سادهزیستی
شیوهی زندگی امامان(ع) را از نظر چگونگی زیست، گوناگون میبینیم و در مجموع نتیجه میگیریم هرگاه امامی، حکومت را به دست گرفته و به رهبری پرداخته، اصل در زندگی او «سادهزیستی» بوده، ولی اگر از حکومت برکنار بوده، اصل، زندگی متوسط بوده است. گاهی در همین حال، براساس وضع زمان، سادهزیستی را برگزیده است. در هرحال، هرگز زندگی مرفّه و تجملاتی را انتخاب نکرده است. بنابراین چگونگی زندگیشان را میتوان چنین تقسیم کرد:
1. سادهزیستی، هنگام حکومتداری.
2. سادهزیستی، هنگام کنارهگیری از حکومت، در وضعی که اکثر مردم فقیر باشند.
3. زندگی متوسط، در وضعی که اقتصاد جامعه در سطح بالا بود (هنگام کنارهگیری از حکومت).
4. دوری از زندگی مرفّه و تجمّلات در هر حال.
از آنجا که شیوهی زندگی امامان باید اسوه و الگوی شیعه باشد، لازم است چگونگی شیوهی آنان را بشناسیم و زندگی خود را با آن هماهنگ کنیم. برای شناخت زندگی امامان لازم است به امور زیر توجه شود:
زهد و پارسایی امامان(ع)
امامان شیعه از زاهدترین افراد بودند و مردم را به زهد و پارسایی دعوت مینمودند.
امام علی(ع) فرمود: «الزُّهدُ اَصلُ الدِّین؛[1] زهد، ریشهی دین است».
در سخن دیگر فرمود: «الزُّهدُ اُساسُ الدِّین؛[2] زهد، اساس دین است».
و همچنین فرمود: «الزُّهدُ ثَمَرۀُ الدِّین؛[3] زهد، نتیجهی دین است.»
نیز فرمود: «الزُّهدُ سَجِیَّۀُ المُخلِصین؛[4] زهد، خوی و اخلاق افراد خالص و صاف است».
از این گفتار فهمیده میشود امامان، هم زاهد بودند و هم یاران و پیروان خود را به آن دعوت میکردند. از نظر اسلام، زهد در جایگاه بسیار مهم و والایی قرار دارد.
زهد در اسلام
بنا بر آیات و روایات، زهد آن نیست که انسان نعمتهای الهی را بر خود حرام کند و در کنج انزوا، در کمال شکستگی و انفعال قرار گیرد، بلکه زُهد به معنای عدم دلبستگی به امور مادی میباشد. بنابراین، اگر انسان در جامعه حضور داشته باشد و نعمتهای الهی را از راه حلال به دست آورد و آنها را وسیلهی اهداف عالی اسلامی قرار دهد و نابودی آنها او را غمگین ننماید، نیز بودن آنها او را شاد و سرمست نکند، استفاده و بهرهبرداری از مواهب دنیا، زهد است.
برای درک مطلب، به آیات و روایات زیر توجه کنید:
امام علی(ع) فرمود:
الزهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَینِ مِنَ القُرآن قال اللهُ سُبحانَه لِکَیْلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُمْ، و لا تَفْرَحوُا بِما آتاکُم[5] و مَنْ لَمْ یَأسِ عَلی الماضي و لَمْ یَفرَحْ بِالاتي فَقَدْ أخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْه[6].
زهد، در دو جمله از قرآن آمده است: «تا برگذشته تأسف نخورید و نسبت به آینده شاد و دلبسته نباشید.» آن که غم گذشته را نمیخورد و نسبت به آینده شاد و دلبند نیست، زهد را در اختیار گرفته است.
حقیقت زهد آن است که انسان دلبسته و اسیر زرق و برق دنیا نباشد. اگر نعمت به او رسید، سرمست و غافل نشود و اگر از دستش رفت، محزون نگردد و اسیر گذشته و آینده نشود.
امام علیع)در تعریف «زاهد» فرمود:
و أمّا الزاهِدُ فلا یَفْرَحُ بِشَیْءِ مِنْ الدُّنْیا أتاهُ، ولا یَحْزَنُ عُلی شَیْءٍ مِنْهُ فاتَهُ؛[7]
زاهد به چیزی از امور مادی دنیا که به او روی آوَرَد، شاد و مغرور نشود و به چیزی که از دست او رَوَد محزون نگرد.
امام صادق(ع) فرمود:
زهد در دنیا به حرام کردن حلال و تباه ساختن مال نیست، بلکه به این است که آنچه در اختیار تو است، برایت مطمئنتر از آنچه در دست خدا است نباشد.
امام علی(ع) فرمود:
زهد یعنی کوتاه نمودن آرزوها و پاکیزه و صاف کردن کردارها.
نیز فرمود:
حقیقت زهد و پارسایی، تمایل نیک به آن است که در پیشگاه خدا هست.
مرحوم آیتالله ملّا احمد نراقی نگارنده کتاب معراج السعاده[11] که کتابی اخلاقی است، در کاشان زندگی میکرد. درویشی بخش زهد و پارسایی کتاب را خوانده و نزد او آمد و دید زندگی مرتبی دارد، زیرا مرجع بود و مردم به خانهاش رفت و آمد میکردند. درویش وقتی آن همه بیا و برو و شهرت محقق نراقی را دید، تعجب کرد، استاد اخلاق چرا زاهد و پارسا نیست. با این که در معراجالسّعاده، آن همه راجع به زهد سخن گفته است. بعد از دو ـ سه روز که میخواست مرخص شود، مرحوم نراقی فهمید برای درویش معمّایی پیش آمده است. به او گفت: به کجا میروی؟
درویش: میخواهم به کربلا بروم.
نراقی: من هم با تو میآیم.
درویش: من باید چند روز صبر کنم تا مهیّا شوی؟!
نراقی: نه، همین الآن حاضرم.
راه افتادند تا به قم رسیدند. در قم محقق نراقی دید رنگ درویش تغییر کرده است. علت را پرسید. درویش گفت: کشکولم را در کاشان جا گذاشتهام.
محقّق نراقی: مانعی ندارد. کشکول در جای خود هست، فعلاً برویم، بعد برمیگردیم کشکول تو را میدهم.
درویش: نه، من بدون کشکول نمیتوانم زندگی کنم. به آن علاقه دارم باید بازگردم تا آن را بردارم.
مرحوم نراقی فرصت را از دست نداد، به او فهماند زهد یعنی چه. زاهد آن نیست که در جامعه نباشد و شهرت یا ریاست نداشته باشد. زاهد آن است دلبستگی به چیزی یا کسی جز خدا نداشته باشد. دلبستگی گرچه به کشکول باشد، چنین کسی زاهد نیست. هدف از خلقت، انقطاع الی الله (دل به خدا دادن) است و بقیه وسیله میباشند، وسیلهی خوب برای هدف خوب، چرا بد باشد؟![12]
زهد و پارسایی به معنای پشت پا زدن به دنیا و دوری از مواهب آن نیست، بلکه به معنای اسیر نشدن و عدم دلبستگی به زرق و برق دنیا و عبودیت و دلبستگی به امور معنوی و تقرّب به خدا است. بنابراین، منافاتی ندارد که انسان دارای زندگی متوسط باشد. اما در همان حال زاهدترین افراد باشد.
شیوهی زندگی امامان شیعه این بود که اسیر دنیا و دلبسته به آن نبودند و در هر وضعی، این روحیه را با کمال قدرت حفظ نمودند. اما در همان حال از مواهب دنیا استفاده میکردند.
زندگی متوسط امامان شیعه
اسلام در همهی امور زندگی، راه اعتدال را پیموده و انسانها را از پیمودن راه افراط و تفریط برحذر داشته، چنین راهی را نشانهی جهل و ناآگاهی بر شمرده است؛ چنان که امام علی(ع) فرمود:
همیشه جاهل زیادهرو و زیادهطلب است یا تفریط کننده (پایینتر از حدّ اعتدال) میباشد. در سخن دیگر فرمود:
آن که راه معقول را میپیماید، در کار خود، تفریط و کوتاهی نمیکند و زندگی پسندیده خواهد کرد.
اصل در زندگی امامان بر همین اساس بود، نه غارنشینی و رهبانیّت و غرق شدن در دنیا به دنبال آن، مغرور و غافل شدن. آنان راهی را رفتند که رسول خدا پیمود.
«عثمان بن مظعون» از یاران بسیار خوب پیامبر اسلام بود. او مدّتی روزها را روزه میگرفت و شبها را به عبادت به سر میبرد. روزی همسرش نزد رسول خدا آمد و گفت: شوهرم روزها را روزه میگیرد و شبها را به عبادت و شبزندهداری به سر میآورد.
پیامبر ناراحت شد و با شتاب به خانهی عثمان رفت. او را در حال نماز دید. وقتی عثمان، پیامبر را دید، از نماز منصرف شد. رسول خدا به او فرمود:
یا عُثْمان! لَمْ یُرْسِلْنی الله تَعالی بالرُّهْبانِیَّۀِ وَلکِنْ بَعَثنی بالْحَنِیفیَّۀِ السَّهلَۀِ السَّمْحَۀِ...؛[15]
ای عثمان! خداوند مرا برای آیین رهبانیّت [= عُزلت و ترک دنیا] نفرستاد، بلکه مرا به آیین پاک آسان و بلندنظر مبعوث نمود. روزه میگیرم، نماز میخوانم و با همسرم همبستر میشوم.
کسی که فطرت و زندگی مرا دوست دارد، باید سنت مرا بپیماید و ازدواج از سنت من است.
رسول خدا(ص) میفرماید:
مِنْ سَعادَۀِ المؤْمِنِ الْمَسْکَنُ الواسِعُ؛[16]
رسول خدا(ص) از جایی عبور میکرد. ساختمان باشکوهی که بر اطراف، اِشراف داشت دید. پرسید: ساختمان مال کیست؟ عرض کردند: مال فلان مسلمان انصاری است.[17]
صاحب خانه به حضور پیامبر آمد. پیامبر از او روی گرداند! او به اصحاب گِله کرد که چرا پیامبر از من روی گرداند! اصحاب گفتند: به سبب ساختمان مجلّلی است که ساختهای.
او رفت و ساختمان را خراب کرد و موضوع را به پیامبر گزارش داد. حضرت فرمود:
هر ساختمانی بار عذاب صاحبش میباشد، مگر ساختمانی که مورد نیاز است.
رسول خدا(ص) نه راه تفریط را تأیید میکرد و نه را افراط را، بلکه راه اعتدال و متوسط را ترویج مینمود.
این مسئله مخصوص عصر پیامبر نیست، بلکه اصل تغییرناپذیر اسلام میباشد. بر همین اساس، امام صادق(ع) با این که در عصر رونق اقتصادی اسلام به سر میبرد، فرمود:
هر ساختمانی که در حد متوسط نیست، بار عذاب بر صاحبش در قیامت است.
رسول خدا(ص) فرمود:
خوشا به حال آن که اسلام را بپذیرد و زندگی او به قدر کفاف باشد.
در کتاب ارزشمند اصول کافی، بابی به نام باب الکفاف هست. در این باب، شش حدیث ذکر شده است که در آن پیامبر و امامان(ع) زندگی به «قدر کفاف» را پسندیدهاند.[21]
علّامه طُریحی، لغتشناس معروف، در مجمعالبحرین، در معنای «کفاف» میگوید:
کفاف، اندازهای است که انسان را از تقاضای کمک مالی از دیگران باز میدارد و به آن، انسان را بینیاز میکند.
و سپس سخن پیامبر(ص) را نقل میکند:
خدایا! روزی به قدر کفاف را به آل محمّد عنایت فرما!
آنگاه میگوید:
واژهی «کَفاف» به فتح «کاف» یعنی بر چیزی افزوده نشود و به اندازهی نیاز باشد.[22]
کفاف یعنی حدّ متوسط؛ نه کم و نه زیاد. نه اندکی که انسان را به تقاضا وادارد و دست تکدّی را به این و آن دراز کند نه زیادی که موجب غرور و رفاهطلبی و غرق شدن در تجمّلات گردد.
چند روایت دربارهی زندگی متوسط
برای تکمیل بحث، به روایت زیر توجه کنید:
امام حسن مجتبی(ع)هنگام نماز، بهترین لباس خود را میپوشید. سؤال شد: چرا بهترین لباس خود را میپوشی؟ فرمود:
خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. از این رو، لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم میپوشم. او در قرآن دستور داده است: «هنگام رفتن به مسجد، زینت خود را برگیرید».
امام صادق(ع) لباس نسبتاً زیبایی پوشیده بود. یکی از زاهدنماها به نام «عُبّاد بن کثیر» به اعتراض گفت: تو از خاندان نبوت هستی و پدرت(امام علی) لباس ساده میپوشید. چرا چنین لباس زیبایی پوشیدهای؟ بهتر است لباس ارزانقیمت بپوشی.
امام(ع) فرمود:
وای بر تو ای عُبّاد! خداوند میفرماید: «چه کسی حرام کرده است زینتهایی را که خداوند برای بندگانش آفریده و روزیهای پاکیزه را؟»
وقتی خداوند نعمتی را به بندهاش عطا کند، دوست دارد آن را آشکارا ببیند. وای بر تو ای عُبّاد! پوشیدن چنین لباسی مانعی ندارد. من پارهی تن پیامبر هستم. مرا با سخنان ناروایت آزار نرسان.
معمّر بن خلاّد میگوید:
امام کاظم(ع) خانهای خرید و به غلامش دستور داد به آن خانه منتقل شود و به غلام فرمود: «خانهی تو تنگ است».
عرض کرد: این خانه را پدرم ساخته است.
امام فرمود:
امام صادق(ع) فرمود:
امام سجاد(ع) در خانهش متّکاها و فرشهایی داشت که شکلهایی از درخت داشت و بر آنها مینشست.
یکی از شاگردان امام صادق(ع)میگوید:
گاهی امام ما را مهمان میکرد و نان و روغنی و غذای لذیذ «خبیص» [که با روغن و خرما درست میشد] برای ما میآورد. روزی یکی از حاضران عرض کرد:
کاش به گونهای معتدل برای ما غذا آماده میکردی، این غذای اعیانی است!
امام فرمود:
ما بر اساس امر و تدبیر خدا، امور را تدبیر میکنیم. اگر خداوند بر ما وسعت بخشید، ما نیز وسعت میبخشیم و هرگاه بر ما تنگ گرفت، ما نیز تنگ میگیریم.
ابوخالد کابلی میگوید:
به خانهی امام باقر(ع) رفتم. غذایی آوردند که نظیفتر و خوشبوتر و لذیذتر از آن را نخورده بودم. حضرت فرمود:
«غذا چگونه بود؟»
عرض کردم: پاکیزهتر و خوشبوتر و لذیذتر از آن را نخورده بودم، ولی به یاد این آیه افتادم:
امام فرمود:
منظور از آیه این است که دربارهی آنچه که از حق که به آن عقیده دارید (نعمت ولایت) سؤال خواهید شد.
ابراهیم بن عبّاس صولی میگوید:
در محضر امام رضا(ع) بودیم. حضرت فرمود: «در دنیا، نعمت حقیقی وجود ندارد».
یکی از حاضران گفت: پس این که خداوند در قرآن میفرماید: لَـتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ ، «نعیم» (نعمتها) که در قیامت از آن سؤال میشود، چیست؟ این نعمت آب خنک است.
امام فرمود: «شما این گونه تفسیر میکنید. بعضی میگویید: منظور از «نعیم» آب خنک است. بعضی میگویند: غذای لذیذ است و عدهای میگویند: خواب خوش است، ولی پدرم از پدرش امام صادق(ع) نقل کرد که همین سخنان در تفسیر «نعیم» در محضرش گفته شد. حضرت فرمود:
خداوند، بندگانش را در مورد آنچه برآنان تفضّل و عطا فرمود، بازخواست نمیکند و به سبب آن، منّت نمیگذارد. منت نهادن در مورد نعمتها[ی مادی] از مخلوقات، ناپسند است. پس چگونه روا است که چنین کار ناپسندی به خدا نسبت داده شود؟ منظور از «نعیم» دوستی و ولایت ما خاندان رسالت است. خداوند در این باره، پس از توحید و نبوت، بندگانش را مورد سؤال قرار میدهد.
امام صادق(ع) فرمود:
جمعی به خانه امام حسین(ع) وارد شدند. [وقتی فرشهای خانهی او را دیدند] عرض کردند:
ای پسر رسول خدا! در خانهی تو چیزهایی میبینیم که بودن آنان را در خانهی شما دوست نداریم.
آن چیزها عبارت بود از: فرشهای خوب و پشتیهای کوچک.
امام فرمود:
ما با زنان که ازدواج میکنیم، مهریهی آنان را میپردازیم. آنان از مهریهی خود آنچه را بخواهند، خریداری میکنند [این فرشها و بالشها را آنان تهیه کردهاند] مال ما نیست.
یعنی اینها را که نشانهی زندگی متوسطی است، همسرانم تهیه کردهاند؛ چه اشکالی دارد؟! حکم بن عُتَبْیه میگوید:
به حضور امام باقر(ع) رفتم. دیدم حضرت در خانهی مجهّز و نیکی است و پیراهن نو پوشیده و روپوش رنگارنگ در برکرده است.
به خانه و لباس شیک امام نگاه میکردم، که حضرت فرمود: «نظر تو در این مورد چیست؟»
عرض کردم: چه بگویم، با این که شما را چنین مینگرم؟! در میان ما، جوانی که در بستر همسرش است، چنین لباسی میپوشد.
امام این آیه را خواند:
مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِه وَالطَّـيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ ...؛
چه کسی زینتهایی را که خداوند برای بندگانش آفریده و روزهای پاکیزه را حرام نموده است؟! و افزود:
ای حکم! خداوند این چیزها را که میبینی، برای بندگانش آفریده است.[34]
امام صادق(ع) فرمود:
امام سجاد دو لباس در تابستان میپوشید که آنها را به پانصد درهم خریده بود.
نیز فرمود:
امام سجاد لبّادهی خَزِّی[37] که پانصد دینار قیمت داشت میپوشید.
ابوالصلاح میگوید:
از امام صادق(ع) در مورد زینت کودکان به زیور طلا پرسیدم، فرمود:
امام سجّاد(ع) فرزندان و زنانش را به طلا و نقره میآراست.
داود بن سرحان میگوید:
از امام صادق(ع) در مورد آراستن کودکان به طلا و نقره پرسیدم، فرمود:
امام باقر(ع) فرمود:
ما لباس زرد رنگ و قرمز رنگ میپوشیم.
بهرهگیری از انگشتر و عطر
حضور امام کاظم(ع) رفتم و انگشتری که نگین آن فیروزه بود، در انگشتش دیدم.[41]
ربیعۀ میگوید:
در انگشت امام سجاد(ع) انگشتری دیدم که نگینش عقیق بود. عرض کردم: این نگین از چه نوع است؟ فرمود: «عقیق رومی است».
رسول خدا(ص) فرمود:
انگشتری که نگینش از یاقوت است، به انگشت کنید، چرا که موجب زدودن فقر میگردد. استفاده از عطر، از امور معمول و مورد توجه امامان بود و پولی که برای خرید عطر میدادند، بیش از پولی بود که برای غذا میپرداختند.
امام کاظم(ع)فرمود:
سزاوار نیست انسان بوی خوش را در هر روز کنار بگذارد [بلکه باید هر روز استفاده کند]. اگر قدرت تحصیل هر روز را نداشت، یک روز در میان، آن را تهیه کند. اگر قدرت تحصیل آن را یک روز در میان نداشت، در هر جمعه استفاده کند و آن را ترک ننماید.
امام صادق(ع) فرمود:
استفاه از عطر، از سنتهای پیامبران مرسل است.
نیز فرمود:
نمازگزاری که خود را با عطر خوشبو کرده، بهتر از هفتاد نماز بدون بوی خوش است.
امام صادق(ع) فرمود:
رسول خدا(ص) در راه تحصیل عطر، بیش از تحصیل غذا، انفاق و خرج میکرد.
امام صادق(ع) فرمود:
بوی خوش عبارت است از: مَشک آهو، عنبر، زعفران و عود.[45]
سفرهی رنگین حضرت رضا(ع)
حضرت رضا(ع) وقتی به خراسان آمد، دارای امکانات وسیع شد. ولی هیچگاه سفره رنگین، او را از مستمندان غافل نساخت.
محدّث بزرگ، شیخ کُلینیاز مردی از اهالی بلخ روایت میکند:
من در سفر خراسان همراه امام رضا(ع) بودم. روزی سفرهی غذا طلبید. همهی غلامان از سیاه و سفید را کنار سفره جمع کرد. عرض کردم؛ فدایت شوم! مناسبتر بود سفرهی اینها را جداگانه بیندازید. در پاسخ فرمود:
معمّر بن خلّاد روایت میکند:
هنگامی که حضرت رضا میخواست غذا بخورد، دستور میداد سینی بزرگی را میآوردند و نزدیک سفره مینهادند. حضرت دست میبرد از هر غذای بهتری که در سفره بود، مقداری بر میداشت و در سینی مینهاد، سپس دستور میداد غذا را برای مستمندان ببرند و این آیات را تلاوت میفرمود:
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما اَدْراكَ مَا الْعَقَبَةَ فَكُّ رَقَبَة اَوْ اِطْعامٌ فِی يَوْمٍ ذى مَسْغَبَةٍ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ اَوْ مِسْكينًا ذا مَتْرَبَةٍ؛[47]
ولی او (انسان ناسپاس) از آن گردنهی مهم بالا نرفت و تو نمیدانی آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده است یا اطعام در روز گرسنگی، یتیمی از خویشاوندان را یا مستمندی به خاک افتاده را.
سپس میافزود: خدای متعال میدانست همه قادر بر آزاد کردن بردگان نیستند، از این رو، راه دیگری را به سوی بهشت قرار داد.[48]
از زندگی امام رضا(ع) فهمیده میشود حضرت در وضع خوب و دارای سفرهی رنگین و امکانات بود، ولی هرگز آن را برای خود نمیخواست و دلبسته به زرق و برق نبود، بلکه در کنار سفره، فقرا نشسته بودند و برای تهیدستان غذا میفرستاد؟ بنابراین، داشتن چنین زندگی با چنین شیوهای، برخلاف زهد اسلامی نیست و بهرهبرداری معتدل از مواهب و نعمتهای الهی است.
حضرت به قدری حافظ آبرو و شخصیت مستمندان بود که میفرماید:
کسی که با فقیر مسلمانی ملاقات کند و برخلاف سلامی که بر ثروتمند میکند، سلام کند، در قیامت خدا را در حالی ملاقات میکند که از او خشمگین است.
نتیجهگیری
از مجموع روایاتی که بیان شد، فهمیده میشود امامان شیعه نه به راه افراط و رفاهطلبی رفتند، نه راه تفریط و دوری از مواهب و نعمتهای الهی، بلکه اصل را بر زندگی متوسط قرار دادند و از نعمتهای حلال الهی در حد امکان استفاده میکردند، ولی نه آن که دلبسته باشند و اسیر زرق و برق و تجملات شوند. شیعیان نیز باید در اتخاذ روش زندگی، همینگونه باشند. نه در راه تفریط و تزَهّد و صوفیگری گام نهند و نه رفاهزده شده و اسیر و بردهی زیور شوند؛ نه راه بهبود ثروتاندوزی را برگزینند و نه راه راهبان مسیحی تارک دنیا را، بلکه در صراط اعتدال قدم بردارند، چرا که خداوند آنان را به عنوان «امت وسط» خوانده است:
وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً؛[50]
این چنین شما را امت میانه قرار دادیم.
امتی که از هر نظر در حد اعتدال است؛ نه کندرو و نه تندرو؛ نه در حد افراط و نه تفریط؛ معتدل در همهی ارزشها، از جمله امور مادی، که نه به کلی در جهان ماده فرو میروند و نه آنچنان در جهات معنوی فرو روند که از جهان ماده بیخبر شوند.
پینوشتها:
[1]- غررالحکم، ج 1، ص 20.
[2] غررالحکم، ج 1، ص 20.
[3] غررالحکم، ج 1، ص 20.
[4]- همان، ص 24.
[5]- حدید (57) آیهی 23.
[6]- نهجالبلاغه، حکمت، 439.
[7]- اصول کافی، ج 2، ص 456.
[8]- کنزالعمال، ح 6059. نظیر این سخن از رسول خدا نقل شده است. ر.ک: بحارالأنوار، ج 77، ص 172.
[9]- غررالحکم، ج 1، ص 76.
[10]- غرر الحکم، ج 1، ص 76.
[11]- مرحوم ملاّ احمد نراقی فرزند ملّا مهدی نراقی، در 1245 هـ . ق. در کاشان رحلت کرد. قبرشان در نجف اشرف است.
[12]- سنجش امور تربیتی، قم، ص 7.
[13]- نهجالبلاغه، حکمت 70.
[14]- همان، حکمت 31.
[15]- فروع کافی، ج 5، ص 494.
[16]- وسائل الشیعه، ج، 3، ص 558.
[17]- با توجه به این که ساختمانهای مدینه در آن عصر، بسیار ساده و از خشت و گِل بود.
[18]- میزانالحکمه، ج 4، ص 499.
[19]- وسائل الشیعه، ج 3، ص 587.
[20]- اصول کافی، ج 1، ص 140.
[21]- همان، ص 140ـ141.
[22]- مجمعالبحرین، واژهی «کفاف».
[23]- اعراف (7) آیهی 31.
[24]- وسائل الشیعه، ج 3، ابواب الملابس.
[25]- اعراف (7) آیهی 32.
[26]- همان، ص 347ـ348.
[27]- فروع کافی، ج 6 ، ص 525.
[28]- همان، ص 477.
[29]- وسائل الشیعه، ج 16، ص 444؛ بحارالأنوار، ج 47، ص 22.
[30]- تکاثر(102)، آیه 8
[31]- وسائل الشیعه، ج 16، ص 445
[32]- همان، ص 464.
[33]- فروع کافی، ج 6 ، ص 476.
[34]- همان، ص 446ـ447.
[35]- همان، ص 441.
[36]- فروع کافی، ج 6 ، ص 451.
[37]- لباسی که پارچهاش از پشم و... به طور مخلوط بافته شده است.
[38]- همان، ص 475.
[39]- همان، ص 475.
[40]- همان، ص 447.
[41]- همان، ص 472.
[42]- همان، ص 471.
[43]- همان، ص 510.
[44]- همان، ص 511.
[45]- همان، ص 512ـ513. این عطر، از عطریات خوب آن زمان، در مدینه بود.
[46]- انوار البهیه، احوالات حضرت رضا
[47]- خداوند در این آیات، شکر و سپاس نعمتها را به عبور از گردنه تشبیه و گردنه را چنین تفسیر کرد: آزاد کردن برده و غذارسانی به نیازمندان در روز گرسنگی. امام رضا(ع) فرمود؛ مردم غالباً قدرت بر آزاد نمودن برده ندارند. ولی قدرت بر غذا دادن دارند. بنابراین به مستمندان غذا برسانند.
[48]- انوار البهه.
[49]- وسائل الشیعه، ج 8 ، ص 442.
[50]- بقره (2) آیهی 143.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت