حضرت در ادامه کلمات خود میفرماید:
امام در این قسمت از نامه باز به مسئله مرگ و پایان عمر اشاره میکند و میفرماید پسرم کمی مهلت بده و آرام باش که به زودی تاریکی برطرف میشود و حقیقت آشکار میگردد. منظور از ظلام (تاریکی) در اینجا جهل به حال دنیاست که بعضی از بیخبران آن را گویی پایدار میپندارند ولی دیری نمیگذرد که مرگ با قیافهی وحشتناک خود، خود را نشان میدهد آنگاه انسان میفهمد که دنیا همیشگی نبوده است و عمر محدود بوده است و کاملاً چهرهی دنیا را میشناسد.
در بعضی از روایات آمده که اِنَّکُم فِی اجالٍ منقوصَةٍ، شما در یک جایی زندگی میکنید که عمرتان محدود و کوتاه و کم است. روز قیامت که روز کشف حقایق است برای انسان روشن میشود که در دنیا چقدر زندگی کرده، کَاَنْ لَمْ یَلْبِثُوا اِلّا غَشِیَّۀً اَوْ ضُحَها، مردم اینطور میبینند گویا یک شب و یا یک ظهر در دنیا مکث کردند. آنقدر کوتاه، مطلب جالب اینکه حضرت نوح 2500 سال عمر کرده وقتی ملک المؤت عزرائیل از اوسؤال میکند این 2500 سال چگونه به تو گذشت در جواب میفرماید مثل این بود که من وارد یک خانهای شدم 2 تا درب داشت، از یک درب داخل و از درب دیگر خارج شدم و فرمود مثل این بود که من از آفتاب به سایه آمدم.
در احادیث آمده عمر انسان تمّر مرّالسّحاب مثل ابر زودگذر است و میگذرد و پایان میگیرد و مهلت انسان تمام میشود، آنگاه امام اهل این جهان را به مسافرانی تشبیه کرده که به سوی سرمنزل مقصود در حرکت هستند و گویا این مسافران به منزل رسیدهاند و پایان عمر خود را با چشم میبینند. بعد امام اضافه میکند کسی که سریع حرکت میکند نزدیک است به منزلگاه مرگ برسد. منظور همهی انسانها هستند زیرا همه با سرعت به سوی سرمنزل نهایی که همان پایان زندگی است میرسند. اما تشبیه جالی در بارهی مردم جهان میکند و میفرماید پسرم بدان آن کسی که مرکبش شب و رور است او را میبرند و در حرکت است، هرچند خود را ساکن میپندارد و پیوسته راه را طی میکند گرچه ظاهراً ایستاده است و استراحت میکند، اشاره است به اینکه حرکت به سوی پایان عمر حرکتی است اجباری نه اختیاری، دست تقدیر پروردگار همه را بر مرکب زمان سوار کرده چه بخواهند و چه نخواهند با سرعت آنها را به سوی نقطهی پایان میبرد، هرچند غافلان از آن بیخبرند.
احادیث جالب دیگری در این موضوع وارد شده است، اَهْلُ الدّنیا کَرَکْبٍ یُسارُ بِهِم وُ هُم نیامٌ؛ اهل دنیا مانند سوارانی هستند که مرکب آنها، آنها را به جلو میبرد ولی راکب در خواب میباشد.[1]
انّ اللّیْل والنّهار یَعْمَلانِ فِیکَ فَاعْمَلْ فِیها وَ یَأخُذانَ مِنکَ فَخُذْ مِنْهُما؛ شب و روز در تو اثر میگذارند و از عمر تو میکاهند، تو هم در آنها از خود اثری بگذار و کاری کن آنها از تو چیزی میگیرند تو هم چیزی از آنها بگیر[2].
نَفَسُ الْمَرْءِ خُطاهُ اِلی اَجَلهِ؛ نفسهای انسان هر بار قدمی به سوی پایان زندگی است.[3]
یک مطلب جالب: ابن ابی الحدید در اینجا داستانی جالب از یکی از اساتید خود نقل میکند. ابوالفرج محمّد بن عبّاد از من خواست که این وصیت نامه را، (نامه 31) برای او بخوانم. هنگامی که این تقاضا را از من کرد من جوان کم سنّ و سالی بودم، آن را از حفظ برای او خواندم. هنگامی که به این بخش از وصیّتنامه رسیدم استادم فریاد کشید و به زمین افتاد، در حالی که کسی بود که به این زودی تحت تأثیر واقع نمیشد.
در تعبیرات امام در این جملات؛ انسانها به مسافرانی تشبیه شدهاند که بر مرکبی سوار و تندرو سوارند و این مرکب آنها را به سوی منزلگاه نهایی پیش میبرد، شکّی نیست که گروهی از این مسافران در ایستگاههای وسط راه پیاده میشوند و گروه دیگری به راه خود همچنین تا پایان عمر طبیعی ادامه میدهند و عجب اینکه هیچ کس نمیداند در کدام ایستگاه او را پیاده میکنند.
2 چیز در این سفر مسلّم است: 1ـ بدون اختیار بودن آن؛ 2ـ پایان معیّنی دارد.
گروهی این سفر را در حال خواب طی میکنند و عدهای بیدارند و بعضی گاه خواب و گاه بیدارند. آنها که بیدارند پس از پیاده شدن نعمتها و برکات فراوانی که در هر ایستگاه موجود است و به آن نیاز دارند تهیّه میکنند و آنها که در خواب هستند و یا موقعیت خود رات نمیفهمند دست خالی برمیگردند و حدیث هم داریم. مردم همه خوابند وقتی میمیرند بیدار میشوند.
پیامبران الهی مأمورانی هستند که همیشه در مسیر راه به مسافران هشدار میدهند و خواب آلودگان را فریاد میزنند که برخیزند و از توقّفهای وسط راه آنچه نیاز دارید برگیرید، چرا که وقتی به مقصد رسیدید در آنجا تهیّه وسائل مورد نیاز امکان ندارد، و از آن مهمتر اینکه بازگشت در این مسیر نیز ممکن نیست.
گروهی این سخنان را باور میکنند و از جان و دل میپذیرند و گروهی انکار میکنند و ناباورانه به آنها گوش میدهند و هنگامی که به مقصد رسیدند به واقعیت تمام آنها پی میبرند و فریاد واحسرتا سر میدهند و نعره میزنند ای کاش بر میگشتم به دنیا. ولی چه سود.
گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله تو/ آنچـه البتّه به جایی نرسد فریاد است
از این قسمت نامه، تا به آخر مولا علی(ع) دهها نصیحت و موعظه ارزنده به فرزندش مینویسد که ما آنها را به عدد در میآوریم و به طور خلاصه نقل میکنیم.
امام فرمود پسرم به طور یقین بدان تو به همهی آرزوهایت نمیتوانی برسی و هرگز بیش از اجل و عمر معین شده برای تو، عمر نمیکنی. در نتیجه:
در به دست آوردن دنیا زیاده روی نکن و در کسب و کار میانهرو باش. چون انسان در این دنیا به تمام آرزوهای خود نمیرسد، پس چرا در طلب روزی حریص باشد و برای به دست آوردن مال بیش از حدّ دست و پا بزند.
البتّه این جمله معنایش این نیست که تلاش و سعی برای به دست آوردن روزی حلال را نفی نمیکند. حصرت میفرماید: در طلب دنیا میانهرو باش چرا که به هر کس آنچه مقرّر شده است داده میشود و گاهی هم جمع کردن اموال و حرص آن باعث نابودی آنها میشود.
پسرم نفس خودت را از تن دادن به هر پستی حفظ کن و گرامی بدار و بزرگواری خود را حفظ کن، اگر چه گرایش به پستیها تو را به خواستههایت برساند از شخصیّت خود کم نکن. انسان مال را برای حفظ آبرو میخواهد و سزاوار نیست آبرویش را برای کسب مال ببرد.
سزاوار است که این نصیحت امام با آب طلا نوشته شود و همواره تابلو باشد در جلوی چشم انسان، خداوند انسان را آزاد آفریده و نباید این آزادی و آزادگی را با هیچ بهای مادّی معاوضه کند حتّی گاه باید با زندگی محدود و مشقّت بار بسازد و تن به بردگی این و آن ندهد، البته این نصیحت از لوازم نصیحت قبلی است، یعنی شخصیت خود را برای رسیدن به مواهب مادی فدا مکن.
یعنی آن خیری که از راه شرّ به دست میآید سودی ندارد و آن راحتی که از طریق ناراحتی حاصل میشود چه فایدهای دارد. این موعظه شبیه این جمله است که فرمودند آن خوبی و نیکی که جهنم را به دنبال داشته باشد خوبی نیست و آن ناراحتی و مشکلی که بهشت در پی آن باشد ناراحتی و مشکل نیست.
بپرهیز از اینکه مرکبهای طمع، تو را با سرعت با خود ببرند و به آبشخورهای هلاکت بیندازند. حدیث دیگری آمده است که طمع شراب شیطان است که با دست خود به خواص آن مینوشاند و هر کس از آن مست شود جز در عذاب الهی یا در کنار ساقی این شراب (شیطان) هوشیار نمیشود.
امام میفرماید انسان تا میتواند نباید زیر بار منّت مردم باشد، بلکه باید با نیروی خود و اعتماد به توان خویش، سهم خود را از مقررات الهی به دست آورد و اگر از این طریق به سهم کمتری برسد از آن بهتر است که از طریق مردمی که منّت میگذارند به سهم بیشتری برسد. در واقع این سهم کمتر با توجه به حفظ کرامت و شخصیّت و مقام انسان از آن سهم بیشتر، مهمتر است زیرا در آنجا شخصیت و ارزش والای انسان خرج میشود. چیزی که بهایی برای آن نمیتواند بیان کرد.
یعنی اگر انسان از گفتن چیزی خودداری و صرف نظر کند و بعد بفهمد که این سکوت اشتباه بوده و اصلاً جا نداشته است فوراً میتواند آن را تلافی و جبران کند، در حالی که اگر سخنی بگوید و بعد بفهمد این سخن اشتباه بوده و یا اصلاً نباید این حرف زده میشد باز گرداندن آن امکانپذیر نیست، همانند آبی است که به روی زمین ریخته شده و جمع کردن آن عادتاً غیرممکن است. جبران اشتباهات در اثر سخن گفتن به مراتب سختتر است از جبران آنچه در اثر سکوت از دست رفته است. حضرت فرمود اگر دهان خود را ببندی سخنانی که موجب پشیمانی میشود از او صادر نمیشود.
کسانی که بر اثر اسراف اموال خود را از دست میدهند و نیازمند به دیگران میشوند و عزت خود را به سر آن میگذارند در جامعه بسیارند. هرگاه انسان اعتدال و اقتصاد را در زندگی از دست ندهد و نیازمند به دیگران نخواهد شد. یعنی آنچه مال در دست خود داری حفظ کن و روی حساب خرج کن مبادا در اثر سوء مدیریت در خرج کردن محتاج به دیگران بشوی. البته این نصیحت غیر از مسئله بخل است و این واضح است و حضرت میفرماید: تلخی یأس و ناامیدی نسبت به آنچه در دست مردم است بهتر است از دراز کردن دست تقاضا به سوی آنها، شاعری گفته است اگر چه طعم یأس تلخ است ولی شیرینتر و لذتبخشتر از تقاضا و درخواست از افراد اراذل و پست است.
عفّت از نظر لغت و موارد استعمال نزد علمای اخلاق، تنها به معنی خودنگهداری جنسی نیست بلکه هر گونه خویشتنداری از گناه را شامل میشود. بعضی از افراد تن به هر گناهی میدهند تا ثروتی از این سو و آن سو جمع کنند، امّا مؤمنان پاکدل ممکن است از طریق حلال و رعایت عفت به ثروت کمتری برسند، این ثروت کمتر را ترجیح بده.
توضیح بیشتری راجع به این جملهی نورانی امام
گاهی انسان برای به دست آوردن ثروت و اندوخته کردن آن حاضر است بیعفتی کند و تمام فضائل اخلاقی را زیر پا بگذارد و از تمام مظاهر عفت و حیا چشمپوشی کند، چون این شخصی است که فقط به پول فکر میکند و ثروت برای او مهم است به هر طریقی که تمام شود.
حضرت امیر به فرزندش نصیحت میکند: پسرم اگر عفت در زندگی داشته باشی و درآمد کم و محدود، این مبلغ کم را ترجیح بده و برای او ارزش قائل شو، نسبت به آن ثروتی که عفت و حیا فدای آن شده است، ارزش، این است.
انسان نسبت به اسرار زندگی خود از همه دلسوزتر است چون افشای آنها گاه موجب ضرر و زیان و گاه سبب آبروریزی و هتک حیثیت او میشود در حالی که دیگران از افشای اسرار او ممکن است هیچ آسیبی نبینند، بنابراین اگر میخواهد اسرارش محفوظ بماند باید در صندوق سینهی خود آن را محکم نگه دارد، همانگونه که در کلمات قصار مولا آمده است سینهی انسان عاقل صندوق اسرار اوست و انسان تا زمانی که اسرار خود را برای دیگران نگفته است، اسرار به دست او اسیر است هرگاه آنها را برای دیگران بازگو کرد انسان اسیر اسرار خود میشود.
سعی و تلاش انسان باید روی حساب باشد. به بیان دیگر تلاش باید با تدبیر توأم باشد والّا انسان با دست خود ریشهی خود را قطع میکند که این بدترین نوع مصیبت است.
کسی که پرحرفی میکند سخنان ناروا و بیمعنا فراوان میگوید. آری یکی از فوائد سکوت گرفتار نشدن در دام سخنان بیمعناست و این بسیار به تجربه رسیده که افراد پرحرف پرت و پلا زیاد میگویند زیرا سخنان سنجیده و حساب شده فکر و مطالعه میخواهد در حالی که افراد پرحرف مجالی برای تفکر ندارند. در حدیث آمده هرکس زیاد حرف بزند خطا در گفتار او هم زیاد میشود.
هر کس فکر خود را به کار بیندازد حقایق را میبیند و راه صحیح را انتخاب میکند.
تأثیر مجالست و همنشینی غیرقابل انکار است، همنشینی با بدان انسان را بدبخت و با نیکان انسان را خوشبخت میسازد. در قرآن میخوانیم روز قیامت عدهای اگر میگویند یا وَیلَتیَ لَیْتَنی لَمْ اَتَّخِذْ فلاناً خلیلاً وای بر من ای کاش فلان شخص گمراه را به دوستی با خود انتخاب نمیکردم.[4]
بدترین غذاها غذای حرام است. قبلاً اشاره کردیم که یکی از موانع استجابت دعا، لقمه حرام است.
ستم و ظلم بر ناتوان زشتترین ظلمها و ستمهاست، زیرا او قادر بر دفاع از خود نیست. در روایت آمده است روز عاشورا امام حسین در وداع خود با فرزندش امام سجاد او را موعظه کرد و فرمود: اِیّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیکَ ناصِراً اِلّا الله.
بترس از ظلم کردن بر مظلومی که جز خداوند یاور ندارد. البته ظلم دربارهی همه کس قبیح است ولی اگر کسی مثلاً به ثروتمندی ظلم کند و مقداری از مال او را ببرد گرچه کار خلافی کرده لطمه زیادی بر او وارد نمیشود، به خلاف آن کسی که از فقیری مالی را ببرد.
اصل و اساس در برنامههای زندگی نرمش و مدارا است ولی گاه افرادی پیدا میشوند که از این رفتار انسانی سوء استفاده کرده، بر خشونت خود میافزایند. در مقابل این افراد خشونت تنها طریق اصلاح است زیرا مواردی پیدا میشود که دوا درد را اضافهتر میکند و تحمل درد دوا محسوب میشود.
قانون اولیه در شرع مقدس اسلام این است که ما در مقابل خشونت افراد خشن، نرمی و ملایمت نشان بدهیم همانطوری که خداوند به حضرت موسی و هارون دستور میدهد که وقتی با فرعون روبهرو میشوید با گفتار نرم با او سخن بگوئید، عصبانی نشوید ولی گاهی از اخلاق نرم انسان، برداشت بدی میکنند و حمل میکنند بر ترس انسان، چون هدف ما از نرمی مقابل خشونت افراد، اصلاح آنهاست ولی اگر مشاهده کردیم که نرمی و ملاطفت ما، سبب شد آنها بر خشونت خود اضافه کنند و بیشتر جرئت پیدا کنید و پررو بشوند. اینجا دیگر دستور به مقابله به ضدّ نداریم بلکه اینجا باید مقابله به مثل بکنیم. گاهی اتّفاق میافتد که دارو و دوا درد را نه تنها آرام نمیکند بلکه درد را تشدید میکند و گاهی تحمل درد خود نوعی دوا محسوب میشود.
انسان همیشه نباید به سخنان کسانی که اهل نصیحت نیستند بدبین بود، گاه میشود که از آنها هم سخن حکمتآمیز و ناصحانهای صادر میگردد و عوامل دیگر در نصیحت خود خیانت میکنند، بنابراین نباید همیشه به آنها خوش بین بود و در هر دو صورت حکم عقل را باید به کار گرفت و از قوانین به درستی و نادرستی موعظهی موعظه کننده پی برد.
از تکیه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمایهی احمقهاست. منظور آرزوی دور و دراز است که به خیالات شبیهتر است و آنها که گرفتار این آرزوها میشوند نیروهای فعّال خود را بیهوده هدر میدهند و سرانجام به جایی نمیرسند. از سوی دیگر تکیه بر این گونه آرزوها تمام فکر و عمر انسان را به خود مشغول میسازد و از پرداختن به معاد باز میدارد.
اشاره است به اینکه هنگامی که تجربهها جمعآوری شود با توجه به اینکه حوادث مشابه نتیجهی مشابه دارند و با توجه به حدیث اینکه مؤمن از یک سوراخ دو مرتبه گزیده نمیشود سبب میشود که انسان راه صحیح را در برخورد با حوادث آینده پیدا کند و از تجربیّات پیشینیان درس بگیرد و از ضررهای ناشی از خطاها نجات پیدا کند. خلاصه اگر انسان تجارب خود را حفظ کند و از تجارب دیگران هم استفاده کند میتواند در موارد مشابه گرفتارخطا نشود.
بهترین تجربههای تو آن است که به تو پند و اندرز دهد، اشاره است به اینکه تجربهها گاهی سود مادی میآورد و گاه سود معنوی و بهترین تجربهها آن است که سود معنوی داشته باشد.
فرصت را پیش از آنکه از دست برود و مایه غصّه و اندوه بشود غنیمت بشمار. فرصت به معنای فراهم بودن مقدمات برای رسیدن به یک مقصد است. گاه انسان مقصد مهمّی دارد و مقدماتش فراهم نیست ولی ناگهان در یک لحظه فراهم میگردد که باید بدون فوت وقت از آن لحظه استفاده کند و خود را به مقصد برساند که اگر غفلت کند و از دست برود چه بسا در آینده هرگز چنان شرایطی برای رسیدن به مقصد فراهم نگردد. فرصت مانند بادها و نسیمهایی است که به سوی مقصد میرود که اگر کشتی بادبانی از آن استفاده نکند ممکن است ساعتها و روزها بر سطح دریا بماند و مایهی غصه و اندوه بشود. خلاصه در روایت آمده است بدترین غصهها غصهی از دست دادن فرصتهاست[5]
هرکس طالب چیزی باشد معلوم نیست به خواستهاش برسد و هر کس که از نظر پنهان شد معلوم نیست بازگردد.
تباه کردن زاد و توشه نوعی فساد است و سبب فاسد شدن معاد میشود. منظور همان زاد و توشهی سفر آخرت است که همان تقوا میباشد که اگر انسان آن را از دست بدهد آخرت او تباه میشود.
هر کاری عاقبتی دارد، باید مراقب سرانجام آن بود. انسان گاهی دست به کاری میزند باید در عاقبت آن فکر کند و بیحساب و کتاب اقدام نکند. اگر عاقبت آن کار نیک است در انجام آن بکوشد و الّا پرهیز کند و اقدام نکند.
آنچه برایت مقرّر شده است به زودی به تو میرسد، یعنی نباید بیهوده حرص زد و از تلاشهای بیهوده و حریصانه بپیرهزد. همهی روایاتی که به معیّن بودن روزی اشاره میکند نیز ناظر به همین معناست.
هر تاجری خود را به خطر میاندازد. تجارت نوعی ریسک است و اینطور نیست که هر تاجری از تجارت خود سود ببرد، بنابراین انسان باید شجاع باشد و بر خدا توکّل کند و از ضررهای احتمالی نترسد و از زیانها ناامید و مأیوس نشود. البته تاجر باید تلاش و کوشش و تدبیر را از دست ندهد، ولی اگر با ضرری هم مواجه شد ناراحت نشود.
چه بسا سرمایهی کم از سرمایهی زیاد پربرکتتر و رشدش بیشتر است. انسان نباید کمیّت اعمال و کارها نگاه کرد بلکه مهم کیفیّت آن است چه بسا اعمال کمتر با کیفیّت بالاتر و خلوص بیشتر، بارورتر و مؤثرتر است و شاید معنای این جمله مورد بحث این است که انسان نباید در زندگی مادی دنبال سرمایههای اضافهتری باشد، چه بسا سرمایهی کمتر پاکتر و حلالتر بوده است و نموّ و رشد بیشتری داشته باشد.
در دو نفر خیری نیست: کمک کار پست و دوست متّهم. زیرا هرگاه فرد پست انسان را یاری کند غالباً توأم با منّت است، اضافه بر این شخصیت انسان در نظر مردم پایین میآید زیرا فرد پست در یاری اوست و دوست متّهم هر چند حق دوستی را ادا کند سبب متّهم شدن انسان و آبروریزی او میشود و اینجاست که باید عطایش را به لقایش بخشید.
تا روزگار در اختیار توست به آسانی از آن بهره بگیر، چون ممکن است چنین فرصتی همیشه به دست نیاید و شاید معنایش اینست که هرگاه روزگار با تو مدارا کند تو هم آسان بگیر و مدارا کن.
هیچ گاه نعمتی را که داری به خاطر اینکه بیشتر به دست آوری به خطر نینداز. گاهی انسان نعمتهایی در اختیار دارد ولی طمع و فزون طلبی او را وادار میکند که برای به چنگ آوردن نعمت بیشتر آن را به مخاطره افکند. این کار عاقلانه نیست، مثل اینکه انسان مال خود را در اختیار افرادی که آگاهی بر تجارت ندارند به هوای قولهایی که برای سود بیشتر میدهند بگذارد و سرانجام نه تنها سودی عایدش نمیشود بلکه اصل سرمایه نیز از دست برود.
از سوار شدن بر مرکب سرکش لجاجت برحذر باش که تو ر ا بیچاره میکند. لجاجت آن است که انسان بر سخن باطل یا طریقهی نادرستی که بطلان آن بر او ثابت شده اصرار ورزد. به گمان اینکه شخصیت خود را در انظار نشکند، در حالی که اگر در این گونه موارد انسان در برابر حق تواضع کند و آن را پذیرا شود اعتبار و آبروی او در انظار مردم بیشتر خواهد شد. رسول خدا فرمود: از لجاجت بپرهیز که آغازش جهل و نادانی و آخرش ندامت و پشیمانی است و مرکبی سرکشتر از لجاجت نیست.
امام در این قسمت از نامه وظیفهی انسان را در برابر دوستانش بیان میکند. توصیه اول: در برابر برادر دینی خود این امور را برخود تحمیل کن، اگر او با تو قطع رابطه کرد تو با او ارتباط و پیوند برقرار کن و در زمان قهر او، به او نزدیک شو و اگر دربارهی تو بخل کرد، تو به او بذل و بخشش کن و اگر از تو دوری کرد تو به او نزدیک شو، و اگر او با تو سختگیری کرد، تو با نرمش با او رفتار کن و اگر جُرم و خطائی دربارهی تو مرتکب شد و عذرخواهی کرد آن عذر را بپذیر آن گونه بپذیر که گویا بندهی او هستی و او صاحب و ولی نعمت تو هست. امام میخواهد بفرماید در مقابل خشونت و بیمحبتی مقابله به مثل نکن بلکه مقابله به ضدّ کن. اگر کسی مقابله به مثل کرد اساس دوستی را به خطر میاندازد و انسان دوستان خود را از دست میدهد و اگر مقابله به ضدّ کند به زودی دوستش به اشتباه خود پی میبرد و شرمنده میشود.
از آنجا که بعضی از افراد پست و کوته فکر ممکن است از این گونه رفتار سوء استفاده کنند امام این گروه را استثنا کرده است و میفرماید امّا برحذر باش از اینکه این کار را در غیر محلّش قرار دهی یا دربارهی کسی که اهلیّت ندارد به کار بندی. مثلاً گاهی مقابله به ضدّ سبب میشود که جرأت و جسارت آنها بیشتر شود، مانند ترحّم بر پلنگ تیز دندان است.
هرگز دشمن دوست خود را به دوستی مگیر که با این کار به دشمنی با دوست خود برخاستهای. این عمل منافقانه است که انسان هم با دوستش دوستی کند و هم با دشمن دوستش. این روش کسانی است که دوستی صادقانه ندارند. البته اگر طرح دوستی با دشمن دوست انسان به این هدف باشد که بین آن دو اصلاح بشود بسیار کار پسندیدهای است.
خیرخواهی خالصانهی خود را برای برادرت مهیّا ساز و خواه این خیرخواهی زیبا و خوشایند باشد یا زشت و ناراحت کننده. گاهی اتفاق میافتد که دوستان انسان از نصایحی که ممکن است سبب آزردگی خاطر ما شود پرهیز میکنند و حقایق را کتمان میکنند، آنها در واقع نصیحت کنندهی با اخلاص نیستند زیرا اگر مشکل کسی را به او بگویند و موقتاً ناراحت بشود ولی او را از خطر و ضرر یا از گناهی رهایی بخشد بسیار بهتر از آن است که لب فرو بندند و او را در دام مشکلات و خطرات رها سازد.
خشم و غضب خود را جرعه جرعه فرو ببر که من جرعهای شیرینتر و خوش عاقبتتر و لذتبخشتر از آن ندیدم.
با کسی که با تو به خشونت رفتار میکند نرمی کن که امید میرود به زودی در برابر تو نرم شود. عدهای هستند که در هنگام خشونت راه خشونت را پیش میگیرند و خشونتها تصاعدی اوج میگیرد، ولی اگر انسان به نفس خود مسلط باشد و با اراده و تصمیم، خود را در برابر خشونتها کنترل کند و راه نرمش را پیش بگیرد نه تنها خشونت پایان میگیرد بلکه جای خود را به دوستی و محبت و نرمش میدهد.
اگر خواستی پیوند برادری و رفاقت را قطع کنی جایی برای آشتی بگذار که اگر روزی خواستی باز گردی بتوانی. انسان همانطوری که در دوستی باید حدّ اعتدال را نگه دارد و همه اسرار خویش را نزد دوستش فاش نکند که اگر روزی دوستی مبدّل به دشمنی شد گرفتار زیان و ضرر نشود. همین گونه اگر انسان پیوند دوستی را برید نباید تمام پلهای پشت سر خود را خراب کند زیرا بسیار میشود که طرف پشیمان میشود و میخواهد به دوستی برگردد ولی راهی برای او باقی نمانده است.
کسی که دربارهی تو گمان نیکی ببرد با عمل خود گمان او را تصدیق کن. اگر تو را اهل خیر و بذل و سخاوت میداند و از تو چیزی خواست به او کمک کن تا گمان او را تصدیق کنی و بزرگواری تو ثابت بشود.
هیچ گاه به اعتماد رفاقت و یگانگی که بین تو و برادرت هست حق او را ضایع نکن زیرا آن کسی که حقّش را ضایع کنی برادر تو نخواهد بود چون همیشه برادران از یکدیگر انتظار دارند که به حقوقشان احترام گذاشته شود. اگر خلاف آن را ببینند پایههای برادری آنها سست میشود.
کاری نکن که خاندان تو و زن و بچّه شما نسبت به تو ناراحتترین افراد نسبت به تو بشوند. یعنی مبادا با آنان چنان بد رفتار کنی که با تو مخالف شوند، آنچنان که تمنای مرگ تو و زوال نعمت تو را داشته باشند.
نباید تمام توجه خود را به دوستان و افراد مورد علاقه خویش داشته باشی و از خانوادهات غافل شوی و آنها در درد و رنج و بدبختی زندگی کنند. امام رضا(ع) فرمودند: سزاوار است اگر انسان نعمتی پیدا کرد خانوادهی خود را در رفاه قرار دهد مبادا سخت گرفتن بر آنها سبب شود که آرزوی مرگ تو را بکنند.
به کسی که به تو علاقه ندارد اظهار علاقه نکن. این اظهار علاقه باعث ذلّت و خواری تو میشود. انسان باید برای کسی بمیرد که برای او تب کند.
مواظب باش هرچقدر برادرت در قطع ارتباط با تو قوی است تو در برقراری ارتباط با او قویتر باش و هرچقدر در بدی کردی به تو قوی است تو در نیکی کردن به او از او قویتر باش.
در برابر ستمهایی که به او میشود زیاد ناراحت و مأیوس نشو و امید به زندگی را از دست نده، چون ظالم تیشه به ریشه خود میزند و بار گناه مظلوم را بر دوش میکشد. یکی از بزرگان شنید کسی غیبت او را کرده هدیهای برای او فرستاد، او تعجب کرد، آن مرد بزرگ فرمود: شنیدم حسنات خود را به نامهی اعمالم منتقل کردی و گناهانم را پذیرفتی، من هم در برابر این خدمت با ارسال این هدیه خواستم از شما تشکری کرده باشم.
پینوشتها:
[1] کلمات قصار شماره 64
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
عباس ابوالحسنی