کد مطلب: ۱۴۴۰
تعداد بازدید: ۵۸۰۹
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۱
درسنامه شماره ۳۲
اهل تقوا قدم در راه باطل نمى ‏گذارند و پای خویش را از مرز حقّ بيرون نمى ‏نهند. بسیاری از انسان ها با اختلافات گسترده در عقیده و رفتار، هر کدام راهی را که برگزیده اند حق می دانند و به همین جهت به سختی از مسیر خود انصراف داده و راه دیگری را بر می گزینند.

شرح خطبه همام

امیر المؤمنین علی علیه السّلام در ادامه صفات متّقین می فرمایند:

«وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا يَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ، إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ‏». و مصيبت زده را شماتت نمى ‏كند، در محيط باطل وارد نمى ‏گردد و از دائره حق بيرون نمى‏ رود، اگر سكوت كند سكوتش وى را مغموم نمى سازد، و اگر بخندد صدايش به قهقهه بلند نمى‏ شود.

پرهیز از شماتت مصیبت زده

«وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ». و مصيبت زده را شماتت نمى ‏كند.

«شماتت» در لغت به معنای شادمانی دشمن و یا شاد شدن از گرفتاری دشمن به بلا و مصیبت می باشد.[1] پس از بازگشت موسی علیه السّلام از کوه طور و مشاهده گوساله پرستی بنی اسرائیل، موسی علیه السّلام به سختی بر آشفت به طوری که ریش برادرش هارون را گرفت. در این هنگام هارون به موسی گفت: «فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ». دشمنان را به جهت من شادمان مكن. (كه آن ها ببينند تو مرا عتاب و مؤاخذه مي كنى و از گرفتارى من شاد شوند).[2]

با این مقدّمه مفهوم کلام امام علیه السّلام روشن می شود، اهل تقوا از شماتت دشمنان خود خودداری می کنند یعنی از گرفتاری و مصیبت دشمنان خود شاد نمی شوند، در نتیجه به طریق اَولی از مصائب کسانی که دشمن آن ها نیستند نیز هرگز شادمان نمی گردند. جریان ابتلاء و امتحانات سخت و متعدّد حضرت ایّوب علیه السّلام و صبر او در برابر آزمایشات پروردگار مشهور خاص و عام است. پس از آن که ایّوب نبیّ از آزمایشات پروردگار سربلند بیرون آمد و خدای متعال آن چه را به جهت آزمون ایّوب از او گرفته بود به او بازگرداند، از او سؤال کردند در دوران سخت امتحان الهی چه چیزی برایت از همه سخت تر بود، ایّوب نبیّ در پاسخ فرمود: «شَمَاتَةُ الْأَعْدَاءِ»، شماتت دشمنان از هر چیز دیگری بر من دشوار تر بود.[3] ببینید شادمانی از گرفتاری دیگران چه رنجی را بر فرد گرفتار تحمیل می کند که در بسیاری از موارد و شاید همیشه، تحمّلش از مصیبتی که بر او وارد شده سخت تر و جان سوز تر است تا جائی که حجّت خدا و پیامبر او ایّوب با آن صبر مثال زدنیش بدترین مصیبت را شماتت دشمنان معرّفی می کند. آری اهل تقوا در هنگامه بلا و مصیبت دیگران، یار و یاور و سنگ صبورشان می شوند و هرگز با شماتت نمودن داغ دیگری بر دل های اهل مصیبت وارد نمی سازند. امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «لَا تُبْدِي الشَّمَاتَةَ لِأَخِيكَ‏ فَيَرْحَمَهُ اللَّهُ وَ يُصَيِّرَهَا بِكَ». شماتت را برای برادرت آشکار نکن (که اگر آشکار کنی) پس خدا او را مورد رحمت خویش قرار می دهد (و از آن مصیبت نجات می دهد) و شماتت را به تو بر می گرداند. (همچنین فرمودند:) «مَنْ شَمِتَ بِمُصِيبَةٍ نَزَلَتْ بِأَخِيهِ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يُفْتَتَنَ». هر کس به واسطه مصیبتی که به برادرش وارد شده او را شماتت کند، از دنیا خارج نمی شود تا این که بدان مبتلا گردد.[4] پس اوّلاً مؤمن نباید از مصیبت دیگران شاد شود حتّی اگر با او دشمنی داشته باشد و در مرحله بعدی اگر هم در دلش ناخواسته شادمانی به وجود آمد، هرگز آن را آشکار نساخته و مایه رنج و عذاب مصیبت دیده نگردد.

در حماسه تاریخی عاشورا یکی از جنایاتی که دشمنان اباعبدالله الحسین علیه السّلام بر آن حضرت روا داشتند، همین شماتت بود. بعد از آن که آب را بر خیام آن بزرگوار بستند و صدای العطش اطفال کوچکش را تا عرش خدا رساندند، بر لب های تشنه ی امام و یارانش می خندیدند و به آن حضرت طعنه می زدند. پس از آن که ناجوانمردانه تک تک یاران و خاندانش را به شکلی وحشیانه به شهادت رساندند برای آن که قلب رئوف و مهربانش را بسوزانند، شادمانی و هلهله می کردند. پس از شهادت حضرت سیّد الشّهدا نیز از زخم زبان و شادمانی در برابر اسرای کربلا فرو گذار ننمودند، به طوری که وقتی از امام زین العابدین علیه السّلام سؤال شد (در جریان کربلا و اسارت) کجا به شما سخت تر گذشت، آن بزرگوار سه مرتبه فرمودند: الشّام. زیرا در شام بود که شهر را به مدّت سه روز آذین بستند و با ورود اسرا به شهر مشغول جشن و پایکوبی شدند و تا توانستند به خاندان آل الله و اسرای کربلا شماتت نموده و زخم زبان زدند. امام سجّاد علیه السّلام که خود طمع تلخ شماتت را چشیده اند، در مناجات خود با خدای متعال این گونه نجوا می کنند: «نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ». (خدایا!) به تو پناه می برم از شماتت دشمنان.[5] حضرات معصومین علیهم السّلام در برخورد با اهل بلا و مصیبت بسیار دقّت به خرج داده اند چراکه کسی که مصیبت دیده از شرایط روحی و جسمی مناسبی برخوردار نیست و ممکن است کوچک ترین رفتاری باعث سوء تفاهم و یا رنجش خاطر او گردد، به همین دلیل در حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله می خوانیم: «إِذَا رَأَيْتُمْ‏ أَهْلَ‏ الْبَلَاءِ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ لَا تُسْمِعُوهُمْ فَإِنَّ ذَلِكَ يَحْزُنُهُمْ». هرگاه اهل بلا (افراد مصیبت زده) را دیدید، پس خدا را حمد و ستایش کنید ولی نگذارید ایشان حمد و ستایش شما را بشنوند چراکه این کار، آن ها را محزون می سازد.[6]

داخل در حقّ، بیرون از باطل

«وَ لَا يَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ». و در محيط باطل وارد نمى ‏گردد و از دائره حق بيرون نمى‏ رود.

اهل تقوا قدم در راه باطل نمى ‏گذارند و پای خویش را از مرز حقّ بيرون نمى ‏نهند. بسیاری از انسان ها با اختلافات گسترده در عقیده و رفتار، هر کدام راهی را که برگزیده اند حق می دانند و به همین جهت به سختی از مسیر خود انصراف داده و راه دیگری را بر می گزینند. امّا آن چه مسلَّم است آن است که حقیقت یک چیز بیش تر نیست و نمی توان پذیرفت که تمامی مسلک ها و رفتارهای موجود در عالم بر مبنای حقیقت و راستی باشد. پس باید حقیقت را بدون هیچ عناد و تعصّبی پیدا کرد و پس از آشنا شدن با آن (بر مبنای تحقیق و تعقّل) در راه آن تلاش و مجاهده کرد. اهل تقوا با هدایت الهی و بر محور تعقّل و پژوهش، صراط مستقیم و حقیقت عالم را دریافته اند و پس از آن هرگز به خروج از حقّ و در نتیجه ورود در باطل رضایت نمی دهند. قرآن کریم که به اعتراف عقلاء و حقیقت جویان عالم، کتابی آسمانی است و از جنس کلام بشر نبوده و سراسر هدایت و نور است، حقیقت عالم را برای بشریّت و پیروان حقّ معرّفی می کند: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ». اين [قدرت بى ‏نهايت او نسبت به امور آفرينش و نسبت به وضع و حال مردم‏] براى اين است كه فقط خدا حقّ است، و اين كه آن چه را جز او مى ‏پرستيد، باطل است، و اين كه فقط خدا بلند مرتبه و بزرگ است.[7] پس خداوند متعال محور حق است و هر آن چه به سوی او می خواند منسوب به حق می شود و رنگ حقیقت و خدائی به خود می گیرد و در مقابل هر چیزی که در ضدّیّت و تقابل با پروردگار تعالی است از دایره حق بیرون بوده و جزئی از باطل محسوب می شود، چنان که امام صادق علیه السّلام فرمودند: «الْبَاطِلُ فَهُوَ مَا يَقْطَعُكَ‏ عَنِ‏ اللَّهِ». باطل هر آن چیزی است که تو را از خدا جدا سازد.‏[8] در شروح نهج البلاغه نیز به همین نکته تصریح شده، به عنوان مثال در منهاج البراعة آمده است: «بهتر (و درست تر) آن است که مراد از باطل را هر آن چیزی بدانیم که انسان را از خدای تعالی دور می سازد و منظور از حقّ را هر چیزی بدانیم که او را به پروردگار نزدیک می کند. پس معنی کلام امام علیه السّلام آن است که انسان متّقی از راه هدایت به سوی گمراهی و پستی خارج نمی گردد».[9]

از سکوتش غمگین نمی شود

«إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ». اگر سكوت كند سكوتش وى را مغموم نمى سازد.

«صمت» در لغت به معنای سکوت است[10]، بعضی از اهل لغت نیز آن را به معنای طولانی شدن سکوت می دانند.[11] شارحین نهج البلاغه در توضیح این جمله می نویسند: «اهل تقوا از خاموشى خويش اندوهگين نمى‏ شوند، زيرا در جايى كه بايسته و شايسته است خاموشى مى ‏گزينند و آن جا که لازم و سزاوار است سخن مى ‏گويند، بديهى است زمانى خاموشى مايه ی غم و اندوه انسان مى ‏گردد كه آنچه را بايد بگويد در جاى خود نگفته و خاموش مانده باشد، و از سوی دیگر متّقین سکوت را غنیمت شمرده و از آن غمگین نمی شوند و این نه بدان خاطر است که از سخن گفتن عاجزاند بلکه عِلم به فضیلت و ثمرات بی شمارِ سکوت، ایشان را از کلام بی فایده و غیر لازم باز داشته است».[12]

فضائل و ثمرات سکوت

در منابع روائی به قدری از فضائل و ثمرات سکوت گفته شده که بررسی آن ها مجال گسترده ای را می طلبد، ما به جهت خودداری از اطاله ی کلام بخشی از آن ها را به مناسبت بیان می کنیم.

سکوت علامت تفقّه و عامل کسب محبّت:

حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السّلام در باره ارزش و ثمره ی سکوت فرمودند: «مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ الْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ وَ الصَّمْتُ إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ». از علامت های فقه، حلم و علم و سکوت است، همانا سکوت بابی از ابواب حکمت است، همانا سکوت باعث به دست آوردن محبّت می شود، به درستی که سکوت راهنمائی است بر هر خیر و نیکی.[13] علّامه مجلسی رحمة الله علیه در شرح این حدیث شریف دو معنی برای فقه بر شمرده اند: 1-علم همراه با عمل 2-تفکّر و تدبّر در امور. سکوت یکی از سه علامتی است که بر وجود فقه به این معنا در صاحب آن دلالت می کند. طبق حدیث شریف یکی از ثمرات سکوت جلب محبّت است. کسی که جز مواقعی که لازم و مفید است، لب به سخن نگشوده و سکوت می کند محبّت پروردگار و خلق خدا را به سوی خود جلب می کند. به قول علمای اخلاق زبان با وجود جرمی صغیر و حجمی کوچک، گناهان و آفات بزرگی را برای صاحب خود می تواند به بار بیاورد و به همین جهت در اسلام عزیز نسبت به سکوت و مراقبت از زبان سفارشات فراوانی شده است. مردی خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: یا رسول الله! مرا نصیحتی کنید. حضرت فرمودند: زبانت را حفظ کن، بار دیگر عرض کرد: یا رسول الله! مرا نصیحتی کنید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: زبانت را حفظ کن. (برای بار سوّم) عرض کرد: ای رسول خدا! مرا نصیحتی کنید. حضرت فرمودند: «احْفَظْ لِسَانَكَ وَيْحَكَ وَ هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِم»، زبانت را حفظ کن، وای بر تو! و آیا مردم را با بینی در آتش می افکند جز آن چه زبان هایشان درو کرده است؟! (یعنی مردم غالباً به واسطه گناهانی که با زبان مرتکب شده اند اهل دوزخ ‏می شوند).[14] گناهان بی شماری در منابع اسلامی برای زبان برشمرده اند به طوری که بعضی از محقّقین آفات زبان را در غالب کتاب مفصّلی به رشته تحریر در آورده اند. هیچ عضوی همچون زبان قابلیّت گناه ندارد. این زبان است که اگر کنترل نشود موجب خشم خدای متعال و دل آزردگی و ناراحتی دیگران می شود و بالعکس اگر کنترل شده و به موقع به نطق آید، باعث جذب قلوب و محبّت دیگران می گردد.

سکوت موجبِ سلامت:

ابو علی جوّانی می گوید: امام صادق علیه السّلام را دیدم در حالی که دست مبارکشان را بر لبانشان گذارده بودند به یکی از غلامانشان به نام سالم فرمودند: «يَا سَالِمُ احْفَظْ لِسَانَكَ تَسْلَمْ ...»، ای سالم! زبانت را حفظ کن تا سالم بمانی.[15]

زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد. چه بسیار مواردی که زبانی بیهوده و نا بجا باز شده و صاحب خود را به هلاکت و خسران دنیا و آخرت انداخته است. چه بسیار فتنه ها، جنگ ها و درگیری های خانمان براندازی که منشأ آن خطای زبانی بوده که صاحبش فرمان آن را به دست شیاطین انس و جنّ سپرده است. لذا در حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله می خوانیم: «نَجاةُ المُؤمِنِ فِی حِفظِ لِسانِهِ». نجات مؤمن در محافظت از زبانش است.[16] امام صادق علیه السّلام از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: (روز قیامت) خداوند زبان را به عذابی دچار می سازد که هیچ کدام از جوارح را بدان مبتلا نمی سازد. زبان به درگاه خدا عرضه می دارد: ای پروردگارم! مرا به عذابی مبتلا ساختی که هیچ چیز را بدان عذاب ندادی! به زبان گفته می شود: از تو کلمه ای خارج شد که به مشرق و مغرب زمین رسید و به خاطر آن کلمه خون حرامی به زمین ریخت و مال حرامی به غارت رفت و به ناموسی هتک حرمت شد، به عزّت و جلالم قسم تو را به عذابی مبتلا خواهم ساخت که هیچ کدام از جوارحت را بدان مبتلا نسازم.[17]

پُر حرفی، عاملِ قساوت قلب

امام صادق علیه السّلام فرمودند: «كَانَ الْمَسِيحُ ع يَقُولُ لَا تُكْثِرُوا الْكَلَامَ فِي غَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَإِنَّ الَّذِينَ يُكْثِرُونَ الْكَلَامَ فِي غَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَاسِيَةٌ قُلُوبُهُمْ وَ لَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ». ‏مسیح علیه السّلام می فرمود غیر از ذکر خدا زیاد سخن نگوئید که همانا کسانی که غیر از ذکر خدا زیاد سخن می گویند قلب هایشان قسیّ و سخت شده است در حالی که خودشان نمی دانند.[18]

روشن است کسی که زیاد حرف می زند احتمال خطا و گناهش بیشتر خواهد شد. هر گناهی چون نقطه ی سیاهی روی لوح سفید و نورانی دل قرار می گیرد و از انباشته شدن آن دل انسان تاریک و سیاه شده و قساوت قلب به وجود می آید. امیر المؤمنین علی علیه السّلام خطاب به فرزند گرامیشان حضرت اباعبد الله الحسین علیه السّلام فرمودند: «مَنْ‏ كَثُرَ كَلَامُهُ‏ كَثُرَ خَطَؤُهُ‏ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ». هر کس کلامش زیاد شود خطایش فراوان می شود و هر کس خطایش فراوان شود حیائش کم می گردد و هر کس حیائش کم شود ورعش (پرهیز از گناه) اندک می گردد و هر کس ورعش اندک گردد قلبش می میرد و هر کس قلبش بمیرد داخل آتش (جهنّم) می گردد.[19]

البته نکته ای که لازم به ذکر است آن است که در همه جا و همه وقت سکوت فضیلت ندارد، بلکه در بعضی مواقع حرف زدن رجحان و یا حتّی وجوب شرعی پیدا می کند و سکوت در این مورد خشم و عقاب پروردگار را به همراه خواهد داشت. به عنوان مثال در دادگاه اگر انسان شاهد مظلومیّت متّهم بوده باید برای نجات او شهادت بدهد و یا در جائی که واجبی از واجبات خدا در حال تعطیلی است و یا بالعکس حرامی حلال شمرده می شود، با وجود شرایط امر به معروف و نهی از منکر، واجب است انسان لب به سخن گشوده و جلوی انحراف را بگیرد. پس سکوت در جائی ارزشمند است که سخن گفتن رجحان و یا لزوم عقلی و شرعی نداشته باشد. بنابر این سکوت در جائی که تکلّم موجب گناه و خطاست، لازم و ضروری و در مواقعی که حرف زدن نه سودی دارد و نه ترجیحی، فضیلت و ثواب خواهد بود.

در پایان این فراز از خطبه امام علیه السّلام، حدیثی از امام صادق علیه السّلام را حسن ختام این بخش قرار می دهیم. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: «لَا يَزَالُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ يُكْتَبُ مُحْسِناً مَا دَامَ سَاكِتاً فَإِذَا تَكَلَّمَ كُتِبَ مُحْسِناً أَوْ مُسِيئاً». پیوسته بنده مؤمن (نزد خداوند) مُحسِن و نیکوکار محسوب می شود تا زمانی که ساکت است، زمانی که لب به سخن گشود، نیکوکار یا گناهکار نوشته خواهد شد.[20]

با صدای بلند نمی خندد

«وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ». و اگر بخندد صدايش به قهقهه بلند نمى‏ شود.

اهل تقوا به قدری متین و با وقاراند که در خندیدن هم موازین ادب و اخلاق را رعایت می کنند، چراکه الگوی خود را پیامبر رحمت حضرت ختمی مرتبت صلّی الله علیه و آله قرار داده اند. همو که به فرموده قرآن کریم در تمامی ابعاد زندگی، اسوه ی بشریّت است و الگو گرفتن از او موجب سعادت دنیا و آخرت، «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً». مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آن ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى ‏كنند.[21] در سیره زندگانی آن بزرگوار هرگز خندیدن با صدای بلند ثبت نگردیده است. با این که همیشه چهره ی ملکوتی و زیبایش با لبخندی عجین بود و همواره مردم آن بزرگوار را بشّاش و پُر انرژی می دیدند ولی هرگز صدا به قهقهه بلند نفرمود. در حالات آن حضرت می نویسند: «بيشترين خنده ی آن حضرت تبسّم و كمى از اوقات خنده ی آهسته بود، و هرگز قهقهه و كركره كه دو نوع خنده ی صدادار است از آن بزرگوار ديده نشد».[22] و این روش تمام ائمّه اطهار علیهم السّلام بوده است همان ها که وارثان امامت و ولایت در هر زمان هستند. در باره امام رضا علیه السّلام در تاریخ می نویسند: «لَا رَأَيْتُهُ يُقَهْقِهُ فِي ضَحِكِهِ قَطُّ بَلْ كَانَ‏ ضَحِكُهُ‏ التَّبَسُّمَ». هرگز ندیدیم در خنده اش قهقهه بزند بلکه خنده ی آن حضرت تبسّم بود.‏[23]

امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: «خَيْرُ الضَّحِكِ‏ التَّبَسُّمُ»‏. بهترین خنده تبسّم است.[24]

امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «الْقَهْقَهَةُ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ»‏. قهقهه زدن از شیطان است.[25] و چون این نوع خندیدن کاری شیطانی است هرگز از انبیاء و اولیاء خدا سر نمی زند و اهل تقوا نیز با توجّه به این حقیقت و با سرمشق گرفتن از بزرگان دین، هرگز لب به خنده های بلند باز ننموده و قهقهه نمی زنند. آن چه از تعالیم قرآن و اهل بیت علیهم السّلام به دست می آید آن است که مؤمن صورتی بشّاش دارد ولی در عین حال قلبش مملوّ از خوف و رجاست. ترس از نافرمانی خدا و سوء عاقبت، و امید به هدایت و رحمت پروردگار (قبلاً در مقام خوف و رجاء متّقین صحبت کردیم). بیش از آن که بخندد در تفکّر و مراقبه به سر می برد ولی این ها همه حالات شخصی اوست، آن چه مردم از او می بینند چهره ی عبوس و بی توجّه نیست. با مردم گرم و پُر محبّت و بشّاش است و در خلوت از سوئی از خوف اعمال خود و مواقف قیامت و محکمه عدل خدا و از سوی دیگر به جهت شوق ملاقات پروردگار، گریه ها و مناجات فراوان دارد. آری این حالات کسی است که تربیت یافته ی مکتب قرآن و عترت است.

پرهیز از خنده ی زیاد

در روایات اسلامی از خندیدن زیاد پرهیز داده شده و اهل بیت علیهم السّلام آن را موجب مفاسد زیادی می دانند. روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله به سمت مسجد می رفتند که مشاهده کردند گروهی با هم صحبت می کنند و مرتّب می خندند. حضرت به آن ها فرمودند: «اُذْكُرُوا الْمَوْتَ أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ‏ قَلِيلًا وَ لَبَكَيْتُمْ كَثِيراً». به یاد مرگ باشید. آگاه باشید قسم به کسی که جانم به دست اوست، اگر می دانستید آن چه را که من می دانم، کم تر می خندیدید و زیاد گریه می کردید.[26]

در روایات از مفاسد خندیدنِ زیاد می توان این موارد را نام برد: 1-حقارت و کوچک شدن در قیامت، 2-مردن قلب، 3-از بین رفتن ایمان، 4-از بین رفتن هیبت و وقار، 5-موجب بی اعتمادی.

شنيدم طرفه كبك كوهسارى/ خرامان بود چون زيبا نگارى‏

به خنده كوه را رقصان همى خواست/ نشاطش مى ‏فزود و غصّه مى ‏كاست‏

به دشت از قهقهه آن كبك دل شاد/ ز بالا، شاهبازى ديده بگشاد

گرفت آن كبك خندان را به چنگال/ ز بهر طعمه بشكستش پر و بال‏

مبادا ناگهان باز شكارى/ كند بازى به كبك كوهسارى‏

در اين محفل تو چون شمع اى خردمند/ به جان سوز و به لب آهسته مى ‏خند

كه مى ‏ترسم ز لبخند فزونت/ فلك چون غنچه سازد غرق خونت‏

پی‌نوشت‌ها

[1] لسان العرب ج ‏2 ص 51.

[2] سوره اعراف/ آیه 150 قاموس قرآن ج 4 ص 66.

[3] تفسير القمي ج ‏2 ص 242.

[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 359.

[5] الصحيفة السجادية ص 56 (مناجات هشتم).

[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 98.

[7] سوره حج/ آیه 53 (ترجمه انصاریان).

[8] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏67 ص 295.

[9] منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج‏ البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 154.

[10] التحقيق في كلمات القرآن الكريم ج ‏6 ص 275.

[11] لسان العرب ج 2 ص 54/ کتاب العین ج 7 ص 106.

[12] ترجمه ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة (ابن ‏ميثم) ج 3 ص 769/ شرح ‏نهج‏ البلاغة (المجلسي) ج 2 ص 370/ شرح ‏نهج ‏البلاغة (ابن ‏أبي ‏الحديد) ج 10 ص 160/ شرح ‏نهج ‏البلاغة (السيد عباس ‏الموسوي) ج 3 ص 367.

[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 113.

[14] همان ص 115.

[15] همان ص 113.

[16] همان ص 114.

[17] همان ص 115.

[18] همان ص 114.

[19] تحف العقول ص 89.

[20] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 116.

[21] سوره احزاب/ آیه 21 (ترجمه مکارم).

[22] ترجمه ‏شرح ‏نهج ‏البلاغه (ابن ‏ميثم) ج 3 ص 770/ شرح‏ نهج ‏البلاغة (ابن ‏أبي ‏الحديد) ج 10 ص 160/ شرح ‏نهج‏ البلاغة (المجلسي) ج 2 ص 370.

[23] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج ‏2 ص 184.

[24] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 239.

[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 664.

[26] مجموعة ورام ج ‏1 ص 269.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: