کد مطلب: ۲۸۰
تعداد بازدید: ۲۳۹۶
تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۲
وهابیت ایده استعمار
در سال ١١٤٣ هجری محمّد بن عبدالوهاب مرام جدید خود را اظهار كرد و سپس در مقام توسعه عقاید خود برآمد. بعداً وزارت مستعمرات موفق شد كه محمّد بن سعود (امیر درعیه) را به‌طرف ما جلب كند. «درعیه» را پایتخت حكومتی و پایگاه مذهبی قرار دادیم.

یادداشت هفتم

PDF

«سكرتر» دومين سرّ را با من در ميان گذارد، و آن يك جزوه پنجاه صفحه ای بود که در آن نقشه‌هاي مختلفي كه مي‌توان با اجراي آن‌ها در طي يك قرن اسلام و مسلمانان را در هم كوبيد ترسيم شده بود آن جزوه طوري مطلب را پياده كرده بود كه با اجراي آن برنامه‌ها بعد از يك قرن از اسلام جز افسانه‌اي بيش باقي نمي‌ماند. البته طرف خطاب در اين جزوه رؤسا و سرپرستان جاسوسان و كارمندان وزارتخانه بودند.

در اين جزوه چهارده بند بود.

«سكرتر» در مورد نگهداري اين جزوه و كتمان مطالب آن سفارش زيادي كرد كه مبادا اين نقشه‌ها به گوش مسلمان‌ها برسد و بر ضدّ آن‌ها آنان هم نقشه طرح كنند. خلاصه آن جزوه اين بود؛

بند 1 : بايد به امپراطوري روسيه تزار كمك كرد تا بر يك منطقه وسيع اسلامي دست يابد كه آن عبارت‌است از: بخارا، تاجيكستان، ارمنستان و خراسان؛ و نيز بايد اين امپراطوري را كمك كرد كه تمام منطقه مرزي خود را با تركيه تصاحب كند.

بند 2 : با فرانسه و روسيه بايد در مورد اجراي يك نقشه مشترك كه موجب درهم كوبيدن جهان اسلامي باشد، قرارداد بست و آن‌ها را كمك نمود.

بند 3 : اختلافات و نزاع‌هاي شديد بايد بين دولت ايران و عثماني ايجاد كرد و آتش اختلاف ترك و فارس را بايد دامن زد. قبيله‌ها و عشايري را كه از دو مملكت در دو طرف خط مرزي قرار گرفته‌اند بايد به جان هم انداخت، و اين اختلاف را در همه شهرهاي اسلامي از طريق ايجاد مذاهب تازه يا تجديد مذاهب اختلافي كهنه بايد به ‌وجود آورد.

بند 4 : در طي اجراي يك نقشه عميق بايد كاري كرد كه حكومت بعضي از شهرهاي اسلامي به دست غيرمسلمان‌ها بيافتد؛ مثلاً مدينه به دست يهود، اسكندريه به دست مسيحيان، يزد به دست زردشتي‌ها، عماره به دست ستاره‌پرست‌ها، كرمانشاه به دست علي‌اللّهي‌ها، موصل به دست يزيدپرست‌ها؛ و بعد از اينكه عدّه‌اي از هندوها به جزاير خليج‌فارس هجرت داده شوند بايد آن مرز و بوم به دست هندوها سپرده شود، طرابلس به دست درزي‌ها(1)، فارس به دست علوي‌ها، مسقط به دست خوارج و ناصبي‌ها؛ و عموم اين حكومت‌هاي غيرمسلمان را بايد از نظر مال و اسلحه تقويت كرد و تعدادي مستشار انگليسي از نظر عامل اجراي منويات بريتانيا بايد در آن‌جاها مستقرّ نمود.

همچنین هر يك از اين حكومت‌ها را بايد به توسعه دادن آب و خاك خود تحريك كرد تا جايي كه با اين وسيله عموم بلاد اسلامي در هم كوبيده شود.

بند 5 : تا آن‌جا كه ممكن است بايد براي تجزيه دولت عثماني و دولت ايران نقشه كشيد كه آن‌ها را به كشورهاي هرچه بيشتر و هرچه كوچك‌تر تقسيم نمود. هم‌چنان‌ كه اين نقشه بايد در مورد سرزمين هند نيز اجرا شود.

بند 6 : بايد دين‌ها و مذهب‌هايي به ظاهر زيبا و فريبنده در اجتماعات اسلامي كشت كرد. براي اجراي اين منظور بايد متناسب با آب و هوا و شئون ذوقي اهالي هر منطقه و مردم آن‌جا براي آن‌ها دين تازه‌اي نقشه كشيد؛ مثلاً در منطقه‌هاي شيعه‌نشين بايد ديني احداث كرد كه حسين(ع) را خدا بدانند و نيز ديني به وجود آورد كه جعفر صادق(ع) را پرستش كنند، و ديني كه مهدي(ع) را بپرستند، و مذهبي كه علي بن موسي(ع) را عبادت نمايند، و جاي مناسب براي دين اول: كربلا، براي دوم: اصفهان، براي سوم: سامراء و براي چهارم: خراسان است. از آن طرف اين چهار مذهبي كه بين سنّي‌ها وجود دارد بايد به‌صورت چهار دين مستقلّ درآيد؛ به طوري ‌كه هيچ‌گونه رابطه‌اي با هم نداشته باشند و آن‌چنان بايد در كتاب‌هاي آن‌ها دست برد كه پيروان هر مذهب خيال كنند مسلمان واقعي فقط آن‌ها هستند و سايرین آن‌چنان كافري هستند كه قتلشان واجب است.

بند 7 : انواع مفاسد از زنا و لواط و شراب و قمار را بايد بين مسلمانان شايع كرد و بهترين وسيله براي اجراي اين برنامه غيرمسلماناني هستند كه در بلاد اسلامي ساكن هستند، و بايد از اين‌ها يك جمعيّت زيادي را براي اجراي اين برنامه استخدام نمود.

بند 8 : بايد حكّام و مأموريني را كه در بلاد اسلامي صاحب پست و مقامند خريد، و يا با وسايلي، افرادي را كه در استخدام وزارتخانه درآمده‌اند و مجري منويات ما هستند در اين مقام‌ها گماشت، و حتي‌الامكان بايد كاري كرد كه حاكم در هر شهر اسلامي غيرمسلمان باشد، و اگر شد براي اجراي اين مقصود افرادي را كه در واقع غيرمسلمان هستند بايد به‌ ظاهر آن‌ها را مسلمان كرد و در اين مراكز نصب نمود، كه مجموع خواسته‌هاي ما به وسيله آن‌ها بي‌زحمت اجرا گردد.

بند 9 : بايد حتي‌الامكان لغت عربي را از بين برد و لغات غيرعربي را از قبيل: فارسي، كردي و پشتو را توسعه داد، و اصطلاحات غيرعربي را در لغت عربي داخل كرد، و حتي بايد لهجه‌هاي محلّي اعراب را ترويج نمود و اين بزرگ‌ترين برنامه‌اي است براي اينكه مسلمانان حتي عرب‌ها را از لغت قرآن و حديث منقطع سازيم.

بند 10 : لازم است مستشاران خبره و زيرك در اطراف حكّام گماشته شوند تا آن‌ها وسيله نفوذ وزارتخانه در حكّام باشند، و بهترين راه براي اجراي اين برنامه آن است كه عدّه‌اي در وزارتخانه براي اين كار دوره ببينند و به صورت مستخدم و كلفت يا غلام و كنيز زر خريد به دستگاه‌هاي حكومت‌ها فرستاده شوند، سپس برحسب آموزش‌هايي كه ديده‌اند آن‌قدر در آن حكّام نفوذ كنند تا به ‌صورت مستشار او درآيند و آن‌چنان به او بچسبند كه حكم دست‌بند را بر دست پيدا كنند.

بند 11 : تبليغات مسيحيّت را توسط مبشّرين مسيحي در بلاد اسلامي بايد توسعه داد تا آن‌جا كه مبشّرين مسيحي را در هر صنفي از قبيل حسابدار، طبيب، مهندس بايد وارد كرد. مدارس و كليساها و انجمن‌هاي خيريه وابسته به كليسا را در كشورهاي اسلامي بايد تأسيس كرد و ميليون‌ها كتاب مسيحيّت بايد به‌طور رايگان در بين مسلمان‌ها پخش شود و روي اين نكته بايد خيلي كوشيد كه تاريخ مسيحي در كنار تاريخ هجري در بين مسلمين به ‌رسميّت شناخته شود همین‌طور تعداد زيادي جاسوس به صورت كشيش و يا راهبه بايد در كليساها و صومعه‌ها و ديرهايي كه در كشورهاي اسلامي تشكيل يافته جا داد. مأموريت اين كشيش‌ها و راهبه‌ها تسهيل نفوذ مسيحيّت در بين مسلمانان و كسب اطلاع از اوضاع داخلي ملّت‌هاي اسلامي است. هم‌چنین بايد جمعيّت زيادي از دانشمندان را استخدام نمود كه بعد از دقّت و اطلاع از تمام خصوصيات اسلام در تاريخ اسلام دست ببرند و آن را وارونه كنند.(2)

بند 12 : در مورد خام كردن جوانان مسلمان چه دختر و چه پسر بايد كوشيد آن‌ها را در عقايد ديني مردّد ساخت و تا آن‌جا كه مي‌توان از طريق مدرسه‌ها و مطبوعات فاسد و دوست پسر (Boyfriend) و دوست دخترهای (Girlfriend) غيرمسلماني كه براي اين منظور در اختيار آنان گذارده مي‌شود بايد اخلاق آن‌ها را فاسد كرد و براي اجراي اين برنامه بايد يك عدّه دختر و پسر مسيحي در كشورهاي اسلامي استخدام نموده و آن‌ها را به منزله دامي قرار داد كه به اين وسيله جوانان مسلمان را صيد نمود.

بند 13 : جنگ‌ها و انقلابات داخلي كشورهاي اسلامي را بايد دامن زد، نزاعات مرزي كشورهاي اسلامي را با كشورهاي غيرمسلمان يا با كشورهاي اسلامي مجاور بايد تشديد نمود تا به اين وسيله انرژي مسلمانان صرف شود، و آن‌ها از پيش‌بيني راجع به آينده بازداشته شوند، و هيچگاه نتوانند صف واحد تشكيل دهند، قدرت‌هاي مادي و استعدادات فكري آن‌ها در اين جهت صرف شود و جوانان و افراد با نشاط و متحرّك آن‌ها در اين انقلابات و اختلافات داخلي از بين بروند، و خودرأيي و اغتشاش در بين آن‌ها شايع شود.

بند 14 : منابع اقتصادي به ويژه زمين‌هاي كشاورزي و سدّها و نهرهای جاري آن‌ها بايد در هم كوبيده شود، و بيكاري و تنبلي را بايد بين آنان رايج نمود، و محل‌هايي براي بيكاري و بطالت بايد ترتيب داد، و بايد استعمال مواد مخدر و افيون را بين آنان تكثير نمود.

البته در آن جزوه براي هر يك از اين چهارده بند شرح گسترده‌اي بيان شده بود، و نقشه‌ها و عكس‌ها و اشكال گوناگوني براي اجراي هر يك از اين بندها ترسيم يافته بود. از «سكرتر» كه اين همه معلومات و اطلاعات را در اختيارم گذارد تشکّر کردم.

مدّت يك ماه ديگر در لندن ماندم، سپس ابلاغ وزارتخانه صادر شد كه براي مرتبه دوم به طرف عراق مسافرت كنم تا برنامه محمّد بن عبدالوهاب را تكميل نمايم.

«سكرتر» به من دستور داد كه مراقب باش كوچك‌ترين غفلت و يا تفريطي در مورد اين شخص از تو سر نزند كه در نتيجه گزارش‏های گوناگوني كه از طرف جاسوس‌ها و كارمندان به ما رسيده اين بهترين شخصي است كه مي‌شود در اجراي منويات‌مان بر او اعتماد كنيم، و اين راهوارترين مركبي است كه مي‌تواند وزارتخانه را به همه مقاصدش برساند. سپس «سكرتر» افزود: اين دفعه كه با محمّد روبرو شدي با صراحت اصل مطلب را با او درميان بگذار؛ زيرا كارمندان ما در اصفهان با او به صراحت صحبت كردند، و برنامه‌هاي وزارتخانه را صريحاً به او پيشنهاد كرده‌اند، و او هم پذيرفته است؛ اما با شرايطي! كه ما او را از حكومت‌ها و علماء كه در برابر اظهاراتش وي را مي‌كوبند و مورد حمله قرار مي‌دهند حفظ كنيم، و پول كافي و اسلحه در اختيار او بگذاريم، و حتماً يك حكومت و امارتي براي او ترتيب دهيم اگر چه يك حكومت كوچك در اطراف منطقه خودش (سرزمين نجد) و وزارت مستعمرات هم همه اين شرايط را پذيرفته است. من از اين خبر خيلي خوشحال شدم آن‌چنان كه در پوست نمي‌گنجيدم، آن‌گاه به «سكرتر» گفتم: خوب. الان وظيفه چيست؟ و من بايد محمّد را به اجراي چه برنامه‌اي وادار كنم؟ و از كجا بايد شروع كرد؟

«سكرتر» گفت: وزارتخانه برنامه‌اي تهيّه كرده كه از شش ماده تشكيل مي‌شود و اين مواد بايد به وسيله محمّد بن عبدالوهاب اجرا گردد.

1. تكفیر همه مسلمانان به اينكه مسلمانان همه از واقعيّت‌اسلام خارج هستند و خون آن‌ها هدر است، و بايد آن‌ها را كشت و اموال‌شان را غارت نموده و مرد و زن آنان را به عنوان غلام و كنيز زر خريد بايد اسير كرد.

2. خراب كردن كعبه در صورت امكان، تحت عنوان اينكه اين‌جا زماني مركز بت‌ها بوده و از جمله آثار بت‌پرستي و شرك است، و منع كردن مسلمان‌ها از حج و وادار كردن قبايل باديه‌نشين عرب به كشتن حجاج و غارت اموال و پول آن‌ها.

3. سرپيچي از فرمان حكومت عثماني و تحريك افراد به جنگ با دولت عثماني و تهيّه لشگر و ارتش، و براي اجراي اين هدف لازم است ابتدا با اشراف حجاز مبارزه شود و تا آن‌جا كه ممكن است از نفوذ قدرت آنان كاسته گردد.

4. خراب كردن گنبدها و حرم‌ها و مكان‌هايي كه در مكّه و مدينه و سایر شهرها از نظر مسلمانان مقدّس است،‌ به عنوان اينكه اين‌ها تمام مظهر حرکت هستند و پناه آوردن و اظهار علاقه كردن به اين مكان‌ها شريك براي خدا قراردادن است. تا آن‌جا كه ممكن است بايد شخصيّت پيغمبر(ص) و بزرگان دين را در نظر مسلمان‌ها كوچك و ناچيز جلوه داد كه اين‌ها هر كه بودند مردند و رفتند و ديگر وجودشان در اوضاع دنياي امروز مؤثر نيست.

5. بايد استبداد و ترس و اغتشاش را به هر نحوي شده در شهرها و مناطق اسلامي منتشر كرد.

6. قرآني بايد بين مردم منتشر كرد كه در آن مقدار «زيادي» و يا «كمي» كه در بعضي از احاديث است درج شده باشد. «سكرتر» بعد از پايان‌نامه گفت: از اين برنامه سنگين خودداری مكن، تو وظيفه داري مواد اين برنامه را به وسيله محمّد بن عبدالوهاب در اجتماعات اسلامي كشت كني، بر فرض كه نتوانستي آن‌ها را به طور كامل به پايان برساني، ديگران بعد از تو خواهند آمد كه اين برنامه را تكميل كنند؛ امپراطوري بريتانيا به نفس دور و دراز عادت كرده است، البته پيشرفت قدم به قدم حاصل مي‌شود.

خوب فكر كن، محمّد(ص) يك نفر بود كه توانست اين انقلاب بزرگ را ايجاد كند، چه مانع دارد؟ محمّد بن عبدالوهاب هم كه يك نفر است بتواند اين برنامه مهم را اجرا كند و به نتيجه برساند؟

پس از چند روز از وزير و سكرتر خداحافظي كردم و زن و فرزند و دوستانم را وداع نمودم. در لحظه توديع، فرزند دردانه‌ام گفت: «بابا زود برگرد» چشمانم اشك‌آلود شد به طوري كه نتوانستم از گريه خودداري كنم، همسرم متوجّه من شد و او شديدتر گريان گرديد.

به طرف عراق حركت كردم و پس از روزهاي پرمشقّتي نيمه شب وارد بصره شدم. يكسره به خانه «عبدالرضا» رفتم در خواب بود، بيدار شد، مرا كه ديد به من خوش‌آمد گفت،و با آغوش‌باز از من استقبال نمود. شب را در منزل عبدالرضا خوابيدم، صبح شد، عبدالرضا به من گفت: چندي قبل محمّد بن عبدالوهاب به بصره مراجعت كرد سراغ تو را مي‌گرفت و پس از چند روزي توقّف به سفر رفت و نامه‌اي به من داد كه اگر آمدي به تو ردّ كنم. نامه محمّد را به من داد، خواندم، در نامه نوشته بود كه به طرف نجد مسافرت مي‌كند و آدرس محل خود را در نجد در نامه نوشته بود.

من بلافاصله همان روز به طرف نجد حركت كردم، بعد از چندين روز تحمّل مشقّت و سختي راه‌پيمايي و مسافرت به نجد رسيدم، و به محل محمّد رفتم. محمّد در خانه‌اش بود، خيلي ضعيف و ناتوان شده بود، البته به او اظهاري نكردم، با من قرار گذاشت مرا غلام خودش معرّفي كند كه مرا از بازار خريده و به سفر فرستاده بود و الآن از سفر وارد شدم، مطلب را اين گونه نزد دوستانش مشهور كرد، و مردم هم به همين عنوان مرا مي‌شناختند.

خلاصه مقدّمات اظهار آيين جديد را ترتيب داديم. در سال 1143 هجري در حالي كه عدّه‌اي هم اطراف محمّد بن عبدالوهاب را گرفته بودند مرام جديد خود را اظهار كرد، در ابتدا با يك سلسله مطالب و كلمات مبهم و مجمل مطلب را با خواص خودش در ميان گذارد، و سپس در مقام توسعه آن مطالب و توضيح كلمات و عقايد خود برآمد. من هم در اين بين، افراد را به طرفداري از وي ترغيب مي‌نمودم. هواخواهان زيادي اطراف او جمع شدند، و پول هنگفتي هم در اختيار آنان گذارديم.

هنگامي كه بر اثر تهاجم دشمنان شكست و ضعفي در طرفداران شيخ پديد مي‌آمد، من آن‌ها را به استقامت و پايداري وادار مي‌كردم و چنين وانمود مي‌نمودم كه در اين گونه مواقع من از همه آن‌ها راسخ‌تر و پابرجاترم. هر چه بر ترويج و تبليغ و دعوت محمّد افزوده مي‌شد، دشمنانش هم افزايش مي‌يافتند، و در بعضي از موارد محمّد آن‌چنان سرد مي‌شد كه تصميم مي‌گرفت از ادامه برنامه‌اش منصرف گردد و از اين مسير برگردد ولي من در استوار كردن عزم او مي‌كوشيدم و به او مي‌گفتم: محمّد، پيغمبر(ص) بيشتر از اين دشمن داشت، و با او بيش از تو مخالفت مي‌شد، اين دشمني‌ها و مخالفت‌ها نشانه پيشرفت و عظمت تو است، هر اصلاح‌گري ناچار در ابتداي شروع اصلاحات خود با يك سلسله مبارزات و تهاجم‌ها درگير مي‌شود.

خلاصه با دشمنان، كرّ و فرّ، و دست و گريبان بوديم. در بين آن‌ها جاسوس‌هايي قرار داديم كه از خود آن‌ها بودند و آنان را با پول خريديم، و هرگاه كه بنا بود حمله‌اي عليه ما آغاز شود، جاسوس‌ها به ما خبر مي‌دادند، يا اگر دشمنان نقشه‌اي براي ما مي‌كشيدند بلافاصله مطلع مي‌شديم و نقشه آن‌ها را خنثي مي‌ساختيم.

در يكي از روزها به ما خبر دادند كه بعضي از دشمنان محمّد مي‌خواهند او را بدزدند و من برنامه‌اي طرح كردم كه مشت آن‌ها باز شد، و نقشه‌شان نقش بر آب گرديد، و مطلب طوري از كار درآمد كه دشمنان او بي‌آبرو شدند، و مردم از اطراف آن‌ها پراكنده گرديدند.

محمّد به من وعده داد كه تمام مواد ششگانه برنامه وزارت مستعمرات را اجرا كند؛ ولي گفت: در حال حاضر اجراي همه آن‌ها امكان‌پذير نيست، و براي هميشه خيلي بعيد به‌نظر مي‌رسد كه بتوانيم كعبه را منهدم كنيم، اگرچه تسلّط كامل بر حجاز داشته باشيم؛ همچنان‌كه تنظيم قرآن جديد نيز خيلي بعيد به‌نظر مي‌رسد.

بيشتر ترس محمّد از مكّه و از آستانه بود، وي گفت اگر ما اين دو مطلب را اظهار كنيم آن‌قدر لشكر بر سر ما خواهند ريخت كه هر اندازه نيرومند باشيم قدرت مقاومت در برابر آن‌ها را نخواهيم داشت و من عذر او را پذيرفتم، زيرا جوّ اسلامي آن روز اقتضاي اجراي اين دو مطلب را نداشت.

بعد از چند سال كه برنامه محمّد بن عبدالوهاب در مسير اجرا بود وزارت مستعمرات موفق شد كه محمّد بن سعود (امير درعيه) را به طرف ما جلب كند، آن‌ها فرستاده‌اي نزد ما فرستادند و اعلام همكاري با ما نمودند، و خلاصه برنامه در پرتو دست به دست دادن دو محمّد (محمّد بن عبدالوهاب و محمّد بن سعود) با هم به مرحله اجرا درآمد.

از محمّد بن عبدالوهاب، دين و از محمّد بن سعود، قدرت. با اين دو عامل اين دو نفر بر مغزهاي مردم و بر سرزمين و اموال و جان‌هايشان مسلّط شدند، زيرا تاريخ ثابت كرده است كه حكومت‌هاي ديني با ماسك مذهب از نظر تسلّط بر مردم خيلي قوي‌تر از حكومت‌هاي مادّي هستند.

با اين پيش‌آمد برنامه ما قوّت گرفت، و «درعيه» را پايتخت حكومتي و پايگاه مذهبي قرار داديم، و به طور مخفيانه وزارت مستعمرات حكومت جديد را از نظر پول و بودجه كافي كمك مي‌كرد.

حكومت جديد به ظاهر تعدادي غلام خريداري كرد اين غلام‌ها افسران انگليسي بودند كه در وزارت مستعمرات براي اين كار دوره ديده بودند، لغت عربي را به طور كامل آموخته بودند و در جنگ‌هاي پارتيزاني و صحرايي كاملاً ورزيده شده بودند، عدد آن‌ها يازده نفر بودند، و تمام نقشه‌هاي تهاجمي و حملاتي نظامي محمّد بن سعود به وسيله يازده نفر طرح مي‌شد،‌ و هر نقشه‌اي را كه ما در اختيار اين دو محمّد قرار مي‌داديم آن‌ها هم بدون كوچك‌ترين تخلّف انجام مي‌دادند، البته اگر در مورد مطلبي و يا پيش‌آمدي دستور خاص از وزارتخانه نمي‌رسيد بين ما مناقشاتی صورت مي‌گرفت، ولي اين مناقشات موضوعي بود و در اصل هدف با هم يكي بوديم. ما با دختران عشاير عرب ازدواج كرديم، و آنچه مايه شگفت است علاقه و خلوص و صفايي است كه زن مسلمان نسبت به شوهر خود به خرج مي‌دهد. با اين ازدواج ما آن‌چنان با عشاير اتصال پيدا كرديم كه به صورت شبكه‌اي از قدرت براي ما به وجود آمد، و اين قدرت روز‌به‌روز بيشتر مي‌شد و مركزيّت آن روز‌به‌روز نيروي بيشتري مي‌گرفت كه اگر بعضي از حوادث ناگوار ناگهاني به وجود نمي‌آمد، اين دانه‌اي كه من كاشته بودم به صورت درخت بارآوري درآمده بود و ميوه صددرصد مطلوب به دست مي‌داد.

خودآزمایی:

1- شرایط عبدالوهاب برای همکاری با وزارت مستعمرات انگلستان چه بود؟

2- محمد بن عبدالوهاب کدام‌یک از موارد شش­گانه وزارت مستعمرات انگلستان را قابل‌اجرا نمی­دانست؟

3- پایتخت حکومتی و مذهبی مرام جدید عبدالوهاب کجا بود؟

پی‌نوشت‌ها:

1. درزي وعلوي دو آييني است شبيه علي اللّهي

2. شاهد بر اين مطلب وجود مستشرقيني است كه در دو قرن اخير به عنوان اسلام‌شناسي و متخصّص در شناخت اجتماعات اسلامي دست به تصنيف كتاب‌هاي تاريخي اسلامي زده‌اند و خصوصيات ارزنده تاريخ اسلام را حذف نموده و به جاي آن مطالب زننده جا داده‌اند و متأسفانه جوانان بي‌اطلاع مسلمان صرفاً اينكه يك كتاب در مورد اسلام نوشته يك مستشرق اروپايي است، مي‌خوانند.

پايان

***

کتاب: وهابيّت ايده استعمار

يادداشت‌هاي يك جاسوس انگليسي به نام مستر همفر

ترجمه: سيد احمد علم‌الهدی

ناشر: دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: