کد مطلب: ۵۳۷
تعداد بازدید: ۲۳۰۰
تاریخ انتشار : ۰۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۲
یاران معصومین(ع)/ ۱۶
مالک پس از کشته شدن عثمان، در خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بسیار تلاش کرد و با حضرت بیعت نمود و از سرداران بزرگ سپاه حضرت گردید. وی از یاری‎دهندگان و شیعیان بسیار پای‎بند به امیرالمؤمنین علیه السلام بود.

مالک اشتر نخعی (مالک بن حارث)/1

مالک فرزند حارث نخعی، معروف به «مالک اشتر»، کنیهاش ابوابراهیم، و از اهالی یمن بود که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اسلام تشرف یافته و مسلمان شد و چون موفّق به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشد، لذا او را جزو تابعین شمردهاند.(1)

به مالک اشتر از این جهت مالک اشتر می‎گویند که در جنگ یرموک که در زمان ابوبکر بین مسلمانان و رومیان اتفاق افتاد، وی شرکت کرد و بر اثر ضرباتی که از جانب رومیان به او وارد شد پلک‎های چشم او شکافته شد و برگشت، و عرب به کسی که چشمش چنین باشد «اشتر» می‎گوید.

مالک از یمن به کوفه آمد و در همان جا ساکن گردید و چون مردی شجاع و دلاوری باتقوا بود در جنگ‎ها و فتوحات اسلامی از جمله جنگ تبوک در سال 13 هجری در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت(2) و در فتح دمشق به فرماندهی ابوعبیده جراح شرکت داشت.(3)

او در عین دلاوری مقابل دشمنان و منحرفان، در برابر ضعیفان و درماندگان دلی رحیم و قلبی مهربان داشت.

در زمان خلافت عثمان به علت اعتراض به کارگزار ناصالح کوفه، به شام تبعید شد و از آن جا به کوفه بازگردانده و سپس به حمص (سوریه فعلی) تبعید گردید.

مالک پس از کشته شدن عثمان، در خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بسیار تلاش کرد و با حضرت بیعت نمود و از سرداران بزرگ سپاه حضرت گردید. وی از یاری‎دهندگان و شیعیان بسیار پای‎بند به امیرالمؤمنین علیه السلام بود، به طوری که رابطه دوستی او با مولای متقیان آن‎قدر زیاد بود که حضرت امیر علیه السلام پس از مرگ وی فرمودند: «رحم الله مالکاً، فلقد کان لی کما کنت لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؛ خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همان‎گونه بود که من برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم.»(4)

از آن جا که معاویه از این رابطه معنوی بین امام علیه السلام و مالک آگاهی داشت دستور داده بود که در خطبهها علاوه بر لعن به امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، مالک اشتر و عبدالله بن عباس را هم لعن کنند.(5)

ابن ابی الحدید درباره‎ مالک میگوید: پاداش مادری که چون مالک اشتر را پرورده است با خدا باد، که اگر کسی سوگند بخورد که خداوند متعال میان عرب و عجم شجاعتر از او، جز استادش علی علیه السلام نیافریده است، من بر او بیم گناه ندارم، و چه نیکو گفته است آن کسی که وقتی درباره مالک اشتراز او پرسیدند، گفت: من درباره مردی که زندگانی او مردم شام را شکست داد و مرگش مردم عراق را شکست داد، چه بگویم؟(6)

مالک اشتر در کلام پیامبر(ص)

ابن ابی الحدید می‎نویسد: محدّثان، روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده‎اند که بر فضیلت و منزلت والای مالک اشتر دلالت می‎کند و آن شهادت و گواهی قاطع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر مؤمن بودن مالک است و آن روایت این است:

ابوذر در هنگام مرگ به همسرش (یا دخترش) گفت: از پیامبر خدا شنیدم که فرمودند: «یکی از شما در فلات دور افتاده‎ای می‎میرد و گروهی از مؤمنان بر جنازهاش حاضر میشوند» و آن کس، من هستم که در بیابان ربذه از دنیا میروم و عدّهای از راه خواهند رسید و مرا کفن و دفن خواهند نمود. پس از وفات ابوذر، طولی نکشید که عدّهای از مسلمانان از راه رسیدند و او را کفن و دفن کردند. از جمله این افراد مالک اشتر بود که بر جنازه ابوذر نماز گزارد.(7) بنابراین مالک اشتر از جمله کسانی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ایمان و صالح بودن او به‎طور غیابی شهادت داده اند.

پس از آن که مالک اشتر و همراهان از دفن بدن مطهر ابوذر غفاری فارغ شدند. مالک در کنار قبر ابوذر ایستاد و چنین دعا کرد: بار پروردگارا؛ این ابوذر، صحابی و یار رسول خدا است که تو را در میان بندگانت پرستش کرد و در راه تو با مشرکان جنگید و در دین تو بدعتی ننهاد و تغییری ایجاد نکرد، لکن اگر مُنکَری می‎دید با قلب و زبانش اعتراض می‎کرد و به همین جهت بر او ستم رفت و تبعید شد و از حقش محروم گردید و تحقیر و کوچک شد تا آن که در غربت، تنها جان سپرد. بار پروردگارا؛ آنان که او را محروم کردند و از سرزمین هجرت و حرم رسول خدا بیرونش نمودند، هلاک و نابود گردان.

در این هنگام، دیگران آمین گفتند و غذایی را که همسر ابوذر آماده کرده بود، تناول کرده و با همسر ابوذر، به مدینه بازگشتند.(8)

این دعا حکایت از عمق ایمان او به راه ابوذر و دوری او از عثمان بود.

ایستادگی مالک مقابل حاکمان کوفه

هنگامی که عثمان به خلافت رسید به مرور زمان، افراد وابسته و اقوام و بستگان خود از بنی‎امیه را که نوعاً عیّاش و منحرف بودند بر سر کار آورد و در بلاد اسلامی، آن افراد ناصالح را بر جان و مال مردم مسلط کرد، از جمله پسر دائی خود «عبدالله بن عامر» را به فرمانداری بصره گماشت، و برادر رضاعی خود «عبدالله بن سعد» را رئیس دارائی و فرمانده سپاه مصر، و برادر مادری خود «ولید بن عقبه» را والی کوفه قرار داد که او خیانت‎های زیادی در حق مردم و اسلام انجام داد و درنهایت با مقاومت مالک اشتر و دیگر بزرگان کوفه از حکومت کوفه عزل شد.(9)

عثمان، پس از عزل ولید از کوفه، «سعید بن عاص» را به جای او گماشت. سعید در ابتدا با مردم رفتار خوبی داشت، اما پس از مدتی خلافکاری های خود را شروع کرده و دست به انجام کارهایی زد که خلاف شرع بود. و روزی در بین مذاکرات خود سخن نامربوط و خلاف شرعی گفت.

مالک اشتر که با حکم خدا کاملاً آشنایی داشت، لذا پاسخ او را داده و او را تهدید کرد و گفت: هر که چنین قصد کند دماغش را به خاک میمالیم!

عبدالرحمن اسدی رئیس گارد سعید برای جلب رضایت سعید گفت: ای مالک، تو سخن امیر را رد می‎کنی و به او اهانت مینمایی؟ و بعد نسبت به مالک درشتی کرد. در همین جا مالک به قبیله نَخَع دستور داد رئیس گارد را از مجلس بیرون انداختند. این کار بر سعید حاکم کوفه گران آمد، لذا رابطه خود را با مالک اشتر و دیگر سران کوفه قطع کرد. اما این عمل هیچ اثری نداشت و مالک از اعتراض به کارهای خلاف سعید و عثمان دست برنداشت.

سعید بن عاص چون برخورد مالک و همراهان او را مشاهده کرد و دید در آینده از اعتراض بیشتر سران کوفه درامان نخواهد ماند، نامهای به عثمان نوشت و از او خواست که یا مالک و همدستانش را از کوفه ببرد و یا وی را از امارت کوفه بردارد. عثمان در جواب نامه حاکم کوفه نوشت، مالک اشتر با تنی چند از یارانش را به شام تبعید کند تا مردم کوفه را به تباهی نکشانند!

اسامی افراد تبعیدی بدین شرح است: مالک اشتر، مالک بن کعب ارحبی، اسود بن یزید نخعی، علقمۀ بن قیس نخعی، صعصعة بن صوحان عبدی، و افرادی که بعدها به حمص تبعید شدند عبارتند از: ثابت بن قیس همدانی، کمیل بن زیاد نخعی، زید بن صوحان، عمرو بن حمق، جندب بن زهیر مدنی، جند بن کعبازدی، عروه بن جعد.

عثمان به معاویه حاکم شام هم نامه‎ای نوشت که چند تن از مردم کوفه را که آهنگ فتنه گری دارند، پیش تو تبعید کردم، آنان را از این کار نهی کن و اگر احساس کردی رو به راه شده‎اند، به آنان نیکی کن و به وطن خودشان برگردان. اما معاویه پس از آمدن تبعیدی‎ ها چون قادر به مهار آنان نشد، و خود مورد اعتراض شدید تبعید شده گان واقع شد، طی نامه‎ای از عثمان خواست که آنان را به کوفه بازگرداند. عثمان موافقت کرد، مالک و همراهان وقتی به کوفه بازگشتند، باز دست از مبارزه و حق‎گویی برنداشتند و مجدداً سعید بن عاص به دستور عثمان آنان را نزد «عبدالرحمان بن خالد بن ولید» حاکم عثمان در حمص تبعید کرد و در راستای تبعید آن گروه، عثمان نامه‎ای هم برای مالک و همراهان نوشت که من شما را به حمص تبعید می‎کنم، به محض این که نامه‎ای به شما رسید، به سوی حمص حرکت کنید؛ زیرا شما برای اسلام و اهلش جز شرارت خاصیتی ندارید!

وقتی نامه عثمان به مالک اشتر رسید دست‎ ها را به دعا برداشت و گفت: پروردگارا؛ هر یک از ما یا عثمان را که برای مردم زیان‎ کاریم و در میان مسلمانان مرتکب گناه شده‎ ایم هر چه زودتر به مکافات کردارش برسان. (10) و بدین ترتیب گروه معترض به رفتار حاکمان مستبد و ستم کار کوفه به حمص تبعید شدند، البته آنان در حمص بسیار تحت فشار و اهانت حاکم آن جا قرار گرفتند و با مرارت شدید، مجدداً به کوفه بازگردانده شدند.

این حوادث در سال32 هجری به وقوع پیوسته است.(11)

مالک اشتر و سقوط خلافت عثمان

پس از آن که تعدّیات و انحرافات کارگزاران عثمان از حدّ گذشت، مردم به ویژه نخبگان برای اصلاح یا عزل عثمان وارد عمل شدند و چون عثمان اصلاح‎پذیر نبود و حاضر نشد تقاص اعمال بد خود را پس بدهد بر او شوریدند و سرانجام او را به قتل رساندند. از جمله افرادی که برای هدایت عثمان و دست کشیدن او از کارهای خلاف تلاش فراوان نمود اما به نتیجه نرسید، مالک اشتر بود. لذا او هم به صف طرفداران برکناری عثمان پیوست.(12)

پیش گامیِ مالک در بیعت با علی علیه السلام

مردم مدینه پس از کشته شدن عثمان، یک صدا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند. حتی سران ناکثین یعنی طلحه و زبیر با اختیار کامل با آن حضرت دست بیعت دادند. مالک اشتر از جمله کسانی بود که در این راه پیش گام شد و جزو نخستین کسانی بود که با سخنان خود مردم را برای بیعت با آن حضرت تشویق نمود.

ابن ابی الحدید می‎نویسد: زمانی که عثمان کشته شد، مالک اشتر خدمت حضرت علیه السلام آمد و گفت: یاعلی! مردم برای بیعت با شما جمع شده‎اند و به حکومت و خلافت تو راغب هستند. امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون آمدند و در محلی نشستند. و مردم همه اجتماع کردند که بیعت کنند، در همین حال طلحه و زبیر آمدند ولی آن دو میخواستند که حکومت توسط شورا تعیین شود.

نخستین کسی که با حضرت امیرعلیه السلام بیعت کرد، مالک اشتر بود. او گلیم سیاهی را که بر دوش داشت، افکند و شمشیرش را بیرون کشید، آن‎گاه دست حضرت امیر علیه السلام را گرفت و بیعت کرد و به زبیر و طلحه گفت: برخیزید و بیعت کنید و پس از بیعت این دو، مردم بصره که برای برکناری عثمان به مدینه آمده بودند، برخاستند و با حضرت بیعت کردند و اول کسی که از بصریون با حضرت بیعت کرد، عبدالرحمان بن عریس بود، سپس سایر مردم بیعت کردند.(13)

ادامه دارد...

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

* در این نوشتار با کمی تغییر از کتاب ارزشمند اصحاب امام علی علیه السلام نوشته استاد سید اصغر ناظم زاده قمی بهره گرفته شده است.

پی نوشت ها

1. المناقب، ابن شهر آشوب، ج 2 ص 7.

2. تاریخ طبری، ج 4 ص 401.

3. تاریخ طبری، ج 4ص 441.

4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15 ص 98 .

5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15 ص 99.

6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ، ج 2 ص 213.

7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‎الحدید، ج 15 ص 99- رجال کشی، ص 65 ح 117.

8. رجال کَشّی، ص 66 ح 118.

9. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 9 ص 40.

10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2 ص 129تا134- تاریخ طبری، ج 4 ص 317 تا 325- الکامل فی‎التاریخ، ج 2 ص 267.

11. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2 ص 129تا134- تاریخ طبری، ج 4 ص 317 تا 325- الکامل فی‎التاریخ، ج 2 ص 267.

12. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2 ص 129تا134- تاریخ طبری، ج 4 ص 317 تا 325- الکامل فی‎التاریخ، ج 2 ص 267.

13. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4 ص7.


دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

سعید بلوکی


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: