کد مطلب: ۲۹۱۱
تعداد بازدید: ۷۹۳
تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۳۹۸ - ۱۵:۲۴
قصه‌های قرآن| ۶۴
طالوت پیشنهاد دوستش را پذیرفت و باهم به شهر صوف نزد اشموئیل آمدند همین‌که چشمان طالوت و اشموئیل به همدیگر افتاد، مابین دل‌هایشان آشنایى برقرار شد. اشموئیل در همان لحظه طالوت را شناخت، دریافت كه این شخص همان است كه خداوند او را به‌عنوان فرمانده لایق نزدش فرستاده است.
چنان ‌که قبلاً گفته شد، پس از رحلت موسى(ع) بنی‌اسرائیل به ‌فرماندهى یوشع بن نون وصى موسى(ع) به جنگ با زورمندان شام و فلسطین پرداختند تا ارض فلسطین و شهرهاى آن را فتح كنند و این جنگ همچنان ادامه داشت.
بنی‌اسرائیل پس از موسى(ع) داراى پیامبرى بودند كه در آیه 246 و 247 و 248 سوره بقره از این پیامبر به ‌عنوان نبى (پیامبر) یاد شده، ولى نام او ذكر نشده است، كه اكثر مفسّران به استناد روایات معتقدند كه این پیامبر به نام اشموئیل بود.
اشموئیل كه از نژاد بنی‌اسرائیل بود. زمام رهبرى بنی‌اسرائیل را در دست گرفت و به بازسازى آن‌ها براى خودسازى و جهاد با دشمنان پرداخت.
اشموئیل احساس كرد كه لشگر بنی‌اسرائیل نیاز به یك فرمانده شجاع، نترس، كاردان و دلاور دارد. خود بنی‌اسرائیل نیز كه از ناحیه گزند دشمنان به ستوه آمده بودند، نیاز به چنین فرماندهى را احساس نمودند. نزد اشموئیل آمده و از او درخواست كردند كه فرماندهى شجاع و كارآمد انتخاب كند تا تحت فرماندهى او با دشمن بجنگند، اشموئیل كه سستى و بی‌همّتى آن‌ها را تجربه كرده بود به آن‌ها فرمود: «بیم آن دارم كه شما از پیروى چنین فرماندهى سرپیچى كنید و از نبرد با دشمن، شانه خالى نمایید.» ولى آن‌ها قول دادند كه با انتخاب چنان فرمانده یا اطاعت قوى از او با دشمن جنگ خواهند كرد.
اشموئیل از درگاه خداوند درخواست چنین فرماندهى باکفایت نمود. خداوند به او وحى كرد كه چنین فرماندهى را نزد تو می‌فرستیم، فرماندهى و پرچم سپاه را به دست او بسپار.
این فرمانده لایق همان «طالوت» بوده كه مردى بلندقامت، تنومند، داراى اعصابى محكم و اراده‌ای قوى به ‌علاوه دانشمندى زیرك و باتدبیر بود. او در این هنگام شهرتى نداشت. با پدرش در ساحل رودخانه‌ای می‌زیست و چهارپایان پدرش را به چرا می‌برد و كشاورزى می‌کرد.
روزى بعضى از چهارپایان در بیابان گم شدند. طالوت همراه یكى از دوستانش در اطراف رودخانه به جستجوى آن‌ها پرداخت، در این جستجو تا نزدیك شهر صوف رسیدند - اشموئیل در شهر صوف سكونت داشت - دوست طالوت به طالوت گفت: ما در نزدیك شهر صوف هستیم، اشموئیل پیامبر در این شهر است، بیا نزد او برویم تا او در پرتو وحى ما را به پیدا كردن چهارپایان گمشده راهنمایى كند.
طالوت پیشنهاد دوستش را پذیرفت و باهم به شهر صوف نزد اشموئیل آمدند همین‌که چشمان طالوت و اشموئیل به همدیگر افتاد، مابین دل‌هایشان آشنایى برقرار شد. اشموئیل در همان لحظه طالوت را شناخت، دریافت كه این شخص همان است كه خداوند او را به‌عنوان فرمانده لایق نزدش فرستاده است.
طالوت سرگذشت گم ‌شدن چهارپایانش را براى اشموئیل شرح داد. اشموئیل گفت: چهارپایانت هم‌اکنون، در راه دهكده به ‌طرف باغستان پدرت در حرکت‌اند، نگران آن‌ها نباش، ولى من تو را براى كار بزرگ‌تری كه مربوط به نجات بنی‌اسرائیل از گزند دشمن است دعوت می‌کنم.
طالوت در آغاز از این پیشنهاد تعجّب كرده ولى سپس دعوت اشموئیل را پذیرفت، حضرت اشموئیل(ع) طالوت را به بنی‌اسرائیل معرّفى كرد، فرمود:
«خداوند این شخص را براى فرماندهى شما برگزید، از او پیروى كنید و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازید.»
بنی‌اسرائیل بهانه‌تراشی كردند، زیرا اوصاف یك فرمانده لایق را در ظاهر طالوت نمی‌دیدند، زیرا او را نمی‌شناختند، ولى اشموئیل به آن‌ها اطمینان داد كه طالوت از نظر علمى و معنوى و جسمى، رادمردى قوى و باتدبیر است و بر شما برترى دارد.[1]
بنی‌اسرائیل مطالبه‌ی دلیل و نشانه كردند. اشموئیل به آن‌ها گفت:
نشانه انتخاب طالوت آن است كه صندوق عهد یادگار مهم موسى(ع)[2] را كه مایه دلگرمى و اطمینان شما است و اكنون در دست دشمن است به‌ سوی شما بازمی‌گرداند.
طولى نگذشت كه صندوق عهد به گونه معجزه‌آسایی به دست بنی‌اسرائیل افتاد.
در تاریخ آمده است: هنگامی ‌که صندوق عهد در جنگ‌ها به دست بت‌پرستان فلسطین افتاد، آن را به بتكده خود بردند تا آن صندوق در آنجا بود، آن‌ها گرفتار ناراحتی‌های گوناگونى شدند، بعضى گفتند: این ناراحتی‌ها هم به خاطر آن صندوق عهد است. از این‌رو تصمیم گرفتند آن را از شهر خود خارج سازند و چون كسى حاضر نبود این كار را بكند، آن صندوق را به دو گاو بستند و آن دو گاو را به ‌سوی بیابان حركت دادند. آن گاوها آن صندوق را كشیدند و از شهر خارج كرده و در بیابان به میان بنی‌اسرائیل آوردند، البته فرشتگان و امدادهاى غیبى در پشت پرده، این حركت را راهنمایى می‌کردند.
اشموئیل به بنی‌اسرائیل گفت: «این هم صندوق عهد، که اینک در میان شما است و فرشتگان خدا مأمور شدند تا این دو گاو را به سوی ما روانه سازند.»
بنی‌اسرائیل با دیدن آن صندوق، آن را نشانه‌ی صدق مأموریت طالوت از طرف خدا به عنوان فرماندهی دانسته و در نتیجه فرماندهی طالوت را پذیرفتند.[3]
 
پیروزى بنی‌اسرائیل به ‌فرماندهى طالوت
طالوت از سوى اشموئیل و بنی‌اسرائیل به‌ عنوان فرمانده كلّ قواى بنی‌اسرائیل منصوب شد، طالوت سپاهیان را بازسازى و منظّم كرد و به ‌سوی جبهه روانه ساخت، در مسیر راه براى آن ‌که آن‌ها را آزمایش كند، با این ‌که تشنه بودند و آب نداشتند، به آن‌ها گفت: «در سر راه به نهر آبى می‌رسید، خداوند شما را به‌ وسیله آن آب آزمایش می‌کند، آن‌ها كه به هنگام تشنگى از آب بنوشند از من نیستند و آن‌ها كه جز یك پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند از من هستند.»
همه لشگر - جز اندكى - از آن آب نوشیدند.
طالوت دریافت كه افراد محكم و باایمان امتحان‌ داده كه می‌توان با آن‌ها جنگید همان گروه اندک‌اند كه از آب ننوشیدند یا به ‌اندازه یک ‌کف‌ دست نوشیدند.
طالوت با همان گروه اندك از نهر آب گذشتند، عدّه‌ای از آن‌ها با مقایسه كمى افراد خود با انبوه فراوان دشمن، گفتند: ما توانایى مقابله با دشمن به‌ فرماندهى جالوت را نداریم. ولى آن‌ها كه به لقاءالله و روز رستاخیز اعتقاد داشتند، با اراده قاطع گفتند:
«كَم مِن فِئَةٍ قلیلَةٍ غَلَبَت فَِئةً كثیرةً بِاِذنِ اللهِ و اللهُ مَعَ الصَّابِرینَ.»
«چه بسیار گروه‌های كوچكى كه به‌ فرمان خدا بر گروه‌های عظیمى پیروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان) است.»[4]
لشگر اندك بنی‌اسرائیل به حركت خود به ‌سوی جبهه ادامه دادند، در حالی ‌که طالوت در پیشاپیش آن‌ها حركت می‌کرد تا به‌ جایی رسیدند كه لشگر نیرومند جالوت نمایان و ظاهر شد. طالوتیان در برابر آن ‌قدرت عظیم قدرت كشیدند و دست به دعا برداشته و گفتند:
«رَبَّنا أفرِغْ عَلَینَا صَبراً وَ ثَبِّت اَقدامَنا عَلَى القَومِ الكافِرینَ»؛
«پروردگارا! پیمانه مقاومت و تحمّل و صبر را بر ما بریز و گام‌های ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیت كافران پیروز گردان.»[5]
این گروه اندك با اراده‌ای محكم و روحیه‌ای عالى به ‌فرماندهى طالوت فرمانده لایق و باایمان به قلب لشگر دشمن زدند.
در آن‌ وقت حضرت داوود به‌ عنوان جوان ناشناس در میان لشگر بنی‌اسرائیل بود. به‌ وسیله فلاخنى كه در دست داشت، در پیشاپیش لشگر، جالوت فرمانده دشمن را هدف قرار داد و یكى دو سنگ به‌ سوی او افكند، آن یك سنگ یا دو سنگ به او اصابت كرد به ‌طوری ‌که جالوت جیغ و فریاد كشید و بر زمین افتاد و در خون خود غوطه‌ور شد و به هلاكت رسید. با كشته شدن جالوت، سپاه او فرو پاشیدند و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
به‌ این ‌ترتیب طالوت با لشكر اندك بنی‌اسرائیل بر دشمنان پیروز شدند. حضرت داوود(ع) از آن‌ وقت داراى موقعیّت عظیم در نزد اشموئیل و بنی‌اسرائیل گردید و سرانجام داراى مقام نبوّت و حكومت گردید.
 
داوود(ع) نوجوانى كه افتخار آفرید
امام صادق(ع) فرمود: خداوند به پیامبر بنی‌اسرائیل (اشموئیل) وحى كرد: جالوت را كسى می‌کشد كه زره موسى(ع) براى تن او اندازه است و او از فرزندان لاوى بن یعقوب بوده و نامش داوود(ع) پسر «ایشا» است. ایشا داراى ده پسر است كه داوود(ع) از همه آن‌ها کوچک‌تر می‌باشد. طالوت هنگام بسیج سپاه، براى ایشا پیام داد كه همه پسرانش را حاضر كند، او به دستور عمل كرد، طالوت زره موسى(ع) را بر تن یكى از آن‌ها نمود، ولى براى هیچ ‌کدام اندازه نبوده بلكه بلندتر بود یا کوتاه‌تر، طالوت به ایشا گفت: دیگر پسرى ندارى؟ او عرض كرد: یك پسر کوچک‌تر از همه دارم كه چوپان گوسفندانم می‌باشد. طالوت به دنبال او فرستاد، او آمد و زره را پوشید، آن زره براى او اندازه بود، همراه او چند سگ و یك فلاخن بود و طالوت او را همراه لشگر به میدان برد. او بسیار شجاع و نترس بود، هنگامی ‌که لشكر بنی‌اسرائیل در برابر جالوت قرار گرفتند، جالوت سوار بر فیل بود و تاج بلندى بر سر داشت و لشگرش در دو طرف او آماده بودند، داوود(ع) سه سنگ همراه داشت، یكى از آن‌ها را در فلاخن نهاد و به ‌سوی جالوت پرتاب كرد، این سنگ به‌ جانب راست او اصابت نمود، سنگ دوم را به‌ سوی او انداخت كه به‌ جانب چپش اصابت كرد، سنگ سوم، درست بر پیشانى او به یاقوت تاجش اصابت كرد كه به مغزش رسید و همان‌دم او را به هلاكت رساند و به زمین انداخت، لشگر او گریختند و بنی‌اسرائیل پیروز گشتند.[6]
پایان داستان‌های زندگى حضرت اشموئیل(ع)
 
  پی‌نوشت‌ها
[1]. اقتباس از آیه 247، بقره.

[2]. در قسمت آخر داستان هاى زندگى موسى(ع) در مورد صندوق عهد، شرح داده شد.

[3] مضمون آیه 248 بقره؛ اقتباس از مجمع البیان ، ج 2 ، ص 353.

[4]. بقره، 249.

[5]. بقره، 250.

[6]. اقتباس از مجمع البیان، ج 2، ص 357، طبق بعضى از روایات، سنگ داود(ع) سینه جالوت را شكست و از پشت بیرون آمده و او را از مركب بر زمین افكند. (تفسیر نمونه، ج 19، ص 237)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: