اشاره
مسلم پسر «عقیل» پسر «ابوطالب» علیهالسلام است. عقیل برادر امام علی علیه السلام و مسلم پسر عموی حسین علیهالسلام است. مادر مسلم كنیز بود و «علیه» نام داشت(۱) و عقیل او را از شام خریده بود.
دعوت اهل كوفه از امام حسین
هنگامی كه اهل كوفه نامههای فراوانی به امام ارسال داشتند، آن حضرت مسلم را فراخواند و به همراه وی «قیس بن مسهر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و عدهای از فرستادگان را سفیر خود نمود. آن حضرت، مسلم را به چند چیز امر فرمود:الف. تقوی الهی داشته باشد؛ ب. اسرار حكومت را پنهان بدارد؛ ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛ د. اگر مردم را با هم متحد یافت، به سرعت امام را باخبر كند.
سپس امام نامهای را به مردم كوفه به این مضمون نوشتند:اما بعد، به تحقیق برادر و پسر عمویم و مورد اعتماد از اهل بیتم، مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادهام، ایشان را امر كردهام تا كه برایم بنویسد كه آیا شما را با هم، همدل و همداستان مییابد. پس به جانم قسم، امام نیست مگر كسی كه به حق قیام كند.(۲)
حركت مسلم از مكه
اواخر ماه مبارك رمضان بود كه مسلم بن عقیل از مكه به مدینه منوره حركت كرد. ایشان به مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم رفت و در آنجا نماز گزارد. پس از آن با اهل و عیال خویش خداحافظی كرد. سپس از «قیس» دو راهنما اجاره كرد تا كه راه را به او نشان دهند. در راه، گرما و تشنگی آن دو را سخت آزار داد.(۳) مسلم راه را ادامه داد تا به محلی رسید كه آنجا آب و آبادی بود. آن دو راهنما راه را به مسلم نشان دادند تا «بطن جنت»(۵) رسید. آنجا با قیس نامهای را از سختی راه و مشكلات برای امام علیهالسلام ارسال داشتند. نامه مسلم اینگونه بود:«اما بعد، من از مدینه خارج شدم، در حالی كه دو راهنما را برای طی راه اجاره كرده بودم، راه را گم كردیم و به عطش افتادیم. چیزی نمانده بود كه آنها جان بدهند تا این كه آخرالامر به آب رسیدیم. تنها نجات ما در لحظات آخر، نفس ما بود. این حادثه موجب شد كه آینده كار را نیكو نبینم.»(۶) در پاسخ این نامه امام علیهالسلام اینگونه نوشت:«اما بعد؛ البته من خوف این را دارم كه آن گونه كه تو (بد) پیشبینی میكنی، غیر آن باشد كه به تو تذكر دادهایم. همان گونه كه تو را رهنمون شدهام، حركت كن، والسلام.«(۷)
درسی كه میتوان گرفت: از این ماجرا چند نكته به دست میآید:۱. از تطیر به صرف برخورد با حوادث ناگوار در آینده باید پرهیز كرد كه آن، گویای وظیفه انسانی نیست؛۲. باید در تشخیص وظیفه و انجام دادن كاری كه امام علیهالسلام آن را توصیه میكند، تلاش كرد؛ ۳. باید در انجام دادن رسالت الهی مقاومت و استقامت داشت.
مسلم به محل آبخیز «طییء» رسید. در آنجا قدری استراحت كرد. سپس حركت كرد تا این كه به مردی رسید كه تیرش آهویی را نشانه رفته بود. وقتی به حیوان رسید آن را كشت. مسلم با دیدن آن صحنه گفت: «دشمن ما كشته خواهد شد، اگر خدا بخواهد».(۸)
ورود مسلم به كوفه
مسلم به سمت كوفه اسب میراند تا این كه در پنجم شوال وارد كوفه شد.(۹) او به منزل «مختار بن ابیعبید» وارد شد.(۱۰) مختار شیعیان را دعوت كرد تا همه گرداگرد مسلم فراهم آیند. پس نامه حسین علیهالسلام را كه پاسخ به آنها بود خواند. آنها همه از شوق گریه كردند. در محضر او خطبا و سخنوران كوفی، چون «عابس شاكری»، «حبیب اسری» خطبه خواندند.(۱۱) این خبر به «نعمان بن بشیر انصاری» كه استاندار یزید در كوفه بود رسید. او از جای برخاست و برای مردم خطبهای ایراد كرد و آنها را تهدید كرد. پس از آن«عبدالله بن سعید حضرمی» كه با بنیامیه هم قسم بود به اعتراض از جای برخاست و جلسه را ترك كرد. او و «عمارة بن عقبه» داستان نعمان را در نامهای به یزید نوشتند و تصریح كردند كه حاكمی كه گماشته است ضعیف است یا این كه خود را به ناتوانی زده است.(۱۲) پس از عبدالله، سایر جیرهخواران حكومتی از قبیل «عمارة بن ولید» و «عمر بن سعد بن ابیوقاص» نامههای مشابهی برای یزید فرستادند.(۱۳) علت ورود مسلم به منزل مختار این بود كه مختار از زعمای شیعه به شمار میآمد و به امام حسین علیهالسلام وفادار بود. علاوه بر این، مختار داماد «نعمان بن بشیر» - حاكم وقت كوفه - بود.بیتردید تا زمانی كه مسلم در خانه مختار بود نعمان بن بشیر متعرض او نمیشد. این انتخاب مسلم گویای درایت و احاطه او به موقعیتهای اجتماعی است.(۱۴)
بیعت با مسلم در كوفه
مردم پس از آگاهی از ورود مسلم، فوج فوج با نماینده امام بیعت كردند تا این كه نام بیعتكنندگان در دفتر مسلم از مرز هشتاد هزار نفر گذشت.(۱۵)
درباره تعداد بیعتكنندگان با سفیر امام علیهالسلام قدری اختلاف وجود دارد كه از آنها به شرح زیر یاد میكنیم:۱. تعداد بیعتكنندگان با مسلم را بالغ بر هجده هزار نفر نوشتهاند؛ (۱۶) ۲. تعداد بیعتكنندگان بیست و پنج هزار نفر بوده است؛(۱۷) ۳. تعداد بیعتكنندگان بیست و هشت هزار نفر بوده است؛(۱۸) ۴. تعداد بیعتكنندگان سی هزار نفر بوده است؛(۱۹) ۵. تعداد بیعتكنندگان با مسلم را بالغ بر چهل هزار نفر بوده است؛(۲۰)
محورهای بیعت مردم با مسلم
مردم با شوق فراوان بیعت خود با مسلم را بر چند اصل استوار ساختند:۱. دعوت مردم به كتاب خدا و دعوت رسول او؛ ۲. پیكار با بیدادگران؛ ۳. دفاع از مستضعفان؛ ۴. رسیدگی به حال محرومان جامعه؛ ۵. تقسیم غنائم به طور مساوی در بین مسلمانان؛ ۶. رد مظالم (بازگرداندن حق مظلوم) به اهل آن؛ ۷. یاری اهل بیت علیهمالسلام؛ ۸. مسالمت با كسانی كه سر ستیز ندارند؛ ۹. پیكار با متجاوزان.(۲۱)
درسی كه میتوان گرفت:باید به این اصول معقول و مقبول نگریست و این كه چگونه مردم به درستی راه حق را بازیافته بودند.
نامه مسلم به امام حسین
بیعت اكثر مردم، مسلم را مطمئن كرده بود كه امام اگر به كوفه باز آید، همه چیز او نو بنا خواهد شد. او در نامهای به حضرت نوشت كههیجده هزار نفر از مردم كوفه بیعت كردهاند.از امام خواست كه با شتاب به كوفه رهسپار شوند؛ چرا كه مردم سخت مشتاق دیدار اویند. مسلم نامه خود را ضمیمه نامه اهل كوفه كرد و به «عابس بن ابیشبیب شاكری» سپرد تا به همراه «قیس بن مسهر صیداوی» به خدمت امام برسانند.(۲۲)
یزید و كوفه
خبر ارسال نامه مسلم به یزید رسیده بود. او به والی تازه برای كوفه میاندیشید. «سرجون»(۲۳) غلام وفادار پدرش (معاویه) را احضار كرد و از وضع كوفه، «نعمان بن بشیر» و بیعت مردم آگاه ساخت و در مورد والی جدید كوفه از او نظر خواست. سرجون گفت: «اگر پدرت معاویه اینك زنده میشد نظر او را به كار میبستی؟». یزید گفت: «آری». سرجون كینه یزید به ابنزیاد را میدانست. فرمان معاویه را كه قبل از مرگ برای عبیدالله نوشته و او را به حكومت كوفه نصب كرده بود بیرون آورد و به یزید نشان داد. پس از آن بود كه یزید عبیدالله بن زیاد را كه والی بصره بود به ولایت كوفه نیز گماشت. این فرمان به همراه نامهای توسط «مسلم بن عمرو باهلی» برای عبیدالله بن زیاد فرستاده شد.(۲۴) یزید نامهای برای عبیدالله نوشت: «افرادی كه روزی مورد ستایشاند، روز دیگر به ننگ و نفرین دچار میشوند، و چیزهای ناپسند به صورت دلپسند در میآیند و تو در مقام و منزلتی قرار داری كه شایسته آن هستی. به قول شاعر عرب: تو بالا رفتی و از ابرها پیشی گرفتی و بر فراز آنها جای گرفتی. برای تو جز مسند خورشید جایگاهی نیست».(۲۵)او در این نامه به عبیدالله فرمان داد كه در عزیمت به كوفه شتاب كند و پس از دستگیری، مسلم بن عقیل را به قتل رساند یا تبعید كند.(۲۶)درسی كه میتوان گرفت: گاه اهل خلافت در كنار یكدیگر قرار میگیرند تا كه به اهداف باطل خود برسند. بر اهل ایمان و تقوا است كه با وجود وجوه اشتراك فراوان، متحد شوند و سپاه كفر و شرك را به زانو در آورند.
ادامه دارد...
پینوشتها:
۱. الطبقات الكبری، ج ۴، ص ۲۹.
۲. اما بعد فقد ارسلت الیكم اخی عمی و ثقتی من اهل بیتی، مسلم بن عقیل و امرته ان یكتب لی ان اریكم مجتمعین، فلعمری ما الامام الا من قام بالحق، تاریخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۳؛ الارشاد، ج ۲، ص ۳۹.
۳. ترجمه برگرفته از متن ابصار العین، ص ۷۹.
۴. ابصار العین، ص ۷۹.
۵. جنت محل آبی بوده كه به قبیله كلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۴۳.
۶. تاریخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۴. «اما بعد. فانی أقبلت من المدینة معی دلیلان لی فجارا عن الطریق و ضلا و اشتد علینا العطش فلم یلبثا ان ماتا حتی انتهینا الی الماء فلم ننج الا بحشاشة انفسنا، فقد تطیرت من وجهی هذا».
۷. تاریخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵. «اما بعد؛ فقد خشیت الا یكون حملك علی الكتاب الی فی الاستعفاء من الوجه الذی وجهتك له الا الجبن، فامض لوجهك الذی وجهتك له والسلام». با اندكی تفاوت و در الارشاد، ج ۲، ص ۴۰.
۸. تاریخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵.
۹. مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۴۸.
۱۰. تاریخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵.
۱۱. درباره سخنان «عابس» و «حبیب» در ضمن بحث از هر كدام سخن خواهیم گفت.
۱۲. ابصار العین، ص ۸۰.
۱۳. الارشاد، ج ۲، ص ۴۱.
۱۴. حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۳۴۵.
۱۵. اللهوف، ص ۱۶.
۱۶. الارشاد، ج ۲، ص ۴۱.
۱۷. نفس المهموم، ص ۵۸.
۱۸. حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۲۴۷.
۱۹. تاریخ ابیالفداء، ج ۱، ص ۲۰۰؛ حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۲۴۷.
۲۰. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۲۰۰؛ حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۳۴۷؛ مثیر الاحزان، ص ۱۱.
۲۱. حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۳۴۵.
۲۲. مثیر الاحزان، ص ۳۲.
۲۳. سرجون بن منصور از نصارای شام بود. معاویه برای اداره حكومت با او مشورت میكرد. پدرش منصور از طرف «هرقل» قبل از فتح شام مسئولیت بیت المال را به عهده داشت. پسر سرجون نیز در دولت اموی دارای پست و مقام بود. پیش از این عمر بن خطاب از استخدام مسیحیها در امور كشوری منع كرده بود، مگر این كه مسلمان شوند. مقتل الحسین مقرم، پاورقی، ص ۱۴۸.
۲۴. الكامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۳۵؛ سماوی، ابصار العین، ص ۸۰.
۲۵. رفعت و جاوزت السحاب و فوقه فما لك الا مرقب الشمس معقد این عبارات گویای كینه قبلی یزید به عبیدالله بود كه اینك به سبب ضرورتی كه پیش آمده بود از او این همه مدح و ثنا میگفت.
۲۶. مقتل الحسین مقرم، ص ۱۴۸.