ما امّت اسلامی که ایمان مسلّم به مصلحی معصوم و منزّه از هرگونه خطا یعنی رسولالله اعظم حضرت محمّد مصطفی(ص) آورده و برنامهای متقن و محکم به نام قرآن کریم از جانب خداوند حکیم اتّخاذ نمودهایم، طبعاً نباید تحیّری از حیث تشخیص راه و روش داشته باشیم و خدا را هم شکر که نداریم.
لذا آنچه که به حکم عقل و شرع مقدّس بر ما واجب است اینکه خود را ملزم و موظف به این بشناسیم که با جدّ و اهتمام شدید به پناه قرآن رفته و از فرامین سعادت آفرین آن منشور آسمانی تبعیّت نماییم تا از چنگال اهریمن فساد، تخلّص یافته و برای همیشه از هرگونه انحراف و ضلالت در امان باشیم. همچنان که پیشوای عظیمالشأن ما رسول مکرّم خدا(ص) نیز در این باره فرموده است:
(فَإذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلُ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ إلَی النَّار)[1]
هنگامی که فتنهها [حوادث پیچیدهی زندگی] مانند پارههای شب ظلمانی بر شما مشتبه گردید [حق از باطل شناخته نشد] به پناه قرآن بروید، چه آنکه قرآن شافعی است که شفاعتش مقبول است و خبرگزاری است که خبرهایش راست و درست است. هر که قرآن را پیش روی خود قرار دهد به بهشتش میکشاند و هر که آن را پشت سرش بیفکند بهسوی آتشش میراند...
ریشهی درد انسان از نگاه قرآن
اکنون، آنچه که شایان تأمّل و دقّت است، این است که این کتاب حکیم آسمانی که بهحکم خدا و رسولش، ملجأ و پناهگاه ما در عصر فساد و دَور التباس فتن[2] معرّفی شده است، در مقام توجّه دادن پیروان خود به رمز صلاح و ارائهی راه نجات از چنگال اهریمن فساد، انگشت روی علّةالعلل و منشأ اساسی انحراف عمیق بشر نهاده و ریشهی اصلی انحراف و ضلالت انسان را «موضوع نسیان روز» حساب و فراموش نمودن روز جزا و نادیده گرفتن آن تشخیص داده و با بیانی مؤکّد و روشن میفرماید:
(... إنَّ الَّذينَ يَضلُّونَ عَن سَبِيلِ الله لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ)؛[3]
... حقیقت آنکه، کسانی که از راه خدا بیرون رفته و گمراه میشوند برای آنان عذابی است سخت، بدان سبب که روز حساب را فراموش کردهاند.
در آیهی شریفه چنان که پیداست، فراموشی روز حساب و پروا نداشن از آن، ریشه و منشأ اصلی هرگونه ضلالت و گمراهی و انحراف از راه خدا نشان داده شده است و حقیقت امر نیز از نظر اعتبارات عقلی و آثار روحی همین است، زیرا پر روشن است که تبعیّت از دین و پذیرفتن احکام و تکالیف الهی طبعاً مستلزم محدودیتهایی در بسیاری از شئون حیاتی انسان بوده و قهراً محرومیّتهایی را از نظر برخورداری از لذایذ نامشروع زندگی به دنبال خواهد داشت و لذا اگر پیروی از دین و خودداری از شهوات افراطی نفس و سرکوبی دیو هَوَس در جهان دیگر دارای اثر نباشد و محرومیّتهای این جهانی در آن جهان به حساب و سنجش گذارده نشود و با رعایت کمال عدالت و احسان جبران نگردد؛ طبیعی است که آدمی هرگز رضا به ناکامی از زندگی موجود نداده و ابداً حاضر به کفّ نفس از تلذّذات و خوشگذرانیهای دنیوی نخواهد شد و از هیچ جنایت و عصیانی تنها به عذر اینکه زشت و قبیح است و یا به خاطر اینکه مورد نهی خدای حکیم است خودداری نخواهد نمود. هر چه زبان علم گویاتر میشود و چراغ دانش فروزانتر میگردد، بهتر و عالیتر میتواند حقایق ریشهدار اسلام را بیان نماید و پرده از روی اسرار معارف و احکام آسمانی قرآن بردارد.
آری بر خلاف انتظار مادّهپرستان مغرور، تا آنجا که نورافکن علم توانسته است اشعهی خود را بفرستد و با پژوهشها و کاوشهای پیگیر و دامنهدار علمی به کشف دقائق و اسرار بپردازد، دیده است یالَلْعَجَب، بیانات روشنگر دینی، قرنها پیش از او جلوتر رفته و پاسداران دین در پرتو آفتاب وحی با حقایق برتری آشنا بودهاند و پیروان خود را بیرنج کاوشگریهای صَعبالمَنال و در عین حال مُمکن الخَطای علمی و فلسفی! به چشمهسارهای صاف خالی از کدورت معارف و شناخت مبدأ و معاد و اقسام محتویات عالم هستی، آنچنان که هست رسانیدهاند!
راهی را که دانشمندان بشری، طیّ قرنهای متمادی با پای چوبین استدلالات فلسفی و یا تجربه و آزمایشهای علمی میپیمایند و سرانجام از نظر احتمال اشتباه و خطا که در محصولات فکری و تجربی خود میدهند از اظهار نظر قطعی خودداری نموده و آراء و نتایج افکار خود را به صورت «فرضیّه» و «تئوری» مطرح میکنند. یعنی، نظریات علمی خود را در مسیر تکامل افکار آیندگان دیده و طبعاً از دادن یک نظر صددرصد قطعی غیرقابل تخطئه پرهیز مینمایند. آری این راه را باور داران وحی و نبوّت و تسلیم شوندگان در برابر قرآن و عترت تنها با یک اسلام و تصدیق و پذیرش، بدون هرگونه رنج و تعب پیمودهاند و عقیدهی خود را نیز با اطمینانی تمام و قاطعیتی صددرصد دارای اِحکام و اِتقان[4] اظهار نمودهاند و مینمایند و ابداً ترس تزلزل و انهدام از ناحیهی افکار متکامل آیندگان نسبت به اساس عقیده و ایمان خویش دربارهی حقایق عالم به خود راه نمیدهند و با کمال قوّت ایمان و یقین میگویند:
(... إنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لا یَأتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ)[5]؛
... حقیقت اینکه آن [قرآن] کتاب قاهری است که باطل نه پیش رو و نه از پشت سر، راه بدو نمییابد [واقعیّت گذشته و آیندهی جهان، همان است که قرآن نظر داده است و میدهد] چه آنکه آن، فرود آمدهی از جانب حکیمی ستوده است.
قرآن تنها میزان صحیح در بیان حقایق
بنابراین اگر نظریهای از نظریّات علمی دانشمندان بشری، با حقیقتی از حقایق قرآنی و عقیدهای از عقاید مسلّمه دینی موافق درآمده، در این صورت وظیفهی علم و صاحبنظران علمی است که بس شوق و شعف از خود نشان داده و احساس عظمت و رفعت از این فتح علمی و کشف حقیقی در خود بنمایند و سر به آسمان عزّ و افتخار و شرف بسایند و جدّاً به روشنی فکر و سلامت نیروی عقل خود ببالند که راه صحیح درک حقیقت را به درستی و سلامت پیمودهاند، از ضلالت و کجرویهای فکری در امان مانده و سالماً به مقصد رسیدهاند و به گوشهای از حقایق عالیهی قرآن که نشاندهندهی واقعیّات اصیل جهان است پی بردهاند. نه اینکه این نظریّهی علمی مثلاً مایهی افتخار قرآن و پیروان قرآن باشد که آنها به جای دیگران، طبل شادی بکوبند و اظهار شعف بنمایند که البشاره، البشاره: قرآن ما یا گفتار امامان ما آن چنان اصیل است که مورد تصدیق فلان دانشمند یهودی یا مسیحی یا فلان روانکاو طبیعی مَسلک دهری مشرب واقع شده و گفتار خدا و سفیران خدا با نظریّهی علمی آن پیشتازان میدان علم و صنعت موافق درآمده است!
درست مانند اینکه یک آدم جاهل و بیسوادی برحسب اتّفاق دربارهی یک مطلب غامض علمی سخنی مطابق با حق و صواب بگوید و آن سخن با نظر دانشمندی عظیم و حکیمی جلیل و متین موافق درآید. آنگاه اتباع و پیروان آن عالم جلیل، غریو شادی سر داده و جشن بگیرند که هله،ای یاران به عظمت و جلالت مقام علمی مقتدا و پیشوای عظیمالشأن ما پی ببرید، آن چنان نظرش صائب و علمش محیط است که با گفتار آن مرد جاهل عامی مطابق درآمده است! آیا انصافاً این عمل، تجلیل از شخصیت آن عالم و حکیم محسوب میگردد؟ یا به عکس، تحقیر مقام او و توهین به شأن رفیع وی تلقّی میشود؟
آری بشر جایزالخطا که هزاران اشتباه و غلط در سیر فکری او محتمل است، اگر اتفاقاً راه تفکر خود را به سلامت پیموده و سرانجام با منطق قرآن که وحی خدا و مصون از هرگونه خطاست موافق درآمد، طبیعی است که او باید به خود ببالد و از این توافق فکری با کتاب حق مشعوف گردد و صدها آفرین به نیروی درک و تعقلّش بگوید؛ نه اینکه حاملان وحی خدا و اتباع امامان معصوم(ع) از خطا به این تطابق نظر بنازند و آن را ملاک اصالت مذهب خود بدانند!
چه آنکه رمز اصالت منطق قرآن در خود قرآن است که فرود آمده از مبداً لمیزل و لایزال هستی است. مبدأیی که نظامبخش به کائنات و آفریدگار نوامیس طبیعی است. لذا قرآن، تنها نسخهی اصل و میزان صحیح در بیان حقایق وجود است و سایر افکار و آراء علمی و فلسفی از هر قبیل که باشد باید عرضهی به قرآن گردد تا ملاک صحّت و بطلانشان روشن شود و در صورت مباینت یک یا چند نظریهی علمی مثلاً با نصوص قرآن (به فرض وقوع) بدیهی است که باید حکم به بطلان آن نظریّات داده شود که یا دانشمندان در سیر علمی خود دچار اشتباه شدهاند و به خطا رفتهاند و یا آنکه هنوز نیروی درک آن حقیقت در فکر بشر کنونی پیدا نشده و ممکن است در آینده و تدریجاً در مسیر تکامل فکری پیش رفته و قادر بر درک آن بشوند و یا الی الابد توانایی درک آن را در خود نیابند.
تطبیق حقایق قرآن با یافتههای علمی بشر بر حسب ضرورت
بنابراین اگر گاهی دیده میشود که بعضی از گویندگان بزرگ و یا نویسندگان و دانشمندان دینی برای اثبات اصالت و حقّیّت، اصلی از اصول و یا حکمی از احکام شرع مقدس اسلام به آراء و نظریّات علمی دانشمندان بشری استناد مینمایند این نه از آن جهت است که آنها مرعوب علم و دانش بشری واقع شدهاند و میخواهند «وحی» را با سیر فکری دانشمندان منطبق سازند و از آنها صحّه بگیرند، خیر چنین نیست. بلکه آن بزرگان میبینند در میان مردمی واقع شدهاند که تودهی آنان مرعوب تکامل علمی و پیشرفت صنعتی دنیای مادّی گردیدهاند و به کلی از درک معنای وحی و نبوّت و امامت عاجز و از شناخت موقعیّت فوق طبیعی قرآن ناآگاه و بیبهرهاند؛ تا آنجا که صلاحیّت و اهلیّت بیان حقایق عالم وجود را منحصر در افکار دانشمندان علوم طبیعی دانسته و اکتشاف علمی آنان را میزان صحیح در صاحبنظران در فنون و رشتههای علوم مادّی میروند و از آنها نظر میطلبند و در صورت عدم توافق در قبول آن عقیده و حکم ابراز تردید میکنند و یا با قاطعیتی تمام، آن را باطل و بیاساس اعلام مینمایند، اگرچه گویندهی آن سخن و صاحب آن عقیده و حکم (العیاذبالله) پیغمبران و امامان(ع) یعنی نمایندگان خاصّ حضرت حق باشند. «نَستَجیرُ بِاللهِ مِن الجَهالَةِ والعَمَى».
جای آن است که خون موج زند در دلِ لعل
زیـن تَغابـن کـه خَزَف میشکند بـازارش
این است که بعضی نویسندگان و گویندگان از دانشمندان دینی که با این گروه مردم خود باخته و جاهل مواجه میشوند از باب ضرورت و ناچاری از طریق جدال حَسَن به حکم آیهی «و جادِلهُم بالّتی هِی اَحسَن»[6] وارد شده و احکام و عقاید حقّهی اسلامی را با آراء و تحقیقات علمی دانشمندان که مورد تصدیق تودهی مردم روز است تطبیق و تفسیر مینمایند تا شاید از این راه بتوانند افکار مرعوب و به اصطلاح «غربزدهی» نسل جدید را به خضوع در پیشگاه وحی و نبوّت و امامت وا دارند. هرچند این کار برخلاف میل باطنی و ایمان قلبی خود آن بزرگان میباشد، ولی چه میشود کرد؟ این هم یک نوع ابتلا و گرفتاری عصری است که فعلاً پیش آمده و حقیقت وارونه گشته است، اصل، انقلاب به فرع، پیدا کرده و فرع مبدّل به اصل شده است! و چارهای هم جز مماشات و مدارا با مردم این چنینی در این شرایط کنونی به نظر نمیرسد.
چون که با کودک سر و کارت فتاد راه و رسم کـودکـی بـایـد نـهـاد
آری ما هم معتقدیم از نظر دفع استبعاد و تقریب به اذهان نسل جوان و یا ایجاد حال طمأئینه و آرامش در قلوب اهل ایمان، نیکو است که عطف توجهی به بررسیها و کاوشگریهای علمی ارباب دانش بشود و از تحقیقات علمی و تجربی آنان که در حدّ خود دارای ارزش و احترام بسیار بوده و شایان تقدیر و تکریم میباشند در راه تفهیم و آشنا نمودن مردم، با اصالت و حکمت قرآن و گفتار امامان(ع) استمداد و استعانتی حاصل گردد. تا مسألهی اعجاز قرآن و فوقالطّبیعه بودن موضوع وحی و نبوّت و امامت در افکار مردم نوخاستهای که خود را در جنب مظاهر علم و صنعت روز باختهاند، مسلّم گشته و از سورت[7] انکار و یا شکّ و استبعادشان کاسته شود.
تطبیق قرآن با علوم روز توأم با حزم و احتیاط
البته این کار از آن نظر که بیان شد کاری است بسیار ارزنده و نیکو و ترغیبات مؤکّدی که در لسان آیات و روایات دربارهی تحصیل علم و تفکّر در عالم کون و فحص در زمین و آسمان رسیده است شاهد گویای مطلب است. امّا مشروط به اینکه این عمل توأم با حزم و احتیاط و رعایت اطراف و جوانب کار انجام پذیرد و به اصطلاح از دست به عصا راه رفتن غفلت نشود.
یعنی، هرگز این غرور، دامنگیر کسی نگردد که افکار و نظریّات علمی دانشمندان بشری را حقّ محض و صددرصد مُصیب به واقع پندارد تا حدّی که آنها را با قاطعیّتی تمام مفسّر واقعی قرآن خدا دانسته و احکام و معارف حقّهی آن کتاب عزیز الهی را با نتایج فکری و تجربی جایزالخطای آنان توجیه نماید. چه آنکه افکار دانشمندان بشری به حکم طبیعت مشمول قانون «تکامل» است و مآلاً در معرض انهدام ارکان و تغیّر و تبدّل قهری قرار خواهد گرفت.
اما حقایق قرآن (به استثنای یک سلسله مقرّرات مربوط به اوضاع اجتماعی و اقتصادی و نظامی و نظایر آن که طبعاً برحسب تحوّل زندگی عصری قابل تغییر میباشد و اختیار تنظیم و تطبیق آن با احکام ثابتهی در شرع مقدّس به دست حاکم شرعی و ولیّ امر مسلمین داده است) حقایقی است ثابت و عاری از هرگونه خطا و منزّه از هر نوع اشتباه و لذا تقریر و توجیه احکام و معارف قرآن با معیار و میزان آراء علمی دانشمندان، یکی از خطرات بزرگش همین است که اگر زمانی بر اساس ناموس طبیعی تکامل افکار، آن آراء علمی دگرگون شود و ناصحیح از آب درآید، طبعاً ناصحیح بودن احکام و معارف قرآن را (العیاذبالله) در نظر بسیاری از مردم عاری از ثبات نظر، مسلّم خواهد نمود و از این راه لطمهای شدید و صدمهای عظیم بر عقیده و ایمان مردم ناپختهی در ایمان وارد خواهد ساخت.
به همین جهت ما در عین حالی که خود را برای بهتر فهمیدن آیات معارف قرآن که مربوط به حقایق ریشهدار عالم کون است، طبق دستور خود قرآن کریم موظّف به تفکّر و تحقیق علمی و استفادهی از تتبّعات و بررسیهای دانشمندان بزرگ بشری میدانیم؛ معَالوصف از نظر ایمان و اعتقاد به حقّیّت قرآن و اِتقان و اِحکام بیاناتش هیچگونه نیازی به نتایج فکری و آراء علمی دانشمندان در خود نمیبینیم و اصالتی در این مرحله (مرحلهی عقیده و ایمان به صدق و حقّیّت قرآن) برای سیر فکری و محصولات تجربی آنان قائل نمیباشیم و ردّ و قبول آنها را به چیزی نمیگیریم. چه آنکه ما قرآن را وحی و گفتار خدای منزّه از هرگونه خطا میدانیم و آراء علمی را محصول فکر ممکنالاشتباه و تراوشی مغزی بشر جایزالخطا میشناسیم. ما قرآن را آسمانی و علم بشر را زمینی میدانیم. به همین جهت تا آنجا که نظریّات علمی دانشمندان با اصول معارف و احکام مُتقنهی قرآن موافق درآمد، تسلیم آن گشته و از صاحبنظران تقدیر و تکریم مینماییم، ولی همین که نظریهای با نصوص قرآن، مباینت نشان داد، آن را با قاطعیتی تمام از حَیّز اعتبار انداخته و از ارزش علمی و واقع نگری، ساقطش میشناسیم، هر چند آن نظریه از متفکّرترین مغزهای دانشمندان جهان تراوش کرده و مقبول تمام صاحبنظران عالم باشد. چه آنکه مُباین با «حق» جز «باطل» چیز دیگری نخواهد بود.
(...فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إلّا الضَّلالُ...)[8]
بعد حق، جز ضلال و گمراهی چه خواهد بود...؟
البتّه ما میدانیم و اعتقاد به این داریم که لطائف و دقائق مربوط به حقائق کائنات از آفاق و انفسی در لابهلای آیات قرآن که کلام حکیم عَلَی الاطلاق است به طور لایتناهی موجود است، چنان که رسول خدا(ص) فرمودهاند:
(... وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ ... لا تُحْصی عَجائِبُهُ وَ لاتُبْلی غَرائِبُهُ)؛[9]
... قرآن ظاهری دارد و باطنی دارد... عجائب آن به شماره و احصاء در نمیآید و غرائب آن کهنگی بر نمیدارد.
هر دم از این باغ بری میرسد تازهتر از تازهتری میرسد
پینوشتها:
[1] - کافی، ج ۲، ص ۵۹۹.
[2] - دور التباس فِتَن: زمان آلوده شدن به فتنهها.
[3] - سورهی ص، آیهی ۲۶.
[4] - اِحکام و اِتقان: اطمینان و یقین.
[5] - سورهی فصّلت، آیات 41 و 42.
[6] - سورهی نحل، آیهی ۱۲۵؛ یعنی با آنان به روشی که بهتر است مجادله کن.
[7] - سَورت: شدّت.
[8] - سورهی یونس، آیهی ۳۲۔
[9] - المحجة البیضاء، ج ۲، ص ۲۱۲.
سیّدمحمّد ضیاءآبادی