نقش امامزادگان در تشیّع ایرانیان
دست توانای تربیت امامان باعث شد اغلب فرزندان و فرزندزادگانشان، فرزندانی شایسته، وارسته، غیور، پیکارگر و پرصلابت شدند. اکنونه به بخشی از آثار تربیتی امامان، که آگاهی و احساس مسئولیت امامزادگان است، توجه کنید.
امامزادگان احساس میکردند مکتب تشیّع باید تبلیغ شود و به همه جا برسد. آنان در این راستا تلاش خستگیناپذیر نمودند. بسیاری از آنان در این مسیر، با ایثار و فداکاری به شهادت رسیدند. یکی از برجستگیهای زندگی توانمند آنان این بود که در تشیّع ایرانیان، نقش به سزایی داشتند.
گرایش مردم ایرانه به تشیّع، علل متعدد دارد.[1] یکی از انگیزهها و علل گرایش ایرانیان به تشیّع، ورود امامزادگان به ایران و تماس آنان با مردم بوده است.
مطابق بعضی مدارک تاریخی، 12673 نفر از امامزادگان و فرزندانشان به ایران آمدند.[2] مراقد بیشماری که از امامزادگان در نقاط مختلف ایران وجود دارد، نشاندهندهی این مطلب است.
علل ورود امامزادگان به ایران
برای مهاجرت امامزادگان و فرزندانشان به ایران، چهار علت را میتوان ذکر کرد:
1. آنان سخت در فشار حکومتهای طاغوتی عصر خود بودند و حقوقشان قطع شده و جانشان در خطر بود و در جستجوی جای امن بودند. آنان دریافتند امنترین نقطه، ایران است و احساس کردند ایرانیان علاقهی ویژهای به امامان و آلعلی(ع) دارند و سرزمینشان پناهگاه امنی برای آنان است. از این رو، به ایران مهاجرت نمودند. ازدواج شهربانو با امام حسین(ع) ربطی به علاقهی مردم ایران به آلعلی(ع) ندارد. اکثر مردم ایران تا عصر امام رضا(ع) و بعد از آن، سنی بودند، مثلاً مردم نیشابور که به استقبال حضرت رضا(ع) آمدند و 20 هزار و به روایتی 24 هزار نفر، حدیث «سلسلۀالذهب» را که امام رضا(ع) بیان کرد نوشتند،[3] همه سنی بودند. بنابراین، ماجرای ازدواج شهربانو (دختر یزدگرد سوم) در عصر خلافت عمر، با امام حسین، ربطی به تشیّع ایرانیان ندارد.
اهالی ری و اصفهان در آن عصر، سنی بودند و بسیاری از آنان ناصبی بودند.
2. آگاهی و شناخت مردم ایران به امامان و شیوهی آنان باعث شد ایشان را به عنوان رهبر و رانما برگزیدند. سلمان، نخستین مسلمان ایرانی، در شناساندن امام علی(ع) و تشیّع به ایرانیان، نقش مهمی داشت.
3. بیشتر فرزندان امامان مبارز بودند و به دنبال نیرو میگشتند تا در برابر حاکمان طاغوتی، پیکار کنند. آنان برای جذب نیرو به سوی ایران حرکت کردند.
4. مهاجرت حضرت رضا(ع) به ایران در سال 200 هجری یکی از علتهای مهم ورود امامزادگان به ایران گردید. آنان برای دیار آن امام، به سوی ایران سرازیر شدند و هنوز سیاست مأمون (هفتمین خلیفهی عبّاسی) با حضرت رضا(ع) در ظاهر خوب بود و حضرت به عنوان ولیعهد معرّفی شده بود.
یکی از کاروانها به سرپرستی برادر حضرت رضا(ع)، «احمد بن موسی» (شاه چراغ) بود که از هفتصد نفر تشکیل میشد.
کاروان دیگر، کاروان حضرت معصومه(س) بود که از چهارصد نفر تشکیل میشد.[4]
تلاش حضرت عبدالعظیم و حضرت حمزه
یکی از امامزادگانی که فرزند بلافصل امام کاظم(ع) است، «حضرت حمزه» است که مرقد شریفش کنار مرقد شریف حضرت عبدالعظیم در شهر ری میباشد. ورود او به شهر ری، نقش زیادی در گرایش مردم به تشیّع داشت.
مردم ری در آن عصر، از اهل تسنن بودند. سنیهای ناصبی نیز در بین آنان بودند. ری در سال 22 (عصر خلافت عمر) فتح شد و حاکمان آنجا از اهل تسنن بودند که از طرف خلیفه نصب شده بودند.[5]
مهاجرت حضرت حمزه به این شهر، سپس ورود حضرت عبدالعظم به آنجا، نقش بسیاری در گرایش مردم به تشیع داشت.
علّامه نجاشی نقل کرده است:
حضرت عبدالعظیم در شهر ری مخفی بود. روزها روزه میگرفت و شبها را با عبادت به سر میآورد و مخفیانه بیرون میآمد و کنار قبر حضرت حمزه میرفت و آن را زیارت میکرد.[6]
حضرت عبدالعظیم فرزند عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن امام حسن مجتبی(ع) است و نسبش با چهار واسطه به امام حسن(ع) میرسد.
حضرت عبدالعظیم از اصحاب و شاگردان امام رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع) بود و در روایات متعددی از آنان نقل کرده، که در کتب حدیث مذکور است. نامههایی بین امام جواد(ع) و امام هادی(ع) با او رد و بدل شد و مورد اعتماد امامان بود.
حضرت عبدالعظیم(ع) کتابهایی تألیف کرد مانند یوم وَلَیلَۀ، خُطَب امیرالمؤمنین و روایات عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی.
حضرت عبدالعظیم در سامره، به محضر امام هادی(ع) میرسید. متوکّل عبّاسی نسبت به او ظنین شد. او به دستور امام هادی(ع)، برای حفظ جان خود، مخفیانه از سامره بیرون آمد و به صورت پیک (پستچی) از راه طبرستان (مازندران) به ری آمد و در آنجا در سرداب خانهی یکی از شیعیان مخفی گردید. کمکم شیعیان از ورود او آگاه شدند و به محضر او آمدند،[7] همین ملاقاتها موجب تحکیم و گسترش تشیع در ری گردید.
شأن و مقام حضرت عبدالعظیم
1. مرحوم صدوق از محمّد بن یحیی عطار نقل میکند:
مردی از اهالی ری به حضور امام هادی(ع) رسید، امام پرسید:کجا بودی؟
عرض کرد: از زیارت مرقد امام حسین(ع) آمدهام.
امام فرمود:
أما إنَّکَ لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظِیمِ عِندَکُم، لَکُنتَ کَمَن زارَ الحُسینَ بنَ عَلِیٍّ؛[8]
اگر قبر عبدالعظیم را که در شهر شما است، زیارت میکردی، ثواب کسی را داشتی که حسین بن علی(ع) را زیارت کرده است.
2. ابوحمّاد رازی میگوید:
در سامره به محضر امام هادی(ع) رفتم. چند مسئله از حلال و حرام پرسیدم، جواب داد. هنگام خداحافظی فرمود:
یا حَمّادُ! إذا أشکَلَ عَلَیکَ شَیءٌ مِن أمرِ دِینِکَ بِناحِیَتِکَ فَسَل عَنهُ عَبدَالعَظیمَ بنَ عَبدِاللهِ الحَسَنِی، و اقرَأهُ مِنِّی السَّلامُ؛[9]
ای حمّاد! هنگامی که مسئلهای از مسائل دین، در محل سکونت شما بر تو مشکل شد، از حضرت عبدالعظیم سؤال کن و سلام مرا به او برسان.
روزی حضرت عبدالعظیم به حضور امام هادی(ع) رفت، وقتی حضرت او را دید فرمود:
مَرحَباً بِکَ یا أبَاالقاسِمِ أنتَ وَلِیُّنا حَقّاً؛
آفرین بر تو، ای ابوالقاسم! به حق ولی و دوست ما هستی.
حضرت عبدالعظیم، اصول عقاید خود را برای امام هادی(ع) بیان کرد، امام فرمود:
یا اَبَاالقاسِمِ هَذا وَاللهِ دِینِی وَ دِینُ الَّذِی ارتَضاهُ لِعِبادِهِ فَاثبِت عَلَیهِ ثَبَّتَکَ اللهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیاۀِ الدُّنیا وَالآخِرَۀِ؛[10]
ای ابوالقاسم! سوگند به خدا! همین است دین من و دینی که خداوند برای بندگانش پسندیده است. بر این دین استوار باش. خداوند تو را به سخن استوار، در دنیا و آخرت ثابت بدارد.
وجود حضرت عبدالعظم در ری، پایهی حوزهی علمیه را پیریزی کرد و پس از چندی علمای بزرگی به وجود آمدند، مانند «شیخ محمد بن یعقوب کُلَینی» صاحب کتاب ارزشمند کافی (اصول و فروع و روضهی کافی که کافی یکی از کتب اربعه است). این عالم بزرگ بیست سال در بغداد سکونت نمود و این کتاب بزرگ را نوشت.
شیخ کلینی (متوفا: 329 ه.ق) اهل کُلَین است. کُلَین از روستاهای ری بود و اکنون نیز به همین نام است و در 38 کیلومتری جنوب غربی شهر ری قرار دارد. قبر شریف پدر او، «شیخ یعقوب» و داییاش، «شیخ علّان» در همین روستا قرار دارد.[11]
او شاگردان برجستهای تربیت کرد که هر کدام منشأ آثار و برکات گستردهای شدند.
احمد بن موسی (شاه چراغ)
یکی از امامزادگانی که مقام بسیار ارجمندی داشت و با جمعی به ایران آمد و وجود پربرکتش موجب تحکیم و گسترش تشیّع در ایران گردید، حضرت احمد بن موسی، شاه چراغ است که مرقد شریفش در شیراز میباشد.
شیخ مفید در ارشاد، دربارهی «احمد بن موسی» میگوید:
او مردی کریم، بزرگوار و پارسا بود، امام کاظم(ع) او را دوست داشت و بر دیگران مقدّم میداشت و مرزعهی خود را که به نام «یسیره» بود، به او بخشید. گفتهاند: احمد بن موسی(ع) در زمان خود، هزار بنده خرید و آزاد کرد،[12]
مادر احمد بن موسی، که «ام احمد» خوانده میشد، از بانوان بسیار ارجمند بود. امام کاظم(ع) علاقهی شدید به او داشت. هنگامی که حضرت توسط هارونالرشید به بغداد خوانده شد، «ودایع» امامت را به او سپرد و فرمود:
هر که نزد تو آمد و در هر وقتی امانت را از تو طلبید، بدان که شهید شدهام و طلبکننده، امام بعد از من است و بر تو و سایر مردم واجب است از او اطاعت کنید.
پس از شهادت امام کاظم(ع)، حضرت رضا(ع) نزد ام احمد آمد و امانت را درخواست کرد. ام احمد عرش کرد: پدرت شهید شد؟
حضرت فرمود:
آری، اکنون از دفن پیکر او فارغ شدهام امانتی را که پدرم هنگام رفتن به بغداد، به تو تسلیم نمود، به من بده. من خلیفه و امام حق بعد از او بر انس و جن هستم.
ام احمد از شدت غم شهادت امام کاظم(ع)، گریبانش را چاک زد و گریست، سپس امانت امامت را به امام رضا(ع) سپرد و با او بیعت کرد.
کمکم خبر شهادت امام کاظم(ع) در مدینه پیچید. مردم مدینه به در خانهی «ام احمد» آمدند و همراه «احمد بن موسی» به مسجد رفتند. از آنجا که «احمد بن موسی» دارای کرامات و مقامات ارجمند بود، مردم تصور میکردند امامِ بعد از امام کاظم(ع) است. از این رو با او به عنوان امام بیعت کردند. او از مردم بیعت گرفت، سپس بالای منبر رفت و خطبهای در نهایت فصاحت و بلاغت خواند و فرمود:
ای مردم! با من بیعت کردید، ولی بدانید من با برادرم، «علی بن موسیالرضا» بیعت کردهام. او امام و جانشین پدرم میباشد. او ولیّ خدا است و بر من شما از جانب خدا و رسولش واجب است در هرچه بهما امر میکند، اطاعت کنیم.
همهی حاضران سخن احمد بن موسی را پذیرفتند و دست جمعی از مسجد بیرون آمده، در حالیس که احمد بن موسی پیشاپیش آنان بود، به خانهی حضرت رضا(ع) رفتند و با حضرت بیعت کردند. امام رضا(ع) برای احمد بن موسی دعا کرد و احمد بن موسی از آن پس همواره در خدمت برادر بود تا آن که حضرت رضا(ع) به سوی خراسان حرکت نمود.
احمد بن موسی در عصر خلافت مأمون عبّاسی، همراه جماعتی از مدینه به قصد زیارت برادرش، حضرت رضا(ع)، از طریق فارس به سوی خراسان حرکت نمود. هنگامی که «قُتلغخان»، استاندار و نمایندهی مأمون در شیراز از ورود او آگاه شد، با توجه به این که سیاست مأمون نسبت به امام رضا(ع) و امامزادگان تغییر کرده بود، سپاهی به سوی او فرستاد. در هشت فرسخی شیراز، در محلی به نام «خان زینان» بین حضرت احمد و سپاه قُتلغخان، جنگ واقع شد. در این میان یکی از یاران قُتلغخان فریاد زد: اگر قصد دیدار حضرت رضا(ع) را دارید، او از دنیا رفت.وقتی یاران احمد بن موسی چنین شنیدند، از اطراف او پراکنده شدند و تنها برادرانش و چند نفر از حویشانش، همراه حضرت ماندند. احمد بن موسی با همراهان بهسوی شیراز روانه شد. دشمنان آنان را تعقیب کرده، در شیراز در همانجا که اکنون مرقد شریف احمد بن موسی است، او و عدهای از همراهانش را به شهادت رساندند.[13]
به این ترتیب، این امامزادهی وارسته و بزرگ، مردم را به پذیرفتن امامت برادرش حضرت رضا(ع) فرا خواند و خود و همراهانش در راه دیدار برادر، به شهادت رسیدند. خون جوشان او و همراهان، بذرهای تشیّع و محبّت اهل بیت(ع) را در دلهای ایرانیان رویاند.
امامزاده علی بن جعفر
یکی از امامزادگان بزرگ و وارسته «علی بن جعفر»، عموی حضرت رضا(ع) و احمد بن موسی است که از افراد برجسته، زاهد، غیور و ارجمند بود که همچون «احمد بن موسی» با این که زمینهی امامت برای او فراهم بود، امام جواد(ع) را به عنوان امام حق معرّفی کرد. او برای جمعی در مسجد مدینه تدریس میکرد.
محمد بن حسن بن عمّار میگوید:
من دو سال بود در درس او شرکت می کردم و روایات امام کاظم(ع) را از او شنیده و مینوشتم. روزی در مسجد در خدمتش بودم، ناگاه امام جواد(ع) که در آن هنگام کودک بود، وارد مسجد شد. علی بن جعفر تا او را دید، برخاست و از او استقبال گرمی کرد و بدون کفش و عبا نزد حضرت رفت و دستش را بوسید و احترام شایانی نمود.
در این هنگام، امام جواد(ع) فرمود «عمو! بنشین.»
عرض کرد: چگونه بنشینم، در حالی که تو ایستادهای؟!
حاضران به او گفتند: شما عموی پدر حضرت جواد(ع) هستید، ولی دیدیم در برابر او تواضع کردی و دستش را بوسیدی!
علی بن جعفر دست به ریش سفید خود زد و گفت:
وقتی خداوند متعال این ریش سفید را شایستهی امامت ندانست، ولی این کودک را شایسته دانست و مقام امامت را به او داد، آیا من برتری او را انکار نمایم؟ پناه میبرم به خدا از گفتار نادرست شما! من غلام این کودک هستم.[14]
پینوشتها:
[1]- ر.ک: ایرانیان مسلمان در صدر اسلام و سیر تشیّع در ایران، محمد مهدی محمدی اشتهاردی، ص 173-282.
[2]- جامعالانساب: ص 17.
[3]- اعیانالشیعه: ج 4، ص 581.
[4]- جامعالانساب: ص 17؛ ریاضالانساب: ج 2، ص 146.
[5]- کامل ابن اثیر: ج 2، ص 24.
[6]- منتهیالآمال: ج 2، ص 157.
[7]- سفینۀالبحار: ج 2، ص 120-121
[8]- ثوابالاعمال: ص 222.
[9]- سفینۀالبحار: ج 2، ص 121.
[10]- اکمالالدین؛ بحارالانوار: ج 3، ص 268.
[11]- سفینۀالبحار: ج 2، ص 494.
[12]- ارشاد مفید: ج 2، ص 237.
[13]- بحارالانوار: ج 48، ص 307-308.
[14]- اصول کافی: ج 1، ص 322. مرقد شریف علی بن جعفر در یکی از این سه جا واقع شده: قم، یا بیرون شهر سمنان و یا در قریهی عُرَیض (یک فرسخی مدینه).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی