کد مطلب: ۲۸۱
تعداد بازدید: ۲۳۶۳
تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۴
وهابیت ایده استعمار
به وزارتخانه در لندن رفتم. وزیر از اینكه بر عنصری مانند «محمّد بن عبدالوهاب» دست‌یافته‌ام خیلی اظهار خوشوقتی كرد، و تأكید كرد كه مبادا او را از دست بدهی. وزیر دستور داد كه دو سرّ بزرگ از اسرار دولت را در اختیارم بگذارد.

یادداشت ششم

PDF

بعد از مدّتی كه در بغداد انتظار كشیدم، ابلاغ وزارتخانه رسید و مرا به لندن احضار كرده بودند.

فوراً به طرف لندن به ‌راه افتادم و به مجرّد ورود به وزارتخانه، رفتم با سكرتر و بعضی دیگر از اعضای وزارتخانه ملاقات كردم و مشاهدات و برنامه‌های سه ساله خود را با آن‌ها در میان گذاردم. از سبك فعالیّت من بسیار خرسند شدند؛ البته تفصیل برنامه‌های كارم را قبلاً گزارش داده بودم، و صفیه معشوقه محمّد بن عبدالوهاب هم گزارش‏هایی داده بود كه برنامه‌های مرا تأیید می‌كرد.

البته وزارتخانه که ما را به مأموریت می‌فرستاد در محل مأموریت افرادی را هم مراقب ما قرار می‌داد، و مراقبین من در این سفر گزارش‌هایی را كه از وضع كار من ردّ كرده بودند همه رضایت‌بخش بود.

سكرتر ورود مرا به وزیر خبر داد و برای ملاقات من با وزیر وقت تعیین كرد. با وزیر در دفتر مخصوصش ملاقات كردم؛ فوق‌العاده از من احترام كرد، و مرا مورد تحسین قرار داد. برخورد وزیر این مرتبه با دفعه قبل كه از مسافرت آستانه برگشته بودم خیلی تفاوت داشت، و خلاصه آن‌چنان اظهار كرد كه من در قلب او جا گرفته‌ام.

از اینكه بر عنصری مانند «محمّد بن عبدالوهاب» دست یافته‌ام خیلی اظهار خوشوقتی كرد، و گفت چنین فردی گمشده وزارتخانه بود، و تأكید كرد كه مبادا او را از دست بدهی، و هر طور خواست با او قرارداد كار را محكم كن و اگر در تمام این زحماتی كه متحمّل شدی هیچ نتیجه‌ای نبرده باشی جز اینكه بر این شخص دست یافتی، ارزش دارد.

من اظهار كردم هم‌اكنون نگرانم كه سرنوشت محمّد به كجا انجامید، وزیر گفت مطمئن باش او هم‌اكنون در همان مسیری است كه تو جلو پای او گذارده‌ای، كارمندان ما در اصفهان با او برخورد كرده‌اند و به وزارتخانه گزارش داده‌اند كه او بر روش خود استوار است.

من با خود گفتم چطور محمّد اسرار خود را با دیگری در میان گذارده است، و هیبت وزیر مانع بود كه این مطلب را از او بپرسم؛ ولی هنگامی كه بعداً به محمّد برخوردم اظهار كرد كه در اصفهان من به شخصی برخورد كردم به نام «عبدالكریم» و به من گفت من برادر رفیق تو محمّد(1) هستم كه در بصره با تو طرح دوستی ریخته است. از این طریق آن عبدالكریم نام(كه او از كارمندان وزارتخانه بوده) توانسته بر اسرار محمّد دست بیابد. محمّد بن عبدالوهاب اظهار داشت كه صفیه در اصفهان به او ملحق شده و او را دو ماهه صیغه كرده است، و از اصفهان به شیراز رفته و رفیقش «عبدالكریم» با او همراه بوده و در شیراز عبدالكریم برای او یك متعه به‌ نام «آسیه» تهیّه كرده است و آسیه از صفیه زیباتر بوده و مدّتی هم با او در شیراز به‌ سر برده است و در نتیجه تحقیقات معلوم شد كه عبدالكریم اسم مستعار یكی از مسیحیان جلفا است كه او از كارمندان وزارتخانه است و آسیه نیز یك زن یهودی در شیراز كه او هم از مستخدمین وزارت مستعمرات بوده است.

خلاصه تسلّط ما چهار نفر بر محمّد بن عبدالوهاب، او را به‌ طور كامل برای اجرای هدف وزارتخانه پخته بود.

پس از اینكه اوضاع و احوال كارم را در نزد وزیر و سكرتر و دو نفر دیگر(كه آن‌ها را نمی‌شناختم و تا آن روز ندیده بودم) شرح دادم وزیر به من ابلاغ كرد كه تو با این فعالیّت منصب مهمی در وزارتخانه حائز شدی، و نسبت به همكاران خود مقام اول و ممتاز را دارا هستی.

او اضافه كرد: به سكرتر دستور دادم كه بعضی از اسرار دولت را كه در اجرای برنامه تو مؤثر است در اختیارت بگذارد؛ سپس به من ده روز مرخصی دادند، كه نزد زن و فرزند خود باشم.

از وزارتخانه خارج شدم و به خانه‌ام رفتم، از دیدار فرزند كوچكی كه شباهت زیادی به من داشت و تا اندازه‌ای می‌توانست شیرین زبانی كند خوشوقت شدم. او راه می‌رفت گویا پاره‌ای از جان من است كه در برابر چشمانم نمایان شده، خوش‌ترین لحظات من این ده روز بود كه در كنار زن و فرزندم می‌گذراندم. در این چند روز به دیدار عمّه پیرم كه لحظات آخر زندگی‌اش را می‌گذراند نائل شدم، دیدار او در این چند روز برای من خیلی ارزنده بود؛ زیرا او بعد از این ملاقات هنگامی كه به مأموریت سوم خود رفته بودم از دنیا رفت، و مرگ او در روح من شكستی ایجاد كرد.

مدّت ده روز به زودی پایان یافت، آن‌چنان‌ كه گویا یك روز بوده است؛ البته روزگار خوش زودگذر است، برخلاف روزگار تلخ كه یك ساعت آن هم‌چون قرنی می‌گذرد. در این‌جا هنگام بیماریم را در نجف یادآور شدم كه یك روز آن بر من به اندازه یك سال می‌گذشت، و تلخی آن روزها همواره زیر دندان من است؛ به‌طوری‌كه لذّت‌ها و خوشی‌های زیاد ایام زندگی آن تلخی و مرارت را هنوز جبران نكرده است.

بعد از پایان ده روز به وزارتخانه مراجعه كردم، با صورت باز و توجّه و احترام خاص سكرتر روبرو شدم، دستم را آن‌چنان به گرمی فشرد كه برادری به تمام معنی از آن قابل احساس بود.

به من گفت: وزیر شخصاً به من دستور داده كه دو سرّ بزرگ از اسرار مهم دولت را در اختیارت بگذارم، ممكن است در آینده برای اجرای برنامه‌هایت مفید باشد، و بدان كه این دو سرّ را در تمام مملكت جز یك عدّه اندك كه مورد اعتمادند دیگری خبر ندارد. سپس دست مرا گرفت و مرا وارد یكی از اتاق‌های وزارتخانه نمود، در این اتاق منظره عجیبی دیدم؛

دورادور اتاق ده نفر نشسته بودند، یكی از آن‌ها به لباس سلطان عثمانی بود كه هم تركی صحبت می‌كرد و هم انگلیسی، دومی به قیافه شیخ‌الاسلام سنّی‌ها در آستانه، سومی در چهره پادشاه ایران و چهارمی در لباس عالم شیعه؛ و این دو نفر به زبان فارسی و انگلیسی صحبت می‌كردند، و كنار هر یك از این‌ها یك منشی و نویسنده بود.

این چهار نفر با این چهار قیافه كسانی بودند كه مجموع گزارش‏هایی كه كارمندان و جاسوسان وزارتخانه در كشورهای مختلف جمع‌آوری می‌كردند و مربوط به این‌ها بود، نزد آنان جمع می‌شد.

هر یك از این چهار نفر مجموعه‌ای از معلومات وزارتخانه بودند كه درباره آن مورد اصل، تا آن زمان تهیّه شده بود.

سكرتر به من گفت این‌ها مثال‌های اشخاص اصلی این قیافه‌ها هستند، و ما این‌ها را عین آن اشخاص ساخته‌ایم تا بفهمیم آنان چگونه فكر می‌كنند، و سطح اندیشه و سیاست آن‌ها در چه حدّ است، و گفت اگر مایلی آزمایش كن.

فرض كن الآن با یك عالم شیعی روبرو شدی هر چه می‌خواهی از این شخص كه به قیافه او است سؤال كن.

گفتم: بسیار خوب، به مثال عالم شیعه گفتم: آقا آیا جایز است كه ما با حكومت عثمانی جنگ كنیم، چون این حكومت یك سنّی متعصّب است؟ آن مثال اظهار داشت: از این جهت كه حكومت سنّی است جنگ با او درست نیست؛ زیرا مسلمانان همه با هم برادرند، فقط از این جهت باید با حكومت مبارزه كرد: كه حقوق و حدود اسلام و مسلمین را تضییع كرده و شئون ملّت و امّت مسلمان را پایمال می‌كند ما باید با او مبارزه كنیم تا از این جنایت دست بردارد، و هرگاه از این جنایت دست كشید، ما هم مبارزه را ترك می‌كنیم.

گفتم: آقا آیا یهود و نصاری نجس هستند یا نه؟ گفت: آری. این‌ها نجس ‌هستند و اجتناب از آن‌ها واجب است.

گفتم: آقا مگر نظافت از ایمان نیست؟ پس چرا رهگذرها و صحن شریف و مدارس اینقدر كثیف هستند؟

گفت: چه باید كرد؟ دچار كم آبی هستیم و حكومت هم نسبت به بهداشت عمومی اقدام نمی‌كند.

شگفتا! تمام این مسائل را من از یك عالم شیعی در نجف پرسیده بودم و او عین همین جواب‌ها را گفت، بدون كم و زیاد فقط این مثال و بدل یك جمله اضافه كرد و آن اینكه:

«حكومت نسبت به بهداشت عمومی اقدام نمی‌كند» این جمله را آن عالم اصلی در نجف نگفت، این بدل به زبان فارسی صحبت می‌كرد درست مانند علمای شیعه در نجف كه به زبان فارسی صحبت می‌كردند.

سكرتر گفت اگر با این سه نفر دیگر هم صحبت كنی آن‌ها را كاملاً مطابق با اصل خواهی یافت، و اگر تو این افراد اصلی را دیده باشی، می‌توانی این‌ها را نیز آزمایش كنی.

گفتم من به طرز تفكّر شیخ‌الاسلام آشنایی دارم؛ زیرا در آستانه استادم «شیخ احمد افندم» از او زیاد مطلب نقل می‌كرد. سكرتر گفت: بسیار خوب. بفرما و صحبت كن.

من نزد بدل و مثال شیخ الاسلام نشستم، گفتم: جناب افندم آیا اطاعت سلطان واجب است؟ گفت: آری فرزندم اطاعت سلطان مثل اطاعت خدا و رسول واجب است.

گفتم: جناب افندم. به چه دلیل؟ گفت: آیا این آیه را نشنیده‌ای كه خدا می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا(2) «اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید رسول و صاحبان فرمان را»

گفتم: جناب افندم! اگر بنا باشد هر سلطان و صاحب‌قدرتی اولی‌الامر و صاحب‌فرمانی باشد كه اطاعت او از طرف خدا واجب است، چطور ممكن است خدا مردم را به اطاعت افراد فاسق و جنایت‌گری هم‌چون یزید بن معاویه فرمان دهد، كه پسر پیغمبر(ص) را می‌كشد و مردم مدینه را قتل عام می‌كند و لشگر جرارش به نوامیس مسلمان‌ها تجاوز می‌كنند و چگونه خدا فرمان می‌دهد كه مردم مطیع شخص فاسق و شراب‌خواری هم‌چون ولید بن عبدالملك باشند؟

گفت: فرزندم، یزید خلیفه پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین زمان بود، در كشتن حسین(ع) اشتباه كرد و بعد توبه نمود، و نسبت به قتل و غارت مدینه: اهالی آن‌جا استحقاق این كشتار خونین را داشتند؛ زیرا علیه حكومت وقت طغیان كرده بودند، و یزید باید آن‌ها را می‌كشت و منكوب می‌كرد و امّا ولید هم كه شراب‌خوار بود، اشكالی نداشت؛‌ چون شراب را با آب ممزوج می‌كرد و می‌خورد، و این در شریعت اسلام جایز است.

من این مطلب را از شیخ احمد افندم پرسیده بودم و او هم عین همین جواب‌ها را با مختصر اختلافی داد.

من به سكرتر گفتم: فایده این«مثال‌ها» چیست كه این‌جا درست كرده‌اید؟ گفت: این بدل‌ها نماینده و مظهر فكر و سیاست شخصیّت‌های سیاسی و دینی مسلمین‌اند. همچنان ‌كه اگر بخواهیم با لشگری مقابل شویم و به طرف دشمن سپاه بفرستیم كه جلو او را سدّ كند، اول باید مسیر سپاه دشمن را كاملاً معلوم كنیم، ما باید طرز سیاست و سطح فكر شخصیّت‌های سیاسی مسلمانان را بدانیم، تا بتوانیم در برابر نقشه‌های سیاسی آن‌ها نقشه طرح كنیم و فعالیّت‌های سیاسی آنان را خنثی نماییم و در امور سیاست و اداره مملكتشان رخنه وارد سازیم ما باید سطح فكر و طرز استدلال شخصیّت‌های مذهبی را بدانیم و برای ردّ استدلال آن‌ها جواب‌هایی تهیّه كنیم تا با القاء این شبهات در مغز مسلمانان در عقیده آن‌ها اخلال كنیم.

سپس سكرتر كتاب بزرگی را كه حدود هزار صفحه بود به من داد. در آن كتاب پیش بینی و نقاط ضعف و نقشه‌های مختلف و گوناگون در انهدام اساس استقلال مسلمین بود كه نتیجه گزارش‏های مختلف و برخوردهای گوناگون كارمندان و جاسوسان وزارت مستعمرات با مقامات سیاسی و مذهبی مسلمانان بوده است.

من كتاب را به خانه بردم و در طی سه هفته كه مرخصی مرا تجدید كرده بودند، این كتاب را خواندم و برحسب امر سكرتر آن را به وزارتخانه برگرداندم. در هنگام خواندن كتاب از دقّت و ریزه‌كاری‌هایی كه در تحقیقات وزارتخانه راجع به اوضاع مسلمانان انجام گرفته بود در شگفت بودم. در واقع هفتاد درصد آنچه نوشته شده بود من با چشم در اجتماعات مختلف مسلمانان دیده بودم، و اطمینان من به پیش‌بینی‌ها و نقشه‌های سیاسی دولت زیاد شد؛ یقین كردم هم‌چنان ‌كه در این كتاب پیش‌بینی شده امپراطوری عثمانی در كمتر از یك قرن منهدم خواهد شد.

سكرتر اظهار داشت: كه غیر از این اتاق، در كاخ وزارت اتاق‌های دیگری است كه در آن‌جا تمثیل‌ها و بدل‌هایی مربوط به سایر كشورهای مستعمره یا كشورهایی كه در شرف استعمارند وجود دارد.

من به سكرتر گفتم: این مثال‌ها و بدل‌های كاملاً مطابق با اصل را چگونه تهیّه می‌كنید؟ گفت: كارمندان ما در تمام شهرها و ممالك گزارش‌های مختلف در شئون گوناگون برای ما می‌فرستند، گزارش‌های مربوط به هر مقامی كه باشد به بدل و مثال آن تقدیم می‌گردد و این بدل و مثال‌ها متخصّص شناخت شئون فكری و سیاسی آن مقام اصیل ‌هستند.

به طور نمونه مثال پادشاه عثمانی آن‌چنان بر افكار و شئون سیاسی سلطان عثمانی مسلّط است و در این زمینه متخصّص است كه نزدیك‌ترین افراد او دارای این خبرگی و تسلّط نیستند.

مسلّم است وقتی كه اطلاعات كافی مربوط به نوع تفكّر و سیاست شخصی برای شما حاصل شد تا آن‌جا كه تمام شبانه‌روز با افكار و اطلاعاتی كه از ناحیه او می‌رسید دست به گریبان بودید، خواه و ناخواه طرز فكر و استنتاجات شما هم مانند او می‌شود و این‌جا است كه در نتیجه بدل مطابق با اصل خواهد بود. سكرتر اظهار داشت: این سرّ اول از آن دو سرّی كه وزیر دستور داده بود در اختیارت بگذارم.

اما سرّ دوم را بعد از یك ماه در اختیارات خواهم گذارد كه این كتاب را با دقّت و تعمّق مطالعه كنی(همان كتاب هزار صفحه). من كتاب را با دقّت مطالعه كردم، و نكته‌های تازه‌ای راجع به اوضاع محمّدی‌ها از مطالعه این كتاب برایم كشف شد و ضمناً علّت انحطاط و سقوط آن‌ها را به ‌دست آوردم و نقاط ضعف مسلمانان را كاملاً متوجّه شدم؛ هم‌چنان‌ كه نقاط قوّت و عوامل نیروبخشی آن‌ها برایم روشن شد.

علاوه بر این دانستم چگونه باید نقاط قوّت و عوامل نیروبخشی آن‌ها را منهدم كرد و به نقاط ضعف تبدیل نمود.

امّا نقاط ضعف مسلمانان را كه از آن كتاب متوجّه شدم از این قرار بود:

1. اختلاف بین سنّی و شیعه، اختلاف بین ملّت‌ها و دولت‌ها، اختلاف بین دولت ایران و عثمانی، اختلاف بین قبایل و عشایر، و اختلاف بین علماء و دولت.

2. كسالت و خمودی ملّت مسلمان و فقدان بیداری و توجّه.

3. جهل و بی‌سوادی كه عموم اجتماعات مسلمان‌ها را به استثناء عدّه كمی فراگرفته بود.

4. توجّه خاص متدینین به آخرت و بی‌توجّه بودن آن‌ها به دنیا و زندگی دنیا.

5. استبداد و دیكتاتوری دولت‌های اسلامی.

6. امنیّت نداشتن راه‌ها و عدم وسایل ارتباط جمعی بین آنان.

7. فقدان بهداشت عمومی به ‌طوری‌ كه همواره شهرهای مسلمان‌نشین از میكروب وبا و طاعون مالامال است.

8. خرابی و ویرانی شهرها و بایر بودن اراضی و سرزمین‌ها و بسته شدن نهرها و قنات‌‌ها و خلاصه نقص كشاورزی.

9. استبداد رأی و شیوه ملوك الطوایفی در اداره تمام شئون مملكت‌های مسلمان، به‌طوری كه در بین آن‌ها نه قانون و نه نظام و نه مقیاس و میزانی در كار است و هركس در رأس هر اداره و سازمان، خودمختار و خودرأی هر چه می‌خواهد می‌كند. البته از نظر ظاهر به قرآن احترام می‌كنند، ولی قرآن از نظر آن‌ها ارزش قانونیش را از دست داده است.

10. ضعف شدید اقتصاد به‌طوری‌كه فقر در تمام شهرها و خانواده‌ها سرایت كرده است.

11. نداشتن ارتش منظّم و وسایل جنگی مجهّز و وجود اسلحه‌های كهنه و خراب.

12. ناچیز شمردن زن و تضییع حقوق زنان.

13. كثافت زیادی كه خیابان‌ها و بازارهای آن‌ها را فراگرفته و همه زندگی آنان را آلوده نموده است.

البته در كتاب بعد از ذكر هر یك از نقاط ضعف این نكته را هم متذكّر شده بود كه اصل قانون اسلام و دستور پیغمبر(ص) برخلاف این است، پس لازم است كاری كنیم كه مسلمان‌ها از حقیقت دین‌شان با خبر نشوند تا این نقاط ضعف در آن‌ها ثابت بماند.

در آن كتاب به نكات ذیل اشاره شده بود كه اسلام برخلاف وضع موجود مسلمانان:

1. آن‌ها را به اتحاد و یگانگی و همكاری فرمان داده و در قرآن می‌فرماید: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(3) «چنگ بزنید به ریسمان خدا همگی و پراكنده نشوید.»

2. آنان را به تحصیل علم و دانش‌آموزی واداشته، در حدیث است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَهٌ عَلی كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهُ» «دانش‌آموزی بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»

3. آنان را به بیداری و هوشیاری متوجّه نموده،‌ قرآن می‌گوید: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِینَ(4) «سیر كنید در كره زمین.»

4. آنان را به برپاداری اصول عمران و آبادانی دستور داده قرآن می‌گوید: وَ مِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(5) «بعضی از آن‌ها كسی است كه می‌گوید خدایا در دنیا و آخرت به ما نیكویی عنایت فرما.»

5. خدا آنان را امر به مشورت با یكدیگر فرموده و از استبداد رأی برحذر داشته است، قرآن می‌گوید: وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(6) «امر زندگانی آنان بین آن‌ها به مشورت گذارده می‌شود.»

6. آن‌ها را به ایجاد امنیّت راه‌ها دستور داده است، در قرآن گفته: هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ(7) «راه بروید در پشت زمین.»

7. و نیز اسلام مسلمان‌ها را امر فرموده كه در مورد تأمین سلامتی جسم‌شان كوشا باشند و بهداشت را رعایت كنند؛ هم‌چنان‌ كه در حدیث آمده «دانش‌ها چهار قسم‌اند علم فقه برای حفظ دین، علم طب برای حفظ بدن، علم نحو برای حفظ زبان از خطا در گفتار، علم نجوم برای محاسبه زمان‌ها.»(8)

8. و نیز مسلمانان را به بهره‌برداری از منابع طبیعی تشویق فرموده است، قرآن می‌گوید: هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(9) «همه چیز در زمین را خدا برای شما خلق فرموده»

9. و آن‌ها را به نظم امور دستور داده است، در آن‌جا كه قرآن می‌فرماید: وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن كُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ(10) «همه‌چیز را منظّم رویاندیم» و در حدیث آمده «وَ نَظْمِ أمْرِكُمْ» «بر شما باد به منظّم كردن برنامه‌هایتان.»

10. و اسلام به مسلمانان دستور داده كه در مقام پیشرفت اقتصاد خود بكوشند، چون در حدیث آمده «منَ لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ» «هركس در دنیا نتواند معاش خود را تأمین كند، قدرت تأمین سعادت آخرت را نخواهد داشت.»

11. آنان را به تأمین قوای نظامی و تشكیلات جنگی فرمان داده است، چون قرآن گفته: وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ(11) «هرچه می‌توانید برای آن‌ها نیرو فراهم كنید.»

12. آنان را به نظافت دستور می‌دهد، در حدیث است «اَلْنِظافَةُ مِنَ الایمانِ» «نظافت از ایمان است.»

13. آنان را به رعایت حقوق زن وادار فرموده، قرآن می‌گوید: وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَكُیمٌ(12) «در برابر وظیفه‌ای كه زنان اجرا می‌كنند بهره نیكی را مستحق می‌شوند.»

امّا نقاط قوّت و عوامل نیروبخشی مسلمانان كه در آن كتاب ضبط شده بود و به نابود ساختن آن‌ها توصیه شده بود.

1. امتیازات قبیله‌ای، فامیلی، نژادی، جغرافیایی و زبان از نظر مسلمان‌ها لغو و غیرقابل اهمیّت است، و همدیگر را از خود می‌دانند.

2. ربا و احتكار و فحشاء و شراب و خوك را حرام و نجس می‌دانند.

3. به علماء خود خیلی علاقه‌مندند.

4. سنّی‌ها سلطان و حاكم را خیلی احترام می‌كنند و او را نماینده پیغمبر(ص) می‌دانند، اطاعتش را واجب می‌پندارند.

5. جهاد و مبارزه با دشمن از نظر آن‌ها واجب است.

6. شیعیان، غیرمسلمان را از هر مذهب و دینی نجس می‌دانند.

7. معتقدند كه اسلام بالاترین ادیان است و برتر از او دینی در جهان نیست.

8. شیعیان ساختن كنیسه یهود را در شهرهای خود مانع می‌شوند.

9. نظر اكثر مسلمانان این است كه باید یهود و نصاری از جزیرة‌العرب خارج شوند.

10. در مورد عبادات سه‌گانه (نماز، روزه، حج) ممارست شدیدی دارند.

11. شیعیان ادای خمس را واجب می‌دانند، و یک پنجم اضافه درآمد سالیانه خود را به علماء می‌پردازند.

12. به عقیده اسلامی خود سخت پای‌بندند.

13. فرزندان خود را به روش پدران و نیاكان مسلمان خود تربیت می‌كنند؛ به ‌طوری‌ كه جدا كردن هیچ فرزندی از روش پدرش امكان‌پذیر نیست.

14. زنان آن‌ها با حجاب ‌هستند و این امر موجب شده كه فحشاء و فساد در جوامع آن‌ها سرایت نمی‌كند.

15. نماز جماعت در بین آن‌ها مرسوم است و این برنامه باعث می‌شود كه روزی چند بار دور هم جمع شوند.

16. قبور پیغمبر(ص) و فرزندان پیغمبر(ص) و بزرگان مذهبی آن‌ها مركز تجمع آن‌ها است، و به‌ عنوان زیارت این قبور اجتماعات بزرگی تشكیل می‌یابد.

17. در بین آن‌ها اشخاصی كه از نظر نسب متّصل به پیغمبر(ص) هستند مورد احترام دیگرانند و لذا همیشه مردم با دیدن این افراد به یاد پیغمبر(ص) می‌افتند.

18. شیعیان حسینیه‌های زیادی دارند كه در مواقع عزاداری در آن حسینیه‌ها اجتماع می‌كنند و واعظان و گویندگان در آن اجتماعات سخنرانی می‌كنند و مردم را به حفظ ایمان و كردار نیك تحریك می‌نمایند.

19. امر به معروف و نهی از منكر (نظارت ملی) از نظر آن‌ها واجب است.

20. به ازدواج مقیّدند و تكثیر نسل و تعدّد زوجات را مستحب می‌دانند.

21. از نظر آن‌ها اگر یك فرد بتواند غیرمسلمانی را به اسلام بیاورد بهتر است از اینكه دنیا را به او بدهند.

22. معتقدند كه اگر هر یك از آن‌ها سنّت و یا بنای خیری را بنیان‌گذاری كند، پاداش عموم برنامه‌های نیك و عبادی كه در آن بنا و یا به‌وسیله آن سنّت انجام بگیرد به او تعلّق دارد.

23. حدیث و قرآن از نظر آن‌ها خیلی مورد توجّه است، و پیروی از آن دو را سبب بهشت و ثواب می‌دانند.

پس از ذكر نقاط قوّت و عوامل نیروبخشی مسلمانان در آن كتاب توصیه شده بود كه باید برای از بین بردن این عوامل و توسعه دادن نقاط ضعف كوشید، و كیفیّت اجرا این دو برنامه را راهنمایی كرده بود.

امّا در مورد توسعه نقاط ضعف مسلمان‌ها دستورات آن كتاب از این قرار بود:

1. تنها راه تشدید اختلافات، ایجاد بدبینی بین اصناف و طبقاتی است كه با هم در نزاعند و باید كتاب‌هایی را منتشر كرد كه این اختلاف را دامن بزند و برای اجرای این منظور باید بودجه كافی مصرف گردد.

2. برای ادامه جهل و بی‌سوادی آنان باید از افتتاح مدارس و انتشار كتاب‌ها جلوگیری كرد و تا آن‌جا كه امكان دارد كتاب‌ها و ذخایر علمی آن‌ها را باید سوزانید. علاوه بر این‌ها مردم را نسبت به مدارس دینی بدبین كرد تا فرزندان خود را در آن مدارس نگذارند و تنها راه اجرای این نكته اتهامات نابجا به رجال دینی است.

3 و 4. راه باقی گذاردن مردم بر غفلت و خفتگی این است كه باید بهشت و آخرت را به نظر آن‌ها زیاد جلوه داد و سر مردم را باید به اذكار و ادعیه بند كرد. برای اجرای این منظور باید حلقه‌ها و جمعیّت‌های صوفی‌گری را تقویت نمود و اشعار و غزلیات «به‌ویژه منظومات مثنوی و كتاب‌های محی‌الدّین عربی» را ترویج كرد.

5. قسمت دیكتاتوری دولت و حكومت‌های مسلمانان را باید به این ترتیب تقویت كرد كه به مردم القاء نمود این حكّام دیكتاتور، ظلّ‌الله‌اند و از روز اول حكومت اسلام بر اساس شمشیر بوده است، حتی أبوبكر و عمر و عثمان و علی(ع) و سایر خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس همه با قدرت شمشیر حكومت می‌كردند. عمر با تهدید مردم و سوزاندن خانه‌های افرادی كه تسلیم نمی‌شدند از جمله خانه فاطمه(س) دختر پیغمبر(ص) روی كارآمد، و عمر با نصب أبوبكر، و عثمان با فرمان عمر حكومت را به چنگ گرفتند، و علی(ع) را هم یك عدّه از انقلابیّون روی كار آوردند، و معاویه با زور و قلدری و جنگ مملكت را گرفت. پس این‌ها همه دلالت می‌كند كه باید حكومت اسلام براساس دیكتاتوری باشد.

6. ناامنی راه‌ها و شهرها را باید از طریق وادار كردن حكّام و زما‌مداران به لهو و لعب تقویت كرد. باید حكومت‌ها را با هوس‌بازی و عیّاشی مشغول نمود تا از تعقیب خائنین و دزدان بازداشته شوند، از آن طرف باید دزدها و گردن‌كش‌ها را تقویت كرد و به آنان اسلحه داد و آن‌ها را به اغتشاش وادار كرد.

7. برای ادامه وضعیت عدم بهداشت عمومی در جامعه باید فكر درمان را از مغز مردم بیرون آورد و راهش این است كه مذهب جبر را باید در بین مسلمانان تقویت نمود.(هرچه خدا بخواهد همان می‌شود، اگر خدا خواست كه انسان بمیرد هیچ علاجی نتیجه ندارد واگر خدا بخواهد شفا بدهد احتیاج به دارو و درمان و طبیب نیست.)

8. برای ادامه خرابی شهرها و ویرانی دیار و بلاد باید نكته‌ای كه در شماره 3 و 4 توضیح داده شد اجرا شود؛ مردم را باید به جهات روحی و شئون معنوی خشك توجّه داد و مكتب‌های عرفان بافی و صوفی‌گری را بین آن‌ها ترویج كرد.

9. برای تشدید خودرأی بودن‌حكّام و خودسربودن مأمورین باید به مسلمانان تلقین نمود كه اسلام فقط دین عبادت است و دین قانون و تشكیلات‌ اداری نیست و‌لذا پیغمبر(ص) و جانشینان او اداره و وزارتخانه و قانون نداشتند.

10. در مقام ایجاد ركود اقتصادیِ مسلمانان باید تا آن اندازه كوشید كه محصولات كشاورزی آن‌ها را آتش زد و كشتی‌های تجارتی آنان را در دریا غرق نمود، در بازارها و مراكز تجارتی آتش سوزی‌های بزرگ ایجاد كرد، و نقشه‌ای كشید كه بعضی مزارع بسیار حاصل‌خیز آنان به صورت باتلاق درآید و در آب‌های آشامیدنی مردم سمّ ریخت.

11. برای اخلال در شئون نظامی و تشكیلات ارتشی كشورهای اسلامی باید حكومت‌ها و اطرافیان آن‌ها را به فساد و شراب‌خواری و عیّاشی كشاند تا تمام بودجه را در امور شخصی و خوش‌گذرانی‌های فردی خود مصرف كنند و بودجه كافی برای تهیّه اسلحه و تنظیم هزینه ارتش نداشته باشند.

12. باید در مورد تحقیر زن در اجتماعات اسلامی كوشش كرد و زن را به صورت موجودی غیرقابل توجّه و اینكه همه چیز او بد است و دارای هیچ حق و حدّی در اجتماع نیست، معرّفی كرد.

13. برای تثبیت كثافت و آلودگی محیط زیست آنان باید از ازدیاد آب جلوگیری كرد و باید در تخریب منابع آبیاری آنان كوشید.

امّا طرح‌هایی كه آن كتاب در مورد از بین بردن نقاط قوّت و عوامل نیروبخشی مسلمانان ذكر كرده بود:

1. باید امتیازات فامیلی و تبعیضات نژادی و امتیازات جغرافیایی و زبان و لغت را در آن‌ها تشدید و ترویج كرد، و به دنبال آن باید سوابق تاریخی و ملّی هر ملّت مسلمان را كه مربوط به قبل از اسلام آوردن آنان بوده است برای آن‌ها به رخ كشید، و به اصطلاح حس ملیّت‌خواهی هر جمعیّتی را به‌عنوان پای‌بند شدن به اصول ملّی قبل از اسلام‌شان تحریك نمود؛ مثلاً تاریخچه فراعنه و سوابق تمدّن قبطیان را در مصر و مجوست را در ایران و سوابق تاریخی كلده و آشور را در عراق به مردم مسلمان، زیاد تلقین نمود، و به این وسیله بین ملّت‌های مسلمان اختلاف ایجاد كرد.

2. باید شراب و قمار و فحشا و گوشت خوك را بین مسلمان‌ها زیاد شایع كرد. برای اجرای این منظور باید اقلیّت‌های مذهبی(به‌ویژه یهودی‌ها و مسیحی‌ها) را در كشورهای اسلامی كمك كرد كه این امور را در بین مسلمانان شایع كنند. وزارت مستعمرات بریتانیا باید بودجه كلانی به این برنامه اختصاص بدهد و كارمندان مخصوص را برای شایع كردن این مفاسد در بلاد ‌‌اسلامی استخدام كند و هركدام كه توانستند در این‌خصوص، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته باشند جایزه‌های ارزنده از طرف وزارتخانه حائز گردند تا هرچه زودتر با سرعت هرچه بیشتر این چهار قلم فساد در بین جوامع اسلامی شایع شود هم‌چنین باید به كارمندان دولت بریتانیا كه در كشورهای اسلامی ساكن ‌هستند (از قبیل كارمندان سفارتخانه‌ها) دستور داده شود كه به شراب‌خواری و قماربازی و فحشاء تظاهر كنند و این اعمال را به رخ مسلمانان بكشند و اگر احیاناً از طرف حكومت‌های اسلامی مورد تعقیب قرار گرفتند باید دولت بریتانیا از آن‌ها حمایت كامل انجام دهد، گذشته از آن چهار قلم بزرگ فساد، باید ربا را به هر وسیله‌ای كه شده در بین مسلمانان به بار ‌آورد و آن‌ها را به مخالفت قوانین قرآن جَری(13) می‌كند، زیرا وقتی این قانون بزرگ را كه قرآن در مورد منع آن این همه سفارش كرده تخلّف كردند برای تخلّف سایر قوانین هم جرأت پیدا می‌كنند، و برای اجرای این برنامه باید ابتدا به مسلمانان تلقین كرد كه ربای دو برابر حرام است زیرا خدا فرموده: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (14) «ربا را چند برابر نخورید.» امّا ربای كمتر از دو برابر حرام نیست.

3 و 4. لازم است ارتباط و علاقه مسلمانان با علماء و دانشمندان مذهبی‌شان تضعیف شود، و برای این كار باید تهمت زیادی به علماء زد و بعضی از افراد را استخدام نمود كه در لباس علمای اسلامی درآیند، و اعمال خلاف بسیار زننده انجام دهند تا مردم به این طبقه بدبین شوند، و باید یك عدّه از این مأمورین را در الأزهر مصر و در جامعه علیه آستانه و در حوزه علمیه نجف داخل كرد.

وسیله دیگر برای جدا كردن مردم از علمای دین افتتاح و تأسیس مدارس بچه‌گانه به‌وسیله كارمندان وزارت مستعمرات است، در این مدارس باید بچه‌های مسلمان را از همان ابتدای طفولیّت و کودکی ضدّ علماء و روحانیون اسلامی تربیت كرد، و بدی‌های آنان را به بچه‌ها گوشزد نمود، و باید به آن‌ها تلقین كرد كه این علماء سرگرم لذائذ و عیش و نوش هستند و پول ملّت را صرف خوشگذرانی خود می‌كنند.(15)

5. در موضوع وجوب جهاد باید مسلمان‌ها را به شك انداخت و به آن‌ها تلقین كرد كه جهاد فقط در زمان پیغمبر(ص) و در ركاب آن حضرت واجب بوده و هم اكنون واجب نیست.

6. اعتقاد به نجاست كفّار را باید از مغز شیعیان خارج كرد و این استدلال را بایستی در فكر آن‌ها جا داد كه خدا در قرآن در مورد اهل كتاب فرموده:

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یَكْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ(16) غذای اهل كتاب بر شما حلال است و «غذای شما بر آنان حلال» و اینكه پیغمبر(ص) یك زن یهودی داشت به نام «صفیه» و یك زن نصرانی داشت به نام«ماریه» و چگونه ممكن است كه زن پیغمبر(ص) نجس باشد؟

7. باید مسلمانان را به این نكته پایبند كرد كه مقصود از اسلام و مسلمانی، متدیّن بودن و دین داشتن است؛ چه دین یهودی یا نصرانی یا محمّدی، چون در قرآن از قول یوسف(ع) نقل كرده كه از خدا خواست: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ(17) «خدایا مرا مسلمان بمیران.» در حالی‌كه هنگام مرگ یوسف پیرو محمّد(ص) نبود، و ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) از خدا خواستند: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ(18) «پروردگارا ما دو نفر را مسلمان قرار بده» وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ(19) «و به نقل قرآن یعقوب به پسرانش گفت: هرگز نخواهید مرد مگر اینكه مسلمان باشید.»

8. و نیز باید این فكر را از شیعیان گرفت كه نباید از ساختن كلیسا و كنیسه در شهرهای خود جلوگیری كنند، چون قرآن به اهل كتاب می‌گوید: الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ(20) «اگر این نبود خدا بعضی افراد را به بعض دیگر دفع می‌كرد هرآینه صومعه‌ها (معبد مسیحیان) و بیع (عبادتگاه یهود) و صلوات (عبادتگاه مجوس) خراب می‌شد،و پیغمبر(ص) و خلفای آن حضرت این مكان‌ها را خراب نمی‌كردند؛» بلكه احترام می‌نمودند و محل‌های عبادت از نظر اسلام محترم هستند.

9. در این دو حدیثی كه بین مسلمانان معروف است: «اُخْرُجُوا الیَهود مِن جَزیرَةِ العَرَبِ» «یهود را از جزیره العرب خارج كنید.» و «لا یَجتَمِعُ دینان فی جَزیرةِ العَرَبِ» «دو دین در جزیره العرب قابل جمع نیست» باید تشكیك كرد، و به آن‌ها باوراند كه اگر این احادیث صحیح بود، پیغمبر(ص) زنان یهودی و نصرانی نمی‌گرفت هم‌چنین زن صحابی پیغمبر «طلحه» یهودیه نبود و با نصارای نجران مفاوضه نمی‌كرد و قرار جزیه نمی‌گذاشت.

10. باید مسلمانان را از عبادت بازداشت، و به آن‌ها تلقین كرد كه خدا از عبادت و اطاعت شما بی‌نیاز است، مخصوصاً نسبت به موضوع حج، باید به هر وسیله‌ای كه شده مسلمانان را از ادای فریضه حج جلوگیری كرد، و اصولاً از هر نوع عبادتی كه موجب تشكیل اجتماع آن‌ها در یك مكان معیّن و موجب ایجاد انس و الفت آنان با یكدیگر گردد مثل نماز جماعت یا حضور در مجالس عزاداری و روضه‌خوانی امام‌حسین(ع) باید شدیداً ممانعت كرد، و اساساً باید از ساختن مساجد و حسینیه‌ها و مدارس علمی دینی و تعمیرات كعبه و قبور پیغمبر(ص) و بزرگان اسلام جلوگیری شدید به عمل آورد.

11. باید در موضوع وجوب خمس بین شیعیان تشكیك نمود و به آن‌ها آموخت كه خمس مخصوص غنائم جنگی است كه از میدان نبرد به دست بیاید، و به هر نوع درآمدی كه مربوط به كاسبی و پیشه‌وری و هنرمندی باشد خمس تعلّق نمی‌گیرد. غیر از این جهت باید شیعیان را در این موضوع مردّد ساخت، كه خمس مستقیماً به پیغمبر(ص) یا امام(ع) پرداخت گردد، نه به عالم دینی و مرجع مذهبی، و از جهت سوم باید در گوش آن‌ها زمزمه نمود كه این خمسی كه شما به علماء می‌پردازید با این پول این‌ها خانه و قصر و مستقلّات تهیّه می‌كنند و آن‌ها را در مورد موارد صحیح خودش، مصرف نمی‌نمایند.

12. باید مسلمانان را در مورد عموم عقاید اسلامی مردّد نمود، و به آن‌ها تلقین كرد كه اسلام دین خودرأیی و استبداد نظر است، و آیینی است كه عمل به احكام آن امكان‌پذیر نیست، و خلاصه دینی است كه مرتب از آن تخلّف می‌شود؛ دلیلش وجود این همه اغتشاشات و دزدی‌ها در ممالك اسلامی است.

13. باید بین فرزندان و پدران از نظر عقیده و فكر و سلیقه جدایی انداخت، تا در نتیجه فرزندان از تحت پرورش پدران خارج شوند، و در این ‌صورت نوجوانان و جوانان به دامن تربیت ما خواهند آمد و به خوبی می‌توانیم آن‌ها را از افكار اسلامی و از دامن علمای اسلام جدا كنیم.

14. به هر وسیله‌ای شده باید زن مسلمان را از حجاب اسلامی خارج كرد، و بی‌حجابی را در بین زنان مسلمان رایج نمود. ابتدا برای گول زدن آن‌ها كه حجاب را كنار بگذارند باید به آن‌ها تفهیم كرد كه حجاب به صورت چادر و یا عبا مربوط به اسلام نیست؛ چادر لباس قدیمی ایرانیان قبل از اسلام بوده و عبا لباسی است كه خلفای عباسی برای زنان مسلمان رسم كرده‌اند و این یك لباس اسلامی نیست. مردم صدر اسلام زنان پیغمبر(ص) را می‌دیدند و زنان در همه شئون و مشاغل مردان مداخله می‌كردند. وقتی زن‌ها از حجاب بیرون آمدند خواه ناخواه مردها و جوانان فریفته آنان می‌شوند و در نتیجه فساد در كانون خانواده‌ها رخنه می‌كند. برای اجرای این برنامه اول باید سعی كرد زنان غیرمسلمانی كه در كشورهای اسلامی هستند از حجاب خارج شوند تا در نتیجه زنان مسلمان از آن‌ها پیروی كنند.

15. معمولاً برای بر‌هم زدن نمازهای جماعت‌ باید از این راه نفوذ كرد كه امامان جماعت‌ را به فسق نسبت داد، و برای آن‌ها یك نوع اتهاماتی درست كرد كه فسق آن‌ها بر مردم ثابت شود و یا اینكه بین امامان جماعت‌ و مأمومین اختلاف به‌وجود آورد.

16. قبور پیغمبر(ص) و بزرگان‌دین و حرم‌های آن‌ها عامل‌بزرگ نیروبخشی مسلمین به حساب می‌آید، باید در مقام از بین بردن و نابود ساختن آن‏ها كوشید، و مردم را از زیارت این حرم‌ها منصرف كرد؛ به این شكل كه گفته شود در زمان پیغمبر(ص) این حرم‌ها نبود پس وجود این‏ها چون بعد از شریعت اسلام بوده بدعتی است در اسلام و از طرف دیگر باید در اصل راست بودن این قبور تشكیك كرد؛ به این صورت که قبر پیغمبر(ص) این‌جا نیست، و در «ابواء» كنار قبر مادرش است، و أبوبكر و عمر هم در بقیع دفن شده‌اند و قبر عثمان معلوم نیست، قبر علی(ع) در نجف نیست و در بصره است، و این قبر نجف قبر مغیرة بن شعبه است و حسین(ع) هم سرش در مسجد حنانه دفن شده و جسدش معلوم نیست كجا است؛ در كاظمین قبر دو خلیفه عباسی است، نه قبر موسی بن جعفر(ع) و امام جواد(ع) و در مشهد هم قبر‏هارون، است نه قبر امام رضا(ع) و در سامرا هم قبرهای خلفای بنی‌عباس می‌باشد، نه قبر امام‏هادی(ع) و امام عسكری(ع)؛ باید تمام قبرها و ساختمان‌ها و ضریح‌هایی كه در بقیع است از بین برد و بقیع را با خاك یكسان نمود.

و خلاصه باید در خراب كردن تمام این حرم‌ها و ضریح‌ها و گنبدها كه در شهرهای اسلامی به نام قبور بزرگان دین است با تمام قدرت كوشید.

17. باید مسئله سیادت و انتساب به پیغمبر(ص) از بین مسلمانان رخت بربندد، زیرا این‌كه عدّه‌ای به‌عنوان اینكه منسوب به پیغمبرند مورد احترام مردم هستند، آن‌ها را به یاد خود پیغمبر(ص) می‌اندازد و خاطره پیغمبر(ص) و احترام او را در بین مسلمانان تجدید می‌كند، باید در نسب این اشخاص تشكیك كرد، و عمامه سبز و یا سیاه كه علامت این افراد است از اختصاص آن‌ها درآورد و افراد غیرسیّد را وادار كرد كه این عمامه‌ها را به سر بگذارد، و یك عدّه سادات قلّابی كه مردم آن‌ها را می‌شناسند سیّد نیستند در بین اجتماعات باید ظاهر كرد تا اینكه نسبت به سایرین هم، افراد مشكوك شوند، كم كم امتیاز ظاهر این عدّه لغو گردد.

هم‌چنان‌كه این طرح برای از بین بردن علماء مذهبی هم مؤثر است؛ زیرا وقتی لباس و عمامه كه امتیاز ظاهری و یونیفورم آنان است(تحت عنوان لزوم اتحاد شكل) از آن‌ها گرفته شد، كم كم موقعیّت اجتماعی آن‌ها هم از بین می‌رود و از نفوذ آنان كاسته می‌شود.

18. به هر ترتیبی شده باید حسینیه‌ها را خراب كرد و مجالس عزاداری كه به عنوان تعظیم و احترام حسین(ع) بین شیعیان برگزار می‌شود باید تعطیل گردد، یا لااقل خطبا و وعاظ را باید تقلیل داد. برای اجرای این منظور باید وعاظ و گردانندگان حسینیه و مجالس و مراسم عزاداری را متهم كرد تا در نتیجه علاقه و اطمینان مردم از این طبقه قطع شود.

19. باید در بین مسلمانان آزادی را (به معنی بی‌بندوباری) ترویج كرد، و به آن‌ها تلقین نمود كه امر به معروف و نهی از منكر معنی ندارد، و هركس باید در كار خود آزاد باشد. این جملات را باید بین آن‌ها زمزمه كرد و به زبانشان داد:

«عیسی به دین خود، موسی به دین خود؛ كسی را در قبر دیگری نمی‌گذارند، موضوع امر و نهی و جلوگیری وظیفه دولت است، مردم حق دخالت در كار همدیگر را ندارند.»

20. باید موضوع ازدواج را بین مسلمان‌ها خیلی سنگین قرار داد و مخصوصاً از تعدّد زوجات جلوگیری كرد و باید این قانون بین آن‌ها تثبیت گردد كه عرب حق ندارد زن ایرانی بگیرد، و نیز ترك حق ندارد زن عرب بگیرد.(21)

21. باید جلوی ترویج و تبلیغ اسلام را گرفت و به مسلمان‌ها تلقین كرد كه اسلام دین قبیله‌ای است و مخصوص عرب است؛ چون قرآن می‌گوید: وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ(22) «قرآن ذكری است برای تو و قومتت.»

22. صدقات جاریه و سنّت‌های حسنه از قبیل موقوفات و تأسیسات خیریه را باید به تدریج از بین برد، و از دست مردم گرفت، و اجرای این برنامه‌ها را به صورت وظیفه دولت‌ها قرار داد، با این استدلال که مردم حق ندارند مدرسه و مسجد و یا پرورشگاه بسازند، و این‌ها كار دولت است، و باید دولت این برنامه‌ها را اجرا كند.

23. باید در وضع قرآن مسلمانها دست برد به این معنی که اولاً آن‌ها را از معانی و تفاسیر قرآن باید منصرف كرد، و آنان را به قرائت و زیباسرایی و حفظ اصول تلفظ لغات وادار نمود و این شک را در بین آن‌ها ایجاد كرد كه قرآن تحریف شده و باید با هر دستی شده آیاتی را كه در قرآن در مذمّت یهود و نصاری است از آن بیرون آورد، و به هر ترتیبی كه امكان دارد باید برای مسلمان‌های غیرعرب قرآن را به زبان‌های محلّی(مثل تركی و فارسی) ترجمه كرد و آن‌ها را از خواندن قرآن‌های عربی منع نمود؛ هم‌چنان‌ كه باید كم كم این رسم را در بین آنان متداول كرد كه از اذان و نماز و دعای عربی هم خودداری كنند و این‌ها را به زبان محلّی خود ادا نمایند.(23) علاوه بر این‌ها باید در احادیث آن‌ها هم دست برد و مسلمان‌ها را نسبت به احادیث و اخبار مذهبی‌شان بدبین كرد.

این‏ها نكاتی بود كه از آن كتاب به یاد دارم، اسم آن كتاب «چگونه اسلام نابود می‌شود؟» بود، و آن كتاب مهم‌ترین برنامه‌ها را در اجرای هدفم در اختیارم گذارد. وقتی كتاب را به سكرتر برگرداندم و شگفتی خودم را از مطالب كتاب به او اظهار كردم، گفت:

بدان! در مقام اجرای برنامه‌های این كتاب تو تنها نیستی بلكه تا به امروز وزارتخانه موفق شده پنج هزار نفر را برای اجرای این برنامه‌ها استخدام كند و در ممالك و جوامع اسلامی منتشر سازد كه تو یكی از آن‌ها هستی. وزارت مستعمرات پیش بینی كرده كه برای اجرای این نكات و برنامه تا صد هزار نفر را استخدام كند، و روزی كه توانستیم تعداد جاسوسان و كارمندان خود را به این اندازه برسانیم، آن روز می‌توانیم اسلام و كشورهای اسلامی را ساقط نماییم.

سپس سكرتر اضافه كرد: من به تو مژده می‌دهم دیرترین مدّتی‌كه ما می‌توانیم به همه این آمال نائل شویم و عموم منویات‌مان اجرا گردد بیش از یك قرن نیست. اگر خودمان در آن زمان نباشیم فرزندان ما در آن هنگام هستند و به زودی این پیشرفت و قدرت را خواهند دید،و این مثل معروفی است كه می‌گویند: «دیگران كاشتند و ما خوردیم، ما می‌كاریم دیگران بخورند.»

آری آن هنگامی كه سرور اقیانوس‌ها (بریتانیا) موفق شد اسلام را از بین ببرد و بر كشورهای اسلامی مسلّط گردد، زمانی است كه مسیحیّت توانسته انتقام دوازده قرن ذلّت و نكبتی را كه زیر بار قدرت‌های اسلامی تحمّل كرده بگیرد. سكرتر گفت: جنگ‌های صلیبی نتوانست انتقام مسیحیّت را از اسلام بگیرد و فایده‌ای نداشت، هم‌چنان‌ كه مغول نتوانستند با همه كشتار بی‌رحمانه اسلام را ریشه‌كن نماید؛ زیرا برنامه آن‌ها حساب نشده و بدون نقشه بود، یك سلسله برنامه‌ها و فشارهای نظامی را پیاده كردند، و به زودی هم قدرت آن‌ها و هم آثارش از بین رفت.

ولی اكنون امپراطوری بزرگ ما در مقام نابودی اسلام با یك نقشه حساب شده دقیق و با صبر طولانی پیش می‌رود؛ البته ما هم در هر حال نیاز به یورش و كوبیدن نظامی داریم؛ ولی این برنامه در انتهای كار پیاده می‌شود و آن هنگامی است كه ما توانسته‌ایم خود اسلام و معارف و حقایق آن را نابود كنیم و تاروپودش را از هم بگسلیم.

البته سیاستمداران دولت عثمانی در آستانه خیلی مقتدرند، و عین نقشه ما را برای تحكیم استعمار خودشان در كشورهای عربی پیاده كرده‌اند، برای پرورش كودكان مدارسی افتتاح نمودند و در آن مدارس قدرت و محبوبیّت خود را به بچه‌ها تلقین می‌كنند، در شهرهای اسلامی كنیسه‌های یهود را با دست‌های دیگر می‌سازند، شراب‌خواری و قمار و فحشا را بین آن‌ها شایع نموده‌اند، جوان‌ها را از نظر عقاید دینی دچار شك و تردید ساخته‌اند، بین حكومت‌ها و امرای عربی نزاع و اختلاف ایجاد كرده‌اند، زنان زیبای مسیحی را در كانون خانواده‌های اصیل و بزرگان آن‌ها جا داده‌اند تا آن‌جا كه كم كم وحدت مسلمان‌ها را از بین می‌برند، بزرگان آن‌ها را كوچك و موهون ساخته‌اند و بین قبایل جنگ‌ها را تشدید می‌كنند‌ كه در نتیجه همه این برنامه‌ها اسلام در این بلاد ریشه‌كن می‌شود.

خودآزمایی:

1- کتابی که سکرتر در اختیار همفر گذاشته بود، حاوی چه مطالبی بود؟

2- پنج مورد از نقاط ضعف مسلمانان كه در آن كتاب ذکرشده بود را نام ببرید؟

پی‌نوشت‌ها:

1. «محمّد» اسم مستعار مستر همفر بوده است.

2. سوره نساء آیه 59

3. سوره آل عمران آیه 103

4. سوره نحل آیه 36

5. سوره بقره آیه 201

6. سوره شوری آیه 38

7. سوره ملك آیه 15

8. ظاهراً این جمله از گفتارهای حكیمانه حكمای اسلامی است،‌ و آنچه در حدیث آمده این جمله است: «العِلمُ عِلمانِ عِلمُ الأدیانِ وَ عِلمُ الأبدانِ» «دانش دو دانش است یكی علم مربوط به دین‌ها و دیگر علم مربوط به بدن‌ها.»

9. سوره بقره آیه 29

10. سوره حجر آیه 19

11. سوره انفال آیه 60

12. سوره بقره آیه 228

13. جری یعنی جرأت پیدا کردن برای مخالفت

14. سوره آل عمران آیه 130

15. از این یادداشت این نتیجه را می‌گیریم كه عموم افرادی كه در مقالات و نوشته‌های خود یا در كنفرانس‌ها و سخنرانی‌ها روحانیّت و مقامات مقدسه مراجع تقلید را مورد تهاجم قرار می‌دهند، و از هر نوع گستاخی نسبت به آن‌ها خودداری نمی‌كنند، یا خود مستقیماً جاسوس و مأمور اجرای منویات شوم استعمارند، و یا غیرمستقیم در تحت پرورش و تلقین تبلیغات استعمار قرار گرفته‌اند.

16. سوره مائده آیه 5

17. سوره یوسف آیه 101

18. سوره بقره آیه 128

19. سوره بقره آیه 132

20. سوره حج آیه 40

21. نتیجه این مطلب و منع تعدّد زوجات این است كه زن‌های بی‌شوهر و بی‌سرپرست زیاد می‌شوند و وجود آنان باعث فساد و تشییع فحشاء در جوامع اسلامی خواهد بود همچنان كه ازدیاد مردان مجرّد و غیر مسئول هم در این جهت بی‌اثر نخواهد بود.

22. سوره زخرف آیه 44

23. البته این مطلب بزرگ‌ترین عامل در هم شكستن وحدت اسلامی است و یگانگی اجتماعی مسلمانان جهان را كه از ملل و لغات مختلف تشكیل شده‌اند از بین می‌برد، و خوشبختانه تا كنون دشمنان به اجرای این نقشه شوم موفق نشده‌اند.

***

کتاب: وهابیّت ایده استعمار

یادداشت‌های یك جاسوس انگلیسی به نام مستر همفر

ترجمه: سید احمد علم‌الهدی

ناشر: دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: