کد مطلب: ۱۵۹۳
تعداد بازدید: ۲۲۷۵
تاریخ انتشار : ۲۸ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۰
آموزه‌های اخلاقی و رفتاری امامان شیعه(ع)/ ۲۶
شیوه‌ی زندگی امام علی(ع) و روابط حضرت با مردم در دوران پنج ساله خلافتش، آمیخته به سیاست است. محور سیاست او این بود که براساس عدالت اسلامی رفتار کند و همه‌ی تدابیر در چارچوب مشروع اسلامی صورت گیرد؛ چنان که خطبه‌های تدابیر مفصّل حضرت در نهج‌البلاغه، هم‌چنین نامه‌های او بیانگر این مطلب است.

سیاستمدار بودن امامان (ع) (۲)

نمونه‌هایی از شیوه‌ی سیاسی امامان

شیوه‌‌های سیاسی در زندگی امامان بسیار است که به ذکر چند نمونه می‌‌‏پردازیم:

الف) خلافت پنج ساله‌‏ی امام علی و محور سیاست حضرت

شیوه‌ی زندگی امام علی(ع) و روابط حضرت با مردم در دوران پنج ساله خلافتش، آمیخته به سیاست است. محور سیاست او این بود که براساس عدالت اسلامی رفتار کند و همه‌ی تدابیر در چارچوب مشروع اسلامی صورت گیرد؛ چنان که خطبه‌های تدابیر مفصّل حضرت در نهج‌البلاغه، هم‌چنین نامه‌های او بیانگر این مطلب است.

امام علی(ع) خلافت و حاکمیت را هدف نمی‌‏دانست، بلکه وسیله‌ای برای حفظ اسلام و اجرای سیاست‏‌های اسلامی به شمار آورد.

در نامه‌ی 62 آمده است:

حَتّي رَأَيْتُ راجِعۀَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عنِ الإسْلامِ، يَدْعُونَ إلَي مَحْقِ دينِ مُحَمَّد فَخَشِيْتُ إنْ لَمْ أنْصُر الإسلامَ و أَهْلَهُ أنْ أَرَي فيه ثَلْماً أوْ هَدْماً، تَکُونُ المُصِيبَۀُ بِهِ عَلَيَّ أعْظَمَ مِنْ فَوْتِ ولايَتِکُمْ... ؛

تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌‏خواهند دین محمّد را نابود سازند. [اینجا بود] که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگ‏‌تر بود.

تفاوت سیاست امام علی(ع) با سیاست معاویه این بود که معاویه به نام اصلاح امور، از همه چیز، گرچه خلاف اسلام باشد، استفاده می‌‏کرد، ولی امام علی از مرز اسلام خارج نمی‌‏شد.

امام علی(ع) زمام حکومت را بر این اساس به دست گرفت:

وَ ما أخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ ألا يُقارُّوا عَلى كِظَّهَ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لألقَيْتُ حَبْلَها عَلَی غارِبِها...؛[1]

اگر نبود عهد و پیمانی که خداوند از علما و دانشمندان گرفته که در برابر شکم‌خوارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را رها می‌‏ساختم و از آن چشم می‌‏پوشیدم.

در مورد دیگر، حضرت اشاره به کفش پروصله و ‌بی‏‌ارزش خود کرد و فرمود:

وَالله لَهِي أحَبُّ إليَّ من إمْرَتِکُمْ إلّا أنْ أُقيمِ حقّاً أوْ أدْفَع باطِلاً؛[2]

سوگند به خدا! همین کفش ‌بی‏‌ارزش، برایم از حکومت برشما محبوب‌تر است. مگر این که با حکومت، حقّی را به پا دارم، یا از باطلی جلوگیری نمایم.

امام خمینی می‌‏فرماید:

حکومت، عِدْل سیاست است، تمام سیاست است. حکومتی که عجین با سیاست در روز غدیر، برای حضرت امیر ثابت شد... .[3]

کوتاه سخن: سیاست بر دو گونه است: مشروع و نامشروع. امام علی(ع) در سیاست مشروع، همیشه پیروز بود، ولی در سیاست نامشروع به خاطر حفظ ضوابط شرع و ارزش‏‌های عالی انسانی، نمی‌‏توانست به هر عملی دست زند.

او در سیاست خود، مکر و حیله نمی‌‏کرد و فرمود:

... وَ لَولا کِراهيۀُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِن أدْهَي الناسِ؛[4]

اگر نیرنگ، ناپسند نبود، از همه‌ی مردم زیرک‏‌تر بودم.

نیز فرمود:

... لَوْلا أنَّ الْمَکرَ وَ الْخَدیعۀَ فی النارِ لَکُنْتُ أمْکَرَ الناسِ؛[5]

اگر حیله و نیرنگ موجب آتش دوزخ نمی‌‏شد، نیْرنگ‌بازترین انسان‏‌ها بودم.

از سوی دیگر، هرگز فریب مکر و حیله‌ی دیگران را نمی‌‏خورد. در سخنی می‌‏فرماید:

وَاللهِ مَا استُغْفَلُ بِالْمَکیدَۀِ؛[6]

سوگند به خدا! با کید و نیرنگ، اغفال نمی‌‏شوم.

امام عقل سیاسی را در پیروی از دین و حفظ حریم آن؛ جای داده بود و سیاست را در مسیر عبودیت خدا و کسب رضوان الهی می‌‏دانست. رقیب ستمگر او، معاویه، درست بر ضدّ عقل رفتار می‌‏کرد. گرچه بعضی از آنان که عقل‏شان به چشم‏شان بود، معاویه را سیاستمدارتر از امام علی پنداشتند، ولی حقیقت این است که آنان عقل را نشناخته بودند، تا صاحب آن را بشناسند. شخصی از امام صادق پرسید:

عقل چیست؟

امام فرمود:

الْعَقْلُ ما بِهِ الرَّحْمنُ و اکتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ؛

عقل آن است که به وسیله آن، خدای رحمان پرستش شود و بهشت به دست آید.

پرسید: پس عقل معاویه چه بود؟

امام فرمود:

تِلْکَ النّکْراءُ، تِلْکَ الشَّیْطَنَۀُ، وَهِیَ شَبِیَهٌ بِالعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بالْعَقلِ؛[7]

آن، نیرنگ است، شطینت است و شباهت ظاهری به عقل دارد، ولی عقل نیست.

ب) سیاست امام علی(ع) در طرد گمراهان

سیاست امام علی(ع) در برخورد با مردم، دو گونه بود؛ آنان را که شایسته و قابل جذب بودند، مانند مالک اشتر، عمار یاسر، کمیل بن زیاد و... جذب می‌‏کرد، اما آنان که شایستگی نداشتند، قاطعانه دفع و طرد می‌‏نمود. او تربیت شده‌ی ذات پاک خدا بود و فرمود:

وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً[8]

گمراهان را، بازو و دستیار خود قرار نمی‌‏دهیم.

در جنگ صفین، امام علی(ع) از پیوستن یاران خود به سپاه معاویه، با مالک اشتر (سردار پرصلابت سپاه) شکایت و درددل کرد.

مالک گفت: در جنگ جَمل به همراهی اهل بصره و اهل کوفه، با سپاه جَمل من جنگیدم. در این جنگ، وحدت نظر داشتیم، ولی بعد اختلاف نظر پدید آمد و اراده‌‌ها سست شد و آثار عدالت، کم گردید. ای امیر مؤمنان! تو با مردم براساس عدالت رفتار می‌‏کنی و می‌‏خواهی عدالت و حق، بین آنان حاکم گردد. طبقه‌ی بالا و پایین، از نظر تو مساوی هستند. این روش [اگرچه حق است ولی] موجب طغیان و فرار افرادی که حق و عدل با مزاج‌شان سازگار نیست، شده است؛ ولی معاویه با شیوه‌‌های [فریبکارانه‌ی] خود، طبقه‌ی اشرافی و ثروتمند را بر دیگران مقدم می‌‏دارد. اکثر مردم فریفته‌ی دنیا هستند. از این رو، اگر مال دنیا را به وفور در اختیارشان قرار دهی، به سوی تو می‌‏آیند و گردن‏‌ها به سوی تو کشیده خواهد شد.

جمعی از اصحاب امام نیز همین سخن را به حضرت عرض کردند.

امام در پاسخ فرمود:

اَتَأْمُرونِی أنْ أطْلُبَ النصْرَ بِالْجَوْر؟! والله لاأفْعَلُ ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَ ما لاحَ فِی السَّماءِ نَجْمٌ والله لَوْ کانَ ما لَهُمْ لی لَوَاسَیْتُ، فَکَیْفَ و إنَّما هِیَ مِنْ أمالِهِم؛[9]

آیا به من دستور می‌‏دهید برای پیروزی خود، از ستم در حق کسانی که برآنان حکومت می‌‏کنم، استمداد جویم؟ سوگند به خدا! تا خورشید طلوع می‌‏کند و ستاره‌ای در آسمان چشمک می‌‏زند، چنین کاری نمی‌‏کنم. سوگند به خدا! اگر اموال آنان مال شخصی خودم بود، آن را به طور مساوی بین آنان تقسیم می‌‏کردم؛ تا چه رسد به این که اموال، مال‌شان (اموال عمومی) است.

نیز در ماجرای سقیفه و حوادث سیاسی بعد از رحلت پیامبر اسلام، ابوسفیان (پدر معاویه) که به عللی از حکومت ابوبکر و عمر، دل خوشی نداشت، با جمعی به حضور علی آمد، تا با حضرت بیعت نماید و گفت: اگر اجازه دهی با سپاهی فراوان، پیاده و سواره از تو حمایت می‌‏کنیم.

امام که به سابقه‌ی سوء و طینت ناپاک ابوسفیانِ فرصت‌طلب آگاهی داشت، گول سخنان او را نخورد و در پاسخ او فرمود:

أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَزِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِيجانَ الْمُفَاخَرَةِ...؛[10]

ای مردم! امواج کوه پیکر فتنه‌‌ها را، با کشتی‏‌های نجات [علم و ایمان و وحدت] درهم بشکنید. از راه اختلاف و پراکندگی کنار آیید و تاج بلند و برتری‌جویی را از سر بنهید.

به این ترتیب، امام علی(ع) ابوسفیان را که نیت خالص خدایی نداشت، بلکه می‌‏خواست به اختلاف دامن بزند و بر اساس برتری‌جویی، به کاری اقدام کند، طرد کرد و او را دستیار خود قرار نداد.

امام علی با بینش سیاسی خود که در سطح بسیار بالایی بود، می‌‏دانست زمینه‌ی سیاسی برای به دست گرفتن حکومت فراهم نشده و هنوز شرایط اقدام جدّی به دست نیامده است. از این رو، در دنباله فرمود:

وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتٍ إِينَاعِها كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ.[11]

دست انداختن به میوه‌ای که هنوز نرسیده، مانند بذرپاشی در زمین شوره‌زار و نامساعد است.

از این سخنان می‌‏فهمیم شیوه‌ی سیاسی امامان شیعه این بود که دست افراد ناشایسته را از حریم حکومت اسلامی کوتاه کنند و آنان را بازوی خود در امور قرار ندهند.

بد گهر را علم و فن آموختن/ دادن تیغ است دست راهزن

تیغ دادن در کف زنگی مست/ به که آید علم، نادان را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قِران/ فتنه آرد در کف بد گوهران

پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان/ تا ستانند از کف مجنون سنان

چون قلم در دست غدّاری فتاد/ لاجرم منصور بر داری فتاد

ج) سیاست علی(ع) در جذب وارستگان آزاده

در مورد طرفداری امام علی(ع) از حق‌پرستان آزاده و جذب آنان، شواهد بسیاری هست، ازجمله می‌‏توان ماجرای تبعید ابوذر غفاری و بدرقه‌ی امام را شاهد آورد.

افشاگری و آگاهی‌بخشی ابوذر، موجب شد عثمان تصمیم بگیرد او را به صحرای سوزان رَبَذه تبعید کند. هنگام تبعید، دستور داد اعلام کنند بدرقه نمودن ابوذر ممنوع است، و به مروان فرمان داد مراقب باشد و با خشونت جلو بدرقه‌کنندگان را بگیرد.

امام علی(ع) به حکومت نظامی عثمان توجه نکرد و همراه حسن(ع) و حسین(ع) و برادرش عقیل و عمار یاسر، به بدرقه‌ی ابوذر شتافت. امام حسن(ع) با ابوذر سخن گفت. مروان فریاد زد: ای حسن! خاموش باش! مگر فرمان خلیفه را نشنیده‌ای که بدرقه کردن ابوذر ممنوع است.

امام علی(ع) به مروان حمله کرد و بین دو گوش مرکب مروان تازیانه زد و فرمود: «دور شو! خدا تو را به آتش هلاکت بیفکند».[12]

مروان نزد عثمان رفت و برخورد امام علی(ع) را به او گزارش داد. هر یک از بدرقه‌کنندگان، سخنی به ابوذر گفتند. امام علی(ع) فرمود:

یا اَباذَر! إنَّکَ غَضِبْتَ للهِ فَارجُ مَن غَضِبْتَ لَهُ، إنَّ القَومَ خافوکَ عَلَی دُنیاهُم وَ خِفتَهُم عَلَی دِینِکَ...؛[13]

ای ابوذر! تو برای خدا خشم کردی، پس به او امیدوار باش. حامیان عثمان به خاطر دنیای خود از تو ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان ترسیدی. پس آنچه را که برایش در وحشتند (دنیا) به خودشان واگذار.

امام حسن و امام حسین نیز با سخنانی ابوذر را در راه تبعیدگاه بدرقه نمودند.

کار امام علی و فرزندان و دوستانش، سیاسی و بر ضد حکومت بود؛ چرا که تأیید مبارزات ابوذر و محکوم نمودن دستگاه حاکمه به شمار می‌‏آمد.

هنگامی‌که امیر مؤمنان در بستر شهادت قرار گرفت، فرزندان خود را جمع نمود و برای آنان وصیّت کرد:

یا بَنِیَّ عَاشِرُوا النّاسَ عِشْرَۀًّ إنْ غِبْتُمْ حَنُّوا إلیکُمْ، وَ إنْ فَقِدتُمْ بَکَوْا عَلَیْکُم؛[14]

فرزندانم! به گونه‌ای با مردم زندگی کنید که اگر غایب شدید، مشتاق دیدار شما شوند و اگر از دنیا رفتید، به سبب فقدان شما گریه کنند.

این بخش از وصیّت حضرت، بیانگر چگونگی روابط اجتماعی و سیاسی فرزندان حضرت با مردم است، که باید بر اساس عدل و مهر باشد و رابطه‌ی مردم را با آنان صمیمی و دوستانه کند.

شیوه‏‌ی سیاسی امام حسین(ع)

امام حسین(ع) حدود ده سال (50-61هـ .ق) امامت کرد که نُه سال و چهار ماه در عصر حکومت معاویه بود و حدود شش ماه آخر در عصر یزید بود.

در زندگی امام قبل و بعد از امامت، شیوه و برخوردهای سیاسی، زیاد دیده می‌‏شود. درگیری‌‌های شدید با مروان و مانع‌شدن از ازدواج یزید با ام‌کلثوم دختر عبدالله بن جعفر[15] نمونه‌‌هایی از برخوردهای سیاسی با طاغوت عصر می‌‏باشد. در اینجا به ذکر چند نمونه می‌‏پردازیم:

1. سخنرانی داغ امام بر ضد طاغوت

یکی از بخش‏‌های حسّاس سیاسی زندگی او، اعتراض علنی و شدید در مراسم حج به حکومت معاویه است:

در سال 58 هجرت، دو سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین در مراسم حج شرکت کرد و در سرزمین مِنی، همه‌ی بنی‌هاشم و شیعیان و افراد برجسته‌ی انصار را به گردهمایی دعوت نمود. بیش از هزار نفر در محضر حضرت اجتماع کردند. امام برخاست و سخنرانی پرشوری کرد و پس از حمد و ثنا فرمود:

أَمّا بَعْدُ فَإنبَ الطّاغیَۀَ قَدْ صَنَعَ بِنا وَ بِشیِعَتِنا ما قَدْ عَلِمْتُمْ وَرِأَیْتُمْ...؛

طاغوت (معاویه) برخوردهایی با ما و شیعیان ما نمود که همه می‌‏دانید و دیده و گواه بوده‌اید و اخبار آن به شما رسیده است. می‌‏خواهم اموری را از شما بپرسم. اگر راست گفتم، مرا تصدیق کنید... سپس هنگام بازگشت به محل سکونت خود، گفتار مرا برای مردم بازگو نمایید، و آنان را به کارها [و ستم‏‌های] معاویه آگاه کنید و بر ضد او دعوت نمایید. ترس آن دارم با ادامه‌ی این اوضاع، «حق» فرسوده و نابود گردد، ولی خداوند نورش را تکمیل می‌‏نماید. هرچند کافران نپسندند.

آنگاه امام با بیان آیات، به‌طور مشروع، شایستگی و برتری امام علی و فرزندانش را برای امامت بیان کرد. هر سخنی را که می‌‏فرمود، حاضران با این سخن تأیید می‌‏کردند:

اَللَّهُمَّ نَعَم، قَدْ سَمِعْناهُ وَ شَهِدْناهُ؛

آری، خدا را گواه می‌‏گیریم که این گفتار را از رسول خدا شنیده و دیده‌ایم و آن ر ا تصدیق می‌‏کنیم.

در پایان، بار دیگر امام حسین به آنان فرمود:

شما را به خدا سوگند می‌‏دهم که هنگام بازگشت به وطن‏‌های خود، سخن مرا به افرادی که مورداطمینان شما هستند ابلاغ نمایید![16]

به‌این‌ترتیب امام حسن(ع) مسائل مهم سیاسی را در کنار مراسم حج مطرح کرد و با بهره‌برداری سیاسی از مراسم حج، مردم را برضد طاغوت عصر، معاویه فراخواند.

از سخنان حضرت در سرزمین بیضه، در برابر سپاه حُرّ است:

اَیُّهَا النّاسُ؛ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ قالَ: «مَنْ رَاى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللهِ، ناکِثاً عَهدَهُ ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ، وَ لاَ قَوْلٍ، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ؛[17]

اى مردم! پیامبر خدا فرمود: « کسی سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال می‌‏کند، پیمان الهى را می‌‏شکند و با سنّت رسول خدا مخالفت می‌‏کند و در میان مردم، راه گناه و ظلم را می‌‏پیماید، هرگاه در برابر او با عمل یا گفتار، اقدام و اعتراض نکند، بر خدا واجب است او را در جایگاه عذاب آن سلطان بیفکند».

2. خنثی کردن نیرنگ سیاسی معاویه

معاویه کنیز بسیار زیبایی را به صد هزار درهم خرید و به اطرافیان خود گفت: کنیز برای چه کسی شایسته است؟

گفتند: برای شما.

معاویه گفت: درست نگفتید، بلکه برای حسین بن علی شایسته است، زیرا این زن هم دارای شرافت و معرفت و شخصیت است، و هم بین من و پدر حسین اختلافاتی وجود داشت، که امید است با اهدای کنیز، اختلاف ما برطرف شود.[18]

معاویه با طرح این دسیسه‌ی سیاسی، کنیز را همراه اموال بسیار و لباس‏‌های فاخر برای امام فرستاد.

امام دید کنیز زیبایی است، پرسید اسمت چیست؟

کنیز گفت: هَوی، یعنی «آرزو یا عشق».

امام فرمود: «خودت هم مثل نامت، هَوی [و هوس] هستی، آیا چیزی حفظ هستی؟»

کنیز گفت: آری، قرآن بخوانم یا شعر؟

امام: «قران بخوان».

کنیز این آیه را خواند:

وَ عِنْدَهۥ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها اِلّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اِلّا فی كِتابٍ مُبينٍ؛[19]

کلیدهای غیب، تنها نزد خدا است و جز او کسی آن را نمی‌‏داند. او آنچه را که در خشکی و دریا است می‌‏داند. هیچ برگی از درختی نمی‌‏افتد مگر این‌که آگاه است و دانه‌ای در مخفیگاه زمین و تر و خشکی وجود ندارد جز این‌که در کتاب آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است. امام از او خواست شعری بخواند. کنیز، این شعر عبرت‌انگیز را خواند:

أَنْتَ نِعْمَ الفَتی لَوْ کُنْتَ تَبْقی غَیْرَ أنْ لابَقاءِ لِلانسانِ

تو جوان نیک و زیبایی هستی، اگر بقا می‌‏داشتی، ولی بقایی برای انسان نیست.

امام تحت تأثیر قرار گرفت و گریه کرد. آنگاه به کنیزِ بامعرفت فرمود: «تو را آزاد کردم و هرچه معاویه فرستاده، مال خودت».[20]

امام با این عمل انقلابی، هم فریب دام معاویه را نخورد و نقشه‌ی مرموز معاویه را نقش بر آب نمود و هم با کنیز که همه‌جا تحقیر می‌‏شد، محترمانه برخورد نمود و با احسان خود، پاداش معرفت او را داد.

نهضت امام حسین(ع)

نهضت عظیم و همیشه جاوید امام و ماجرای خونین کربلا، کاملاً سیاسی بود. اگر سیاست از دین جدا بود، لازم بود امام در گوشه‌ی انزوا در مدینه بماند و به عراق نرود. اگر حضرت در سیاست دخالت نمی‌‏کرد، کسی به او کاری نداشت.

در تجزیه‌وتحلیل هدف نهضت امام، چکیده‌ی سخن این است:

1. یزید از او خواست بیعت کند، او بیعت نکرد.

2. او برای مبارزه و سرنگونی حکومت طاغوتی یزید و تشکیل حکومت و تجمع نیرو، به‌سوی عراق حرکت کرد.

3. دو عنصر امربه‌معروف و نهی از منکر، امام را موظف نمود برای ریشه‌کن کردن ظلم و فساد و برقراری عدل اسلامی، نهضت کند و تا پای شهادت مقاومت نماید.

هر یک از امور سه‌گانه‌ی فوق، جنبه‌ی سیاسی دارد و در همان حال که عبادت است، از سیاست جدا نیست.

امام در جبهه‌ی شمشیر و تیر و نیزه، هرچند در ظاهر شکست خورد، ولی در جبهه‌ی سیاسی پیروز گردید و در سطح جهان و در گستره‌ی زمان، دشمن را محکوم و منکوب کرد و راز شهادت و فداکاری در راه خدا و کرامت انسانی را در پیشانی تاریخِ جهان نوشت.

«عبّاس عقّاد»، نویسنده‌ی معروف جهان عرب می‌‏نویسد:

آثار کوبنده‌ای که قیام امام حسین(ع) به‌ جای گذاشت و موجب نابودی طاغوتیان به دست آزادگان شد، بسیار است، و حکومت جائر وسیع (امویان) ازنظر زمان و مکان، براثر قیام یک نفر، در یک روز (عاشورا) به‌هم‌ ریخت و نابود شد، زیرا شیعیان و آزادگان، همواره خواهان هدف حسین بن علی بودند و آن را دنبال کردند. درنتیجه، خسارت و ضایعات پیروزی ظاهری دشمنان، در روز عاشورا در کربلا، بسیار زیادتر از خسارت شکست‌خوردگان ظاهری حسینیان بوده است.[21]

سیره‏‌ی سیاسی امام سجّاد(ع)

سراسر زندگی امام سجّاد، آن هنگام که زمام امامت را به دست گرفت تا وقتی‌که به شهادت رسید، آمیخته با سیاست بود. او در وضع نابسامان عصر خود که تحت فشار و کنترل سخت بود، حتی در پوشش دعا، مطالب و حقوق اجتماعی و مسئولیت‏‌های رهبر اسلامی و مردم را بیان می‌‏کرد و به افشاگری و آگاهی‌بخشی می‌‏پرداخت.

حضرت در هر فرصتی، از نهضت عظیم پدرش امام حسین سخن می‌‏گفت و بر ضد طاغوت‏‌ها، بهره‌برداری سیاسی می‌‏کرد. دستور داده بود در نگین انگشترش بنویسند:

خَزِیَ وَ شَقی قاتِلُ الحُسَین بن عَلی[22]

قاتل حسین بن علی رسوا و بدبخت شد.

امام صادق(ع) فرمود:

امام سجّاد چهل سال برای مصائب پدرش گریست. در این مدّت روزها را روزه داشت. هنگام افطار وقتی غذا نزدش می‌‏آوردند. حضرت اشک می‌‏ریخت و می‌‏فرمود:

قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ جائعاً، قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً؛[23]

حسین فرزند رسول خدا گرسنه و تشنه کشته شد.

امام سجّاد می‌‏خواست ماجرای کربلا و نهضت امام حسین، تجدید شود و از خاطره‌‌ها فراموش نگردد و همواره مطرح شود و مردم با بهره‌برداری‏ سیاسی از نهضت عظیم خونین سیّد شهیدان، به‌پا خیزند و بر مقاومت خود در برابر طاغوتیان بیفزایند.

روزی امام سجّاد عبور می‌‏کرد، شنید شخصی می‌‏گوید:

مرد غریبی هستم. به من رحم کنید!

امام فرمود:

هرگاه برای تو تقدیر شده باشد در اینجا از دنیا بروی، آیا جنازه‌ات را روی زمین وا‌می‌‌گذارند؟

مرد غریب با تعجّب گفت: اَللهُ اکْبرُ! چگونه جنازه‌ام را دفن نمی‌‏کنند. با این‌که مسلمان هستم و جنازه‌ام در برابر چشم امّت مسلمان است!

امام سجاد منقلب شد و به یاد پدر گریست و فرمود:

وَ أسَفا عَلَیْکَ یا أَبَتاهُ! تَبْقَی ثَلاثَۀَ أیّامٍ بِلا دَفْنٍ، و أَنْتَ ابْنُ بِنْتَ رَسُولِ الله؛[24]

وامصیبت! چقدر مایه‌ی تأسف است، ای پدر! جنازه‌ات سه روز بدون دفن، روی خاک باقی ماند، با این‌که تو پسرِ دختر رسول خدا بودی!

روزی حضرت از بازار مدینه عبور می‌‏کرد. دید قصّابی می‌‏خواهد گوسفندی را ذبح نماید. فرمود: گوسفند را آب داده‌ای؟

قصاب پاسخ داد: تا به گوسفند آب ندهیم، او را ذبح نمی‌‏کنیم.

امام سجاد گریه کرد و با صدای بلند و گریان گفت:

والَهْفاهُ! عَلَیْکَ یا أَبا عَبْدالله، الشّاۀُ لاتُذْبَحُ حَتَّی تُسقَی الْماءَ و أَنْتَ ابْنُ رسُولِ اللهِ تُذْبَحُ عَطْشاناً؛[25]

ای داد و ‌بی‏‌داد بر مصائب تو ای ابا عبدالله! گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نمی‌‏شود، ولی با این‌که تو پسر رسول خدا بودی، با لب‌تشنه سر از بدنت جدا کردند.

امام سجاد(ع) در هر فرصتی، با بهره‌برداری‏ عاطفی و سیاسی از نهضت امام حسین(ع) عاطفه مردم را به جوش‌وخروش می‌‏انداخت یا مبارزات قهرمانانه‌ی شهیدان کربلا را در خاطره‌‌ها زنده می‌‏کرد.

خطبه‌‌های حضرت پس از ماجرای کربلا، در کوفه و شام و مدینه، بیانگر دخالت او در سیاست و پیکار پرصلابت با طاغوت‏‌ها و منحرفان است.

تأیید قیام مختار و قیام زید

قیام مختار بر ضدّ بنی‌امیّه، به‌عنوان مطالبه‌ی خون امام حسین و شهدای کربلا، نهضتی سیاسی و قیامی مسلحانه بود. امام سجاد(ع) مختار را به خاطر قیامش ستود و فرمود:

جَزَی اللهُ المُختارُ خیراً؛[26]

خداوند جزای نیک به مختار عنایت فرماید.

در آن عصر، بنی‌هاشم که در راستای فکر و رأی امام سجاد(ع) می‌‏اندیشیدند، کار مختار را ستودند و امام باقر(ع) فرمود:

لاتَسُبُّوا المُخْتارَ فَانَّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنا، وَ طَلَبَ ثأرَنَا، وَ زَوَّجَ أرامِلَنا، وَ قَسَّمَ فینا المالَ عَلَی العُسْرَۀ؛[27]

به مختار ناسزا نگویید؛ چرا که او قاتلان ما را کشت و به خون‌خواهیِ ما برخاست و بیوه‌‌های ما را شوهر داد و در وضع سخت و تنگدستی، به ما کمک و مساعدت نمود.

جمعی از سران کوفه، در مورد سؤال از قیام مختار، به مدینه آمدند و با وساطت «محمّد حنفیه» به حضور امام سجاد رسیدند و سؤال خود را مطرح نمودند. حضرت به محمّد بن حنفیه فرمود:

یا عَمِّ، لَوْ أَنَّ عَبْداً زَنْجیّاً تَعَصَّبَ لَنا أهْلَ الْبَیْتِ لَوَجَبَ عَلَی النّاسِ مُوازَرَتُهُ، وَ قَدْ وَلَّیتُکَ هذا الأمْرَ، فَاصْنَعْ ما شِئْتَ؛[28]

ای عمو! اگر برده‌ای سیاه‌پوست تعصب ما، اهل‌بیت را داشت، بر مردم واجب می‌‏شد از او حمایت کنند. من زمام این کار را به تو دادم. هرچه می‌‏خواهی بکن.

امام سجاد نهضت‏‌های ضد طاغوتی و جنبش‏‌های مکتبی را تأیید می‌‏کرد. آیا چنین تأییدی دخالت در امور سیاسی نیست؟ امام سجاد قبل از قیام فرزندش، «زید» که براساس تحصیل رضای آل محمّد(ص) برضد هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی) بود، از آن خبر داد و آن را ستود:

پدرم از پدرش امیر مؤمنان علی(ع) نقل کرد: «در کوفه مردی قیام می‌‏کند که او را «زید» می‌‏گویند... او و یارانش در قیامت، با شکوه خاصی عبور می‌‏کنند. فرشتگان با اشاره به آنان می‌‏گویند:

این‌ها جانشینان صالحان پیشین و دعوت‌کنندگان به حق هستند، آنگاه رسول خدا از آنان استقبال می‌‏کند و به زید می‌‏فرماید: «ای فرزندم! شما وظیفه‌ی خود را انجام دادید. اکنون بدون آن‌که از شما حساب بکشند، وارد بهشت شوید».[29]

نامه‏‌ی سیاسی امام سجاد(ع) به دانشمند درباری

محمّد بن مسلّم زُهْری از علما و تابعین معروف عصر امام سجاد(ع) بود. او با طاغوت‏‌های عصرش، طریق مماشات و سازش را می‌‏پیمود و به دربار آنان می‌‏رفت.

امام سجاد برای او نامه‌ای مفصّل، و کوبنده و سرزنش کننده نوشت و او را شدیداً موردانتقاد قرار داد که به ذکر چند بخش می‌‏پردازیم:

... آنان (طاغوت‏‌ها) به دنیای تو طمع کرده‌اند. حب دنیا و مقام‌پرستی، او را به آنان پیوند داده است. چرا از چرت [و خواب خرگوشی] بیدار نمی‌‏شوی؟! آیا این است حق‌شناسی تو نسبت به بار گران مسئولیت علم و دانش، که خداوند بر دوش تو نهاده است؟!...

ترس بسیار دارم که از آن گروهی باشد که خداوند درباره‌ی آن‌‌ها فرمود:

اَضاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً[30]

نماز را ضایع کردند و به دنبال شهوت‏‌ها رفتند و به‌زودی به کیفر گمراهی خود می‌‏رسند.

... آنان تو را پلی برای بلاهایشان نمودند و از تو به‌عنوان نردبان کج‌روی‌‌های خود استفاده کردند. ای عالم دین فروخته! کاری که به دست تو می‌‏کنند، از عهده‌ی خصوصی‌ترین وزیرانشان ساخته نیست. زنهار! که تو را محور بیدادگری‏‌های خود نسازند... .[31]

پی‌نوشت‌ها

[1]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 3.

[2]- همان، خطبه‌ی 33.

[3]- صحیفه‌ی نور، ج 13، ص 219.

[4]- نهج‌البلاغه، خطبه‏ی 200.

[5]- منهاج‌البراعه، ج 12، ص 366.

[6]- نهج‌البلاغه، صبحی صالح، خطبه‌ی 200.

[7]- اصول کافی، ج 1، ص 11، باب‌العقل و الجهل، ح 3.

[8] کهف (18) آیه‌ی 5

[9]- الغارات، ج 1، ص 75. نظیر این مطلب در نهج‌البلاغه، خطبه‏ی 126 آمده است.

[10]- نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 5.

[11]- همان.

[12]- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 8 ، ص 253.

[13]- نهج‌البلاغه، خطبه‏ی 130.

[14]- بحارالانوار، ج 24، ص 247.

[15]- همان، ج 44، ص 207.

[16]- احتجاج طبرسی، ج 2، ص 18ـ19.

[17]- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 234.

[18]- معاویه با این ترفند مرموز سیاسی، چند هدف را نشانه گرفته بود:

1. حسین بن علی را با عیش و نوش و معاشرت با زنان سرگرم کند. 2. مردم را نسبت به امام بدبین نماید و آنان تصور کنند حسین(ع) طرح دوستی با معاویه ریخته و کنیز صد هزار درهمی در اختیار دارد. 3. با تطمیع و جلب عواطف امام، او را از فکر قیام و مبارزه، منصرف سازد. 4. حسین را به عیش‌های دنیا متمایل کند، تا از امور معنوی غافل گردد.

[19]- انعام (6) آیه‏ی 59.

[20]- دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 155.

[21]- عبّاس عقّاد، ابوالشهداء، ص 181.

[22]- فروع کافی، ج 6، ص 474.

[23]- سیّد بن طاووس، لهوف، ص 209.

[24]- خطیب شیخ عبدالوهاب، مأساۀ الحسین، ص 152.

[25]- همان، ص 152.

[26]- شیخ طوسی، اختیار معرفۀ‌الرجال، ص 127؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 386.

[27]- بحارالأنوار، ج 45، ص 351.

[28]- همان، ص 365. بعداً خاطر نشان می‌‏شود: عدم دخالت مستقیم امامان در قیام‌ها، به خاطر حفظ محور اصلی قیام‌ها بود، که وجود امامان باشد.

[29]- مقاتل الطالبین، ص 94.

[30] مریم (19)، آیه 59

[31]- تحف العقول (ترجمه شده)، ص 313-317


دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: