بذل و بخششهای کَلان در زندگی امامان، بسیار دیده میشود. اینک باید دید دقت در مصرف بیتالمال به طور مساوی، با بذل و بخشش بیحساب امامان چگونه سازگار است؟!
پاسخ: منابع درآمد امامان مختلف بود. اگر بیتالمال به دست آنان میآمد، شیوهی مصرف، مانند شیوهی امام علی(ع) در مصرف بیتالمال بود، ولی منابع درآمد مالی آنان تنها بیتالمال نبود، بلکه منابع درآمد گوناگون داشتند، مانند: کشاورزی، کارگری، دامداری، تجارت و داد و ستد. برای آگاهی بیشتر به امور زیر توجه شود:
1. کشاورزی
پس از رحلت رسول خدا(ص)، حضرت علی(ع) را از حکومت برکنار نمودند و فدک را که منبع مهم اقتصادی برای خاندان پیامبر بود، از دست آنان گرفتند، اما علی برای حفظ و تأمین معاش شیعه و خاندان رسالت و مستمندان، به کشاورزی پرداخت و در مدّت 25 سال که خلفای سهگانه (ابوبکر، عمر و عثمان) حکومت نمودند، امام به احداث قناتها و چشمهسارها و باغها و نخلستانها پرداخت که درآمد مالی بسیار خوبی نصیبش شد. برای این موضوع مهم به روایات زیر توجه کنید:
امام صادق(ع) فرمود:
کانَ أمیرُالمُؤمِنینَ صَلَواتُ الله عَلَیْه یَضْرِبُ بالْمَرّ و یَسَتْخَرِجُ الأَرضینَ... و إنَّ أمیرالمؤمنینَ أعْتَقَ ألْفَ مَمْلُوکٍ مِن مالِهِ و کَدّیَدِهِ:[1]
امیرمؤمنان ـ صلوات خدا بر او ـ در زمین بیل میزد و مواهب زمین را خارج مینمود. امیرمؤمنان هزار برده را از مال شخصی و از محصول دسترنج خود خرید و آزاد کرد.
امام باقر(ع) فرمود:
مردی امیرمؤمنان علی(ع) را سوار بر شتری که باری از هستهی خرما بر آن بود، دید. پرسید:
ای ابوالحسن! این بار چیست؟
حضرت در پاسخ فرمود: «اگر خدا بخواهد، صد هزار درخت خرما».
او آنها را در زمینی کاشت. همهی آنها را به صورت درخت درآمد و حتی یک دانه از هستهی آنها تباه نشد [و به این ترتیب نخلستان صد هزار درختی پدیدار گردید].[2]
امام علی(ع) با دسترنج خود، دو باغ احداث کرد، که نام آن دو، ابونیزر و بُغَیبُغَه (بغبغه) بود. شخصی به نام ابونیزر، سرپرستی باغها را به عهده داشت.
ابونیزر میگوید:
در باغ بودم، روزی امام وارد شد و فرمود: «آیا غذا در باغ هست؟» عرض کردم: با کدویی که از باغ به دست آمده و روغنی که موجود بوده، غذایی آماده کردهام.
فرمود: «غذا را بیاور بخوریم.» غذا را حاضر کردم، پس از میل غذا و شستن دستها، کلنگ را به دست گرفت و به چاه قنات چشمهی باغ روانه شد و به لایروبی و پاکسازی قنات پرداخت و در حالی که عرق از پیشانیاش میریخت، از چاه بیرون آمد. بار دیگر به داخل چاه رفت و به لایروبی پرداخت. هنگام کلنگ زدن به چاه، صدای همهمهی حضرت به گوش میرسید. قنات را به گونهای پاکسازی نمود که به اندازهی گردن شتر آب زیاد شد، سپس با شتاب از چاه بیرون آمد و فرمود: «چشمه و باغ را وقف کردم.» از من قلم و کاغذ طلبید، حاضر کردم، حضرت نوشت:
وقف کرد بندهی خدا علی امیرمؤمنان این دو باغ، معروف به چشمهی ابینیزر و بغبغه را. وقف شد تا درآمد محصولات آنها در تأمین معاش زندگی فقرای مدینه و درماندگان راه صرف گردد، تا خداوند به وسیلهی این دو چشمهی وقف شده، چهرهی علی را در قیامت از حرارت آتش دوزخ حفظ کند.
پس از علی(ع) امام حسن و امام حسین طبق وقفنامه عمل کردند و از درآمد محصول باغها، بذل و بخشش میکردند و به فقرا و درماندگان میدادند.
در یکی از سالها، امام حسین مقروض شد. معاویه از فرصت استفاده کرد و پیشنهاد کرد باغها را به دویست هزار دینار بخرد.
امام فرمود:
این دو مزرعه، فروشی نیست. پدرم آن را برای عموم فقرا وقف نموده، تا چهرهاش از حرارت آتش دوزخ محفوظ بماند. من آنها را به هیچ قیمتی نمیفروشم.[3]
در عصر رسول خدا(ص) مسلمانان برای سرکوبی کفار حرکت کردند. کافران، بدون جنگ تسلیم شدند، در نتیجه، اراضی و اموالی از آنها که در اصطلاح «فَیء» نامیده میشود، به دست مسلمانان افتاد. امام صادق(ع) فرمود:
پیامبر «فَیء» را بین مسلمانان تقسیم کرد. یک قطعه، سهم حضرت علی(ع) شد. حضرت در آن زمین چاهی حفر کرد و چشمهای پدیدار ساخت که آب آن به اندازهی گردن شتر به بالا فوران میکرد. امام چشمه را «عَیْن یَنْبَع» [=چشمهی جوشان] نامید. شخصی به حضور علی آمد و در این مورد به او تبریک گفت.
امام فرمود:
وارث را مژده بده، وارث را مژده بده! این چشمه وقف گردید تا درآمد آن در راه تأمین معاش و مخارج زائران خانهی خدا و مسافران در راه خدا به مصرف برسد. فروختن و بخشیدن و به ارث بردن آن جایز نیست، کسی که آنها را بفروشد یا ببخشد، لعنت خدا و فرشتگان و همهی انسانها بر او باد.
به امام علی(ع) خبر رسید طلحه و زبیر گفتهاند: علی مال و ثروت ندارد و فقیر است. این خبر بر علی گران آمد، به نمایندگان خود فرمود: «همهی محصول باغها را یک جا جمع کنید.»
نمایندگان همهی محصولات را جمع کردند و به دستور امام آنها را فروخته، پول آنها صد هزار درهم شد. امیر مؤمنان پولها را رو به روی خود بر زمین ریخت و به طلحه و زبیر پیام فرستاد و آنان را آنجا حاضر کرد و فرمود:
این پولها مال من است [که از دسترنج خود به دست آوردهام، نه از بیتالمال] و هیچ کس در آن حق ندارد.
آنان میدانستند حضرت علی دروغ نمیگوید و علی صاحب اموال بسیار است. از حضور علی بیرون آمدند و به همدیگر گفتند؛ علی فقیر نیست، بلکه ثروتمند میباشد.[5]
روزی امام باقر در یکی از نواحی بیرون مدینه، در هوای داغ به بیل زدن و آماده کردن زمین مزرعه اشتغال داشت. بر اثر کار و گرمی هوا، عرق از پیشانیاش میریخت. شخصی به نام محمّد بن مُنکَدر میگوید:
به حضورش رفتم و سلام کردم، در حالی که در زحمت بود، جواب سلام مرا داد. عرض کردم: خدا کار تو را سامان بخشد! آیا سزا است که بزرگی از بزرگان قریش در این هوای سوزان، سرگرم دنیاطلبی شود؟! اگر در همین حال اجل تو فرا رسد، چه کار میکنی؟!
امام باقر(ع) فرمود:
هرگاه مرگ به سراغم آید و من در همین حال باشم، در حال اطاعت خداوند به سراغم آمده است که به وسیلهی کار، معاش خود و افراد خانواده را تأمین میکنم و از تو و دیگران بینیاز میشوم. من از آن میترسم که هنگام فرا رسیدن اَجَل، مشغول گناه باشم.
راست گفتی، خدا تو را رحمت کند! آمدم تو را موعظه کنم، ولی تو مرا موعظه کردی.
نظیر این مطلب در مورد امام صادق(ع) نیز نقل شده است.[7]
ابوحمزه از پدرش نقل میکند:
امام کاظم(ع) را دیدم روی زمینی مشغول کار و آماده نمودن زمین برای کشاورزی است. به طوری که از سر و رویش عرق میریخت. عرض کردم: فدایت گردم! مردان کجایند که شما به زحمت افتادهاید؟ حضرت در پاسخ فرمود:
یا عَلی! قَدْ عَمِلَ بِالْیَدِ مَنْ هُوَ خَیْر مِنِّی فی أرْضِهِ و مِن أبی؛
ای علی! آن که از من و پدرم بهتر بود، در زمین خدا کار میکرد.
عرض کردم: آن که بهتر بود، چه کسی است؟
امام فرمود: «رسول خدا و امیرمؤمنان و همهی پدرانم.
همهی آنان کار کردند. کار کردن، شغل پیامبران و رسولان و اوصیا و افراد شایسته است».[8]
اسماعیل بن جابر میگوید: به حضور امام صادق(ع) رفتم، دیدم در باغ خود مشغول کار است. در دستش بیلی بود و با آن راه آب را باز میکرد و به آبیاری اشتغال داشت.[9]
2. کار و کارگری
امامان به کار و کارگری، سفارش بسیار کردهاند. گاهی خودشان کار میکردند و زندگی را با مزد کارگری اداره مینمودند.
در روایت آمده است: شخصی به حضور امام صادق(ع) آمد و گفت: نمیتوانم به خوبی با دستم کار کنم و راه تجارت را به خوبی نمیدانم و اکنون محروم و محتاج هستم!
امام فرمود:
اِعْمَلْ فَاحْمِلْ عَلی راْسِک وَاسْتَغْن عَنِ النّاس؛ فإنَّ رَسُولَ الله(ص) قَدْ حمَلَ حجراً علی عاتِقِهِ فَوَضعَهُ فی حائطٍ لَهُ مُن حِیطانِهِ؛[10]
کار کن و خودت [بار] حمل کن و از مردم بینیاز باش. رسول خدا(ص) بر دوش خود سنگ حمل میکرد و در دیوار باغ خود مینهاد.
نیز فرمود:
من در بعضی مزارع خود کار میکنم تا عرق مینمایم، با این که افراد [یا سرمایهای] دارم که معاش مرا تأمین نماید، اما کار میکنم تا خداوند متعال بداند در جستوجوی روزی حلال هستم.2
روزی وضع زندگی بر علی(ع) و خانوادهی حضرت از نظر معاش بسیار تنگ شد. امام علی به نیت کارگری از خانه بیرون آمد، ولی کار پیدا نکرد. از مدینه بیرون رفت و در یک فرسخ و نیمی مدینه، به روستای کوچکی رسید. در آنجا دید بانویی خاک الک کرده و منتظر کارگر است. نزد او رفت و پس از صحبت بنا شد آب بیاورد و خاک را گِل کرده و برای دیوارکشی آماده سازد و برای هر دلو آب، یک عدد خرما اجرت بگیرد.
آن روز، امام علی(ع) شانزده دلو آب از چاه بیرون کشید و روی خاک ریخت. آن بانو شانزده خرما به او اجرت داد. حضرت علی به مدینه بازگشت و ماجرا را به پیامبر گفت. سپس افراد خانواده نشستند و خرماها را خوردند و گرسنگی آن روز برطرف گردید.[11]
هرگاه انسانی در تنگنای زندگی باشد و به دنبال کار برود و به قدری که معاش خود و اهل خانه را تأمین نماید کار کند و مال حرام نجوید، مانند مجاهد در راه خدا است.
حضرت رضا(ع) فرمود:
آن که با کار و کسب، جویای فضل الهی(معاش زندگی) است، تا به وسیلهی آن افراد تحت تکفّل خود را تأمین کند، ثوابش بیشتر از کسی است که در راه خدا جهاد میکند.
از اشعار منسوب به امام علی است:
لَنَقلُ الصَخْرِ مِنْ قُلَلِ الْجِبال/ أحَبَّ إلیَّ مِنْ مِنَنِ الرِّجالِ
یَقُولُ النّاسُ لی فی الْکَسْبِ عار/ فَقُلْتُ العارُ فی ذُلِّ السُّوالِ؛
حمل سنگهای سخت و سنگین از بالای قلههای کوه برای من محبوبتر و آسانتر از زیر بار منت کسی رفتن است. مردم به من میگویند: کسب و کار، مایهی ننگ و سرشکستی است، ولی من میگویم: ننگ و عار، ذلّت خواهش و گدایی [براثر کار نکردن] است.
دیوانگی است، قصهی تقدیر و بخت نیست/ از بام سرنگون شدن و گفتن این قضا است
در آسمان علم، عمل بهترین پر است/ در کشور وجود، هنر برترین غنا است
میجوی گرچه عزم تو ز اندیشه برتر است/ میپوی گرچه راه تو در کام اژدها است
3. تجارت و بازرگانی
یکی دیگر از منابع درآمد مالی امامان، تجارت بود. آنان تجارت مینمودند و دوستان خود را به تجارت دعوت میکردند و از این مسیر، درآمد خوبی برای خود و مستمندان به دست میآوردند. به ذکر چند نمونه توجه کنید:
در عصر خلافت عمر بن خطاب، روزی جمعی از مَوالی (اسیران ایرانی و افراد غیر عرب) به حضور امام علی(ع) آمدند و از سران قوم شکایت کردند و گفتند: رسول خدا در تقسیم بیتالمال یا در ازدواج، میان عرب و غیر عرب، تبعیضی قائل نبود. سلمان، بلال و صُعیب در عصر رسول خدا با زنان عرب ازدواج کردند ولی اکنون اعراب (سران قوم) میان ما و خودشان تفاوت قائلند.
امام علی(ع) در این باره با سران قوم گفتوگو کرد تا برای رفع تبعیض اقدام جدی کنند، ولی سفارش حضرت اثری نبخشید آنان فریاد میزدند چنین چیزی ممکن نیست!
امام علی(ع) در حالی که از این جریان خشمناک شده بود، نزد شکایت کنندگان آمد و فرمود:
متأسفانه سران قوم حاضر نیستند با شما روش مساوات را پیش گیرند و مانند یک مسلمانِ دارای حقوق مساوی با شما رفتار نمایند. اکنون که چنین است، بروید تجارت کنید. خداوند به شما برکت خواهد داد. از رسول خدا شنیدم: «طریق به دست آوردن معاش روزانه، ده شاخه است؛ نُه شاخه آن از طریق تجارت است و یک شاخه از راههای دیگر است».[14]
روزی امام صادق(ع) از حاضران، جویای حال یکی از دوستانش به نام «عمر بن مسلم» شد. یکی از حاضران گفت: مرد خوبی است، ولی تجارت را ترک کرده و بیکار است.
امام صادق(ع) فرمود:
بیکاری، عمل شیطانی است. رسول خدا شتری را که از شام آورده بودند، خرید و آن را فروخت و با استفادهی این تجارت، وام خود را ادا کرد و بقیه را بین خویشان تقسیم نمود. خداوند دربارهی تاجران خوب میفرماید:
)رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ... ([15]
مردانی که تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خدا و... باز نمیدارد.
مردان الهی تجارت و داد و ستد دارند، ولی آن را پلی برای اهداف الهی قرار میدهند. امام صادق(ع) جویای حال «معاذ» فروشندهی کرباس شد. یکی از حاضران عرض کرد: تجارت را ترک نموده است.
امام فرمود:
کار شیطانی است. کسی که تجارت را ترک کند، دو سوم عقلش از بین میرود.
مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: ما دنیا را به وسیلهی کشاورزی، تجارت، دامداری طلب میکنیم و دوست داریم دارای ثروت دنیا شویم.
امام فرمود: «میخواهید با ثروت چه کنید؟»
عرض کرد: معاش زندگی خود و خانوادهام را تأمین کنم و صلهی رحم نمایم و صدقه بدهم و حج و عمره به جا آورم.
محمّد بن عذافر میگوید:
پدرم گفت: امام صادق(ع) هزار و هفتصد دینار [هر دینار معادل یک مثقال طلا] به من داد و فرمود: «با این پول برای من تجارت کن. به سود آن علاقه ندارم، گرچه سود تجارت، شایسته است، ولی میخواهم خداوند مرا در راه به دست آوردن سودهایش بنگرد».
با آن پول تجارت نموده و صد دینار استفاده کردم و آن را به حضور امام آوردم. امام بسیار خوشحال شد و فرمود: «آن صد دینار را روی اصل سرمایه بگذار».[18]
در عصر امام صادق(ع) کاروان تجارتی از مدینه به مصر رهسپار بود. امام یکی از خدمتکاران به نام «مصادف» را طلبید و هزار دینار به او داد و فرمود: «عیالوار شدهام. به مصر برو و با این پول تجارت کن».
مصادف، اجناسی خرید و همراه کاروان به مصر حرکت نمود. هنوز به دروازهی مصر نرسیده بودند که دریافتند آن اجناس در مصر مشتریان خوبی دارد. بازرگانان سوگند یاد کردند برای هر دینار جنس خود، یک دینار استفاده کنند. به این ترتیب، از بازار سیاه آنجا که بر اثر کمبود آن اجناس پدید آمده بود، اجناس خود را به فروش رساندند. به این ترتیب، «مصادف» با هزار دینار، هزار دینار استفاده کرد و همراه کاروان به مدینه بازگشت. در حالی که تصور میکرد امام بسیار شادمان میگردد.
وقتی حضور امام رسید، دو کیسه دینار را نزد حضرت نهاد؛ یکی اصل سرمایه و دیگری سود تجاری آن، امام پرسید: «این سود بسیار است. بگو چگونه این قدر سود کردید؟»
مصادف ماجرا را از آغاز تا پایان به عرض حضرت رساند.
امام بسیار ناراحت شد و فرمود:
آه! آه! به راستی شما با هم سوگند یاد کردید یک برابر خرید اجناس از مؤمنان سود بگیرید؟! نه، من فقط سرمایهی خود را بر میدارم، کیسهی سود را بردار. من به آن نیازی ندارم. ای مصادف، جنگیدن با شمشیر آسانتر از به دست آوردن مال حلال است.[19]
به این ترتیب، امام به تجارت و سود بردن توجه داشت، ولی از گران فروشی و این که مسلمانان از بازار سیاه سوء استفاده کنند و اجناس را با سود کلان بفروشند، اظهار نفرت و ناراحتی نمود و به ما آموخت در داد و ستد، به منافع اندک قانع باشیم و با قیمتهای گران، سود کلانی به جیب نزنیم.
4. دامداری
یکی دیگر از منابع درآمد امامان، دامداری بود. امامان به دوستانشان سفارش میکردند در خانههای خود دام نگه دارند و معاش خود را از فوائد آنها تأمین نمایند. به چند روایت توجه کنید:
روزی رسول خدا(ص) به عمّهی خود فرمود:
چه چیز مانع است که در خانهی خود، برکت بگیری؟
عرض کرد: برکت چیست؟
رسول خدا(ص) فرمود:
گوسفندی شیرده، کسی که در خانهاش گوسفند یا میش و یا گاو شیرده باشد، اینها مایهی برکت است.
امام صادق(ع) فرمود:
هرگاه اهل خانهای، یک گوسفند در خانهی خود نگه دارد، خداوند روزی آن را میدهد و بر روزی اهل خانهاش میافزاید و یک مرحله از فقر و تهیدستی از آن خانه کوچ میکند. اگر دو گوسفند نگه دارد، خداوند روزی آنان را میدهد و بر روزی اهل خانه میافزاید و دو مرحله از فقر از آنان کوچ میکند. اگر سه گوسفند نگه دارد، خداوند روزی آنان را میدهد و بر روزی اهل خانه میافزاید و همهی ابعاد فقر از خانهشان برطرف خواهد شد.[21]
رسول خدا(ص) فرمود:
بر شما باد به گوسفندی و کشاورزی، چه آن که این دو موجب خیر و برکت شبانه روزی است [و باعث تداوم برکت میباشند].
امام صادق(ع) فرمود:
هر مؤمنی که در خانهاش بز پرشیر داشته باشد، اهل خانه دارای زندگی پاک و پربرکت خواهند شد.
5. بخششهای دوستان به امامان
بعضی از دوستان ثروتمند امامان، مخفیانه، اموال یا پولهایی را به امامان اهدا میکردند تا اموال را در راه خدا و حفظ شیعه، به مصرف برسانند. گاه و بیگاه چنین هدیهای داده میشد. گاه هدیهها از ناحیهی غیردوستان داده میشد، ولی این منبع درآمد با توجه به جو آن عصر، چندان مورد توجه نبود. گاهی بخششها به صورت زکات مستحبی بود و گاه تبرّعی بود و گاه به عنوان نذر و...
امام باقر(ع) فرمود:
پیامبر هدیه را میپذیرفت و صدقه را نمیخورد و میفرمود:
به همدیگر هدیه دهید، چرا که کینهها را میزداید.
نیز فرمود:
هدیه، چیز خوبی است و کلید روا شدن حاجتها است.
«عیاض» از شخصیّتهای معروف از مشرکان مکه بود. او پس از بعثت پیامبر، هدیهای نزد رسول خدا آورد و تقدیم کرد. پیامبر نپذیرفت و فرمود:
اگر اسلام را بپذیری، هدیهی تو را میپذیرم. خداوند مرا از قبول هدیهی مشرکان منع نموده است.
مدّتی بعد، عیاض مسلمان شد و در راه اسلام، به نیکویی انجام وظیفه نمود. آنگاه هدیهای به رسول خدا(ص) داد و حضرت پذیرفت.[26]
انس بن مالک میگوید:
چند پرنده را به حضور رسول خدا(ص) آوردند و هدیه کردند. پیامبر آنها را بین همسران خود تقسیم کرد و به هر یک سه پرنده رسید. یکی از همسران، دو پرنده «قَطاۀ» از سهمیهی خود را پخته و آماده کرده بود، به حضور پیامبر آورد و به یک پرنده قناعت نکرد. رسول خدا(ص) دعا کرد:
خدایا! محبوبترین خلق در پیشگاه خود و نزد مرا، به اینجا بفرست تا از غذایی که از این پرنده آماده شده، با هم بخوریم.
امام علی(ع) حاضر شد و پیامبر با حضرت از غذا خوردند.[27]
در تاریخ، در مورد هدایای نجاشی (پادشاه حبشه) به پیامبر مطالب متعددی گزارش شده است، از جمله: نجاشی زیورهایی را به عنوان هدیه به محضر رسول خدا(ص) فرستاد. در میان آنها یک انگشتر طلا که نگینش حبشی بود، وجود داشت پیامبر آن را به «أمامه»، دختر دخترش (زینب) بخشید.[28]
سیره نویسان در مورد «صدقات و موقوفات» پیامبر گرامی نوشتهاند: حضرت، هفت باغ یا مزرعه را وقف کرد تا محصول و درآمد آنها در اختیار حضت زهرا قرار گیرد. نامهای هفت باغ عبارت بود از: دلاّل، عواف، حسنی، صافیه، مال امّابراهیم، مِیثَبْ و بُرقه.[29]
در مورد این که این باغها از کجا به دست پیامبر رسید، نوشتهاند:
این هفت باغ، مال «مُخَیرِق» یهودی بود. وی در آغاز هجرت مسلمان شد و در جنگ اُحد شرکت نمود و به شهادت رسید. او قبل از شهادت، وصیّت کرد اموال را به پیامبر بدهند.[30]
اموال او بعد از رسول خدا در اختیار حضرت زهرا، سپس فرزندان و نوادگان حضرت زهرا قرار گرفت.[31]
اهدایی مردم به امام کاظم(ع)
منصور دوانیقی (دومین طاغوت بنیعبّاس) در روز عید نوروز از امام کاظم تقاضا کرد در مجلس دربار برای سلام و شادباش بنشیند و هر چه را که مردم هدیه میآورند بپذیرد.
امام فرمود:
من اخبار جدم رسول خدا را بررسی کردهام، خبری راجع به این ندیدهام این مراسم مربوط به عجمها است... .
منصور حضرت را قسم داد که بنشیند. سرانجام امام به اکراه پذیرفت. طبقات مختلف مردم میآمدند و تبریک میگفتند و هدایایی میآوردند. یکی از خدمتکاران به دستور منصور، فهرست هدایا را ثبت میکرد.
پیرمردی آمد و به امام عرض کرد: مردی فقیر هستم و ثروتی ندارم که به شما هدیه کنم، ولی هدیهی من سه شعر است که جدّم در سوگ جدّ شما حسین بن علی(ع) سروده است:
عَجبْتُ لِمَصقُول عَلاکَ فَرَنْدُهُ/ یَوْمَ الهِیاجِ و قَدْ علاکَ غُبارُ
ولأسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُون حرائرَ/ یَدْعُونَ جَدَّکَ و الدُّمَوعُ غرارٌ
ألّا تَقَضْقَضَتِ السَّهامُ وَ عاقَها/ عَنْ جِسْمِک الإجلالُ و الأکبارُ؛[32]
در شگفتم از شمشیر صیقل زدهای که با جوهر خود پیکرت را فرا گرفت، با این که غبار مظلومیّت اطرافت را احاطه کرده بود. نیز تعجّب میکنم از تیرهایی که به بدنت نفوذ کرد، در مقابل زنانی که با اشک جاری، فریاد میزدند و جدّت را میطلبیدند. چگونه تیرها در هم شکسته نشدند و آنها را بزرگواری جلالتت جلوگیری نکرد تا بر بدنت وارد نشوند؟!
امام کاظم(ع) به پیرمرد فرمود: «هدیهی تو را پذیرفتم.»، آنگاه به خادم منصور فرمود: «برو به منصور بگو این مقدار هدایای جمع شده را چه باید کرد؟»
خادم، پیام امام را به منصور ابلاغ کرد. منصور گفت: به امام بگو: همهی آنها را به شما بخشیدم. خادم، پیام منصور را به امام عرض کرد. امام همهی هدایا را به پیرمرد بخشید.[33]
امام سجاد(ع) عازم حج بود. از مدینه بیرون آمد و به سوی مکه رهسپار گردید. هنوز از حومهی مدینه خارج نشده بود که خواهرش، سکینه که شوهرش از ثروتمندان بود، هزار درهم برای امام سجاد(ع) فرستاد. امام مبلغ را پذیرفت و در همان جا آن را بین فقرا تقسیم نمود و برای خود چیزی نگه نداشت.[34]
یکی از منابع درآمد مالی امامان شیعه، هدایا و بخششهایی بود که از ناحیهی دوستان و... به آنان میرسید. امامان هدایا را میپذیرفتند و به فقرای شیعه میدادند و در راه تحکم و گسترش اسلام و تشیّع به مصرف میرساندند.
پینوشتها
[1]- فروع کافی، ج 5، ص 74.
[2]- همان ص 75
[3]- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 514؛ معجمالبلدان، ج 2، ص 176.
[4]- وسائل الشیعه، ج 13، ص 303.
[5]- فروعکافی، ج 6 . ص 440.
[6]- همان، ج 5، ص 74.
[7]- همان، ص 76.
[8]- فروع کافی، ج 5، ص 76ـ77: وسائل الشیعه، ج 12، ص 23.
[9]- فروع کافی، ص 76.
[10]و2- همان، ص 76 و 77.
[11]- بحارالأنوار، ج 41، ص 33.
[12]- فروع کافی، ج 5، ص 88 .
[13]- همان
[14]- همان، ص 318ـ319.
[15]- نور (24) آیهی 37.
[16]- وسائل الشیعه، ج 12، ص 8 .
[17]- همان، ص 19.
[18]- همان، ص 26.
[19]- فروع کافی، ج 5، ص 161 و 162.
[20]- همان، ج 6 ، ص 545.
[21]- همان، ص 544.
[22]- بحارالأنوار، ج 64 ، ص 133.
[23]- فروع کافی، ج 6، ص 544
[24]- همان، ج 5، ص 143.
[25]- عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 74.
[26]- همان، ص 142.
[27]- مناقب ابن مغازلی شافعی، ص 162.
[28]- اعیان الشیعه، ج 3، ص 474.
[29]- قرب الاسناد، ص 160؛ بحارالأنوار، ج 22، ص 296.
[30]- بحارالانوار، ج 22، ص 298.
[31]- همان، ص 296ـ299.
[32] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 319
[33]- همان.
[34]- فصول المهمه، ص 189، چ نجف.
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی