کد مطلب: ۲۲۶۶
تعداد بازدید: ۲۵۱۸
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۰:۵۶
واژه‌‏ی حَجّ به معنای قصد زیارت خانه‌‏ی خدا است، ولی واژه‌‏ی حِجّ به معنای نتیجه قصد است؛ یعنی تنها قصد زیارت کافی نیست، بلکه باید زیارت مقصود و حساب شده به دست آید.
پیش سخن

در مسأله مهمّ حجّ که یکی از ارکان عظیم اسلام است با الهام از قرآن و گفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) به ذكر شمّه‌‏ای از «اسرار حجّ» می‏‌پردازیم، آن چه در کتاب‏‌های «مناسک» گفته شده، احکام فقهی حجّ است، و روشن است که برای بهره‌گیری از حج، دانستن احکام آن ـ منهای بازکاوی اسرارِ آن ـ کافی نیست، چرا که روح حجّ در اسرار آن نهفته است، پیکره‌‏ی بی‏‌روح هرگز نمی‌‏تواند کارساز و مفید باشد، و به طور کلی قرآن می‏‌گوید:
«آنان که گوش شنوا و چشم بینا و دل آگاه ندارند، همانند چارپایان بلکه گمراه‌‏ترند.»[1]
بنابراین باید احکام الهی را با بصیرت و توجّهی کامل بررسی کرده و به آن عمل کنیم.
در قرآن مجید، ده بار سخن از «حج» با تکرار واژه (حج) به میان آمده است، نُه بار این واژه با تعبیر حج (به فتح حاء) و یک بار (در آیه ۹۷ سوره آل عمران) با تعبير «حِجّ» (به کسر حاء) بیان شده است، اینک باید بدانیم که معنی حجّ چیست، و راز این دو تعبير (زیر و زبر واژه حاء) کدام است؟
واژه‏‌ی حَجّ (به فتح حاء) در لغت به معنای قصد با حرکت است؛ واژه «مَحَجَّة» به معنای راهِ هموار و مستقیمی است که انسان را به مقصد رهسپار می‌‏سازد، نظر به این که در زیارت کعبه و انجام مراسم آن، قصد سفر و حرکت نهفته است، آن را حجّ نام نهاده‌‏اند.
بنابراین، قبل از آن که «حجّ» یک حرکت صوری، و سفر ظاهری باشد، یک حرکت درونی و سیر و سیاحت باطنی است. فقط پرواز جسم نیست، بلکه پرواز جسم مقدمه و وسیله‌‏ای برای پرواز روح است.
ولی حِجّ (به کسر حاء) چنان که در آیه ۹۷ سورة آل عمران می‏‌خوانیم:
«وَ لِلَّهِ عَلَی النّـاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً؛ و برای خدا بر مردم است که زیارت حساب شده خانه خدا کنند، آنان که توانایی رفتن به سوی آن را دارند. با حجّ فرق دارد.
واژه‌‏ی حَجّ به معنای قصد زیارت خانه‌‏ی خدا است، ولی واژه‌‏ی حِجّ به معنای نتیجه قصد است؛ یعنی تنها قصد زیارت کافی نیست، بلکه باید زیارت مقصود و حساب شده به دست آید. بنابراین، حجّ مقدّمه و پیش زمینه حِجّ است، و هدف اصلی رسیدن به مقصود و اهداف حجّ است، باید حجّ حساب شده و با محتوا به جا آورد نه حجّ تهی و بی‏‌محتوا.[2] بر همین اساس، امام محمد باقر(ع) در آن حدیث معروف، در کنار کعبه به یکی از شاگردانش به نام ابوبصیر، که نابینا بود و حاجیان را زیاد، و گریه‏‌کنندگانِ در گرد کعبه را بزرگ شمرد، فرمود:
«بَلْ أَكْثَرَ الضَّجِيجُ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجُ؛ بلکه گریه‏‌کنندگان بسیار، و حاجیان اندكند.»
آن گاه امام باقر(ع) دستی بر چشمان ابوبصیر کشید و دعایی خواند، و به ابوبصیر فرمود: اینک به حاجیان بنگر، ابوبصیر می‏‌گوید: «نگاه کردم دیدم، اکثر مردم به شکل میمون و خوک بودند، و مؤمن در میان آنها مانند ستاره درخشنده در میان تاریکی است.»
آن گاه ابوبصیر به امام باقر(ع) عرض کرد: آری حاجیان اندکند، و گریه کنندگان بسیار می‏‌باشند.[3]
نتیجه این که حجّ، یک حرکت عظیم معنوی است، باید پوست را شکافت و به مغز رسید، چنان که قرآن و پیامبر(ص) و امامان(ع) ما را به عبور از پوست به مغز فرا می‏‌خوانند، و ما را در مکتب حجّ و برنامه‏‌های دینی دیگر به تحول و حرکت و دگرگونی عمیق دعوت می‏‌کنند، آن گونه که شمس مغربی گفت:
نظـر را نغز کن تـا نغـز بینی| گذر از پوست کن تا مغز بینی
با این اشاره نظر شما را در سفر ملکوتی حجّ، به عرفات و منی ـ که دو جبهه‌‏ی مقدّس در مراسم حجّ است ـ می‌‏بریم، تا به تماشای فرآورده‌‏های آن بپردازیم.
 
عرفات سرزمین شناخت‌‏ها و پرواز اندیشه‏‌ها
در مناسک حجّ، چنین دستور داده‌شده که حاجی پس از انجام عمره، در مکّه احرام می‌‏بندد و از آنجا به‌سوی سرزمین عرفات که در شمال مکّه حدود ۲۴ کیلومتری آن واقع‌شده، کوچ می‌‏کند، تا در فاصله بين ظهر روز عرفه (روز نهم ذی‏حجّه) تا مغرب آن روز در آنجا باشد، ولی آنچه رکن حجّ به‌حساب می‌‏آید مقداری درنگ (در بين ظهر تا مغرب روز نهم ذی‏حجّه) در عرفات است.
واژه‏‌ی عرفات در اصطلاح ادبی جمع عرفه است و عرفه به معنای شناخت است، این‌که به این سرزمین عرفات می‏‌گویند، ازاین‌رو است که آنجا بیابان شناخت‌‏ها است. از کنار کعبه با احرام به‌سوی سرزمین شناخت‏‌ها حرکت می‏‌کنیم، نه یک شناخت، بلکه چندین شناخت، هم خدا را بشناسیم، هم خود را، هم شیطان و هم دیگران را بشناسیم و هم عوامل نفوذ شیطان را شناخت‏‌های پربرکت و پربار، نخست باید شیطان را خوب بشناسی تا او را به‌خوبی از خود طرد کنی، و سپس خدا را خوب بشناسی تا او را در روح و روان خود، بی‌‏شائبه اثبات نمایی، و ظرفیّت و موقعیّت فراگیری خود را بشناسی، تا توحید و نفی شرک را در سراسر وجود خود جای دهی، و بدانی که تا شیطان و شیطنت‏‌ها را نشناسی، خدا را آن‌گونه که باید نشناخته‌‏ای، چرا که شیطان گاهی با همه وسائلش می‏‌کوشد تا با نمودهای رحمانی تو را بفریبد، تا بپنداری که در راه رحمان حرکت می‌‏کنی با این‌که آن معرفی می‏‌کند: راه، راه شیطان است، چنان‌که در قرآن زیانکارترین مردم را چنین معرّفی می‌کند:
«وَ هْمُ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُون صُنْعاً؛ آ‌‌‌ن‌ها می‏‌پندارند کار نیک انجام می‌‏دهند.»[4]
عبادت بدون شناخت، نور و نشاطی ندارد؛ همان عبادت خشکی است که نه تنها مفید نیست، بلکه در بسیاری از موارد، گمراه‌کننده می‌‏باشد، بر همین اساس در روایات آمده امام صادق(ع) فرمود:
«تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سِتَّةٍ؛[5] اندیشیدن یک ساعت بهتر از عبادت یک سال (بدون فکر و شناخت) است.»
یکی از شاخه‏‌های شناخت، خودشناسی است، و حاجی در عرفات، به خود متوجّه می‌شود، حال و وضع و کارهای خود را محاسبه می‏‌کند، اگر خطایی در خود دید، توبه حقیقی می‏‌کند. در آن جا در پیش‏گاه خدا به گناهانش اعتراف می‏‌کند و تصمیم می‌‏گیرد. دیگر گناه نکند و خود را همیشه از شیطان و شیطنت‌‏ها دور نگهدارد، به این ترتیب شناخت نظری و عملی خود را در مدرسه فضل پرور عرفات، تکمیل می‏‌نماید و با قرائت دعاهایی که وارد شده به ویژه دعای معروف امام حسين(ع) و امام سجاد(ع) و از این مدرسه عالی، فارغ التحصیل می‌‏شود.
عرفات در برنامه‏‌های حجّ، همچون روح حجّ است؛ آن قدر مهم است که امام صادق(ع) وقوف در عرفه را حجّ اکبر خوانده است.[6] و کسی که آن را درک کند، حجّ را درک کرده است، بنابراین، موضوع شناخت‏‌ها نقش اساسی در تحقق حجّ ابراهیمی و حقیقی دارند.
یکی از شاگردان امام صادق(ع) از آن حضرت پرسید: چرا عرفات به این نام نام‏گذاری شده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:
«هنگامی که جبرئیل در روز عرفه، ابراهیم خلیل(ع) را به سوی بیابان عرفات حرکت داد، در آن‏جا به ابراهیم(ع) گفت: «إعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ وأعْرِفْ مَناسِکَكَ؛[7] به گناه خود در پیشگاه خدا اعتراف کن، و برنامه‌‏های حجّ را بشناس.»
ابراهیم(ع) به این سخن توجّه کرد و عالی‏‌ترین مراحل عرفات نظری و عملی را در آن بیابان بی‏‌آلایش پیمود، و فارغ‌‏التحصیل این مدرسه شد. آری این است روح حجّ ابراهیمی، و این است راز شعارها و فریادهای ضد آمریکایی، حاجیان ایرانی در آن سرزمین، شعار مرگ بر آمریکا، و مرگ بر اسرائیل سر می‏‌دهند، چرا که شیطان را در آن جا شناخته‌‏اند، خدا و خود را نیز شناخته‌‏اند، سپس در آن جا آماده می‌‏شوند تا با عزمی راسخ به سرزمین مِنا بیایند و نمادهای شیطان را سنگ‌باران کنند، و عملاً در جبهه پیکار شدید با مظاهر شیطانی قرار گیرند، چرا که فهمیده‌‏اند تا شیطان را نکشند هرگز به سعادت ابدی که هدف اصلی حجّ است، نخواهند رسید.
در تاریخ زندگی درخشان حضرت رضا(ع) آمده؛ در یکی از سفرهای حجّ، آن حضرت در عرفات با حال مخصوص در مورد برمکیان (که همه امور کشور اسلامی در عصر سلطنت‏ هارون، در دست آنها بود) نفرین کرد، و در همان جا، به یکی از باران که از حال مخصوص آن حضرت پرسیده بود، فرمود:
من مشغول نفرین کردن بر برمکیان بودم، به خاطر آن ستم‏‌هایی که آن‏‌ها بر پدرم روا داشتند، خداوند نفرین مرا در مورد آن‌ها به استجابت رسانید.»[8]
آری، یکی از شناخت‏ها در بیابان عرفات، دشمن‏شناسی و نفرین بر دشمن است. در این جا این مطلب را با فرازی از دعای پر محتوای امام حسین(ع) که در صحرای عرفات خواند به پایان می‌‏بریم:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فِي نَفسِي، وَ الْيَقِينَ فِي قَلْبِيَ، وَ الاِخْلاصَ فِي عَمَلِي، وَ النُّوْرَ فِي بَصَرِي، وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي... وَ انْصُرْنِی عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي، وَ اَرِنِی فِيهِ ثَارِی وَ مَآرِبِی وَ اَقِرَّ بِذَلِكَ عَيْنِي؛[9]
خدایا! خصلت بی‌‏نیازی را در جان و روانم و یقین را در قلبم، و اخلاص را در عملم، و نور را در چشمم، و شناخت و تیزبینی را در دینم قرار بده، و مرا بر آن کسی که به من ظلم کند پیروز گردان، و انتقامم را از او بگیر، و آروزهایم را در مورد سرنگونی او برآور، و با این کار چشم و دلم را شاد گردان.»
امام حسین(ع) با این گونه توحید و شناخت و عرفان عالی به سوی مِنا حرکت کرد و به مصاف با نمودهای شیطان (جمرات) رفت، و چنین بود که نهضت عظیم و ماندگار عاشورا را آفرید که از آن نهضت عظیم، نهضت‌‏هایی دیگر آفریده شدند و می‌‏شوند.
 
مشعر و مِنا؛ دو جبهه بزرگ پیکار و ایثار
پس از شناخت‏‌ها و یافته‏‌ها که در عرفات نصیب حاجی شده، و وجودش از عرفان و معرفت جوشان شد، به فرمان الهی با همراهان به سوی مشعرالحرام که بین عرفات و مِنا قرار گرفته شبانه حرکت می‌‏کند، خداوند این حرکت را چنین بیان کرده می‌‏فرماید:
«فَاِذا أفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكرو اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ؛[10] و هنگامی که از عرفات کوچ کردید خدا را نزد مشعر الحرام یاد کنید.»
جمله‏‌ی أفَضْتُمْ از افاضه به معنای جوش و خروش است، این تعبیر بیانگر آن است که شما از عرفات همچون لشگر پراکنده و شکست خورده متفرق نشوید، بلکه همچون آب جوشان و خروشان با جوش و خروش همراه کوله‏‌باری از فیض عرفان سرشار و آزادگی حرکت کنید، حرکت به سوی مِنا که باید شب را در آستانه مِنا؛ یعنی در سرزمین مَشعَر که نام دیگرش مُزْدَلِفه است درنگ نمایید، مشعر از شعور گرفته شده؛ یعنی آن دومین درنگ در بیابانی است که مشعرالحرام نام دارد، آن جا شعور گاهی است که بی‌‏شعوری در آن حرام است. جای باریک‌بینی و موشکافی و دقّت است، که حاکی از شناخت‏‌های دقیق می‌‏باشد. در آن جا باید شعور دقیق یافت و با این شعور به خدا پیوست، به این ترتیب شناخت نارسيده‌‏ی عرفات در کنار شعورگاه و باریک‏‌بینی مشعر تکمیل می‌‏شود، در این جا شناخت نارسا پذیرفته نیست، باید تکمیل گردد. عرفات مرکز نمایش شناخت‏‌ها بود، نه انتخاب آنها، ولی در این جا باید با باریک‌‏بینی، خوب‏‌ترها را برگزید، خوب و خوب‏‌ها را غربال کرد، و راه‏‌های کج را طرد نمود، و برای حرکت در مسیر الهی آماده شد. باید در تاریکی شب در همین مشعر تیرهایی از ریگ‌‏های آن جا را فراهم کنیم چرا که از طلوع آفتاب، باید به جنگ شیطان برویم و جمره را که نمود شیطان است سنگ باران کنیم، با این شعور و تصمیم به سوی سرزمین مِنا حرکت می‏‌کنیم، تا نمود و سپس نمودهای شیطان را از وجود خود طرد نماییم، باید به طور کامل متوجه باشیم که گلوله به هدف بخورد، و تا به هدف نخورده دست برنداریم تا اطمینان یابیم که «هفت» تیر ما به هدف رسیده است، گرچه هفتاد تیر بزنیم باید یقین کنیم که از این هفتاد تیر، «هفت» تیر آن به پیکر شیطان خورده است.
پس از این موفقیّت، در حالی که به طور قاطع شیطان را از خود رانده‌‏ایم، خود را برای یک ایثار بزرگ و قربانی و فداکاری، آماده می‏‌سازیم، از آن جا به قربانگاه می‌‏رویم، تا قربان کنیم چرا که روز عید قربان و روز اثبات رحمان، پس از نفی شیطان است.
این جا سرزمین مِنا است، یعنی سرزمین تحقّق آرزوها است، حاجیان یکتاپرست پس از پیمودن مراحل متعدّد حج، اکنون به این جا آمده‌‏اند، تا به آروزها و اهداف خود دست یابند، آرزوهای بزرگ آن‏ها، ترور شیطان بزرگ (جمره‏‌ی اولی) و سپس تثبیت ایمان کامل به خدا است، چرا که:
آئینه شـو جـمـال پـری طـلعتان طلب| جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
باید نخست با پاک‌‏سازی از پلیدی‌‏های شیطان، روح و روان را صاف و آماده کرد، سپس طلعت نورانی الهی را در آن جایگزین نمود و چرا که تا دل از نواهی مبرا نشود، هرگز نمی‌‏تواند آینه نور الهی گردد.
حاجیان پس از این مرحله سرشان را می‌‏تراشند یا اندکی از ناخن یا موی شارب خود را می‏‌گیرند. به امید آن که گناهشان ریخته شود، و از هرگونه پلیدی پاک و پاکیزه شدند.
حاجیان، پس از این مراحل به سوی مکه حرکت نموده و به طواف خانه خدا می‌‏پردازند، و پس از هفت بار طواف، دو رکعت نماز در مقام ابراهیم به جا می‌‏آورند و سپس هفت بار بین صفا و مروه را سعی می‌‏نمایند و پس از آن به طواف نساء و انجام نماز آن پرداخته آن گاه به مِنا برمی‏‌گردند تا شب ۱۱ و ۱۲ ذی‏‌حجّه را در مِنا بمانند، این بار در روز یازدهم و دوازدهم باز به جبهه‌‏ی شیطان می‌‏روند و هر روز به سه جَمَره به نام‏‌های جمره اولی، جمره وسطی، جمره عقبه به هر کدام هفت سنگ بزنند، و برای آخرین بار آن سه نماد شیطان را سنگ باران کنند، این سه جبهه دارای سوء سابقه‏‌هایی است چرا که مدفن سه جاسوس ضد پیامبر(ص) یا جایگاه سه بت و جولان‏گاه شیطان در حساس‌‏ترین امتحان ابراهيم خليل(ع) است، که در ماجرای قربان کردن اسماعیل و بر سر راه ابراهیم و اسماعیل و ‏هاجر(ع) مادر اسماعيل(ع) آمد، و در هر سه بار توسط ابراهیم(ع) و اسماعیل و ‏هاجر، با شلیک هفت گلوله سنگ رانده شد، و به این ترتیب این خانواده آزاده سه نفری، درس بزرگ پیکار با شیطان و ایثار و قربان شدن در راه خدا را به همه جهانیان برای همیشه تاریخ آموختند که به طور فشرده نظر شما را به داستان پیکار آن‌ها با شیطان جلب می‏‌کنیم:
ابراهیم(ع) فرزند دلبندش اسماعیل را بسیار دوست داشت. روزی دید اسماعیل که قامتی زیبا و رعنا داشت، از صحرا که برای شکار رفته بود بازگشت، قلب ابراهيم(ع) با این دیدار، سرشار از مهر و علاقه او شد، چرا که داشتن چنان فرزند با کمال و با جمال به راستی مایه‌‏ی افتخار و عزت پدر است. خداوند خواست ابراهیم(ع) را در همین محبت سرشار، بیازماید. شب شد، ابراهیم(ع) به بستر خواب رفت، همان شب در عالم خواب دید که خداوند می‌‏فرماید:
«ای ابراهیم! خداوند فرمان می‏‌دهد که باید اسماعیل را قربانی کنی.»[11]
وقتی که ابراهیم(ع) بیدار شد در فکر فرو رفت که آیا خواب او رحمانی است یا وسوسه دیگری در کار است، شب دوم و سوم نیز همین خواب را دید، و دریافت که خواب حقیقی است، تصمیم گرفت که اسماعیل را به قربانگاه برای قربان کردن ببرد، شیطان بر سر راه او آمد و بی‏امان او را به وسوسه انداخت، و به او می‌‏گفت:
«این خواب شیطانی است و از عقل دور است که انسان جوانش را بکشد و ...»
ابراهیم(ع) با پرتاب چند سنگ، شیطان را از خود دور کرد، شیطان از ابراهیم(ع) مأیوس شد و به صورت پیرمردی به سراغ‏ هاجر آمد و او را نیز به وسوسه انداخت، ولى‏ هاجر در حالی که با پرتاب سنگ او را از خود دور می‏‌کرد، گفت:
«هزار جان من و فرزندم فدای راه خدا باد! کاش هزار فرزند می‏‌داشتم
و همه را در راه خدا قربان می‏‌کردم.»
شیطان از او نیز مأیوس شد و به سراغ اسماعیل(ع) آمد و خواست او را نیز با وسوسه‌‏های خود گمراه کند، ولی اسماعیل(ع) همچون پدر و مادرش، او را سنگ باران کرده و از خود راند، در حالی که می‏‌گفت:
«اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان او باید تسلیم بود.»[12]
سرانجام همراه پدر به قربان‏گاه رفت، به تعبیر قرآن با صراحت به پدر عرض کرد:
«یا اََبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي اِن شاءَاللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ؛[13] ‏ای پدر! آن چه را از سوی خداوند فرمان داده شده‌‏ای انجام بده که به زودی مرا در اجرای فرمان خدا صبور و مقاوم خواهی یافت.»
ابراهیم(ع) اسماعیل را به قربان‏گاه برد، و آن جا اسماعیل را بر زمین خوابانید، که قربان کند، حتی کارد تیز را بر گلوی او نهاد، در همین هنگام ندای الهی به گوشش رسید که‏ هان ‏ای ابراهیم! فرمان خد را با عمل تصدیق کردی، در همین هنگام گوسفندی از جانب خداوند برای ابراهیم(ع) آورده شد، ابراهیم(ع) ندای دیگری شنید که از اسماعیل(ع) دست بردار و به جای او این گوسفند را قربان کن، و به این ترتیب ابراهیم(ع) در یک امتحان بزرگ الهی قبول گردید.[14]
و خاطره‏‌ی اخلاص، ایثار و جهاد اکبر او درس سازنده و بزرگی برای انسان‏‌ها در همه‌‏ی زمان‌‏ها و مکان‌‏ها گردید.
 
پی‌نوشت‌ها:

[1]ـ سوره اعراف ، آیه 179.
[2]ـ این مطلب با توجّه به این که حِج (به کسر حاء) در اصطلاح ادبی اسم مصدر است، به دست می‏آید (مجمع البیان، ج ۱ و ۲، ص ۴۷۶.)
[3]ـ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ۱۸۴.
[4]ـ سوره کهف ، آیه ۱۰۴.
[5]ـ علامه مجلسی، بحار، ج ۷۱، ص ۳۲۷.
[6]ـ علامه مجلسی، بحار،  ج ۹۹، ص ۲۲۳.
[7]ـ علامه مجلسی، بحار، ج 99، ص ۲۵۳.
[8]ـ ، بحار، ج 49، ص ۲۲۵.
[9]ـ مفاتیح الجنان، ص ۴۳۶.
[10]ـ سوره بقره ، آیه ۱۹۸.
[11]ـ سوره صافات ، آیه ۱۰۲.
[12]ـ علامه طبرسی، مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۵۲، ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص ۲۹۱.
[13]ـ سوره صافات ، آیه 102.
[14]ـ سوره صافات ، آیه ۱۰۵ تا ۱۰۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: