نمونههایی از شیوهی سیاسی امامان
شیوههای سیاسی در زندگی امامان بسیار است که به ذکر چند نمونه میپردازیم:
الف) خلافت پنج سالهی امام علی و محور سیاست حضرت
شیوهی زندگی امام علی(ع) و روابط حضرت با مردم در دوران پنج ساله خلافتش، آمیخته به سیاست است. محور سیاست او این بود که براساس عدالت اسلامی رفتار کند و همهی تدابیر در چارچوب مشروع اسلامی صورت گیرد؛ چنان که خطبههای تدابیر مفصّل حضرت در نهجالبلاغه، همچنین نامههای او بیانگر این مطلب است.
امام علی(ع) خلافت و حاکمیت را هدف نمیدانست، بلکه وسیلهای برای حفظ اسلام و اجرای سیاستهای اسلامی به شمار آورد.
در نامهی 62 آمده است:
تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و میخواهند دین محمّد را نابود سازند. [اینجا بود] که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود.
تفاوت سیاست امام علی(ع) با سیاست معاویه این بود که معاویه به نام اصلاح امور، از همه چیز، گرچه خلاف اسلام باشد، استفاده میکرد، ولی امام علی از مرز اسلام خارج نمیشد.
امام علی(ع) زمام حکومت را بر این اساس به دست گرفت:
اگر نبود عهد و پیمانی که خداوند از علما و دانشمندان گرفته که در برابر شکمخوارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن چشم میپوشیدم.
در مورد دیگر، حضرت اشاره به کفش پروصله و بیارزش خود کرد و فرمود:
سوگند به خدا! همین کفش بیارزش، برایم از حکومت برشما محبوبتر است. مگر این که با حکومت، حقّی را به پا دارم، یا از باطلی جلوگیری نمایم.
امام خمینی میفرماید:
حکومت، عِدْل سیاست است، تمام سیاست است. حکومتی که عجین با سیاست در روز غدیر، برای حضرت امیر ثابت شد... .[3]
کوتاه سخن: سیاست بر دو گونه است: مشروع و نامشروع. امام علی(ع) در سیاست مشروع، همیشه پیروز بود، ولی در سیاست نامشروع به خاطر حفظ ضوابط شرع و ارزشهای عالی انسانی، نمیتوانست به هر عملی دست زند.
او در سیاست خود، مکر و حیله نمیکرد و فرمود:
اگر نیرنگ، ناپسند نبود، از همهی مردم زیرکتر بودم.
نیز فرمود:
اگر حیله و نیرنگ موجب آتش دوزخ نمیشد، نیْرنگبازترین انسانها بودم.
از سوی دیگر، هرگز فریب مکر و حیلهی دیگران را نمیخورد. در سخنی میفرماید:
سوگند به خدا! با کید و نیرنگ، اغفال نمیشوم.
امام عقل سیاسی را در پیروی از دین و حفظ حریم آن؛ جای داده بود و سیاست را در مسیر عبودیت خدا و کسب رضوان الهی میدانست. رقیب ستمگر او، معاویه، درست بر ضدّ عقل رفتار میکرد. گرچه بعضی از آنان که عقلشان به چشمشان بود، معاویه را سیاستمدارتر از امام علی پنداشتند، ولی حقیقت این است که آنان عقل را نشناخته بودند، تا صاحب آن را بشناسند. شخصی از امام صادق پرسید:
عقل چیست؟
امام فرمود:
عقل آن است که به وسیله آن، خدای رحمان پرستش شود و بهشت به دست آید.
پرسید: پس عقل معاویه چه بود؟
امام فرمود:
آن، نیرنگ است، شطینت است و شباهت ظاهری به عقل دارد، ولی عقل نیست.
ب) سیاست امام علی(ع) در طرد گمراهان
سیاست امام علی(ع) در برخورد با مردم، دو گونه بود؛ آنان را که شایسته و قابل جذب بودند، مانند مالک اشتر، عمار یاسر، کمیل بن زیاد و... جذب میکرد، اما آنان که شایستگی نداشتند، قاطعانه دفع و طرد مینمود. او تربیت شدهی ذات پاک خدا بود و فرمود:
وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً[8]
گمراهان را، بازو و دستیار خود قرار نمیدهیم.
در جنگ صفین، امام علی(ع) از پیوستن یاران خود به سپاه معاویه، با مالک اشتر (سردار پرصلابت سپاه) شکایت و درددل کرد.
مالک گفت: در جنگ جَمل به همراهی اهل بصره و اهل کوفه، با سپاه جَمل من جنگیدم. در این جنگ، وحدت نظر داشتیم، ولی بعد اختلاف نظر پدید آمد و ارادهها سست شد و آثار عدالت، کم گردید. ای امیر مؤمنان! تو با مردم براساس عدالت رفتار میکنی و میخواهی عدالت و حق، بین آنان حاکم گردد. طبقهی بالا و پایین، از نظر تو مساوی هستند. این روش [اگرچه حق است ولی] موجب طغیان و فرار افرادی که حق و عدل با مزاجشان سازگار نیست، شده است؛ ولی معاویه با شیوههای [فریبکارانهی] خود، طبقهی اشرافی و ثروتمند را بر دیگران مقدم میدارد. اکثر مردم فریفتهی دنیا هستند. از این رو، اگر مال دنیا را به وفور در اختیارشان قرار دهی، به سوی تو میآیند و گردنها به سوی تو کشیده خواهد شد.
جمعی از اصحاب امام نیز همین سخن را به حضرت عرض کردند.
امام در پاسخ فرمود:
آیا به من دستور میدهید برای پیروزی خود، از ستم در حق کسانی که برآنان حکومت میکنم، استمداد جویم؟ سوگند به خدا! تا خورشید طلوع میکند و ستارهای در آسمان چشمک میزند، چنین کاری نمیکنم. سوگند به خدا! اگر اموال آنان مال شخصی خودم بود، آن را به طور مساوی بین آنان تقسیم میکردم؛ تا چه رسد به این که اموال، مالشان (اموال عمومی) است.
نیز در ماجرای سقیفه و حوادث سیاسی بعد از رحلت پیامبر اسلام، ابوسفیان (پدر معاویه) که به عللی از حکومت ابوبکر و عمر، دل خوشی نداشت، با جمعی به حضور علی آمد، تا با حضرت بیعت نماید و گفت: اگر اجازه دهی با سپاهی فراوان، پیاده و سواره از تو حمایت میکنیم.
امام که به سابقهی سوء و طینت ناپاک ابوسفیانِ فرصتطلب آگاهی داشت، گول سخنان او را نخورد و در پاسخ او فرمود:
ای مردم! امواج کوه پیکر فتنهها را، با کشتیهای نجات [علم و ایمان و وحدت] درهم بشکنید. از راه اختلاف و پراکندگی کنار آیید و تاج بلند و برتریجویی را از سر بنهید.
به این ترتیب، امام علی(ع) ابوسفیان را که نیت خالص خدایی نداشت، بلکه میخواست به اختلاف دامن بزند و بر اساس برتریجویی، به کاری اقدام کند، طرد کرد و او را دستیار خود قرار نداد.
امام علی با بینش سیاسی خود که در سطح بسیار بالایی بود، میدانست زمینهی سیاسی برای به دست گرفتن حکومت فراهم نشده و هنوز شرایط اقدام جدّی به دست نیامده است. از این رو، در دنباله فرمود:
دست انداختن به میوهای که هنوز نرسیده، مانند بذرپاشی در زمین شورهزار و نامساعد است.
از این سخنان میفهمیم شیوهی سیاسی امامان شیعه این بود که دست افراد ناشایسته را از حریم حکومت اسلامی کوتاه کنند و آنان را بازوی خود در امور قرار ندهند.
بد گهر را علم و فن آموختن/ دادن تیغ است دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگی مست/ به که آید علم، نادان را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قِران/ فتنه آرد در کف بد گوهران
پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان/ تا ستانند از کف مجنون سنان
چون قلم در دست غدّاری فتاد/ لاجرم منصور بر داری فتاد
ج) سیاست علی(ع) در جذب وارستگان آزاده
در مورد طرفداری امام علی(ع) از حقپرستان آزاده و جذب آنان، شواهد بسیاری هست، ازجمله میتوان ماجرای تبعید ابوذر غفاری و بدرقهی امام را شاهد آورد.
افشاگری و آگاهیبخشی ابوذر، موجب شد عثمان تصمیم بگیرد او را به صحرای سوزان رَبَذه تبعید کند. هنگام تبعید، دستور داد اعلام کنند بدرقه نمودن ابوذر ممنوع است، و به مروان فرمان داد مراقب باشد و با خشونت جلو بدرقهکنندگان را بگیرد.
امام علی(ع) به حکومت نظامی عثمان توجه نکرد و همراه حسن(ع) و حسین(ع) و برادرش عقیل و عمار یاسر، به بدرقهی ابوذر شتافت. امام حسن(ع) با ابوذر سخن گفت. مروان فریاد زد: ای حسن! خاموش باش! مگر فرمان خلیفه را نشنیدهای که بدرقه کردن ابوذر ممنوع است.
امام علی(ع) به مروان حمله کرد و بین دو گوش مرکب مروان تازیانه زد و فرمود: «دور شو! خدا تو را به آتش هلاکت بیفکند».[12]
مروان نزد عثمان رفت و برخورد امام علی(ع) را به او گزارش داد. هر یک از بدرقهکنندگان، سخنی به ابوذر گفتند. امام علی(ع) فرمود:
ای ابوذر! تو برای خدا خشم کردی، پس به او امیدوار باش. حامیان عثمان به خاطر دنیای خود از تو ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان ترسیدی. پس آنچه را که برایش در وحشتند (دنیا) به خودشان واگذار.
امام حسن و امام حسین نیز با سخنانی ابوذر را در راه تبعیدگاه بدرقه نمودند.
کار امام علی و فرزندان و دوستانش، سیاسی و بر ضد حکومت بود؛ چرا که تأیید مبارزات ابوذر و محکوم نمودن دستگاه حاکمه به شمار میآمد.
هنگامیکه امیر مؤمنان در بستر شهادت قرار گرفت، فرزندان خود را جمع نمود و برای آنان وصیّت کرد:
فرزندانم! به گونهای با مردم زندگی کنید که اگر غایب شدید، مشتاق دیدار شما شوند و اگر از دنیا رفتید، به سبب فقدان شما گریه کنند.
این بخش از وصیّت حضرت، بیانگر چگونگی روابط اجتماعی و سیاسی فرزندان حضرت با مردم است، که باید بر اساس عدل و مهر باشد و رابطهی مردم را با آنان صمیمی و دوستانه کند.
شیوهی سیاسی امام حسین(ع)
امام حسین(ع) حدود ده سال (50-61هـ .ق) امامت کرد که نُه سال و چهار ماه در عصر حکومت معاویه بود و حدود شش ماه آخر در عصر یزید بود.
در زندگی امام قبل و بعد از امامت، شیوه و برخوردهای سیاسی، زیاد دیده میشود. درگیریهای شدید با مروان و مانعشدن از ازدواج یزید با امکلثوم دختر عبدالله بن جعفر[15] نمونههایی از برخوردهای سیاسی با طاغوت عصر میباشد. در اینجا به ذکر چند نمونه میپردازیم:
1. سخنرانی داغ امام بر ضد طاغوت
یکی از بخشهای حسّاس سیاسی زندگی او، اعتراض علنی و شدید در مراسم حج به حکومت معاویه است:
در سال 58 هجرت، دو سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین در مراسم حج شرکت کرد و در سرزمین مِنی، همهی بنیهاشم و شیعیان و افراد برجستهی انصار را به گردهمایی دعوت نمود. بیش از هزار نفر در محضر حضرت اجتماع کردند. امام برخاست و سخنرانی پرشوری کرد و پس از حمد و ثنا فرمود:
طاغوت (معاویه) برخوردهایی با ما و شیعیان ما نمود که همه میدانید و دیده و گواه بودهاید و اخبار آن به شما رسیده است. میخواهم اموری را از شما بپرسم. اگر راست گفتم، مرا تصدیق کنید... سپس هنگام بازگشت به محل سکونت خود، گفتار مرا برای مردم بازگو نمایید، و آنان را به کارها [و ستمهای] معاویه آگاه کنید و بر ضد او دعوت نمایید. ترس آن دارم با ادامهی این اوضاع، «حق» فرسوده و نابود گردد، ولی خداوند نورش را تکمیل مینماید. هرچند کافران نپسندند.
آنگاه امام با بیان آیات، بهطور مشروع، شایستگی و برتری امام علی و فرزندانش را برای امامت بیان کرد. هر سخنی را که میفرمود، حاضران با این سخن تأیید میکردند:
آری، خدا را گواه میگیریم که این گفتار را از رسول خدا شنیده و دیدهایم و آن ر ا تصدیق میکنیم.
در پایان، بار دیگر امام حسین به آنان فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم که هنگام بازگشت به وطنهای خود، سخن مرا به افرادی که مورداطمینان شما هستند ابلاغ نمایید![16]
بهاینترتیب امام حسن(ع) مسائل مهم سیاسی را در کنار مراسم حج مطرح کرد و با بهرهبرداری سیاسی از مراسم حج، مردم را برضد طاغوت عصر، معاویه فراخواند.
از سخنان حضرت در سرزمین بیضه، در برابر سپاه حُرّ است:
اى مردم! پیامبر خدا فرمود: « کسی سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال میکند، پیمان الهى را میشکند و با سنّت رسول خدا مخالفت میکند و در میان مردم، راه گناه و ظلم را میپیماید، هرگاه در برابر او با عمل یا گفتار، اقدام و اعتراض نکند، بر خدا واجب است او را در جایگاه عذاب آن سلطان بیفکند».
2. خنثی کردن نیرنگ سیاسی معاویه
معاویه کنیز بسیار زیبایی را به صد هزار درهم خرید و به اطرافیان خود گفت: کنیز برای چه کسی شایسته است؟
گفتند: برای شما.
معاویه گفت: درست نگفتید، بلکه برای حسین بن علی شایسته است، زیرا این زن هم دارای شرافت و معرفت و شخصیت است، و هم بین من و پدر حسین اختلافاتی وجود داشت، که امید است با اهدای کنیز، اختلاف ما برطرف شود.[18]
معاویه با طرح این دسیسهی سیاسی، کنیز را همراه اموال بسیار و لباسهای فاخر برای امام فرستاد.
امام دید کنیز زیبایی است، پرسید اسمت چیست؟
کنیز گفت: هَوی، یعنی «آرزو یا عشق».
امام فرمود: «خودت هم مثل نامت، هَوی [و هوس] هستی، آیا چیزی حفظ هستی؟»
کنیز گفت: آری، قرآن بخوانم یا شعر؟
امام: «قران بخوان».
کنیز این آیه را خواند:
وَ عِنْدَهۥ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها اِلّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اِلّا فی كِتابٍ مُبينٍ؛[19]
کلیدهای غیب، تنها نزد خدا است و جز او کسی آن را نمیداند. او آنچه را که در خشکی و دریا است میداند. هیچ برگی از درختی نمیافتد مگر اینکه آگاه است و دانهای در مخفیگاه زمین و تر و خشکی وجود ندارد جز اینکه در کتاب آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است. امام از او خواست شعری بخواند. کنیز، این شعر عبرتانگیز را خواند:
تو جوان نیک و زیبایی هستی، اگر بقا میداشتی، ولی بقایی برای انسان نیست.
امام تحت تأثیر قرار گرفت و گریه کرد. آنگاه به کنیزِ بامعرفت فرمود: «تو را آزاد کردم و هرچه معاویه فرستاده، مال خودت».[20]
امام با این عمل انقلابی، هم فریب دام معاویه را نخورد و نقشهی مرموز معاویه را نقش بر آب نمود و هم با کنیز که همهجا تحقیر میشد، محترمانه برخورد نمود و با احسان خود، پاداش معرفت او را داد.
نهضت امام حسین(ع)
نهضت عظیم و همیشه جاوید امام و ماجرای خونین کربلا، کاملاً سیاسی بود. اگر سیاست از دین جدا بود، لازم بود امام در گوشهی انزوا در مدینه بماند و به عراق نرود. اگر حضرت در سیاست دخالت نمیکرد، کسی به او کاری نداشت.
در تجزیهوتحلیل هدف نهضت امام، چکیدهی سخن این است:
1. یزید از او خواست بیعت کند، او بیعت نکرد.
2. او برای مبارزه و سرنگونی حکومت طاغوتی یزید و تشکیل حکومت و تجمع نیرو، بهسوی عراق حرکت کرد.
3. دو عنصر امربهمعروف و نهی از منکر، امام را موظف نمود برای ریشهکن کردن ظلم و فساد و برقراری عدل اسلامی، نهضت کند و تا پای شهادت مقاومت نماید.
هر یک از امور سهگانهی فوق، جنبهی سیاسی دارد و در همان حال که عبادت است، از سیاست جدا نیست.
امام در جبههی شمشیر و تیر و نیزه، هرچند در ظاهر شکست خورد، ولی در جبههی سیاسی پیروز گردید و در سطح جهان و در گسترهی زمان، دشمن را محکوم و منکوب کرد و راز شهادت و فداکاری در راه خدا و کرامت انسانی را در پیشانی تاریخِ جهان نوشت.
«عبّاس عقّاد»، نویسندهی معروف جهان عرب مینویسد:
آثار کوبندهای که قیام امام حسین(ع) به جای گذاشت و موجب نابودی طاغوتیان به دست آزادگان شد، بسیار است، و حکومت جائر وسیع (امویان) ازنظر زمان و مکان، براثر قیام یک نفر، در یک روز (عاشورا) بههم ریخت و نابود شد، زیرا شیعیان و آزادگان، همواره خواهان هدف حسین بن علی بودند و آن را دنبال کردند. درنتیجه، خسارت و ضایعات پیروزی ظاهری دشمنان، در روز عاشورا در کربلا، بسیار زیادتر از خسارت شکستخوردگان ظاهری حسینیان بوده است.[21]
سیرهی سیاسی امام سجّاد(ع)
سراسر زندگی امام سجّاد، آن هنگام که زمام امامت را به دست گرفت تا وقتیکه به شهادت رسید، آمیخته با سیاست بود. او در وضع نابسامان عصر خود که تحت فشار و کنترل سخت بود، حتی در پوشش دعا، مطالب و حقوق اجتماعی و مسئولیتهای رهبر اسلامی و مردم را بیان میکرد و به افشاگری و آگاهیبخشی میپرداخت.
حضرت در هر فرصتی، از نهضت عظیم پدرش امام حسین سخن میگفت و بر ضد طاغوتها، بهرهبرداری سیاسی میکرد. دستور داده بود در نگین انگشترش بنویسند:
قاتل حسین بن علی رسوا و بدبخت شد.
امام صادق(ع) فرمود:
امام سجّاد چهل سال برای مصائب پدرش گریست. در این مدّت روزها را روزه داشت. هنگام افطار وقتی غذا نزدش میآوردند. حضرت اشک میریخت و میفرمود:
حسین فرزند رسول خدا گرسنه و تشنه کشته شد.
امام سجّاد میخواست ماجرای کربلا و نهضت امام حسین، تجدید شود و از خاطرهها فراموش نگردد و همواره مطرح شود و مردم با بهرهبرداری سیاسی از نهضت عظیم خونین سیّد شهیدان، بهپا خیزند و بر مقاومت خود در برابر طاغوتیان بیفزایند.
روزی امام سجّاد عبور میکرد، شنید شخصی میگوید:
مرد غریبی هستم. به من رحم کنید!
امام فرمود:
هرگاه برای تو تقدیر شده باشد در اینجا از دنیا بروی، آیا جنازهات را روی زمین وامیگذارند؟
مرد غریب با تعجّب گفت: اَللهُ اکْبرُ! چگونه جنازهام را دفن نمیکنند. با اینکه مسلمان هستم و جنازهام در برابر چشم امّت مسلمان است!
امام سجاد منقلب شد و به یاد پدر گریست و فرمود:
وامصیبت! چقدر مایهی تأسف است، ای پدر! جنازهات سه روز بدون دفن، روی خاک باقی ماند، با اینکه تو پسرِ دختر رسول خدا بودی!
روزی حضرت از بازار مدینه عبور میکرد. دید قصّابی میخواهد گوسفندی را ذبح نماید. فرمود: گوسفند را آب دادهای؟
قصاب پاسخ داد: تا به گوسفند آب ندهیم، او را ذبح نمیکنیم.
امام سجاد گریه کرد و با صدای بلند و گریان گفت:
ای داد و بیداد بر مصائب تو ای ابا عبدالله! گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نمیشود، ولی با اینکه تو پسر رسول خدا بودی، با لبتشنه سر از بدنت جدا کردند.
امام سجاد(ع) در هر فرصتی، با بهرهبرداری عاطفی و سیاسی از نهضت امام حسین(ع) عاطفه مردم را به جوشوخروش میانداخت یا مبارزات قهرمانانهی شهیدان کربلا را در خاطرهها زنده میکرد.
خطبههای حضرت پس از ماجرای کربلا، در کوفه و شام و مدینه، بیانگر دخالت او در سیاست و پیکار پرصلابت با طاغوتها و منحرفان است.
تأیید قیام مختار و قیام زید
قیام مختار بر ضدّ بنیامیّه، بهعنوان مطالبهی خون امام حسین و شهدای کربلا، نهضتی سیاسی و قیامی مسلحانه بود. امام سجاد(ع) مختار را به خاطر قیامش ستود و فرمود:
خداوند جزای نیک به مختار عنایت فرماید.
در آن عصر، بنیهاشم که در راستای فکر و رأی امام سجاد(ع) میاندیشیدند، کار مختار را ستودند و امام باقر(ع) فرمود:
به مختار ناسزا نگویید؛ چرا که او قاتلان ما را کشت و به خونخواهیِ ما برخاست و بیوههای ما را شوهر داد و در وضع سخت و تنگدستی، به ما کمک و مساعدت نمود.
جمعی از سران کوفه، در مورد سؤال از قیام مختار، به مدینه آمدند و با وساطت «محمّد حنفیه» به حضور امام سجاد رسیدند و سؤال خود را مطرح نمودند. حضرت به محمّد بن حنفیه فرمود:
ای عمو! اگر بردهای سیاهپوست تعصب ما، اهلبیت را داشت، بر مردم واجب میشد از او حمایت کنند. من زمام این کار را به تو دادم. هرچه میخواهی بکن.
امام سجاد نهضتهای ضد طاغوتی و جنبشهای مکتبی را تأیید میکرد. آیا چنین تأییدی دخالت در امور سیاسی نیست؟ امام سجاد قبل از قیام فرزندش، «زید» که براساس تحصیل رضای آل محمّد(ص) برضد هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی) بود، از آن خبر داد و آن را ستود:
پدرم از پدرش امیر مؤمنان علی(ع) نقل کرد: «در کوفه مردی قیام میکند که او را «زید» میگویند... او و یارانش در قیامت، با شکوه خاصی عبور میکنند. فرشتگان با اشاره به آنان میگویند:
اینها جانشینان صالحان پیشین و دعوتکنندگان به حق هستند، آنگاه رسول خدا از آنان استقبال میکند و به زید میفرماید: «ای فرزندم! شما وظیفهی خود را انجام دادید. اکنون بدون آنکه از شما حساب بکشند، وارد بهشت شوید».[29]
نامهی سیاسی امام سجاد(ع) به دانشمند درباری
محمّد بن مسلّم زُهْری از علما و تابعین معروف عصر امام سجاد(ع) بود. او با طاغوتهای عصرش، طریق مماشات و سازش را میپیمود و به دربار آنان میرفت.
امام سجاد برای او نامهای مفصّل، و کوبنده و سرزنش کننده نوشت و او را شدیداً موردانتقاد قرار داد که به ذکر چند بخش میپردازیم:
... آنان (طاغوتها) به دنیای تو طمع کردهاند. حب دنیا و مقامپرستی، او را به آنان پیوند داده است. چرا از چرت [و خواب خرگوشی] بیدار نمیشوی؟! آیا این است حقشناسی تو نسبت به بار گران مسئولیت علم و دانش، که خداوند بر دوش تو نهاده است؟!...
ترس بسیار دارم که از آن گروهی باشد که خداوند دربارهی آنها فرمود:
اَضاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً[30]
نماز را ضایع کردند و به دنبال شهوتها رفتند و بهزودی به کیفر گمراهی خود میرسند.
... آنان تو را پلی برای بلاهایشان نمودند و از تو بهعنوان نردبان کجرویهای خود استفاده کردند. ای عالم دین فروخته! کاری که به دست تو میکنند، از عهدهی خصوصیترین وزیرانشان ساخته نیست. زنهار! که تو را محور بیدادگریهای خود نسازند... .[31]
پینوشتها
[1]- نهجالبلاغه، خطبهی 3.
[2]- همان، خطبهی 33.
[3]- صحیفهی نور، ج 13، ص 219.
[4]- نهجالبلاغه، خطبهی 200.
[5]- منهاجالبراعه، ج 12، ص 366.
[6]- نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبهی 200.
[7]- اصول کافی، ج 1، ص 11، بابالعقل و الجهل، ح 3.
[8] کهف (18) آیهی 5
[9]- الغارات، ج 1، ص 75. نظیر این مطلب در نهجالبلاغه، خطبهی 126 آمده است.
[10]- نهجالبلاغه، خطبهی 5.
[11]- همان.
[12]- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 8 ، ص 253.
[13]- نهجالبلاغه، خطبهی 130.
[14]- بحارالانوار، ج 24، ص 247.
[15]- همان، ج 44، ص 207.
[16]- احتجاج طبرسی، ج 2، ص 18ـ19.
[17]- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 234.
[18]- معاویه با این ترفند مرموز سیاسی، چند هدف را نشانه گرفته بود:
1. حسین بن علی را با عیش و نوش و معاشرت با زنان سرگرم کند. 2. مردم را نسبت به امام بدبین نماید و آنان تصور کنند حسین(ع) طرح دوستی با معاویه ریخته و کنیز صد هزار درهمی در اختیار دارد. 3. با تطمیع و جلب عواطف امام، او را از فکر قیام و مبارزه، منصرف سازد. 4. حسین را به عیشهای دنیا متمایل کند، تا از امور معنوی غافل گردد.
[19]- انعام (6) آیهی 59.
[20]- دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 155.
[21]- عبّاس عقّاد، ابوالشهداء، ص 181.
[22]- فروع کافی، ج 6، ص 474.
[23]- سیّد بن طاووس، لهوف، ص 209.
[24]- خطیب شیخ عبدالوهاب، مأساۀ الحسین، ص 152.
[25]- همان، ص 152.
[26]- شیخ طوسی، اختیار معرفۀالرجال، ص 127؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 386.
[27]- بحارالأنوار، ج 45، ص 351.
[28]- همان، ص 365. بعداً خاطر نشان میشود: عدم دخالت مستقیم امامان در قیامها، به خاطر حفظ محور اصلی قیامها بود، که وجود امامان باشد.
[29]- مقاتل الطالبین، ص 94.
[30] مریم (19)، آیه 59
[31]- تحف العقول (ترجمه شده)، ص 313-317
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی