کد مطلب: ۶۲۹
تعداد بازدید: ۸۱۶۰
تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۱۱
درسنامه شماره ۱۶
حلم برای علم ضروری و لازم است و إلّا چه بسا عالِمی که در سینه خود انبوهی از علم را به همراه دارد ولی از آن جایی که از صفت حلم محروم است، مردم از بوستان علم او بی بهره اند و در نتیجه او قادر نیست زکات علم خود را از این طریق بپردازد.
شرح خطبه همام
نشانه های اهل تقوا

ادامه سخنان شیوای امیر المؤمنین علی علیه السّلام در خطبه متّقین با این عبارت دنبال می شود:

«فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً فِي عِلْم وَ عِلْماً فِي حِلْم‏».‏ از نشانه‏ هاى آنان اين است: در دين نيرومند، دور انديش در عین نرمی، (صاحبِ) ايمانى مملوّ از يقين، حريص در كسب دانش و داراى علم توام با حلم‏.

نیرومند در دین

از آن جائی که دین مجموعه ای از اعتقادات و عملکردهای مبتنی بر اعتقادات است، لذا قوّت در دین مساوی است با ثبات قدم و قدرتمندی در اعتقادات و عمل. به عبارت دیگر اهل تقوا در اعتقادات خود بسیار راسخ هستند و بر مبنای اعتقاد قوی و بی شائبه، به دستورات دین عاملند و از عصیان و نافرمانی پروردگار به شدّت پرهیز می کنند. این سیره و عملکرد باعث می شود که در دین خود قوی و با صلابت باشند و امتحان های مختلف، شبهات و شرایط اجتماعی گوناگون در سیر صعودی ایشان خللی وارد نمی سازد. قرآن کریم در وصفشان می فرماید: «يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ». آن ها در راه خدا جهاد مى ‏كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند.[1]

ایشان در دین خود به قدری قوی هستند که برای دیگران مایه قوّت قلب اند و در میان جامعه مؤمنین به عنوان الگو و اسوه و تکیه گاه مطمئنّی مطرح می شوند. مخصوصاً در دوران غیبت حضرت ولی عصر امام زمان ارواحنا له الفداء که اهل ایمان به عنوان ایتام آل محمّد صلّی الله علیه و آله به دلیل عدم دسترسی به امام حیّ به دنبال اشخاصی هستند که در دین و ایمان قابل اعتماد و اتّکا باشند. کسانی که بر مبنای اعتقادی محکم و قوی و عمل به فرامین پروردگار متعال صاحب بصیرتی بالا و ایمانی ممتاز گشته اند و بدین وسیله مبلّغانی به حق برای مسیر هدایت الهی می باشند. البته همان طور که در کلیّه ملکات اخلاقی و صفات ممدوحه، سر سلسله و مصادیق اکمل و اتمّ حضرات معصومین علیهم السّلام هستند، در این جا هم در قوّت دین مصداقی والاتر از اهل بیت علیهم السّلام در عالمِ وجود نمی توان پیدا کرد. در مورد رسول خدا صلّی الله علیه و آله به هنگام دعوت به یگانه پرستی و پرهیز از شرک در تاریخ آمده است که مشرکین مکّه حتّی حاضر شدند تا رسول خدا را به عنوان حاکم و سلطان خود پذیرفته و زیباترین دختران خود را به تزویج ایشان در آورند و اکثر اموال خود را به آن حضرت ببخشند ولی در عوض آن حضرت از دعوت الهی خود دست بردارند، امّا قوّت بی نظیر در دین باعث می شود که پاسخ آن بزرگوار در مقابل این همه ثروت و قدرت چنین باشد: «لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ‏ فِي‏ يَمِينِي‏ وَ الْقَمَرَ فِي يَسَارِي مَا أَرَدْتُهُ ...». اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند این کار را نخواهم کرد (دست از دعوت خود نخواهم کشید).[2]

و یا این که سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام فرمودند: «لَو لَمْ يَبْقِ لِي مَلْجَأٌ فِي الدُّنيا لا أُبايِعُ يزيدَ بنَ معاويةَ». اگر در دنیا پناهگاهی برای من باقی نماند (باز هم) با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.[3]

در میان یاران معصومین علیهم السّلام می توان اباذر رحمة الله علیه را نام برد که ارسال مالی از جانب عثمان برای سکوت از امر به معروف و نهی از منکر را قبول نکرد و در این مسیر لحظه ای درنگ ننمود و شکّ و شبهه ای به خود راه نداد با این که در شرایط مالی سختی به سر می برد.[4] قرآن کریم همواره در دین داری و ایمان سفارش می کند که جزء کسانی باشید که دین را با قوّت اتّخاذ می کنند. خدای متعال در آیات متعدّدی از قرآن کریم می فرماید: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ». آن چه را (از آيات و دستورهاى خداوند) به شما داده ‏ايم، با قدرت بگيريد.[5] برعکسِ عدّه کثیری که در کشاکش روزگار و امتحانات فراوان، زود رنگ می بازند و دست از ارزش های دینی خود برداشته، بانگ بر می آورند: خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو، قرآن می فرماید در انجام فرامین پروردگار و دین داریِ خود محکم باشید. خدای متعال در قرآن کریم از وجود دو نوع ایمان در مؤمنین خبر می دهد: 1-مستقرّ (ثابت و پابرجا). 2-مستودع (عاریه ای و ناپایدار). در آیه 98 سوره انعام می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ». او كسى است كه شما را از يك نفس آفريد! و شما دو گروه هستيد: بعضى پايدار و بعضى ناپايدار؛ ما آيات خود را براى كسانى كه مى‏ فهمند، تشريح نموديم.

از امام باقر علیه السّلام ذیل این آیه شریفه روایت شده است که فرمودند: «اَلمُستقرُّ مَا اسْتَقَرَّ الايمانُ فِي قَلبِهِ فَلا يَنْزعُ مِنْهُ أبداً، وَ الْمُسْتَودِعُ الَّذي يَسْتَودِعُ الايمانُ زماناً ثُمَّ يَسلبُهُ وَ قَدْ كانَ الزُّبيرُ مِنْهُمْ». مستقرّ (در آیه شریفه) آن کسی است که ایمان در قلبش استقرار و ثبوت یافته و هرگز از او جدا نمی گردد و مستودع کسی است که برای مدّتی ایمان را نزد خود نگاه می دارد و سپس آن را از دست می دهد و زبیر نیز از این دسته بود (چراکه زمانی مدافع حریم ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام بود و زمانی فرا رسید که جزء کسانی شد که جنگ جمل را به سرکردگی خودش و عایشه و طلحه بر مولایمان علی علیه السّلام تحمیل نمود).[6]

آری به راستی که گروهی ایمانشان مثل یک وسیله ای که نزدشان به امانت سپرده شده، موقّت است و لاجرم از ایشان گرفته خواهد شد و در مقابل، گروهی در ایمان خود ثابت قدم هستند و آن را همچون صندوقچه درّ و گوهر، حفظ و نگهداری می کنند. و از صفات و نشانه های بارز اهل تقوا همین است که در دین و ایمان خود محکم و ثابت قدم هستند و عناد و مکر شیاطین در غالب تطمیع، تهدید و فریب در ایمان پولادینشان اثری نمی گذارد.

دور اندیش در عین نرمی

«وَ حَزْماً فِي لِينٍ». و دور انديش در عین نرمی.

در ادامه علائم و نشانه های اهل تقوا، حضرت امیر علیه السّلام به این صفت اشاره می فرمایند: حزم و دوراندیشی در عین نرمی و ملاطفت. امّا برای درک بهتر این صفت از اوصاف و نشانه های متّقین لازم است ابتدا با معنای کلمه «حزم» و «لین» آشنا شویم و پس از آن علّت همراهی این دو با یکدیگر را کشف نمائیم.

معنای کلمه «حزم» و «لین»

«حزم» در لغت این گونه تعریف شده است: «الحَزْمُ‏ ضبطُ الإِنسانِ أَمرَهُ وَ الأَخذُ فيهِ بِالثِّقةِ». حزم آن است که انسان کار خود را محافظت کند (و از تباهی مصون و محفوظ بدارد) و در کار خویش، سخن افراد ثقه و مورد اعتماد را اخذ نماید.[7] و برخی به آن چه بیان شد، این قید را هم می افزایند: «و التّفکُّرُ فی عواقبِ الاُمورِ». و فکر کردن در عواقبی که کارها دارد.[8] این معنای لغوی حزم است و در اصطلاح عامیانه نیز دوراندیشی ترجمه می شود، و به انسان دور اندیش «حازِم» می گویند.

در باره ماهیت حزم در روایتی آمده است که مردی از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله پرسید: حزم چیست؟ آن حضرت در پاسخ او فرمودند: «تُشَاوِرُ امْرَأً ذَا رَأْيٍ ثُمَّ تُطِيعُهُ». حزم آن است که با انسان صاحب رأیی مشورت کنی و سپس (در آن چه مشورت نموده ای) از او اطاعت نمائی.‏[9]

در واقع می توان گفت انسان حازم در شئون زندگی خود مخصوصاً کارهائی که از اهمیّت بیشتری برخوردار است، بی گدار به آب نزده و به رأی و نظر خویش بسنده نمی کند، بلکه از مشورت صاحبان نظر نیز بهره می برد. با توجّه به این حدیث شریف، ترجمه «دور اندیشی» برای کلمه «حزم» ترجمه ای به جا و صحیح است و در اصطلاحات می توان از آن به جای کلمه حزم نیز استفاده نمود. لذا در کلمات معصومین علیهم السّلام مشاهده می کنیم که توقّف به هنگام شبهات برای رفع ابهام و و تشخیص مسیر صحیح را از حزم و دور اندیشی انسان شمرده بلکه آن را اصل و ریشه حزم معرّفی می فرمایند، همان گونه که مولایمان علی علیه السّلام می فرمایند: «أَصْلُ الْحَزْمِ‏ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَة». اصل حزم توقّف به هنگام شبهه است.[10]

و امّا در باره معنای کلمه «لین» راغب در مفردات خود می نویسد: «لِين‏ يعنى نرمى، ضد خشونت است، كه در اجسام به كار مي رود و سپس در باره اخلاق و ساير معانى به طور استعاره به كار رفته است. مي گويند: فلانى اخلاقش ملايم و نرم است و ديگرى خشن و ناملايم».‏[11]

لزوم همراهی دور اندیشی و نرم خوئی

اغلب موارد افرادی که دور اندیش هستند و یا اهل احتیاط می باشند در برخورد با دیگران دچار رفتارهای خاصّ و غیر طبیعی می شوند به طوری که معاشرت با آن ها ملال آور و آزار دهنده است. به عنوان مثال دوراندیشی در برخی از انسان ها باعث بدبینی نسبت به دیگران می شود و بالطبع رفتارهائی که از او بر مبنای بدبینی سر می زند برای دیگران خشک، تحقیر آمیز و آزار دهنده خواهد بود و یا این که شخص به جهت دور اندیشی بی اندازه و نا به جا، قدرت اقدام و عمل را از دست می دهد و به همین دلیل از انجام بسیاری از وظائف خود باز می ماند. لذا وجود مقدّس و نورانی امیر المؤمنین علیه السّلام در شمارش ویژگی های اهل تقوا به این نکته اساسی اشاره نموده و حزم و دور اندیشی را قرین با نرم خوئی و لطافت، از اوصاف متّقین بر می شمارند. به بیان دیگر اهل تقوا دور اندیش اند امّا دوراندیشیِ ایشان باعث آزار و زحمت خودشان و دیگران نمی شود. آن ها اهل حزم هستند ولی حزم ایشان مایه تنفّر و انزجار دیگران نیست بلکه متّقین حزم و دور اندیشی را با نرمی و لطافت چنان آمیخته اند که محصول آن دقّت نظر و استحکام رأیی است که موجب جلب اعتماد و رضایت خود و دیگران می شود و چه بسا اهل تقوا به جهت حزم و لطافت طبعشان در امور مختلف، محلّ مشورت و اعتماد افراد زیادی از مردم قرار می گیرند، و به قول شارح شهیر نهج البلاغة، ابن میثم بحرانی: «اين همان صفت فاضله عدالت در رفتار با خلق است».[12]

از سوی دیگر نرمی و تواضع در برخورد با دیگران نیز به دو نوع تقسیم می شود: 1-گاهی نرم خويى و تواضع مطلوبى است كه مقتضاى آيه شريفه: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ». [و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى ‏كنند بگستر][13] مى‏ باشد، 2-و زمانى ناشى از فرومايگى و ضعف يقين است که از آن به چاپلوسی نیز یاد می شود، مثل آن جا که افراد پست و حقیر در برابر انسان های صاحب قدرت و ثروت به خاطر قدرت و ثروتشان متواضع اند و نرمی به خرج می دهند و غافل از آنند که اگر به دنبال عزّت هستند که: «الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً». همان كسانى كه كافران را به جاى مؤمنانْ سرپرست و دوست خود مى ‏گيرند، آيا عزّت و قدرت را نزد آنان مى ‏طلبند؟ يقيناً همه عزّت و قدرت فقط براى خداست.[14] و اگر از این چاپلوسی امید دارند که برای منافع دنیوی و مالیشان طرفی ببندند که: «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ». و مالكيّت و فرمان روايى آسمان‏ ها و زمين فقط در سيطره خداست، و خدا بر هر كارى تواناست.[15] نرمی و تواضعى كه پسنديده است همان است كه نخست گفته شد و آن با هشيارى، دور اندیشی و مصلحت هاى نفس توأم است، امّا فروتنى دوّم (چاپلوسی) از صفات زشت به شمار مى ‏آيد، و نمى‏تواند با آگاهى و دور انديشى همراه باشد زيرا افراد فرومايه را وزش هر نسيمى به جنبش در مى ‏آورد و هر جاذبه و انگيزه ‏اى آن ها را تحت تأثير قرار مى‏ دهد بدون آن که به عواقب آن بیندیشند.[16]

رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله که در تمام شئونات حیات انسانی از سوی خدای متعال به عنوان اسوه و الگوی برتر معرّفی شده اند، با وجود صفت حزم و دور اندیشی بی نظیر، در معاشرت با مردم چنان نرم خو و ملایم بودند که قرآن کریم در توصیف آن حضرت می فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك ...». به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى ‏شدند.[17] امام باقر علیه السّلام در باره نرم خوئی و مدارا با مردم می فرمایند: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قُفْلًا وَ قُفْلُ‏ الْإِيمَانِ‏ الرِّفْق».‏ به درستی که از برای (مراقبت و حراست) هر چیز قفلی وجود و قفل ایمان مدارای (با مردم) است.[18] حال که مدارا و نرمی با مردم به منزله قفلی است برای جلوگیری از دستبرد راهزنان و سارقان، هر مؤمنی ولو هر قدر دور اندیش و حازم هم که باشد، بدون نرمی و مدارای با دیگران، ایمانش از سرقت شیاطین انس و جنّ در امان نخواهد بود و بدین طریق از فیض حضور در محفل اهل تقوا بی نصیب خواهد ماند.

اهل تقوا صاحب ایمانی در مرتبه یقین

امیر المؤمنین علیه السّلام در ادامه بیان علامت های متّقین، ایمان ایشان را در رتبه یقین معرّفی نموده و می فرمایند: «وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ». و ايمانى مملوّ از يقين (دارند).

ماهیت ایمان

در باره این که ماهیت ایمان چیست و قرآن و روایات اسلامی ایمان را چگونه تفسیر می کنند، کلام بسی مفصّل و طولانی است و احتیاج به تحقیقات فراوانی دارد که از رسالت این نوشتار خارج است بلکه باعث دور شدن ذهن مخاطب از اصل بحث می شود، ولی از آن جائی که درک معنای این قسمت از سخنان حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام وابسته به فهم صحیح معنای ایمان است، ناچاریم قدری ولو مختصر در باره ماهیت ایمان سخن بگوئیم.

ملّا احمد نراقی در باره ماهیت ایمان، با استناد به آیات قرآن و روایات ائمّه معصومین علیهم السّلام تحقیق و پژوهشی عالمانه ارائه کرده که برای مقصود ما در این نوشتار کافی و مفید می باشد و ما خلاصه ای از آن را در این جا می آوریم.

«ايمان به معنى تصديق است، و در اصطلاح مسلمانان تصديق خاصّى است، و آن تصديق به مدلول شهادتين (شهادت به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله) است، و در طريقه اهل بيت و علماى شیعه دوازده امامی، ایمان تصديق أخصّ (خاص تر) است، و آن تصديق به مدلول شهادتين با تصديق به ولايت و امامت امامان دوازده گانه است، و منظور از تصديق در اين جا اعتقاد و اقرار قلبى است، نه فقط تصديق به زبان. تصديق به زبان به تنهائی عبارت از اسلام است و ايمان نيست، چنانچه حق سبحانه و تعالى در كتاب كريم خود فرموده است: [قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ] يعنى: اعراب گفتند: ما ايمان آورديم، بگو به ايشان كه: ايمان نياورده‏ ايد، و ليكن بگوييد ما اسلام آورده ‏ايم (چون) هنوز ايمان در دل هاى شما داخل نشده است.[19]

و حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام در احادیث بسياری به اين مطلب تصريح فرموده ‏اند، از آن جمله در حدیثی از محمّد بن مسلم آمده است كه گفت: از امام صادق علیه السّلام درباره ایمان پرسیدم؟ فرمودند: شهادت دادن به این که پروردگاری جز الله نیست و اقرار نمودن به آن چه از جانب خدا نازل شده است و آن چه از تصديق به اين معارف در دل ها قرار مى‏ گيرد.

پس هر كس اظهار شهادتين نموده ولی تصديق قلبى به آن نداشته باشد، در ظاهر مسلمان، ولی در باطن كافر است، و به آن كفرِ نفاق (دوروئی) گويند و اصل ايمان همان اعتقاد و تصديق قلبى است به معنى شهادتين و ولايت، نه غير آن. امّا باید دانست که ایمان مراتب بسياری دارد، و این به خاطر آن است که اعتقاد دارای درجات بى ‏شماری است، که اوج آن و مرتبه اعلای آن همان است که سيّد اولياء امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: [لَمْ أعبُدْ رَبّاً لَمْ أرَهُ] خدايى را كه (به چشم دل) نديده باشم عبادت نمى‏ كنم، و آن چه در روایات وارد شده كه براى ايمان هفت درجه و در بعضى ديگر از روایات ده درجه‏ است، و بعضى بيشتر، اشاره به اختلاف در اين مراتب است. لذا حق تعالى در سوره نساء مى ‏فرمايد: [يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْل ...] يعنى: اى اهل ايمان! به خدا و پيامبرش و كتابى كه بر پيامبرش نازل كرده و به كتابى كه پيش از اين فرستاده [از روى صدق و حقيقت‏] ايمان بياوريد.[20] به عبارت دیگر این آیه شریفه به مؤمنین دستور می دهد که به مرتبه های پائین ایمان اکتفا نکرده و مراتب بالاتر ایمان را تحصیل کنند و إلّا دوباره ایمان آوردن مؤمنین با فرض حفظ ایمانشان، معنا ندارد».[21]

البته باید بدانیم که در برخی از روایات اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین، برای تشریح ایمان قید مهمّ دیگری نیز علاوه بر تصدیق قلبی بیان شده که عبارت است از عمل به آن چه قلباً مورد تصدیق قرار گرفته است. در روایتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله می فرمایند: «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ». ایمان شناخت با قلب و اقرار با زبان و عمل نمودن با اعضا و جوارح است. ملّا صالح مازندرانی در شرح این حدیث شریف می گوید: «ایمان همان تصدیق قلبی است و این روایت که عمل نمودن به مضمون آن چه قلب تصدیق نموده را جزء ماهیت ایمان بر شمرده در واقع دارد به ایمان کامل اشاره می کند و یا در صدد معرّفی ایمان زیبا و زیبنده بنده مؤمن است. و این با ماهیت ایمان (تصدیق قلبی) منافاتی ندارد».[22]

یقین چیست؟

گرچه پیش از این درباره یقین و مراتب آن (علم الیقین- عین الیقین- حقّ الیقین) صحبت شده بود ولی به مناسبت قدری در این باره سخن می گوئیم به این امید که بر دانشمان به این مقوله حیاتی افزوده شده و همین امر نیروی محرّکه ای باشد برای حرکت به سمت تحصیل یقین، ان شاء الله.

یقین در لغت بدین معنا است: «العِلْمُ و إزاحةُ الشَّكِّ و تحقيقُ الأَمرِ». یقین یعنی علم و برطرف نمودن شک بر مبنای تحقیق و برهان.[23] شارحین نهج البلاغه همچون ابن میثم در تکمیل بحث ایمان و رابطه آن با یقین می نویسند:

ايمان اهل تقوا در حدّ يقين است. و بیان شد که ايمان عبارت است از: تصديق وجود آفريدگار جهان و آن چه دين از جانب او براى بشر آورده و اين تصديق داراى شدّت و ضعف است. حال باید بدانیم این تصدیق گاهى بر حسب تقليد است يعنى اعتقادى است که تنها از افرادی مورد اعتماد، تقلیداً و بدون تحقیق و برّرسی پذیرفته شده است (و در شریعت اسلام، در اصول اعتقادی این نوع اعتقاد شایسته و پذیرفته نیست بلکه باید به قدر وسع مکلّفین از روی دلیل و فکر باشد)، و گاهی تصديق ناشى از علم و دانايى است و اين عبارت از اعتقادى است كه متّكى به برهان و دليل باشد. گاهى هم علاوه بر اين كه تصديق، از روى علم و مستند به برهان است، صحّت و امکان هر اعتقاد دیگری مخالف با آن را با دلیل علمی رد نموده و مردود می نماید و به آن علم اليقين مى‏ گویند که پائین ترین مرتبه یقین محسوب می شود و مراتب بالاتر آن عبارت است از عین الیقین و حقّ الیقین که قبلاً به تفصیل درباره آن ها سخن به میان آمد و به همین جهت از تکرار آن پرهیز می کنیم.[24]

پس بنا به فرموده امیر المؤمنین علیه السّلام اهل تقوا کسانی هستند که به خدا و انبیاء و اولیاء او و هر آنچه از جانب پروردگار نازل شده است، اعتقاد قلبی دارند و این اعتقاد قلبی به درجه یقین رسیده است به طوری که خلاف آن را محال می دانند.

فضیلت یقین

اگر بخواهیم قدری با فضیلت یقین از منظر اهل ذکر که همان محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین هستند آشنا شویم این روایت شریف بسیار راه گشا خواهد بود. جابر از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت به من فرمودند: «إِنَّ الْإِيمَانَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ الْيَقِينَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَعَزَّ مِنَ الْيَقِينِ‏». به درستی که ایمان برتر از اسلام است و همانا یقین برتر از ایمان و هیچ چیز کم یاب تر و شریف تر از یقین نیست.[25]

علّامه مجلسی رحمة الله علیه ذیل این حدیث شریف می نویسد: «فضیلت و برتری ایمان بر اسلام یا به اعتبار اعتقاد به ولایتی است که در ایمان وجود دارد و یا به جهت تصدیق قلبی ای است که در ایمان لحاظ می شود، پس در ایمان چیزی وجود دارد که در اسلام نیست و همین امر موجب برتری ایمان بر اسلام است و همچنین است یقین. در یقین بالاترین مراتب جزم و اعتقاد وجود دارد به طوری که بر آن آثار زیادی مترتّب می شود و موجب انجام طاعات و ترک منهیّات می گردد و حال آن که این حقیقت در ایمان شرط نیست و یا این که در یقین، احتمال خلاف آن اعتقاد وجود ندارد، در صورتی که در ایمان چنین شرطی نیست و لذا یقین از ایمان افضل خواهد بود. و این کلام امام علیه السّلام: «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَعَزَّ مِنَ الْيَقِينِ» یعنی: یقین کم ترین چیزی است که در میان مردم وجود دارد و یا بدین معناست که شریف تر از آن نیست و این به خاطر آن است که یقین هیچ گاه با گناه و معصیت جمع نمی شود چه برسد به اصرار بر گناه، و در میان مردم کسی که ترک گناه گفته و دامان خویش را به نافرمانی خدا نیالوده باشد به ندرت یافت می شود. به همین خاطر است که می توان ادّعا کرد: ایمان اکثر مردم تقلیدی و یا از روی ظنّ و گمان است، به نحوی که با کم ترین وسوسه ای از جانب نفس و شیطان زائل می شود، آیا ندیده ای که هر گاه طبیب به فردی از مردم خبر از مضرّ بودن طعامی می دهد که موجب شدّت بیماری او یا طولانی شدن مدّت درمانش می گردد، به صرف سخن طبیب از خوردن آن غذا پرهیز می کند تا به آن ضرر ولو کوچک مبتلا نشود ولی در ترک گناهان کبیره سستی می ورزد در حالی که خدا و رسول و ائمّه هدی صلوات الله علیهم اجمعین از مُهلک بودن آن و این که موجب عذاب شدید می شود خبر داده اند و این علّتی ندارد جز ضعف ایمان و نداشتن یقین».[26]

ثمرات یقین

ثمرات یقین به قدری مهمّ و فراوان است که انسان قادر نیست تمام آن را به رشته تحریر در آورد و یا این که بر زبان خود جاری سازد. امّا اگر به محضر اولوا العلم مشرّف شویم با جمله ای کوتاه، دریائی از منافع و ثمرات یقین را برایمان تشریح می سازند. در روایتی از وجود نورانی حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام آمده است که -در پاسخ شخصی که از امام علیه السّلام در باره یقین سؤال کرده بود- فرمودند: «التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ». یقین، توکّل بر خدا و تسلیم او شدن و راضی به قضاء و حکم پروردگار بودن و تفویض امور به خدای متعال است.‏[27]

مرحوم علّامه مجلسی در مرآة العقول می نویسد: «تعریف یقین توسّط حضرت رضا علیه السّلام در این روایت به آن چهار مورد در واقع تعریف شیء به لوازم و آثار آن شیء است».[28] یعنی امام علیه السّلام از طریق بیان آثار یقین، آن را به مردم معرّفی فرمودند. پس آن چه در این حدیث شریف ذکر شده است در واقع آثار و ثمرات یقین محسوب می شود. حال خوب است قدری به بیان ارتباط یقین با این چهار مورد منفعتی که در روایت ذکر شده است بپردازیم.

ملّا صالح مازندرانی می نویسد: «هرگاه انسان به واسطه برهان یا هدایت خاص الهی و یا از طریق پاکی نفس، یقینِ به خدا، وحدانیّت، علم، قدرت، تقدیر و تدبیر او، و حکمتش آن هم حکمتی که مصلحتی به واسطه اش از دست نمی رود، مهربانی اش نسبت به بندگان و احسان به ایشان و ایصال ارزاق به آن ها، پیدا می کند، حالت قلبی شریفی برایش حاصل می شود به این که کسی که این چنین بر امور و ارزاق بندگان استیلاء دارد، سزاوار است که بنده در تمامی امور خود بر او توکّل و اعتماد نماید و دوّم این که علم به عظمت و کبریائی پروردگار و این که هر حکم او بر مبنای مصلحت است، انسان را بر می انگیزد تا تسلیم محض خدای متعال شود و سوّم آن است که علم به این مطلب که تنها محبّت سزاوار اوست و شایسته است که بنده دل از غیر او خالی نماید، باعث می شود که به هر حکمی که خداوند فرمود، از صحّت و مرض، بی نیازی و فقر و مصائب وارد بر جان و مال و فرزند، راضی گردد، بلکه بالاتر لذّت آن را در جان خود احساس کند چنان که عاشق و محبّ، به افعال معشوق و محبوب خود این گونه (با لذّت و عشق) می نگرد و چهارم آن که علم به کمال قدرت پروردگار و جریان یافتن حُکم او در عالَم، همچنین عجز بنده (حتّی در جزئی ترین امور خود چنان که پروردگار عالم در قرآن کریم می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب». اى مردم! [براى شما و معبودانتان‏] مَثَلى زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهيد، يقيناً كسانى كه به جاى خدا مى ‏پرستيد، هرگز نمى ‏توانند مگسى بيافرينند اگر چه براى آفريدن آن گرد آيند و اگر مگس، چيزى را از آنان بربايد، نمى ‏توانند آن را از او بازگيرند، هم پرستش‏ كنندگان و هم معبودان ناتوانند.[29]) او را وا می دارد تا (در عین این که اهل تلاش و کوشش است) امور خود را به خدای قادر متعال تفویض کند و حاکم اصلی و حقیقی در امور را خدای متعال بداند و بفهمد که قدرت او در قدرت خداوند فانی و نابود است و اراده او فوق تمام اراده هاست (و اراده بنده به تنهائی تا خدا نخواهد کاری را از پیش نخواهد برد)».[30]

پس همان طور که ملاحظه شد، از ثمرات یقین رسیدن به چهار مقام بلند مرتبه است که کم تر کسی بدان ها دست می یابد چرا که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: «لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ النَّاسِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ». در میان مردم چیزی کم تر از یقین تقسیم نشده است.[31]‏ و آن چهار مقام عبارت بودند از: 1-توکّل 2-تسلیم 3-رضا 4-تفویض. و در واقع می توان تمام ثمرات یقین را در این چهار مقام جستجو کرد. این چهار جایگاه رفیع منشأ تمام خیرات و حسنات هستند و هر کس صاحب این مقامات شد از مقرّبین درگاه خدا و اولیاء پروردگار خواهد بود.

حریص در کسب علم و دانش

«وَ حِرْصاً فِي عِلْم».‏ حريص در كسب دانش‏.

پیش از این در بیان اوصاف متّقین در طول روز بعد از صفت حلم به برّرسی صفت علم در وجود ایشان پرداختیم و علم را درلغت، منطق و از منظر اهل بیت علیهم السّلام تعریف کردیم و دیگر احتیاجی به تکرار آن نیست. اینک به مناسبت تلاش می کنیم مباحث دیگری از علم را طرح کنیم تا ان شاء الله بیشتر از کلام امیر المؤمنین علیه السّلام استفاده کنیم.

شرافت علم

همان طور که در مقدّمه شرح خطبه متّقین بیان کردیم، بر اساس آیات و روایات اسلامی خدای قادر متعال تمام اشیاء و کائنات را برای اشرف مخلوقات خود «انسان» آفرید و هدف از خلقت انسان نیز «عبودیّت» است. همچنین به تفصیل بیان کردیم که لازمه تحصیل عبودیّت، علم و دانش است؛ لذا قرآن کریم می فرماید: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْما». خداست كه هفت آسمان و نيز مثل آن ها هفت زمين را آفريد. همواره فرمان او در ميان آن ها نازل مى ‏شود، تا بدانيد كه خدا بر هر كارى تواناست و اين كه يقيناً علم خدا به همه چيز احاطه دارد.[32]

پس در شرافت علم هین کفایت می کند که تا علم و دانشِ لازم نباشد، هدف خلقت انسان که همان عبودیّت است حاصل نخواهد شد. اهل تقوا به قدری نسبت به این مهمّ (تحصیل عبودیّت) اهتمام می ورزند که نه تنها در راه تحصیل دانش مُجِدّ و کوشا هستند بلکه به فرموده امیر المؤمنین علیه السّلام حریص در کسب علم و دانش هستند. وقتی انسان نسبت به چیزی حریص است که خود را نیازمند آن بداند و هر قدر احساس نیاز بیشتر باشد حرص انسان هم به همان میزان کثرت پیدا می کند. اساساً اهل تقوا در مسیر تحصیل رضای پروردگار و نیل به مقام عبودیّت، به شدّت خود را نیازمند علم و دانش می دانند و همین احساس نیاز شدید و عشق و علاقه وافر ایشان سبب شده است تا در راه به دست آوردن دانش حریص باشند. بر خلاف بسیاری از انسان ها که یا به کلّی از تحصیل علم فارغ هستند و یا در به دست آوردن آن حریص نیستند و یا این که اگرچه حریص اند امّا انگیزه ای دنیائی ایشان را بدین سمت و سو سوق داده است و الّا از عبودیّت پروردگار متعال بوئی به مشامشان نمی رسد. پیش تر در مبحث علم بیان شد که در لسان آیات و روایات علم چیست و حقیقت علم به چه معنایی می باشد. در شروح نهج البلاغه نیز تصریح شده است: «(و حرصاً في علمٍ) أىْ و حرصاً في طلبِ العلمِ النّافعِ فِى الآخرةِ و الازديادِ منهُ». و حرصاً في علمٍ یعنی در طلب علمی که برای آخرت انسان سودمند و مفید است و همچنین ازدیاد آن، حریص هستند.[33]

خوب است بدانیم هر آن چیزی که مطلوب و مورد رغبت و علاقه انسان است از سه حالت خارج نیست:

1- مطلوب لذاته: یعنی چیزی که به خاطر خودش مورد رغبت و علاقه انسان قرار گرفته است؛ مثل غذای لذیذی که به خاطر طعم و عطر دل نشینی که دارد مشتریان فراوانی پیدا می کند.

2- مطلوب لغیره: یعنی چیزی که به خودیِ خود مورد علاقه نیست ولی به خاطر این که واسطه و وسیله تحصیل چیزی مطلوب و دوست داشتنی می شود، مورد توجّه و رغبت دیگران قرار می گیرد؛ مانند اسکناس پولی که خودش تکّه کاغذ بی ارزشی بیش نیست ولی به اعتبار این که امروزه به عنوان پول و وسیله ای است که به ازای آن می توان قدرت خرید پیدا کرد، آن هم خریدِ اشیاء مختلف و فراوانی که مورد نیاز و علاقه انسان است، لذا می بینیم که بسیاری از انسان ها برای به دست آوردن پول، چه مشقّاتی را به جان خریده و در این راه برخی حتّی تا پای جان خود و دیگران پیش می روند.

3- مطلوب لذاته و لغیره: در عالمِ وجود، چیزهائی پیدا می شوند که هم مطلوب لذاته هستند و هم مطلوب لغیره یعنی هم خودشان مورد علاقه و رغبت مردم اند و هم این که وسیله تحصیل چیزهایی می شوند که برای انسان ارزش دارد. مثلِ سلامت بدن که به خودیِ خود، سلامت از درد و بیماری مورد رغبت و علاقه هر انسانی است و از طرفی تأمین حوائج انسان و بسیاری از فعّالیت های روزانه او و بهره مندی از کثیری از لذّات مادی و معنوی، در گرو سلامت بدن از امراض و آلام می باشد. پس سلامتی هم مطلوب لذاته است و هم مطلوب لغیره.

از میان این سه دسته، مطلوب لذاته افضل و برتر از مطلوب لغیره است چون ارزشش به اعتبار خودش می باشد و از دیگری کسب اعتبار و ارزش نکرده و پر واضح است که مطلوب لذاته و لغیره نیز از مطلوب لذاته تنها ارزش و فضیلت بیشتری دارد، چراکه دارای دو ارزش است، هم خودش مورد علاقه است و هم وسیله تحصیلِ چیزِ مورد علاقه دیگری است بر خلاف مطلوب لذاته که یک ارزش دارد و آن هم تنها خودش می باشد. اگر دقّت کنیم مقوله علم از همین دسته سوّم است یعنی علم هم مطلوب لذاته است و هم مطلوب لغیره. مطلوب لذاته است چراکه هر عالم و دانشمند و یا طالب علمی تصدیق می کند که نفسِ آموختن و تحصیل دانش شیرین است و مطلوب لغیره است به این دلیل که وسیله تحصیل مقام عبودیّت و تقرّب به خدای متعال است و عمل و طاعت و به تبع آن سعادت دنیا و آخرت بدون تحصیل علم برای هیچ بنده ای مقدور نخواهد بود.[34]

علمی توأم با حلم

«وَ عِلْماً فِي حِلْم». و دارای علم توأم با حلم.

درباره حلم نیز پیش از این مفصّل بحث شد و امام علیه السّلام شاید به جهت اهمّیّتی که مقوله حلم از برای علم دارد این حقیقت را تکرار فرموده اند. در کتاب «توضیح نهج البلاغة» که از شروح نهج البلاغه به شمار می آید، آمده است: عالِم احتیاج به حلم کثیری دارد و علّت آن این است که او به واسطه علمش انحراف مردم را می بیند پس باید حلم و بردباری پیشه کند تا بتواند پاسخگوی مردم باشد و به اصلاح امور ایشان بپردازد، در غیر این صورت در برابر جهالت و انحراف مردم و در برخی موارد رفتار زننده و حتّی گستاخی عدّه ای، عنان صبر خویش را از کف داده و ایشان را از خود طرد می نماید.[35]

پس ملاحظه می شود که حلم برای علم ضروری و لازم است و إلّا چه بسا عالِمی که در سینه خود انبوهی از علم را به همراه دارد ولی از آن جایی که از صفت حلم محروم است، مردم از بوستان علم او بی بهره اند و در نتیجه او قادر نیست زکات علم خود را از این طریق بپردازد. خاصیت علم آن است که با نشر آن نه تنها کم نمی شود بلکه کثرت پیدا کرده و ابواب و شاخه های دیگری از دانش به روی او گشوده می شود که خود فتح بابی است برای پیشرفت بیشتر. اگر نبود حلم و بردباری رسول خدا صلّی الله علیه و آله هرگز دین مبین اسلام بدین جایگاه نمی رسید و مردم از اطراف آن بزرگوار دور می شدند. از هین روست که قرآن کریم در مدح آن بزرگوار می فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم ...‏». ‏به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى‏ شدند. پس آن ها را ببخش و براى آن ها آمرزش بطلب ... .‏[36]

صاحب اعیان الشّیعه در حالات رسول خدا صلّی الله علیه و آله می نویسد: «... ما ضَرَبَ امرأةً لَهُ وَ لا خادماً يَسبِقُ حِلْمُهُ غَضَبَهُ وَ لا تزيدُهُ شِدَّةُ الجهلِ عليهِ إلّا حِلْماً أَحْسَنُ النّاسِ خُلْقاً وَ أرْجَحُهُمْ حِلْماً وَ أَعْظَمُهُمْ عَفْواً ...». هرگز همسری از همسرانشان و یا خادمی از خُدّامشان را نزدند و حلم و بردباری ایشان بر غضبشان سبقت داشت، شدّت جهل مردم نسبت به آن بزرگوار تنها بر حلم ایشان می افزود، از جهت حلم بر همگان برتری داشتند و از حیث عفو و گذشت از همه برتر بودند.[37]

آری حلم برای علماء اکسیری است که بدون آن به مرتبه متّقین راه پیدا نخواهند کرد. از پروردگار کریم خواهانیم که از علم توأم با حلم ما را بهره مند سازد تا به مقام اهل تقوا نزدیک شویم. ادامه کلام امام علیه السّلام را در مبحث بعدی ادامه خواهیم داد، به حول و قوّه الهی.

پی‌نوشت‌ها:

[1] سوره مائده /آیه 54 (ترجمه مکارم).

[2] تفسير القمي ج ‏2 ص 228.

[3] بهج ‏الصباغة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة ج 12 ص 441.

[4] همان.

[5] سوره بقره /آیه 63 (ترجمه مکارم).

[6] تفسير نور الثقلين ج ‏1 ص 750.

[7] لسان العرب ج ‏12 ص 131.

[8] تحف العقول(جامعه مدرسین) ص 17 پاورقی 4.

[9] تحف العقول ص 46.

[10] همان ص 214.

[11] ترجمه مفردات راغب ج ‏4 ص 176.

[12] ترجمه ‏شرح ‏نهج ‏البلاغه (ابن ‏ميثم) ج 3 ص 762.

[13] سوره شعراء /آیه 215 (ترجمه مکارم).

[14] سوره نساء /آیه 139 (ترجمه انصاریان).

[15] سوره آل عمران /آیه 189 (ترجمه انصاریان).

[16] با اقتباس و تصرّف از ترجمه ‏شرح ‏نهج ‏البلاغه (ابن ‏ميثم) ج 3 ص 762.

[17] سوره آل عمران /آیه 159 (ترجمه مکارم).

[18] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 118.

[19] سوره حجرات /آیه 14.

[20] سوره نساء /آیه 136 (ترجمه انصاریان).

[21] رسائل و مسائل (ملّا احمد نراقی) ج ‏2 ص 37.

[22] شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ج ‏10 ص 116.

[23] لسان العرب ج ‏13 ص 457.

[24] ترجمه ‏شرح ‏نهج البلاغه (ابن‏ ميثم) ج 3 ص 762/ منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 135/ شرح ‏نهج ‏البلاغه (مدرس‏ وحيد) ج 12 ص 52.

[25] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار عليهم‏ السلام ج ‏67 ص 135.

[26] همان ص 135و136.

[27] الكافى ج ‏2 ص 52.

[28] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج ‏7 ص 327.

[29] سوره حج /آیه 73 (ترجمه انصاریان).

[30] شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ج ‏8 ص 162.

[31] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 52.

[32] سوره طلاق /آیه 12 (ترجمه انصاریان).

[33] منهاج ‏البراعة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 136.

[34] شرح ‏نهج‏ البلاغه (مدرس ‏وحيد) ج 12 ص 53.

[35] توضيح ‏نهج ‏البلاغة ج 3 ص 238.

[36] سوره آل عمران /آیه 159 (ترجمه مکارم).

[37] أعيان الشيعة ج ‏1ص 222.


دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: