امام زینالعابدین علیه السّلام در ادامهی دعای مکارم الاخلاق میفرمایند: «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ». و یقینم را برترین یقین قرار ده.
یقین در لغت و اصطلاح
در کتب لغت برای یقین تعاریف گوناگونی ذکرشده که با هم برخی از آنها را مرور میکنیم: در مصباح المنیر اینگونه آمده است: «الْيَقِينُ: الْعِلْمُ الْحَاصِلُ عَنْ نَظَرٍ و اسْتِدْلَالٍ وَ لِهذَا لَا يُسَمَّى عِلْمُ اللّه (يَقِيناً)/ یقین علمی است که با دقّت، تفکّر و استدلال به دست میآید و به همین جهت علم خداوند یقین نامیده نمیشود (چراکه از روی فکر و استدلال نیست بلکه علم او عین ذات مقدّسش میباشد و حصولی نیست)».[1]
در لسان العرب آمده: «اليَقِينُ: العِلْم و إزاحة الشك و تحقيقُ الأَمر، ... و اليَقِينُ نَقيضُ الشَّكِ، وَ العلمُ نقيضُ الجهلِ/ یقین: علم و برطرف نمودن شک و تثبیت کار است، ... و یقین نقیض شک است و علم نقیض جهل است».[2] و در جای چنین بیانشده: «الْيَقِينُ من صفةِ العلمِ فوقَ المعرفة و الدّراية و أخواتها، يقال: علم يَقِينٍ، و لا يقال: معرفة يَقِينٍ، و هو سكون الفهم مع ثبات الحكم/ یقین از نتایج و صفات علم است و از معرفت (شناخت) و درایت و نظایرش بالاتر است، گفته میشود: علمِ یقین، درحالیکه گفته نمیشود: معرفتِ یقین. و یقین آرامش و سکون فهم است به همراه ثبات حکم».[3]
از مجموع معانی مذکور میتوان معنای لغوی یقین را چنین استنباط کرد: «علم و دانشی است که بهواسطهی تفکّر و استدلال بهدستآمده و هرگونه شکّ و شبهه را زائل میسازد و به دلیل ثباتی که دارد موجب آرامش نفس میگردد و به همین خاطر از دیگر اقسام علم برتر است». با تعریفی که از یقین به دست آمد، میتوان تفاوت میان علم و یقین را چنین بیان نمود: رابطهی علم و یقین از نظر منطقی، عامّ و خاصّ مطلق است و علم اعمّ از یقین است، یعنی دایرهی علم وسیعتر از دایرهی یقین میباشد.
بهبیاندیگر هر یقینی حتماً علم هم محسوب میشود ولی اینطور نیست که هر علمی لزوماً یقینی باشد. به همین جهت یقین همواره خالی از شکّ و تردید است ولی علم ممکن است دانشی باشد که با تردید همراه است.
به همین خاطر یکی دیگر از تفاوتهای علم و یقین را باید در سکون نفس جستجو کرد. چراکه یقین بهواسطه ثبات و استحکامی که دارد، همواره صاحب خود را آرام مینماید ولی علم (بهاستثنای علم یقینی) به جهت وجود شک و تردید، فاقد آرامش نفس است. لذا در معجم فروق اللغویّة آمده است: «الیقین هو سکون النفس و ثلج الصدر بما علم/ یقین سکون و آرامش نفس و خنک شدن، شادی و اطمینان سینه است به سبب آنچه میداند».[4] برای درک بیشتر و بهترِ تفاوت علم و یقین لازم است کمی با اقسام علم آشنا شویم.
اقسام علم
علم به معنای عامّ آن به چند دسته تقسیم میشود:
۱-«وهم»: یعنی دانشی که احتمال خلاف آن بیش از خودش میباشد، بهعبارتدیگر، احتمال زیر پنجاه درصد را «وهم» یا «توهّم» میگویند.
۲-«شکّ»: دانشی که احتمال آن و احتمال خلافش به یک میزان و مساوی است. یعنی احتمال هر دو طرف، پنجاهدرصد است بدون کم و زیاد.
۳-«ظنّ» یا «گمان»: دانشی که احتمال خلافش کمتر از خود آن دانش است، و به عبارت بهتر، احتمال بالای پنجاهدرصد (که به صد در صد نمیرسد) را «ظنّ» یا «گمان» میگویند.
نکتهای که سزاوار است بیان شود این است که، ظنّ و وهم در مقابل یکدیگر قرار دارند، یعنی اگر به وجود موضوعی وهم داشته باشیم، بدین معناست که نسبت به نبود همان موضوع گمان داریم و بالعکس اگر نسبت به موضوعی ظنّ و گمان داشته باشیم به عدم آن موضوع وهم خواهیم داشت.
۴-«یقین»[5]: دانشی است که اصلاً در آن احتمال خلاف نمیرود و بهعبارتدیگر، قطعی و صددرصدی است.(اعتقاد جازم) این همان معنای اصطلاحی و علمی یقین است که کاملاً با معنای لغوی یقین تطابق دارد.
درجات یقین
دانش قطعی و جزمی برای همه صاحبان یقین، به یکشکل و اندازه نیست. یقین دارای درجات و مراتب مختلفی است و هر کس که از این درجات بهره بیشتری داشته باشد، میزان یقینش بیشتر خواهد بود. آنچه از درجات یقین نزد علمای علم اخلاق -مثل مرحوم ملّا مهدی نراقی در جامع السّعادات- ثابت و مورد اتّفاق است، سه درجه میباشد که خلاصهی آن از قرار زیر است[6]:
۱-علمالیقین، و آن عبارت است از اعتقاد ثابت جازم مطابق با واقع، كه از راه استدلال و برهان به دست میآید، مثل يقين به وجود آتش که از مشاهدهی دود حاصل میشود.
۲-عینالیقین، و آن عبارت است از ديدن و مشاهدهی مطلوب با چشم بصيرت و دیدهی درونى، و اين ديدار از حیث روشنى و جلا، از مشاهده با چشم بيرونى و سر، قویتر است. اين مرتبه از يقين تنها از راه رياضت (شرعی) و پاکسازی باطن حاصل میشود.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله میفرمایند: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض» اگر شیاطین قلوب بنیآدم را احاطه نکرده بودند هر آینه ایشان به ملکوت آسمانها و زمین مینگریستند.[7] و مثال آن يقين به وجود آتش به خاطر ديدن خود آتش است.
خداوند متعال در سوره تکاثر میفرماید: «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِين». نه چنين است، حقّاً اگر بهطور يقين میدانستید (چه حادثه بزرگى در پيش داريد هرگز به بازى دنيا از عالم آخرت غافل نمیشدید) * البته (پس از مرگ) دوزخ را مشاهده خواهيد كرد * و سپس به چشم يقين آن دوزخ را میبینید.[8]
روز قیامت يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر (روزى كه رازها فاش میشود) است و هر آنچه بر دیدگان مستور بوده، آن روز آشکار میشود، آنجاست که همه دیدگان اهل محشر، دوزخ و جنّت را مشاهده خواهد کرد و آنچه را پیش از آن شنیده بود، حال با چشمان خود رؤیت میکند. امّا گروه اندکی از مردم، در دنیا و زمانی که بسیاری از انسانها از حقیقت عالم غافلاند، نهتنها به بهشت و دوزخ علم دارند بلکه آنها را مشاهده نیز میکنند. آنها کسانی هستند که در مراتب یقین، مرحله علمالیقین را پشت سر گذاشته، وارد مرتبهی جدیدی از یقین شدهاند که آن را «عینالیقین» گویند. مرتبهای که در آن، آنچه را که قبل از آن بدان علم داشتند، حالا شهود میکنند.
روزی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام بر منبر کوفه خطبه میخواندند که ناگاه مردی به نام ذِعلِب از میان جمعیّت برخاست و صدا زد: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟» ای امیرالمؤمنین! آیا پروردگارت را دیدهای؟
حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: «وَيْلَكَ يَا ذِعْلِبُ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ» وای بر تو ای ذعلب! پروردگاری را که نبینم نمیپرستم. ذعلب عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! چگونه خدا را دیدهای؟
حضرت فرمودند: «وَيْلَكَ يَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ» وای بر تو ای ذعلب! چشمها با مشاهده بصری او را نمیبیند و لکن این قلبهاست (دلها) که با حقیقت ایمان خدا را رؤیت میکند.[9]
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغهاش دربارهی این درجه از یقین مینویسد: «انسان متّقی به خاطر شدّت یقین و مکاشفهای که برایشان رخ میدهد، همانند کسی است که بهشت را به چشم میبیند و در آن متنعّم است و یا کسی که دوزخ را میبیند و در آن معذّب میباشد، و شکّی نیست، کسی که شاهد این دو حالت است، سابقهای عظیم در عبادت و خوف و رجاء داشته و این مقامی بس بزرگ است و مانند آن است کلامی از علی علیه السّلام که دربارهی خود فرمودند: لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً/ یعنی: اگر تمامپردهها و حجابها برداشته شود، بر یقین من افزوده نمیگردد».[10]
در روایتی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله اهمّیّت عینالیقین را چنین توصیف میکنند: «لَيسَ الخَبرُ كَالمُعايَنَةِ، إِنَّ اللَّهَ تَعالى أَخبَرَ مُوسى بِما صَنَعَ قَومُهُ فِي العِجلِ فَلَم يَلقِ الأَلواحَ، فَلَمّا عايَنَ ما صَنَعُوا أَلقَی الأَلواحَ فَانكَسَرَت». شنیدن کی بود مانند دیدن، زمانی که خداوند متعال به موسی خبر داد که قومش با گوساله چه کردهاند، الواح را به زمین نینداخت، امّا وقتی کاری را که کرده بودند با چشم خود دید، الواح را به زمین افکند بهطوری که شکستند.[11]
عینالیقین جایگاه والایی است که حتّی ابراهیم علیه السّلام که یکی از انبیاء بزرگ و مقرّب خدای تعالی است، از پروردگار عالم تقاضای این مرتبه را مینماید، خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى/ و (به خاطر بياور) هنگامى را كه ابراهيم گفت: خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟».
همانطور که قرآن کریم میفرماید، حضرت ابراهیم علیه السّلام از خدای متعال تقاضای دیدن احیاء اموات را میکند، ولی این درخواست بدان جهت نیست که او ایمان و یقین به وعدهی خدا در مورد زنده کردن مردگان در قیامت ندارد، به همین جهت ادامهی آیه نیز همین مطلب را تصریح میکند تا عدّهای به ایمان ابراهیم علیه السّلام شک نکنند، میفرماید: «قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» فرمود: «مگر ايمان نیاوردهای؟!» عرض كرد: آرى، ولى میخواهم قلبم آرامش يابد.[12]
ابراهیم علیه السّلام در ادامهی پاسخ به سؤال پروردگار، علّت خواسته خود را، اطمینان یافتن قلب خویش بیان میدارد. پس در ابتدا او به زنده کردن مردگان توسّط خدای قادر متعال، ایمان (علمالیقین) داشته، ولی مرتبهی شهود و رؤیت (عینالیقین)، مرتبهای بالاتر از علم است و یکی از اثرات آن آرامش وجود و اطمینان قلب است که به جهت مشاهدهی حقیقت برای انسان روی میدهد. همچنین در سورهی انعام بار دیگر سخن از مقام عینالیقین حضرت ابراهیم به میان آمده است، آنجا که میفرماید: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ».
و اینچنین، ملكوت آسمانها و زمين (و حكومت مطلقهی خداوند بر آنها) را به ابراهيم نشان داديم (تا به آن استدلال كند،) و اهل يقين گردد.[13] در تفسیر این آیه آمده است: «شك نيست كه ابراهيم يقين استدلالى و فطرى به يگانگى خدا داشت امّا با مطالعه (و رؤیت) در اسرار آفرينش اين يقين به سر حدّ كمال رسيد، همانطور كه ايمان به معاد و رستاخيز داشت ولى با مشاهدهی مرغان سربریدهای كه زنده شدند، ايمان او به مرحلهی "عینالیقین" رسيد».[14]
۳-حقّ الیقین، خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ * فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ * وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ * إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِين». امّا اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد * با آب جوشان دوزخ از او پذيرايى میشود * و سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است * اين مطلب حقّ و يقين (حقّ الیقین) است.[15]
بالاترین مرتبهی یقین، حقّ الیقین است. در این مرحله انسان حقیقت را میچشد و خود را بدان داخل ساخته و آن را در آغوش میگیرد. اگر مثال گذشته را در نظر بگیریم، در علمالیقین بهواسطهی دیدن دود، به وجود آتش پی برده میشد؛ در مرحلهی بعد که عینالیقین است، خود آتش مورد رؤیت انسان قرار میگرفت؛ امّا در مرتبهی سوّم یا حقّ الیقین، انسان پای خود را از آن هم فراتر نهاده و آتش را لمس میکند و یا اینکه خود وارد آتش میشود. امّا این مرتبه از یقین، به طهارت نفس والا (بیش ازآنچه در عینالیقین دارد) و گسستگی از تعلّقات دنیوی و خطورات شیطانی نیازمند است که کمتر افرادی بدان راه مییابند.
قبلاً مشاهده شد که در آیات سورهی تکاثر (ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِين)، خدای تعالی مشاهدهی عذاب را برای اهل عذاب، «عینالیقین» معرّفی مینماید ولی در آیات سورهی واقعه (... إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ) ملاحظه میکنیم که قرآن کریم ورود در آتش دوزخ و چشیدن آب جوشانِ آن را، برای تكذيب كنندگان گمراه، «حقّ الیقین» معرّفی میکند.
ملّا احمد نراقی متناسب با آنچه ذکر شد ابیاتی میآورد که بیانگر حال بسیاری از ماست:
وَ کَیفَ تَرَی لیلی بِعَینٍ تَرَی بِها سِواها وَ ما طَهَّرتَها بِالمَدامِعِ
وَ تَلتَذُّ مِنها بِالحَدیثِ وَ قَد جَرَی حَدیثٌ سِوَاها فِی خروقِ المَسامِعِ
ترجمه: چگونه میتوانی با چشم آلوده به ديدن بيگانه، رخسار ليلا را ببينى و حال آنکه آن را با سيلاب اشك شستشو ندادهاى!/ و چگونه میخواهی از شنيدن نام ليلا لذّت ببرى و حالآنکه سخن بيگانگان در گوش تو طنینانداز است.[16]
حال که با درجات و مراتب یقین آشنا شدیم، خوب است به کلام نورانی و دعای پُر خیر امام زینالعابدین علیه السّلام بازگردیم. امام سجّاد علیه السّلام فرمودند: «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ». و یقینم را برترین یقین قرار ده.
آری امام علیه السّلام که خود در اوج قّلهی یقین سیر میکنند و مراد اهل یقین هستند، از خزانهی برکات و عطایای حضرت حق، طلب یقین میکنند امّا نه هر یقینی، بلکه بالاترینِ درجات یقین. در واقع به ما میآموزند که در این وادی بهمراتب پایینتر و یا داشتههای خود قناعت نکنید. اگر از خداوند طلب یقین میکنید و در این راستا مجدّانه تلاش مینمایید، هدف خود را روی علمالیقین متمرکز ننموده و پای خود را حتّی از عینالیقین هم فراتر نهاده و از وجود مقدّسش حقّ الیقین را بخواهید. به کم راضی نباشید و نگاه خود را بهسوی قلّهی یقین معطوف کنید.
بنابراین ما هم با اماممان همکلام شده و دستانمان را بهسوی قبلهی دعا «آسمان»، بلند مینماییم و از خداوند عاجزانه طلب میکنیم: «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ».
خودآزمایی:
پینوشتها
[1] المصباح المنیر ج 2 ص 681.
[2] لسان العرب ج 13 ص 457.
[3] مفردات الفاظ القرآن ص 892.
[4] معجم الفروق اللغویّة ص 374.
[5] یا «علم بالمعنی الأخصّ» یعنی علم به معنای خاصّ آنکه تنها شامل یقین میگردد.
[6] البته بعضی از بزرگان همچون ملّا مهدی نراقی در جامع السعادات، برای مراتب یقین، مرتبه چهارمی را تحت عنوان «حقیقت حقّ الیقین» متذکّر میشوند؛ امّا از آنجائی که مورد اتّفاق نظر همگان نیست و میتوان این مرتبه چهارم را داخل در سوّمین مرتبه یقین دانست، از ذکر آن صرفنظر کردیم.
[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ۶۰ ص ۳۳۲.
[8] سوره تکاثر/آیه ۵ تا ۷ (ترجمه الهی قمشهای).
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج ۱ ص ۱۳۸.
[10] شرح نهج البلاغة (ابن أبي الحديد) ج ۱۰ ص ۱۴۲.
[11] میزان الحکمة ج 13 ص 580 (به نقل از کنزالعمّال: 44111)/ نهج الفصاحة ص 657.
[12] سوره بقره/ آیه ۲۶۰ (ترجمه مکارم).
[13] سوره انعام/ آیه 75 (ترجمه مکارم).
[14] تفسير نمونه ج 5 ص 309.
[15] سوره واقعه/ آیه ۹۲ تا ۹۵ (ترجمه مکارم).
[16] معراج السّعادة (نشر هجرت) ص 117.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی زاده