کد مطلب: ۴۷۶
تعداد بازدید: ۱۶۹۱
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۸
به مناسبت ولادت حضرت امام سجاد(ع)| ۲
چهارمین امام حقّ و حجّت خدا، امام على بن الحسين زين العابدين علیه السّلام در مدينه، پنجم شعبان سال سى و هشتم هجرت، عالم را از نور پر فروغ خود نورانی کردند. نام مبارکشان علی و كنيه آن حضرت، ابو الحسن و مشهورترین لقب مبارکشان زین العابدین و سجّاد مي باشد.

عابد آل رسول(ص)
مختصری از زندگانی امام سجاد علیه السّلام

 

چهارمین امام حقّ و حجّت خدا، امام على بن الحسين زين العابدين علیه السّلام در مدينه، پنجم شعبان سال سى و هشتم هجرت، عالم را از نور پر فروغ خود نورانی کردند. نام مبارکشان علی و كنيه آن حضرت، ابو الحسن و مشهورترین لقب مبارکشان زین العابدین و سجّاد مي باشد. پدر بزرگوارشان مولانا سیّدالشّهداء حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام و مادرشان، شاه زنان دختر يزدگرد سوّم شاهنشاه ايران است كه او را شهربانو هم مى‏ گفته ‏اند.

نقل شده است: امير المؤمنين على علیه السّلام، حريث بن جابر حنفى را به حكومت يكى از نواحى مشرق برگماردند و او در زمان حكومت خود دو دختر يزدگرد را به حضور على علیه السّلام فرستاده آن حضرت هم شاه زنان را به فرزندشان حسين علیه السّلام بخشيدند. از آن مخدره حضرت سجاد علیه السّلام متولّد شد و ديگرى را به محمّد بن ابوبكر بخشيدند و قاسم بن محمّد از او به دنیا آمد. حضرت على بن الحسين علیه السّلام دو سال با جدّشان امیرالمؤمنین علیه السّلام و دوازده سال با عمويشان امام حسن علیه السّلام و بيست و سه سال با پدرشان امام حسين علیه السّلام بسر برده و پس از شهادت پدر بزرگوارشان، سى و چهار سال زندگى نمودند و سال نود و پنجم هجرت در سنّ پنجاه و هفت سالگى به شهادت رسیدند و سى و چهار سال مدّت امامت آن حضرت بود و در بقيع، در جوار مرقد عموى بزرگوارشان امام حسن مجتبى علیه السّلام مدفون گرديدند.(۱)

 

جریان ورود حضرت شهربانو به سرزمین حجاز

 

پیش از حمله مسلمین، شهربانو در خواب ديد كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به همراه امام حسين عليه السّلام داخل خانه او شده و او را براى آن حضرت خواستگارى نمودند و به ایشان تزويج كردند، شهربانو گفت: وقتی صبح شد محبّت آن خورشيد امامت در دل من جا كرد، و پيوسته در خيال آن حضرت بودم، چون شب ديگر به خواب رفتم، حضرت فاطمه عليها السّلام را در خواب ديدم كه نزد من آمدند و اسلام را بر من عرضه نمودند، و من در خواب به دست آن حضرت مسلمان شدم، سپس فرمودند: لشكر مسلمانان به زودى بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسير خواهند كرد، و به زودى به فرزند من حسين خواهى رسيد، و خدا نخواهد گذاشت كه دستی به تو برسد تا آن كه به فرزند من برسى. و حق تعالى مرا حفظ كرد تا آن كه مرا به مدينه آوردند، چون امام حسين عليه السّلام را ديدم دانستم كه همان است كه در خواب با حضرت رسول نزد من آمده بود، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا به عقد او در آورده بود، به اين سبب ایشان را انتخاب كردم.‏

حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام رو به امام حسین علیه السّلام نموده و فرمودند: از اين بانوی با سعادت خوب محافظت کن و به او احسان و نیکی نما که از تو فرزندی به دنیا خواهد آورد كه بعد از تو بهترين اهل زمين باشد و اين مادر اوصياء و ذريّه طيّبه من است، پس امام زين العابدين عليه السّلام از شهربانو به دنیا آمد.(2)

 

عزّت خدایی

 

روایت شده است هشام بن عبد الملک در زمان خلافت عبد الملک حج به جای می آورد، پس مشغول طواف خانه خدا شد و همین که خواست حجر الاسود را استلام (دست بکشد) کند به خاطر ازدحام جمعیّت نتوانست استلام را انجام دهد. برای او منبری نصب کردند و اهل شام به دور او حلقه زدند. در این هنگام حضرت علیّ بن الحسین علیهما السّلام وارد شدند. در حالی که از همه مردم زیبا چهره تر و خوش بو تر بودند و در میان دو چشم مبارکشان جای اثر سجده های فراوان هویدا بود. پس آن بزرگوار طواف خود را آغاز نموده و وقتی به موضع حجر الاسود رسیدند مردم از هیبت و جلال و شکوه امام علیه السّلام کنار کشیده و برای ایشان راه باز کردند. مشاهده این امر هشام را به خشم آورد. پس مردی از اهل شام به هشام گفت: او کیست که مردم از هیبتش به کنار رفته و برای استلام حجر برای او راه باز می کنند؟ هشام برای این که اهل شام به امام علیه السّلام متمایل نشوند در پاسخ گفت: من او را نمی شناسم. پس فرزدق که در آن جا حاضر بود گفت: ولی من او را می شناسم. مرد شامی گفت: ای ابافراس! او کیست؟ و فرزدق در پاسخ او ابیاتی تاریخی سرود که قسمتی از آن از قرار زیر است:

هَذَا الَّذِي‏ تَعْرِفُ‏ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ / وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ‏

هَذَا ابْنُ خَيْرِ عِبَادِ اللَّهِ كُلِّهِمْ‏ / هَذَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ‏

هَذَا عَلِيٌّ رَسُولُ اللَّهِ وَالِدُهُ‏ / أَمْسَتْ بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِي الظُّلَمُ‏

إِذَا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قَالَ قَائِلُهَا / إِلَى مَكَارِمِ هَذَا يَنْتَهِي الْكَرَم‏

یعنی: این شخص کسی است که سرزمین بطحاء راه رفتن او را می شناسد و خانه خدا و حلّ و حرم او را می شناسد.

این پرهیزکارِ پاکیزه طاهر و عَلَم (هدایت و مکارم اخلاق) فرزند بهترین بندگان خداست.

این علی است که رسول خدا پدر اوست و پیوسته با نور هدایتش ظلمت ها هدایت می شود.

هرگاه قریش او را می بیند می گوید: تمام کرامت به مکارم این شخص منتهی می شود.

هشام پس از شنیدن این ابیات غضبناک شد و دستور داد تا فرزدق را به حبس بیاندازند. در نتیجه فرزدق در مکانی بین مکّه و مدینه به نام عسفان زندانی شد و خبر آن به حضرت سجّاد علیه السّلام رسید و آن حضرت دوازده هزار درهم برای او فرستادند و فرمودند: ای ابا فراس! عذر ما را بپذیر اگر بیش از این نزد ما بود به تو می رساندیم. فرزدق پول را برای امام علیه السّلام برگرداند و عرض کرد: یا بن رسول الله آن چه را سرودم تنها برای رضای خدا و رسولش بود و هیچ چشم داشتی نداشتم. امام علیه السّلام پول را برایش بازگرداندند و فرمودند: به حقّی که بر تو دارم آن را از من قبول کن. همانا خدا جایگاه تو را دید و نیّت تو را دانست. پس از این کلام، فرزدق پول را قبول کرد و بعد از آن در اشعار خود هشام را مورد طعن و هجو خویش قرار می داد در حالی که در حبس بود. و در برخی روایات آمده است که وقتی از تهدید جانش مطّلع شد از حضرت سجّاد علیه السّلام کمک خواست و حضرت برایش دعا نمودند و به برکت دعای ایشان فرزدق آزاد شد.(3)
 

عبادت‌های زین العابدین علیه السّلام

 

از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه از قول پدر بزرگوارشان حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: روزى بر پدرم على بن الحسين عليه السّلام داخل شدم ديدم كه عبادت در آن حضرت بسيار تأثير گذارده و رنگ مباركش از بيدارى زرد گرديده و ديده ‏اش از بسيارى گريه مجروح گشته و پيشانى نورانيش از كثرت سجود پينه بسته است و پای مبارکش از وفور قيام در نماز ورم نموده، چون او را به این حال مشاهده كردم بسيار گريستم. آن حضرت در حال تفكّر بودند، پس از مدّتی به من نظر کرده و فرمودند: بعضى از كتاب ‏ها كه عبادت امير المؤمنين عليه السّلام در آنجا مکتوب است را به من بده، چون آوردم و قدری از آن خواندند، بر زمين گذاشتند و فرمودند كه: چه کسی می تواند مانند على بن ابى طالب عليه السّلام عبادت كند؟(4)

 

نور خدا در تاریکی

 

حماد بن حبيب كوفى گفت: من در ناحيه زباله (محلّى است در راه مكّه) از قافله عقب ماندم همين كه تاريكى شب جهان را فرا گرفت پناه به درختى بلند بردم، در سياهى دل شب جوانى را ديدم که لباس سفيد در تن دارد و بوى مُشك از او ساطع است هر قدر قدرت داشتم خود را مخفى نمودم. آماده نماز شد، ايستاد و شروع به اين مناجات كرد:

«يَا مَنْ حَازَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مَلَكُوتاً وَ قَهَرَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ جَبَرُوتاً أَوْلِجْ‏ قَلْبِي‏ فَرَحَ‏ الْإِقْبَالِ‏ عَلَيْكَ‏ وَ أَلْحِقْنِي بِمَيْدَانِ الْمُطِيعِينَ لَكَ».‏ ای کسی که از حیث ملکوت همه چیز را به حرکت در می آوری و همه چیز در جبروت مقهور قدرت توست، در قلبم شادی اقبال به خودت را وارد کن و مرا به عرصه مطیعین خود ملحق نما.

آن گاه شروع به نماز كرد، همين كه اعضايش ساكن شد و از حركت باز ايستاد، رفتم به آن جائى كه آماده نماز شد، ديدم چشمه ‏اى جارى است، وضو گرفته آماده نماز شدم، رفتم پشت سر آن جوان، ديدم محرابى آراسته است مثل اين كه همان ساعت زينت داده شد. هر وقت به آيه‏ اى كه نويد يا تهديدى داشت مي گذشت آن را با يك ناله و سوزى تكرار مي نمود. همين كه تاريكى برطرف شد برخاست و می فرمود: «يَا مَنْ قَصَدَهُ الضَّالُّونَ فَأَصَابُوهُ مُرْشِداً وَ أَمَّهُ الْخَائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعْقِلًا وَ لَجَأَ إِلَيْهِ الْعَابِدُونَ فَوَجَدُوهُ مَوْئِلًا مَتَى رَاحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَيْرِكَ بَدَنَهُ وَ مَتَى فَرَحُ مَنْ قَصَدَ سِوَاكَ بِنِيَّتِهِ إِلَهِي قَدْ تَقَشَّعَ الظَّلَامُ وَ لَمْ أَقْضِ مِنْ خِدْمَتِكَ وَطَراً وَ لَا مِنْ حِيَاضِ مُنَاجَاتِكَ صَدْراً صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْعَلْ بِي أَوْلَى الْأَمْرَيْنِ بِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».‏ اى كسى كه گمراهان او را قصد کردند و راهنمایش یافتند و بيمناكان به او روی آوردند و او را پشتیبان خود دانستند، عابدانی که به تو پناهنده شدند تو را نگهبانى خوب يافتند، كجا راحتى ديد كسى كه خود را براى غير تو به رنج انداخت و كسى كه جز تو را در نظر گرفت، خدايا تاريكى رفت و من هنوز توشه‏ اى كه بايد از خدمت تو نگرفته ‏ام و نه از مناجات با تو سير شدم، خدايا درود خود را بر محمّد و آلش بفرست و با من چنان معامله كن كه شايسته مقام تو است يا ارحم الراحمين.

من ترسيدم او را نيابم و بالاخره نفهمم كيست، دست به دامن او انداخته گفتم تو را به حقّ آن كسی كه اين رنج و ناراحتى را بر تو گوارا نموده و لذّت شب زنده دارى را عنايت كرده، مرا از لطف و عنايت خود پناه ده كه گمشده ‏ام. فرمود: اگر به راستى توكّل داشتى گم نمي شدى. اكنون از پى من بيا. همين كه به زير درخت رسيد دست مرا گرفت خيال كردم زمين زير پايم كشيده مى ‏شود. صبحگاه كه سپيده دميد، به من فرمود: مژده باد بر تو. صداى داد و فرياد حاجيان را شنيدم، رو به آن جوان كرده گفتم: تو را به حقّ آن كسى كه روز قيامت به او اميدوارى، تو كه هستى؟ فرمود: اكنون كه قسم دادى، من على بن حسين بن على بن ابى طالب هستم.(5)

 

کلامی از امام سجاد علیه السّلام

 

«اتَّقُوا الْكَذِبَ الصَّغِيرَ مِنْهُ وَ الْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي الصَّغِيرِ اجْتَرَأَ عَلَى الْكَبِيرِ». از دروغ، چه کوچک و چه بزرگش، در هر امر جدّی و شوخی بپرهیز، چراکه انسان هرگاه در امور کوچک دروغ گوید بر گفتن دروغ های بزرگ جرأت پیدا می کند.(6)

 

پی‌نوشت‌ها‏

 

۱-(برگرفته از) الارشاد-ترجمه ساعدى خراسانى ص۴۹۳.

2-جلاء العيون ص: 833.

3-روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 199.

4-منتهى الآمال ج‏2، ص: 1109.

5-زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام ( ترجمه جلد 46 بحار الأنوار)، ص: 32.

6-تحف العقول، ص: 278.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: