معنای وسیع نیکی به پدر و مادر
احترام و نیکی به پدر و مادر، معنای وسیع و گستردهای دارد؛ بهطور کلّی از هر نوع بیاحترامی به آنان، و از هر چیزی که موجب ناخشنودی آنان میشود، باید دوری جست و کاملاً در برابرشان رعایت ادب و آداب نمود. به تعبیر قرآن:
به پدر و مادر اُف نگو.
یعنی از کوچکترین سخن و حرکتی که موجب رنجش خاطرشان شود، دوری کن. اُفّ، سبکترین و کوچکترین تعبیر غیرمؤدّبانه است که برای ابراز ناراحتی گفته میشود. امام صادق(ع) فرمود:
اگر در (آزردن پدر و مادر) خداوند چیزی را کمتر از اُفّ میدانست از آن نهی میکرد و آن کمترین مورد آزردن است. از جمله آزارها این است که انسان چشم خود را به پدر و مادرش خیره کند.
از مفهوم این روایت که بیانگر وسعت معنای بیاحترامی به پدر و مادر است، فهمیده میشود که احترام و نیکی به پدر و مادر نیز تا چه اندازه وسعت دارد.
شخصی از رسول خدا(ص) پرسید: حقّ پدر بر فرزندش چیست؟
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود:
پدر را به نامش نخواند، و جلوتر از او راه نرود و قبل از او ننشیند و باعث نشود که دیگران او را دشنام دهند.
از این روایت نیز معنای وسیع احترام به پدر و مادر روشن میگردد.
باید همه آداب احترام را رعایت کرد و از هرگونه چیزی که موجب رنجش خاطر پدر و مادر گردد، دوری نمود.
نیکی و احترام به پدر و مادر، شامل بعد از مرگ آنان و نیز شامل غیرمسلمان نیز میشود، چنانکه در روایات متعددی این مطلب بیان شده است. در این باره به سه روایت زیر توجه کنید:
1ـ امام صادق(ع) فرمود:
چه مانع میشود که انسان به پدر و مادرش نیکی کند؟ زنده باشند یا مرده، به نیابت از آنان نماز بخواند و صدقه بدهد، حجّ به جا آورد و روزه بگیرد....
نیز فرمود: «گاهی انسان به پدر و مادرش که زنده هستند، نیکی میکند. ولی وقتی که مردند، دیونشان را ادا نمیکند و برای آنان استغفار نمینماید. خداوند او را به عنوان عاقّ والدین به شمار میآورد. گاهی انسان هنگامی که پدر و مادرش زندهاند، عاقّ والدین میشود، ولی وقتی که مردند، دیون آنان را ادا میکند و برایشان استغفار مینماید. خداوند نام او را به عنوان نیکیکنندهی به پدر و مادر مینویسد.[5]
2ـ یکی از مسیحیان کوفه به نام زکریّا بن ابراهیم میگوید: من به آیین اسلام گرویدم و مسلمان شدم. برای انجام مراسم حج به مکّه مسافرت کردم و به محضر امام صادق(ع) رسیدم و عرض کردم: من مسیحی بودم و اکنون مسلمان میباشم.
امام پرسید: «از اسلام چه دیدی که به سبب آن مسلمان شدی؟!»
زکریّا گفت: در قرآن خواندم که خداوند به پیامبر اسلام(ص) فرمود:
تو قبل از این (وحی) نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست (از محتوای قرآن، آگاه نبودی) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیلهی آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم.
زیرا دریافتم که اسلام دین کامل است و از شخصی که به مدرسه نرفته، صدور چنین دینی ممکن نیست. پس بر محمّد(ص) وحی میشده است.
امام فرمود: «خداوند تو را هدایت کرد».
سپس امام صادق(ع) سه بار عرض کرد: «خدایا هدایتش فرما!» آنگاه به زکریّا فرمود: «پسر جان! آنچه خواهی بپرس!»
زکرّیا گفت: پدر و مادر و خانوادهام مسیحی هستند و مادرم نابیناست. آیا من (که مسلمان شدهام) میتوانم پیش آنان بمانم و با آن در یک ظرف غذا بخورم؟
امام پرسید: «آیا آنان گوشت خوک میخورند؟»
زکریّا پاسخ داد: نه، با آن تماس نمیگیرند.
امام فرمود: «مانعی ندارد. همراه مادرت باش و با او خوشرفتاری کن. وقتی که مُرد، او را به دیگری وامگذار، بلکه خودت کار کفن و دفن او را به عهده بگیر و با هیچکس مگو که نزد من آمدهای تا به خواست خدا، در سرزمین مِنا نزد من بیایی».
زکریّا میگوید: در سرزمین مِنا، بار دیگر به حضور امام صادق(ع) رفتم. دیدم مردم به گردش حلقه زدهاند؛ گویی که او معلّم کودکان بود. گاهی این و گاهی آن سؤال میکرد و حضرت پاسخ آنان را میداد. هنگامی که به کوفه بازگشتم، به مادرم احترام و نیکی میکردم، به او غذا میدادم. لباس و سرش را میشستم و به او خدمت مینمودم. مادرم به من گفت: پسرجان! آن هنگام که در دین من بودی این همه محبّت و خدمت به من نمیکردی، امّا از وقتی که به دین حنیف (اسلام) گرویدهای با من به گونهای دیگر و مهربانتر رفتار میکنی!
گفتم: مردی از فرزندان پیامبر ما، مرا به خوشرفتاری با مادر، دستور داده است.
مادرم گفت: آیا این شخص که به تو چنین دستوری داده، پیامبر است؟
گفتم: نه، بلکه پسر پیامبر(ص) است.
مادرم گفت: بلکه این آقا پیامبر است. زیرا پیامبران چنین دستوری (در مورد خوشرفتاری با مادر) میدهند.
گفتم: ای مادر! بعد از پیامبر ما، پیامبری نخواهد آمد. بلکه او پسر پیامبر است.
مادرم گفت: دین تو بهترین دین است. آن را بر من عرضه بدار!
من دین اسلام را بر مادرم عرضه داشتم، او مسلمان شد و اصول و احکام اولیّه اسلام را به او آموختم. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند، سپس شب بیمار شد، به من گفت: پسر جان! آنچه به من آموختی، دوباره بیاموز. من آنها را تکرار کردم. مادرم اقرار کرد و از دنیا رفت. صبح، مسلمانان آمدند و جنازه او را غسل دادند و من بر جنازهاش نماز خواندم و آن را به خاک سپردم.[7]
نیکی به پدر و مادر از دیدگاه قرآن
در مورد احترام و نیکی به پدر و مادر، در سیزده آیه قرآن سخن گفته شده است.[8]
قرآن در شش مورد، با کلمههای «احسان» و «حُسْن»، به نیکی به پدر و مادر دستور میدهد.[9]
در این جا به عنوان نمونه، به ذکر یکی از آنها میپردازیم. در قرآن میخوانیم:
و پروردگارت فرمان داده است جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو یا هر دو نزد تو به سنّ پیری رسند، کمترین اهانتی به آنان روا مدار و بر سر آنان فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنان بگو و بالهای تواضع خویش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همانگونه که آنان مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.
با بررسی سیزده آیه مذکور، معلوم میشود که خداوند با شش گونه تعبیر، انسانها را به احترام نمودن و نیکی کردن به پدر و مادر فراخوانده است:
1ـ خداوند فرمان داده است به پدر و مادر نیکی کنید.[11]
2ـ خداوند وصیت و سفارش به نیکی به پدر و مادر نموده.[12]
3ـ از خدا و از پدر و مادر تشکّر و سپاسگزاری کنید.[13]
4ـ برای پدر و مادر دعا کنید.[14]
5ـ در مورد نیکی به پدر و مادر، وصیّت کنید.[15]
6ـ انفاق به پدر و مادر.[16]
قرآن در هفت مورد، پس از دعوت به یکتایی و شکر خدا، بیدرنگ دعوت به احسان و تشکّر از پدر و مادر میکند. آیههای 83 سوره بقره، 36 سوره نساء، 151 سوره انعام، 23 سوره اسراء، 19 سوره نمل، 15 سوره احقاف، و 13ـ14 سوره لقمان.
این مطلب بیانگر ارزش فوقالعاده احترام به پدر و مادر است که بعد از اعتقاد به یکتایی خدا، مطرح شده است.
استثنا
در مورد اطاعت از پدر و مادر، قرآن کریم تنها در یک مورد، استثنا قائل شده است؛ آن هم نه با تندی و خشونت، بلکه با کمال متانت و نرمش؛ و آن در جایی است که اطاعت از آنان موجب شرک به خدا و نافرمانی از او گردد. در قرآن میخوانیم:
و هرگاه پدر و مادر تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن ناآگاه هستی (بلکه میدانی باطل است) از آنان اطاعت نکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایستهای رفتار نما.
این آیه، نخست میفرماید: «در مورد شرک، از پدر و مادر اطاعت نکن»، سپس تذکّر میدهد: «کفر و شرک دلیل بر قطع رابطه مطلق با پدر و مادر نیست، بلکه در دنیا با آنان به طرز شایسته و مؤدّبانهای رفتار کن».
حقشناسی و محبّت
در قرآن، در مورد احترام به پدر و مادر، دو موضوع که نقش فراوانی در تربیت انسان دارد، تذکّر داده شده است:
الف) انسان باید دارای خصلت حقشناسی باشد، تا این خصلت سودمند که منافع مادی و معنوی بسیار دارد، در جامعه استقرار یابد.
ب) محبّت به پدر و مادر موجب گرمی کانون خانواده است و نقش بهسزایی در تربیت و رشد فرزندان خواهد داشت.
در قرآن میخوانیم:
ما به انسان در مورد پدر و مادر وصیّت (به نیکی) کردیم، مادرش که او را با ناتوانی روی ناتوانی، حمل کرد (هنگام بارداری هر روز متحمّل رنجها شد) و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان مییابد. (آری وصیت کردیم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور.
یعنی مادری که آن همه رنج دوران حمل و شیرخوارگی فرزند را تحمّل کرده است، باید حقّ او را شناخت و به پاس زحمات او، به او احترام و نیکی کرد. خداوند میفرماید: در حق پدر و مادر چنین دعا کن:
خدایا! همانگونه که آنان مرا در کوچکی (با مهر و محبّت) تربیت کردند، به آنان مهربانی کن.
احترام به پدر و مادر در گفتار و رفتار امامان(ع)
در گفتار و رفتار امامان(ع) ، با تعبیرهای گوناگون و تأکیدهای فراوان، احترام و نیکی به پدر و مادر مطرح شده است. در این جا از میان صدها روایت، به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم:
1ـ پیامبر(ص) فرمود: «در عالم خواب دیدم که عزرائیل برای قبض روح یکی از افراد امّتم آمد. در این هنگام، نیکی او به پدر و مادرش آمد و عزرائیل را از قبض روح او بازداشت».[19]
2ـ یکی از شاگردان امام صادق(ع) میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: چه کاری بهترین کار است؟ در پاسخ فرمود:
نماز در وقت خود، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خدا.
3ـ نیز فرمود: حضرت موسی(ع) در مناجات خود، مردی را در زیر سایه عرش خدا دید، عرض کرد: «خدایا! این کیست که در آن جایگاه (عظیم) در سایهی عرش تو قرار دارد!؟» خداوند فرمود:
این کسی است که نیکیکننده به پدر و مادرش بوده و سخنچینی نکرده است.
4ـ عمّار بن حیّان میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: پسرم، اسماعیل به من نیکی میکند.
فرمود: «پسرت، اسماعیل را دوست داشتم و اکنون (که به تو نیکی میکند) بیشتر او را دوست دارم.» آنگاه فرمود:
«خواهر رضاعی پیامبر(ص) نزد آن حضرت آمد، وقتی که پیامبر(ص) او را دید، شادمان شد و بالاپوش خود را بر زمین گسترد و او را روی آن نشانید. سپس با گرمی و لبخند با او سخن میگفت، تا آن که او برخاست و رفت. سپس برادر رضاعیاش آمد، رسول خدا(ص) با او نیز احوالپرسی گرمی کرد، ولی آن رفتاری را که در ملاقات با خواهرش داشت. با او نداشت.
شخصی راز این تفاوت در برخورد را از آن حضرت پرسید. رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود:
زیرا آن خواهر، نسبت به پدر و مادرش، از آن برادر، خوش رفتارتر بود.
5ـ شخصی به محضر رسول خدا (ص)آمد و گفت: من با علاقه و شور و نشاط، برای جهاد آمادگی دارم.
پیامبر فرمود: «بنابراین، به میدان جنگ برو و در راه خدا با دشمن جنگ کن که اگر در این راه کشته شوی، در پیشگاه خدا زنده هستی و روزی داده میشوی و اگر (بر اثر بیماری) بمیری. پاداشت بر عهده خداست و اگر از جبهه، زنده به خانهات بازگردی، از گناهانت پاک شوی، همانند روزی که متولّد شدهای».
او عرض کرد: «ای رسول خدا! پدر و مادر پیری دارم که به گمان خود، با من اُنس گرفتهاند و رفتن من به جهاد را خوش ندارند.»
پیامبر(ص) فرمود:
نزد پدر و مادرت بمان. سوگند به خداوندی که جانم در دست قدرت او است! اُنس گرفتن یک شبانهروز آنان با تو، از جهاد یک سال بهتر است.
نمونهها
نمونهی اول
مردی به محضر رسول خدا(ص) آمد و گفت: در زمان جاهلیّت دارای دختری شدم. او را بزرگ کردم، تا به حدّ بلوغ رسید. روزی لباس و زیورش را بر تنش کردم و او را به کنار چاهی برده، در میان آن چاه انداختم. آخرین سخنی که از او شنیدم، این بود: یا أَبَتاه؛ پدر جان!
اکنون پشیمانم و از شما میخواهم بفرمایید که این گناه را چگونه جبران کنم؟!
پیامبر پرسید: «آیا مادرت زنده است؟»
ـ نه.
ـ «آیا خاله داری؟»
ـ آری.
پیامبر فرمود:
به او نیکی کن، زیرا خاله همانند مادر است و نیکی به او، گناهانت را جبران و پاک میکند.
نمونهی دوم
روزی رسول خدا(ص) به خانۀ فاطمه(س) رفت. فاطمه(س) مشغول نماز مستحبّی بود. وقتی صدای پدرش را شنید، نمازش را قطع کرد و شتابان به استقبال او رفت و سلام کرد. پیامبر(ص) دست محبّت بر سر زهرا(س) کشید و فرمود: «خدا تو را مشمول مهر و رحمتش قرار دهد! حالت چطور است؟»[25]
نمونهی سوم
فاطمه(س) میگوید: هنگامی که آیه 63 نور نازل شد:
رسول خدا را همانند خود نشمرید و به نام نخوانید؛ (بلکه یا رسول الله بخوانید).
من شرم کردم که به پدرم بگویم: بابا! از این رو گفتم: ای رسول خدا! آن حضرت از من روی گرداند و این کار چندین بار تکرار شد. سرانجام به من فرمود: این آیه در مورد جفاکاران خشن و مغرور قریش نازل شده است. نه در مورد تو و نسل تو، تو از من هستی و من از تو.
سپس فرمود:
تو بگو: بابا! زیرا اینگونه سخن گفتن تو، دل را زنده میکند و مایه خشنودی پروردگارت میگردد.
نمونهی چهارم
مردی به حضور پیامبر(ص) رسید و پرسید: ای رسول خدا! من سوگند خوردهام که آستانه درِ بهشت، پیشانی حورالعین را ببوسم. اکنون چه کنم؟
پیامبر(ص) فرمود: «پای مادر و پیشانی پدر را ببوس» (یعنی اگر چنین کنی، به آرزو خود در مورد بوسیدن پیشانی حورالعین و آستانه در بهشت میرسی).
او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کار کنم؟
پیامبر(ص) فرمود: «قبر آنان را ببوس».
هنگامی که ابراهیم خلیل (ع)برای دیدار پسرش، اسماعیل از شام به مکّه آمد. پسرش در خانه نبود. ابراهیم(ع) به سوی شام بازگشت. وقتی که اسماعیل از سفر برگشت همسرش ماجرای آمدن ابراهیم(ع) را به او خبر داد.
اسماعیل جای پای پدرش، ابراهیم(ع) را پیدا کرد و به عنوان احترام به پدر، جای پای او را بوسید.[27]
نمونهی پنجم
امام باقر(ع) میفرماید: «پدرم، امام سجّاد(ع) مردی را همراه پسرش دید که راه میرفتند، ولی پسر تکیه به دست پدر داده بود. امام سجّاد(ع) از کار ناشایستهی آن پسر خشمگین شد، و با او سخن نگفت، تا او از دنیا رفت».[28]
نمونهی ششم
ابراهیم بن مهزم میگوید: در محضر امام صادق(ع) بودم. شب به خانهام بازگشتم. و در خانه بین من و مادرم بگومگو شد و نسبت به مادرم درشتی کردم. فردای آن روز پس از نماز صبح، به محضر امام صادق(ع) رفتم. هنوز سخن نگفته بودم که امام(ع) به من فرمود:
مهزم! تو را به مادرت، خالده چه کار؟ که دیشب با او به درشتی سخن گفتی!؟ آیا نمیدانی که رحِم او، منزل سکونت تو بود و دامنش، گهوارهی نوازشگر تو، و پستانش ظرفی بود که از آن شیر مینوشیدی؟
پینوشتها:
[1] - اسراء (17) آیۀ 23.
[2] - اصول کافی، ج 2، ص 349.
[3] - همان، ص 159 ـ 160.
[4] - همان، ص 159.
[5] - همان، ص 163.
[6] - شوری (42) آیۀ 52.
[7] - اصول کافی، ج 2، ص 160.
[8] - مانند آیههای 83، 180 و 215 بقره. 36 نساء، 151 انعام، 23 اسراء، 15 احقاف، 8 عنکبوت، 14 لقمان، 41 ابراهیم، 10 نمل و 28 نوح.
[9] - شش مورد آغازین پاورقی قبل.
[10] - اسراء (17) آیۀ 23 ـ24.
[11] - همان
[12] - عنکبوت (29) آیۀ 8 و احقاف (46) آیۀ 15.
[13] - لقمان (31) آیۀ 14؛ نمل (27)، آیۀ 19 و احقاف (46) آیۀ 15.
[14] - اسراء (17) آیۀ 24؛ ابراهیم (14) آیۀ 41؛ نوح (71) آیۀ 28.
[15] - بقره (2) آیۀ 180.
[16] - همان، آیۀ 219.
[17] - لقمان (31) آیۀ 15.
[18] - اسراء (17) آیۀ 24.
[19] - بحارالأنوار، ج 74، ص 80 .
[20] - اصول کافی، ج 1، ص 158.
[21] - بحارالأنوار، ج 65، ص 74.
[22] - اصول کافی، ج2، ص 161 نام برادر و خواهر رضاعی پیامبر (ص)، عبدالله و انیسه است. (بحارالأنوار، ج 74، ص 56).
[23] - همان، ص 160.
[24] - همان، ج 2، ص 162ـ163.
[25] - بحارالأنوار، ج 43، ص 40.
[26] - همان، ج 43، ص 33.
[27] - اعلام قطبالدین حنفی، ص 24 و بحارالأنوار، ج 12، ص 85.
[28] - اصول کافی، ج 2، ص 349.
[29] - بحارالأنوار، ج 74، ص 76.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی