کد مطلب: ۳۷۸
تعداد بازدید: ۲۰۴۰
تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۰:۳۱
به مناسبت شهادت حضرت امام هادی(ع)| ۲
حضرت هادی علیه السّلام در سال ۲۲۰ هجری پس از شهادت پدر گرامیشان بر مسند امامت نشستند، در حالی که حدود هشت سال از عمر شریفشان می گذشت.

شهید سامرا

مختصری از زندگانی امام علیه السّلام

 

 امام هادی علیه السّلام پیشوای دهم شیعیان، بنا بر مشهور در نیمه ذی الحجّه سال ۲۱۲ هجری در اطراف مدینه در محلّی به نام «صریا» در نزدیکی مدینه به دنیا آمدند. پدر بزرگوارشان، امام نهم شیعیان حضرت امام جواد علیه السّلام و مادر گرامی آن حضرت بانوئی با فضیلت و تقوا به نام سمانه مغربیّه معروف به سیّده است.

نام مبارکشان علی و مشهورترین القاب امام علیه السّلام، نقی و هادی است و به آن حضرت ابوالحسن ثالث نیز می گویند. با وجود این که مولا امیر المؤمنین علیه السّلام و امام زین العابدین علیه السّلام هم، کنیه مبارکشان ابوالحسن می باشد، ولی از آن جائی که در روایات، با عنوان امیرالمؤمنین و علیّ بن الحسین علیهما السّلام معروف هستند و از ایشان با عنوان ابوالحسن یاد نمی شود، لذا منظور از ابوالحسن اوّل (یا ابوالحسن به طور مطلق و بدون پسوند یا پیشوند) در احادیث اهل بیت علیهم السّلام، امام کاظم، و دوّمین ابوالحسن، امام رضا علیه السّلام و سوّمین ابوالحسن، امام هادی علیه السّلام می باشد.

حضرت هادی علیه السّلام در سال ۲۲۰ هجری پس از شهادت پدر گرامیشان بر مسند امامت نشستند، در حالی که حدود هشت سال از عمر شریفشان می گذشت. مدّت امامت آن بزرگوار ۳۳ سال و مدّت عمر شریفشان ۴۱ سال و چند ماه بود و در سال 254 (قمری) در شهر سامرّاء (با دسیسه معتزّ خلیفه عبّاسی و سمّی که به دستور او و توسّط برادرش معتمد عبّاسی به آن حضرت خورانده شد) به شهادت رسیدند.(1)

امام هادی علیه السّلام در مدّت امامت خود با چند تن از خلفای عبّاسی معاصر بودند که به ترتیب زمان عبارتند از:

«1» معتصم برادر مأمون (از سال 217 تا 227).

«2» واثق پسر معتصم (227 تا 232).

«3» متوکّل برادر واثق (232 تا 248).

«4» منتصر پسر متوکّل (6 ماه).

«5» مستعین پسر عموی منتصر (248 تا 252).

«6» معتزّ پسر دیگر متوکّل (252 تا 255).

امام هادی علیه السّلام در زمان خلیفه اخیر مسموم گردیدند و به شهادت رسیدند و در خانه خود به خاک سپرده شدند.(2)

از میان این خلفاء، متوکّل بدترین آن ها بود. او کسی است که امیرالمؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه او را شقی ترین خلفای بنی عبّاس شمرده اند. متوکّل نه فقط امام علیه السّلام را زندانی کرد، بلکه در زندان و در مقابل حضرت قبری کنده بود و حضرت را در تاریکی نگاه می داشت. متوکّل کسی بود که قبر مطهّر حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام را خراب کرد و آب به مزار منوّر حضرت بست و آن جا را شکاف داد و هر کس به زیارت امام حسین علیه السّلام می رفت، او را شکنجه می داد و دستش را قطع می نمود.(3)

 

کَرَم و بزرگواری حتّی نسبت به دشمن

 

شیخ مفید در ارشاد گفته است: متوكّل بر اثر دُمَلى كه بر او ظاهر شده بود بيمار شد و رو به مرگ گذاشت. كسى جسارت آن را نداشت كه بر دمل او آهن داغ شده بگذارد. مادرش نذر كرد كه اگر از اين دمل رهايى يابد اموال بسيارى تقديم امام هادى علیه السّلام كند و فتح بن خاقان به او گفت: بهتر است دنبال ابو الحسن على بن محمّد (امام هادى علیه السّلام) بفرستى شايد او بتواند كارى كند. گفت: به دنبال او برويد. فرستاده به سوى ايشان رفت و اين دستور حضرت را بازگرداند كه: سرگين گوسفند را با گلاب بياميزند و مخلوط را روى دمل بگذارند كه به خواست خدا مؤثّر مى ‏افتد. آن ها كه در مجلس متوكّل حاضر بودند مسخره كردند، فتح بن خاقان به آن ها گفت: چرا آنچه كه گفته آزمايش نمى ‏كنيد كه به خدا سوگند من اميدوارم مؤثّر باشد. سرگين حاضر آوردند و با گلاب آميختند و مخلوط را روى دمل گذاردند، دمل سر باز كرد و آنچه در آن بود بيرون آمد. مادر متوكّل در بسته ‏اى با مهر و موم خود ده هزار دينار خدمت امام فرستاد. چند روز بعد، بطحانى سعايت امام علیه السّلام را نزد متوكّل كرد و گفت كه حضرت اموال و سلاح هايى جمع آورده است، متوكّل نيز به سعيد حاجب دستور داد شبانه به خانه حضرت هجوم بَرَد و اموال و سلاح هايى كه نزد اوست بياورد. سعيد حاجب می گوید: من نيز شبانه به منزل ابو الحسن‏ (امام هادى علیه السّلام) رفتم. همراه خود نردبانى داشتم با آن به روى پشت بام خانه رفتم و در تاريكى از پله ‏ها پايين آمدم و نمى ‏دانستم كه چگونه بايد وارد منزل شوم. ابو الحسن علیه السّلام به صداى بلند خطاب به من فرمود: اى سعيد تأمّل كن تا برايت شمعى آورند، ديرى نگذشت شمعى برايم آوردند، به كمك آن پايين آمدم، حضرت را ديدم كه قبايى پشمين بر تن و كلاهى پشمى بر سر داشت و سجّاده‏ اش روى حصيرى همان نزديك پهن بود و رو به قبله نشسته بود، به من فرمود: برو اتاق ها را بگرد. وارد يكايك اتاق ها شدم و آن ها را بازديد كردم ولى چيزى در آن ها نيافتم تنها كيسه ‏اى يافتم كه مهر مادر متوكّل بر آن بود و كيسه ديگرى كه حضرت خود مهر و موم كرده بود. حضرت به من فرمود: جاى نماز را نيز بگرد، آن را برداشتم شمشيرى زير آن يافتم، كيسه ‏هاى پول و شمشير را گرفته نزد او (متوكّل) رفتم، وقتى نگاهش به مهر مادرش روى كيسه پول افتاد او را احضار كرد و درباره آن از وى پرسيد. در پاسخش گفت: من نذر كرده بودم كه اگر از آن دُمل كه گرفتارش شده بودى نجات پيدا كنى از اموال خود ده هزار دينار به او بدهم اين هم مهر من كه روى كيسه است. كيسه دوّمى را كه باز كرد در آن چهار صد دينار پول بود و پس از آن دستور داد كيسه ديگرى بر آن ها بيفزايند و آن ها را به من داد و گفت: اين كيسه را به ابو الحسن برسان و شمشير و كيسه‏ هاى وى با هر چه در آن ها هست به او بازگردان، همين كار را هم كردم و با خجالت و شرمندگى به ايشان گفتم: سرورم وارد شدن به خانه تو بدون اجازه برايم دشوار بود ولى من مأمور بودم. حضرت فرمود: و سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.(4)

 

دعای مستجاب

 

منصورى‏ از عموى پدر خود نقل كرد كه گفت: روزى خدمت امام هادى عليه السّلام رسيده عرض كردم: آقا اين مرد (متوکّل) مرا كنار زده و حقوقم را قطع نموده و باعث ناراحتى من شده است، خيال نمي كنم چيزى او را بر اين كار واداشته باشد جز اين كه اطلاع پيدا كرده من به شما ارادت دارم، وقتى از او درخواستى بكنيد به طور قطع قبول خواهد كرد، تقاضا دارم در اين مورد از او درخواست بنمائيد. امام عليه السّلام فرمود: كارت درست خواهد شد ان شاء اللَّه. شبانگاه ديدم از طرف متوكّل يكى پس از ديگرى پيك مى ‏آيد، فورى پيش او رفتم، فتح بن خاقان نيز بر درِ سراىِ متوكّل ايستاده بود، گفت: مرد! چقدر به خانه خود انس گرفته‏ اى! متوكّل مرا به زحمت انداخت آن قدر كه پشت سر هم تو را از من خواست. وارد شدم متوكّل روى رختخواب خود نشسته بود. گفت: يا ابا موسى! ما از تو فراموش كرده ‏ايم تو هم خود را به ما نشان نمي دهى؟ بگو ببينم چقدر از ما طلب دارى؟ گفتم: فلان جايزه و مقرّرى و حقوق اين چند وقت، چند مورد را ذكر كردم همه را دستور داد دو برابر به من بدهند. به فتح بن خاقان گفتم: حضرت امام على النقى اين جا تشريف آوردند؟ گفت: نه، پرسيدم نامه ‏اى نوشته بودند؟ گفت: نه. من برگشتم، فتح بن خاقان از پى من آمده گفت: من مي دانم تو از آن جناب تقاضا كرده‏ اى برايت دعا كند، براى من هم درخواست كن دعا نمايد. وقتى خدمت امام عليه السّلام رسيدم تا چشمش به من افتاد فرمود: ابا موسى از چهره ‏ات پيداست كه خوشحالى و راضى هستى. عرض كردم: آرى به بركت شما ولى مي گفتند شما آنجا تشريف نبرده و از متوكّل تقاضائى ننموده‏ ايد. فرمود: خداوند مي داند كه ما در گرفتاري ها به غير او پناه نمي بريم و در پيش آمدهاى سخت جز بر او توكّل نداريم، هر وقت درخواست كرده ‏ايم ما را رد نكرده است، مي ترسم كه از اين كار دست بردارم خداوند نيز رفتار خود را تغيير دهد. عرض كردم: آقا، فتح بن خاقان به من چنين گفت، فرمود: او در ظاهر ما را دوست مي دارد ولى در باطن مخالف ما است، دعا نيز تابع نيّت و قلب شخص است. وقتى در فرمان بردارى خدا اخلاص داشته باشى و به نبوّت رسول اكرم و حقوق ما خانواده پيامبر اعتراف نمائى آن گاه از خدا چيزى بخواهى هرگز نااميدت نخواهد كرد.(5)

 

عزّت خدائی

 

علّت اين كه متوكّل حضرت ابو الحسن هادى عليه السّلام را از مدينه به سامراء آورد اين بود كه: عبد اللَّه بن محمّد والى مدينه از آن جناب به متوكّل سعايت كرد، متوكّل براى امام عليه السّلام نامه ‏اى نوشت كه هر چه زودتر در سامراء حاضر شويد، متوكّل در نامه خود بسيار اظهار اشتياق به ملاقات آن حضرت كرده بود. هنگامى كه نامه به حضرت رسيد مهيّاى خروج شدند و به اتّفاق يحيى بن هرثمه‏ عازم سامراء گرديدند، پس از ورود به سامرا متوكّل به آن حضرت اذن ورود نداد و چند روزى در «خان صعاليك» كه جاى غريبان و مسافران بود منزل كردند، بعد از اين متوكّل دستور داد منزل خصوصى براى آن جناب ترتيب دادند و از كاروانسرا به آنجا منتقل شدند. صالح بن سعيد می گويد: من روز ورود حضرت هادى سلام اللَّه عليه خدمتش رسيدم و عرض كردم: قربانت گردم اينان تصميم دارند نور شما را خاموش كنند و مقام شما را پائين بياورند، تا آنجا كه شما را در اين كاروانسرا كه جاى غريبان است منزل داده ‏اند. حضرت هادى فرمودند: ناراحت نباشيد و معرفت تو نسبت به ما بايد بيش از اين ها باشد، پس از اين با دست خود اشاره كردند ناگهان چشم هايم به بوستان هائى افتاد كه نهرهاى فراوانى از زير درخت ها جارى بود و زنان معطّرى از زير آن ها عبور مي كردند و جوانان خدمت ‏گزار در آمد و شد بودند، چشمم از ديدن آن ها خيره شد و بر حيرتم افزوده گرديد، بعد فرمودند: ما هر جا كه باشيم اينان با ما هستند و لو در كاروانسراى غريبان منزل كنيم.(6)

 

کلامی از امام هادی علیه السّلام

 

«مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِينَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْيَيْقَنْ أَنْ يَحُلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِينَ». هر كس از خدا بترسد از او بترسند، و چون خدا را فرمان برد از او فرمان بَرَند، و هر كس كه از خالق اطاعت كند ديگر هيچ باكى از غضب و خشم مخلوق نداشته باشد، و هر كس كه خدا را به خشم آورد مسلّماً بداند كه دچار خشم مخلوقين خواهد گرديد.(7)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- سیره پیشوایان ص ۵۶۷/تقویم شیعه ص ۳۷۳.

۲- سیره پیشوایان ص ۵۶۸.

3- احادیث الطّلاب ص978.

4- زندگانى دوازده امام عليهم السّلام، ج‏2، ص: 491.

5- زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السّلام ( ترجمه جلد 50 بحار الأنوار)، ص: 108.

6- ترجمه إعلام الورى ، ص: 482.

7- تحف العقول / ترجمه جعفرى، ص: 455.

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی‌زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: