کد مطلب: ۸۱۰
تعداد بازدید: ۲۷۲۱
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۰
به‌مناسبت شهادت حضرت امام جواد(ع)| ۲
حضرت جواد علیه السّلام در سنّ کودکی همچون جدّ بزرگوار خود، علی علیه السّلام به اداره امر امامت می پرداختند.

ابن الرّضا

مختصری از زندگانی امام جواد علیه السّلام

حضرت جواد الائمّه علیه السّلام بنا بر مشهور در دهم ماه رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمدند. نام مبارکشان محمّد و کنیه مشهور ایشان ابوجعفر و لقب آن امام همام، تقی و جواد می باشد و مختار، منتخب، مرتضى، قانع، عالم و غير اين ‏ها نيز گفته شده است. پدر بزرگوار آن حضرت امام رضا علیه السّلام و مادر آن حضرت جناب سبیکه یا دُره است که حضرت رضا علیه السّلام نام ایشان را خیزران نهادند. او که از خاندان امّ المؤمنین ماریه قبطیّه، همسر پیامبر اسلام به شمار می رود، از نظر فضائل اخلاقی در درجه والائی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود، به طوری که امام رضا علیه السّلام از او به عنوان بانوئی منزّه و پاک دامن و با فضیلت یاد می کردند. دوران زندگی جواد الائمه علیه السّلام مصادف با دوران حکومت مأمون و معتصم عباسی بود. روزی که امام رضا علیه السّلام به شهادت رسیدند، امام جواد علیه السّلام حدود هفت (یا هشت) سال داشتند و در سنّ ۲۵ سالگی به شهادت رسیدند. در نتیجه ایشان تنها امامی هستند که هم در خردسالی امامت به ایشان منتقل شد و هم در عنفوان جوانی به شهادت رسیدند.(۱)

کیفیّت شهادت امام جواد علیه السّلام و عاقبت قاتل ایشان

مأمون لعنة الله علیه در سال ۲۱۸ قمری از دنیا رفت و برادرش معتصم عبّاسی به جای او بر مسند خلافت نشست و او که مانند سایر طاغوت ها می خواست همه مردم تحت فرمان او باشند نمی توانست تحمّل کند که شخصی مانند امام جواد علیه السّلام دارای مقام و منزلتی باشد و مردم از او اطاعت و فرمان برداری کنند. به همین خاطر امام جواد علیه السّلام را در روز ۲۸ محرّم سال ۲۲۰ قمری با امّ الفضل (دختر مأمون که امام علیه السّلام به ناچار با او ازدواج کردند) وارد بغداد کرد و در این ایّام نقشه شهادت امام جواد علیه السّلام را طرح کرد و کاری کرد که امّ الفضل (برادر زاده اش) امام را مسموم کند. او سمّی را دراختیار امّ الفضل گذاشت و او سمّ را در انگور تزریق کرد و آن را در میان کاسه ای گذاشت و جلوی همسر معصوم و جوان ۲۵ ساله اش قرار داد و امام از آن انگور تناول کردند و طولی نکشید که آن حضرت آثار سمّ را در خود مشاهده کردند و کم کم درد شدیدی بر ایشان عارض شد و امّ الفضل چون چنین دید پشیمان شد و به گریه افتاد. امام علیه السّلام فرمودند: «ما بُکائُکِ و اللهِ لَیَضربَنَّکِ اللهُ بِعَقرٍ لا یَنجَبِرُ و بَلاءٍ لا یَنسَتِرُ». چرا گریه می کنی (حالا که مرا کشتی گریه می کنی؟!) به خدا قسم، خداوند تو را به فقری مبتلا می کند که جبران پذیر نباشد و به بلائی گرفتار می کند که مستور و پوشانده نمی شود. و همان طور هم شد، وقتی که امام علیه السّلام را به شهادت رسانید معتصم امّ الفضل را به حرم خود طلبید و به زودی بیماری زنانه گرفت و هر چه پزشکان معالجه کردند فایده ای نداشت تا این که از حرم معتصم خارج شد و آن چه از مال دنیا داشت خرج مداوای خود کرد و چنان فقیر و پریشان حال شد که از مردم گدائی می کرد و تقاضای کمک می نمود و با بدترین احوال در سال ۲۲۰ قمری در حالی که ۲۴ سال از عمرش گذشته بود از دنیا رفت.(2)

نجات اباصلت از زندان

پس از شهادت امام رضا علیه السّلام، مأمون عبّاسی، اباصلت خادم حضرت رضا علیه السّلام را به زندان انداخت. اباصلت می گوید: يك سال گذشت، دلم گرفت شب جمعه ‏اى بود، غسل كردم و آن شب را به شب ‏زنده‏ دارى در ركوع و سجود و گريه و زارى به سر بردم و از خدا نجات خود را مى‏ خواستم. نماز صبح را كه خواندم ناگاه ديدم حضرت جواد علیه السّلام آمدند و فرمودند: اباصلت دلت گرفته؟ عرض كردم: آرى به خدا، آقا فرمودند: اگر كار امشب (یعنی: شب زنده داری و استغاثه به درگاه خدا) را قبلاً انجام مي دادى خدا مثل الآن نجاتت مى ‏داد. سپس فرمودند: حركت كن. عرض كردم: كجا آقا؟! زندان بان ها کنار درب زندانند و چراغ جلوی آن ها مي سوزد. فرمودند: حركت كن آن ها تو را نمى ‏بينند، ديگر با ايشان رو به رو نخواهى شد. از زندان كه خارج شديم فرمودند: مايلى به كدام طرف بروى؟ گفتم: به هرات منزلم مي روم. فرمودند: عباى خود را روى صورت بكش، اين كار را كردم، دست مرا گرفتند، گمان مي كنم مرا فقط از طرف راست به سمت چپ برگردانيدند و بعد فرمودند: صورت خود را بگشا، همين كه گشودم دیگر امام علیه السّلام را نديدم امّا خود را كنار درب منزل يافتم، وارد شدم و تا كنون با مأمون و مأمورين او رو به رو نشده‏ ام.(3)

مرا به بازی چه کار؟!

امام مظهر اسماء و صفات پروردگار است و در این حقیقت سنّ و سال هیچ تأثیری ندارد. امام، امام است چه در کودکی و چه در کِبَر سن. چنان که به شهادت قرآن کریم، مقام رسالت و نبوّت در سنّ کودکی به برخی از انبیاء الهی همچون یحیی و مسیح علیهما السّلام داده شد وَ آتیناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً، و در کودکی به او حکم (نبوّت) دادیم- همان طور مقام والای امامت نیز به حسب ظاهر در کودکی به برخی از ائمّه علیهم السّلام واگذار شد، امام جواد علیه السّلام نیز از همین دسته هستند. لکن سنّ کم امام علیه السّلام بدان معنا نیست که ایشان همچون کودکان دیگر به بازی و غفلت اشتغال داشته باشند. حضرت جواد علیه السّلام در سنّ کودکی همچون جدّ بزرگوار خود، علی علیه السّلام به اداره امر امامت می پرداختند. على بن حسان واسطى می گوید: من مقدارى اسباب بازى که بعضى از نقره بود به همراه داشتم با خود تصميم گرفته بودم آن ها را به مولايم حضرت جواد علیه السّلام (که در آن ایّام به حسب ظاهر خردسال بودند) هديه كنم، گروهی از مردم خدمت امام علیه السّلام بودند و از ایشان سؤال می کردند، وقتى جواب ‏هاى خود را گرفتند و رفتند، امام جواد عليه السّلام از جاى خود حركت كردند و عازم صريا (روستایی نزدیک مدینه) شدند. من به دنبال حضرت رفتم. در بين راه موفق غلام امام علیه السّلام را ديدم، گفتم: براى (ملاقات) من از امام عليه السّلام اجازه بگير. اجازه گرفت، وارد شده سلام كردم ولى در چهره آقا آثار ناراحتى مشاهده مى ‏شد. نگاهى از روى خشم به من نموده بعد صورت خود را به طرف راست و چپ گردانيدند. آن گاه فرمودند: خداوند مرا براى بازى نيافريده، مرا چه به بازى؟! من از ایشان پوزش خواستم و آن حضرت عذر مرا پذيرفتند.(4)

سخن گفتن در گهواره

جاهلان و معاندانِ نسبت به امامان شیعه، اقتداء شیعیان به برخی از ائمّه در سنین کودکی مانند حضرت جواد علیه السّلام را نشانه انحراف شیعیان از مسیر حق می دانند. اینان همان کسانی هستند که با تکیه بر کلام گذشتگانشان و بدون تأمّل و تدبّر، خود را تابع محض قرآن کریم می دانند، امّا غافل از آن هستند که قرآن کریم در مواضع مختلف و متعدّد، این پندار غلط و خصمانه ایشان را به کلّی باطل می داند. مِن باب نمونه خدای متعال در سوره مریم آیات 29 تا 34 می فرماید: «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا * وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا * وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا * ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ‏». (وقتی مریم به واسطه کودکی که به دنیا آورده بود مورد توبیخ و تهمت مردم قرار گرفت) به او (کودک) اشاره كرد؛ گفتند: «چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟!» * (ناگهان عيسى زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدايم؛ او كتاب (آسمانى) به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است! * و مرا- هر جا كه باشم- وجودى پر بركت قرار داده؛ و تا زمانى كه زنده ‏ام، مرا به نماز و زكات توصيه كرده است! * و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده؛ و جبّار و شقى قرار نداده است! * و سلام (خدا) بر من، در آن روز كه متولّد شدم، و در آن روز كه مى‏ ميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهم شد!» * اين است عيسى پسر مريم؛ گفتار حقّى كه در آن ترديد مى‏ كنند.

در حالات حضرت جواد علیه السّلام و باقی ائمّه علیهم السّلام نیز سخن گفتن در گهواره وارد شده است. حکیمه دختر امام کاظم علیه السّلام می گوید: وقتی زمان فارغ شدن خیزران (همسر حضرت رضا علیه اسّلام) فرا رسید، حضرت رضا علیه السّلام من و خیزران و قابله را وارد خانه ای نموده و درب را بستند. در دل شب چراغ خاموش شد و من به همین خاطر اندوهگین شدم. در همین هنگام وجود مقدّس ابوجعفر (امام جواد) علیه السّلام به دنیا آمدند و خانه از نور وجودش نورانی شد. به مادرش گفتم: خدا تو را از چراغ بی نیاز کرد. پس کودک در طشت نشست در حالی که چیز نازکی شبیه تور بدن مبارکش را پوشانده بود. چون صبح شد حضرت رضا علیه السّلام آمدند و کودکشان را در گهواره گذاشتند و به من فرمودند: ملازم گهواره او باش. چون روز سوّم شد دیدگانش را به سمت آسمان بالا برد و نگاهی به راست و چپ انداخت سپس فرمود: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحدَه لا شريكَ لهُ، و أنّ محمّداً عبدُهُ و رسولُهُ»، پس من ترسان و لرزان برخاستم و خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسیدم و به ایشان عرض کردم: من چیز عجیبی دیدم! امام فرمودند: چه دیده ای؟ عرض کردم: این کودک الآن چنین و چنان کرد (و جریان را تعریف کردم). حضرت رضا علیه السّلام لبخندی زدند و فرمودند: آنچه که از عجائب او در آینده خواهی دید خیلی بیشتر است.(5) حال وقتی گفته می شود حضرت جواد علیه السّلام در گهواره لب به سخن گشوده است، همین گروه منحرف دادِ اعتراض سر داده و شیعیان را انسان های بی منطق و خرافاتی معرّفی می کنند و حال آن که اگر در قرآن کریم با تعمّق و تدبّر می نگریستند و پرده های جهل و لجاجت را از مقابل چشمان خود کنار می زدند، وجودشان از نور ولایت ائمّه علیهم السّلام گرم می شد و مشمول هدایت قرآن کریم می گردیدند.

عصا و شهادت به امامت حضرت جواد علیه السّلام

یحیی بن اکثم می گوید: روزی در مدینه داخل مسجد پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) شدم و به دور قبر مطهّرشان طواف می کردم که دیدم حضرت جواد علیه السّلام مشغول طواف به دور قبر شریف رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) است. در مورد مسائلی که نزدم بود با او مناظره کردم و ایشان پاسخ مسائل را دادند. سپس به ایشان عرض کردم: به خدا قسم درباره مسئله ای می خواهم از شما سؤال کنم که حیاء به من اجازه نمی دهد. ایشان به من فرمودند: من به تو از آن مسأله خبر خواهم داد قبل از آن که خودت از آن خبر دهی و سؤال کنی. تو می خواهی درباره امام از من سؤال کنی. گفتم: به خدا قسم که همین طور است. پس فرمود: امام من هستم. گفتم: نشانه آن چیست؟ عصایی که در دست ایشان بود به زبان آمد و گفت: همانا مولای من امام این زمان است و او حجّتِ بر شماست.(6)

کلامی از امام علیه السّلام

«مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ». هر کس که به گوینده ای گوش فرا دهد، او را پرستیده و اطاعت کرده است، پس اگر آن گوینده از خدا گوید، خدا را پرستیده و اگر از زبان ابلیس سخن گوید، ابلیس را پرستیده و اطاعت نموده است.(7)

پی‌نوشت‌ها:

برگرفته از کتاب های:

۱-منتهى الآمال ج‏۳ ص۱۷۵۳/ تقویم شیعه ص۱۸۹/سیره پیشوایان ص۵۲۹.

2-احادیث الطّلاب ص۹۶۶.

3-زندگانى حضرت جواد و عسكريين ع (ترجمه بحار الأنوار) ص40.

4-همان ص48.

5-الثاقب في المناقب ص504.

6-همان ص508.

7-تحف العقول ص456.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی‌زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: