کد مطلب: ۲۷۷۳
تعداد بازدید: ۱۳۱۱
تاریخ انتشار : ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۱:۴۴
شرح حال و زندگی حضرت امام حسین(ع)| ۴
امام حسین(ع) در جنگ جمل، صفین و نهروان از رزمندگان پیشتاز و قهرمان سپاه پدرش حضرت علی(ع) بود. او و برادرش حسن(ع) همچون دو بازوی پرتوان برای پدر بودند و چون سربازی جان ‌بر کف، از حریم پدر دفاع می‌کردند.
حسین(ع) در عصر خلافت پدرش، علی(ع)
اشاره:
پس از کشته شدن عثمان[1]، مسلمانان در مدینه، با حضرت على(ع) بیعت کردند و آن حضرت زمام امور خلافت را به‌ دست گرفت[2].
آن حضرت در سراسر این عصر، با حوادث تلخ روبرو شد. از جمله سه جنگ داخلی بزرگ، یعنی؛ جمل، صفین و نهروان که هر سه در خلافت ایشان رخ داد.
حسین(ع) در تمام این حوادث، سایه به سایه پدرش على(ع) حرکت می‌کرد. بازویی پرتوان و یاری مهربان برای پدر بود و در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی و نظامی در صف اول یاران على(ع) قرار داشت و شب و روز برای رفع مشکلات گوناگون مردم، در خدمت پدر، تلاش می‌کرد.
در اینجا برای اینکه دورنمایی از زندگی امام حسین(ع) بنگریم؛ ناچاریم از نمونه‌هایی بهره بگیریم.
 
حسین(ع) در جنگ جمل
امام حسین(ع) در جنگ جمل، صفین و نهروان از رزمندگان پیشتاز و قهرمان سپاه پدرش حضرت علی(ع) بود. او و برادرش حسن(ع) همچون دو بازوی پرتوان برای پدر بودند و چون سربازی جان ‌بر کف، از حریم پدر دفاع می‌کردند.
امیرمؤمنان علی(ع) مراقب بود که به آن‌ها صدمه‌ای نرسد و همیشه می‌فرمود: «برای حفظ نسل رسول خدا(ص) ، مراقب آن‌ها باشید.»[3]
ابن ابی الحدید دانشمند معروف اهل تسنن می‌نویسد: در جنگ‌های بزرگ همچون جنگ جمل، حسن و حسین(ع) همیشه همراه على(ع) بودند و در رکابش هماهنگ با هم حمله می‌کردند...
حسن و حسین(ع) گاهی به پدر عرض می‌کردند که ما نگران جان تو هستیم، شما حمله نکن، «نَحنُ نَکفِیکَ: ما تو را کفایت می‌کنیم و به ‌جای تو به دشمن حمله کرده، آن‌ها را بازمی‌داریم.»[4]
حضرت علی(ع) پسرش محمّد حنفیه را برای حمله‌های شدید به دشمن تحریک می‌کرد. شخصی از آن حضرت پرسید چرا محمّد حنفیّه را آن‌گونه به میدان‌های خطرناک جنگ می‌فرستی، ولی در مورد حسن و حسین(ع) مراقب حفظ آن‌ها هستی؟!
حضرت علی(ع) در پاسخ فرمود:
«لِاَنَّهُمَا عَینایَ، وَ مُحمّد یَدَایَ، وَ اَنَا اَدفَعُ عَن عَینِی بِیَدِی.»
«زیرا حسن و حسین(ع) دو چشم من هستند؛ ولی محمّد حنفیّه دو دست من؛ و من به ‌وسیله دستم از چشمم دفاع می‌نمایم.»[5]
بر همین اساس، على(ع) در جنگ جمل، پرچم بزرگ خود به نام عقاب را به پسرش محمّد حنفیّه داد و در این هنگام به حسن و حسین(ع) خطاب فرمود:
«اِنَّمَا دَفَعتُ الرَّایَةَ اِلَی اَخِیکُمَا وَ تَرَکتُکُمَا لِمَکَانِکُمَا مِن رَسوُلِ الله(ص).»
«همانا پرچم را به ‌دست برادرتان (محمّد حنفیّه) دادم و به شما ندادم، از این ‌رو که شما دارای مقام ارجمندی در نزد رسول خدا (ص) هستید (مبادا آسیب ببينيد).»[6]
 
حسین(ع) در جنگ صفّین
ماجرای صفین، که طولانی‌ترین و بزرگ‌ترین جنگ علی(ع) با معاویه در عصر خلافتش بود؛ علی(ع) شجاعان مورد اطمینانی، مانند حسن و حسین(ع)، عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را فرمانده جانب راست لشگرش قرار داد.[7]
حسین(ع) گاهی با خطبه‌های خود، مردم کوفه را برای حرکت به جبهه صفّين بسیج می‌کرد که در یکی از خطبه‌هایش چنین فرمود:
«يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ أَنْتُمُ اَلْأَحِبَّةُ اَلْكُرَمَاءِ وَ اَلشِّعَارُ دُونَ اَلدِّثَارِ جِدُّوا فِي إِطفاءِ مَا وَ تَرَ بَيْنَكُمْ وَ تَسْهِیلِ مَا تَوعَّرَ عَلَيْكُمْ.»
  «ای مردم کوفه! شما دوستان بزرگوار و لباس زیرین، نه رویین ما هستيد.[8] در خاموش کردن شعله‌های جنگی که هم ‌اکنون بین شما و دشمن، شعله‌ور است بکوشید و در آسان‌سازی دشواری‌هایی که بر شما فرود آمده، جدیت نمایید.»[9]
 
نخستین فتح صفّين به‌ دست حسین(ع)
در آغاز جنگ صفین، سپاه بيکران معاویه، شریعه فرات را که محل برگرفتن آب بود، تحت تصرف درآورد، به ‌طوری ‌که سپاه على در آن بیابان از دسترسی به آب محروم شدند و در فشار تشنگی افتادند.
فرمانده سپاه معاویه هنگام تصرف شریعه، شخصی به نام «ابوایوب اعور اسلمی» بود که قرارگاه خود را در کنار شریعه قرار داده بود.
چندین گُردان از سپاه علی(ع) برای گشودن آبراه حرکت کردند، ولی موفق به گشایش آن نشدند، در این هنگام امام حسین(ع) که ۳۳ ساله بود، پدر را اندوهگین دید، نزد پدر رفت و اجازه رفتن به جبهه را طلبيد. حضرت علی(ع) اجازه داد.
امام حسین(ع) همراه جمعی از سواران به ‌سوی قرارگاه ابوایوب حرکت کرد و حمله آن‌ها آن‌چنان شدید بود که عرصه را بر سپاه دشمن تنگ کرد. ناگزیر ابوایوب و همراهانش گریختند و شریعه آب، به ‌دست امام حسین(ع) و همراهانش گشوده شد، سپس آن بزرگوار نزد پدر آمد و ماجرا را به عرض او رسانید. این نخستین فتحی بود که در جنگ بزرگ و طولانی صفین، به فرماندهی امام حسين(ع) انجام شد.[10]
 
شرکت حسین(ع) در قتل اَحمر
در یکی از روزهای جنگ صفین، یکی از غلامان قهرمان معاویه به نام «أحمر» در کمین علی(ع) قرار گرفت تا به او ضربه بزند. او در یک فرصتی به‌ سوی علی(ع) حمله کرد. غلام علی(ع) به نام کیسان به‌ سوی او رفت و با هم درگیر شدند. ولی طولی نکشید که کیسان به ‌دست او شهید گردید.
در این هنگام على(ع) با شدّت و صلابت به احمر حمله کرد. درگیری شدیدی بین علی(ع) با او رخ داد. سرانجام پاهای احمر به‌ طور واژگون، بر شانه‌های علی(ع) قرار گرفت. على(ع) او را محکم بر زمین کوبید؛ آن‌گونه که بازوان و شانه او شکست. در این هنگام حسین(ع) و محمّد حنفیّه که ناظر صحنه بودند به احمر حمله کرده و با ضربات خود او را به هلاکت رسانده، سپس به حضور علی آمدند.
امام حسن(ع) نیز در آنجا حاضر بود. علی(ع) به او فرمود: «چرا مانند دو برادرت حسین(ع) و محمّد، بر دشمن حمله نکردی؟»
عرض کرد: «ای امیرمؤمنان! آن دو مرا کفایت نمودند.»[11]
 
حسین(ع) فرمانده ده هزار نفر از سپاه علی(ع)
امیرمؤمنان علی(ع) در روزهای آخر عمر (پس از جنگ نهروان)، به تدارک و گروه‌بندی سپاه خود پرداخت. به ‌طوری ‌که صد هزار نفر را آماده نمود تا به‌ سوی شام برای جنگ با معاویه حرکت کنند. حضرت، این سپاه عظیم را به ده لشگر تقسیم کرد که هر لشگر دارای ده هزار رزمنده بودند و برای هریک از آن لشگرها فرمانده شجاعی مانند ابو ایوب انصاری، قیس بن سعد و... را تعیین کرد و جالب اینکه امام حسین(ع) نیز فرمانده یکی از آن لشگرها شد.
نوف بكالی می‌گوید: «امیرمؤمنان على(ع) با بسیج این لشگرها عازم جبهه صفين بود که در همین ایام به ‌دست ابن ملجم ضربت خورد و در بستر شهادت افتاد. ما در این موقع، همچون گوسفندانی که چوپان خود را از دست داده باشند و از هر سو مورد هجوم گرگ‌ها قرار گیرند، پراکنده شدیم و لشگرها، از حرکت به‌ سوی جبهه وا ‌ماندند و بازگشتند.»[12]
 
دو خاطره از جنگ صفّین
از گفتنی‌ها اینکه:
۱- امام حسین(ع) نقل می‌کند: «همراه پدرم از کوفه به‌ سوی سرزمین صفّین برای جنگ با معاویه حرکت می‌کردیم، در مسیر راه به سرزمین کربلا که رسیدیم، در آنجا فرود آمدیم. پدرم على(ع) سرش را بر دامن برادرم حسن(ع) نهاد و ساعتی خوابید. هنگامی ‌که بیدار شد، گریه سختی کرد. برادرم حسن(ع) پرسید چرا گریه می‌کنید؟ پدرم فرمود در عالم خواب، دیدم این بیابان دریایی از خون است و حسین(ع) در آن غرق شده و فریادرس می‌طلبد و کسی به فریاد او نمی‌رسد. سپس پدرم به من رو کرد و فرمود هنگامی ‌که چنین حادثه‌ای برای تو رخ داد، چه می‌کنی؟ در پاسخ گفتم صبر می‌کنم که جز صبر چاره‌ای نیست.»[13]
 ۲- روزی عبدالله پسر عمروعاص، معاون خصوصی معاویه، مدّتی بعد از جنگ صفّین، امام حسین(ع) را از دور دید و گفت: «کسی که دوست دارد محبوب‌ترین انسان روی زمین در نزد اهل آسمان را بنگرد، به این عبورکننده نگاه کند[14] و من از ماجرای جنگ صفّین تا به ‌حال با او هم‌سخن نشده‌ام.»
ابوسعید خِدری (یکی از اصحاب نیک، پیامبر(ص)) که در آنجا حاضر بود، عبدالله را نزد حسین(ع) آورد. امام حسین  (ع)به عبدالله فرمود: «به عقیده تو با اینکه من محبوب‌ترین اهل زمین در نزد اهل آسمان هستم، در عین ‌حال حاضر شدی و در جنگ صفّین با من و پدرم جنگ کنی، سوگند به خدا پدرم بهتر از من است.»
عبدالله به عذرخواهی پرداخت و گفت: پیامبر(ص) به من فرمود: «از پدرت اطاعت کن.» (من هم از پدرم عمروعاص اطاعت کردم.)
امام حسین(ع) به او فرمود: آیا سخن خدا را در قرآن نشنیده‌ای که می‌فرماید:
«وَ إِن جَاهَداكَ عَلَى أَن تُشرِكَ بِي مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلَا تُطِعهُمَا.»
«و هرگاه پدر و مادر تلاش کنند که موجودی را شریک من قرار دهی ‌که از آن آگاهی نداری (و می­دانی باطل است)، از آن‌ها اطاعت نکن.» (لقمان /۱۴)
و پیامبر(ص) فرمود:
«إِنَّمَا اَلطَّاعَةُ فِي اَلْمَعْرُوفِ.»
« همانا اطاعت در کارهای نیک است.» و نیز فرمود:
«لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ.»
«اطاعت مخلوق در نافرمانی خالق روا نیست.»[15]
به‌ این ‌ترتیب، امام حسین(ع) به پسر عمروعاص اعتراض کرده، او را به خاطر شرکتش در سپاه معاویه در جنگ صفّین، محکوم کرد.
 
تلاش‌های دیگر حسین(ع) در کنار پدر
حسین(ع) در عصر خلافت پدرش علی(ع) نه ‌تنها در امور نظامی و جهاد با دشمن، نقش پرتلاش داشت؛ بلکه در شئون دیگر اسلامی همانند آموزش، رسیدگی به نیازهای نیازمندان، حل ‌و فصل امور سیاسی، قضایی و اجتماعی نیز تلاش می‌کرد و یاری دلسوز و نیرومند و پرتلاش برای پدر بود. او می‌فرمود:
«مَنْ أَتَانَا لَمْ يَعْدُمْ خَصْلَةً مِنْ أَرْبَعٍ؛ آيَةً مُحْكَمَةً وَ قَضِيَّةً عَادِلَةً وَ أَخاً مُسْتَفَاداً وَ مُجَالَسَةَ اَلْعُلَمَاءِ.»
«هرکس نزد ما آید، چهار خصلت را در چهار چیز از دست نمی‌دهد؛ دلایل و نشانه‌های استوار، قضاوت عادلانه، برادر سودمند و سودرسان و نشستن با علما و دانشمندان.»[16]
حاجتمندی به محضر امام حسین(ع) آمد و تقاضای کمک کرد. امام حسین(ع) به او فرمود: «حاجت خواستن جز در سه مورد روا نیست: ۱- خسارت سنگین ۲- تهی‌دستی شدید ۳- پرداخت دیه و خون‌بهای گران.»
او گفت: «به خاطر یکی از این‌ها آمده‌ام.»
 امام حسین(ع) دستور داد صد دینار به او دادند.[17]
 
نماز طلب باران حسین(ع) و بارندگی فراوان
حضرت علی(ع) در کوفه حکومت می‌کرد. یک سال بر اثر خشک‌سالی، قحطی شد. مردم به محضر على(ع) آمده و از او خواستند از درگاه خدا برای آن‌ها طلب باران کند. علی(ع) به حسین(ع) فرمود: «برخیز و از درگاه خدا طلب باران کن.»
حسین  (ع)برخاست و پس از حمد و ثنا و صلوات بر پیامبر(ص) عرض کرد: «ای خداوندی که عطابخش نیکی‌ها و فرو فرستنده برکت‌ها هستی! باران رحمتت را پیاپی بر ما بباران و آب بارانت را به‌ طور فراوان و شدید و پربار بر همه ‌جا بفرست تا بندگان ضعیفت از آن بهره‌مند شوند و زمین‌های مرده، زنده و سرسبز گردند. آمین ای پروردگار جهانیان.»
وقتی ‌که دعای حسین  (ع)به ‌پایان رسید، همان ‌دم، باران فراوانی باریدن گرفت؛ به ‌طوری ‌که یکی از بادیه ‌نشینان به محضر على(ع) آمد و گفت: «دیدم آب باران در میان گودال‌ها و نهرها موج می‌زد.»[18]
 
حسین(ع) در عصر خلافت برادرش امام حسن(ع)
امام حسن(ع) بعد از شهادت پدر، ۱۰ سال امامت کرد. در این مدّت فراز و نشیب‌های بسیاری رخ داد. امام حسین(ع) در تمام این مدّت از یاران مخلص برادرش بود و او را امام می‌دانست و از او پیروی می‌کرد تا آنجا که به فرموده امام صادق(ع): «امام حسین(ع) به خاطر احترام و تجلیل از مقام برادرش امام حسن(ع)، هرگز جلوتر از او راه نرفت و در سخن گفتن از او پیشی نگرفت.»[19] حتى در ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه.
امام حسین(ع) که سخت ناراحت بود نزد برادر رفت و پرسید: «چرا زمام امور خلافت را به معاویه تسلیم کردی؟» امام حسن(ع) فرمود: «به همان دلیل که پدرت (علی(ع)) در گذشته آن را (به خلفای غاصب) واگذار کرد.»
امام حسین(ع) راز مطلب را دریافت و از همین پاسخ قانع شد و در حالی ‌که اندوهگین نزد برادر آمده بود، شادمان مراجعت کرد.[20]
معاویه پس از قرارداد صلح، وارد کوفه شد و بالای منبر رفته، در بین اجتماع مردم (با اینکه حسن و حسین (ع) در آنجا بودند)، به ساحت مقدّس علی(ع) ناسزا گفت. حسین(ع) با ناراحتی برخاست تا پاسخ او را بدهد ولی امام حسن(ع) برخاست و دست حسین(ع) را گرفته و او را نشانید و خودش جواب معاویه را داد.[21]
حسین(ع) در چنین مواردی نیز از امام حسن(ع) پیروی کرده و پاسخ او را پسندید.
 
پاسخ قاطع امام حسین(ع) به عایشه
امام حسین(ع) همچنان در کنار برادر بود تا آن هنگام که مزدوران معاویه امام حسن(ع) را مسموم کردند. امام حسن(ع) وصیت‌های خود را به برادرش حسین(ع) نمود و اسرار امامت را به او سپرد. از جمله از وصایای او این بود که: «جنازه‌ام را قبل از دفن، کنار قبر رسول خدا  (ص)ببر تا با او دیدار تازه کنم. سپس مرا به بقيع برده و در آنجا مرا دفن کن. بدان که از جانب عایشه به من مصیبتی می‌رسد، تو را به خدا سوگند می‌دهم که مبادا در مورد من، به ‌اندازه شیشه حجامت، خون ریخته شود.»[22]
پس از شهادت امام حسن(ع)، امام حسین(ع) به همه وصیت‌های او عمل کرد و حریم و احترام او را در این مورد نیز نگه داشت. جنازه را پس از غسل و کفن و نماز، با کمک بنی‌هاشم، کنار قبر پیامبر(ص) آورد. افراد مرموزی به عایشه گفتند: آن‌ها می‌خواهند جنازه را در کنار قبر پیامبر(ص) دفن کنند، عایشه تحریک شد و بر استر سوار گردید و با گروهی برای جلوگیری از دفن جنازه امام حسن(ع) در آن مكان آمد و با عنوان کردن اینکه نباید حریم پیامبر(ص) دریده شود، می‌خواست آشوب عظیمی به ‌پا کند که امام حسين(ع) به او چنین پاسخ داد:
تو و پدرت، از قبل پرده حریم پیامبر(ص) را دریدید. تو جنازه کسی (ابوبکر) را به خانه پیامبر(ص) آوردی که آن حضرت دوست نداشت در نزدیک او باشد. خداوند در مورد این کار از تو بازخواست خواهد کرد. همانا برادرم (امام حسن(ع)) به من امر کرد تا جنازه‌اش را کنار (قبر) پدرش رسول خدا  (ص)ببرم تا با او تجدید عهد کند. بدان که برادرم از همه مردم به خدا و رسولش و معنی قرآن آگاه‌تر بود و داناتر از آن بود که پرده حریم رسول خدا را پاره کند، زیرا خداوند در قرآن (آیه ۵۳ /احزاب) می‌فرماید:
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَنْ یؤْذَنَ لَکُمْ.»
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بدون آنکه پیامبر(ص) به شما اجازه دهد، وارد خانه او نشوید.» ولی تو (ای عایشه!) بدون اجازه پیامبر(ص)، مردانی را به خانه او راه دادی. خداوند در قرآن (آیه ۲ حجرات) می‌فرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ.»
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را از صدای پیامبر(ص) بلندتر نکنید.»
ولی به جانم سوگند! تو (ای عایشه!) به خاطر (دفن جنازه) پدرت (ابوبکر) و به خاطر (دفن جنازه) فاروقش (عمر) بغل گوش پیامبر(ص)، کلنگ‌ها زدی، با اینکه خداوند در قرآن (آیه 3 حجرات) می‌فرماید:
«إِنَّ اَلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اَللّهِ أُولئِكَ اَلَّذِينَ اِمْتَحَنَ اَللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى.» 
«آن‌ها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه می‌کنند، کسانی هستند که خداوند قلوبشان را برای تقوا، خالص نموده است.»
سوگند به جانم (ای عایشه!) پدرت (ابوبکر) و فاروقش (عمر)، با نزدیک نمودن خود به پیامبر(ص)، او را آزار دادند و آن حقّی را که خداوند با زبان پیامبرش به آن‌ها امر کرده بود، رعایت ننمودند، زیرا خداوند مقرر فرمود که آنچه نسبت به مؤمنان، در زنده ‌بودنشان حرام است، در هنگام مردنشان نیز حرام خواهد بود.
سوگند به خدا ای عایشه! اگر به نظر ما خداوند دفن جنازه امام حسن(ع) را در نزد قبر پیامبر(ص) که تو آن را نمی‌خواهی، جایز نموده بود، می‌فهمیدی که برخلاف خواسته تو، ما آن جنازه را در آنجا دفن می‌کردیم.[23]
 
خودآزمایی
1- نخستین فتحی بود که در جنگ صفین، به فرماندهی امام حسين(ع) انجام شد، چه بود؟(به طور مختصر توضیح دهید)
2- با توجه به پاسخ امام علی (ع)در جنگ جمل، چرا ایشان محمّد حنفیّه را به میدان‌های خطرناک جنگ می‌فرستاد، ولی در مورد حسن و حسین(ع) مراقب حفظ آن‌ها بود؟
3- ماجرای اعتراض امام حسین(ع) به پسر عمروعاص، به خاطر شرکتش در سپاه معاویه در جنگ صفّین، را بیان کنید.
 
پی‌نوشت‌ها
[1]. اواخر سال ۳۴ هجری.

[2]. خلافت علی(ع) چهار سال و نه ماه و چند روز طول کشید.

[3]. اقتباس از نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۷.

[4]. اقتباس از شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص 257.

[5]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۴۴ و ج ۲۰، ص ۳۳۴. - الائمّة الاثنی عشر (هاشم معروف)، ج ۲، ص ۱۷.

[6]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۹ ص ۱۱۱.

[7]. مناقب آل ابیطالب، ج ۳، ص ۱۶۸.

[8]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۱۸۶.

[9]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۱۸۶.

[10]. نفائس الأخبار، ص ۴۱۸.

[11]. همان مدرک، ج ۵، ص ۱۹۸.

[12]. همان مدرک، ج ۱۰، ص ۱۰۰.

[13]. معالي السبطين، ج ۱، ص ۲۸۶.

[14]. اشاره به کلام پیامبر(ص) در شأن حسین(ع) که قبلاً خاطرنشان شد.

[15]. مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۷۳ - اسد الغابه، ج ۳، ص ۲۳۳.

[16]. کشف الغمّه، ج ۲، ص ۲۰۸.

[17]. تحف العقول، ص ۲۵۱.

[18]. بحار، ج ۴۴، ص ۱۸۷.

[19]. مشکاة الانوار، ص ۱۵۴.

[20]. احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۳۴.

[21]. ارشاد شیخ مفید، ص ۳۵۵- شرح نهج حديدي، ج ۱۶، ص ۴۸.

[22]. ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۴.

[23]. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰۲-۳۰۳.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: