کد مطلب: ۱۶۴۴
تعداد بازدید: ۲۰۳۹
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۹
احکام موضوعی/ ۱
«تقلید» به معنای پیروی و دنباله روی است و در اصطلاح فقهی عبارت است از: عمل کردن به آنچه مجتهد در مسائل شرعی فتوا می دهد».

پرسش ۱- «اجتهاد» و «تقلید» به چه معناست؟

«اجتهاد» در لغت به معنای تلاش و کوشش تا سرحدّ توانایی است؛ به گونه ای که با تحمّل رنج و سختی همراه باشد. در اصطلاح فقه عبارت است از: «به کار بردن تلاش و کوشش خویش در راه به دست آوردن احکام شرعی از راه ها و منابعی[1] که نزد فقیهان اسلام، معمول و متعارف است». در نتیجه مجتهد کسی است که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد و طبق رأی و نظر خویش عمل کند.[2]

«تقلید» به معنای پیروی و دنباله روی است و در اصطلاح فقهی عبارت است از: عمل کردن به آنچه مجتهد در مسائل شرعی فتوا می دهد».

گفتنی است: اگر چه واژه تقلید به معنای پیروی بدون چون و چرا، خوشایند نیست؛ اما در آموزه های فرهنگ اسلامی، مقلّد کسی است که از حاصل تلاش علمی مجتهد استفاده می کند و مسئولیت درستی و نادرستی استنباط احکام را بر عهده مجتهد می گذارد و چه بسا کاربرد واژه «تقلید» (برگرفته از «قلادة» به معنای گردن بند) به این منظور باشد.

 پیشینه تقلید

پرسش 2- تقليد از مجتهد از چه زمانى شروع شده است؟ آيا در زمان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسلام) نيز مطرح بوده است؟

مراجعه به فقيه و اسلام شناس، جهت آگاهى به احكام الهى و اطمينان نسبت به درستى اعمال، ريشه در تاريخ صدر اسلام و عصر ائمه (علیهمالسلام) دارد و طبق نظر برخى از بزرگان، دو آيه در اين زمينه نازل شده است[3]؛ آنجا كه خداوند متعال مىفرمايد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[4]؛ «اگر نمىدانيد از آگاهان بپرسيد».

هرچند «اهل ذكر» در روايات به امامان (علیهمالسلام) ـ كه مصداق بارز و كامل آيه هستند ـ تفسير شده است؛ ولى شأن نزول و مورد، كليّت آيه را تخصيص نمىزند و محدود به آنان نمىسازد و شامل هر اهل خبرهاى مىگردد و فقيهان نيز ازجمله آنها هستند.

در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ ما كانَ الْمُؤمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ »[5]؛ «شايسته نيست مؤمنان همگى [به سوى ميدان جهاد] كوچ كنند؛ چرا از هر گروهى، طايفهاى از آنان كوچ نمىكنند [و طايفهاى بمانند] تا در دين [و معارف و احكام اسلام] آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها، را انذار نمايند تا [از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند و خوددارى كنند».

ترديدى نيست كه «تفقّه» در اين آيه، مفهومى گسترده دارد و شامل معارف و احكام اسلام ـ اعم از اصول و فروع دين ـ مىشود. از سوى ديگر مردم به پذيرش سخنان اين گروه ـ كه در حوزه دين تربيت و پرورش يافتهاند ـ دعوت شدهاند و اين همان رجوع به فقيه و اهل خبره است.

رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله) برخى از صحابه را براى تبليغ و تعليم احكام دين، به سرزمينهاى اطراف مىفرستاد. مصعب بن عمير و معاذ بن جبل از نمونههاى بارز آنان به شمار مىآيند. آن حضرت مىفرمود: «از اِفتا بدون علم خوددارى كنيد كه لعن فرشتگان را به دنبال خواهد داشت».[6] اين امر نشانگر آن است كه فتوا دادن از سوى مفتى و فقيه و تقليد و پيروى كردن از طرف مردم، در عصر پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) مطرح بوده است و رجوع به فقيه پس از رحلت آن حضرت نيز همانند گذشته، ادامه داشت تا آنكه در دوران امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام)، فزونى گرفت. فقيهان بىشمارى در مكتب آن دو بزرگوار، تربيت و پرورش يافتند[7] و به منظور احيا و تعليم احكام، به شهرهاى مختلف كوچ كردند و بسيارى از مردم ـ كه شيفته و تشنه معارف و احكام الهى بودند و در نقاط دوردست زندگى مىكردند و دستشان از اهل بيت كوتاه بود ـ به سراغ آنان مىرفتند و مسائل خود را از ايشان مىپرسيدند و از علم بىكران ائمه (علیهمالسلام) سيراب مىگشتند. اين همان «تقليد» است كه به نمونههايى از آن اشاره مىشود:

1. حضرت باقر (علیهالسلام) به ابان بن تغلب مىفرمايد: «اِجْلِس فِى مَسجِدِ المَدينَةِ وَ اَفتِ النّاسَ فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَرى فى شيعَتى مِثْلَكْ»؛ «در مسجد مدينه بنشين و به مردم فتوا بده؛ زيرا دوست دارم در ميان شيعيانم كسانى همچون تو باشند».[8]

2. شعيب عقرقوقى مىگويد: به امام صادق (علیهالسلام) عرض كردم: «رُبَما اِحْتَجْنا اَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَىءِ فَمَنْ نَسْأَل»؛ «گاهى ما مىخواهيم سؤال و مشكل دينى خود را از كسى بپرسيم (و به شما به جهت دورى راه يا حالت تقيه و... دسترسى نداريم)، شما بگوييد به چه كسى رجوع كرده و سخن او را بپذيريم؟»

حضرت در جواب فرمود: «عَلَيْكَ بِالاَسَدى يَعْنى اَبابَصير»؛ يعنى، شما مىتوانيد به ابوبصير مراجعه كنيد.[9]

اين امر به همين شكل در عصر امامان (علیهمالسلام) بعد نيز تا زمان غيبت صغراى حضرت مهدى(عج) ادامه يافت.

3. حسن بن على بن يقطين مىگويد: به امام رضا (علیهالسلام) عرض كردم: «لا اَكادُ اَصِلُ اِلَيْك اَسْأَلَكَ عَنْ كُلِ مااحْتاجُ اِلَيْهِ مِنْ مَعالِمِ دينى. اَفَيُونُسُ بنُ عَبْدِ الرَّحْمانِ ثِقَةٌ آخُذُ مِنْهُ ما احْتاجُ اِلَيْهِ مِنْ مَعالِمِ دِينِى فَقالَ نَعَم»[10]؛ «من نمىتوانم به جهت هر مشكل دينى كه برايم پيش مىآيد، از شما سؤال كنم! پس آيا يونس بن عبدالرحمان ثقه و راستگو است و مىتوانم پاسخ نيازهاى دينى خود را از او دريافت كنم؟ حضرت فرمود: آرى».

4. حضرت مهدى(عج) در توقيع شريف و معروف خود به اسحاق بن يعقوب ـ به عنوان يك قاعده كلى ـ اين چنين مىنگارد: «... وَ اَمَا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيها اِلَى رُواةِ اَحاديثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتِى عَلَيْكُم وَ اَنَا حُجَّةُاللّهِ عَلَيْهِم»[11]؛ «در پيشامدهايى كه رخ مىدهد، به راويان احاديث ما (فقها) مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر ايشان».

بر اساس اين توقيع و ديگر روايات، مسئله رجوع به فقيه در عصر غيبت كبرى، شكل ديگرى به خود گرفت و دو راه «اجتهاد» و «تقليد» مصطلح به وجود آمد و فقيهان و مجتهدان جامع شرايط، مسئوليت اِفتا و پاسخگويى را به عهده گرفتند و خلأ و مشكل عدم دسترسى به امام معصوم را با حضور خود در عرصه اجتماع پر كردند. اين امر تا كنون ادامه دارد و خواهد داشت؛ چنان كه شيخ طوسى مىگويد: «من شيعه امامى را از زمان حضرت على (علیهالسلام) تا كنون (قرن پنجم هجرى) اين گونه يافتم كه پيوسته سراغ فقيهان خود رفته و در احكام و عبادات خود، از آنان استفتا مىكردند و بزرگان آنان نيز پاسخ و راه عمل به فتوا را به آنان نشان مىدادند».[12]

 ضرورت تقليد

پرسش 3- چرا تقليد كنيم؟ فلسفه آن چيست؟

ذهنِ پرسشگر هر مسلمانى، در جستو جوى فلسفه احكام شرعى است. اهمیّت آگاهى از فلسفه تقليد، نسبت به ديگر احكام، بيشتر است؛ زيرا در شريعت اسلام، واجبات و محرماتى وجود دارد كه خداى حكيم، آنها را براى سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع كرده است و اگر انسان آنها را اطاعت نكند، نه به سعادتِ مطلوب مىرسد و نه از عذاب سرپيچى از آنها در امان مىماند.

براى شناخت احكام شرعى، آگاهىهاى فراوانى ـ از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت حديث صحيح از غيرصحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات و دهها مسئله ديگر ـ لازم است كه آموختن آنها، نيازمند سالها تلاش جدى است.

در چنين حالتى، مكلف خود را در برابر سه راه مىبيند:

نخست اينكه راه تحصيل اين علم (اجتهاد) را در پيش گيرد؛

دوم اينكه در هر كارى آراى موجود را مطالعه كرده، به گونهاى عمل كند كه طبق همه آرا، عمل او صحيح باشد (احتياط كند)؛

سوم اينكه از رأى كسى كه اين علوم را به طور كامل آموخته و در شناخت احكام شرعى كارشناس است، بهره جويد.

بىشك، اگر او در راه اول به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعى شده، از دو راه ديگر بىنياز، خواهد بود؛ امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است.

راه دوم نيازمند اطلاعات كافى از آراى موجود در هر مسئله و روشهاى احتياط است و در بسيارى از موارد، به دليل سختى احتياط، زندگى عادى او را مختل مىكند. ناگزير گزينه «تقليد» براى توده مردم حتمیّت مىيابد. اين سه راه اختصاص به برخورد انسان با احكام شرعى ندارد؛ بلكه در هر رشته تخصصى ديگر نيز وجود دارد. به عنوان مثال يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مىشود. او براى درمان بيمارى خويش، يا بايد خود به تحصيل علم پزشكى بپردازد، يا تمام آراى پزشكان را مطالعه كرده، به گونهاى عمل كند كه بعداً پشيمان نشود و يا به پزشك متخصص رجوع كند.

راه نخست او را به درمان سريع نمىرساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است و او را از كار تخصصى خود (مهندسى) باز مىدارد. از اين رو بىدرنگ از پزشك متخصص كمك مىگيرد و به رأى او عمل مىكند.

وى در عمل به رأى پزشك متخصص، نه تنها خود را از پشيمانى آينده و احياناً سرزنش دوستان نجات مىدهد؛ بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مىشود. مكلف نيز در عمل به رأى مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشيمانى آخرت و عذاب الهى نجات مىدهد؛ بلكه به مصالح احكام شرعى نيز دست مىيابد.

 شنيدن فتوا

پرسش 4- آيا شنيدن فتوا از طريق وسايل ارتباط جمعى (تلفن، اينترنت، راديو و...) براى مكلف حجيت دارد؟

همه مراجع: اگر به گفته او اطمينان پيدا كند، حجت است.[13]

 اختلاف مراجع تقليد

پرسش 5- چرا مراجع تقليد، با يكديگر اختلاف نظر دارند؟

نظريهپردازى مختلف در ادبيات و اصول فقه، برداشت متفاوت از آيات و روايات و اختلاف نظر در سند احاديث و شناخت راويان، به طور طبيعى موجب تفاوت در بعضى از فتاوا مىشود.

گفتنى است اين مقدار اختلاف نظر و اختلاف سليقه، در ميان صاحبنظران و حتى متخصصان پزشكى طبيعى است. اگرچه لازم است زمينهاى فراهم شود كه با كارشناسى و موضوع شناسى مناسب، اختلاف فتاوا به حداقل برسد.

 معيار تقليد

پرسش 6- در چه صورت، تقليد از يك مرجع تحقّق مىيابد؟

همه مراجع (به جز صافى): معيار تحقّق تقليد، عمل به فتواى مجتهد است.[14]

آيةاللّهصافى: معيار تحقّق يافتن تقليد، ياد گرفتن فتواى مجتهد به قصد عمل است.[15]

 رساله مرجع تقليد

پرسش 7- آيا لازم است براى تقليد از يك مجتهد، تمام رساله او را بخوانيم؟

همه مراجع: خير، خواندن تمام رساله لازم نيست؛ ولى مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد، واجب است ياد بگيرد.[16]

پرسش 8- اگر مرجع تقليد رساله نداشت، آيا تقليد از او جايز است؟

همه مراجع: اگر شرايط مرجعيت تقليد را داشته باشد، تقليد از او جايز است و داشتن رساله شرط نيست.[17]

 تشخيص اعلم

پرسش 9- راه تشخيص اعلم چيست؟

همه مراجع: مجتهد اعلم را از سه راه مىتوان شناخت:

1. خودش يقين كند؛ مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد اعلم را بشناسد.

2. دو نفر عالم عادل ـ كه مىتوانند مجتهد اعلم را تشخيص دهند ـ اعلمیّت او را تصديق كنند (به شرط آنكه با گفته دو عالم عادل ديگر، تعارض پيدا نكند).

3. از گفته عدهاى از اهل علم ـ كه مىتوانند اعلم را تشخيص دهند ـ يقين يا اطمينان پيدا شود.[18]

تبصره 1. آيات عظام سيستانى، تبريزى و وحيد: اگر يك نفر عالم خبره و مورد اطمينان هم تصديق كند، كافى است.

تبصره 2. آيةاللّه بهجت: اگر شخص از هر راهى كه اطمينان به اعلمیّت كسى پيدا كند، كافى است.

 انتخاب مرجع تقليد

پرسش 10- اگر نتوانيم مجتهد اعلم را بشناسيم، وظيفه چيست؟

آيات عظام امام، خامنهاى، مكارم و نورى: بايد به اهل خبره مراجعه كنيد و در صورت تعارض بين شهادت آنان، احتياط واجب است كه از كسى تقليد كنيد كه احتمال اعلمیّت را در او مىيابيد.

آيات عظام بهجت، فاضل، صافى و وحيد: بايد به اهل خبره مراجعه كنيد و در صورت تعارض بين شهادت آنان، واجب است از كسى تقليد كنيد كه احتمال اعلمیّت را در او مىيابيد.[19]

آيات عظام تبريزى و سيستانى: بايد به اهل خبره مراجعه كنيد و در صورت تعارض بين شهادت آنان، نظر آن عده كه تخصصشان بيشتر است، مقدم داريد. در غير اين صورت بايد از كسى تقليد كنيد كه احتمال اعلمیّت را در او مىيابيد.[20]

تبصره. تعبير آيةاللّه مكارم در مورد «احتمال اعلمیّت»، گمان به اعلم بودن است.

 تخصص مراجع تقليد

پرسش 11- آيا تخصصى شدن مراجع تقليد در زمينههاى مختلف علمى جايز است؟

همه مراجع: اگر هر يك از آنان در بخشى از فقه اعلم باشند، مقلّد بايد در هر بخشى، از مجتهد اعلم تقليد كند.[21]

 مسائل مستحدثه

پرسش 12- با پيشرفت علم، ممكن است مسائلى مانند بازاريابى شبكهاى پيش بيايد كه در منابع اسلامى ذكرى از آن به ميان نيامده باشد، در اين صورت تكليف چيست؟ آيا مراجع تقليد مىتوانند پاسخگوى آن باشند يا اينكه مىتوانيم از عقلمان كمك بگيريم؟

همه مراجع: هر چند دين اسلام به بسيارى از مسائل كلى و جزيى پرداخته و حكم آنها را بيان كرده است؛ ولى با وجود آن يك سرى از مسائل است كه به طور صريح و روشن از آنها نامى به ميان برده نشده است، اما در آن يك سلسله قواعد كلى وجود دارد كه مجتهد مىتواند بر اساس آن مسائل جديدى كه پيش مىآيد، پاسخ دهد و هيچ راه بن بستى وجود ندارد. امام رضا (علیهالسلام)فرمود: «عَلَينا اِلقَاءُ الاُصُول وَ عَلَيكُم التَفرِيع»؛ «ما بيانگر قواعد كلى هستيم و شما با استفاده از آنها عهدهدار استنباط فروعات و (مسائل جديد)»[22].

 مرجع تقليد خانوادگى

پرسش 13- آيا درست است كه تقليد افراد خانواده (همسر و فرزند)، تابع سرپرست خانواده است؟

همه مراجع: خير، در تقليد پيروى از يكديگر درست نيست و هر كس در اين امر مستقل است.[23]

تبصره. البته اگر افراد خانواده به صحّت تحقيق سرپرست خانواده اطمينان يابند، مىتوانند بر اساس گفته او عمل كنند.

 تبعيض در تقليد

پرسش 14- آيا تبعيض در تقليد جايز است؟ يعنى در برخى مسائل به فتواى مجتهدى و در برخى ديگر به فتواى مجتهد ديگرى عمل كنيم؟

همه مراجع (به جز وحيد): تبعيض در تقليد در صورت تساوى دو يا چند مجتهد جايز است؛ به عنوان مثال مىتوان در مسائل نماز و روزه، از مجتهدى و در خمس از مجتهد ديگر و در ازدواج از شخص سومى تقليد كرد. اما در مسائلى كه به هم مربوط است ـ چنانچه اخذ به فتواى آنان باعث بطلان عمل و يا مخالفت قطعى شود ـ تبعيض جايز نيست؛ مانند اينكه در احكام نجاست بدن و لباس، به فتواى مجتهدى و در احكام لباس نمازگزار به فتواى ديگرى عمل كند.[24]

آيةاللّهوحيد: تبعيض در تقليد جايز نيست و در صورت تساوى دو يا چند مجتهد، بايد به فتواى كسى عمل كند كه نظرش مطابق با احتياط است. در غير اين صورت بين آن دو جمع كند (مثل اينكه يكى به شكسته شدن نماز و ديگرى به تمام فتوا داده است كه بين آن دو جمع مىكند). اگر احتياط ممكن نبود و يا مشقّت داشت، مىتواند از يكى از آنان تقليد كند.[25]

تبصره 1. حكم بالا در تبعيض ابتدايى است؛ يعنى، جايگاه اين اختيارى كه براى مقلّد منظور شده، به پيش از عمل باز مىگردد و اگر بخواهد بعد از عمل، به فتواى مجتهد ديگر رفتار نمايد، در اين صورت حكم رجوع و عدول را پيدا مىكند.

تبصره 2. طبق فتواى آيةاللّه بهجت و آيةاللّه سيستانى، در صورتى تبعيض در تقليد جايز است كه مجتهدان در تقوا و ورع نيز مساوى باشند.

 رجوع به مرجع مساوى

پرسش 15- آيا عدول از مرجع تقليد زنده به مرجع مساوى با او، جايز است؟ به طور مثال آيا در نماز و روزه دانشجوى مسافر، مىتوان به مرجع ديگرى كه مساوى با مجتهد اول است، رجوع كرد؟

آيات عظام امام و فاضل: آرى، رجوع به مساوى جايز است.[26]

آيات عظام بهجت و سيستانى: اگر در علم و ورع مساوى باشند، رجوع به مساوى در مسائل غيرمرتبط به هم جايز است؛ براى مثال نمىتواند در مسائل احكام روزه مسافر باقى بماند و در احكام نماز رجوع كند.[27]

آيةاللّه تبريزى: در خصوص مسائلى كه ياد گرفته، رجوع به ديگرى جايز نيست.[28]

آيةاللّهصافى: در خصوص مسائلى كه ياد گرفته، بنا بر احتياط واجب رجوع به مساوى جايز نيست.[29]

آيةاللّه خامنهاى: بنابر احتياط واجب، رجوع به مساوى جايز نيست.[30]

آيات عظام مكارم و نورى: در خصوص مسائلى كه تقليد (عمل) كرده، رجوع به مساوى جايز نيست.[31]

آيةاللّهوحيد: بايد به فتوايى عمل كند كه مطابق احتياط است و اگر احتياط ممكن نبود و يا مشقّت داشت، مىتواند به فتواى ديگرى عمل كند.[32]

 معناى احتياط

پرسش 16- احتياط واجب و مستحب را توضيح دهيد؟

اگر مرجع تقليد در مسئلهاى فتوا نداشت و احتياط واجب كرده بود، مقلّد نمىتواند آن را ترك كند؛ بلكه مىتواند به احتياط واجب عمل كند و يا در مسئله به مرجع تقليد ديگرى ـ با رعايت «الاعلم فالاعلم»[33] ـ رجوع كند. اگر احتياط مستحب داشت، ترك عمل براى مقلّد جايز است؛ اگر چه انجام دادن آن ثواب و پاداش دارد.[34]

 احتياط وجوب مرجع

پرسش 17- اگر مرجع تقليدمان در مسئله اى احتياط واجب نمود و ما هم به آن عمل كرديم، آيا می توانيم بعد از عمل، به مجتهد ديگرى ـ كه اعلم بعد از او است ـ رجوع كنيم؟

همه مراجع: آرى، مىتوانيد رجوع كنيد.[35]

تبصره: اگر بدون توجه به مسئله، برخلاف احتياط وجوبى مرجع تقليد خويش عملكرده است و مطابق فتواى مرجع ديگر با رعايت (الاعلم فالاعلم) باشد، صحيح است.

 بقاء بر تقليد

پرسش 18- مقلّد يكى از مراجع بودم و پس از وفات او، بدون رجوع به مجتهد زنده، به تقليد از او باقى ماندم؛ اكنون چه وظيفهاى دارم؟

همه مراجع: نخست بايد به مجتهد زنده اعلم مراجعه كنيد؛ سپس مطابق نظر او در مسئله بقاى بر تقليد از میّت، عمل نماييد.[36]

 پرسش 19- اگر مجتهد میّت با مجتهد زنده، در علم و تقوا مساوى باشند، حكم بقا بر تقليد میّت چيست؟

آيات عظام امام، خامنهاى، فاضل و نورى: كسى كه در برخى مسائل به فتواى مجتهدى عمل كرده است، بعد از رحلت او مىتواند در همه مسائل بر تقليد او باقى بماند.[37]

آيات عظام بهجت و مكارم: تنها در مسائلىكه به آنها عمل كرده، مىتواند باقى بماند.[38]

آيةاللّه وحيد: اگر مجتهدى كه وظيفه انسان تقليد از او بوده (لااقل حيات او را درك كرده) از دنيا برود؛ تا وقتى كه اعلمیّت مجتهد زنده نسبت به او، برايش ثابت نشود (حتى در صورت تساوى)، بايد به فتواى مجتهد میّت عمل كند.[39]

آيةاللّه تبريزى: تنها در مسائلى كه براى عمل ياد گرفته، مىتواند باقى بماند.[40]

آيةاللّه صافى: كسى كه در برخى مسائل، به فتواى مجتهدى عمل كرده و يا به قصد عمل ياد گرفته است، مىتواند در همه مسائل بر تقليد او باقى بماند.[41]

آيةاللّه سيستانى: كسى كه در برخى مسائل، تصميم داشته به فتواى مجتهدى عمل كند (هر چند عمل نكرده باشد)؛ بعد از رحلت او، مىتواند در همه مسائل بر تقليد او باقى بماند؛ مگر در موارد علم اجمالى بر تكليف كه بنا بر احتياط واجب بايد هر دو فتوا را رعايت كند (مانند موارد اختلاف در قصر و تمام).[42]

تبصره: حكم ياد شده در جايى است كه پس از فوت مجتهد، به فتواى مجتهد زنده عمل نكرده باشد؛ و گرنه حكم بازگشت از مجتهد زنده به مجتهد میّت، در جاى خود ذكر شده است.

 اعلمیّت مجتهد میّت

پرسش 20- مرجع تقليدم از دنيا رفته و او را از مجتهدان زنده اعلم مىدانم، آيا مىتوانم بر تقليد او باقى بمانم؟

آيات عظام امام، خامنهاى و نورى: آرى، مىتوانيد بر تقليد او باقى بمانيد.[43]

آيةاللّه بهجت: در مسائلى كه به آنها عمل كردهايد، واجب است بر او باقى بمانيد.[44]

آيةاللّهتبريزى: بايد در مسائلى كه در زمان حيات، از او ياد گرفتهايد، بر تقليد او باقى بمانيد.[45]

آيةاللّه صافى: بنا بر احتياط واجب، بايد بر تقليد او باقى بمانيد.[46]

آيات عظام سيستانى، فاضل و وحيد: بايد بر تقليد او باقى بمانيد.[47]

آيةاللّه مكارم: بايد در مسائلى كه به فتواى میّت عمل كردهايد، بر او باقى بمانيد.[48]

 جاهل قاصر و مقصر

پرسش 21- جاهل قاصر و مقصر چيست؟

«جاهل قاصر» كسى است كه در تحصيل علم كوتاهى نكرده است؛ يعنى، در شرايطى بوده است كه امكان دسترسى به حكم خدا براى او وجود نداشته و يا خود را جاهل نمىداند و احتمال بطلان اعمالش را نمىدهد.

«جاهل مقصر» كسى است كه در تحصيل كوتاهى كرده است؛ يعنى، امكان آموختن و ياد گرفتن احكام الهى را داشته؛ ولى آنها را ياد نگرفته است.

جاهل قاصر در برخى موارد، مورد عقاب و عذاب خداوند قرار نمىگيرد؛ ولى جاهل مقصر سزاوار آن است.[49]

 پی‌نوشت‌ها

[1]. این منابع عبارت است از کتاب، سنّت، اجماع و عقل.

[2]. لسان العرب، ماده، جهد، التنقیح فی شرح العروة الوثقی. (الاجتهاد و التقلید)، ص 20.

[3]. التنقيح فى شرح العروة الوثقى، (الاجتهاد و التقليد) ، ص 88 ـ 85.

[4] . انبياء (21) ، آيه 7.

[5] . توبه (9) ، آيه 122.

[6] . وسائل الشيعه، ج 27، باب 4 و 7.

[7] . مورخان مىنويسند: امام صادق (علیهالسلام) چهار هزار شاگرد داشتند كه از بلاد مختلف به حوزه آن حضرت كوچ كرده بودند. ر.ك: اسد، حيدر، الامام الصادق و الصادق و المذاهب الاربعة، ج1، ص69.

[8] . مستدرك الوسائل، ج 17، باب 11.

[9] . وسائل الشيعه، ج 27، باب 11.

[10] . وسائل الشيعه، ج 27، باب 11.

[11] . وسائل الشيعه، ج 27، باب 11.

[12] . عدّةالاصول.

[13]. توضيحالمسائل، م 5 ؛ العروة الوثقى، ج 1، م 36 ؛ خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، س 25 ؛ بهجت، وسيلةالنجاة، ج 1، م 27 ؛ نورى و وحيد، توضيحالمسائل، م5.

[14] . خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، س 34 ؛ توضيحالمسائل مراجع، م 2 ؛ نورى و وحيد، توضيحالمسائل، م 2.

[15] . صافى، توضيحالمسائل، م 2.

[16] . خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، س 6 ؛ توضيحالمسائل مراجع، م 11 ؛ نورى و وحيد، توضيحالمسائل، م 11 ؛ العروة الوثقى، ج 1، التقليد، م 62.

[17] . خامنهاى، اجوبهالاستفتائات، س9 ؛ توضيحالمسائلمراجع، م 2 ؛ نورى و وحيد، توضيحالمسائل، م 2.

[18] . خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، س 25 ؛ توضيحالمسائل مراجع، م 3 ؛ نورى، توضيحالمسائل، م 3 و وحيد، توضيحالمسائل، م 3.

[19] . توضيحالمسائل مراجع، م 3و4 ؛ وحيد، توضيحالمسائل، م 3 و 4 ؛ نورى، توضيحالمسائل، م 3و4.

2. سيستانى، تعليقات على العروة، م 13 و 20 و 21 و تبريزى، توضيحالمسائل، م 3 و 4 ؛ استفتائات، س 32.

[21] . امام، نورى، فاضل، مكارم و سيستانى، تعليقات على العروة، ج 1، التقليد، م 47 و دفتر: همه مراجع.

[22] . وسائل الشيعه، ج 27، ص 62.

[23] . امام، استفتائات، ج 1، س 24 ؛ صافى، جامع الاحكام، ج 1، س 7 ؛ فاضل، جامعالمسائل، ج 2، س 24 ؛ نورى، استفتائات، ج 1، س 14 ؛ دفتر: بهجت، سيستانى، خامنهاى، مكارم، وحيد و تبريزى.

[24] . نورى، استفتائات، ج 2، س 11 و ج 1، س 4 ؛ امام، استفتائات، ج 1، س 8 و 9 ؛ مكارم، استفتائات، ج 2، س 11 ؛ تبريزى، استفتائات، س 42 ؛ فاضل، جامعالمسائل، ج 1، س 11 و 12 ؛ صافى، جامعالاحكام، ج 1، 13و 14، خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، س 18 ؛ بهجت، وسيلةالنجاة، ج 1، م 4 و توضيحالمسائل، م 5 ؛ سيستانى، تعليقات على العروة، م 13 و 33.

[25] . وحيد، توضيحالمسائل، م 4.

[26] . فاضل، توضيح المسائل، م 11 ؛ امام، تحرير الوسيله، ج 1، م 4.

[27] . وسيلة النجاة، ج 1، م 4 ؛ سيستانى، تعليقات على العروة، م 11 و 13.

[28] . استفتائات، س 11.

[29] . جامع الاحكام، ج 1، س 18.

[30] . خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، س 31.

[31] . مكارم، استفتائات، ج 2، س 14 و ج 1، ص 26 ؛ استفتائات، ج 2، س 12.

[32] . توضيح المسائل، م 4.

[33] . مقصود آن است كه مقلّد، مىتواند به فتواى مجتهد ديگرى كه علمش از مرجع تقليد خودش كمتر و از مراجع تقليد ديگر بيشتر است، عمل كند، اگر مرجع دوم نيز در همان مسئله احتياط واجب داشت، باز مىتواند به مرجع سومى كه علمش از مرجع دوم كمتر و از مرجع ديگر بيشتر است رجوع كند و ... .

[34] . توضيحالمسائل مراجع، م 7 و 8.

[35] . دفتر: همه مراجع ؛ عروهالوثقى، ج 1، باب التقليد، م 63.

[36] . توضيحالمسائل مراجع، م 9 ؛ نورى، توضيحالمسائل، م 9 ؛ خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، س 23 ؛ دفتر: وحيد.

[37] . خامنهاى، اجوبهالاستفتائات، س 34 و 41؛ نورى، توضيحالمسائل، م 9؛ امام، توضيحالمسائل، م 9؛ فاضل، توضيحالمسائل، م 10.

[38] . مكارم، توضيحالمسائل، م 10؛ توضيحالمسائل، م 12 و 13.

[39] . توضيحالمسائل، م 9.

[40] . استفتائات، س 14 و 50.

[41] . جامعالاحكام، ج 1، س 20.

[42] . توضيحالمسائل، م 8.

[43] . نورى، استفتائات، ج 1، س 8؛ امام، استفتائات، س 20؛ خامنهاى، اجوبةالاستفتائات، س 35.

[44] . توضيحالمسائل، م 12 و 13؛ وسيلة النجاة، ج 1، م 14.

[45] . استفتائات، س 26.

[46] . توضيحالمسائل، م 9 ؛ جامعالاحكام، ج 1، س 20.

[47] . توضيحالمسائل مراجع، م 9؛ وحيد، توضيحالمسائل، م 9.

[48] . توضيحالمسائل، م 10.

[49] . فرائدالاصول، ج 2، ص 374 379؛ التنقیح فی شرح العروة الوثقی (کتاب الاجتهاد و التقلید) م 16، ص 195 - 202

سیدمجتبی حسینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: