کد مطلب: ۴۱۷
تعداد بازدید: ۳۰۱۸
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۷
درسنامه شماره 3
مولای ما امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: کسی که از حدّ خود تجاوز کند در نزد مردم سبک و بی منزلت خواهد بود.

PDF

مقدمه

قرآن به تنهائی کافی نیست

در جزوه قبل به مناسبت از میانه روی در قرآن کریم صحبت شد، امّا همان طور که می دانیم برای یادگیری معارف و علوم الهی و هدایت جستن از آن و به تبع آن طی کردن مراتب قُرب خدای متعال، فقط قرآن کریم و اکتفاء به آن کافی نمی باشد، بلکه رجوع به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام لازم و ضروری است. برای اثبات این مطلب ادلّه عقلی و نقلی فراوانی وجود دارد که برخی از آن ها در شماره اوّل جزوه مطرح شد و اینک به مناسبت، برخی دیگر از آن ها را با هم مرور می کنیم تا به مبحث اصلیمان که همان بررسی میانه روی در کلام ائمه اطهار علیهم السّلام است بپردازیم.

طهارت و تقوا، شرط بهره بردن از قرآن

قرآن کریم کتابی آسمانی است که فهم آن نیاز به طهارت نفس دارد. قرآن کریم می فرماید: «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون». جز پاكان نمى ‏توانند به آن دست زنند [دست يابند].(سوره واقعه/آیه79) و در جای دیگر می فرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين». اين كتاب شكى در آن نيست، مايه هدايت پرهيزكاران است.(سوره بقره/آیه2).در تفسیر نمونه ذیل این آیه شریفه آمده است: «حدّ اقلّ پاكى، كه روحِ" حقيقت جويى" است، براى درك حدّ اقلّ مفاهيم آن لازم است، و هر قدر پاكى و قداست بيشتر شود، درك انسان از مفاهيم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد».[1]

نزول آیه تطهیر تنها در شأن اهل بیت علیهم السّلام

لذا افرادی که از همه پاک ترند بهره بیشتری از آیات قرآن کریم دارند و از همین روست که ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین بیش از هر کس دیگر عالِم به قرآن کریم و آیات الهی هستند چراکه به گواهی شیعه و سنّی، آیه تطهیر (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً-خداوند فقط مى‏ خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.[سوره احزاب/آیه3]) تنها در شأن ایشان نازل شده است و در این فضیلت، کسی را یارای مقایسه و قرین شدن با این ذوات مقدّس نمی باشد.

قرآن و عترت، مایه هدایت

از طرفی آن بزرگواران عِدل و قرین قرآن کریم اند، آن جا که رسول دو سرا که سلام و درود خدا بر او و آل شریفش باد، فرمودند:

عَنْ حُذَيْفَةَ الْيَمَانِ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ عَلَيْنَا فَقَالَ: «مَعَاشِرَ أَصْحَابِي‏ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ فَمَنْ عَمِلَ بِهَا فَازَ وَ غَنِمَ وَ أَنْجَحَ وَ مَنْ تَرَكَهَا حَلَّتْ بِهِ النَّدَامَةُ فَالْتَمِسُوا بِالتَّقْوَى السَّلَامَةَ مِنْ أَهْوَالِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَكَأَنِّي أُدْعَى فَأُجِيبُ وَ إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِعِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي كَانَ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ كَانَ مِنَ الْهَالِكِين...». از حذیفه یمانی نقل شده که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله با ما نماز گذاردند و سپس با صورت کریم خود به ما روی کرده و فرمودند: ای اصحاب من! شما را به تقوای الهی و عمل به طاعت او وصیّت می کنم پس هرکس به آن عمل کند پیروز می شود و رستگار می گردد و هر که آن را ترک کند پشیمان خواهد شد. پس به وسیله تقوا، سلامتِ از ترس های قیامت را طلب کنید. گویا من خوانده شده ام (برای رحلت از دنیا) و اجابت نموده ام. و من در میان شما دو چیز گران قدر به جای می گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتم و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو چنگ می زنید هرگز گمراه نمی شوید و هر کس بعد از من به عترتم تمسّک جوید، از رستگاران و هر که از ایشان تخلّف کند، از هلاک شدگان ‏خواهد بود... .[2] البته لازم به ذکر است: این حدیث شریف که در مجامع روائی به عنوان «حدیث ثقلین» شهرت دارد، مورد اتّفاق شیعه و سنّی است و در مهم ترین منابع هر دو مذهب موجود می باشد.

قرآن بدون معلّم و مفسّر الهی، عامل گمراهی

جدای از آنچه گفتیم، قرآن کتابی است که علاوه بر ظاهر پر مغز و زیبای خود، دارای باطن های متعدّد و پیچیده و شگفت می باشد، هم چنان که در روایتی آمده است: «أنَّ للقرآنِ ظَهراً وَ بَطناً وَ لِبَطنِهِ‏ بَطناً إلى سَبعَةِ أبطُنٍ». به درستی که برای قرآن ظاهر و باطنی است و از برای باطن آن هم باطنی دیگر تا به جائی که به هفت بطن می رسد (برخی تا هفتاد بطن گفته اند).[3]و علاوه بر آیات محکمی که معنای آن روشن و آشکار است، آیات متشابهی دارد که اگر از حقیقت آن ها آگاه نباشیم، می تواند منجر به گمراهیمان گردد. در قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره شده است: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِه ...». او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم» [صريح و روشن‏] است كه اساس اين كتاب مى ‏باشد (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اين ها، برطرف مى ‏گردد) و قسمتى از آن، «متشابه» است [آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى ‏رود ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آن ها آشكار مى ‏گردد.] امّا آن ها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه ‏انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسير (نادرستى) براى آن مى‏ طلبند... .(سوره آل عمران/آیه7)

اهل بیت علیهم السّلام معلّمان قرآن

با این حساب خدای حکیم باید برای تعلیم معارف قرآن، معلّمی در هر عصر و زمان معیّن نموده باشد تا با مراجعه مردم به او، هدف از نزول قرآن که همان هدایت مردم است، تأمین گردد. حال باید دید، معلّمان قرآن و عالمان به آن، که باید مرجع تمامی انسان ها باشند، چه کسانی هستند؟ قرآن کریم در سوره آل عمران/آیه7 (که چند سطر پیش تر ذکر شد) می فرماید: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِه وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب». او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم» است كه اساس اين كتاب مى‏ باشد و قسمتى از آن، «متشابه» است، امّا آن ها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏ انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسير (نادرستى) براى آن مى‏ طلبند در حالى كه تفسير آن ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏ دانند. (آنها كه به دنبال فهم و دركِ اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‏گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكّر نمى ‏شوند (و اين حقيقت را درك نمى‏ كنند).(سوره آل عمران/آیه7) حال به روایاتی در این باب توجّه فرمائید:

امام صادق عليه السّلام فرمودند: مائيم راسخون در علم و ما تأويل قرآن را مي دانيم.[4]

يكى از دو امام باقر يا صادق عليهما السّلام راجع به قول خداى عزّ و جلّ: «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» فرمودند: پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بهترين راسخ در علم است. خداى عزّ و جلّ همه آنچه را از تنزيل (معنى مطابقى) و تأويل (معنى التزامى) نازل فرمود به او آموخته است، چيزى را كه خدا تأويلش را به او نياموخت بر او نازل نفرمود و اوصياءِ پس از وى هم تمام آن را مي دانند، و كسانى كه تأويل آن را نمي دانند (شيعيان) هر گاه عالمشان چيزى از روى علم بفرمايد (ايمان مى‏ آورند و مي پذيرند) چنان چه خدا ايشان را پذيرفته و فرموده است « يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا-مي گويند ايمان آورديم، همه قرآن از جانب پروردگار ماست» و قرآن خاص و عام و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد و راسخون در علم همه را مي دانند.[5]

امام صادق عليه السّلام فرمودند: راسخون در علم امير المؤمنين و امامان پس از وى عليهم السّلام مي باشند.[6]

هچنین خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:

«فَسأَلُوا أهلَ الذِّکرِ إن کُنتُم لا تَعلَمونَ». از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید.(سوره نحل/آیه43) و در روایات خاندان عصمت علیهم السّلام در تفسیر اهل ذکر این گونه آمده است:

عن أبي جعفر علیه السّلام في قوله [تعالى‏] فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ، قال: «نحنُ أهلُ الذكرِ»، از امام باقر علیه السّلام روایت شده است که درباره این کلام خدای تعالی: از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید، فرمودند: ما (اهل بیت) اهل ذکر هستیم.[7]

و باز هم از امام باقر علیه السّلام روایت شده است که درباره این کلام خدای تعالی: از اهل ذکر بپرسید اگر نمی دانید، فرمودند: «قال رسول الله (صلّى الله عليه و آله): الذِّكرُ أنا، وَ الأَئمَّةُ (عليهم السّلام)، أهلُ الذِّكرِ»، رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: ذکر (در آیه شریفه) من هستم و ائمّه علیهم السّلام اهل ذکر هستند.[8]

نتیجه این که در کلّیه امور می بایست علاوه بر مراجعه به قرآن کریم، به راسخون در علم و اهل ذکر، همان ها که خداوند متعال ایشان را معلّمین و مفسّرین کتاب خود قرار داده است، نیز مراجعه کنیم و در همین راستا ما نیز بر خود لازم می بینیم تا در شرح و تفسیر میانه روی به اهل بیت علیهم السّلام مراجعه نموده و از این رهگذر از دریای موّاج علوم الهی بهره مند شویم.

میانه روی در روایات اهل بیت علیهم السّلام

1-فی الحدیث القدسیّ: «یا داودُ ... لَا مَنْعَ‏ وَ لَا إِسْرَافَ وَ لَا بُخْلَ وَ لَا إِتْلَافَ خَيْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا». در حدیث قدسی آمده است: ای داود! ... هیچ منع کردن، اسراف نمودن، بخل ورزیدن و تلف کردن و از بین بردن نیست (در شرع جایز و صحیح نیست)، بهترین کارها میانه و وسط آن کار است.[9]

2-عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام قَالَ: «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ‏ حَدٌّ». از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: هیچ چیزی نیست مگر این که برایش حدّ و اندازه ای می باشد.[10]

3-قال مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام: «مَن‏ تَعَدّى‏ حَدَّهُ‏ أَهانَهُ النّاسُ». مولای ما امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: کسی که از حدّ خود تجاوز کند در نزد مردم سبک و بی منزلت خواهد بود.‏[11]

4-قَالَ مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام:‏ «كُنْ‏ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً». حضرت مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: بخشنده و کریم النفس باش امّا ولخرج و اسراف کار نباش، و در زندگی خود ناظر و حساب گر باش امّا سخت گیر و تنگ نظر نباش.[12]

5-قَالَ مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام:‏ «ذَرِ الْإِسْرَافَ‏ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً». مولای ما امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: از اسراف بپرهیز و میانه رو باش و امروز را به یاد فردای خود باش.[13]

6-قَالَ مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام:‏ «إِذَا رَغِبْتَ‏ فِي‏ صَلَاحِ‏ نَفْسِكَ فَعَلَيْكَ بِالاقْتِصَادِ وَ الْقُنُوعِ وَ التَّقَلُّلِ». حضرت مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: اگر خواهان تهذيب نفس خود هستی، بر تو باد به ميانه ‏روى و قناعت و كم تر خواستن (کم خرجی و ساده زیستی).[14]

7-قال ابو الحسن الرّضا علیه السّلام: «وَ لْيَكُنْ‏ نَفَقَتُكَ‏ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى عِيَالِكَ قَصْداً فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ:‏ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ (بقره/219) وَ الْعَفْوُ الْوَسَطُ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:‏ وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواما (فرقان/67)». امام رضا علیه السّلام فرمودند: باید مصرف و مخارج خود و خانواده ات میانه و در حدّ اعتدال باشد؛ به درستی که خدای متعال (در قرآن کریم) می فرماید: (ای رسول من!) از تو می پرسند چه چيزی را انفاق كنند؟ بگو: عفو را. و عفو همان حدّ وسط و میانه است. و خدای بلند مرتبه می فرماید: و كسانى كه هر گاه انفاق كنند، نه اسراف مى‏ نمايند و نه سخت‏ گيرى بلكه در ميان اين دو، حدّ اعتدالى دارند.[15]

8-قَالَ مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام: «مَنْ‏ تَرَكَ‏ الْقَصْدَ جَار». امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: کسی که میانه روی و اعتدال را رها کند، تعدّی و تجاوز خواهد نمود.[16]

9-قال مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام: «مَنْ لَمْ يُحْسِنِ الِاقْتِصَادَ أَهْلَكَهُ‏ الْإِسْرَافُ»‏. حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: کسی که از میانه روی (در زندگی خود) عاجز و ناتوان است، اسراف و زیاده روی او را هلاک خواهد ساخت.[17]

10-قال الصّادق علیه السّلام: «مَنِ‏ اقْتَصَدَ فِي‏ مَعِيشَتِهِ‏ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللَّهِ أَحَبَّهُ اللَّه». امام صادق علیه السّلام فرمودند: کسی که در معاش خود میانه رو باشد، خدا به او (وسعت) روزی می دهد و کسی که اهل تبذیر و افساد مال به سبب اسراف باشد، خداوند او را محروم خواهد ساخت و هر که زیاد یاد خدا کند، محبوب خدا خواهد شد.‏[18]

11-عَنْ امیرالمؤمنین علیه السّلام قَالَ: «السَّرَفُ مَثْوَاةٌ وَ الْقَصْدُ مَثْرَاةٌ». از مولای متّقیان امیر مؤمنان علیه السّلام روایت شده است: اسراف مایه فقر و بی نوایی و میانه روی پایه غنی و بی نیازی است.[19]

12-قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: «اقْتَصِدْ يَا بُنَيَّ فِي مَعِيشَتِكَ وَ اقْتَصِدْ فِي‏ عِبَادَتِك‏». مولا امیرالؤمنین علیه السّلام (در وصیّت های خود به امام مجتبی علیه السّلام) فرمودند: پسرکم! در امور معیشتی و عبادت خود، میانه رو باش.[20]

13-قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ: «لِيُنْفِقِ الرَّجُلُ بِالْقِسْطِ وَ بُلْغَةِ الْكَفَافِ‏ وَ يُقَدِّمْ مِنْهُ الْفَضْلَ لِآخِرَتِهِ، فَإِنَّ ذَلِكَ أَبْقَى لِلنِّعْمَةِ». امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: مخارج انسان باید در حدّ میانه و به اندازه نیازمندی های او باشد و از زیادی آن برای آخرت خود ذخیره نماید، پس به درستی که این کار برای حفظ و بقاء نعمت بهتر است.[21]

14-قال مولانا علی علیه السّلام: «ذَرِ السَّرَفَ‏ فَإِنَّ الْمُسْرِفَ لَا يُحْمَدُ جُودُهُ وَ لَا يُرْحَمُ فَقْرُه‏». مولا علی علیه السّلام فرمودند: از اسراف بپرهیز، به درستی که اسراف کار نه در جود و بخشش ستوده می شود و نه در فقر و نداری قابل ترحّم است.[22]

15-عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «لَا يَصْلُحُ الْمَرْءُ إِلَّا عَلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ: التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ، وَ حُسْنُ‏ التَّقْدِيرِ فِي الْمَعِيشَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَة». از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: انسان صالح و شایسته نمی شود مگر آن که سه خصلت داشته باشد: فرا گرفتن دین و حسن تدبیر در امر معیشت و صبر و شکیبائی در بلا و گرفتاری.[23]

16-مِن کلامِ الامامِ الحسنِ العَسکری علیه السّلام: «إِنَّ لِلسَّخَاءِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ سَرَفٌ وَ لِلْحَزْمِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ جُبْنٌ وَ لِلِاقْتِصَادِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ بُخْلٌ وَ لِلشَّجَاعَةِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ تَهَوُّر». سخاوت اندازه ‏اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود اسراف است و احتياط اندازه ‏اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود ترس است و صرفه ‏جويى اندازه‏ اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود، بخل است و شجاعت اندازه ‏اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود بى ‏باكى است.[24]

17-قَالَ الْعَالِمُ علیه السّلام:‏ «ضَمِنْتُ‏ لِمَنِ‏ اقْتَصَدَ أَنْ لَا يَفْتَقِرَ». امام رضا علیه السّلام فرمودند: ضمانت می کنم فقیر نشدن را از برای کسی که میانه روی پیشه کند.[25]

18-قال مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام: «مَنْ‏ تَحَرَّى‏ الْقَصْدَ خَفَّتْ عَلَيْهِ الْمُؤَن». مولای ما امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند:‏ کسی که در زندگیش میانه رو باشد، مخارج زندگی برای او سبک و آسان خواهد بود.[26]

19-قال علیٌّ امیرالمؤمنین علیه السّلام: «مَنْ صَحِبَ الِاقْتِصَادَ دَامَتْ‏ صُحْبَةُ الْغِنَى‏ لَهُ وَ جَبَرَ الِاقْتِصَادُ فَقْرَهُ وَ خَلَلَه». حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: هر کس با میانه روی همراه شود، پیوسته بی نیاز خواهد بود و میانه روی، فقر و کاستی های او را جبران خواهد ساخت.‏[27]

20-قال مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام: «وَيْحَ‏ الْمُسْرِفِ‏ مَا أَبْعَدَهُ عَنْ صَلَاحِ نَفْسِهِ وَ اسْتِدْرَاكِ أَمْرِه‏». مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: بدا به حال آدم اسراف کار! او تا چه اندازه از اصلاح نفس خود به دور است و از فرصت جبران گذشته اش فاصله گرفته است.[28]

روایاتی که بیان شد، قسمت کوچکی از روایات منقول از اهل بیت علیهم السّلام در باب میانه روی است امّا همین تعداد حدیث شریف نیز، حاوی فوائد و نکات زیادی می باشد که به برخی از آن ها اشاره می نمائیم:

فوائد میانه روی:

«1»میانه روی خیر الامور است. «2»دور اندیشی است. «3»میانه روی موجب تهذیب نفس می شود. «4»منجر به وسعت رزق می گردد. «5»باعث دوام غنا و بی نیازی انسان می شود. «6»موجب ذخیره نعمت های خداوند متعال برای آخرت می گردد. «7»منجر به حفظ و بقاء نعمت می گردد. «8»ضمانت از فقر و ناداری است. «9»باعث سبک شدن مخارج زندگی می شود. «10»موجب جبران کاستی ها است. و ...

مضرّات عدم رعایت میانه روی (مفاسد افراط و تفریط در امور):

«1»سبک و بی منزلت شدن نزد مردم. «2»ابتلاء به تعدّی و تجاوز. «3»هلاکت. «4»محروم شدن از نعم الهی. «5»فقر. «6»به هنگام بخشش و جود ستوده نمی شود. «7»در فقر و نداری مورد ترحّم قرار نمی گیرد. «8»عدم اصلاح نفس. «9»ابتلاء به بخل یا اسراف و دیگر امراض نفسانی. «10»عدم استفاده از فرصت ها. و ...

نتیجه گیری از آن چه گذشت

همان طور که در شماره قبلی با استناد به آیات قرآن کریم بیان شد، میانه روی اختصاص به امور مالی ندارد، بلکه در تمامی زمینه ها میانه روی امری مطلوب و لازم است. امّا نمود آن بیشتر در امور مالی است، چراکه بیشتر ما انسان ها به کلّی فراموش می کنیم که هدف از خلقت ما چه بوده و برای چه امری به دنیا آمده ایم؟! اسیر دنیا می شویم و هر چیزی را به چشم قیمت و ارزش مالی آن می نگریم. و چون افراط و تفریط ما انسان ها در امور مالی، زمینه بسیاری از مفاسد و گرفتاری هاست، لذا ائمه اطهار علیهم السّلام برای رهائی از این امراض و بیماری ها روایات فراوانی در این رابطه فرموده اند تا راه گشای اهل آن گردد. ولی در هر زمینه افراط و تفریط پسندیده نیست و آیات و روایات فراوانی که برخی از آن ها را متذکّر شدیم- بر این معنا به صراحت دلالت دارد. اگر بگوئیم که این معنا امری فطری است، شاید حرفی به گزافه نگفته باشیم، چراکه در همه جای دنیا، عقلاء عالم از زیاده روی و کاستی در کارها پرهیز می کنند و صاحبان افراط و تفریط را مذمّت می نمایند. به عنوان مثال انسان هایی که در میزان شوخی کردن از حدّ آن گذرانده و افراط می کنند، در میان مردم به عنوان اشخاص لوده و سبک شناخته می شوند و در مقابل افرادی که به هیچ وجه اهل شوخی نیستند و لبخندی به لب ندارند، انسان های خشک و بی مزه معرّفی می شوند و به طور کلّی مردم از این دسته از اشخاص پرهیز دارند و دوری می کنند. طبق فرموده مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام، انسان باتقوا و پرهیزکار، فردی میانه رو و به دور از هر گونه افراط و تفریط است. همچنین آن حضرت فرمودند: «لَا يُرَى‏ الْجَاهِلُ‏ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً». نادان دیده نمی شود مگر در حال افراط یا تفریط.[29] یعنی افراط و تفریط از نشانه های جاهلان است.

حال اگر معنای میانه روی را منحصر در امور مالی ندانیم و آن را در تمامی امور جاری و ساری بدانیم  که حق هم همین است- می بینید که کلام مولا علی علیه السّلام اگرچه کوتاه است ولی دنیایی معرفت و اسرار در آن نهفته شده و عمل به آن، به چه میزان می تواند راه گشا باشد که خیرُ الکلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ، بهترین کلام کوتاه ترین و پر معنا و پرمغز ترین کلام است. در پایان این قسمت، خطبه ای از خُطَب غرّاء حضرت امیر علیه السّلام در رابطه با نکوهش فردی که از راه اعتدال خارج شده بود، از کتاب ارزشمند نهج البلاغه نقل می نمائیم تا مشاهده کنیم برخورد امام علیه السّلام با افراط و تفریط به چه نحو می باشد.

اين سخنان را امام (عليه السلام) هنگام عيادت علاء بن زياد حارثى در شهر بصره به خاطر خانه وسيع او فرمود: «چه احتياجى بود كه چنين خانه وسيعى براى خود تهيه كنى در حالى كه به اين نوع خانه در آخرت بيشتر محتاج هستى حالا اگر بخواهى مى‏ توانى با انداختن سفره و پذيرايى از مهمانان ثواب آخرت را به دست آورى و يا در آن صله رحم كنى و حقوق الهى را در جاى خود أدا نمايى كه در اين صورت به ثواب آخرت نايل گشته‏اى. در اين هنگام علاء بن زياد به امام (عليه السلام) عرض كرد: اى امير المؤمنين من از برادرم عاصم به شما شكايت دارم. امام (عليه السلام) فرمود: چه شكايتى؟ عرض كرد: لباس زبر و خشن به تن مى‏ كند و تارك دنيا شده است. امام (عليه السلام) فرمود: فوراً او را نزد من بياوريد. وقتى عاصم بن زياد به محضر امام آمد، آن گرامى فرمود: اى دشمن نفس خويش شيطان سرگردانت كرده و از راه بدرت نموده به زن و فرزندت رحم نمى ‏كنى آيا خيال مى ‏كنى كه خداوند تبارك و تعالى نعمت هاى پاكيزه‏ اش را بر تو حلال كرده و در عين حال ناخشنود است كه از آن ها استفاده كنى؟! تو نزد پروردگار ذليل ‏تر از آنى كه فكر مى‏ كنى. عاصم گفت: اى امير المؤمنين خودت لباس خشن به تن مى ‏كنى و نان‏ خشك و سخت مى ‏خورى. فرمود: واى بر تو، من مثل تو نيستم. به تحقيق خداوند متعال بر رهبران و امامان حقّ اين گونه مقدّر فرموده كه زندگى خود را به مثل ضعيفان جامعه در آورند تا مبادا رنج فقر، فقيران را به طغيان اندازد».[30]

تواضع

سوّمین صفت از صفات اهل تقوا که در ادامه کلام مولا علی علیه السّلام مطرح می شود، صفت تواضع است. آن جا که مولا علیه السّلام می فرمایند: «وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ». و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است.

ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چون خاک

تواضع سر رفعت افرازدت تکبّر به خاک اندر اندازدت

به عزّت هر آن کو فروتر نشست به خواری نیفتد ز بالا به پست

به گردن فتد سرکش و تند خوی بلندیت باید بلندی مجوی[31]

معنی و مراد از «مشی»

«مشی» مصدر است به معنای راه رفتن، و تواضع هم مصدر باب تفاعل به معنای خود را در مقام پائین نهادن و فروتنی کردن است. در لسان العرب تواضع را به تذلّل (خشوع و فروتنی و خود را کوچک شمردن) معنا نموده است.[32] ملّا احمد نراقی در کتاب شریف معراج السّعادة درباره تواضع این گونه می نویسد: «ضد صفت کبر تواضع است و آن عبارت است از شکسته نفسی، که نگذارد آدمی خود را بالاتر از دیگری بیند. و لازمه آن کردار و گفتار چندی است که دلالت بر تعظیم دیگران و اکرام ایشان می کند و مداومت بر آن ها اقوی معالجه است از برای مرض کبر و این از شرایف صفات و کرایم ملکات است و اخبار در فضیلت آن بی نهایت است».[33]

و امّا این کلام امام علیه السّلام (وَ مَشیُهُمُ التَّواضُعُ) به دو شکل تفسیر می شود که نتیجه هر دوی آن ها یک چیز خواهد بود و منشأ این دو تفسیر این است که مراد حضرت امیر علیه السّلام از «مشی» چیست؟

1-این که مراد، معنای لغوی «مشی» یعنی راه رفتن باشد. «راه رفتن ایشان تواضع وفروتنی است». چرا امیر مؤمنان علیه السّلام از میان این همه امور دیگر به راه رفتن متواضعانه اهل تقوا اشاره می کنند؟ روانشناسان معتقدند که بشر دارای دو نیروی متفاوت است: اوّل)ضمیر آشکار(دستگاه خودآگاه) دوّم)ضمیر پنهان(دستگاه ناخودآگاه).

منظور از خودآگاه دستگاه عقل است که با تصوّرات و تصدیقات، انسان به سوی آن می رود. امّا ناخودآگاه آن معرفت درونی است که خود انسان هم به آن توجّه ندارد. قسمت مهمّ دستگاه مغز این شعور ناآگاه است. این دو نیرو و ضمیر را تشبیه به تکّه یخی کرده اند که 9 قسمت آن زیر آب و یک قسمت آن روی آب است و آن یک قسمت ضمیر آگاه و آشکار، و 9 قسمت دیگر ضمیر ناآگاه و پنهان است. با فعّالیّت شعور آگاه انسان، ظهور و بروز ضمیر ناخودآگاه او کم رنگ می شود ولی در برخی حالات مثل زمانی که خواب است و یا در مواقع غفلت که فعّالیّت عقل و شعور آگاه کم است، کارهای حساب نشده ای می کند که ناشی از ضمیر ناخودآگاه اوست. با دقّت در منابع اسلامی می بینیم که 1400 سال پیش، توسّط خاندان عصمت علیهم السّلام به این مطلب اشاره شده است. مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ‏ لِسَانِهِ‏ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِه». کسی چیزی را در دل پنهان نمی کند‏ مگر آن که در سخنان بی اندیشه و حالات چهره اش آشکار می گردد.[34]

راز درون هر چه بود گاه گاه تیغ زبانش بدر آرد ز چاه

صفحه رخساره چه یک آینه فاش کند راز دل از دود آه‏[35]

آری انسانی که درونی مریض دارد، اگرچه در صدد نشان ندادن نقطه ضعف خود باشد، امّا در مرحله ای ضمیر ناخودآگاه او، او را رسوا کرده و مرض او را نمایان می کند و از جمله مرض های روحی انسان مرض تکبّر است که گرچه نخواهد کسی متوجّه مرض او شود امّا از طریقی خود را نمایان می سازد. از عبارت امام علیه السّلام و برخی آیات قرآن کریم بر می آید که مسئله تواضع و تکبّر در راه رفتن انسان متواضع و یا متکبّر، نمود آشکاری دارد. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا». و روى زمين، با تكبّر راه مرو! تو نمى ‏توانى زمين را بشكافى، و طول قامتت هرگز به كوه‏ ها نمى ‏رسد. (سوره اسراء/آیه37)

2-این که مراد از «مشی» معنایی اعمّ از معنای لغوی آن، که همان خطّ مشی و سیره و روش است، باشد. یعنی در تمامی شئون زندگی، آن جا که شرع مقدّس دستور به تواضع داده است، متواضعانه رفتار کند.

در نتیجه بازگشت هر دو تفسیر یک چیز است و آن وجود ملکه تواضع در نفس انسان متّقی و رفتار متواضعانه او می باشد.[36]

تواضع در قرآن

در قرآن کریم آیات متعدّدی در مورد تواضع به صورت صریح و مستقیم و یا با کنایه صحبت می کند که اسرار زیادی از دل این آیات درباره تواضع برای دل های آگاه کشف و روشن می گردد. ما نیز به اقتضاء بحث از تواضع به اندازه ای که این مختصر به ما اجازه می دهد، به این آیات مراجعه می نمائیم.

آیه اوّل: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ». اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زيانى نمى‏ رساند) خداوند جمعيّتى را مى‏آورد كه آن ها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند، آن ها در راه خدا جهاد مى‏ كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مى‏ دهد و (فضل) خدا وسيع، و خداوند داناست. (سوره مائده/آیه54)

در این آیه شریفه خدای متعال در وصف کسانی که دوستشان می دارد و آن ها خدا را دوست می دارند، در مرتبه اوّل می فرماید: ایشان در مقابل مؤمنین متواضع هستند.

در کتاب شریف مجمع البیان درباره کلمه: «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» این گونه می نویسد: « «اذله» از «ذلّ» بمعناى نرمى است نه از «ذُلّ» بمعناى خوارى. ابن عباس گويد: اين ها مردمى هستند كه براى اهل ايمان مانند پسر نسبت به پدر و بنده نسبت به مولى و براى اهل كفر، مانند درّندگان نسبت به شكار خود هستند.[37]مرحوم علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان این گونه می فرماید: كلمه" اذلة" جمع كلمه ذليل و كلمه" اعزة" جمع كلمه عزيز است، جمله:" أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ" كنايه است از شدّت تواضعشان در برابر مؤمنين، تواضعى كه حكايت از تعظيم خدا ولىّ آنان داشته باشد، خدايى كه ايشان نيز اولياى اويند.[38]

آیه دوّم: «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُم وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِم وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِين». هرگز چشم خود را به نعمت هاى (مادّى)، كه به گروه‏ هايى از آن ها [كفّار] داديم، ميفكن! و به خاطر آن چه آن ها دارند، غمگين مباش! و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر. (سوره حجر/آیه88)

خدای متعال به پیامبر خود، نبیّ مکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله امر می فرماید تا آن بزرگوار با وجود این که اوّل شخصیّت عالم امکان هستند و صاحب فضائل بی شمار، امّا در برخورد با مؤمنین، متواضعانه رفتار نمایند. در مجمع البیان ذیل این آیه شریفه آمده است:

«وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ: ابن عباس گويد: يعنى با مؤمنان نرمى و ملايمت كن. عرب به كسى كه با وقار و بردبار باشد، گويد: [خافض الجناح] ... بنا بر اين مقصود اين است كه: پيامبر بايد با مؤمنان متواضع باشد، تا آن ها از وى پيروى كنند».[39]

در تفسیر اطیب البیان آمده است: «خفض جناح كنايه از تواضع و فروتنى و ترك استطاله و افتخار و تكبّر و نحو اين ها است البته با تواضع رغبت به آن ها بيشتر مي شود، عقيده آن ها محكم تر مي گردد، ايمان آن ها كامل تر مي شود. اين آيه شريفه و لو خطاب به پيغمبر است و مورد آيه است لكن دستور كلّى بر جميع است كه نبايد چشم داشته باشند به اموال و اولاد و ها و هوى كفّار و نبايد محزون باشند به فسق و فجور آن ها و نسبت به جميع أهل إيمان متواضع باشند و به چشم حقارت نگاه نكنند».[40]

آیه سوّم: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيرا». و بال هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف، در برابر آنان (پدر و مادر) فرود آر! و بگو: پروردگارا! همان‏گونه كه آن ها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده. (سوره اسراء/آیه24)

در تفسیر المیزان ذیل این آیه آمده است: «كلمه" خفض جناح" (پر و بال گستردن) كنايه است از مبالغه در تواضع و خضوع زبانى و عملى، و اين معنا از همان صحنه ‏اى گرفته شده كه جوجه بال و پر خود را باز مى‏ كند تا مهر و محبت مادر را تحريك نموده و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد، و به همين جهت كلمه جناح را مقيد به ذلت كرده و فرمود:" جَناحَ الذُّلِّ" و معناى آيه اين است كه انسان بايد در معاشرت و گفتگوى با پدر و مادر طورى روبرو شود كه پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس كنند، و بفهمند كه او خود را در برابر ايشان خوار مى‏ دارد، و نسبت به ايشان مهر و رحمت دارد».[41]

آیه چهارم: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً». بندگان (خاص خداوند) رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بى ‏تكبّر بر زمين راه مى‏ روند و هنگامى كه جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)، به آن ها سلام مى‏ گويند (و با بى‏اعتنايى و بزرگوارى مى‏گذرند). (سوره فرقان/آیه63)

مرحوم علّامه می فرمایند: « الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً مؤمنين كسانى هستند كه روى زمين با وقار و فروتنى راه مى ‏روند و" هون" به طورى كه راغب گفته به معناى تذلل و تواضع است بنا بر اين، به نظر مى ‏رسد كه مقصود از راه رفتن در زمين نيز كنايه از زندگى كردنشان در بين مردم و معاشرتشان با آنان باشد. پس مؤمنين، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنينند، چون تواضع آنان مصنوعى نيست، واقعاً در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنينند ناگزير، نه نسبت به خدا استكبار مى‏ ورزند و نه در زندگى مى ‏خواهند كه بر ديگران استعلاء كنند و بدون حق، ديگران را پائين‏تر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزّت موهومى كه در دشمنان خدا مى‏ بينند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمى ‏كنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنين است نه كفار و دشمنان خدا، البته اين در صورتى است كه به گفته راغب كلمه" هون" به معناى تذلل باشد. و اما اگر آن را به معناى رفق و مدارا بدانيم معناى آيه اين مى‏شود كه: مؤمنين در راه رفتنشان تكبر و تبختر ندارند.[42]

آیه پنجم: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِين». و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى ‏كنند بگستر. (سوره شعراء/آیه215)

شبیه این آیه، آیه88 سوره حجر بود که توضیحات کافی همان جا بیان گردید و نیازی به تکرار آن نیست.

آیه ششم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين».آن خانه برتر و والاى آخرت را از آن كسانى قرار مى ‏دهيم كه در روى زمين اراده برترى و تسلّط (بر ديگران) و فساد و تباهى ندارند، و سرانجام (نيك) از آن پرهيزگاران است. (سوره قصص/آیه83)

ذیل این آیه شریفه در تفسیر مجمع البیان آمده است: «روايت شده است كه: على (علیه السّلام) تنها به بازار مى‏ رفت و گمشدگان را هدايت وضعيف را كمك مي كرد و چون به مغازه‏ داران مى ‏رسيد، قرآن را مي گشود و اين آيه را «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» براى آن ها مي خواند و مي فرمود: اين آيه درباره زمامداران دادگر و قدرتمندان متواضع نازل شده است.[43]

ضد صفت تواضع، تکبّر است. به مناسبت بحث از تواضع و به حکم «تُعرَفُ الاشیاءُ بأَضدادِها-اشیاء به وسیله ضدشان شناخته می شوند» می بایست به قدر وسع و زمان، از تکبّر نیز صحبتی به میان بیاید تا در شناخت تواضع از آن بهره بیشتری ببریم. آیاتی که در قرآن کریم در باب مذمّت و نکوهش تکبّر و متکبّرین آمده بسیار زیاد است، که مِن باب نمونه تنها به چند آیه اشاره می کنیم:

-«الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ». همان ها كه در آيات خدا بى‏آن كه دليلى برايشان آمده باشد به مجادله برمى‏ خيزند (اين كارشان) خشم عظيمى نزد خداوند و نزد آنان كه ايمان آورده‏ اند به بار مى ‏آورد. اين گونه خداوند بر دل هر متكبّر جبّارى مُهر مى ‏نهد. (سوره غافر/آیه35)

-«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِين». قطعاً خداوند از آنچه پنهان مى ‏دارند و آن چه آشكار مى ‏سازند با خبر است او مستكبران را دوست نمى‏ دارد. (سوره نحل/آیه23)

-«سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِين». به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبّر مى ‏ورزند، از (ايمان به) آيات خود، منصرف مى ‏سازم! آن ها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه‏ اى را ببينند، به آن ايمان نمى‏ آورند، اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نمى‏ كنند و اگر طريق گمراهى را ببينند، آن را راه خود انتخاب مى‏ كنند! (همه اين ها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند، و از آن غافل بودند. (سوره اعراف/آیه146)

-«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِين». (به آنها گفته مى ‏شود:) اكنون از درهاى جهنّم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود! چه جاى بدى است جايگاه مستكبران. (سوره نحل/آیه29)

-«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً * اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِه ...». آنان با نهايت تأكيد به خدا سوگند خوردند كه اگر پيامبرى انذاركننده به سراغشان آيد، هدايت يافته ‏ترين امّت ها خواهند بود امّا چون پيامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصله‏ گرفتن از (حق) چيزى بر آن ها نيفزود! * اين ها همه بخاطر استكبار در زمين و نيرنگ هاى بدشان بود امّا اين نيرنگ ها تنها دامان صاحبانش را مى‏ گيرد ... . (سوره فاطر/آیه42و43)

تکبّر، اوّلین گناه در عالم امکان

ابلیس، در عبادت خدای متعال به جائی رسیده بود که گرچه از جنس ملائکه نبود امّا خدای متعال او را در ردیف ملائکه قرار داده بود _کما این که از آیات قرآن نیز این مطلب فهمیده می شود_ امّا تکبّری که وجود او را فرا گرفته بود باعث شد از مقامات خود ساقط شده و رانده درگاه حق تعالی گردد. در این باره قرآن کریم می فرماید:

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِين». و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد، و تكبّر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد. (سوره بقره/آیه43)

مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام درباره اخراج شیطان و رانده شدن او از درگاه پروردگار می فرمایند: « اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ أَ لَا تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً». نخوت و غيرت نا بجا وى را فرا گرفت و بر آدم به خاطر خلقت خويش فخر فروشى كرد و به خاطر آفرينش خود در برابر آدم تعصب پيشه ساخت، اين دشمن خدا پيشواى متعصّبان و سر سلسله متكبّران است، كه اساس تعصّب را پى ريزى كرد و با خداوند در رداى جبروتى به ستيز و منازعه پرداخت و لباس بزرگى را به تن پوشانيد و پوشش تواضع و فروتنى را كنار گذارد مگر نمى ‏بينيد كه چگونه خداوند او را به واسطه تكبّرش تحقير كرد و كوچك شمرد، و در اثر بلند پروازيش وى را پست و خوار گردانيد و به همين جهت او را در دنيا طرد، و آتش فروزان دوزخ را در آخرت برايش مهيّا نمود.[44]

نکته ای قابل تأمّل

با مطالعه این آیه و روایت درباره طرد شیطان لعین از درگاه رحمت خداوند و به دنباله آن کینه ورزی آن خبیث و مهلت خواستن او از خدای متعال برای گمراه ساختن انسان ها، تا حدودی به عظمت و اهمیّت تواضع و زشتی و خباثت تکبّر پی می بریم. در قرآن کریم، سوره اعراف این گونه می خوانیم: «وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ * قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ * قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ * قالَ أَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ * قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ». ما شما را آفريديم سپس صورت بندى كرديم بعد به فرشتگان گفتيم: براى آدم خضوع كنيد! آن ها همه سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود. *(خداوند به او) فرمود: در آن هنگام كه به تو فرمان دادم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفريده‏ اى و او را از گل! * گفت: «از آن (مقام و مرتبه ‏ات) فرود آى! تو حقّ ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبّر كنى! بيرون رو، كه تو از افراد پست و كوچكى! * گفت: مرا تا روزى كه (مردم) برانگيخته مى‏ شوند مهلت ده (و زنده بگذار!) * فرمود: تو از مهلت داده شدگانى! * گفت: اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آن ها كمين مى كنم! * سپس از پيش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آن ها، به سراغشان مى ‏روم و بيشتر آن ها را شكرگزار نخواهى يافت! * فرمود: از آن (مقام)، با ننگ و عار و خوارى، بيرون رو! و سوگند ياد مى ‏كنم كه هر كس از آن ها از تو پيروى كند، جهنّم را از شما همگى پر مى ‏كنم! (سوره اعراف/آیات11تا18)

در نظر داشته باشید اگر ابلیس ملعون همان لحظه ای که دستور به سجده از ناحیه خداوند صادر شد، مانند تمام ملائکه به سجده می افتاد و در برابر فرمان الهی کُرنش می کرد، دیگر از مقام قرب خداوند اخراج نمی گشت و کمر به گمراهی خلق الله نمی بست و حتّی حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام در بهشت از آن درخت ممنوعه نمی خورد و از بهشت خدا اخراج نمی گشت و دست قابیل به خون پاک برادرش هابیل آلوده نمی شد و ... .

مولا امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در خطبه قاصعه از نهج البلاغه می فرمایند: « فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِينَ». از کاری که خدای متعال با ابلیس کرد عبرت بگیرید، زيرا اعمال طولانى و كوشش هاى فراوان او را (بر اثر تكبّر) از بين برد. او خداوند را شش ‏هزار سال عبادت نمود كه معلوم نيست از سال هاى دنياست يا از سال هاى آخرت. امّا با ساعتى تكبّر همه را نابود ساخت، پس چگونه ممكن است كسى بعد از ابليس همان معصيت را انجام دهد ولى سالم بماند، نه، هرگز چنين نخواهد بود، خداوند هيچ گاه انسانى را به خاطر عملى داخل بهشت نمى ‏كند كه در اثر همان كار فرشته ‏اى را از آن بيرون كرده باشد، فرمان او درباره اهل آسمان ها و زمين يكى است، و بين خدا و احدى از مخلوقاتش دوستى خاصى بر قرار نيست، تا به خاطر آن مرزهائى را كه بر همه جهانيان تحريم كرده است مباح سازد.[45] (برخی از گناهان و اعمال ناشایست حالت انفجاری دارند، مانند مواد منفجره ای که گاهی بناهای بسیار بزرگ و عظیم را به یک چشم بهم زدن نیست و نابود می کند و از همین دسته است، تکبّر که عامل سقوط ابلیس از آن همه مقامات شد.)

یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جایی که دریاست من کیستم گر او هست حقّا که من نیستم

چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید

سپهرش به جایی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار

بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد[46]

می بینیم که اوّلین گناه در عالم که همان تکبّر ابلیس خبیث و سرپیچی از فرمان خدا بود، تا چه اندازه تبعات زیان بار به دنبال داشت، ودر نتیجه عمل او تا روزی که آخرین حجّت خدا و بقیّة الله الاعظم امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف زمین را از عدل و داد لبریز سازند، چه خون ها که به ناحق ریخته شده و خواهد شد و چه ظلم ها که مو را به بدن هر انسان آزاده و صاحب وجدانی راست می کند اتّفاق افتاده و خواهد افتاد. همان طور که در آیات سوره اعراف مشاهده کردیم، شیطان از خداوند تقاضای مهلت (تا روز قیامت) نمود و گفت: «قالَ أَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»، و خدای حکیم به او مهلت داد و فرمود: «قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ-فرمود: تو از مهلت داده شدگانی». خدای متعال تنها به او مهلت داد ولی از استمرار مهلت تا روز قیامت چیزی نفرمود. در سوره حجر درباره مهلت خواستن ابلیس و مهلت دادن خداوند متعال آمده است: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ». گفت: پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده بگذار!) * فرمود: تو از مهلت يافتگانى! * (امّا نه تا روز رستاخيز، بلكه) تا روز وقت معيّنى. (سوره حجر/آیه36تا38) در تفسیر اثنا عشری درباره وقت معلوم روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: وهب بن جميع گويد از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم از اين آيه شريفه كه وقت معلوم چيست؟ فرمود: گمان مى‏ كنى روز حشر مردم باشد؟ خداى تعالى او را مهلت داده تا روزى كه مبعوث گردد قائم ما در مسجد كوفه، ابليس آيد و مى ‏نشيند حضور او، فرمايد: واى از امروز! پس پيشانى او را گرفته گردنش را بزند، پس اين روز مى ‏باشد وقت معلوم.[47]

آن چه تاکنون بیان شد، بررسی تواضع و تکبّر در قرآن کریم بود، ولی از آن جائی که ما از جانب خدای متعال دستور به متابعت از ثقلین (کتاب الله و عترت رسول خدا صلوات الله علیهم اجمعین) داریم و خداوند علم اوّلین و آخرین را به ایشان واگذار کرده است، در شماره بعدی جزوه به سراغ روایات و جملات نورانی اهل بیتِ معصومِ پیغمبر اکرم صلوات الله علیهم اجمعین می رویم و گوش جانمان را از سخنان شیوا و پرمغزشان لبریز می سازیم تا دلهایمان به نور هدایت محمّد و آل محمّد صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین نورانی و مزیّن گردد.

پی نوشتها:

[1] تفسیر نمونه ج 23 ص 268.

[2] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص 136.

[3] تفسير الصافي ج ‏1 ص 59.

[4] أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ج ‏1 ص 308.

[5] أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ج ‏1 ص 308 و 309.

[6] أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ج ‏1 ص 309.

[7] تفسير فرات الكوفي ص 235.

[8] البرهان في تفسير القرآن ج‏ 3 ص 423.

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏74 ص 166.

[10] المحاسن ج ‏1 ص 273.

[11] غرر الحکم و درر الکلم ص 626.

[12] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 474 [کلمه33].

[13] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 256.

[14] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 137.

[15] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص 255.

[16] من لا يحضره الفقيه ج ‏4 ص 390.

[17] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 445.

[18] الزهد ص 55.

[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏68 ص 347.

[20] الأمالي (للمفيد) ص 222.

[21] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ؛ ج 7 ص 358.

[22] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج ‏15 ص 266.

[23] الأصول الستة عشر (ط - دار الحديث) ص 318.

[24] الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة (ط - القديمة مع الترجمة ) ص 45.

[25] من لا يحضره الفقيه ج ‏3 ص 167.

[26] كنز الفوائد ج ‏1 ص 367.

[27] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 354.

[28] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج ‏15 ص 266.

[29] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏1 ص 159.

[30] ترجمه ‏روان‏ نهج البلاغه (ارفع) ص 729  خطبه 200.

[31] معراج السّعاده ص 296.

[32] لسان العرب ج 8 ص 397/مجمع البحرین ج 4 ص 406.

[33] معراج السّعاده ص 296.

[34] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 472.

[35] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج ‏21 ص 43.

[36] برگرفته از کتاب اخلاق اسلامی در نهج البلاغه ج 1 ص 132.

[37] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج ‏7 ص 78.

[38] ترجمه الميزان ج ‏5 ص 633.

[39] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج ‏13 ص 215.

[40] أطيب البيان في تفسير القرآن ج‏8 ص 71.

[41] ترجمه الميزان ج ‏13 ص 110.

[42] ترجمه الميزان ج ‏15 ص 331.

[43] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج ‏18 ص 242.

[44] ترجمه ‏گويا و شرح‏ فشرده‏ اى ‏بر نهج ‏البلاغه ج 2 ص 290.

[45] نهج ‏البلاغة (صبحي ‏الصالح) ص 287.

[46] معراج السعادة ص 282.

[47] تفسير اثنا عشري ج ‏7 ص 107.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
نویسنده: مسلم زکی زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: