کد مطلب: ۱۷۰۶
تعداد بازدید: ۴۲۱۴
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۸
آموزه‌های اخلاقی و رفتاری امامان شیعه(ع)/ ۳۲
امامان شیعه نه به راه افراط و رفاه‌طلبی رفتند، نه راه تفریط و دوری از مواهب و نعمت‏های الهی، بلکه اصل را بر زندگی متوسط قرار دادند و از نعمت‌های حلال الهی در حد امکان استفاده می‌‏کردند، ولی نه آن که دلبسته باشند و اسیر زرق و برق و تجملات شوند.

ساده زیستی امامان(ع)/ ۱

ساده‌زیستی

شیوه‌ی زندگی امامان(ع) را از نظر چگونگی زیست، گوناگون می‌‏بینیم و در مجموع نتیجه می‌‏گیریم هرگاه امامی، حکومت را به دست گرفته و به رهبری پرداخته، اصل در زندگی او «ساده‌زیستی» بوده، ولی اگر از حکومت برکنار بوده، اصل، زندگی متوسط بوده است. گاهی در همین حال، براساس وضع زمان، ساده‌زیستی را برگزیده است. در هرحال، هرگز زندگی مرفّه و تجملاتی را انتخاب نکرده است. بنابراین چگونگی زندگی‌شان را می‌‏توان چنین تقسیم کرد:

1. ساده‌زیستی، هنگام حکومت‌داری.

2. ساده‌زیستی، هنگام کناره‌گیری از حکومت، در وضعی که اکثر مردم فقیر باشند.

3. زندگی متوسط، در وضعی که اقتصاد جامعه در سطح بالا بود (هنگام کناره‌گیری از حکومت).

4. دوری از زندگی مرفّه و تجمّلات در هر حال.

از آن‌جا که شیوه‌ی زندگی امامان باید اسوه و الگوی شیعه باشد، لازم است چگونگی شیوه‌ی آنان را بشناسیم و زندگی خود را با آن هماهنگ کنیم. برای شناخت زندگی امامان لازم است به امور زیر توجه شود:

زهد و پارسایی امامان(ع)

امامان شیعه از زاهدترین افراد بودند و مردم را به زهد و پارسایی دعوت می‌‏نمودند.

امام علی(ع) فرمود: «الزُّهدُ اَصلُ الدِّین؛[1] زهد، ریشه‌ی دین است».

در سخن دیگر فرمود: «الزُّهدُ اُساسُ الدِّین؛[2] زهد، اساس دین است».

و هم‌چنین فرمود: «الزُّهدُ ثَمَرۀُ الدِّین؛[3] زهد، نتیجه‌ی دین است.»

نیز فرمود: «الزُّهدُ سَجِیَّۀُ المُخلِصین؛[4] زهد، خوی و اخلاق افراد خالص و صاف است».

از این گفتار فهمیده می‌‏شود امامان، هم زاهد بودند و هم یاران و پیروان خود را به آن دعوت می‌‏کردند. از نظر اسلام، زهد در جایگاه بسیار مهم و والایی قرار دارد.

زهد در اسلام

بنا بر آیات و روایات، زهد آن نیست که انسان نعمت‌های الهی را بر خود حرام کند و در کنج انزوا، در کمال شکستگی و انفعال قرار گیرد، بلکه زُهد به معنای عدم دلبستگی به امور مادی می‌‏باشد. بنابراین، اگر انسان در جامعه حضور داشته باشد و نعمت‌های الهی را از راه حلال به دست آورد و آنها را وسیله‌ی اهداف عالی اسلامی قرار دهد و نابودی آن‌ها او را غمگین ننماید، نیز بودن آن‌ها او را شاد و سرمست نکند، استفاده و بهره‌برداری از مواهب دنیا، زهد است.

برای درک مطلب، به آیات و روایات زیر توجه کنید:

امام علی(ع) فرمود:

الزهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَینِ مِنَ القُرآن قال اللهُ سُبحانَه لِکَیْلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُمْ، و لا تَفْرَحوُا بِما آتاکُم[5] و مَنْ لَمْ یَأسِ عَلی الماضي و لَمْ یَفرَحْ بِالاتي فَقَدْ أخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْه[6].

زهد، در دو جمله از قرآن آمده است: «تا برگذشته تأسف نخورید و نسبت به آینده شاد و دلبسته نباشید.» آن که غم گذشته را نمی‌‏خورد و نسبت به آینده شاد و دلبند نیست، زهد را در اختیار گرفته است.

حقیقت زهد آن است که انسان دلبسته و اسیر زرق و برق دنیا نباشد. اگر نعمت به او رسید، سرمست و غافل نشود و اگر از دستش رفت، محزون نگردد و اسیر گذشته و آینده نشود.

امام علیع)در تعریف «زاهد» فرمود:

و أمّا الزاهِدُ فلا یَفْرَحُ بِشَیْءِ مِنْ الدُّنْیا أتاهُ، ولا یَحْزَنُ عُلی شَیْءٍ مِنْهُ فاتَهُ؛[7]

زاهد به چیزی از امور مادی دنیا که به او روی آوَرَد، شاد و مغرور نشود و به چیزی که از دست او رَوَد محزون نگرد.

امام صادق(ع) فرمود:

الزَّهادۀ فی الدُّنیْا لَیْستْ بِتَحْریمِ الْحلال، ولاإضاعَۀ المال، وَلکِنْ الزّهادَۀُ فی الدُّنْیا أنْ لاتَکُونَ بِما فی یَدَیْک أوثَقُ مِنْکَ بِما فِی یَداللهِ؛[8]

زهد در دنیا به حرام کردن حلال و تباه ساختن مال نیست، بلکه به این است که آنچه در اختیار تو است، برایت مطمئن‌تر از آنچه در دست خدا است نباشد.

امام علی(ع) فرمود:

الزُّهْدُ تَقْصیرُ الامالِ و إخلاصُ الْأعْمالٍ؛[9]

زهد یعنی کوتاه نمودن آرزوها و پاکیزه و صاف کردن کردارها.

نیز فرمود:

أصْلُ الزُّهْدُ حُسْنُ الرَّغْبَۀِ فیما عِنَدالله؛[10]

حقیقت زهد و پارسایی، تمایل نیک به آن است که در پیشگاه خدا هست.

مرحوم آیت‌الله ملّا احمد نراقی نگارنده کتاب معراج السعاده[11] که کتابی اخلاقی است، در کاشان زندگی می‌‏کرد. درویشی بخش زهد و پارسایی کتاب را خوانده و نزد او آمد و دید زندگی مرتبی دارد، زیرا مرجع بود و مردم به خانه‌اش رفت و آمد می‌‏کردند. درویش وقتی آن همه بیا و برو و شهرت محقق نراقی را دید، تعجب کرد، استاد اخلاق چرا زاهد و پارسا نیست. با این که در معراج‌السّعاده، آن همه راجع به زهد سخن گفته است. بعد از دو ـ سه روز که می‌‏خواست مرخص شود، مرحوم نراقی فهمید برای درویش معمّایی پیش آمده است. به او گفت: به کجا می‌‏روی؟

درویش: می‌‏خواهم به کربلا بروم.

نراقی: من هم با تو می‌‏آیم.

درویش: من باید چند روز صبر کنم تا مهیّا شوی؟!

نراقی: نه، همین الآن حاضرم.

راه افتادند تا به قم رسیدند. در قم محقق نراقی دید رنگ درویش تغییر کرده است. علت را پرسید. درویش گفت: کشکولم را در کاشان جا گذاشته‌ام.

محقّق نراقی: مانعی ندارد. کشکول در جای خود هست، فعلاً برویم، بعد برمی‌‏گردیم کشکول تو را می‌‏دهم.

درویش: نه، من بدون کشکول نمی‌‏توانم زندگی کنم. به آن علاقه دارم باید بازگردم تا آن را بردارم.

مرحوم نراقی فرصت را از دست نداد، به او فهماند زهد یعنی چه. زاهد آن نیست که در جامعه نباشد و شهرت یا ریاست نداشته باشد. زاهد آن است دلبستگی به چیزی یا کسی جز خدا نداشته باشد. دلبستگی گرچه به کشکول باشد، چنین کسی زاهد نیست. هدف از خلقت، انقطاع الی الله (دل به خدا دادن) است و بقیه وسیله می‌‏باشند، وسیله‌ی خوب برای هدف خوب، چرا بد باشد؟![12]

زهد و پارسایی به معنای پشت پا زدن به دنیا و دوری از مواهب آن نیست، بلکه به معنای اسیر نشدن و عدم دلبستگی به زرق و برق دنیا و عبودیت و دلبستگی به امور معنوی و تقرّب به خدا است. بنابراین، منافاتی ندارد که انسان دارای زندگی متوسط باشد. اما در همان حال زاهدترین افراد باشد.

شیوه‌ی زندگی امامان شیعه این بود که اسیر دنیا و دلبسته به آن نبودند و در هر وضعی، این روحیه را با کمال قدرت حفظ نمودند. اما در همان حال از مواهب دنیا استفاده می‌‏کردند.

زندگی متوسط امامان شیعه

اسلام در همه‌ی امور زندگی، راه اعتدال را پیموده و انسان‌ها را از پیمودن راه افراط و تفریط برحذر داشته، چنین راهی را نشانه‌ی جهل و ناآگاهی بر شمرده است؛ چنان که امام علی(ع) فرمود:

لاتَرَی الجاهِلَ إلا مُفْرِطاً أو مُفَرِّطاً؛[13]

همیشه جاهل زیاده‌رو و زیاده‌طلب است یا تفریط کننده (پایین‌تر از حدّ اعتدال) می‌‏باشد. در سخن دیگر فرمود:

و مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فی أمْرِهِ و عاشَ فی الناس حَمِیداً؛[14]

آن که راه معقول را می‌‏پیماید، در کار خود، تفریط و کوتاهی نمی‌‏کند و زندگی پسندیده خواهد کرد.

اصل در زندگی امامان بر همین اساس بود، نه غارنشینی و رهبانیّت و غرق شدن در دنیا به دنبال آن، مغرور و غافل شدن. آنان راهی را رفتند که رسول خدا پیمود.

«عثمان بن مظعون» از یاران بسیار خوب پیامبر اسلام بود. او مدّتی روزها را روزه می‌‏گرفت و شب‌ها را به عبادت به سر می‌‏برد. روزی همسرش نزد رسول خدا آمد و گفت: شوهرم روزها را روزه می‌‏گیرد و شب‌ها را به عبادت و شب‌زنده‌داری به سر می‌‏آورد.

پیامبر ناراحت شد و با شتاب به خانه‌ی عثمان رفت. او را در حال نماز دید. وقتی عثمان، پیامبر را دید، از نماز منصرف شد. رسول خدا به او فرمود:

یا عُثْمان! لَمْ یُرْسِلْنی الله تَعالی بالرُّهْبانِیَّۀِ وَلکِنْ بَعَثنی بالْحَنِیفیَّۀِ السَّهلَۀِ السَّمْحَۀِ...؛[15]

ای عثمان! خداوند مرا برای آیین رهبانیّت [= عُزلت و ترک دنیا] نفرستاد، بلکه مرا به آیین پاک آسان و بلندنظر مبعوث نمود. روزه می‌‏گیرم، نماز می‌‏خوانم و با همسرم همبستر می‌‏شوم.

کسی که فطرت و زندگی مرا دوست دارد، باید سنت مرا بپیماید و ازدواج از سنت من است.

رسول خدا(ص) می‌‏فرماید:

مِنْ سَعادَۀِ المؤْمِنِ الْمَسْکَنُ الواسِعُ؛[16]

داشتن خانه‌ی وسیع، از سعادت انسان است.

رسول خدا(ص) از جایی عبور می‌‏کرد. ساختمان باشکوهی که بر اطراف، اِشراف داشت دید. پرسید: ساختمان مال کیست؟ عرض کردند: مال فلان مسلمان انصاری است.[17]

صاحب خانه به حضور پیامبر آمد. پیامبر از او روی گرداند! او به اصحاب گِله کرد که چرا پیامبر از من روی گرداند! اصحاب گفتند: به سبب ساختمان مجلّلی است که ساخته‌ای.

او رفت و ساختمان را خراب کرد و موضوع را به پیامبر گزارش داد. حضرت فرمود:

أما إنَّ کُلَّ بَناءٍ وبالٌ عَلی صاحِبِهِ إلّا ما لابُدَّ مِنْهُ؛[18]

هر ساختمانی بار عذاب صاحبش می‌‏باشد، مگر ساختمانی که مورد نیاز است.

رسول خدا(ص) نه راه تفریط را تأیید می‌‏کرد و نه را افراط را، بلکه راه اعتدال و متوسط را ترویج می‌‏نمود.

این مسئله مخصوص عصر پیامبر نیست، بلکه اصل تغییرناپذیر اسلام می‌‏باشد. بر همین اساس، امام صادق(ع) با این که در عصر رونق اقتصادی اسلام به سر می‌‏برد، فرمود:

کُلُّ بَناءٍ لَیسَ بِکَفافٍ فَهُوَ وبالٌ عَلَی صاحِبِهِ یَومَ القیامَۀِ؛[19]

هر ساختمانی که در حد متوسط نیست، بار عذاب بر صاحبش در قیامت است.

رسول خدا(ص) فرمود:

طُوبی لِمَن أسلَمَ و کان عَیشُهُ کفافاً؛[20]

خوشا به حال آن که اسلام را بپذیرد و زندگی او به قدر کفاف باشد.

در کتاب ارزشمند اصول کافی، بابی به نام باب الکفاف هست. در این باب، شش حدیث ذکر شده است که در آن پیامبر و امامان(ع) زندگی به «قدر کفاف» را پسندیده‌اند.[21]

علّامه طُریحی، لغت‌شناس معروف، در مجمع‌البحرین، در معنای «کفاف» می‌‏گوید:

الکَفافُ ما یَکُفُّ عَنِ المسالَۀ وَ یَستغنی بِهِ؛

کفاف، اندازه‌ای است که انسان را از تقاضای کمک مالی از دیگران باز می‌‏دارد و به آن، انسان را بی‌نیاز می‌‏کند.

و سپس سخن پیامبر(ص) را نقل می‌‏کند:

اللّهُمَّ ارزُق محمّداً و آلَ مُحَمَّدٍ الکَفافَ مِنَ الرِّزقِ؛

خدایا! روزی به قدر کفاف را به آل محمّد عنایت فرما!

آن‌گاه می‌‏گوید:

واژه‌ی «کَفاف» به فتح «کاف» یعنی بر چیزی افزوده نشود و به اندازه‌ی نیاز باشد.[22]

کفاف یعنی حدّ متوسط؛ نه کم و نه زیاد. نه اندکی که انسان را به تقاضا وادارد و دست تکدّی را به این و آن دراز کند نه زیادی که موجب غرور و رفاه‌طلبی و غرق شدن در تجمّلات گردد.

چند روایت درباره‌ی زندگی متوسط

برای تکمیل بحث، به روایت زیر توجه کنید:

امام حسن مجتبی(ع)هنگام نماز، بهترین لباس خود را می‌‏پوشید. سؤال شد: چرا بهترین لباس خود را می‌‏پوشی؟ فرمود:

إنَّ اللهَ جَمیلٌ یُحبُّ الجمَالَ، فأتَجمَّلُ لِرَبّی و هُوَ یَقُولُ: خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسجدٍ[23]؛[24]

خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. از این رو، لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم می‌‏پوشم. او در قرآن دستور داده است: «هنگام رفتن به مسجد، زینت خود را برگیرید».

امام صادق(ع) لباس نسبتاً زیبایی پوشیده بود. یکی از زاهدنماها به نام «عُبّاد بن کثیر» به اعتراض گفت: تو از خاندان نبوت هستی و پدرت(امام علی) لباس ساده می‌‏پوشید. چرا چنین لباس زیبایی پوشیده‌ای؟ بهتر است لباس ارزان‌قیمت بپوشی.

امام(ع) فرمود:

وَیلَکَ یا عُبّاده مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِه وَالطَّـيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ[25]... ؛[26]

وای بر تو ای عُبّاد! خداوند می‌‏فرماید: «چه کسی حرام کرده است زینت‌هایی را که خداوند برای بندگانش آفریده و روزی‌های پاکیزه را؟»

وقتی خداوند نعمتی را به بنده‌اش عطا کند، دوست دارد آن را آشکارا ببیند. وای بر تو ای عُبّاد! پوشیدن چنین لباسی مانعی ندارد. من پاره‌ی تن پیامبر هستم. مرا با سخنان ناروایت آزار نرسان.

معمّر بن خلاّد می‌‏گوید:

امام کاظم(ع) خانه‌ای خرید و به غلامش دستور داد به آن خانه منتقل شود و به غلام فرمود: «خانه‌ی تو تنگ است».

عرض کرد: این خانه را پدرم ساخته است.

امام فرمود:

إنْ کانَ أبُوکَ اْحمَق یَنبغی أن تَکُونَ مِثلَهُ؛[27] اگر پدرت کوته‌فکر بود، سزاوار است تو هم مثل او باشی؟!

امام صادق(ع) فرمود:

کانَت لِعَلی بن الحُسَین وَسائِد و أنماطٌ فیها تَماثیلُ یَجلِسُ عَلیها؛[28]

امام سجاد(ع) در خانه‏‌ش متّکاها و فرش‌هایی داشت که شکل‌هایی از درخت داشت و بر آن‌ها می‌‏نشست.

یکی از شاگردان امام صادق(ع)می‌‏گوید:

گاهی امام ما را مهمان می‌‏کرد و نان و روغنی و غذای لذیذ «خبیص» [که با روغن و خرما درست می‌‏شد] برای ما می‌‏آورد. روزی یکی از حاضران عرض کرد:

کاش به گونه‌ای معتدل برای ما غذا آماده می‌‏کردی، این غذای اعیانی است!

امام فرمود:

إنَّما نَتَدبَّرُ بأمرِالله، إذا وَسَّعَ عَلَینا وَسَّعنا، و إذا قَتَرَ قَتَرنا؛[29]

ما بر اساس امر و تدبیر خدا، امور را تدبیر می‌‏کنیم. اگر خداوند بر ما وسعت بخشید، ما نیز وسعت می‌‏بخشیم و هرگاه بر ما تنگ گرفت، ما نیز تنگ می‌‏گیریم.

ابوخالد کابلی می‌‏گوید:

به خانه‌ی امام باقر(ع) رفتم. غذایی آوردند که نظیف‌تر و خوشبوتر و لذیذتر از آن را نخورده بودم. حضرت فرمود:

«غذا چگونه بود؟»

عرض کردم: پاکیزه‌تر و خوشبوتر و لذیذتر از آن را نخورده بودم، ولی به یاد این آیه افتادم:

لَـتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عنِ النَّعیمِ؛[30] سپس در روز قیامت از نعمت‌هایی که داشته‌اید، سؤال خواهید شد.

امام فرمود:

إنَّما تُسألُون عَمّا أنْتُمْ عَلَیْه مِنَ الحقّ؛[31]

منظور از آیه این است که درباره‌ی آنچه که از حق که به آن عقیده دارید (نعمت ولایت) سؤال خواهید شد.

ابراهیم بن عبّاس صولی می‌‏گوید:

در محضر امام رضا(ع) بودیم. حضرت فرمود: «در دنیا، نعمت حقیقی وجود ندارد».

یکی از حاضران گفت: پس این که خداوند در قرآن می‌‏فرماید: لَـتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ ، «نعیم» (نعمت‌ها) که در قیامت از آن سؤال می‌‏شود، چیست؟ این نعمت آب خنک است.

امام فرمود: «شما این گونه تفسیر می‌‏کنید. بعضی می‌‏گویید: منظور از «نعیم» آب خنک است. بعضی می‌‏گویند: غذای لذیذ است و عده‌ای می‌‏گویند: خواب خوش است، ولی پدرم از پدرش امام صادق(ع) نقل کرد که همین سخنان در تفسیر «نعیم» در محضرش گفته شد. حضرت فرمود:

إنَّ الله لایَسألُ عِبادَهُ عَمّا تفَضَّلَ بِهِ عَلَیْهِم، وَ لایَمُنُّ بذلکَ علَیْهِمْ، وَ الإمتنانُ بالأنعامِ مُسْتَقْبَحٌ مِنَ المَخْلُوقین، فَکَیْفَ یُضافُ إلَی الخالقِ ما لا یُرضَی المَخْلوقُونَ بِهِ؟ وَ لکنَّ النّعیم حُبُّنا أهْل اَلبَیْتِ و مُوالاتُن، یَسْألُ اللهُ عَنْهُ عِبادَهُ بَعْدَ التَّوْحیدِ و النُّبُوَّۀ؛[32]

خداوند، بندگانش را در مورد آنچه برآنان تفضّل و عطا فرمود، بازخواست نمی‌‏کند و به سبب آن، منّت نمی‌‏گذارد. منت نهادن در مورد نعمت‌ها[ی مادی] از مخلوقات، ناپسند است. پس چگونه روا است که چنین کار ناپسندی به خدا نسبت داده شود؟ منظور از «نعیم» دوستی و ولایت ما خاندان رسالت است. خداوند در این باره، پس از توحید و نبوت، بندگانش را مورد سؤال قرار می‌‏دهد.

امام صادق(ع) فرمود:

جمعی به خانه امام حسین(ع) وارد شدند. [وقتی فرش‌های خانه‌ی او را دیدند] عرض کردند:

ای پسر رسول خدا! در خانه‌ی تو چیزهایی می‌‏بینیم که بودن آنان را در خانه‌ی شما دوست نداریم.

آن چیزها عبارت بود از: فرش‌های خوب و پشتی‌های کوچک.

امام فرمود:

إنّا نَتَزَوَّجُ النِّساءَ فَتُعْطیهنَّ، فَیَشْترینَ ما شِئْنَ، لَیْسَ لَنا مِنْهُ؛[33]

ما با زنان که ازدواج می‌‏کنیم، مهریه‌ی آنان را می‌‏پردازیم. آنان از مهریه‌ی خود آنچه را بخواهند، خریداری می‌‏کنند [این فرش‌ها و بالش‌ها را آنان تهیه کرده‌اند] مال ما نیست.

یعنی این‌ها را که نشانه‌ی زندگی متوسطی است، همسرانم تهیه کرده‌اند؛ چه اشکالی دارد؟! حکم بن عُتَبْیه می‌‏گوید:

به حضور امام باقر(ع) رفتم. دیدم حضرت در خانه‌ی مجهّز و نیکی است و پیراهن نو پوشیده و روپوش رنگارنگ در برکرده است.

به خانه و لباس شیک امام نگاه می‌‏کردم، که حضرت فرمود: «نظر تو در این مورد چیست؟»

عرض کردم: چه بگویم، با این که شما را چنین می‌‏نگرم؟! در میان ما، جوانی که در بستر همسرش است، چنین لباسی می‌‏پوشد.

امام این آیه را خواند:

مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِه وَالطَّـيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ ...؛

چه کسی زینت‌هایی را که خداوند برای بندگانش آفریده و روزهای پاکیزه را حرام نموده است؟! و افزود:

ای حکم! خداوند این چیزها را که می‌‏بینی، برای بندگانش آفریده است.[34]

امام صادق(ع) فرمود:

کانَ علیُّ بنُ الحُسَیْنِ یَلْبِسُ ثوْبَینِ فی الصَّیْفِ یُشْتَرَیانِ بِخَسمائَۀَ دِرْهمٍ؛[35]

امام سجاد دو لباس در تابستان می‌‏پوشید که آنها را به پانصد درهم خریده بود.

نیز فرمود:

کانَ علیُّ بْنُ الحُسیْن یَلْبَس الجُبَّۀَ الخَزَّ بِخَمْسینَ دیناراَ؛[36]

امام سجاد لبّاده‌ی خَزِّی[37] که پانصد دینار قیمت داشت می‌‏پوشید.

ابوالصلاح می‌‏گوید:

از امام صادق(ع) در مورد زینت کودکان به زیور طلا پرسیدم، فرمود:

کانَ علیُّ بنُ الحُسَینِ یُحَلّی وُلْدَهُ وَ نِساءَهُ بالذَّهَبِ وَ الفِضَّۀِ؛[38]

امام سجّاد(ع) فرزندان و زنانش را به طلا و نقره می‌‏آراست.

داود بن سرحان می‌‏گوید:

از امام صادق(ع) در مورد آراستن کودکان به طلا و نقره پرسیدم، فرمود:

کانَ أبی لَیُحلی وُلدَهُ وَ نساءَهُ بالذَّهبِ وَ الفِضَّۀِ؛[39] پدرم، فرزندان و زنانش را به طلا و نقره می‌‏آراست.

امام باقر(ع) فرمود:

إنّا نَلْبِسُ المُعَصْفَراتِ وَ المُضرَّجاتِ؛[40]

ما لباس زرد رنگ و قرمز رنگ می‌‏پوشیم.

بهره‌‏گیری از انگشتر و عطر

حضور امام کاظم(ع) رفتم و انگشتری که نگین آن فیروزه بود، در انگشتش دیدم.[41]

ربیعۀ می‌‏گوید:

در انگشت امام سجاد(ع) انگشتری دیدم که نگینش عقیق بود. عرض کردم: این نگین از چه نوع است؟ فرمود: «عقیق رومی است».

رسول خدا(ص) فرمود:

تَخَتَّموا بالْیَواقِیت، فإنَّها تُنْفی الفَقْر؛[42]

انگشتری که نگینش از یاقوت است، به انگشت کنید، چرا که موجب زدودن فقر می‌‏گردد. استفاده از عطر، از امور معمول و مورد توجه امامان بود و پولی که برای خرید عطر می‌‏دادند، بیش از پولی بود که برای غذا می‌‏پرداختند.

امام کاظم(ع)فرمود:

لا یَنبَغی لِلرَّجُلِ أنْ یَدَعَ الطّیبَ فِی کُلِّ یَوْمٍ، فَإنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ فَیَومٌ وَ یَوْمٌ لا، وَ إنْ لَمْ یَقْدِرْ فَفِی کُلِّ جُمعۀٍ وَ لایَدُع؛[43]

سزاوار نیست انسان بوی خوش را در هر روز کنار بگذارد [بلکه باید هر روز استفاده کند]. اگر قدرت تحصیل هر روز را نداشت، یک روز در میان، آن را تهیه کند. اگر قدرت تحصیل آن را یک روز در میان نداشت، در هر جمعه استفاده کند و آن را ترک ننماید.

امام صادق(ع) فرمود:

الْعَطْرُ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلینَ؛

استفاه از عطر، از سنت‌های پیامبران مرسل است.

نیز فرمود:

صَلاۀُ مُتَطَیِبٍ أفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ صلاۀً بِغَیْرِ طِیبٍ؛[44]

نمازگزاری که خود را با عطر خوشبو کرده، بهتر از هفتاد نماز بدون بوی خوش است.

امام صادق(ع) فرمود:

کانَ رَسُولُ اللهِ یُنْفِقُ فی الطِّیبِ أکْثَرَ مِمّا یُنْفِقُ فی الطَّعامِ؛

رسول خدا(ص) در راه تحصیل عطر، بیش از تحصیل غذا، انفاق و خرج می‌‏کرد.

امام صادق(ع) فرمود:

بوی خوش عبارت است از: مَشک آهو، عنبر، زعفران و عود.[45]

سفره‌ی رنگین حضرت رضا(ع)

حضرت رضا(ع) وقتی به خراسان آمد، دارای امکانات وسیع شد. ولی هیچ‌گاه سفره‏ رنگین، او را از مستمندان غافل نساخت.

محدّث بزرگ، شیخ کُلینیاز مردی از اهالی بلخ روایت می‌‏کند:

من در سفر خراسان همراه امام رضا(ع) بودم. روزی سفره‌ی غذا طلبید. همه‌ی غلامان از سیاه و سفید را کنار سفره جمع کرد. عرض کردم؛ فدایت شوم! مناسب‌تر بود سفره‌ی این‌ها را جداگانه بیندازید. در پاسخ فرمود:

مَهْ! إنَّ الرِّبَّ تَبارکَ و تَعالی واحِدٌ، وَ الأمَّ واحِدۀٌ، و الأب واحِدٌ، والجزاءَ بالأعمالِ؛[46]

ساکت باش! خدای همه‌ی ما یکی است. مادر ما یکی است. پدر ما یکی است و پاداش هر کسی بستگی به کردار او دارد.

معمّر بن خلّاد روایت می‌‏کند:

هنگامی که حضرت رضا می‌‏خواست غذا بخورد، دستور می‌‏داد سینی بزرگی را می‌‏آوردند و نزدیک سفره می‌‏نهادند. حضرت دست می‌‏برد از هر غذای بهتری که در سفره بود، مقداری بر می‌‏داشت و در سینی می‌‏نهاد، سپس دستور می‌‏داد غذا را برای مستمندان ببرند و این آیات را تلاوت می‌‏فرمود:

فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما اَدْراكَ مَا الْعَقَبَةَ فَكُّ رَقَبَة اَوْ اِطْعامٌ فِی يَوْمٍ ذى مَسْغَبَةٍ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ اَوْ مِسْكينًا ذا مَتْرَبَةٍ؛[47]

ولی او (انسان ناسپاس) از آن گردنه‌ی مهم بالا نرفت و تو نمی‌‏دانی آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده است یا اطعام در روز گرسنگی، یتیمی از خویشاوندان را یا مستمندی به خاک افتاده را.

سپس می‌‏افزود: خدای متعال می‌‏دانست همه قادر بر آزاد کردن بردگان نیستند، از این رو، راه دیگری را به سوی بهشت قرار داد.[48]

از زندگی امام رضا(ع) فهمیده می‌‏شود حضرت در وضع خوب و دارای سفره‌ی رنگین و امکانات بود، ولی هرگز آن را برای خود نمی‌‏خواست و دلبسته به زرق و برق نبود، بلکه در کنار سفره، فقرا نشسته بودند و برای تهی‌دستان غذا می‌‏فرستاد؟ بنابراین، داشتن چنین زندگی با چنین شیوه‌ای، برخلاف زهد اسلامی نیست و بهره‌برداری‏ معتدل از مواهب و نعمت‌های الهی است.

حضرت به قدری حافظ آبرو و شخصیت مستمندان بود که می‌‏فرماید:

مَنْ لَقِیَ فقیراً مُسْلِماً فًسَلَّمَ عَلَیْه خِلافَ سلامِهِ عَلَی الغَنی لَقِیَ اللهَ عزَّوَجلَّ یَوْمَ القیامَۀِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ؛[49]

کسی که با فقیر مسلمانی ملاقات کند و برخلاف سلامی که بر ثروتمند می‌‏کند، سلام کند، در قیامت خدا را در حالی ملاقات می‌‏کند که از او خشمگین است.

نتیجه‌گیری

از مجموع روایاتی که بیان شد، فهمیده می‌‏شود امامان شیعه نه به راه افراط و رفاه‌طلبی رفتند، نه راه تفریط و دوری از مواهب و نعمت‏های الهی، بلکه اصل را بر زندگی متوسط قرار دادند و از نعمت‌های حلال الهی در حد امکان استفاده می‌‏کردند، ولی نه آن که دلبسته باشند و اسیر زرق و برق و تجملات شوند. شیعیان نیز باید در اتخاذ روش زندگی، همین‌گونه باشند. نه در راه تفریط و تزَهّد و صوفی‌گری گام نهند و نه رفاه‌زده شده و اسیر و برده‌ی زیور شوند؛ نه راه بهبود ثروت‌اندوزی را برگزینند و نه راه راهبان مسیحی تارک دنیا را، بلکه در صراط اعتدال قدم بردارند، چرا که خداوند آنان را به عنوان «امت وسط» خوانده است:

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً؛[50]

این چنین شما را امت میانه قرار دادیم.

امتی که از هر نظر در حد اعتدال است؛ نه کندرو و نه تندرو؛ نه در حد افراط و نه تفریط؛ معتدل در همه‌ی ارزش‌ها، از جمله امور مادی، که نه به کلی در جهان ماده فرو می‌‏روند و نه آن‌چنان در جهات معنوی فرو روند که از جهان ماده بی‌خبر شوند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]- غررالحکم، ج 1، ص 20.

[2] غررالحکم، ج 1، ص 20.

[3] غررالحکم، ج 1، ص 20.

[4]- همان، ص 24.

[5]- حدید (57) آیه‏ی 23.

[6]- نهج‌البلاغه، حکمت، 439.

[7]- اصول کافی، ج 2، ص 456.

[8]- کنزالعمال، ح 6059. نظیر این سخن از رسول خدا نقل شده است. ر.ک: بحارالأنوار، ج 77، ص 172.

[9]- غررالحکم، ج 1، ص 76.

[10]- غرر الحکم، ج 1، ص 76.

[11]- مرحوم ملاّ احمد نراقی فرزند ملّا مهدی نراقی، در 1245 هـ . ق. در کاشان رحلت کرد. قبرشان در نجف اشرف است.

[12]- سنجش امور تربیتی، قم، ص 7.

[13]- نهج‌البلاغه، حکمت 70.

[14]- همان، حکمت 31.

[15]- فروع کافی، ج 5، ص 494.

[16]- وسائل الشیعه، ج، 3، ص 558.

[17]- با توجه به این که ساختمان‌های مدینه در آن عصر، بسیار ساده و از خشت و گِل بود.

[18]- میزان‌الحکمه، ج 4، ص 499.

[19]- وسائل الشیعه، ج 3، ص 587.

[20]- اصول کافی، ج 1، ص 140.

[21]- همان، ص 140ـ141.

[22]- مجمع‌البحرین، واژه‌ی «کفاف».

[23]- اعراف (7) آیه‏ی 31.

[24]- وسائل الشیعه، ج 3، ابواب الملابس.

[25]- اعراف (7) آیه‏ی 32.

[26]- همان، ص 347ـ348.

[27]- فروع کافی، ج 6 ، ص 525.

[28]- همان، ص 477.

[29]- وسائل الشیعه، ج 16، ص 444؛ بحارالأنوار، ج 47، ص 22.

[30]- تکاثر(102)، آیه 8

[31]- وسائل الشیعه، ج 16، ص 445

[32]- همان، ص 464.

[33]- فروع کافی، ج 6 ، ص 476.

[34]- همان، ص 446ـ447.

[35]- همان، ص 441.

[36]- فروع کافی، ج 6 ، ص 451.

[37]- لباسی که پارچه‌اش از پشم و... به طور مخلوط بافته شده است.

[38]- همان، ص 475.

[39]- همان، ص 475.

[40]- همان، ص 447.

[41]- همان، ص 472.

[42]- همان، ص 471.

[43]- همان، ص 510.

[44]- همان، ص 511.

[45]- همان، ص 512ـ513. این عطر، از عطریات خوب آن زمان، در مدینه بود.

[46]- انوار البهیه، احوالات حضرت رضا

[47]- خداوند در این آیات، شکر و سپاس نعمت‌ها را به عبور از گردنه تشبیه و گردنه را چنین تفسیر کرد: آزاد کردن برده و غذارسانی به نیازمندان در روز گرسنگی. امام رضا(ع) فرمود؛ مردم غالباً قدرت بر آزاد نمودن برده ندارند. ولی قدرت بر غذا دادن دارند. بنابراین به مستمندان غذا برسانند.

[48]- انوار البهه.

[49]- وسائل الشیعه، ج 8 ، ص 442.

[50]- بقره (2) آیه‌ی 143.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: