کد مطلب: ۵۵۸
تعداد بازدید: ۲۲۲۳
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۸
یاران معصومین(ع)/ 17
هنگامی که مردم در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام اجتماع کردند تا با حضرت بیعت کنند، مالک اشتر برخاست و خطاب به مردم مطالبی گفت که در امام‎شناسی او بسیار گویا و گواه بر این مدعا است.
مالک اشتر نخعی (مالک بن حارث)/2

نمونه‎هایی از ایمان و اعتقاد مالک به امیرالمؤمنین علیه السلام

هنگامی که مردم در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام اجتماع کردند تا با حضرت بیعت کنند، مالک اشتر برخاست و خطاب به مردم مطالبی گفت که در امامشناسی او بسیار گویا و گواه بر این مدعا است، او چنین گفت: ای مردم، این علی، وصی اوصیا و وارث علوم پیامبران است، او بلاهای بزرگ کشید و نیکو تحمل کرد. اوست آن که کتاب خدا به ایمانش گواهی و پیامبر، بهشت را برایش شهادت داده است، همه فضائل در وجودش جمع است و هیچ‎کس از گذشتگان و آیندگان در تقدم او بر دیگران در علم و فضلش شک ندارد.(1)

نمونه ای دیگر از اعتقاد مالک به امیرالمؤمنین علیه السلام اینکه؛ هنگامی که قرارداد حکمیت بین امیرالمؤمنین علیه السلام از یک سو، و معاویه از سوی دیگر نوشته شد، مالک اشتر را فراخواندند که همراه دیگر گواهان، پای آن را گواهی کند؛ اما مالک گفت: دست راستم بر بدنم نباشد و دست چپم برایم بی‎فایده باشد اگر در این صحیفه نام من برای صلح و ترک مخاصمه نوشته شود، مگر من در این مورد دارای دلیلی روشن از خداوند خود نیستم؟! آیا یقین به ضلالت و گمراهی دشمنم ندارم؟! آیا اگر شما تن به پستی نمی‎دادید، پیروزی را به دست نمی‎آوردید؟

مردی (اشعث بن قیس، طبق نقلی) از میان مردم به مالک گفت: به خدا سوگند، نه پیروزی را دیدی و نه پستی و زبونی را، اینک برخیز و بر خودت گواهی بده و آن‎چه را در این صحیفه نوشته شده، اقرار کن و تو را از مردم چاره‎ای نیست.

مالک اشتر گفت: آری به خدا سوگند، همانا من در دنیا برای منافع این جهان از تو روی گردان تر و در امر آخرت برای ثواب‎های آخرت نیز از تو بی‎رغبت ترم، و خداوند با این شمشیر من، خون مردانی را ریخته است که تو در نظرم بهتر از آنها نیستی و خون تو هم از خون آنها محترمتر نیست. سپس گفت: آری آنچه امیرالمؤمنین علیه السلام در آن داخل شده است، داخل می‎شوم و از آنچه خارج شده است، خارج میشوم؛ زیرا امیرالمؤمنین علیه السلام داخل نمیشود مگر در هدایت و صواب. (2)

اما حاضر نشد به اصرار دیگران قرارداد حکمیت را امضاء کند، البته اگر حضرت امیر علیه السلام به او دستور میدادند بی‎تردید آن را امضا می‎کرد.

از این چند نمونه از حمایتهای مالک اشتر از امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، درمییابیم که او برای جان خویش در برابر حضرت ارزشی قائل نبوده و از تحمل خطرات برای حفظ جان و ادامه راه آن حضرت دریغ نمیکرده است.

نقش مالک قبل از جنگ جمل

چند ماه پس از حکومت رسمی امیرمؤمنان علیه السلام، طلحه و زبیر که چشم طمع به بیت ‎المال و مقام و ریاست دوخته بودند، در صدد شورش علیه امام علیه السلام برآمدند، و پیمان خود را شکستند و بدین سبب ناکثین، لقب گرفتند اما برای تحقّق این نیّت شوم هیچ بهانه‎ای نداشتند؛ زیرا حکومت امام علیه السلام، از جهت شرعی و معیارهای قانونی نقصی نداشت، و مقابله با چنین حکومتی محکوم به شکست بود، لذا آنان ابتدا به سراغ عایشه که مدّت ها بود ساکن مکه شده بود، رفتند و او را که از حضرت امیر علیه السلام، چندان دل خوشی نداشت با خود هم عقیده ساختند و این نخستین قدم مؤثر در راستای جنگ بود که طلحه و زبیر انجام دادند؛ زیرا حمایت همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، و دختر خلیفه اول با طلحه و زبیر بسیار کارساز و توجیه کننده قیام و شورش آنها بود، و لذا به دنبال آن، عدّه زیادی نیز با آنها هم رأی شدند و در پی انتشار این خبر، حتی ابوموسی اشعری والی کوفه نیز جنگ علیه عایشه را حرام دانست و حمایت و یاری امام علیه السلام، در برابر ناکثین را ممنوع اعلام کرد!

مقابله مالک اشتر با ابوموسی اشعری

در چنین شرایط بسیار حساس و دشواری، مالک اشتر، عمّار یاسر، صعصعـة بن صوحان عبدی و امثال آنان در کوفه، نقش مؤثری در خنثیکردن توطئه امثال ابوموسی داشتند، و با سخنان به حقّ و کوبنده خود، مردم را برای پیروی از امام علیه السلام هشیار نمودند.

نامه مالک به عایشه

امّا اقدام مهمّ‎تر مالک این بود که، نامهای تاریخی و پیامی به یادماندنی برای عایشه فرستاد و کمتر کسی را یارای آن بود که به چنین کار خطیری اقدام نماید. او در نامه چنین نوشت: اما بعد، همانا ای عایشه! تو همسر رسول خدایی، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم، تو را فرمان داده است که در خانه خود آرام و قرار بگیری، اگر چنان کنی برای تو بهتر است اما اگر فرمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، را نقض کنی و بخواهی چوب‎دستی خود را به دست گرفته و روپوش از چهره برداری و برای مردم خود را آشکار سازی، من با تو جنگ خواهم کرد تا تو را به خانه‎ات و جایگاهی که خداوند برایت پسندیده است، برگردانم.

این نامه مالک که همراه با اعلام جنگ با عایشه بود، برای عایشه بسیار سخت و گران آمد.

حمایت مالک از سخنان امیر مؤمنان علیه السلام

وقتی خبر تصرف بصره توسط ناکثین در "ذی قار" (محلی بین کوفه و بصره) به سمع امیرمؤمنان علیه السلام رسید، حضرت خطابه مهمّی ایراد کردند و در پایان آن، از اعمال ظالمانه طلحه و زبیر به خدا شکایت نموده و چنین فرمودند: «اللّهمّ إِنّ طلحۀ و الزبیر قطعانی و ظلمانی و ألبّا عَلَیَّ، و نکثا بیعتی، فاحلل ما عقداه، و انکث ما أبرما، و لا تغفر لهما أبداً، و أرهما المساءۀ فیما عملا و أمَّلا؛ پروردگارا؛ همانا طلحه و زبیر از من بریدند و بر من ستم کردند و بر من شورش نمودند و بیعت مرا شکستند. پروردگارا؛ آنچه را آنان گره زده‎اند بگشای وآنچه را استوار کرده‎اند از هم بگسل، و آن دو را هرگز نیامرز و در آن چه کرده‎اند و به آن دل بسته‎اند، فرجامی ناخوش بهره آنان فرمای.»

چون سخنان امام علیه السلام تمام شد، مالک اشتر برخاست و پس از حمد و ثنای خدا چنین گفت: ای امیرالمؤمنین علیه السلام! سخن تو را شنیدیم و همانا درست میگویی و خدا تو را موفق دارد، یاعلی! تو پسر عمو و داماد و وصی پیامبر مایی و نخستین کسی هستی که او را تصدیق کردی، و همراهش نماز گزاردی، و در همه جنگهای او شرکت نمودی، از این رو در این موارد بر همه امّت فضیلت داری و از همه برتری و برای جانشین پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، از همه سزاوارتری، یا علی! هر کس از تو پیروی کند به بهره خود رسیده و مژده رستگاری را دریافته است و آن کس که از فرمان تو سرپیچی نماید و از تو روی برگرداند، به جایگاه خود در هاویه دوزخ، منزل گزیده است. ای امیرالمؤمنین علیه السلام! سوگند به جان خودم که کار طلحه و زبیر و عایشه برای ما آسان و ماهیّت شان برایمان روشن و شناخته شده است؛ آنها بدون آنکه از تو خلافی ببینند و یا به آنان ستمی نموده باشی از تحت فرمان تو خارج شدهاند و به این اقدام خطیر مبادرت نمودهاند، اگر آنان میپندارند که خون عثمان را طلب میکنند، نخست باید از خود قصاص بگیرند که آن دو (طلحه و زبیر) نخستین کسانی بودند که مردم را بر او شوراندند و مردم را به ریختن خونش واداشتند، و خدا را گواه میگیرم که اگر به بیعتی که از آن بیرون رفتهاند باز نگردند، با آنها می ستیزیم، چرا که شمشیرهای ما بر دوش‎های ماست و دل‎های ما در سینههایمان محکم و استوار است، و ما امروز همانگونهایم که دیروز بودیم.

مالک این سخنان قاطع و محکم را گفت و بر جای خود نشست.(3)

تصرف دارالإماره کوفه

امیر مؤمنان علیه السلام، از "ذی قار"، محلی که نیروهای امام علیه السلام در آن تجمع کرده بودند، برای کارگزار خود ابوموسی، والی کوفه، نامه نوشتند و به او دستور دادند تا مردم را برای یاری در مقابله با ناکثین به ذی قار بفرستد، و فرزندشان امام حسن علیه السلام، را به همراه عمّار یاسر با نامه، به کوفه فرستادند، امّا ابوموسی نه تنها مردم را تشویق به این کار نکرد، بلکه در حمایت مردم مانعتراشی کرد.

وقتی خبرِ کوتاهی ابوموسی به امیرمؤمنان علیه السلام رسید، مالک اشتر را فراخواندند و فرمان دادند که به کوفه برود و ابوموسی را از مقام خود عزل نماید. مالک با دستور چنین امر مهمّ و خطیری شتابان خود را به کوفه رساند و به مسجد وارد شد، در حالی که میان ابوموسی اشعری استاندار کوفه و امام حسن علیه السلام و عمّار یاسر، نمایندگان امیرالمؤمنین علیه السلام، بحث و گفت وگو بود، مالک دریافت که چاره‎ای جز عزل و برکناری ابوموسی از امارت و حکومت نیست و باید سریعاً به دستور امام علیه السلام عمل نماید، لذا بلافاصله از مسجد راهی دارالإماره ابوموسی شد و در مسیر، به هر طایفه و هر قوم و جماعتی که میرسید، از آنها میخواست تا همراه وی به سوی قصر ابوموسی حرکت کنند. سیل خروشان مردمی که مالک را همراهی میکردند، به دارالاماره رسید. او در حالی که ابوموسی هنوز در مسجد تلاش می‎کرد تا مردم به سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام نپیوندند، وارد قصر ابوموسی شد و تمام غلامان و مأموران او را از قصر بیرون کرد، و آن جا را تصرف نمود و عزل ابوموسی از مقام امارتش را اعلام کرد.

مأموران و غلامان قصر فوراً به مسجد رفتند و موضوع را به ابوموسی اطلاع دادند ابوموسی که مشغول ایراد سخنرانی بود پس از آگاهی از این ماجرا از منبر پایین آمده و سراسیمه از مسجد خارج شد و به طرف دارالاماره رفت و وارد قصر شد. اما مالک که در قصر دارالإماره بود، بر سر او فریاد کشید و گفت: ای ابوموسی! از ساختمان ما خارج شو، ای بیمادر که امیدوارم خداوند تو را بکشد، سوگند به خدای تعالی! همانا تو از گذشته جزو منافقین بودی.

به این ترتیب مالک اشتر مرکز امارت ابوموسی را تسخیر کرد و به دستور امیرالمؤمنین علیه السلام، او را از مسندش عزل نمود و مانع اصلی حرکت مردم کوفه به سوی حضرت را از سر راه برداشت، البته ابوموسی یک شب مهلت خواست در کوفه بماند، تا فردا از کوفه خارج شود، مالک با او موافقت کرد به شرط آن که در قصر حکومتی نماند.(4)

مالک سپس در مسجد کوفه برای مردم سخنرانی روشنگرانهای نمود و از فضایل امام علیه السلام و خطر دشمنان و ناکثین سخن گفت و سرانجام با جمع زیادی و به قولی با نُه هزار نفر به سوی ذی قار حرکت نمود و در حالی که امام حسن علیه السلام و مالک اشتر و عمّار یاسر پیشاپیش آنها حرکت می‎کردند با شکوه خاصی وارد ذی قار شدند و مورد استقبال گرم حضرت امیر علیه السلام قرار گرفتند.(5)

بدین ترتیب مالک اشتر بالاترین و بهترین خدمت، در راه آمادهسازی سپاهیان امام علیه السلام برای دفع شورشیان جنگ جمل را به عمل آورد.

جنگ جمل و رشادت های مالک اشتر

پس از آن که یاران امام علیه السلام، از کوفه آمدند و به سپاهیان ملحق شدند، حضرت با تمام نیرو از ذی قار به حومه بصره حرکت کردند، و در مقابل سپاه ناکثین قرار گرفتند. امام علیه السلام، تمام تلاش خود را برای اقناع طلحه و زبیر و وادار ساختن آنها به صلح و آشتی و عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به کار بستند و در این راستا نمایندگانی برای گفتوگو با آن رهبران شورشی به میان سپاه دشمن فرستادند، امّا تمام این تدابیر بینتیجه ماند و سرانجام جنگ سختی درگرفت که ضایعات جانی و خسارت‎های مالی فراوانی بر جای گذاشت، و تعدادی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در این واقعه تلخ و تکاندهنده به شهادت رسیدند که از یک سو امیرمؤمنان علیه السلام را از نصایح و شفقتهای بی‎دریغ خود محروم نمودند و از سوی دیگر، آن حضرت را با رنجها و مرارت‎های پرحادثهترین و خونبارترین مقطع تاریخ اسلام، تنها گذاشتند.

جنگ جمل به عنوان نخستین جنگ داخلی مسلمین، دقیقترین معیار سنجش میزان ایمان و ارادت اصحاب حضرت امیر علیه السلام به ایشان، و بهترین ملاک ارزیابی عملکرد اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، و مشاهیر تابعین به شمار می‎رود.

مالک اشتر همچون عمّار یاسر و صعصعـۀ بن صوحان و دیگران، در این جنگ حماسههای جاویدانی آفرید. او به دست خود در همین نبرد تعداد زیادی از مشهورترین قهرمانان و جنگجویان سپاه دشمن را به هلاکت رساند. تدابیر هوشمندانه او در خدمت مولا و مقتدایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام باعث شد که همه صفوف مستحکم دشمن به زودی به هم بریزد و مقاومتشان درهم بشکند.

ابن ابی الحدید از مردی از انصار نقل میکند که گفت: من در جنگ جمل در صف اول ایستاده بودم، ناگهان حضرت امیر علیه السلام سر رسیدند، به سوی ایشان برگشتم، فرمودند: « محل اجتماع اصلی دشمن و نقطه قوت آنها کجاست؟» گفتم: در کنار عایشه. در این موقع حضرت علیه السلام برای مالک اشتر پیام فرستادند که بر مَیْسره(سمت چپ) سپاه دشمن حمله کند. مالک اشتر به فرمان امام علیه السلام به میسره سپاه جمل حمله کرد و با هلال بن وکیع که سرپرستی گروهی از ناکثین را برعهده داشت جنگید و هلال را به هلاکت رساند و تمام میسره سپاه به سوی هودج عایشه عقبنشینی کرد و به آن جا پناه برد. در این هنگام افراد قبیلههای أزد، ضبه، ناجیه و باهله از سپاه بصره خود را به اطراف شتر عایشه رساندند و آن را احاطه کردند تا از خطر مصون بمانند، در این شرایط با حملات نیروهای امیرالمؤمنین علیه السلام، جنگ شدیدتر شد و تنور آن داغتر گردید و «کعب بن صور»، قاضی بصره در حالی که لگام عایشه در دستش بود به هلاکت رسید و پس از او «عمرو بن یثربی» که مردی شجاع و سوارکاری بیباک از سپاه بصره بود و جمعی از سران سپاه حضرت را به شهادت رسانده بود، نیز کشته شد.(6) نیروهای امام علیه السلام، در راه پیروزی قرار گرفتند، و مالک اشتر در این زمینه نقش به سزایی ایفا می‎کرد.

جنگ مالک با عبدالله بن زبیر

واقدی میگوید: در روایت آمده، آخرین شعار حضرت امیر علیه السلام، در ساعت های آخر جنگ جمل چنین بود: «حم لا ینصرون، اللهم انصرنا علی القوم الناکثین؛ حم، آنان یاری داده نخواهند شد، بار خدایا ما را بر مردم پیمان‎ شکن نصرت عنایت کن.»(7) آنگاه هر دو گروه از یکدیگر جدا شدند و از هر دو گروه هم افراد بسیاری کشته شده بودند، ولی کشتار مردم بصره به مراتب بیشتر از کشتهشدگان یاران امیر علیه السلام بود. از این رو کم‎کم نشانه‎های پیروزی سپاهیان حضرت امیر علیه السلام، آشکار شد. روز سوم که دو لشکر با هم روبرو شدند، نخستین نفر، عبدالله بن زبیر خواهرزاده عایشه بود، که به میدان آمد و مبارز طلبید، مالک اشتر به جنگ او رفت و هر کدام برابر هم قرار گرفتند، عایشه پرسید: چه کسی به مبارزه عبدالله آمده است؟ گفتند: مالک اشتر. گفت: ای وای بر بی‎فرزند شدن اسماء، سپس آن دو هر کدام به یکدیگر ضربه‎ای زدند و یکدیگر را زخمی کردند، بعد با یکدیگر گلاویز شدند و مالک‎اشتر، در لحظهای عبدالله را بر زمین زد و روی سینه‎اش نشست، در این موقع هر دو گروه به هم ریختند، گروهی برای آن که عبدالله را از چنگ اشتر درآورند، هجوم آوردند و گروهی برای یاری دادن به اشتر پیش آمدند، مالک اشتر بسیار گرسنه بود، زیرا از سه روز قبل چیزی نخورده بود و این کار عادت او در جنگها بود، وانگهی نسبتاً پیرمرد و سالخورده بود، عبدالله بن زبیر فریاد میزد: من و مالک را با هم بکشید. و اگر میگفت: من و اشتر را بکشید، بدون تردید مالک را میکشتند؛ زیرا مردم که از کنار آنها میگذشتند، و شخصی را به نام مالک نمیشناختند بلکه به نام اشتر شناخت داشتند و در آن میدان بسیاری بودند که یکی روی سینه دیگری نشسته بود و در حال جنگ و نبرد بود و سپاهیان آنان را نمیشناختند، به هر حال؛ طوری شد که عبدالله توانست از زیر دست و پای مالک اشتر فرار کند و لذا مالک در شعری، خود این مطلب را به عایشه گوشزد کرد.

آری با رشادتهای مالک و امثال او به فرماندهی امیرالمؤمنین علیه السلام، جنگ جمل با شکست قاطع ناکثین به پایان رسید و طلحه و زبیر کشته شدند و عایشه به اسارت درآمد که مورد محبت و عفو و بخشش امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفت.(8)

ادامه دارد...

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

* در این نوشتار با کمی تغییر از کتاب ارزشمند اصحاب امام علی علیه السلام نوشته استاد سید اصغر ناظم زاده قمی بهره گرفته شده است.

پی نوشت ها

1. قاموس الرجال، ج 7، ص 466.

2. وقعۀ صفین، ص 512.

3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 309.

4. الجمل، ص 251؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 486.

5. الجمل، ص 251؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 486.

6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 258.

7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج1 ص 262.

8. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج1 ص 262.


دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

سعید بلوکی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: