روزگاری زمین به خود فخر میکرد و میبالید. چون انگشتری بود که نگینی بی همتا داشت. نگینی که چشم اهل آسمان را به خود دوخته بود. نگاه ها به انگشتر بود ولی همه نگینش را می نگریستند. به قدری زیبا بود و برق می زد که خدا هم برایش تبارک الله می گفت. در سرزمین حجاز و شهر مدینه خانه ای بود آسمانی، که همو نگین انگشتری زمین شده بود. خانه ای که محل نزول کرام ملائکه بود[1] و اهل آن، قبله حاجات قدسیان بودند. تا بدان روز دنیا چنین خانه و خانواده ای را به خود ندیده بود و پس از آن هم دیگر ندید. خانه ای به ظاهر محقّر امّا با عظمت به وسعت دریائی بی کران. در این خانه پنج تن در کنار هم جمعی را تشکیل داده اند که علّت خلقت و پیدایش کائنات است و آن قدر نزد خدا عزیزند که اگر نبودند خدا آفرینشی را خلق نمی فرمود[2]. آن قدر نزد عرشیان با جلالت و محبوب اند که برای زیارت و خدمتشان، ملکوتیان به درگاه خدا استغاثه می کنند و آرزوی دیدارشان را زمزمه. این خانه حلقه وصل فرش با عرش است و ریسمان اتّصال عبد با معبود.
اوّل ایشان افضل انبیاء و خاتم مرسلین، همو که انبیاءِ سلف و کتب آسمانی به بنی آدم آمدنش را بشارت می دادند[3] و دل از همه ربوده بود، حضرت ختمی مرتبت و خیر البشر محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله. اکثر اوقات این خانه عرشی، از عطر وجودش معطّر بود و از نور جمالش نورانی. جدا شدن از این خانه برایش همچون جدائی روح از پیکر بود چون پاره های جانش و تکّه های روحش در این خانه بودند. گوئی حقیقت وجودش را پنج تکّه کرده بودند و چهار تکّه اش در این خانه بود[4]. هر صبح که از کنار درب ساده امّا بهشتی این خانه می گذشت، دستان مقدّسش را به سینه می گذاشت و چون زائری با صوت دل نوازش آرام و دل نشین صدا می زد: «السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته اهلَ البیت». سپس این آیه را تلاوت می فرمود: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً/خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد»[5]. یعنی ای جهانیان بدانید که خدا تنها از عصمتِ این خانواده سخن می گوید و بس، اهل این خانه ممدوح خدا و معصوم اند و این خانه از جنس عرش است گرچه از سر تواضع و کرامت با بیوت شما هم جوار شده. خانه ای که خدا بالایش برده و ملکوتیش نموده و برتر از بیوت انبیاست[6]، چون ساکنانش بر انبیاء امام و حجّت اند و در گرفتاری ها ملجأ و پناه ایشان[7].
با پر کشیدن رسول خدا صلّی الله علیه و آله از این خانه، اگرچه اهل خانه در غم فقدان حبیب خدا سوگوار اند و مصیبت زده، امّا این خانه هنوز کانون توجّه عرشیان و منبع فیض و نور خداست. خانه ای آسمانی که یک ماه دارد و یک خورشید، و دو ستاره که گوشواره های عرش خدایند[8]. ماه ولایت و امامت، اسد الله الغالب امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام، و خورشید عصمت و مظهر جمال و جلال احدیّت، صدّیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها، و دو ستاره، دو گوشواره عرش خدا، دو سیّد و آقای جوانان بهشت حضرت ابا محمّد حسن مجتبی و حضرت ابا عبد الله الحسین سیّد الشّهدا علیهما السّلام.
زهرا یعنی نور و فاطمه یعنی ناشناخته. به قدری نورش عالم گیر است که عقول بشر را سراسر به تحیّر واداشته و همه از کوچک و بزرگ در برابر معرفتش فریاد عجز و ناتوانی سر داده اند. در محراب عبادت، تشعشع انوار جمالش چنان است که اهل آسمان را خیره کرده[9] و زمینیان را مات و مبهوت خود نموده ا[10].
چرا این گونه نباشد و حال آن که خدایش او را از نور عظمت خویش آفریده است[11]. به راستی که او تفسیر سوره قدر است. لیلة القدر است چون فاطمه ی خداست[12]. به شامگاهان شباهت دارد چون پر از اسرار ناپیداست. فاطمه خورشید ناشناخته ای است که برای مدّتی کوتاه از پهنه آسمانِ خدا[13] به زمین آمد تا ظلمت زمین را با نور خود روشن ساخته و گمراهان را به سمت حقیقت رهنمون باشد.
آری فاطمه همتایی ندارد جز علی و علی آئینه زهرا نماست[14]. مردی که مجموعه صفات الهی است و فضائلش را توانی برای شمارش نیست[15]. در ناتوانی عقل ها از فهم مقامش همین بس که یک ضربت او برتر از عبادت انس و جن است و در این جماعتِ انسی، انبیاء نیز مستثنی نیستند[16]. زهرا همتای علی و علی کفو فاطمه. تنها زوج خلقت که هر دو معصوم اند و جلوه ای از نور خدا. چه خانه ایست این جا که پدر و مادر آن بی نقص اند و بی عیب و ساحت لاهوتیشان منزّه از هر رجس و پلیدی. جای تعجّب نیست اگر از این زوج بی همتا و آسمانی و از این درخت پاکیزه، دو شکوفه بهشتی بروید که نامشان در عرش برین به خط نور چنین حک شده است: «الحسنُ و الحسینُ سیّدا شبابِ اهلِ الجنّةِ»[17]. و این خانواده نزد خدا چنان حرمت و قداست دارند که ملک قابض الارواح حضرت عزرائیل که برای مأموریت خود از کسی حتّی از انبیاء اجازه نمی گیرد، برای ورود به خانه و قبض روح رسول الله صلّی الله علیه و آله باید از بانوی این خانواده رخصت طلب کند و بی اذن او حتّی داخل خانه نمی گردد[18].
امّا افسوس و صد افسوس که بعد از رسول دو سرا، قدر این خانه و اهلش را ندانستند و حرمت این بیت را که خداوند محترم داشته بود، نگاه نداشتند. هنوز صوت بانگ الرحیل پیامبر در گوش های اهل مدینه طنین انداز بود که به درب خانه ی خورشید حمله بردند و بوستان محمّدی و این بیت آسمانی را به آتش کشیدند. بارها پیامبر به دستور خدا فرموده بود: «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى/ (هان ای مردم) از شما (در برابر رسالتم) مزدی نمی خواهم جز این که خانواده ام (اهل بیتم) را دوست داشته باشید[19]. و این چنین مزد رسالت بعد از رسول ادا گردید که خانه عزیزانش را به آتش کشیدند و بر صورت خورشیدِ علی سیلی نواختند تا جائی که کسوف چهره ی نورانیش، علی و کودکانش را بی تاب کرد. دستان ید اللّهی حیدر در بند شد و شمشیر بر گردن مقدّسش گذاردند. و کار به جائی رسید که شمس آسمان عصمت و طهارت، پاره تن خاتم المرسلین بر اثر جنایت قوم حسود و منافق، با ستاره کوچکی که در جان داشت، دعوت محبوب را لبّیک گفت و غروب کرد. حال در غم فراغ مادر، ماه و ستاره ها رخت سیاه در بر کرده اند و آرام می گریند تا مبادا مردم ناسپاس صدایشان را شنیده و دوباره آرامش خورشید را بر هم زنند. آن همه عظمت و این همه غربت!! امان از نفاق! امان از عناد! کور باد چشم حسودانی که تاب رؤیت انوار فاطمی را نداشتند. آن ها که با شنیدن و دیدن فضائل این خانواده نه تنها در دل، شکوفه محبّت نرویاندند بلکه وجودشان از خار و خاشاکِ حسادت لب ریز بود و منتظر فرصتی برای انتقام. آتش کینه را بعد از نبیّ بر روی این خانه نواختند و صدای تازیانه یشان دل کرّوبیان را چاک کرد. حالا این خانه بی مادر شده و زانوان علی خیبر شکن به هنگام تجهیز زهرا می لرزد. صدای گریه اش دل سنگ را آب کرده و کودکان کوچک و نورانیش را بی قرار. او می رود امّا تابوت فاطمه را بر دوش دارد و کودکانش دوان دوان و اشک ریزان به دنبال او. عاقبت، نخل استقامت شکست و قامت علی کنار مزار زهرایش خمید. آهسته و پیوسته می گوید: «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي ... يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ لا یَبرَحُ الحُزنُ مِن قَلبی ...». ای رسول خدا! از (مصیبت) برگزیده ات صبرم کم شده و توانم از (غم) سرور زنان ضعیف گردیده ... ای رسول خدا! امّا حزن و اندوهم همیشگی است و شبم تا به صبح به بیداری خواهد گذشت، غم و اندوه از قلبم نخواهد رفت.[20]
«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»
و آن ها که ستم کردند به زودی خواهند دانست که بازگشتشان به کجا خواهد بود.[21]
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی زاده
[1] [الثاقب في المناقب ص301]: عن سلمان رضي اللّه عنه، قال: أتيت ذات يوم منزل فاطمة عليها السّلام فوجدتها نائمة قد تغطّت بالعباءة، و نظرت إلى قدر منصوبة بين يديها تغلي بغير نار، فانصرفت مبادرا إلى رسول اللّه (ص)، فلمّا بصر بي ضحك، ثمّ قال: «يا أبا عبد اللّه، أعجبك ما رأيت من حال ابنتي فاطمة؟» قلت: نعم، يا رسول اللّه. فقال رسول اللّه (ص): «أتعجب من أمر اللّه، إنّ اللّه تبارك و تعالى علم ضعف ابنتي فاطمة، فأيّدها بمن يعينها على دهرها من كرام ملائكته».
از سلمان روایت شده که گفت: روزی به منزل فاطمه علیها السّلام رفتم و متوجّه شدم که او خوابیده و خود را با عبائی پوشانده است، و نگاه کردم به دیگی که نزد او بود و می جوشید بدون آن که آتشی زیر آن باشد، پس بازگشتم و خدمت رسول خدا آمدم، وقتی پیامبر مرا دیدند خندیدند سپس فرمودند: ای اباعبدالله! آن چه از حال دخترم فاطمه دیدی تو را به شگفتی وا داشت؟ عرض کردم: بله یا رسول الله. حضرت فرمودند: آیا از امر خدا تعجّب می کنی؟ همانا خدای تبارک و تعالی از ضعف دخترم فاطمه داناست پس او را با گرامی ترین ملائکه خود در طول روز یاری نمود.
[2] [شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج2 ص500]: عن أبي هريرة، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول: لما خلق اللّه عزّ و جلّ (آدمَ) عليه السّلام و نفخ فيه من روحه، نظر آدم عليه السّلام يمنة العرش، فإذا من النور خمسة أشباح على صورته ركعا سجدا. فقال: يا ربّ هل خلقت أحدا من البشر قبلي؟ قال: لا. قال: فمن هؤلاء الذين أراهم على هيئتي و على صورتي؟ قال: هؤلاء خمسة من ولدك لولاهم ما خلقتك و لا خلقت الجنة و لا النار و لا العرش و لا الكرسي و لا السماء و لا الأرض و لا الملائكة و لا الانس و لا الجن. هؤلاء خمسة اشتققت لهم أسماء من أسمائي. فأنا المحمود و هذا محمّد، و أنا الأعلى و هذا علي، و أنا الفاطر و هذه فاطمة، و أنا الإحسان و هذا حسن، و أنا المحسن و هذا الحسين. آليت بعزتي أن لا يأتيني أحد بمثقال حبة من خردل من حبّ أحد منهم إلا أدخلته جنتي، و آليت بعزتي أن لا يأتيني أحد بمثقال حبة من خردل من بغض أحد منهم إلا أدخلته ناري و لا ابالي. يا آدم، و هؤلاء صفوتي من خلقي بهم انجي و بهم اهلك.
ابوهریره می گوید: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: زمانی که خداوند آدم علیه السّلام را خلق کرد و از روح خود در او دمید، آدم به جانب راست عرش نگاه کرد و در این هنگام پنج شبه نورانی به هیبت و صورت خودش دید که در حال رکوع و سجود بودند. عرض کرد: آیا پیش از من بشری خلق نموده ای؟ خداوند فرمود: نه. عرضه داشت: پس اینان که به هیئت و صورت خود می بینم کیستند؟ خدا فرمود: ایشان پنج تن از فرزندان تو هستند که اگر نبودند نه تو، نه بهشت، نه جهنّم، نه عرش، نه کرسی، نه آسمان، نه زمین، نه ملائکه، نه انس و نه جنّ، هیچ کدام را خلق نمی کردم. ایشان پنج نفراند که اسمشان را از اسماء خودم جدا نموده ام. پس من محمودم و این محمّد است، و من اعلی هستم و این علی است، و من فاطر (خالق) هستم و این فاطمه است، و من احسان هستم و این حسن است، و من محسن هستم این حسین است. به عزّتم قسم خورده ام هیچ کس به اندازه ذرّه ای از محبّت یکی از ایشان را نزد من نمی آورد مگر آن که او را داخل بهشتم می کنم و به عزّتم قسم یاد کرده ام هیچ کس به اندازه ذرّه ای از بغض و کینه یکی از ایشان را نزد من نمی آورد مگر آن که او را داخل جهنّم خود می کنم و هیچ باکی ندارم. ای آدم! و ایشان برگزیدگان از خلقم هستند که به وسیله ایشان نجات می دهم و به وسیله ایشان هلاک می سازم.
[3] [سوره صف /آیه 6 (ترجمه مکارم)]: «وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ».
و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [تورات] مى باشم، و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى آيد و نام او احمد است!» هنگامى كه او [احمد] با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى است آشكار».
[4] [الأمالي (للطوسي) ص452]: عَنْ عَلِيٍّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ)، قَالَ: أَتَى رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ الْخَلْقِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَنَا إِلَى جَنْبِهِ هَذَا وَ ابْنَاهُ وَ أُمُّهُمَا، هُمْ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُمْ، وَ هُمْ مَعِي فِي الْجَنَّةِ هَكَذَا، وَ جَمَعَ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ.
از علی علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: مردی خدمت نبی اکرم رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! کدام خلق نزد تو محبوب تر است؟ رسول خدا در حالی که من در کنارشان بودم فرمودند: این و دو پسرش و مادر آن دو، ایشان از من هستند و من از ایشانم و آن ها در بهشت با من این گونه هستند و بین دو انگشت مبارکش را جمع نمود.
[عوالم العلوم (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ؛ ج11-قسم-2-فاطمة س ص933] : (حدیث کساء/قال رسول الله ص:) اللهمّ إنّ هؤلاء أهل بيتي، و خاصّتي و حامّتي، لحمهم لحمي، و دمهم دمي، يؤلمني ما يؤلمهم، و يحزنني ما يحزنهم، أنا حرب لمن حاربهم، و سلم لمن سالمهم، و عدوّ لمن عاداهم، و محبّ لمن أحبّهم، إنّهم منّي و أنا منهم.
(حدیث کساء/رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:) خدایا! ایشان (اصحاب کساء) اهل بیت من، خواصّ و نزدیکان من هستند،گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است، به درد می آورد مرا هر آن چه ایشان را به درد آورد و محزون می سازد مرا هر چیزی که ایشان را محزون سازد، من با هر کس که با ایشان بجنگد در جنگم و با هر که با ایشان در صلح باشد در صلحم، با دشمنانشان دشمنم و دوست دارانشان را دوست می دارم، ایشان از من هستند و من هم از ایشانم.
[5] [الدرّ المنثور (للسیوطی) ج6 ص606-از منابع اهل سنّت]: عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا قَالَ شَهِدنَا رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم تِسْعَة أشهر يَأْتِي كل يَوْمٍ بَابَ عَليّ بن أبي طَالب رَضِي الله عَنهُ عِنْدَ وَقتِ كلِّ صَلَاةٍ فَيَقُولُ: السَّلَامُ عَلَيْكُم وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ أهلَ الْبَيْتِ {إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجسَ أهلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّركُمْ تَطْهِيراً} الصَّلَاة رحمكم اللهُ كلَّ يَوْمٍ خمسَ مَرَّاتٍ.
از ابن عبّاس روایت شده است که می گفت: ما 9 ماه شاهد بودیم که هر روز در زمانِ هر نمازی رسول خدا نزد درب خانه علی بن ابی طالب می رفت و می فرمود: سلام بر شما اهل بیت و برکات و رحمت خدا بر شما باد{خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد}نماز (وقت نماز است) خدا شما را رحمت کند، هر روز پنج بار (این کار را می کردند).
[6] [الدرّ المنثور (للسیوطی) ج6 ص203-از منابع اهل سنّت]: عَن أنس بن مَالك وَبُرَيْدَة قَالَ: قَرَأَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم هَذِه الْآيَة {فِي بيُوت أذن الله أَن ترفع} فَقَامَ إِلَيْهِ رجل فَقَالَ: أَي بيُوت هَذِه يَا رَسُول الله قَالَ: بيُوت الْأَنْبِيَاء. فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو بكر فَقَالَ: يَا رَسُولَ الله هَذَا الْبَيْتُ مِنْهَا - الْبَيْتُ عَليّ وَفَاطِمَة- قَالَ: نعم من أفاضلها.
از انس بن مالک و بریده روایت شده که گفتند: رسول خدا این آیه را تلاوت فرمود: {در خانه هایی که خدا اذن داده تا بالا برده شوند}پس مردی ایستاد و به ایشان عرض کرد: این خانه ها چه خانه ای است ای رسول خدا؟ حضرت فرمود: خانه های انبیاء. سپس ابوبکر ایستاد و پرسید: ای رسول خدا! این خانه –خانه علی و فاطمه- آیا جزء این خانه هاست؟حضرت فرمود: بله (بلکه) از با فضیلت ترین این خانه هاست.
[7] [بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص245]: روی صاحب الدرّ الثمین فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى- فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ أَنَّهُ رَأَى سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِيِّ وَ الْأَئِمَّةِ ع فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِيلُ قُلْ يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الْإِحْسَان.
صاحب کتاب درّ الثّمین در تفسیر کلام خدای تعالی (که فرمود:) آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، می گوید: او ساق عرش و اسماء نبی اکرم و ائمّه ع را دید پس جبرئیل به او تلقین کرد که بگو: ای حمید به حق محمّد، ای عالی به حق علی، ای فاطر (خالق) به حق فاطمه، ای محسن به حق حسن و حسین و از توست احسان.
[8] [روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج1 ص166]: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ شفعاء [شَنْفَا] الْعَرْشِ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ قَالَتْ يَا رَبِّ أَسْكَنْتَنِي الضُّعَفَاءَ وَ الْمَسَاكِينَ فَقَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَ لَا تَرْضَيْنَ أَنِّي زَيَّنْتُ أَرْكَانَكَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَمَاسَتْ كَمَا تَمِيسُ الْعَرُوسُ فَرَحاً.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: همانا حسن و حسین دو گوشواره عرش خدا هستند، و بهشت عدن به خدا عرضه مى دارد: خداوندا! بیچارگان و مستمندان را در من قرار دادى؟ پس خدای سبحان می فرماید: آیا به این خشنود نیستى كه اركان تو را با حسن و حسین زینت دادم؟ پس بهشت (با این زینت) مانند عروس به خود مى بالد.
[الصواعق المحرقة (ابن هجر هیتمی) ج2 ص162-از منابع اهل سنّت]: عَن عقبَة بن عَامر أَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلَّم قَالَ (الْحسنُ وَالْحُسَيْنُ شَنْفَا الْعَرْشِ و لَيسا بِمُعَلَّقَينِ).
از عقبه بن عامر روایت شده است که نبیّ اکرم صلّی الله علیه (و آله) و سلّم فرمودند: حسن و حسین دو گوشواره بهشت اند در حالی که (از عرش) معلَّق نیستند.
[9] [معاني الأخبار ص64]: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ فَاطِمَةَ لِمَ سُمِّيَتْ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّهَا كَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ.
از جعفر بن محمّد بن عماره از پدرش روایت شده است که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام در باره فاطمه پرسیدم که چرا زهرا نامیده شده است؟ حضرت فرمودند: چون هرگاه در محراب عبادت خود می ایستاد، نورش برای اهل آسمان چنان می درخشید که نور ستاره ها برای اهل زمین می درخشد.
[10] [علل الشرائع ج1 ص180]: عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَتِ الزَّهْرَاءُ ع زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّهَا تَزْهَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي النَّهَارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بِالنُّورِ كَانَ يَزْهَرُ نُورُ وَجْهِهَا صَلَاةَ الْغَدَاةِ وَ النَّاسُ فِي فُرُشِهِمْ فَيَدْخُلُ بَيَاضُ ذَلِكَ النُّورِ إِلَى حُجُرَاتِهِمْ بِالْمَدِينَةِ فَتَبْيَضُّ حِيطَانُهُمْ فَيَعْجَبُونَ مِنْ ذَلِكَ فَيَأْتُونَ النَّبِيَّ ص فَيَسْأَلُونَهُ عَمَّا رَأَوْا فَيُرْسِلُهُمْ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ع فَيَأْتُونَ مَنْزِلَهَا فَيَرَوْنَهَا قَاعِدَةً فِي مِحْرَابِهَا تُصَلِّي وَ النُّورُ يَسْطَعُ مِنْ مِحْرَابِهَا مِنْ وَجْهِهَا فَيَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي رَأَوْهُ كَانَ مِنْ نُورِ فَاطِمَةَ فَإِذَا نَصَفَ النَّهَارُ وَ تَرَتَّبَتْ لِلصَّلَاةِ زَهَرَ وَجْهُهَا ع بِالصُّفْرَةِ فَتَدْخُلُ الصُّفْرَةُ حُجُرَاتِ النَّاسِ فَتَصْفَرُّ ثِيَابُهُمْ وَ أَلْوَانُهُمْ فَيَأْتُونَ النَّبِيَّ ص فَيَسْأَلُونَهُ عَمَّا رَأَوْا فَيُرْسِلُهُمْ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ع فَيَرَوْنَهَا قَائِمَةً فِي مِحْرَابِهَا وَ قَدْ زَهَرَ نُورُ وَجْهِهَا ع فَإِذَا كَانَ آخِرُ النَّهَارِ وَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ احْمَرَّ وَجْهُ فَاطِمَةَ ع فَأَشْرَقَ وَجْهُهَا بِالْحُمْرَةِ فَرَحاً وَ شُكْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَكَانَ يَدْخُلُ حُمْرَةُ وَجْهِهَا حُجُرَاتِ الْقَوْمِ وَ تَحْمَرُّ حِيطَانُهُمْ فَيَعْجَبُونَ مِنْ ذَلِكَ وَ يَأْتُونَ النَّبِيَّ ص وَ يَسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِكَ فَيُرْسِلُهُمْ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ فَيَرَوْنَهَا جَالِسَةً تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُمَجِّدُهُ وَ نُورُ وَجْهِهَا يَزْهَرُ بِالْحُمْرَةِ فَيَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي رَأَوْا كَانَ مِنْ نُورِ وَجْهِ فَاطِمَةَ ع فَلَمْ يَزَلْ ذَلِكَ النُّورُ فِي وَجْهِهَا حَتَّى وُلِدَ الْحُسَيْنُ ع فَهُوَ يَتَقَلَّبُ فِي وُجُوهِنَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فِي الْأَئِمَّةِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِمَامٍ بَعْدَ إِمَام.
از ابان بن تغلب روایت شده است که گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا! برای چه زهرا علیها السّلام را زهرا نامیدند؟ حضرت فرمودند: به خاطر آن که نور آن بزرگوار در طول روز سه مرتبه برای امیر المؤمنین علیه السّلام می درخشید. نور او به هنگام اقامه نماز صبح در حالى كه مردمان در خواب بودند، چنان مى درخشيد كه سفيدى آن داخل خانه هاى مدينه مى گرديد و فضاى خانه ها را روشن مى نمود، آنان از اين نور تعجّب مى كردند و به سوى رسول خدا مى شتافتند تا در باره منشأ آن نور سؤال كنند، و رسول خدا آن ها را به جانب خانه حضرت فاطمه متوجّه مى كرد، و هنگامى كه آنان به سوى خانه ايشان نگاه مى كردند مى ديدند كه فاطمه در محراب عبادت قرار گرفته و نورى از محراب ساطع مى شود، و آن گاه می فهمیدند كه نور مذكور همان نورى است كه از فاطمه ساطع مى گردد. هنگامى كه ظهر فرا مى رسيد و فاطمه آماده نماز مى گرديد، نور زردى از چهره اش ساطع مى شد و داخل خانه هاى اهل مدينه مى گشت به طورى كه در و ديوار خانه ها، و لباس و رنگ ايشان همه به زردى مى گراييد، پس هر گاه از آن نور پرسش مى نمودند، رسول خدا ايشان را روانه خانه فاطمه مى كرد و آنان مى ديدند كه دختر پيامبر در ميان محراب مشغول عبادت است و اين نور از او ساطع مى گردد. و هنگامى كه آفتاب غروب مى كرد چهره فاطمه به سرخى مى گراييد و نور قرمزى از او ساطع مى شد به خاطر شادمانی و شکر گذاری از برای خدای عزّ و جلّ، پس آن نور داخل خانه هاى مردم مى گرديد و تمام آن ها را سرخ فام مى نمود، مردم مدينه از اين امر تعجّب مى كردند و در باره آن با يكديگر به گفتگو مى پرداختند و هر كس نظرى مى داد، بنا بر اين نزد رسول خدا مى آمدند و علّت آن را جويا مى شدند و رسول خدا ايشان را به سوى خانه فاطمه مى فرستاد و آن ها مى ديدند كه فاطمه در محراب به عبادت ايستاده و آن نور از صورت وى ساطع مى گردد و مى فهميدند كه منشأ آن نور از كجاست. پس آن نور در چهره فاطمه باقى بود تا زمانى كه حسين عليه السّلام از وى متولّد گرديد و آن نور به او منتقل شده و به ما رسيده است و همچنان در نزد ما خواهد بود، امامى بعد از امام ديگر، تا قيامت فرا رسد.
[11] [معاني الأخبار ص64]: وَ قَدْ رُوِيَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ.
و روایت شده است که تنها فاطمه علیها السّلام زهرا نامیده شد به جهت آن که خداوند عزّ و جلّ او را از نور عظمت خود آفرید.
[12] [تفسير فرات الكوفي ص581]: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا ... .
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: «ما آن را در شب قدر نازل کردیم»، شب فاطمه است و قدر خداوند است، پس هر کس فاطمه را آن طور که شایسته اوست بشناسد حتماً شب قدر را درک نموده است (ولی هیهات) و فقط او فاطمه نامیده شد چون تمام خلق خدا از شناخت او بریده شده اند.
[13] [الإمامة و التبصرة من الحيرة ص133]: عَنْ جابر عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: قُلْتُ: لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، زَهْرَاءَ؟ فَقَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ، فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا، وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ، وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ، وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا، مَا هَذَا النُّورُ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ: هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي، وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي، خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي، أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي، يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي، وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي.
از جابر روایت شده است که به امام صادق عليه السّلام گفتم: چرا حضرت فاطمه عليها السّلام زهرا ناميده شده است؟ حضرت فرمودند: زيرا خداوند متعال او را از نور عظمت خویش آفريد، و هنگامى كه نورش درخشيد، آسمان ها و زمين به نور او روشن شدند و چشمان ملائكه خيره ماند و ملائکه برای خدا به سجده افتادند و عرضه داشتند: خدای ما و سیّد ما! اين چه نورى است؟ خداوند به ایشان فرمود: اين شعبه اى از نور من است كه آن را در آسمانم سکونت دادم و او را از عظمت خود خلق نمودم. او را از صلب يكى از پيامبرانم كه او را بر ساير پيامبران برترى داده ام، خارج خواهم ساخت و از اين نور رهبران و امامانى خارج خواهم کرد كه امر من را اقامه نموده، و به سوی حقّ من هدایت می کنند و من ایشان را جانشینان خود بر روی زمینم قرار می دهم پس از آن که وحی من قطع گردید.
[14] [مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج2 ص181]: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْوٌ فِي وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَه.
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: اگر خداوند تعالی امیر المؤمنین را خلق نفرموده بود، از زمان آدم به بعد همتائی برای فاطمه روی زمین وجود نداشت.
[15] [کنز الفوائد ج1 ص280/منهاج السّنّة النبویّة (لابن التیمیه) ج5 ص39-از منابع اهل سنّت]: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ - «لَوْ أَنَّ الغیاضَ (الرِّيَاضَ) أَقْلَامٌ وَالْبَحْرَ مِدَادٌ وَالْجِنَّ حُسَّابٌ وَالْإِنْسَ كُتَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».
از ابن عبّاس روایت شده است که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه (و آله) و سلّم فرمودند: اگر تمامی درختان قلم شوند و دریا مرکّب گردد و تمامی اجنّه حساب گر و تمامی انسان ها نویسنده باشند، نمی توانند فضائل علی بن ابی طالب را شمارش کنند.
[16] [إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج1 ص467]: (قال رسول الله صلّی الله علیه و آله): لَضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن.
(رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند): قطعاً ضربه علی (در به درک واصل نمودن عمرو بن عبدود) در روز خندق از عبادت جنّ و انس برتر است.
[17] [كتاب سليم بن قيس الهلالي ج2 ص565]: (قال رسول الله صلّی الله علیه و آله لابنته فاطمة سلام الله علیها): فَأَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ ابْنَاكِ [الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ] سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَنَا وَ أَخِي وَ الْأَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلُّهُمْ هَادُونَ مَهْدِيُّون... .
(رسول خدا صلّی الله علیه و آله به دخترشان فاطمه سلام الله علیها فرمودند): تو سرور زنان اهل بهشت هستی و دو پسرت [حسن و حسین] سرور جوانان اهل بهشت اند و من و برادرم (علی علیه السّلام) و یازده امام، اوصیائم تا روز قیامت، همه هدایت کننده و هدایت شده هستند... .
[فیض القدیر (للمناوی) ج7 ص19-از منابع اهل سنّت]: عن ابن عمر قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: الحسن والحسين سيّدا شباب أهل الجنة وأبوهما خير منهما.
از پسر عمر روایت شده است که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه (و آله) و سلّم فرمودند: حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت اند و پدرشان از آن دو بهتر است.
[18] [مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج3 ص336]: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ أُغْمِيَ عَلَى النَّبِيِّ ص فِي مَرَضِهِ فَدُقَّ بَابُهُ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ مَنْ ذَا قَالَ أَنَا رَجُلٌ غَرِيبٌ أَتَيْتُ أَسْأَلُ رَسُولَ اللَّهِ أَ تَأْذَنُونَ لِي فِي الدُّخُولِ عَلَيْهِ فَأَجَابَتْ امْضِ رَحِمَكَ اللَّهُ لِحَاجَتِكَ فَرَسُولُ اللَّهِ عَنْكَ مَشْغُولٌ فَمَضَى ثُمَّ رَجَعَ فَدَقَّ الْبَابَ وَ قَالَ غَرِيبٌ يَسْتَأْذِنُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُونَ لِلْغُرَبَاءِ فَأَفَاقَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ غَشْيَتِهِ فَقَالَ يَا فَاطِمَةُ أَ تَدْرِينَ مَنْ هَذَا قَالَتْ لَا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَذَا مُفَرِّقُ الْجَمَاعَاتِ وَ مُنَغِّصُ اللَّذَّاتِ هَذَا مَلَكُ الْمَوْتِ مَا اسْتَأْذَنَ وَ اللَّهِ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِي وَ لَا يَسْتَأْذِنُ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ لِكَرَامَتِي عَلَى اللَّهِ ائْذَنِي لَهُ فَقَالَتْ ادْخُلْ رَحِمَكَ اللَّهُ فَدَخَلَ كَرِيحٍ هَفَّافَةٍ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّه... .
از ابن عبّاس روایت شده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در بیماریشان از هوش رفتند، پس درب خانه یشان کوبیده شد، فاطمه فرمود: کیست؟ (کوبنده در گفت): من مردی غریب هستم، آمده ام از رسول خدا در خواست کنم، آیا برای داخل شدن بر او به من اجازه می دهید؟ فاطمه علیها السّلام فرمودند: خدا رحمتت کند برو و از حاجتت بگذر که رسول خدا نمی توانند (به خاطر وخامت حال) به تو رسیدگی کنند، پس سائل رفت و پس از مدّتی بازگشت و در زد و گفت: غریبی هستم که از رسول خدا اجازه ورود می خواهم، آیا به غریبان اجازه ورود می دهید؟ پس رسول خدا به هوش آمده و فرمودند: ای فاطمه! آیا می دانی این شخص کیست؟ عرض نمود: نه ای رسول خدا! حضرت فرمودند: این کسی است که اجتماعات را پراکنده می کند و او کسی است که لذّات را به پایان رسانده و تلخ می سازد. این فرشته مرگ است، به خدا قسم پیش از من برای (گرفتن جانِ) احدی اجازه نگرفته و پس از من نیز از کسی اجازه نخواهد گرفت. از من اجازه گرفت به خاطر کرامتی که نزد خدا دارم. به او اجازه بده. پس فاطمه علیها السّلام فرمودند: داخل شو خدا تو را رحمت کند (حضرت زهرا علیها السّلام به او اجازه ورود دادند)، پس مانند بادی خوش و آرام داخل شد و گفت: سلام بر اهل بیت رسول خدا... .
[19] سوره شوری /آیه 23.
[20] الأمالي (للمفيد) ص281.
[21] سوره شعراء /آیه 227.