کد مطلب: ۲۸۹
تعداد بازدید: ۲۰۲۳
تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۳۹۴ - ۰۲:۲۴
به‌مناسبت ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع)| ۱
حضرت عسكرى عليه السّلام پدر بزرگوار ولیّ عصر حضرت بقیّة الله مولانا مهدی ارواحنا فداه، در روز جمعه هشتم ربيع الآخر سال 232 هجری در شهر مدینه منوّره به دنیا آمدند. پدر بزرگوارشان پیشوای دهم حضرت امام هادی علیه السّلام و مادر گرامیشان بانوئی صاحب فضل و کمالات به نام حدیثة یا سلیل بود.

اباالمهدی علیه السّلام

 

مختصری از زندگانی امام علیه السّلام

 

حضرت عسكرى عليه السّلام پدر بزرگوار ولیّ عصر حضرت بقیّة الله مولانا مهدی ارواحنا فداه، در روز جمعه هشتم ربيع الآخر سال 232 هجری در شهر مدینه منوّره به دنیا آمدند. پدر بزرگوارشان پیشوای دهم حضرت امام هادی علیه السّلام و مادر گرامیشان بانوئی صاحب فضل و کمالات به نام حدیثة یا سلیل بود.

مرحوم شیخ عبّاس قمی در منتهی الآمال در توصیف آن مخدّره می گوید: «او در نهایت صلاح و ورع و تقوا و در سرزمین خود پادشاه زاده بوده است، در فضیلت او همین بس که بعد از شهادت امام عسکری علیه السّلام مفزع شیعه و پناه و دادرس ایشان بوده است.

امام هادی علیه السّلام درباره ایشان فرموده اند: سليل مسلولةٌ مِنَ الآفاتِ وَ العاهاتِ وَ الأرجاسِ وَ الأنجاسِ، سلیل از هر آفت و پلیدی و نجاست بیرون کشیده شده است، و سپس آن حضرت به او فرمودند: سَيَهَبُ اللّهُ حُجَّتَهُ عَلى خَلقِهِ يَملَأُ الارضَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً، به زودی خداوند حجّت خود بر خلقش را (به تو) عنایت خواهد کرد که زمین را همان طوری که از ظلم پر شده است، از عدل لبریز خواهد نمود». صاحب کتاب اعیان الشّیعه در شأن او می گوید: «کانَتْ مِنَ العارِفاتِ الصّالِحاتِ، او از زنان عارف و صالح محسوب می شد. نام مبارک حضرت عسکری علیه السّلام حسن و کنیّه ایشان ابومحمّد بود.

آن بزرگوار القاب متعدّدی داشتند که برخی از آن ها عبارتند از: صامت، هادی، رفیق، زکی، تقی. «عسکر» در لغت به معنای لشکر و یا پادگان است و از آن جائی که آن بزرگوار در محلّه ای به نام عسکر و یا در واقع در لشکرگاه (پادگان) حاکمان خبیث عبّاسی و تحت نظر ایشان به سر برده و زندگی می نمودند، به عسکری نیز مشهور گردیدند.

امام عسکری علیه السّلام در سال 260 هجری در هشتم ربيع الاوّل، درحالی که بيست و هشت سال بیشتر از عمر شريفشان نگذشته بود، بر اثر مسمومیّت به شهادت رسیدند. مدّت امامت حضرت هادى عليه السّلام شش سال بود، و در این مدّت با چند تن از خلفای عبّاس هم عصر بودند که عبارتند از: معتزّ، مهتدى، معتمد و حضرت عسکری در زمان خلافت همين معتمد به شهادت رسیده، و در منزلشان در شهر سامراء کنار پدر بزرگوارشان حضرت هادی علیه السّلام دفن شدند.(1)

 

توصیف امام عسکری(ع) از زبان مبارک رسول خدا(ص)

 

حضرت اباعبد الله الحسین علیه السّلام از وجود نورانی رسول اکرم صلّی الله علیه و آله روایتی طولانی نقل می فرمایند که در قسمتی از آن رسول خدا صلّی الله علیه و آله در توصیف حضرت عسکری علیه السّلام می فرمایند: «... وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَكَّبَ‏ فِي‏ صُلْبِهِ‏ نُطْفَةً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ الْحَسَنَ فَجَعَلَهُ نُوراً فِي بِلَادِهِ وَ خَلِيفَةً فِي أَرْضِهِ وَ عِزّاً لِأُمَّةِ جَدِّهِ وَ هَادِياً لِشِيعَتِهِ وَ شَفِيعاً لَهُمْ عِنْدَ رَبِّهِ وَ نَقِمَةً عَلَى مَنْ خَالَفَهُ وَ حُجَّةً لِمَنْ وَالاهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنِ اتَّخَذَهُ إِمَاماً». و خدای تبارک وتعالی در صلب او (علی بن محمّد، امام هادی علیه السّلام) نطفه ای را به وجود می آورد و او را نزد خود حسن می نامد، پس خدای متعال او را نوری در سرزمین ها و جانشینی بر روی زمینش و مایه عزّتی برای امّت جدّش و هدایت کننده ای برای شیعیانش و شفیعی برای ایشان نزد پروردگارش و عقوبتی برای مخالفینش و حجّتی برای کسانی که ولایتش را می پذیرند و برهان و دلیلی برای کسانی که او را به امامت قبول می کنند، قرار می دهد. سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: او (امام عسکری علیه السّلام) در دعای خود (این گونه با خدای متعال) مناجات می کند و می فرماید: «يَا عَزِيزَ الْعِزِّ فِي عِزِّهِ مَا أَعَزَّ عَزِيزَ الْعِزِّ فِي عِزِّهِ يَا عَزِيزُ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ وَ أَيِّدْنِي بِنَصْرِكَ وَ أَبْعِدْ عَنِّي هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَ ادْفَعْ عَنِّي‏ بِدَفْعِكَ وَ امْنَعْ عَنِّي بِمَنْعِكَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ خِيَارِ خَلْقِكَ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا فَرْدُ يَا صَمَدُ». سپس حضرت فرمودند: هر کس با این دعا خدا را بخواند، خدای عزّ و جلّ او را با آن امام بزرگوار محشور فرماید و او را از آتش جهنّم نجات خواهد داد اگرچه آتش بر او واجب باشد.(2)

 

دستگیری از دیگران

 

ابو هاشم جعفرى گفت: يك روز من در خدمت حضرت امام حسن عسكرى علیه السّلام از شهر خارج شديم آن جناب جلو مي رفتند و من نيز از پى ايشان، در بين راه به فكر قرضى افتادم كه موقع پرداخت آن رسيده بود، در اين انديشه بودم كه از چه راهى آن را پرداخت كنم. امام عليه السّلام رو به من نموده فرمودند: خداوند پرداخت مى ‏كند. در اين موقع همان طور كه سوار بودند خم شدند و با شلّاق خود خطى روى زمين كشيده فرمودند: ابو هاشم پائين بيا اين را بردار ولى مطلب را پوشيده و پنهان كن. من پائين آمدم، چشمم به شمشى از طلا افتاد. آن را در كفش خود جاى دادم و به راه افتاديم. با خود فكر كردم كه اگر اين طلا معادل تمام قرضم بود كه بهتر و گر نه، طلب كار را به همين مقدار راضى مي كنم، ولى بايد در مورد مخارج زمستان از خوراك و پوشاك و ساير احتياجات چاره ‏اى انديشيد. امام عليه السّلام براى مرتبه دوّم نگاهى به من نمودند. باز با شلّاق خطى روى زمين كشيدند و فرمودند: برو پائين بردار و پنهان كن، اين مرتبه شمشى از نقره بود، آن را در كفش ديگر خود پنهان كردم، مختصرى راه رفتيم، امام به منزل خود مراجعت نمودند و من نيز به منزل رفته، قرض خود را حساب كردم، بعد شمش طلا را وزن نمودم، بدون كم و زياد معادل همان قرض بود، بعد حساب مخارج زمستان را از هر جهت نمودم، معلوم شد كه چه مبلغ است كه بدون زياده روى و نه سخت‏ گيرى مي توانم زمستان را بسر برم. بعد شمش نقره را وزن كردم مطابق با همان مبلغى كه من پيش بينى كرده بودم درآمد بدون كم و زياد.(3)

 

احترام به سادات

 

حسين بن حسن یکی از نوادگان امام جعفر صادق عليه السّلام در قم زندگى مي كرد و آشكارا به شرب خمر مى‏ پرداخت. يك روز براى احتياجى كه داشت به در خانه احمد بن اسحاق اشعرى رفت كه وكيل اوقاف در قم بود، ولى احمد بن اسحاق به او اجازه ورود نداد، به ناچار با اندوه و ناراحتى به خانه خود برگشت. احمد بن اسحاق آن سال عازم حج شد. همين كه به سامرا رسيد اجازه ورود خواست تا خدمت امام حسن عسكرى عليه السّلام برسد، امّا امام عليه السّلام به او اجازه ورود ندادند و او بسیار گریست و زارى و تضرع نمود تا بالاخره اجازه يافت. وقتى وارد شد عرض كرد: يا ابن رسول اللّه چرا به من اجازه نفرموديد خدمتتان برسم، من كه از شيعيان و ارادتمندان شما هستم. فرمودند: چون پسر عموى مرا از در خانه‏ ات راندى. احمد گريه‏ اش گرفت و قسم‏ ياد كرد كه اجازه ندادن من به واسطه آن بود كه شايد او از شراب خوارى توبه كند. حضرت فرمودند: راست مي گوئى، ولى چاره‏ اى نيست بايد آن ها را گرامى بداريد و احترام كنيد، در هر حال مبادا ايشان را تحقير كنيد و اهانت نمائيد چون انتساب به ما خانواده دارند كه در اين صورت (اگر به ایشان اهانت کنید) زيانكار خواهيد بود. وقتى احمد به قم برگشت بزرگان به ديدن او آمدند. حسين نيز از كسانى بود كه به ديدن احمد شتافت، امّا همين كه احمد او را ديد از جاى جست و به استقبالش شتافت و اكرامش نمود و در صدر مجلس او را نشانيد. ديدن اين همه احترام براي حسین بى ‏سابقه بود و آن را بعيد شمرده، پرسيد: چه شده كه اين قدر به من احترام مي كنى؟ احمد جريان خود را با امام عسكرى عليه السّلام توضيح داد. همين كه حسين شنيد از كار زشت خود پشيمان شد و توبه كرد، به خانه برگشت، تمام شراب ‏هائى كه داشت به زمين ريخت و اسباب و وسائل شراب را شكست و از پرهيزكاران و صالحين و اشخاص با ورع گرديد. پيوسته ملازم مسجد بود و اعتكاف مى‏ كرد و شب زنده‏ دار بود تا مرگ گريبانش را گرفت و نزديك قبر حضرت معصومه علیها السّلام دفن شد.(4)

 

بازی با آب

 

روزی امام عسکری علیه السّلام در ایّام کودکی داخل چاه آبی افتادند. امام هادی علیه السّلام مشغول نماز بودند و زنان فریاد می کشیدند. همین که امام هادی علیه السّلام سلام نماز را گفتند، فرمودند: مشکلی نیست، (آمدند) و دیدند که آب تا لب چاه بالا آمده و امام عسکری علیه السّلام بر روی آب مشغول بازی با آب هستند.(5)

 

درّندگان رام امام علیه السّلام

 

حضرت امام حسن عسكرى علیه السّلام را به نحرير كه مردى بد جنس بود و خيلى بر آقا سخت مى‏ گرفت و اذيّت مي كرد تحويل دادند، يك روز زن نحریر به او گفت : از خدا بترس. مي دانى چه شخصى در زندان تو است. آن زن عبادت و پرهيزگارى امام علیه السّلام را برايش نقل كرده گفت: من مي ترسم كه به واسطه آزار او به عذاب مبتلا شوى. نحرير در جواب زن خود گفت: به خدا او را بين درّندگان مي اندازم. در اين مورد از خليفه اجازه گرفت. امام عليه السّلام را بين درّندگان انداخت. هيچ كس شك نداشت كه اكنون او را پاره پاره مى ‏كنند. از بالا نگاه كردند كه چه شد. ديدند امام عليه السّلام به نماز ايستاده و درّندگان اطرافش را گرفته ‏اند. دستور داد آن حضرت را خارج كنند و به خانه ‏یشان باز گردانند.(6)

 

آزادی از زندان

 

معتزّ خليفه عباسى شخصی به نام ابو هاشم را با گروهى از آل ابى طالب با حضرت عسكرى عليه السّلام در سال دويست و پنجاه و هشت هجری به زندان افكنده بود. ابو هاشم می گوید: به ابو محمّد (امام عسکری) عليه السّلام از تنگى زندان و سنگينى آهن شكايت كردم، حضرت براى من نوشتند: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند، هنگام ظهر كه فرا رسيد مرا از زندان رها كردند و همان طور كه امام فرموده بودند در منزل خود نماز خواندم.

و باز ابوهاشم می گوید: دنيا بر من تنگ گرفت و خواستم به وسيله نامه از آن حضرت مقدارى دينار بگيرم و ليكن حياء مانع شد كه عرض حاجت كنم، هنگامى كه وارد منزلم شدم،آن بزرگوار صد دينار برايم فرستادند، و برايم نوشتند: هر گاه احتياج پيدا كردى شرم و حيا را از خود دور كن و احتياجات خود را (به ما) اظهار نما تا از سختى معيشت رهائى پيدا كنى.(7)

 

کلامی از امام علیه السّلام

 

«مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ». چقدر برای مؤمن زشت و قبیح است که به چیزی رغبت و تمایل داشته باشد که او را ذلیل و خوار می سازد.(8)

 

پی نوشت‌ها

 

برگرفته از کتاب های:

1-ترجمه إعلام الورى ص 485/ بحار الأنوار ج‏50 ص 235/ تعريب منتهى الآمال ج‏2ص 649/ أعيان الشيعة ج‏2ص40.

2-عيون أخبار الرضا عليه السّلام ج ‏1 ص62.

3-زندگانى حضرت جواد و عسكريين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ص227.

4-همان ص282.

5-بحار الأنوار ج ‏50 ص274.

6-زندگانى حضرت جواد و عسكريين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ص269.

7-ترجمه إعلام الورى‏ ص490.

8-تحف العقول ص489.

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی‌زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: