کد مطلب: ۳۲۶
تعداد بازدید: ۷۰۱۱
تاریخ انتشار : ۰۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۰:۵۳
شرح حال و زندگی حضرت فاطمه زهرا(س)/ درسنامه شماره 2
یکی دیگر از نام‌های آن حضرت «زکیّه» است. این واژه، به معنی پاکیزگی است. لغت شناس معروف، «طریحی» در مجمع البحرین می‌گوید: تزکیه یعنی پاک شدن و شستشو کردن از اخلاق زشت و خویهایی که ناشی از خشم و حسد و بخل و ... باشد.
نام های حضرت فاطمه(س)
به دنبال آنچه که در شماره قبل عرضه داشتیم، بحث ما در نامهای حضرت فاطمه(س) بود و عرض کردیم طبق حدیثی از امام صادق(ع)، آن حضرت 9 اسم دارند که در شماره قبل، نامهای مقدّس فاطمه، صدّیقه و مبارکه را بیان کردیم و اینک بحث نامگذاری آن حضرت را دنبال می کنیم.

طاهره

چهارمین نامی که طبق آن حدیث، برای آن حضرت نقل شده، نام مقدّس «طاهره» است. طاهره یعنی خانمی که طهارت ذاتی دارد و هیچگونه زشتی و آلودگی، نام مقدّس او را نیالوده و بهترین سند برای این نام، آیه مبارکه 33 سوره احزاب است که به آیه تطهیر معروف است. خداوند در آنجا می فرماید:إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً. به یقین خداوند چنین می خواهد که رجس و پلیدی را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را از هر عیبی پاک و منزّه گرداند.

در تفسیر این آیه و بیان افرادی که مشمول این عنایت پروردگار قرار گرفته اند، بحثهای زیادی مطرح است، ولی آنچه که در آن هیچ شکّی نیست، این است که فاطمه زهرا(س) حتماًٌ مشمول این آیه هستند و در این مطلب، مفسّران و محدّثان شیعه و سنّی به استثنای اندکی، اتّفاق نظر دارند و کسانی که آیه تطهیر را در حقّ حضرت علی و حضرت فاطمه و حسنین(ع) می دانند فراوان هستند و شاید تعدادشان از صدها نفر نیز تجاوز می کند. اگر بخواهیم گفتار مفسّران و محدّثان را در این باره بنگاریم، سخن طولانی می شود، به گونه ای که از شکل و حدّ این جزوه، خارج می شود. برای نمونه، یک حدیث از حدود 20 کتاب دانشمندان اهل سنّت که تمام آنها، هر کدام به گونه ای حدیثی نقل کرده و حداقل حضرت فاطمه را مشمول آیه تطهیر دانسته اند، نقل می کنیم.

سیوطی در کتابهای خود «تفسیر الدّرّ المنثور»(1) و «الخصائص الکبری»(2) و «الاتقان»(3) این حدیث را به طرق گوناگون نقل می کند و سندهایی برای این حدیث بیان می کند و سلسله سند را به امّ سلمه، عایشه، ابوسعید خُدری، زید ابن ارقم، ابن عبّاس، ضحاک بن مزاحم، ابوالحمراء و عمر بن ابی سلمه و دیگران می رساند که: وقتی آیه « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...» نازل شد، پیامبر(ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را صدا زدند و به وسیله عبا آنان را پوشانیدند و فرمودند: والله اینان اهل بیت من هستند، خدایا پلیدی را از آنان ببر و پاکشان گردان.

جالب آن است که تِرمِذی در کتاب «صحیح ترمذی» که یکی از مهمترین کتابهای اهل سنّت است می گوید: رسول خدا(ص) از وقتی این آیه نازل شد تا حدود 6 ماه، وقتی برای نماز خارج می شدند، قبل از رفتن به مسجد، از در خانه فاطمه زهرا(س) عبور می کردند و صدا می زدند: نماز، نماز، اهل بیت من « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...»

توجّه کنید آنچه را که ترمذی نقل کرده و بسیاری دیگر از دانشمندان علم احادیث نیز نقل کرده اند، کاملا در راستای مشخّص نمودن «اهل بیت» بوده و این که در طول 6 ماه، حداقل روزی 5 بار به مسلمانان بفهمانند که اهل بیت من کسانی هستند که در این خانه زندگی می کنند و هم اینان مشمول آیه تطهیر می باشند و بس.

محی الدّین عربی، در کتاب «الفتوحات المکّیه» باب 29 می گوید: معنای «رجس» در آیه، عبارت است از کلّ چیزهایی که انسان زشت می شمارد و این معنی برای رجس، همان عصمتی است که شیعه در مورد انبیاء و ائمّه و فاطمه زهرا(س) قائل است. مرتبتی است عظیم و منزلتی است بزرگ، که خدای مهربان برخی از بندگان خویش را به آن مقام و مرتبت، اختصاص داده است.

به این داستان توجّه کنید: در همان روزهای بعد از رحلت پیامبر(ص)، وقتی روستای فدک را حکومت وقت از حضرت زهرا(س) گرفت، و حضرت اظهار داشتند این روستا را پیامبر(ص) در زمان زندگی خویش به من بخشیده است، از آن حضرت شاهد خواستند، در میان آن گفت و شنیدها، حضرت امیرالمومنین(ع) برای این که ثابت کند فرمایش حضرت زهرا(س) درست است و نیاز به شاهد ندارد و قرآن راستگویی آن حضرت را تضمین فرموده، به ابوبکر گفتند: آیا کتاب خدا را می خوانی؟ پاسخ داد: آری. فرمودند: درباره کلام خدا چه می گویی که می فرماید: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً» این آیه درباره چه کسی نازل شده است؟ درباره ما یا غیر ما؟ گفت: درباره شما نازل شده است. حضرت فرمودند: اگر افرادی بیایند نزد تو و شهادت دهند که حضرت فاطمه زهرا(س) کار زشتی انجام داده اند، تو چه باید بکنی؟ ابوبکر گفت: همان گونه که بر دیگر زنان مسلمان در ارتکاب کارهای زشت «حد» جاری می کنم، بر او هم حد جاری خواهم کرد. حضرت علی(ع) فرمودند: در این صورت نزد خدا از جمله کافران خواهی بود. سوال کرد: چرا؟ فرمودند: زیرا در این صورت، شهادت خداوند را بر پاکی زهرا(س) رد کرده ای و شهادت دیگران را پذیرفته ای.(4)

جالب است بدانید کسانی که اینگونه طهارت و پاکی نصیب آنان گردیده است، حتّی با مردن هم نجس نمی شوند. ولی دیگران در هر درجه از علم و تقوا باشند، بعد از مرگ، نجس می شوند و باید آنها را به ترتیبی که در رساله ها نوشته اند، غسل بدهند و اگر کسی قبل از غسل دادن، دست به بدن آنها بزند دستش نجس شده و باید «غسل مسّ میّت» یعنی غسل تماس با مرده انجام دهد.

ولی معصومین(ع)، هم در زمان حیات و هم بعد از مرگ، پاک بودند. در کتاب «وسائل الشیعه» از «حسن بن عبید» نقل شده که می گوید: به امام صادق(ع) گفتم:آیا امیرالمومنین(ع) بعد از غسل دادن پیامبر، غسل مس میت را انجام دادند؟ فرمودند: با این که نبیّ مکرم(ص) طاهر و مطهّر بودند، حضرت امیرالمومنین(ع) تنها به این خاطر آن حضرت را غسل دادند تا این کار، سنّت شود.

زکیّه

یکی دیگر از نامهای آن حضرت «زکیّه» است. این واژه، به معنی پاکیزگی است. لغت شناس معروف، «طریحی» در مجمع البحرین می گوید: تزکیه یعنی پاک شدن و شستشو کردن از اخلاق زشت و خویهایی که ناشی از خشم و حسد و بخل و غیره باشد.

راضیه

راضی بودن و خشنود بودن به آنچه خداوند متعال برای بنده اش مقرر کرده از رفیع ترین درجات ایمان به خداوند است و فاطمه زهرا(س) یکی از نمونه های روشن این مقام بود، زیرا تمام سختی ها و مصیبت هایی که در دوران زندگی داشتند و ناخوشایندی هایی که از دوران کودکی تا جوانی و مخصوصا پس از رحلت پدرشان برای ایشان پیش آمد، با خشنودی کامل پذیرا شدند و هرگز در برابر آن ناملایمات لب به شکوه و ناخوشی نگشودند و بدین ترتیب به راستی آن حضرت شایستگی کامل داشتند تا مشمول این آیه شریفه باشند: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً(سوره فجر، آیه 28) ای نفس مطمئن و ای روح آرام، به سوی پروردگارت برگرد در حالی که تو از (آنچه او تقدیر فرموده)راضی و او نیز از تو خشنود است.

مرضیّه

مقام «رضا» که از بزرگترین مقامات اولیاء خداست، دو طرف دارد. یک طرف آن، از بنده خداست که به همه مقدّراتی که خداوند برای او فراهم آورده خشنود است و بدین ترتیب «راضیه» است. و یک طرف دیگر آن، از خداوند است که او نیز از چنین بنده ای رضایت دارد و بدین لحاظ بنده خدا «مرضیه» خواهد بود، یعنی انسانی که مورد پسند و خشنودی پروردگار است. قرآن کریم در مواردی وقتی سخن از حالت «رضا» و «تسلیم» بنده اش به میان می آورد به دنبال آن، رضایت خویش را از آن بنده به او هدیه می کند.

در سوره مائده آیه 119 می فرماید: «رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ذلِكَ الفَوزُ العَظيمُ» خداوند از آنان راضی و آنان از خدا خشنودند و این رستگاری بزرگی است.

و در سوره فجر نیز وقتی خطاب به انسان والایی که دارای «نفس مطمئنه» و قلب آرام است، هم صفت رضایت او از خدا را و هم خشنودی خودش از او را اشاره می کند و می فرماید: «راضیه مرضیه» و بدین ترتیب، تردیدی نیست که هر چه حضرت فاطمه زهرا(س) در مقام رضای از پروردگار ثبات بیشتری نشان داده و تمام ناملایماتی را که در طول مدت کوتاه عمر خویش با آنها مواجه شده با آغوش باز و خشنودی کامل استقبال فرموده، خداوند نیز به همان مقدار، آن حضرت را مشمول «رضایت» خویش قرار داده است.

مُحدَّثه

معنی فارسی این واژه، «حدیث شده» یعنی: کسی که از پشت پرده و ماوراء عالم طبیعت با او سخن گفته شده، است و این سخن به وسیله فرشتگان که پیام آور از سوی ذات مقدّس حق بوده اند انجام می شود.

روشن است که در درجه اول، پیامبران الهی هستند که فرشته وحی با آنها سخن می گوید و مطلبی از این طریق به آنها القاء می شود و آنان برای هدایت انسانها به افراد بشر انتقال می دهند، تا اینجا مورد قبول تمام مکتبهای الهی بوده و پذیرفته اند که انبیاء دارای چنین موقعیّتی هستند، ولی بحث اینجاست که آیا غیر از پیامبران، افراد دیگری از انسانها هم به این مقام و موقعیّت می رسند که فرشتگان الهی با آنان سخن بگویند؟

پاسخ این مطلب را از قرآن کریم بشنویم. قرآن کریم در سوره آل عمران، آیات 42 و 43 می فرماید: «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ. يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّکِ وَ اسْجُدي وَ ارْکَعي‏ مَعَ الرَّاکِعينَ» آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدای متعال تو را برگزیده و پاکیزه ات گرداند و بر همه زنان عالم برتری بخشید. ای مریم! پروردگار را فرمانبردار باش و سجده آور و همراه با رکوع کنندگان، رکوع کن.

ملاحظه می فرمایید این آیه به طور صریح و گویا، حضرت مریم را مخاطب فرشتگان قرار داده و سخنان فرشتگان با حضرت مریم را بازگو می کند که اوامر الهی را نسبت به او بیان نموده و کرامت و ارزش او را در نزد خداوند بیان می دارد، حتما حضرت مریم صدای آنان را می شنید و خطابشان را می فهمید و گرنه فایده ای در این خطاب و سخن گفتن نمی بود و در روایات نقل شده که آن کسی که با مریم سخن گفت فقط جبرئیل بود.(5)

این آیات چنانچه گفتیم، در سوره مبارکه آل عمران است و در سوره مریم می فرماید:«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا. فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا. قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا. قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا. قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا. قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌٌٌٌٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا. (آیات 16 تا 21)

ای رسول ما! در کتاب خدا شرح حال مریم را به یاد آور. آن هنگام که از نزد خانواده خویش به جایی در شرق بیت المقدّس رفت. پس بین خود و اهلش، پرده و حجابی ایجاد کرد. جبرئیل را به سوی او فرستادیم پس او به صورت آدمی با خلقت تمام در برابر مریم مجسّم شد. مریم گفت: من از تو به خدا پناه می برم و تو تقوا و پاکدامنی پیشه کن. جبرئیل گفت: من فرستاده پروردگار تو هستم و آمده ام که تو را پسری پاکیزه بخشم. مریم گفت: از کجا مرا پسری تواند بود و حال آن که مرا بشری لمس ننموده و من بدکاره نبوده ام؟ جبرئیل گفت: تو به همین صورت صاحب فرزند خواهی شد و پروردگارت فرمود: که این کار بر من آسان است. چنین فرزندی بدون پدر به تو می دهم تا او را برای مردم «آیت» و نشانه ای بر قدرت و توانایی خود و رحمتی از جانب خویش قرار دهیم و این کار، امری مقدّر و شدنی است.

همه مفسّران گفته اند که مقصود از روح در این آیه، جبرئیل است که به صورت آدمی جلوه گر شد و بدون هیچ کم و کاستی در تمثّل و تجسّم به صورت انسان، نزد مریم آمد و بین آنان این گفتگو و محاوره روی داد.

این دو مورد درباره حضرت مریم بود و موارد دیگری در قرآن کریم، خطاب فرشتگان را به غیر از پیامبران بیان داشته. از جمله در آیات سوره مبارکه نور، آیه 71 تا 73 جریانِ آمدن فرشتگان را نزد حضرت ابراهیم بیان می دارد که به او بشارت فرزنددار شدن دادند، همسر ایشان نزد شوهرش ایستاده بود از این بشارت خندید و گفت: آیا من فرزنددار می شوم با این که پیرزنی هستم و شوهرم نیز پیر و ناتوان است، این مطلب بسیار عجیب است؟ فرشتگان به او گفتند: آیا از امر خداوند تعجّب می کنی؟ رحمت خدا و برکاتش شامل خاندان شما بوده و به دنبال آن به آن خانم نیز بشارت فرزنددار شدن دادند. در این آیات نیز صریحاً سخن گفتن فرشتگان را با همسر حضرت ابراهیم(ع) بیان می دارد.

همچنین در سوره مبارکه قصص، آیه 7، می فرماید: به مادر موسی وحی کردیم: فرزندت را شیر ده و آنگاه که از (جاسوسان) فرعون ترسیدی او را در دریا بیفکن.

بعد از بیان این موارد از قرآن کریم، بر خواننده عزیز سخت نخواهد بود که بداند حضرت فاطمه زهرا(س) «محدّثه» بوده، یعنی از عالم غیب به وسیله فرشتگان با او سخن گفته می شد. زیرا مسلّماً این بانوی بزرگوار، مقام و منزلتش از حضرت مریم، دختر عمران یا ساره، همسر حضرت ابراهیم(ع) یا مادر حضرت موسی(ع) کمتر و فروتر نیست.

از سوی دیگر به طور مسلّم، نمی توان از این آیات چنین نتیجه گرفت که زنان یادشده، چون مورد خطاب خداوند قرار گرفته اند، پیامبر بوده اند. همچنین حضرت فاطمه(س) نیز پیامبر نیست و فقط می توان گفت که او «محدّثه» است.

شیخ صدوق در کتاب «علل الشرایع» از زید فرزند امام سجاد(ع) نقل می کند: شنیدم که حضرت صادق(ع) می فرمودند: فاطمه زهرا را «محدّثه» نامیده اند، چون فرشتگان آسمان فرود می آمدند و با او گفتگو می کردند، همانگونه که مریم، دختر عمران را مورد ندا قرار می دادند، فرشتگان آسمانی به فاطمه زهرا(س) گفتند: ای فاطمه! خدا تو را انتخاب کرد و پاک داشته و بر زنان عالم برتری داده است.

روایات زیادی از امامان معصوم(ع) در این زمینه رسیده که سخنان زیادی فرشتگان به آن حضرت گفته اند و آن حضرت آن مطالب را جمع آوری فرمودند و آن مطالب به صورت محرمانه در نزد ماست.

زهرا

ماده «زهر» در فارسی به معنی درخشندگی و تابندگی است و بدین ترتیب، «زهراء» به کسی گفته می شود که درخشنده باشد.

روایات زیادی در این زمینه از امامان معصوم(ع) نقل شده که آن هنگام که حضرت فاطمه(س) در محراب عبادت می ایستادند نوری از آن حضرت در آسمانها برای فرشتگان می درخشید. همانگونه که نور ستارگان برای اهل زمین درخشند.

برای حضرت فاطمه(س) نامهای دیگری هم گفته اند، همچون «بتول»، «عذراء»، «حانیه» و هر اسمی دلیل بر فضیلتی از فضایل آن حضرت است و ما به جهت اختصار، از شرح آن اسمها می گذریم.

تولد و رشد آن حضرت

فاطمه زهرا(س) در خانه پیامبر(ص) چشم گشود و از شیر آمیخته به فضائل و کمالات مادرش خدیجه کبری بهره مند گردید. بدیهی است آن حضرت تحت تربیت پدری چون پیامبر اکرم(ص)، آنچه لازمه دین و ایمان و بندگی خدا و عقاید درست و اخلاق کامل کریمانه انسانی بود، آموخت و پیامبر نیز به بهترین وجه، دخترش را تربیت فرمودند، زیرا در آن دختر، استعداد کامل فراگیری و حفظ همه علوم لازمه را می یافتند و روح پاکش را واجد مراتب نورانیّت می دیدند.

دوران زندگی حضرت فاطمه(س) پر از حادثه و فراز و نشیب بود، زیرا در روزهای اوّل، مخالفت سرسخت مردم مکّه را با پدر می دید که هر روز انواع آزار و اذیّت را درباره حضرتش روا می داشتند. گاهی در حالی که پدرش در سجده بود، شکمبه شتر بر روی او خالی می کردند و این دختر کوچک با نهایت تأثّر، مجبور بود آلودگی ها را از سر و صورت پدر بشوید.

ابن عبّاس می گوید روزی قریش در «حِجر اسماعیل» در کنار کعبه جمع شدند و به لات و عزّی، بتهای خود سوگند یاد کردند و پیمان بستند که اگر محمّد(ص) را ببینند، او را بکشند. فاطمه گریان بر پدر وارد شد و تصمیم مشرکان را به پدر رسانید. بالاخره مدتی پیامبر در «شعب ابی طالب»، درّه ترسناکی که با خانواده اش به آن تبعید شدند، بودند، هر شب منتظر حمله دشمنان بودند، مخصوصا وقتی پیمان محاصره اقتصادی علیه پیامبر و خانواده اش را امضاء کردند و هر گونه خرید و فروش، حتّی خرید و فروش مواد غذایی با آنها را ممنوع کردند و هیچ کس نمی توانست نان و غذا به آنان برساند. سرانجام گرسنگی بر ساکنان دره ابوطالب شدّت یافت و طبیعی است که این گرسنگی در بچّه ها اثر بیشتری می گذاشت. این ماجرا بیش از سه سال طول کشید و حضرت فاطمه(س) از جمله افرادی بود که این سختی ها را تحمّل کرد. شکی نیست که ملاحظه این گرفتاری ها روح استقامت و جهاد و تحمّل مشکلات و سختی ها را در آن حضرت به وجود آورد. گویا این مناظر، تمرینی بود برای مصیبتها و گرفتاریهایی که باید در آینده تحمّل فرماید. آنچه خاطر افسرده حضرتش را آرامش می داد، مشاهده مردانگی ها و رشادتها و حمایتهای عموی پیامبر، حضرت ابوطالب بود که در طی حیاتش او و برادرش، حضرت حمزه، لحظه ای از یاری پیامبر دست نکشیدند، گاهی شمشیر همراه خود برمی داشتند و همچون دو سرباز مسلح همراه پیامبر حرکت می کردند تا به مشرکان هشدار دهند مواظب باشند و نسبت به پیامبر دست از پا خطا نکنند.

شرح حمایتهای حضرت ابوطالب بسیار زیبا و حماسی و عاطفی است. از یک سو، شمشیر به دست می گرفت و همراه برادر و برادرزاده اش به راه می افتاد و از سوی دیگر، در برابر سران قریش و مشرکین می ایستاد و با اشعار نغز و زیبایش هم پیامبر را می ستود و هم حمایت پرشور خود را از آن حضرت به رخ مشرکان می کشید و به نهیبهای گاه گاه خود، آنان را چنان سر جای خود می نشانید که تا مدتی از ترس آن جناب، سر در لاک خود فرو برده و از سایه ابوطالب هم می ترسیدند.

شرح دلیریها و حماسه های جناب ابوطالب و اشعار زیبای آن حضرت، سخنی بس دراز است که گر چه زیبا و جذاب بوده و برای شناخت خاندان پیامبر لازم است ولی اهتمام بر اختصار، به ما اجازه بیان نمی دهد و به همین مقدار بسنده می کنیم و شما خواننده محترم اگر خواستید می توانید به کتابهای تاریخ زندگانی پیامبر(ص) در این موضوع مراجعه کنید.

درگذشت حضرت خدیجه(س)

روزگار همچنان به گردش خود ادامه می داد، سالها می گذشت و زندگی فاطمه زهرا(س) آمیخته با حوادث و رویدادهای تأثّرآور و حزن انگیز سپری می شد. عمرش که به هفت یا هشت رسید، فاجعه دردناک مرگ مادر، قلب کوچک او را پر از حزن و اندوه ساخت. در کنار بستر مادر عزیزش به گریه و اندوه نشست و نگاه پر از تأثّر و اندوه خدیجه به دختر خردسالش بر غم او می افزود.

پیامبر(ص) کنار بستر خدیجه او را دلداری می دادند و می فرمودند: خدیجه نگران نباش. وقتی به زنان برگزیده عالم، ملحق شدی، سلام مرا به آنان برسان.

خدیجه پرسید: ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟

فرمود: مریم، دختر عمران، کلثوم، خواهر موسی، آسیه، همسر فرعون.

خدیجه گفت: به خوشی و سلامتی.(6)

خدیجه کبری آه می کشید و گریه می کرد، اسماء بنت عُمیس به او گفت: آیا گریه می کنی؟! تو که سرور زنان جهان و همسر رسول خدایی، یعنی کسی که پیامبر(ص) به وی بهشت را بشارت داده است؟

فرمود: گریه من برای دخترم فاطمه است که کوچک است و من از دنیا می روم و در موارد گرفتاری او، از جمله شب عروسی او نیستم. آن شب هر دختری نیاز به مادر دلسوز دارد یا زنی که بتواند به جای مادر او باشد، از این جهت اندوهگین هستم. اسماء گفت: این امر را به عهده می گیرم، اگر زنده بودم با خدا عهد می کنم وظیفه ات را در برابر فاطمه انجام دهم.

خدیجه کبری به قولی در سن 63 سالگی دار فانی را وداع گفت. مرگ او ضربه ای هولناک و دردآور برای فاطمه بود، مخصوصاً این که چند روزی از مرگ خدیجه نگذشته بود که یاور پا به رکاب مجاهد پیامبر، عمویش حضرت ابوطالب نیز از دنیا رفت. آنچنان این دو غم، پیامبر(ص) و دختر کوچکش را غمگین ساخت که سال مرگ آن دو را «عام الحزن» یعنی سال اندوه نامیدند.

خدیجه، یعنی اوّلین زنی که به پیامبر ایمان آورد و یار و یاور رسول خدا بود. این بانو کسی بود که اموال فراوان خویش را در راه اسلام خرج نمود و او شخصیتی ممتاز در مکّه بلکه در جهان عرب بود.

در «حجون» به خاک سپرده شد. رسول خدا(ص) کنار قبر او آمدند در حالی که حضرت فاطمه(س) به او چسبیده بود و دور او می گشت و می پرسید: پدر! قبر مادرم کجاست؟ پیامبر(ص) به وی پاسخی نمی دادند تا این که جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! پروردگارت امر می کند که به فاطمه سلام برسانی و به او بگو مادر تو در قصری از مروارید که پایه های آن از طلا و ستونهای آن از یاقوت است بین آسیه، همسر فرعون و مریم، مادر حضرت مسیح، قرار گرفته است.

فاطمه(س) فرمود: پروردگار عالم منبع رحمت است و رحمت از اوست و همه رحمتها به او باز می گردد.

مصیبت دیگر پیامبر(ص)، مصیبت عمویش ابوطالب بود، همان کسی که کفالت پیامبر را از روزی که پدر بزرگ پیامبر، یعنی عبدالمطلب از دنیا رفته بود، به عهده گرفته بود. از وقتی پیامبر 8 ساله بود تا سن 53 سالگی، همیشه از او حمایت و طرفداری می کرد. ابوطالب در طی این مدت، خدمات فراوانی به اسلام انجام داد و حقّ فراوانی پیدا کرد. در واقع اگر او و خدماتش نبود، دین اسلام در همان بدو تولّد از بین می رفت.

این دو مرگ، اثر بزرگی در زندگی رسول اکرم(ص) بر جای نهاد. اگر ابوطالب از دنیا نرفته بود، پیامبر به مدینه مهاجرت نمی فرمودند، ولی با مرگ او حامی و پشتیبان خود را از دست دادند و دیگر، مکّه جای زندگی برای آن حضرت نبود. بدین جهت، تصمیم گرفتند به مدینه هجرت فرمایند.

فاطمه زهرا(س) و هجرت

با مرگ ابوطالب، مشرکان مکّه گویا قدرت پیدا کردند و تصمیم گرفتند به هر شکل ممکن، پیامبر را از بین ببرند. نقشه جدیدی کشیدند و قرار گذاشتند در یک شب، 40 نفر یا 14 نفر از مشرکان دور خانه پیامبر جمع شده و به طور ناگهانی حمله کنند و رسول خدا(ص) را در خانه اش به قتل برسانند. ولی پیامبر(ص) که توسط جبرئیل از نقشه آنان خبردار شدند، تصمیم گرفتند از مکّه مهاجرت فرمایند و به علی(ع) فرمودند که در بستر حضرتش بخوابد و آن شب تاریخی در تاریخ اسلام به «لیله المبیت» معروف شد.

در چنین شبی، حضرت فاطمه(س) کودک 8 ساله، دور از پدر تنها در خانه ماند، در حالی که هر آن منتظر هجوم آن نامردان بود و نیز شاهد سخنان کفرآمیز آنان نسبت به پدرش بود. خدا می داند شدّت وحشت و اضطراب آن حضرت چگونه بوده، زیرا خشونت و قساوت قلبِ مشرکان را می دانست و هر لحظه احتمال وقوع بدترین حوادث را می داد.

آن شب، به نزدیک طلوع صبح رسید و آن قوم، با شمشیرهای آخته مانند گرگان درّنده به خانه رسول گرامی هجوم آوردند و به بستر پیامبر(ص) حمله کردند، ولی به جای او، علی(ع) را خفته در بستر دیدند که روانداز پیامبر(ص) را روی خود افکنده بود. امیدشان به یأس تبدیل شد و شکست خوردند و سرافکنده از خانه خارج شدند و نزدیک بود از شدّت کینه و غیظ منفجر شوند. بدین ترتیب، آن شب و آن ساعات، از بدترین و وحشتناک ترین ساعاتی بود که بر فاطمه زهرا(س) گذشت.

پیامبر اکرم(ص) آن شب به غار «ثور» رفته و یکی دو روز آنجا پنهان شدند و سپس از آنجا راهی مدینه گشتند و به حضرت علی(ع) پیغام دادند، همراه «فواطم»، یعنی «فاطمه ها»؛ فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمومنین(ع) و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب و فاطمه زهرا(س)، دختر پیامبر(ص)، به سوی مدینه به راه افتادند. ولی دشمن که نقشه اش در کشتن پیامبر(ص) غلط از آب درآمد و هرچه در بیابانهای اطراف مکّه و در کوه ها به دنبال آن حضرت گشتند، پیامبر را نیافتند، به گونه ای که تا کنار غار ثور هم آمدند، ولی خداوند دستور داد به عنکبوت که دریچه ورود به غار را با تارهای خود به سرعت بست، به طوری که آنها با دیدن این منظره، از بودن پیامبر(ص) درون غار، منصرف شدند و رفتند. با این همه ناکامی ها وقتی دیدند علی(ع) با کاروان کوچکی از زنان، مکّه را به سوی مدینه ترک فرمود، آنان را تعقیب کردند و تصمیم گرفتند مانع خروج آنان شوند. این مرحله نیز اضطراب و وحشت سنگینی برای دختر 8 ساله ای که تازه مادر را از دست داده و پدر هم به دنبال مأموریت الهی به مدینه رفته و دختر لحظه شماری می کند هر چه زودتر به او برسد، به وجود آورد. چون هر لحظه احتمال بروز حوادث ناخوشایند بود، نزدیک بود حادثه ای دردناک رخ دهد که حفظ و عنایت حضرت حقّ از آنان و دلاوری امام علی(ع) مانع بروز حادثه دردآور شد. خداوند نیز شرّ دشمنان را کفایت کرد و حضرت علی(ع) و فواطم از آن مهلکه نجات یافتند.

سرانجام این کاروان کوچک به مدینه رسید و رسول خدا(ص) که همچون دخترش لحظه شماری می فرمودند تا هر چه زودتر فرزند عزیزشان را در بربگیرند و رنج سفر و غم حوادث پشت سر گذاشته را از قلب کوچک او بزدایند، دخترشان را در آغوش گرفتند. این بار اشک شوق بود که از چشم پدر بر صورت دختر و از چشم دختر بر صورت پدر جاری می شد. بدین ترتیب، حضرت فاطمه(س) پس از تحمّل حوادث گوناگون، تحت حمایت و زیر سایه پدر بزگوارش در «دارالهجره» یعنی مدینه آرام گرفت و زندگی جدیدی را شروع فرمود. ولی آیا مصیبتها و دردها و رنجها پایان یافته بود؟ هرگز، زیرا زمانه آبستن حوادث جدیدی در شهر مدینه بود. چون هنوز یک سال از هجرت نگذشته بود که مشرکان مکّه به قصد جنگیدن با پیامبر(ص) و یارانش عازم مدینه شدند. جبرئیل آمد و پیامبر(ص) را از توطئه های آنان آگاه گردانید و پیامبر اکرم(ص) که خود را برای همه مشکلات آماده کرده بودند، با مسلمانان اهل مدینه و آنها که از مکّه هجرت کرده بودند، از شهر بیرون آمدند و قبل از این که دشمن، خود را به مدینه برساند، در محلی به نام «بدر» با آنان درگیر شدند و در حالی که تعداد مشرکان سه برابر مسلمانان بود، غلبه و پیروزی نصیب مسلمانان شد و مشرکین شکست خوردند و فرار کردند و رسول خدا(ص) در خاتمه کار، فاتح و پیروز به سوی مدینه بازگشتند.

فاطمه زهرا(س) در روز اُحُد

پس از گذشت یک سال و یک ماه از جنگ بدر، واقعه اُحُد پیش آمد. در این جنگ، 70 نفر از افراد مهم و یاران زبده پیامبر شهید شدند که در رأس آنان حضرت حمزه، عموی پیامبر خدا(ص) قرار داشت، که ایشان به «سیّدالشّهداء»، بزرگ شهیدان، ملقّب شدند.

در این جنگ، به پیشانی پیامبر، سنگی اصابت کرد، صورت مبارکش مجروح و لخته شد، به طوری که گویی آن را حنا بسته و خضاب کرده بودند. در این لحظه های تأسّف آور، شیطان صدایی برآورد که مسلمانان اُحد شنیدند. فریاد زد محمّد کشته شد، با این صدا دل ها مضطرب شد، فرار کنندگان فرار کردند و مومنین ثابت قدم ماندند. در این حال، نگرانی خانواده های مسلمان مدینه کمتر از اضطراب مسلمانهای داخل در عرصه نبرد نبود، صفیه، دختر عبدالمطلب و فاطمه زهرا(س) به سوی احد حرکت کردند. فاطمه زهرا(س) بانگ میزد و دستهایش را بر سر گذاشته و فریاد می کشید، همراه آن حضرت، زنان هاشمی و قریش به همین هیئت، یعنی دستها را بر سرنهادند و از مدینه خارج شدند. بانوی بانوان جهان و دیگر زنان هنگامی که به احد رسیدند، نائره جنگ به خاموشی گرائیده بود و کشتگان و مجروحان بر زمین مانده بودند و رسول خدا دنبال کشته ها می گشتند و گمگشته ها را پرس وجو می کردند.

در این هنگام، پیامبر(ص) به قتلگاه حمزه رسیدند، او را در حالی دیدند که قابل وصف نیست، دیدند حمزه را «مُثله» کرده اند یعنی به بدترین وجه ممکن انگشتان او را قطع کرده و بینی و گوش او را بریدند و شکم او را پاره نموده و جگر و کبد او را خارج کرده و به این حالت او را رها نموده اند.

این منظره رقت بار و این واقعه جانکاه، فوق العاده برای رسول خدا(ص) ناراحت کننده بود، زیرا مشرکین نهایت سنگدلی را نسبت به عموی آن حضرت انجام داده بودند. آن هم عمویی که هیچگاه از یاری خود نسبت به پیامبر(ص) دریغ نکرده بود.

حزن و اندوه، پیامبر(ص) را احاطه کرده بود که ناگاه عمه خود، صفیه و دخترش فاطمه را دید که به صحنه جنگ نزدیک می شوند، رسول خدا(ص) بدن حمزه را از سر تا پا پوشاندند تا قسمتهای مثله شده بدن در معرض دید قرار نگیرد. بدین منظور، بدن حمزه، سیّد الشّهداء را با ردای خویش پوشاندند. فاطمه زهرا(س) و صفیّه آمدند و به سرعت بر سر نعش حمزه در قتلگاه او نشستند و به شدّت گریه کردند. پیامبر خدا(ص) نیز در گریه و نوحه با آنان همراهی می نمودند. ناگاه چشم فاطمه زهرا(س) بر چهره پدر افتاد و خونی را که بر پیشانی آن بزرگوار و روی صورت مبارکش خشک شده بود، دید، فریاد می کشید و خون از صورت پدر پاک می کرد در حالی که می فرمود: غضب خدا بر آن کس باد که رخساره رسول خدا(ص) را خونین کرده است، آنگاه حضرت علی(ع) که در این جنگ، زخمهای فراوانی دیده بود، بگونه ای که هر کدام از زخمها را می خواستند با نخ بدوزند، از آن طرف پاره می شد، امّا شدّت ارادتش به پیامبر به گونه ای بود که از خود فراموش کرده بود و با سپر آب می آورد و بر چهره پیامبر(ص) می ریخت تا خونها را پاک کند، ولی حضرت فاطمه(س) دید که آب ریختن و شستن صورت، خون را شدیدتر می کند، تکه حصیری را سوزاند و روی زخم نهاد تا خون بند آمد.

بدین ترتیب، خدا می داند که آن ساعات دلخراش بر حضرت فاطمه(س) چگونه گذشت. آری حزن شدید و علاقه وافر به پدر و شناختی که او از رسول خدا(ص) داشت، سراسر قلبش را متأثّر و مجروح ساخت.

فاطمه زهرا(س) در آستانه ازدواج

9 بهار از سن مبارکش می گذشت و علاوه بر نموّ جسمانی مناسب، از رشد و کمال عقلانی وافری نیز برخوردار بود. با وجود کمی سن، از نظر رشد فکری و عقلانی از دیگران ممتاز بود، بعلاوه از جمال و زیبایی وافری نیز برخوردار بود، این همه فضایل خداداد او را از هر دختر و زن دیگری ممتاز ساخته بود.

بالاتر از همه اینها، از نظر فرهنگی و علمی، از تمام زنان برتر بود، گر چه می دانیم، حضرتش هیچ مدرسه ای ندیده بود و از دانشگاهی فارغ التّحصیل نبود، جز این که در مدرسه نبوّت و دانشکده وحی و رسالت، بهره مندی کامل داشت.

پس جای تعجّب نیست که بسیاری از اصحاب معروف رسول خدا(ص) از او خواستگاری کنند. ولی رسول خدا(ص) در برابر همه آنها می فرمودند: این امر به دست خداست، خداوند او را به همسری هرکسی بخواهد درمی آورد.

پیامبر(ص) به برخی از آنها که سن بالایی داشته و مورد شناخت کامل پیامبر بودند فرمودند: او هنوز کم سال است. عبدالرحمن بن عوف به خواستگاری آمد، پیامبر اکرم(ص) به او پاسخ ندادند و از او روی برگرداندند.

متّقی هندی در کتاب «کنزالعمّال» از انس بن مالک روایت می کند: روزی ابوبکر حضور پیامبر رسید و در برابر حضرت نشست و عرض کرد: یا رسول الله! سبقت و دلسوزی و خیرخواهی مرا برای اسلام می دانید و من چنین و چنانم... رسول مکرّم اسلام(ص) فرمودند: منظورت چیست؟ عرض کرد: فاطمه را به عقد من درآورید. پیامبر سکوت فرمودند یا روی از او برگرداندند. ابوبکر بازگشت و به عمر گفت: هلاک شدم. پرسید: مگر چه اتّفاقی افتاده است؟ گفت فاطمه را خواستگاری کردم ولی پیامبر(ص) از من روی برگرداند.

عمر گفت: همین جا باش تا من بروم و آنچه تو از پیامبر خواستی من هم بخواهم. پس نزد رسول خدا(ص) آمد و در مقابل او نشست و عرض کرد: ای پیامبر خدا، پیشگامی مرا در قبول اسلام و خیرخواهی ام را برای اسلام می دانی، و می دانی که من چنین و چنانم ... نبیّ اکرم(ص) فرمودند: منظورت چیست؟ عرض کرد: فاطمه را به عقد من درآورید. پیامبر خدا از او روی برگرداندند. عمر به سوی ابوبکر برگشت و گفت: پیامبر منتظر فرمان خدا درباره فاطمه است. (7)

شاید پیامبر گرامی اسلام(ص) دوست نداشتند به صراحت بفرمایند من منتظر همشأنی برای دخترم هستم. پیامبر بزرگوار می دیدند امور، مسیر خودش را به طور عادی سیر می کند. یعنی خواستگاران یکی بعد از دیگری از ازدواج با فاطمه(س) مأیوس می گردند، در چنین زمانی بود که سعد بن معاذ به سراغ علی بن ابیطالب(ع) که از ابتدای ورودش در مدینه در خانه او سکنی گزیده بود رفت، در حالی که آن حضرت در یکی از بوستانهای مدینه مشغول کار بود و چنین گفت: چه مانع دارد که فاطمه زهرا(س) را از پسر عمویت خواستگاری کنی؟

علی(ع) در طی زندگی خویش درباره فاطمه زهرا(س) با احدی سخن نگفت و رغبت و میل خود را نسبت به دختر پیامبر(ص) به دلیل احساس شرم و حیا در مقابل آن حضرت، اظهار نمی داشت. از این گذشته، در آن زمان، او از نظر وضع معاش، حال مساعدی نداشت و در کمال سختی زندگی می کرد. حضرت علی(ع) در مدینه نه چیزی از سرمایه دنیوی داشت و نه زمین و خانه ای. پس چگونه ازدواج کند و کجا مسکن گزیند؟ مسلّماً فاطمه زهرا(س) نیز زنی نیست که بتوان مراسم ازدواج با او را ناچیز انگاشت!

ولی اسلام آمده است تا زنجیرهای سنّت گرایی غلط را که در موضوع ازدواج، دست و پای انسانها را بسته است بگشاید و آنچه که مسلمانان را از تشکیل زندگی بازداشته و ازدواج را امری بسیار مشکل جلوه داده و جلوی تحقّق این مسأله فطری را گرفته از بین ببرد.

لذا ازدواج در آیین مقدّس اسلام به سادگی و سهولت کامل صورت می گیرد و باید تعصبّات قبیله ای و نژادی و قومی در این امر را نادیده گرفت و چون پیامبر اکرم(ص) در حال بنیان نهادن جامعه نوین اسلامی است، خود باید الگوی مسلمانان باشد و حرکات و سکنات و افعال آن حضرت برای دیگران سرمشق است.

علی(ع) برای خواستگاری از دختر پیامبر اسلام(ص) تصمیم گرفت خدمت رسول خدا(ص) شرفیاب شود و فاطمه(س) را خواستگاری کند.

از سوی دیگر، با این که حضرت پیامبر(ص) بر تمام مسلمانان از جمله فاطمه زهرا(س) ولایت داشتند، ولی برای حفظ حرمت و استقلال زن در زندگی و این که او خود باید همسرش را انتخاب کند، ابتدائاً نظر موافقی ابراز نفرمودند و با این عمل نشان دادند که در مساله ازدواج، رضایت دختر یکی از شرایط صحّت و درستیِ ازدواج است زیرا که او می خواهد زندگی کند و باید بتواند شریک زندگی اش را خود انتخاب نماید.

شوهر دادن دختر بدون رضایت او، به هدر دادن کرامت و تحقیر شخصیت اوست و نشان دهنده این موضوع است که او حقّ اظهارنظر در شکل دادن سرنوشت خود را ندارد. گویی که وی از جرگه انسانیت خارج است.

رسول خدا(ص) فرمودند: یا علی! پیش از تو مردان زیادی از او خواستگاری کردند و من مطلب را با فاطمه ام در میان گذاشتم و از چهره او آثار عدم تمایل دیدم. پس بگذار خواست و تمایل تو را نیز به او برسانم و منتظر پاسخ باشم.

پیامبر برخاستند و رفتند در حالی که علی(ع) منتظر پاسخ بود. حضرت بر دخترشان وارد شده و به وی اطلاع دادند که علی(ع) به خواستگاری تو آمده است.

در هر ازدواجی لازم است پدر مشخصات خواستگار را برای دخترش بیان کند تا دختر با علم و اطّلاع، شوی و شریک زندگی اش را برگزیند، ولی در اینجا نیازی به معرّفی خواستگار نبود. علی(ع) شناخته شده تر از آن بود که شناسانده شود و فاطمه زهرا(س)، علی(ع) را خوب می شناخت و سوابق و خصوصیّتهای ارزنده وی را خوب می دانست و چیزی از علی(ع) بر او پنهان نبود، به این دلیل بود که پیامبر(ص) به همین مقدار اکتفا کردند که بفرمایند: فاطمه جان! علی بن ابیطالب که نزدیکیِ وی به من و فضل و مراتب ایمان و اسلامش را می دانی به خواستگاریت آمده است، دخترم! بدان که من از پروردگارم خواسته ام که تو را به عقد بهترین مخلوقش درآورد و محبوبترین بندگانش را برای تو برگزیند، حال نظرت چیست و پاسخ چه می گویی؟

فاطمه زهرا(س) سکوت فرمود و روی برنگرداند. لذا رسول اکرم(ص) در چهره او آثار بی میلی مشاهده نکردند. پس برخاسته و فرمودند: الله اکبر، سکوت او نشانه رضای اوست.

چون انتظار نداریم دختری جوان با وجود شرم و حیا صریحاً اعلام موافقت نماید، به عبارت دیگر، تنها به هنگام مخالفت، باید منتظر جواب صریح بود. رسول خدا(ص) به سوی علی(ع) بازگشتند و وی را که منتظر پاسخ بود، از رضایت دختر گرامیش آگاه فرمودند. ضمناً از میزان توانایی و قدرت مالی علی(ع) در مورد مخارج ازدواج سوال کردند. زیرا موضوع مهریه و «صداق»(8) یک مساله شرعی و عرفی است و باید حتما در امر ازدواج لحاظ شود. خصوصاً این ازدواج که باید به عنوان نمونه در تاریخ باقی بماند. پس باید تمام جوانب امر مورد توجّه قرار گیرد و از سستی و اهمال اجتناب گردد. لذا پیامبر(ص) از علی(ع) پرسیدند آیا برای این ازدواج چیزی از مال دنیا داری؟ علی(ع) عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد، چیزی از شما مخفی نیست و همه وضع مرا می دانید. تمام دارایی من یک شمشیر و یک زره و یک شتر آبکش است، که بوسیله آن از چاه آب می کشم و نخلستانها را سیراب می کنم. رسول گرامی اسلام(ص) با سعه صدر مخصوص به خویش و گشاده رویی فراوان فرمودند: یا علی! شمشیرت را لازم داری زیرا با آن در راه خدا می جنگی و دشمنان خدا را از سر راه برمی داری. به شتر آبکش نیز نیازمندی زیرا با آن برای نخلستانها و خانواده ات آب می کشی و زاد و توشه سفرت را با آن حمل می کنی، من در برابر همان زره تو، با این ازدواج موافقت می کنم. زره را بفروش و پولش را نزد من بیاور.

و بدین ترتیب، پیامبر اکرم(ص) راه و رسم ازدواج آسان و بر اساس عقل و منطق را به مسلمانان آموختند، زیرا ازدواج، مقدمه تشکیل یک زندگی جدید است و باید دو خانواده به یکدیگر کمک کنند تا این زندگی بدون هیچ مشکلی به وجود آید.

امیرالمومنین(ع) این زره را که به عنوان غنیمت از جنگ بدر به دست آورده بود و رسول خدا(ص) آن طوری که صاحب کتاب «الاِصابه» (در جلد 4 صفحه 365 بیان می کند) این زره را به او بخشیده بودند، به بازار برد و آن را به بهای 480 یا 500 درهم فروخت، این زره به نام «حطمیّه» معروف بود، چون هر شمشیری به آن می خورد می شکست.

علی(ع) پس از فروختن زره، بهای آن را نزد رسول خدا(ص) آورد و چنین مقرر شد که بهای این زره به عنوان صداق بهترین و شریفترین زنان عالم قرار گیرد و نبیّ مکرّم اسلام(ص)، دختر عزیزش را با همین سادگی و سهولت به عقد جانشین خود علی(ع) درآورد تا غل و زنجیر سنّتهایی را که مردم گرفتار آن بودند پاره کند.

آری، پیامبر این کار را کردند تا مردمان دیگر نیز از وی که با وجود جلالت قدر و منزلت، ازدواج دخترشان را اینگونه ساده و آسان نموده، تأسی جویند.

منافع و حکمت زیادی که رسول خدا(ص) با سهولت برگزار کردن این ازدواج تعلیم فرمودند، از ظرفیت این نوشتار بیرون است. همه این اتّفاقها در زمین صورت گرفت. اما خدای متعال در آسمان به علّّت حفظ حرمت بانوی بزرگ جهان، فاطمه زهرا(س)، قبل از آن که پدرش، پیامبر خدا(ص)، او را به عقد علی(ع) درآورند، خودش او را به عقد آن حضرت درآورده بود و این عجیب نیست، چون پروردگار عالم کسی را که از لحاظ شرافت به مراتب پایین تر از صدّیقه طاهره(س) بود، یعنی «زینب» را خودش به عقد پیامبر درآورد. قرآن کریم در سوره مبارکه احزاب، آیه 37 می فرماید: آنگاه که «زید» از «زینب» برگشت، ما او را به عقد تو درآوردیم. پس چه مانعی وجود دارد که مجلس عقدی نیز در آسمان برقرار کند و فرشتگان مقرب خود را در آن حاضر گرداند. آنچه گفتیم مضمون احادیث و روایات زیادی است.

آری، خداوند عزیز تمام این امور را به خاطر حرمت و احترام صدّیقه طاهره و پدر بزرگوارش و همسر گرامی و فرزندانش که باید به زودی به دنیا آیند و حجتهای الهی در روی زمین گردند، انجام داد.

آسمانیان همه در آسمان چهارم جمع شدند و منبری از نور نصب گردید، خداوند فرشته ای به نام «راحیل» که در میان فرشتگان از او شیرین سخن تر نبود، فرمان داد بر آن منبر بالا رود و چنین گوید:

سپاس و ستایش پروردگاری را که به ازلیّت خود پیش از هر مخلوقی وجود داشته است و ذات مقدّسی که بعد از فنای همه موجودات باقی خواهد ماند، او را سپاس گوییم که ما را فرشتگانی روحانی و مقرّب به ربوبیتش قرار داده است و بر منّت او شکر گزاریم.

خداوند جبّار، فرمانروای عالمیان، گزیده کرمش و بنده عظمت خود را برای کنیزش سیّده زنان عالم، دخت افضل انبیاء، سیّد و پیشوای رسل و پیشرو پرهیزگاران انتخاب فرمود، پس رشته نبوّت را به رشته مردی از خاندانش پیوند داد.

دوست و یار رسول خدا(ص) و تصدیق کننده دعوت پیامبر اکرم(ص) و اوّلین پذیرنده سخن و دعوت نبیّ مکرّم، علی، حامی همیشگی آن حضرت را با فاطمه بتول، دخت رسول خدا(ص) کابین می بندد.

پس از راحیل، جبرئیل امین، پیام پروردگار را چنین قرائت کرد: «اَلْحَمْدُ رِدائی، وَ الْعَظَمَهُ کِبْرِیائی، وَ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ عَبیدی وَ اِمائی، زَوَّجْتُ فاطِمَهَ اَمَتی مِنْ عَلِّیٍ صَفْوَتی، إشْهَدُوا مَلائِکَتی»

ستایش ویژه من و بزرگ بودن مخصوص من خواهد بود و بندگان همه غلامان و کنیزان من هستند. کنیزم فاطمه را به برگزیده خلقم علی تزویج می کنم. ای فرشتگان! گواه باشید.

این حدیث را جمعی از دانشمندان اهل سنّت نیز نقل کرده اند از جمله عبدالرحمن الصفوری در کتاب «نزهه المجالس» از قول جابر روایت می کند... ابونعیم اصفهانی در کتاب «حلیه الاولیاء» ... خوارزمی در «مقتل الحسین»، عسقلانی در «لسان المیزان و تهذیب التّهذیب» و قندوزی در «ینابیع المودّه»، آن را نقل کرده اند.

صفوری در نزهت المجالس از انس بن مالک نقل می کند: در مسجد بودیم که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند: این جبرئیل است که خبر می دهد خدای تعالی، فاطمه را به تو تزویج کرده است و بر این پیمان 40 هزار فرشته را گواه گرفته و به درخت طوبی امر فرموده است تا بر آنان دُر و یاقوت، جواهر و زیور فروبارد، آن درخت امتثال امر نموده و افشانده است. حورالعین در جمع کردن «دُر و یاقوت و جواهر و زینتها و لباسهای فاخر» بر یکدیگر پیشی می جستند و از آنچه بر آنها باریده تا روز قیامت به یکدیگر هدیه می دهند.

سیوطی در کتاب «تحذیر الخواص» نقل کرده است: رسول اکرم(ص) در مسجد صیغه عقد را جاری کردند در حالی که روی منبر نشسته بودند و مسلمانان نیز شاهد بودند و کلام او را می شنیدند، پیامبر عقد را «سنت» اعلام نمودند و به مسلمانان آموختند که در مورد «کابین» دقت نمایند و سعی کنند که میزان مهریه را زیاد معین نکنند و فرمودند: مهریه را زیاد قرار ندهید چون مایه بروز دشمنی خواهد بود.

آری، پیامبر میزان مهریه حضرت فاطمه را 500 درهم قرار دادند و این مبلغ را به عنوان سنت مقرر فرمودند و بعد از آن خاندان پیامبر(ص) مقید بودند میزان مهریه زنان و دخترانشان از این مبلغ بیشتر نباشد.

مولا علی(ع) زره را فروخت و پول آن را نزد پیامبر آورد و پیامبر این مبلغ را سه قسمت کردند، یک سوم برای خرید جهیزیه و یک سوم برای خرید عطر و لوازم زینتی و یک سوم را نزد ام سلمه به امانت گذاشتند و وقتی مراسم عروسی نزدیک شد، فرمودند: آن قسمت را به عنوان کمک و مساعدت به علی(ع) بدهد تا از آن پول بتواند ولیمه عروسی را فراهم آورد.

این ازدواج، حسد و دشمنی برخی را برانگیخت، خصوصاً آنها که قبلاً از حضرت زهرا(س) خواستگاری کرده بودند و پیامبر(ص) نپذیرفته بودند. پس عجیب نخواهد بود که بشنویم و بخوانیم که عده ای از قریش نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند چرا فاطمه را با مهری اندک به علی(ع) داده اید؟ پیامبر فرمودند: من تزویج نکردم، بلکه حق تعالی مراسم عقد را در شب معراج نزد «سدره المنتهی» انجام داد و فرمودند: من بشری مانند شما هستم. از بین شما همسر انتخاب می کنم و به شما دختر می دهم ولی در مورد فاطمه زهرا این اختیار را ندارم، زیرا امر ازدواج او از آسمان صادر شده است.

گر چه سخن از مراسم حضرت فاطمه(س) نسبتاً به درازا کشید، ولی آنچه گفتیم و نوشتیم بسیار بسیار نسبت به آنچه در کتابهای معتبر ما موجود است کم بود. ما به اختصار گذراندیم و هدفمان از این گفتار، توجّه دوستان حضرت به کیفیت ازدواج آن حضرت بود که آنچه در زمین انجام شد، بسیار ساده و آنچه در آسمان صورت گرفت چیزی بود که تا به حال برای احدی شنیده نشده بود.

جهیزیه

گفتیم یک قسمت از بهای زره را برای خرید لوازم زندگی این زوج قرار دادند و آن را به ابوبکر دادند تا با کمک بلال و برخی دیگر از مسلمانان وسایل زندگی را تهیه کنند و با یکدیگر آنها را حمل نموده نزد پیامبر بیاورند و گفته شده که عمّار یاسر و گروهی دیگر را نیز فرمودند با آنان بروند، آنگاه به ابوبکر فرمودند: با این پول برای دخترم آنچه از لوازم خانه که ضروری است تهیه کن.

آنچه خریدند عبارت بود از:

1. دو بستر خواب از پارچه مصری، در داخل یکی از آنها لیف درخت خرما و دیگری پشم گوسفند بود.

2. فرشی از پوست

3. بالشی از پشم بادرونی از لیف خرما

4. عبای خیبری

5. یک مشک آب

6. کوزه های گلی و سفالی برای آب

7. یک آفتابه

8. پرده ای نازک و پشمین

9. پیراهن به قیمت سه درهم

10. یک روبند به ارزش چهار درهم

11. حوله ای سیاه رنگ

12. تختی پوشیده به روتختی

13. چهار پشتی از پشم طائف با محتوایی از گیاهی به نام «اذخر»

14. حصیری بحرینی

15. یک دستاس(برای آرد کردن گندم یا جو)

16. وسیله و ظرف خضابی از مس

17. ظرفی برای شیر

18. مشکی کهنه برای آب

وقتی که خرید تمام شد، برخی از کالاها را ابوبکر و برخی را یاران پیامبر حمل کردند، وقتی کالا به رسول خدا(ص) عرضه شد، حضرت در حجره امّ سلمه بودند، آنها را با دست، زیر و رو می کردند و می فرمودند: خداوندا به اهل این خانه برکت عنایت فرما.

در روایت دیگر، حضرت سرش را به سوی آسمان بلند کرده و عرض کردند: پروردگارا برکت ده به قومی که بیشتر ظرفهایشان از گِل است.

پیامبر با این صورت جهیزیه خواستند، ضمناً به انسان ها بیاموزند که سعادت و خوشبختی در زندگی زناشویی از طریق اسراف و ولخرجی و هزینه های سنگین به دست نمی آید، یعنی لباسهای فاخر و صندلی و مبل پرقیمت و جواهرات گرانبها و ظروف طلا و نقره و فرشهای سنگین و پرده های قیمتی و قصرهای مجلّل و بلندمرتبه و ماشینهای آخرین مدل و چلچراغها و ... وسایل ایجاد سعادت در زندگی زناشویی نیست. چه بسا زنان و مردانی که همه این وسایل را داشتند و دارند ولی احساس می کنند که با وجود تمام این تجمّلات، در جهنّم زندگی می کنند. و چه بسا زنان و مردانی که در خانه های محقّر و لوازم زندگی بسیار پایین و ظاهراً ناچیز زندگی را شروع کردند و احساس خوشبختی می کنند، به طوری که در بهشت «عدن» زندگی می کنند.

بخشی از مهریه فاطمه(س) شفاعت در روز قیامت است

مراسم خواستگاری و قرار مهریه حضرت فاطمه(س) را ملاحظه فرمودید، اینها به خاطر اهداف سنگینی بود که بنیانگذار تمدّن اسلامی و بشری، وجود مقدّس پیامبر اسلام(ص) در نظر داشتند و می خواستند در این زمینه الگویی روشن به جهانیان نشان دهند ولی به این مطلب هم توجّه کنید: احمد بن یوسف دمشقی در کتاب خود به نام «اخبار الدول و آثار الاوّل فی التاریخ» می گوید: در خبر آمده است زمانی که پیامبر(ص)، حضرت زهرا را با آن مهریه مختصر شوهر دادند، حضرت زهرا(س) به پدر عرض کردند: دختران مردم نیز شوهر می کنند و مقداری طلا و نقره به عنوان صداق از شوهر دریافت می کنند، پس فرق بین من و آنان چیست؟ دوست دارم که مهریه مرا به علی(ع) برگردانید و از خدای متعال بخواهید که مهریه مرا شفاعت گناهکاران از امّت شما قرار دهد. بلافاصله جبرئیل نازل شد و با خود کاغذ کوچکی از حریر آورد که در آن نوشته شده بود: «خدای متعال مهریه فاطمه را شفاعت گناهکاران از امّت پدرش قرار داد.»

به همین جهت، زمانی که آن حضرت در حال احتضار بودند و دقایق آخر عمر را می گذراندند وصیّت کردند آن کاغذ کوچک را روی سینه شان در زیر کفن قرار دهند، این وصیّت عمل شد و حضرت می فرمودند: هنگامی که در قیامت برانگیخته شدم، این کاغذ را به دست می گیرم و از گناهکاران امّت پدرم شفاعت می کنم.

این حدیث همانگونه که می بینید از عظمت شخصیت و علوّ همت و بلندی مرتبت و جلالت قدر حضرت فاطمه(س) حکایت می کند و این مضمون، در کتابهای دیگر دانشمندان اهل سنّت و همچنین در فرمایشات امامان معصوم(ع) به طور مکرّر نقل شده است.

خودآزمایی

1. بهترین سند برای نام «طاهره»، کدام آیه قرآن است و چه حدیثی در این باره نقل شده است؟

2. معانی «زکیّه»، «راضیه» و «مرضیّه» چیست؟

3. با استناد به آیات قرآن آیا غیر از پیامبران، افراد دیگری به مقام و موقعیتی رسیده اند که فرشتگان الهی با آنان سخن بگویند؟

4. «زهرا» به چه معناست؟روایات نقل شده از امامان معصوم(ع) در مورد این نام، حاوی چه پیامی است؟

5. خواستگاری حضرت علی(ع) از حضرت زهرا(س) چگونه انجام شد؟

6. پیامبر(ص) درباره تأمین هزینه های ازدواج به حضرت علی(ع) چه دستوری دادند؟

7. فرموده پیامبر(ص) در پاسخ به انتقاد کسانی که گفتند چرا فاطمه(س) را با مهر اندک به عقد علی(ع) درآورده اید، چه بود؟

پی نوشت:

1. جلد 5، ص 198.

2. جلد 2، ص 264.

3. جلد 2، ص 200.

4. بحارالانوار، ج 10.

5. تفسیر مجمع البیان در ذیل همین آیه.

6. بحار الانوار، جلد 6.

7. کنزالعمال، جلد 2، ص 99.

8. موضوع مهریه و آن مبلغی که مرد در برابر ازدواج با همسرش می پردازد در فقه ما به عنوان «صداق» ذکر شده. جالب است بدانید که صداق از «صدق» به معنی راستی و راستگویی است. شاید علت این که مهریه را صداق گفته اند این باشد که مال برای انسان خیلی باارزش است به گونه ای که هرگز به سادگی حاضر نیست آن را خرج کند. حال که می خواهد ازدواج کند مجبور است بخشی از مال خود را به همسرش ببخشد و این نشانه راستگویی در عشق به همسر است و بدین ترتیب نشان میدهد که در راه رسیدن به این همسر، حاضر است از مالش که برایش خیلی عزیز است بگذرد. ولی از آن طرف، شارع مقدس به زن هم می فرماید اگر به ازدواج با این مرد علاقمندی، به مال اهمیت نده و سعی کن حداقل از مهریه را قبول کنی. به همان مقدار که حکم خدا انجام شود تا نشان دهی که در عشقت راستگو هستی و تازه چون قرارداد مهریه شرط صحت عقد است همین که عقد تمام شد باز برای جلب خاطر شوهر و مالک شدن تمام دل و قلب او مستحب است که همین مهریه مختصر را زن به شوهرش ببخشد و بدین وسیله عملاً به او بگوید مال از نظر من بی ارزش است من عاشق تو هستم نه مال.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

علی ریخته‏ گرزاده تهرانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: