کد مطلب: ۲۱۰۹
تعداد بازدید: ۱۴۳۲
تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۳:۵۰
یاران معصومین(ع)/ ٢۹
نامش حذیفه فرزند حِسل (یا حُسیل) بن جابر بن عمرو است. حِسل از نیکان روزگار خود بود و در جنگ اُحد گروهی از مسلمین به خیال این که او از سپاه دشمن است با او درگیر شدند و حذیفه هر چه فریاد می زد که پدرش از سپاه دشمن نیست و جزء سپاه اسلام است، صدایش را نمی شنیدند.
حذیفه که بود؟
نامش حذیفه فرزند حِسل (یا حُسیل) بن جابر بن عمرو است. حِسل از نیکان روزگار خود بود و در جنگ اُحد گروهی از مسلمین به خیال این که او از سپاه دشمن است با او درگیر شدند و حذیفه هر چه فریاد می زد که پدرش از سپاه دشمن نیست و جزء سپاه اسلام است، صدایش را نمی شنیدند. عاقبت حِسل این گونه کشته شد و به خاطر جهاد در راه خدا و در رکاب رسول او به شهادت رسید. امّا عکس العمل حذیفه در قبال قاتلین پدرش این بود که تنها برای ایشان استغفار کرد و این نشان از ایمان قوی او داشت.
مادرش رباب، دختر کعب بن عدی، زنی از انصار و از طایفه ی اوس، قبیله ی عبد الاشهل بود. کنیه ی حذیفه ابو عبد الله است و چون با انصارِ یمانی ها هم پیمان بود، به «یمان» ملقّب گردید. حذیفه از برجسته ترین اصحاب پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و از اصحاب سرّ آن حضرت بود. بزرگانی چون شیخ طوسی او را از ارکان اربعه و هم ردیف سلمان، مقداد، ابوذر و (عمّار یاسر) دانسته اند. زمانی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مدینه میان مهاجرین و انصار  پیمان برادری بست، بین حذیفه بن یمان و عمّار یاسر عقد برادری برقرار شد.
 
ویژگی های حذیفه
حذیفه مسلمانی جوانمرد، دلاوری متهوّر و زاهدی شب زنده دار بود. از دلاوری ها و رشادت های او همین بس که در تمام جنگ های صدر اسلام جز جنگ بدر، حضور داشت. علّت عدم حضور او در جنگ بدر بدین خاطر بود که وی به واسطه ی عهدی که مشرکان مکّه از او گرفته بودند، نمی توانست در جنگ بدر شرکت کند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیز به او دستور دادند تا آن عهد را محترم شمرده و از شرکت در جنگ خودداری نماید. رجالیان و شرح حال نگاران حذیفه را با ویژگی هایی چون: نجیب زاده، صحابی بزرگ پیامبر خدا، راز دار پیامبر و داناترین مردم به منافقان ستوده اند.
یکی دیگر از ویژگی های حذیفه یمانی، چهره شناسی او در باره ی منافقان بود به طوری که اگر در تشییع جنازه ای حضور پیدا نمی کرد، عمر بن خطاب (خلیفه ی دوّم اهل سنّت) نیز آن جنازه را تشییع نمی نمود. حذیفه از جمله ی کسانی است که پس از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله باورهای خود را دگرگون نکرد و در جریان غصب خلافت امیر المؤمنین علی علیه السّلام با استوار گامی در کنار علی علیه السّلام ایستاد. حذیفه تا زمان خلافت کوتاه امیر المؤمنین علی علیه السّلام زنده بود و مردم مدائن را برای بیعت با آن حضرت فرا خواند.
او در بستر بیماری و با تنی رنجور، بر فراز منبر شد و علی علیه السّلام را با بیانی شکوهمند و از جمله تعبیراتی چون: «به خدا سوگند او از آغاز تا انجام بر حق است» و « او بهترین فرد در میان در گذشتگان و بازماندگان پس از پیامبرتان است» ستود و برای علی علیه السّلام بیعت گرفت و خود با آن حضرت بیعت نمود. او پیش از جنگ جمل دار فانی را وداع گفت ولی دو پسرش صفوان و سعید به وصیّت پدر در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام بودند تا این که در جنگ صفّین به درجه ی رفیع شهادت نائل گردیدند.
همچنین حذیفه از معدود کسانی است که توفیق یافت همراه با امیر المؤمنین علیه السّلام بر پیکر مطهّر صدّیقه ی کبری فاطمه ی زهرا سلام الله علیها نماز خواند.
 
با خبر بودن حذیفه از نام منافقین
گروهی از دشمنان اسلام و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله برای ضربه زدن به دین مبین و رسول گرامیش، به ظاهر اسلام آورده و در جامعه ی مسلمین رخنه کرده بودند. قرآن کریم از این دسته با عنوان منافقین یاد می کند و آیات فراوانی در قرآن در مذمّت ایشان وارد شده است. منافقان در طول تاریخ اسلام همواره در انتظار فرصتی بودند تا ضربه ای بر پیکره ی اسلام وارد سازند. به همین منظور بارها در صدد بودند تا رسول گرامی اسلام را از سر راه خود برداشته و ایشان را به شهادت برسانند. یکی از این مواضع در بازگشت از تبوک بود. گروهی از منافقان که تعداد آن ها به دوازده نفر می رسید، تصمیم گرفتند در مراجعت از تبوک و در یکی از گردنه های بین راه، به صورت ناشناس در مسیر عبور پیامبر صلّی الله علیه و آله کمین کنند و به هنگام عبور آن حضرت در تاریکی شب شتر ایشان را رم دهند تا حضرت از بالای کوه به ته درّه پرت شده و به قتل برسند.
امّا رسول خدا صلّی الله علیه و آله از طریق وحی متوجّه توطئه ی منافقان شدند و وقتی که آن ها را در گردنه ای نزدیکی عقبه دیدند، به اسم آن ها را صدا زدند و پرده از راز آن ها برداشتند و نام تک تکشان را به حذیفه گفتند، ولی اجازه ی تعرّض به آن ها را ندادند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله در پاسخ عدّه ای که خواهان قتل منافقان بودند، فرمودند: «اگر آن ها را مجازات کنم مردم خواهند گفت: محمّد پس از آن که به اوج قدرت رسید، به کشتن یاران خود پرداخت و من این کار را دوست ندارم».  
ارشاد القلوب دیلمی، شبیه این جریان را بعد از بازگشت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله از حجّة الوداع و پس از واقعه ی غدیر خم در عقبه ای به نام «ثنیة العقبه» نقل کرده است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله نام چهارده نفر از منافقینی که قصد جان پیامبر را داشتند به حذیفه معرّفی فرمودند. در روایتی که در ارشاد آمده، حذیفه می گوید: نه نفر از ایشان از قریش هستند و پنج نفر دیگر از سایر اقوام و حتّی نام ایشان را نیز ذکر می کند. آن ها نوعاً همان کسانی بودند که بعدها علی علیه السّلام را خانه نشین کردند و خلافت را به دست گرفتند و تا پایان عمر شریف حضرت علیه آن بزرگوار توطئه می نمودند.
زاذان از امیر المؤمنین علیه السّلام در باره ی حذیفه سؤال کرد، حضرت فرمودند: «عَلِمَ المنافقینَ/ او منافقین را می شناسد». رسول خدا صلّی الله علیه و آله نام های منافقان را چون رازی به حذیفه سپردند و بدو سفارش کردند که در هنگامه ی بروز فتنه ها آن ها را آشکار ننماید. آن راز باید بماند تا روزگاری که پرده ها کنار می روند و رازها هویدا می شوند.
 
علم حذیفه به آینده
حذیفه در اثر معاشرت نزدیک با رسول خدا صلّی الله علیه وآله و انس و الفتی که با امیر المؤمنین علی علیه السّلام داشت، پرده ها از برابر چشمانش به کنار رفته و از وقایع آینده خبر می داد به طوری که دیگران را به تعجّب وا می داشت. همچنین به جهت معرفت، یقین و تقوایی که داشت محرم اسرار زیادی شده بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را از رازهای بسیاری با خبر ساخته بودند. حذیفه می گفت: «اگر آن چه از پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله شنیده ام به شما بگویم، سیلی های بسیاری به صورتم خواهید زد». عبد الله بن یزید حطمی از حذیفه نقل می کند که گفت: «لَقَد حَدَّثَنِی رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله بِما کانَ وَ ما یَکُونُ حَتَّی تَقُومَ السّاعَةُ/ رسول خدا صلّی الله علیه و آله به آن چه گذشته و آن چه تا روز قیامت رخ خواهد داد، به من خبر داده است».
 
حذیفه و جنگ خندق (احزاب)
در جنگ خندق مشرکین با کمک گرفتن از قبایل هم پیمان خود، سپاه عظیمی را تدارک دیده و برای یکسره کردن کار اسلام و نابودی مسلمانان، شهر مدینه را مورد هجوم خود قرار دادند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله به توصیه ی سلمان فارسی دستور دادند برای جلوگیری از ورود سپاه دشمن به داخل مدینه، خندق عظیمی به دور شهر حفر کرده و راه تعرّض دشمن را مسدود کنند. به این ترتیب مشرکان از دسترسی به مسلمانان و سیطره بر مدینه ناکام ماندند. امّا مشرکین روزهای زیادی پس از کشته شدن قهرمان افسانه ای خود «عمرو بن عبدود» به دست توانای امیر المؤمنین علی علیه السّلام هم چنان شهر را در محاصره داشتند و منتظر بودند تا روزنه ای به درون شهر یافته و آن را به تسخیر خود در آورند.
مدّت یک ماه محاصره به طول انجامید و مردم مدینه به تنگ آمده و مشرکین نیز خسته شده بودند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله از اصحاب خود خواستند تا یک نفر به میان لشکر دشمن نفوذ کند و از آنان خبری بگیرد، و فرمودند: «ألا رجلٌ یأتینا بخبرِ القومِ یَجعَلهُ اللهُ رفیقی فِی الجَنَّةِ/ آیا مردی نیست که از این قوم برای ما خبری بیاورد تا (در عوض) خداوند او را رفیق و همراه من در بهشت قرار دهد». امّا به خاطر ترس و مشقّت و گرسنگی، کسی برای این کار حاضر نشد. حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام نیز بر اثر جراحتی که در نبرد با عمرو بن عبدود به ایشان رسیده بود، در بستر بیماری بودند. در نتیجه این مأموریت به حذیفه سپرده شد و او پذیرفت که دستور پیامبر را عملی سازد.
حذیفه می گوید: من مخفیانه وارد سپاه دشمن شدم و در حالی که توفان سختی می وزید و خیمه ها واژگون می شد و آتش در بیابان پراکنده می گردید و ظرف های غذا سرنگون می گشت، ناگهان شبح ابوسفیان را دیدم که بر مرکبش سوار بود و در میان تاریکی فریاد می زد: ای گروه قریش! هر کدام از شما دقّت کند تا بغل دستی خود را بشناسد، مبادا بیگانه ای در میان ما رخنه کرده باشد. حذیفه گوید: من پیش دستی کردم و پیش از آن که از من سؤال شود، به کسی که کنارم بود، گفتم: تو کیستی؟ گفت: من فلانی هستم. ابوسفیان چون یقین کرد بیگانه ای در میان آن ها نیست، به میان جمع آمد و گفت: ای گروه قریش! به خدا سوگند این مکان محلّ توقّف شما نیست. شترها و اسب های ما هلاک شدند، یهود بنی قریظه پیمان خود را با ما شکستند، این باد و توفان هم چیزی برای ما نگذاشت. این را گفت و با عجله سوار بر مرکب خود شد و به قدری عجله داشت که فراموش کرده بود دست های شترش را که بسته بود، باز کند. لذا مرتّب بر بدن حیوان تازیانه می زد تا او را به حرکت در آورد.
در همین هنگام به نظرم رسید، خوب است تیری را به چلّه ی کمان گذارده و حساب او را برسم و به هلاکتش رسانم، همین که خواستم این کار را انجام دهم، به یاد سخن پیامبر صلّی الله علیه و آله افتادم که فرموده بودند: «بدون این که کاری انجام دهی، فقط خبری از دشمن بیاور». لذا از کشتن ابوسفیان منصرف شدم و به اردوگاه اسلام بازگشتم تا گزارش خود را به عرض پیامبر برسانم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حال نماز بودند، همین که متوجّه بازگشت و سلامت من شدند، خوش حال شده و مرا در آغوش کشیدند. عبایشان را به روی من انداخته و سپس سجده شکر به جای آوردند و بعد پرسیدند: چه خبر؟ و من گزارش خود را برای ایشان باز گفتم.
 
حذیفه و حکومت مدائن
اصحاب بزرگواری چون سلمان و حذیفه که مطیع محض رسول خدا صلّی الله علیه و آله و امام خود امیر المؤمنین علی علیه السّلام بودند، بدون تردید در امور خطیر اجتماعی همچون قبول حکومت بعضی از ممالک اسلامی از سوی غاصبین خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام، از محضر امام علیه السّلام کسب تکلیف می کردند و با دستور آن بزرگوار این سمت را می پذیرفتند.
در زمان خلیفه ی دوّم اهل سنّت (عمر بن خطّاب) در سال شانزدهم و به قولی سال نوزدهم هجری، حذیفه به ولایت و حکومت مدائن نصب گردید. مدائن جمع مدینه به معنای شهر و نام هفت شهر نزدیک به هم بوده است. تیسفون مهم ترین و بزرگ ترین شهرهای مدائن است که مقرّ سلطنت و حکومت ساسانیان بوده است. طاق کسری که از انوشیروان است در مدائن بوده و به ایوان مدائن مشهور است.
 عمر در عهدنامه ای که برای مردم آن دیار فرستاد، یاد آور شد که فرامین حذیفه را گوش کرده و از وی اطاعت کنند و هر آن چه بر اموالشان مقرّر می کند از قبیل مالیات، زکات و سایر وجوهات، به وی بپردازند. حذیفه به سمت محلّ مأموریت حرکت کرد و هنگامی که وارد حومه ی مدائن شد با استقبال گرم کشاورزان آن دیار مواجه گردید که برای خوش آمد گوئی به والی جدید از شهر خارج شده بودند. حذیفه فرصت پیش آمده را مغتنم شمرد و عهدنامه ی خلیفه را برای آنان خواند. مردم نیز پس از شنیدن حکم خلیفه، خطاب به وی گفتند: هر چه می خواهی از اموالمان بگیر، ما در اختیار تو هستیم. حذیفه گفت: من تنها از شما قوتی می خواهم که شکم خود و حیوانم را سیر کند. بدین سان او در مدّت طولانی استانداری خود در مدائن، از این روش عدول نکرد و همواره به عدل و انصاف رفتار کرد و آن سرزمین را آباد ساخت.
عمر پس از مدّتی او را به مدینه فرا خواند و سلمان را به جای او گمارد، حذیفه وقتی بر عمر وارد شد، مثل حالت قبل از حکومتش بود، عمر این حالت را از او دید که هیچ تغییری قبل و بعد از حکومت بر مدائن برای او پیش نیامده، مجذوب او شد و نسبت به او اظهار علاقه کرد و گفت: تو برادر منی و من برادر توام. البته عثمان نیز در اواخر عمرش حذیفه را برای بار دوّم به امارت مدائن نصب نمود و او تا زمان خلافت امیر المؤمنین علی علیه السّلام در این منصب باقی ماند. امیر المؤمنین علیه السّلام نیز او را در این سمت باقی گذاردند تا این که چهل روز پس از خلافت حضرت، حذیفه دار فانی را وداع گفت.   
 
پی نوشت:
بر گرفته از کتاب های: إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج‏2 ص331/ سفینة البحار ج2 ص128تا136/ اصحاب امام علی علیه السّلام ج1 ص349تا355/ دانش نامه امیر المؤمنین ج13 ص171و173.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی‌زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: