کد مطلب: ۱۶۸۳
تعداد بازدید: ۳۵۵۶
تاریخ انتشار : ۰۴ آذر ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۶
زنان برجسته اسلام| ۱۴
فضّه که کلمه‌ی جسد را از زبان مبارک مولا شنید، دانست که ایشان نیز کیمیاگری می‌دانند. متحیّر به امام علیه‌السّلام نگاه می‌کرد و با تعجّب پرسید: مگر شما را نیز از این علم بهره‌ای است؟!

فضّه‌ی نوبیه، کنیز حضرت زهرا (س)/ ۲

تکلّم با قرآن

یکی از شگفتی‌های مقام علمی و معنوی این بانوی بزرگوار که تربیت یافته‌ی بیت وحی بوده و عمری را در جوار پنج تن آل عبا گذرانیده است، جریانی است که در کتب معتبر اسلامی (اعم از شیعه و سنّی) نقل گردیده است. 

از آن جمله شیخ عبّاس قمی در کتاب بیت الاحزان خود به نقل از ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن نیشابوری در کتاب الرسالة القشیریّة می‌نویسد: شخصی گفت: در بیابان از قافله جا مانده بودم. زنی را در راه دیدم. 

گفتم: کیستی؟ 

جواب داد: «و قُل سلامٌ فَسوفَ یَعلَمُونَ»، و بگو سلام پس به زودی خواهند دانست. (زخرف/آیه89). 

دانستم باید سلام کنم، سلام کردم و دوباره پرسیدم: این جا چه می‌کنی؟ 

گفت: «وَ مَن یَهدِ اللهُ فَما لَهُ مِن مُضِلٍّ»، و هر که را خدا هدایت کند گمراه کننده‌ای ندارد. (زمر/آیه37). 

گفتم: از آدمیان هستی یا پریان (طایفه‌ی جن)؟ 

گفت: «یا بَنی آدمَ خُذُوا زینَتَکُم»، ای فرزندان آدم زیور خود را بگیرید. (اعراف/آیه31). 

گفتم: از کجا می‌آیی؟ 

گفت: «یُنادَونَ مِن مکانٍ بعیدٍ»، گویی آنان را از جایی دور ندا می‌دهند. (فصّلت/آیه44). 

گفتم: می‌خواهی کجا بروی؟ 

گفت: «وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ»، و برای خدا حجّ آن خانه برای مردم است. (آل عمران/آیه97). 

گفتم: چند وقت است که از کاروان جا مانده‌ای؟ 

گفت: «وَ لَقَد خَلَقنَا السَّمواتِ وَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ ایّامٍ». و همانا آسمان‌ها و زمین و هر آن چه بین آن دو است در شش روز آفریدیم. (ق/آیه38). 

گفتم: آیا غذا میل داری؟ 

گفت: «وَ ما جَعَلناهُم جَسَداً لا یَأکُلُونَ الطَّعامَ»، و ایشان را جسدی که غذا نخورند قرار ندادیم. (انبیاء/آیه8). 

به او غذا دادم و گفتم: شتاب کن و سریع‌تر بیا. 

گفت: «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفساً الّا وُسعَها»، خداوند هیچ کس را به جز قدر توانائیش تکلیف نمی‌کند. (بقره/آیه286). 

پرسیدم: آیا پشت سر من سوار مرکب می‌شوی؟ 

گفت: «لَو کَانَ فیهِما آلةٌ الّا اللهُ لَفَسَدَتا»، اگر در آن‌ها [زمین و آسمان] جز خدا، خدایانی [دیگر] وجود داشت حتماً فاسد می‌شدند. (انبیاء/آیه22). 

پائین آمدم و او را سوار کردم، گفت: «سُبحانَ الّذی سَخَّرَ لَنا هذا»، پاک کسی که این را برای ما رام کرد. (زخرف/آیه13). وقتی به قافله رسیدیم گفتم آیا کسی را در این قافله داری؟ 

گفت: «یا داوودُ إنّا جَعَلناکَ خَلیفَةً فِی الاَرضِ»، «وَ ما مُحَمَّدٌ إلّا رَسُولٌ»، «یا یَحیی خُذِ الکتابَ»، «یا مُوسی إنّی أنا اللهُ»، ای داوود ما تو را در زمین خلیفه گردانیدیم. (ص/آیه25). و محمّد جز فرستاده‌ای نیست. (آل عمران/آیه144). ای یحیی کتاب را بگیر. (مریم/آیه12). ای موسی منم خداوند. (قصص/آیه30). تا این اسم‌ها را صدا زدم دیدم چهار جوان به سوی او آمدند. 

گفتم: این‌ها با تو چه نسبتی دارند؟ 

گفت: «المالُ و البنونُ زینةُ الحیاةِ الدُّنیا»، مال و پسران زیور زندگی دنیایند. (کهف/آیه46). 

وقتی رسیدند به آن‌ها گفت: «یا اَبَتِ استَئجِرهُ إنَّ خَیرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِیُّ الاَمینُ»، ای پدر او را استخدام کن چرا که بهترین کسی که استخدام می‌کنی نیرومند است و قابل اطمینان. (قصص/آیه26). چیزهایی را برای دستمزد به من دادند. 

گفت: «وَ اللهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاءُ»، و خداوند برای هر کسی که بخواهد چند برابر می‌کند. (بقره/آیه261). بر آن چه داده بودند افزودند. از آن‌ها پرسیدم این زن کیست؟ 

گفتند: این مادر ما فضّه است، کنیز حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که از بیست سال پیش تا کنون جز با زبان قرآن سخن نگفته است.

عنایت و لطف فاطمه سلام‌الله‌علیها

روزی سلمان فارسی به خانه‌ی سرور زنان رسید و صدای گریه‌ی کودک فاطمه‌ی زهرا (حسین علیه‌السّلام) را شنید و چون وارد شد دانست که علّت ناله از گرسنگی است، و دختر پیامبر را دید که جو آرد می‌کند و از زیادی چرخاندن و خشونت دسته‌ی آسیاب، خون دستان مبارکش بر دسته آسیاب می‌ریزد، از آن چه دیده بود ناراحت شد و به «حوراء انسیه» عرض کرد: ای دختر پیامبر خدا، دستانت از شدّت کار خون آلود شده در حالی که فضّه این جاست.

حضرت فرمودند: رسول خدا - جانم به فدایش- مرا سفارش کرده است که فضّه، یک روز در میان کار کند و دیروز روز کار فضّه بود. سلمان پس از این پرسش ملتمسانه عرض کرد: پس اجازه دهید من شما را یاری کنم. جو آرد کنم یا حسین عزیزت را آرام کنم؟ فاطمه علیها السّلام فرمودند: بهتر است من او را ساکت کنم و تو آسیاب کنی. سپس سلمان می‌گوید: شروع به آسیاب نمودم تا آن که بانگ اذان برخاست و من به سوی مسجد شتافتم. بعد از نماز آن چه دیده بودم برای همسر فاطمه‌ی زهرا علیهما السّلام بیان کردم. علی بن ابی‌طالب گریست و به خانه رفت. چون بازگشت، گل رویش را شکوفا دیدم، علّت شادمانی حضرتش را پرسیدم. فرمودند: وقتی به خانه رفتم فاطمه را دیدم که به پشت خوابیده و حسین بر سینه‌اش آرمیده و آسیاب خود به خود می‌چرخد و جوها آرد می‌شود.

این سخنان به گوش رسول خدا رسید، لبخند بر رخشان نشست و فرمودند: ای علی! آیا نمی‌دانی که خداوند فرشتگانی دارد که تا روز قیامت در زمین می‌چرخند و محمّد و آل محمّد را خدمت می‌کنند؟ فضّه که چنین دادگری و عطوفتی را از خاندان رسول خدا دید و چنان کرامت و منزلتی از ایشان یافت و دانست که ملائک به پاس پارسای ایشان چنین کمر به خدمت آن‌ها بسته‌اند، کوشاتر و مخلص‌تر از دیروز سعی در خدمتشان داشت.

زهد در عین توانمندی

فضّه در خدمت اشرف مخلوقات پروردگار و عزیزان خدای متعال، روزها را پشت سر می‌گذاشت و هر روز بیشتر با عظمت و مقام این خاندان پاک آشنا می‌شد. امّا چون تازه وارد بود و هنوز خیلی با این بزرگواران آشنا نبود و یا به خاطر محبّت زیادی که به ایشان پیدا کرده بود و از روی دل سوزی زیاد، از دنیا می‌رنجید که چرا به ایشان پشت کرده است و به زر و زیور خویش را از آنان دریغ می‌دارد.

در خانه‌ی کوچک علی و فاطمه علیهما السّلام جز مشک آب، کاسه، سبویی گلی، کوزه‌ای سفالی، تشک، بالش، پرده‌ای پشمی، آسیابی دستی و شمشیر و زرهی که شیر خدا در جنگ از آن استفاده می‌کرد، چیزی از مال دنیا یافت نمی‌شد. شاید فضّه با خود فکر می‌کرد، اگر ارمغانی از مال دنیا به ایشان هدیه کند، هم آنان آسوده‌تر زندگی می‌کنند و هم از رنج دنیا بیرون می‌آیند.

فضّه کنیزی بود که از مال دنیا هیچ نداشت، امّا علم (کیمیا) می‌دانست که هرگاه می‌خواست می‌توانست به طلا دست یابد. کمی اکسیر با خود به همراه داشت، مقداری مس در ظرفی ریخت، علم و اکسیر را به یاری گرفت و آن را به طلا تبدیل کرد. ذوق‌زده آن را به مولای خویش نشان داد. علی علیه‌السّلام لبخند پر معنایی زدند و فرمودند: اگر این جسد (عبارتی است که در علم کیمیا از آن استفاده می‌شود) را آب می‌کردی، رنگ آن نیکوتر و قیمتش بیشتر بود.

فضّه که کلمه‌ی جسد را از زبان مبارک مولا شنید، دانست که ایشان نیز کیمیاگری می‌دانند. متحیّر به امام علیه‌السّلام نگاه می‌کرد و با تعجّب پرسید: مگر شما را نیز از این علم بهره‌ای است؟! امام علیه‌السّلام به فرزند خردسال خویش حسین علیه‌السّلام-که جان‌ها به فدایش باد- اشاره کردند و فرمودند: کودکان ما نیز این علوم را می‌دانند. سپس کودک کوچک فاطمه‌ی زهرا علیهما السّلام پیش آمد و علم کیمیا را شیرین و دقیق و نکته به نکته برای فضّه توضیح داد.

فضّه سخت در تعجّب بود و سؤالی بزرگ در ذهنش دوران می‌کرد: «پس چرا چنین فقیرانه...؟!» در چنان اندیشه‌ای بود که علی علیه‌السّلام به او فرمودند: ما آل محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وآله بزرگ‌تر و بالاتر از این را هم می‌دانیم. سپس حضرت با اشاره‌ای، پرده‌ها را از دیدگان فضّه کنار زدند و فضّه دید آن چه را که تا به حال ندیده بود. همه‌‌ی طلاها و گنج‌های زمین از جلوی چشمش حرکت می‌کردند. امام فرمودند: این قطعه‌ی طلا را هم روی آن‌ها بگذار. فضّه نیز اطاعت کرد و طلای دست‌ساز خویش را که به مولای خود تحفه داده بود، روی آن‌ها نهاد.

حضرت فرمودند: شما را از دنیا برحذر می‌دارم، زیرا منزلی است که هر آن، از آن باید کوچ نمود و جایگاه اقامت نیست. دنیا، خویش را با نیرنگ و غرور آراسته و با زیورش فریب داده است. خانه‌ای است که در نگاه مالک اصلی‌اش بی‌ارزش است، حلالش را با حرامش، خیرش را با شرّش، زندگی‌اش را با مرگش، شیرینی‌اش را با تلخی‌اش به هم آمیخته است، برای همین خداوند آن را مخصوص اولیای خویش قرار نداده و از دادن آن به دشمنانش مضایقه نکرده است. دنیا با جلوه‌گری‌هایش خواست (پارسایان را) بفریبد، ولی آن‌ها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا می‌خواهد با لذّت‌هایش آن‌ها را اسیر خود کند، ولی آن‌ها با فداکاری، خود را آزاد ساختند.

از آن پس فضه روز و شب و با دقّتی بیشتر در گفتار و کردار اهل بیت علیهم السّلام می‌نگریست و حتّی کودک ایشان را همچون بزرگشان می‌دانست و از تک تک افراد این خانواده‌ی آسمانی می‌آموخت و بهره می‌برد. عبادت‌های عاشقانه، قرآن‌های شبانه، دقایق حکیمانه، سخن‌های عالمانه، اذکار خالصانه و بخشش‌های ایثارگرانه، توشه‌ای بود که فضّه از ایمان فاطمه‌ی عزیز و خانواده‌ی آن حضرت، برای استواری و ترقّی ایمان خویش برمی‌داشت.

رعایت ادب نسبت به مولا

روزی علی بن ابی طالب علیه‌السّلام بر حسب اتّفاق به حجره‌ی عایشه آمدند و فضّه را خواندند تا آبی بیاورد و حضرتش وضویی بسازند. امّا هر چه او را صدا زدند جوابی نشنیدند.

علی علیه‌السّلام از سکوت فضّه در شگفت شدند. برخاستند تا به حجره‌ی فاطمه علیها السّلام وارد شوند. ناگهان آوایی شنیدند که عرضه داشت: این آب است در برابر تو. امام چون چشم برگرداندند، در طرف راست خود ابریقی پر از آب با صفا دیدند. با آن وضو ساختند و پس از آن ابریق از دیده پنهان شد، سپس به خدمت رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله رفتند و پیامبر پس از مشاهده‌ی علی علیه‌السّلام از او پرسیدند: این چه آبی است که همانند دانه‌های مروارید بر صورت تو درخشان است؟ امام هر آن چه گذشته بود برای رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله بازگو کردند.

رسول خدا فرمودند: یا علی! آیا می‌دانی آن هاتف که بود و آن ابریق از کجا آمده بود؟ عرضه داشت: شما بهتر می‌دانید. رسول خدا فرمودند: هاتف، دوست من جبرئیل بود. امّا ابریق از بهشت و آن آب یک سوّمش از مغرب و یک سوّمش از بهشت بود. و جبرئیل نیز تو را سلام می‌رساند و می‌گوید: خداوند هم به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «از من به علی بگو که فضّه حائض بود و نمی خواست با آن حالت آب وضوی تو را حاضر نماید».

حضرت امیرمومنان علی علیه‌السّلام فرمودند: «عنهُ السّلامُ و إلیهِ یعودُ السّلامُ وَ إلیهِ یَعُودُ الطَّیِّبُ مِنَ الکلامِ/ سلام از سوی خداست و به سوی او باز می‌گردد و بازگشت کلام نیکو به سوی اوست». پس امام، زبان به دعای فضّه گشوده و در حقّ او فرمودند: «اللّهم بارِک فی فِضَّتِنا/ خداوندا! به فضّه‌ی ما برکت عنایت فرما».

و امّا این که خدای متعال از نیّت زیبا و ادب فضّه خبر می‌دهد، خود نشان‌گر ارزش والای کار اوست. از طرفی این عمل به قدری نزد امام علیه‌السّلام مقبول افتاده و مورد رضایتشان قرار می‌گیرد که برای او دعای خیر می‌نمایند و دیگر آن که فضّه را به اهل بیت منسوب نموده و از عبارت «فضّتنا/فضّه‌ی ما»، در دعای خود استفاده می‌نمایند. این شاهد بزرگی بر مقام این بانوی بزرگوار است و به خوبی نشان می‌دهد که در مکتب اهل‌بیت به خوبی رشد کرده و آموزه‌های بی‌نظیر ایشان را در درون خود محقّق ساخته است. آری فضّه توفیق یافت تا دل خود را به نور معرفت و ولایت اهل‌بیتِ رسول صلوات الله علیهم اجمعین نورانی سازد و بدین‌وسیله عطش جانش را از زلال محبّت و قرب پروردگار سیراب کند.

برکت خدمت به فاطمه علیهاالسّلام در نسل‌های بعد

مالك بن دينار می‌گويد: در موسم حج زن ضعيفى را ديدم كه بر شترى نحيف سوار است، مردم او را نصيحت مى‌‏كردند كه با آن شتر به صحرا نرود و باز گردد، ولى او توجّهى نكرد و همراه بقيه‌ی مردم به راه افتاد. هنگامى كه مقدارى از راه را در باديه طى كرديم، شتر مذكور تحمّل رفتن را از دست داده و ايستاد، آن زن شتر را سرزنش مى ‏كرد و نهيب مى‌‏زد ولى فايده‌ اى نداشت، پس سرش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «لَا فِي‏ بَيْتِي‏ تَرَكْتَنِي‏ وَ لَا إِلَى بَيْتِكَ حَمَلْتَنِي فَوَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ فَعَلَ بِي هَذَا غَيْرُكَ لَمَا شَكَوْتُهُ إِلَّا إِلَيْك‏». خدايا! نه مرا در خانه‌‏ام گذاشتى، و نه به خانه‌ی خودت رسانيدى، تو را به عزّت و جلالت سوگند مى‌‏دهم كه در كار من گشايشى دهى، و اللّه كه اگر كسى غير از تو اين عمل را با من انجام داده بود شكايت او را به سوى تو مى‌‏آوردم.

مالك بن دينار گويد: در اين حال ناگهان شخصى نزد او آمد كه ناقه‌‏اى (شترى ماده) به همراه داشت و به آن زن گفت: سوار شو! هنگامى كه وى سوار شتر گرديد، آن حيوان با سرعت عجيبى حركت كرد. زمانى كه من مشغول طواف خانه‌ی خدا بودم، آن زن را ديدم كه طواف مى‌كرد، پس او را سوگند دادم و خواستم كه خود را معرّفى كند، گفت: من «شهره» دختر «مسكه» دختر «فضّه» خادم حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام- يعنى نوه‌ی فضّه- هستم.

رحلت فضّه

تاریخ نویسان، نه زمان رحلت فضّه را ذکر کرده‌اند و نه از عدد سالیانی که زیسته است چیزی گفته‌اند. امّا می نویسند: پیکر پاکش را بعد از آرامش، در قبرستان «باب الصغیر» دمشق به خاک سپردند. در انتهای غربی قبرستان اتاقی است که گنبدی سبز رنگ و کوچک دارد و دیوارهایش از سنگ سیاه است. روی سنگ قبرش محفظه‌ای چوبی قرار دارد که با پارچه‌ای سبز پوشیده شده است.

مرقد فضّه کمی بالاتر از قبر عبدالله فرزند امام صادق علیه‌السّلام قرار دارد و مورد توجّه اولیای خدا و مردم است. اولین زائر فضّه، سیّده نفیسه، همسر اسحاق، فرزند امام صادق علیه‌السّلام بود که در سال 193 قمری به زیارت قبر حضرت زینب علیها السّلام رفت و قبر فضّه را نیز زیارت کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

پی‌نوشت:

برگرفته از کتاب‌های: تفسير فرات الكوفي ص520/ عوالم العلوم (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ؛ ج‏11-قسم-2-فاطمة س، ص1043/ ریاحین الشّریعة ج2 ص314 تا 327 / زنان دانشمند و راوی حدیث ص211 تا 217/ غم خانه فاطمة الزهراء (ترجمه کتاب بیت الاحزان) ص51 تا 53/ زندگانى حضرت زهرا عليها السلام (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى ص293/ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام‌الله‌علیها ج17 ص429 تا 430/ فضّه ره یافته کوی فاطمه ( سلام‌الله‌علیها ) ص5 تا 18و 28/ فضه زهرا (سلام‌الله‌علیها) ستاره ای از آفریقا ص1و2.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

 

 

 

 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: