رذیله که همان شهوت و غضب است، را از ریشه خشکانده و نابود سازد. نام دیگر این کار رهبانیّت است که در دین مبین اسلام مردود می باشد. قرآن کریم می فرماید: «ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّه ...». سپس در پى آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم، و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم و به او انجيل عطا كرديم، و در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود.[1] اصلاً شهوت و غضب از اموری است که چون در خلقت انسان نهادینه شده، امکان حذف و نابودی آن وجود ندارد. اگر قرار بود شهوت به کلّی از بین برود، دیگر کسی به دنبال خوردن و آشامیدن نمی رفت و همین موجب هلاکتش می شد و یا این که احدی اقدام به ازدواج و رابطه ی زناشوئی نمی کرد که نتیجه ی آن قطع نسل بشر و پایان توالد انسانی بود. همچنین اگر غضب نابود شود دیگر انسان در برابر حمله و تجاوز دشمن به خود و دارائی و خانواده و یا وطنش اقدامی نمی کرد و به طور کلّی نسبت به آن بی تفاوت می شد. چگونه چنین چیزی عامل تغییر اخلاق رذیله به حسنه است در صورتی که تمام انبیاء و اولیاء خدا دارای شهوت و غضب بودند و بر اساس آن ازدواج می کردند و جهاد می نمودند و در برابر ظلم و ستم از خود واکنش نشان می دادند. کاملاً پیداست که این حرف باطل و مردود است.

ارکان صورت باطنی (ارکان اخلاق)

چیزی که در راستای دست یابی به کمال و کسب اخلاق حسنه باید به آن توجّه داشت آن است که این قوا (شهوت و غضب) را به حدّ اعتدال رساند و نگذاشت کم یا زیاد شوند. اصولاً خُلق ها و صورت باطنی هر انسانی چهار رکن دارد که از این قرار اند: 1- قوّه ی علم 2- قوّه ی غضب 3-قوّه ی شهوت 4- قوّه ی عدالت. هر گاه این چهار رکن در باطن انسان به حدّ تعادل رسید، ثمره ی آن حُسن خلق و دوری از اخلاق ناپسند خواهد بود. تعادل قوّه علم به آن است که به حدّی رسیده و در مسیری قرار گیرد که تشخیص حقّ از باطل و افعال پسندیده از ناپسند برایش ممکن شود. نام دیگر این مرتبه ی علم، «حکمت» است. پس مرتبه ی میانی و حدّ اعتدالِ علم را «حکمت» می گویند. قرآن کریم می فرماید: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب». (خدا) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى ‏دهد و به هر كس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، (اين حقايق را درك نمى‏ كنند، و) متذكّر نمى‏گردند.[2] افراط و زیاده روی در قوّه ی علم، یعنی استفاده از آن در اهداف باطل که به آن «فساد، فتنه و خدعه (نیرنگ)» می گویند و تفریط و کوتاهی در قوّه ی علم، «بُله و نادانی» نامیده می شود.

اعتدال در قوّه ی شهوت و غضب همان حدّ و مرزی است که خدای متعال معیّن فرموده است. افسار گسیختگی و افراط در قوّه ی شهوت بدون رعایت محرّمات الهی «شَرَه» و تفریط در آن به معنای تعطیلی کامل و محرومیّت از حلال های پروردگار،«خَمود» نام دارد و حالت میانه و اعتدال آن صفت ستوده ی «عفّت» است، از سوی دیگر افراط در قوّه ی غضب، «تهوّر و درّنده خوئی» و تفریط در آن «ترس و سستی» می باشد و حالت میانه و اعتدال غضب، صفت نیکو و وارسته ی «شجاعت» است.

قوّه ی عادله (عدالت) نیروئی است که غضب و شهوت را وادار به اطاعت از عقل و شرع می کند و آن ها را تحت نظارت و فرامین عقل و شرع قرار می دهد. عدالت، حدّ افراط و تفریط ندارد و تنها یک مخالف و ضدّ برای آن وجود دارد که «ظلم» نامیده می شود.

سرمنشأ تمام اخلاق پسندیده و الهی در باطن انسان، همین چهار صفتِ حکمت، عفّت، شجاعت و عدالت است. پس در واقع برای اصلاح خُلق های نکوهیده در باطن انسان، نباید به نابودی غضب و شهوت پرداخت بلکه باید تلاش نمود تا با کسب حکمت و عدالت و به اعتدال رساندن غضب و شهوت، بستر مناسبی را برای ظهور اخلاق حسنه و از بین بردن اخلاق رذیله فراهم کرد. خدای متعال می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ». مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده‏ اند، سپس هرگز شكّ و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كرده ‏اند، آن ها راستگويانند.[3] ایمان به خدا و رسولش بدون آلودگی به شکّ، همان مرتبه ی یقین است که ثمره ی عقل و آخرین درجه ی حکمت است. و جهاد به وسیله ی مال که همان انفاق فی سبیل الله است، سخاوت نامیده می شود که نتیجه کنترل قوّه ی شهوت (نسبت به مال و دارائی های دنیوی) است و عفّت در مال محسوب می گردد و سر چشمه ی جهاد با جان نیز شجاعت است که حدّ اعتدال قوّه ی غضب است. و این سه مورد در اثر عدالت نفس و اطاعتش از اوامر پروردگار و ارشاد عقل به دست می آید.[4]

خودآزمایی:

1- خلقها و صور باطنی هر انسان چند رکن دارد؟ نام ببرید.
2- آیا خلق و خوی انسان‌ها قابل تغییر است؟ (با ذکر 2 دلیل)

پی‌نوشت‌ها:

[1] سوره حدید/ آیه 27 (ترجمه مکارم).

[2] سوره بقره/ آیه 269 (ترجمه مکارم).

[3] سوره حجرات/ آیه 15 (ترجمه مکارم).

[4] با استفاده از کتاب: اخلاق شبّر (ترجمه محمّد رضا جباران) ص 31 تا 37/ اخلاق حسنه (فیض کاشانی-ترجمه محمّد باقر ساعدی) ص 9 تا 20.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: