هاشم فرزند عتبۀ بن ابی وقاص از طایفهی قریش، کنیهاش ابوعمرو و مشهور به «مرقال» و «اعور» است. پدرش عتبۀ از مشرکین مکّه و کسی است که در جنگ احد دندانهای میانهی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را شکست و لبها و چهرهی پیامبر صلّی الله علیه و آله را درید. هاشم فرزند چنین پدري است ولی خود او برعکس پدرش، در فتح مکّه به اسلام روي آورد و مسلمان شد و به مدینه هجرت نمود. او عارفی پیراسته دل، شیر بیشههای نبرد، از نیکان برگزیده و قهرمانان کارآزموده و شکستناپذیر، صحابی بزرگ پیامبر صلّی الله علیه و آله، یار وفادار علی علیهالسّلام و از شجاعان بلندآوازهی عرب است.
مبارز نستوه
هاشم در بسیاري از جنگهاي اسلامی حاضر بود. در کتاب «الاستیعاب» (از منابع اهل سنّت) در توصیف دلاورهای هاشم آمده است: «هاشم بن عتبه که به مرقال معروف است ... از نیکان برگزیده و قهرمانان کار آزموده و جسور بود. او یک چشمش را در جنگ یرموک از دست داد ... . (هاشم) در قادسیّه حاضر شد و امتحانی نیکو داد و در آن نبرد کسی مانند او مبارزه نکرد و او موجب پیروزی مسلمانان شد. او دلاوری از دلاوران شکستناپذیر و فضیلتمندی نیکوکار بود و او بود که جلولاء را فتح کرد...».
از آن جهت به هاشم «مرقال» (به معنی: سریع) گفتهاند، چون در میدانهای جنگ، با شتاب و سرعت به پیش میرفت و بدان جهت «اعور» (کسی که یک چشمش کور است) گفتهاند، چون در جنگ یرموک و فتح شام در زمان خلافت عمر بن خطاب یک چشم خود را از دست داد.
او در جنگهای جمل و صفّین شرکت داشت و حماسهسرایی و خطابههای وی در بیان عظمت علی علیهالسّلام و فاشگوییِ ضلالت و سیرت زشت امویان، نشانی از عمق اندیشه و حقگرایی و استوار گامی اوست. از سخنان امیرالمؤمنین علیهالسّلام در مدح هاشم مرقال در شجاعت و تدبیر و جنگاوریاش، وقتى است كه امام علیهالسّلام امارت مصر را به محمّد بن ابوبكر سپردند ولی مصر از دست او بيرون رفته و به شهادت رسيد. حضرت فرمودند: «وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِيَةَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ وَ لَوْ وَلَّيْتُهُ إِيَّاهَا لَمَّا خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَةَ وَ لَا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ فَلَقَدْ كَانَ إِلَيَّ حَبِيباً وَ كَانَ لِي رَبِيباً». مىخواستم حكومت مصر را در اختيار هاشم بن عتبه قرار دهم، اگر او را استاندار مصر مىكردم عرصه را براى دشمنان خالى نمىكرد، و فرصتى به آنان نمىداد. البته سرزنشى بر محمّد بن ابوبكر نيست، او محبوب من، و پسر همسرم بود».
در کتاب الغارات نیز به نقل از امیرالمؤمنین علیهالسّلام آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ مُحَمَّداً كَانَ غُلَاماً حَدَثاً أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَرَدْتُ أَنْ أُوَلِّيَ الْمِرْقَالَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ مِصْرَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّهُ وَلِيَهَا لَمَا خَلَّى لَعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَ أَعْوَانِهِ الْعَرْصَةَ وَ لَمَا قُتِلَ إِلَّا وَ سَيْفُهُ فِي يَدِهِ بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْر». خداوند، محمّد [بن ابى بكر] را رحمت كند؛ جوانى نورس بود! آگاه باشید! به خدا سوگند، قصد كرده بودم كه هاشم بن عتبة بن ابى وقّاص مرقال را بر مصر بگمارم. به خدا سوگند، اگر او حكومت آن جا را به دست مىگرفت، میدان را براى عمرو عاص و ياورانش باز نمىگذاشت و كشته نمىشد، مگر آن كه شمشیرش در دستش بود.
ایمان و عشق به ولایت
هاشم بن عتبه یکی از پنج نفر قریشی است که نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسّلام ارادات خالصانه داشته است. او با تمام وجود، با دست و زبان، با دل و جان از ولایت به حقّ آن حضرت دفاع کرد و در رکاب حضرت در جنگ جمل و صفّین مردانه جنگید. او در صفّین صاحب پرچم امیرمؤمنان علیهالسّلام بود. هاشم مرقال از اصحاب و مهاجرانی است که پس از قتل عثمان با امیرالمؤمنین علیهالسّلام بیعت کرد که تا پاي جان از خلافت و ولایت آن حضرت دفاع نماید. او در کوفه در برابر ابوموسی اشعري (حاکم کوفه) که با امامت و رهبري امیرالمؤمنین علیهالسّلام مخالفت میکرد، آشکارا بیعت خود را اعلام کرد و از عاقبت آن نهراسید.
چون خبر كشته شدن عثمان به كوفیان رسید، هاشم به ابوموسى اشعرى گفت: ابوموسى! بیا و با بهترین اين امّت، على علیهالسّلام بیعت كن. گفت: شتاب مكن. پس هاشم، يك دستش را روى دست ديگرش گذاشت و گفت: اين [دست] براى على و اين [دست] براى خودم و با على علیهالسّلام بیعت كردم. و سرود:
اُبایعُ غیرَ مُکتَرثٍ علیّاً/ وَ لا أخشی أمیراً أشعریّاً
اُبایِعُهُ و أعلَمُ أن سَأرضی/ بِذاکَ اللهَ حقّاً و النّبیّا
-با على بیعت مىكنم و به كسى اهمّیّتی نمیدهم و از حاكم اشعرى نمىهراسم.
-با او بیعت مىكنم و مىدانم كه خشنود مىسازم با اين كار، خدا و پیامبرش را.
ایمان و عشق هاشم به حضرت تا آن جا رسید که امیرالمؤمنین علیهالسّلام هم به او اظهار علاقه میکردند و به او مهر میورزیدند و بر شجاعت و دلاوري و وفاداري او اعتماد مینمودند. او جزو نخستین کسانی است که خود را در ذيقار به امیرمؤمنان رساند تا از آن جا عازم صفّین شود. هم چنین او نخستین حامل نامهی امام از ذيقار به کوفه براي ابوموسی اشعري جهت اعزام مردم کوفه براي حمایت از امیرمؤمنان علیهالسّلام در صفین است که با مخالفت ابوموسی و تمرّد او از فرمان امام علیهالسّلام مواجه شد، لذا امام اینبار ابن عبّاس و محمّد بن ابوبکر را به کوفه فرستادند که باز هم ابوموسی از امام علیهالسّلام پیروي نکرد تا این که امیرمؤمنان علیهالسّلام نامهی سوّم را نوشتند و مالک اشتر و امام حسن علیهالسّلام را حامل نامه قرار دادند و آن دو ابوموسی را از حکومت کوفه برکنار نموده به همراه لشکري بزرگ به علی علیهالسّلام پیوستند.
دشمنشناسی هاشم
نصر بن مزاحم نقل میکند: موقعی که امیرالمؤمنین علیهالسّلام تصمیم گرفتند براي سرکوبی سپاه معاویه عزیمت کنند، نخست مهاجران و انصار را جمع کردند و نظر آنان را در حرکت به سوي صفّین و شام جویا شدند. هاشم مرقال چون مردي روشن و آگاه بود و دوست و دشمن را به خوبی میشناخت، در مقام مشورت، مردم شام را اینگونه معرفی کرد و به حضرت اعتقاد خود را درباره آنان چنین بیان داشت:
«امّا بعد، اي امیرمؤمنان! من به خوبی از نیّت این قوم آگاهم، آنان دشمنان تو و دشمنان شیعیان تو هستند، آنان دوست کسانی هستند که طالب دنیایند و با تو قتال و جنگ خواهند کرد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نیستند، آنان بر دنیا و متاع زود گذر آن حریصند و در آن چه به چنگ آوردهاند، سخت بخیل اند. و آرزو و هدفی جز نیل به دنیا ندارند، و خون خواهیِ عثمان را بهانه قرار داده و به این وسیله افراد نادان را میفریبند، و دروغ میگویند، زیرا از ریختن خون عثمان نفرت نداشتند ولی به بهانهی آن در طلب دنیایند. اي امیرمؤمنان! ما را به مقابله با ایشان ببر، اگر حق را گردن نهادند، چه بهتر و پس از حق، چیزي جز گمراهی نیست. و اگر چیزي جز تفرقه و تمرّد و بدبختی را نپذیرفتند که گمان من نسبت به ایشان چنین است [لشکرکشی به سوی آنها موجّه خواهد بود]. به خدا سوگند نمیبینم که آنان بیعت نمایند ولی ممکن است هنوز در میانشان کسانی باشند که اگر از منکر نهی شوند و به معروف امر گردند، فرمان برند و پیروي نمایند و از راه رفتهی خویش باز گردند».
هاشم با این سخنان حکیمانه شناخت خود از یاران معاویه را به حق بیان کرد و راه اعتقاد خود در جنگ با شامیان را در مقام مشورت به وضوح اعلام نمود.
دعا امام علیهالسّلام برای شهادت هاشم
پس از آن که امام علیهالسّلام عزم نبرد با معاویه را نمودند، «زياد بن نصر حارثى» به «عبد الله بن بُدَيل بن ورقاء» گفت: روز ما و روز ایشان (یاران معاویه) [در نبرد با هم] روزى سخت و دشوار خواهد بود كه كسى ياراى شكيبايى بر آن نيارد مگر آن كه دلير مردى درست نيّت و دلاور باشد. و به خدا سوگند كه گمان نمىبرم امروز از ما و ايشان جز افراد پست و فرومایه زنده بمانند. عبد الله بن بديل گفت: من هم چنين گمان میکنم. پس امیرالمؤمنین علیهالسّلام (به ایشان) فرمودند: «لِيَكُنْ هَذَا الْكَلَامُ مَخْزُوناً فِي صُدُورِكُمَا لَا تُظْهِرَاهُ وَ لَا يَسْمَعْهُ مِنْكُمَا سَامِعٌ إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الْقَتْلَ عَلَى قَوْمٍ وَ الْمَوْتَ عَلَى آخَرِينَ وَ كُلٌّ آتِيهِ مَنِيَّتُهُ كَمَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ فَطُوبَى لِلْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَقْتُولِينَ فِي طَاعَتِهِ». بايد اين سخن را در دل نگهداريد و آن را بر زبان نياريد، مبادا شنوندهاى آن را از شما دو تن بشنود. همانا خداوند كشته شدن را بر قومى و مردن (در بستر) را بر قومى ديگر نوشته و مقرّر داشته است، و هر كسى مرگش همانطوری میرسد كه خداوند برای او نوشته است. پس خوشا بر مجاهدان در راه خدا و كشته شدگان در طريق طاعت او.
هاشم بن عتبه پس از شنیدن این گفتگو، جملات زیبایی بیان نموده که نشان دهندهی معرفتش نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسّلام و اوج ولایت مداری و دشمن ستیزی اوست. سخنان او چنان موجب رضایت امام علیهالسّلام شد که پس از اتمام سخنانش، امیرالمؤمنین علیهالسّلام برای هاشم دعا نموده و از خداوند متعال برایش توفیق شهادت و همراهی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را تقاضا نمودند.
هاشم پس از شنیدن سخنان امیرالمؤمنین علیهالسّلام، برخاست و پس از حمد و ستایش پروردگار عرضه داشت: اى امير مؤمنان! ما را بر سر آن قوم سنگدل بتاز، كسانى كه كتاب خدا را پشت سر نهادند و رفتارى بر خلاف خرسندى خدا با مردم در پيش گرفتند، حرامش را حلال شمردند و حلالش را حرام انگاشتند، و شيطان بر ايشان چيره شد و وعدههاى باطل به ايشان داد و در خوابِ آرزوهاى بيهوده فرو بردشان تا از راه هدايت بازشان داشت و آهنگ بدى با آنان كرد و دنيا دوستشان نمود، پس آنان بر سر دنياى خويش با همان دلبستگى كه ما براى تحقّق وعدهی اخروى پروردگارمان مىجنگيم، مىجنگند. و تو اى امير مؤمنان! نزديكترين مردم، از نظر خويشاوندى، به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله، و برترين مردم، از نظر پيشينه و تقدّم در اسلام، هستى. و آنان نيز اى امير مؤمنان! در حقّ تو همين را كه ما دانستهايم، مىدانند. ليكن به حكم تقدير، شقاوت و بدبختى گريبان گيرشان گشته و هواى نفس ايشان را از راه حق منحرف كرده است و ستمكار شدهاند.
پس دستهاى ما به فرمان پذيرى و فرمان بردارى، به سوى تو گشوده است و دلهاى ما به خيرخواهى تو گشاده و جانهاى ما براى يارى به تو آماده است تا در برابر هر كس كه با تو مخالفت ورزد، به پايمردى بايستيم و كار ولايت را به تو سپاريم. به خدا سوگند كه هرگز دوست ندارم تمامى آن چه را زمين در خود نهفته و آسمان بر آن سايه افكنده به من دهند و من دشمن تو را به دوستى گيرم يا دوستت را دشمن دارم.
پس على علیهالسّلام فرمودند: «اللَّهُمَ ارْزُقْهُ الشَّهَادَةَ فِي سَبِيلِكَ وَ الْمُرَافَقَةَ لِنَبِيِّكَ صلّی الله علیه و آله». خدایا! (تو فيض) شهادت در راه خود و همراهى با پيمبر خويش صلّى اللّه عليه و آله را نصيبش فرماى.
پینوشت
بر گرفته از کتابهای: نهج البلاغه (ترجمه انصاريان) ص142/ الغارات (ط - القديمة) ج1 ص198/ وقعة صفين ص111/ پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) ص156/ اصحاب امام علی علیهالسّلام ج2 ص1213تا1222/ دانش نامه امیرالمؤمنین ج13 ص601تا611.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده