غرض آنکه قرآن کریم در عین حال که «معجزهی خالده» و «آیت خاتمیّت» پیغمبر اکرم(ص) است و باید تا روز قیامت قدرت اعجازش از جهات گوناگون و از جمله از نظر احاطه به دقائق علوم و رموز دانشهای بشری کاملاً محفوظ بماند و در هر زمان طالبان حق و متحریّان حقیقت را از زلال منابع سرشارش سیراب گرداند و از این راه آنان را به راه خدا بیفکند؛ چنان که بحمدالله تاکنون چنین بوده است و میباشد و بعد از این نیز به خواست خدا چنین خواهد بود.
(... لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَۀٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَۀٍ...)[20]
ولی با وجود تمام اینها، چون اکثریت مردم متوجّه به دقائق امور و اسرار خفیّهی عالم نمیباشند و سر و کار با رموز علمی ندارند و از طرفی هم قرآن، نظر به هدایت افکار عموم بشر دارد و میخواهد تمام طبقات انسانها را از عالم و جاهل با خدای علیم و حکیم و قدیر آشنا گرداند و آثار وجود و وحدت و علم و قدرت و حکمت او را که شب و روز در معرض دید و شهودشان میباشد به آنها بنمایاند و هرگونه عامل استبعاد و انکار را از صفحهی قلب آنان برطرف سازد، لذا مقتضی است که به هنگام خطاب و القاء سخن به تودهی مردم استشهاد به موضوعاتی بشود که محسوس همگان بوده و در خور درک عموم آدمیان باشد، از قبیل کوه و دریا و گیاهان و انواع بهتانگیز جانوران و مخصوصاً دو مشعل تابان آسمان (ماه و خورشید) که عموماً در معرض درک و شناسایی افراد بشر میباشند و استدلال به آنها در سطح افکار عمومی موافق با قانون «حکمت» است و مطابق با میزان «بلاغت».
سبک قرآن، سبک تألیف و نویسندگی نیست که فصل فصل و مُبوَّب باشد و هر فصلی از هر باب آن مخصوص به یک رشته مطالب مربوط به یکدیگر و متّصل به هم باشد، بلکه سبک قرآن، سبک سخن گفتن است و تخاطب.
قرآن هیچ شباهتی با سایر کتب ندارد
پاسخ به یک سؤال:
البتّه گاهی سخن از مطالبی به میان میآید که هضم آن سنخ از مطالب برای افکار مردم عادی که انس با جریانات تکرّرپذیر زندگی معمولی دارند، تا حدّی دشوار و سنگین به نظر میرسد و لذا قهراً دچار نوعی حالت استبعاد شبیه به انکار میگردند اما با اندکی تأمّل و دقّت در مشابهات آن امور از شدّت و سَورت استبعادشان کاسته میشود و در عِداد مطالب سهلالقبول و شبه عادی قرار میگیرد. حال از جمله همین سخن که گفته شده هر حرفی از حروف قرآن دارای معانی باطنه و رموز خفیّهای است که از سطح درک بشر عادی به مراتب بالاتر است و احاطهی بر آن در انحصار مطهّرین به تطهیر خداوند منّان قرار گرفته است تا آنجا که امام امیرالمؤمنین علی(ع) از اول شب تا به صبح از تفسیر پنج کلمهی: «الحمد» تجاوز نکرده و موجب اعجاب و حیرت ابن عباس میگردد.
آری آنان که به همه چیز از دریچهی ادراکات عادی خود مینگرند به این سخن که میرسند، میگویند: آیا حرف «الف» و «لام» «حاء» و «میم» و «دال» مگر چه ظرفیتی در درون خود دارند که میشود آن همه دربارهی محتویات آنها سخن گفت و معانی عالیه از باطن آنها بیرون کشید؟! خیر، این سخن، باور کردنش بسیار دشوار و ثقیلالهضم است و اساساً قرآن نیز مانند دیگر الفاظ و کلمات عادی مبتنی بر موازین محاورات عرفیّه و نسبت به همه کس، مُفْْهِم[21] معانی ظاهری است و هرگز مشتمل بر لُغز و مُعمّی که دور از راه و رسم حکیمان است نمیباشد. در جواب اینان باید گفت: آری این موضوع استیحاش از حقایق، از دیدگاه ظاهر بینان منحصر به قرآن نیست؛ بلکه این دسته از سطحی نگران در تمام مظاهر علم و قدرت حق گرفتار چنین استبعاد فکری میباشند.
مثلاً این بدن انسان نیز از نظر تودهی مردم ظاهربین غیر مجهّز به جهازات علمی، بسیار ساده است و مختصر که نه تنها از تصوّر تفصیلاتِ بدن عاجزند بلکه از شنیدن آن نیز احساس ناراحتی کرده و وحشتزده میگردند.
لذا از دریچهی چشم دانشمندان مجهّز، بسیار پیچیده است و مفصّل که هر عضوی از اعضای آن ممکن است در علوم گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گیرد و کتابها دربارهی هر جزئی از اجزای آن عضو نوشته شود.
مثلاً میگویند: در بدن ما یکصد هزار کیلومتر رگهای موئین وجود دارد، یعنی رگهایی که به قدری ظریف و باریکند که بعضی از آنها جز با میکروسکوپ و ذرهبینهای فوقالعاده قوی دیده نمیشود و اگر ده تا از آنها را در کنار هم بگذاریم به قطر یک مو نمیرسد و با این وصف در تمام این رگها خون جریان دارد و هم میگویند در همین خونی که در رگهای بدن ما در جریان است سی هزار و پنجاه میلیارد موجود زنده و جاندار (گلبول قرمز و سفید) مشغول کار و حافظ انتظامات بدن میباشند و با نظمی دقیق به ده میلیون میلیارد سلّول، غذا میرسانند و میگویند ریهها که اعضای اصلی دستگاه تنفّس محسوب میشوند دارای حفرههای بسیار کوچکی به نام خانههای ذرّهبینی میباشند که تعداد آنها بالغ بر 750 میلیون میگردد.[22]
همچنین طبقات چشم و دستگاه گوارش و اعصاب و مغز و دیگر سازمانهای بدن که هر کدام مشتمل بر هزاران پیچیدگی و انشعابات محیّرالعقول علمی است که رشتههای متعدّد و گوناگون تخصّصی در علوم طبیعی به وجود آورده است.
حال آیا این همه تفاصیل دستگاههای عجیب بدن برای مردم ظاهربین عاری از جهازات علمی و فنّی قابل باور و سهلالتناول است؟ مسلّماً خیر. بلکه بسیار هم مشکل است و ظاهراً به عذر ندانستن و پی نبردن دور ار منطق عقل و مقتضای وجدان انسانهای فهمیده و با وجدان است.
نور خورشید به نگاه سطحی که نگاه کنید یک رنگ سفیدی بیش نیست، امّا وقتی تجزیه شد در نظر دانشمندان فنّ، هفت رنگ است (قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی، بنفش) و همین نور به زمین مناسب که تابید، انواع میوههای رنگارنگ و اقسام جواهرات قیمتی را میپروراند و میگویند دستگاههای گیرنده و فرستندهی رادیویی از اشعّهی ماوراء قرمز خورشید استفاده میکنند و بسیاری از میکروبهای مضرّ به حال انسان را اشعّهی ماوراء بنفش خورشید از بین میبرد.[23]
آری اینها یک سلسله حقایق مسلّمهای است که از نظر دانشمندان فنّ خود دارای واقعیّت ثابت شدهی از روی موازین علمی و ابزار فنّی میباشد، اگرچه از دریچهی فکر بیدانشانِ بیخبر از جهازات فنّی، یک مشت سخنان واهی دور از منطق و خالی از حقیقت و معنی محسوب میگردد.
حال این قرآن، کتاب وحی خدا نیز از نظر مردم سطحی نادان، یک کتاب چند صد ورقی است که مشتمل بر الفاظ و حروف و نقوشی است مانند سایر کتابهای آدمیان، ترکیب شدهی از الف و میم و راء، کاف و ها و یا و عین و صاد که ظاهراً حروفی هستند ساده و بیمعنی یا حداکثر مفهم معنایی بسیار سطحی، خالی از حقایق علیا، ولی همین کتاب اگر برود زیر نظر وحیشناسان و سخندانان الهی، آنان که خدا درباره شان فرموده است:
(وَ لَوْ رَدُّوهُ إلَى الرَّسُولِ وَ إلى اُولى الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ...)؛[24]
... و اگر واگذارند [فهم] آن را به رسول و صاحبان امر از خودشان، هر آینه علم به آن خواهند داشت آن کسانی که استنباط آن مینمایند از آنان...
تا با وسایل مخصوص معنوی که خدا در اختیارشان نهاده است به تجزیه و تحلیل اجزای آن بپردازند. آنگاه خواهیم دید که خیر، نه این قرآن مانند سایر کتب و نه حروفش مانند سایر حروف است، بلکه این:
(کتابٌ اُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُضِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ)[25]
... کتابی است که آیاتش [در عالم اِحکام و اِتقان الهی] پیریزی محکم شده است و سپس به طور تفصیل و تمییز از نزد خدای محکم کارِ آگاه فرود آمده است.
قرآن و هفتاد بطن آن
آری آنان یعنی صاحب نظران آسمانی میتوانند یک جمله و یک حرف از آن کتاب را بگیرند و مانند یک شعاع نور تجزیهاش بنمایند و بسیاری از قوانین حیات سراسر سعادت بشر را از همان یک کلمه و یک شعاع آفتاب وحی بیرون کشیده و تحویل عالم انسان بدهند، چنان که امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
لَوْ شِئْتُ لِاَوْقَرْتُ سَبْعينَ بَعيراً مِنْ تَفْسِيرِ فاتِحَةِ الْكِتابِ)؛[26]
اگر بخواهم از تفسیر سورهی فاتحةالکتاب [که هفت آیهی کوتاه بیش نیست] هفتاد شتر را سنگین بار میسازم [محتملاً تعبیر به هفتاد نیز از باب بیان کثرت است نه خصوص عدد معیّن]
و همچنین امام باقر(ع) ضمن یک بیان جامع مفصّل در تفسیر کلمهی «الصّمد» میفرماید:
(لَوْ وَجَدتُ لِعِلْمیَ الَّذِی آتانِی اللهُ عَزَّوجَل حَمَلَۀً لَنَشَرْتُ التَّوحِیدَ وَ الِاسْلامَ وَ الایمانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرایِعَ مِنَ الصَّمَدِ...)؛
من اگر دلهای مستعدّ و قابلی مییافتم که توانایی پذیرش علمی را که خدا به من داده است میداشتند، هر آینه توحید و اسلام و ایمان و تمام شرایع و احکام را از یک کلمهی «الصّمد» بیرون کشیده و در جهان پخش مینمودم.
نه مگر رسول خدا(ص) فرموده است:
(... وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ عِلْمٌ، ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ، لهُ تَخُومٌ و علَی تُخُومِه تُخُوم لا تحْصَی عجائِبُهُ وَ لا تبْلَی غرائِبُهُ...)؛[27]
و برای آن [قرآن] ظاهری و باطنی است. پس ظاهر آن حکم و باطنش علم است. ظاهرش زیبا و دلربا و باطنش عمیق و ریشهدار است. برای آن حدودی و بر حدودش حدودی است. نه عجائب آن به شماره در میآید و نه غرائبش کهنگی میپذیرد.
و هم فرموده است: (اِنَّ للْقُرْآنِ ظهْراً و بَطْناً و لِبَطنِهِ بطْناً اِلَى سبْعَةِ أبطُنٍ)؛[28] و در روايت دیگر آمده است:
(اَوْ اِلى سَبْعينَ بطْناً)[29]
حقیقت آنکه قرآن ظاهری دارد و باطنی، باطنش هم باطنی دارد تا هفت باطن و یا تا هفتاد باطن.
صاحب خود قرآن نیز فرموده است:
(قُلْ لوْ كانَ الْبَحْرُ مداداً لِكَلِماتِ ربِّى لنَفِدَ الْبَحْرُ قبْلَ أنْ تَنْفَدَ کِلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداٌ؛)[30]
بگو اگر دریا، مرکب برای [نوشتن] کلمات خدای من گردد، هر آینه دریا به پایان میرسد پیش از اینکه کلمات پروردگار من به پایان برسد، هرچند [دریایی] بسان آن [دریا] به کمکش بیاوریم.
در آیهی دیگر هم میفرماید:
(وَ لَوْ أنَّ ما فِى الأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أقَلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعدِهِ سَبْعَةُ أبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ إنَّ الله عَزِیزٌ حَکِیمٌ)[31]
و اگر تمام درختان روی زمین قلم گردند و دریا به دنبال دریا به هم مدد برسانند تا هفت دریا [مرکّب برای نوشتن شوند] کلمات خدا به پایان نمیرسد [تمامی نمییابد] که محققّاً خدا غالب و حکیم است.
ظاهرا تعبیر به عدد هفت نیز از باب بیان کارت است نه عدد مخصوص و معیّن.[32]
(قالَ الصّادق(ع): وَ اللهِ لَقَدْ تَجلَّى اللهُ لِخَلْقِهِ فِى كَلامِهِ وَلَكِنْ لا یُبْصِرُونَ)[33]
به خدا سوگند که خداوند برای خلق خود در [آیینهی] کلام خود تجلّی کرده است، ولی آنان [او را] نمیبینند.
شکّی نیست که خدا وجودش لایتناهی است و لذا طبعاً مراتب و بطون کلام خدا نیز که بنا به فرمودهی امام(ع) مَجْلَی و جلوه گاه خداست، لایتناهی و پایانناپذیر خواهد بود.
(قالَ الاِمام عَلیَّ بْنِ الْحُسَین(ع): آیاتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ فَکُلَّما فُتِحَتْ خَزانَۀٌ یَنْبَعْی لَکَ اَنْ تَنْظُرَ ما فِیهَا)؛[34]
امام سیّدالسّاجدین(ع) فرموده است: آیههای قرآن مخازن و گنجینههای علم است، هر زمان که خزینه و گنجینهای گشوده شد، تو را سزد که به آنچه که در آن است بنگری [در محتوای آن بیندیشی].
آری، اقیانوس ژرف و عمیق قرآن و مخازن علم «کلام الله» انتها ندارد و لذا هر وقت که یک آیه از قرآن خوانده شود سزاوار است که بهرهی تازهای از آن به دست آید؛ منتها غواصی ماهر و گوهرشناسی قابل میخواهد تا توانایی غوص در بِحار انوارِ علوم قرآن را داشته باشد و هر دم بتواند دست بر جواهر حکم و علوم آسمانی قرآن بیابد.
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
کـه از خـورشید جـز گـرمی نباشد حظّ نابینا
پینوشتها:
[20] - سورهی انفال، آیهی ۴۲.
[21] - مفهِم: فهماننده.
[22] - انسان و جهان، ص 232 تا آخر کتاب.
[23] - جهان آفرین، ص 55 و 102 و 108.
[24] - سورهی نساء، آیهی 83.
[25] - سورهی هود، آیهی ۱.
[26] - بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۹۳ و ۱۰۳.
[27] - المحجّة البیضاء، ج ۲، ص ۲۱۲.
[28] - تفسیر صافی، مقدمهی هشتم و مقدمهی تفسیر مرآت الانوار، ص 5 .
[29] - تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۵.
[30] - سورهی کهف، آیهی ۱۰۹.
[31] - سورهی لقمان، آیهی ۲۷.
[32] - تفسیرالمیزان، ج 16، ص 245.
[33] - المحجة البیضاء، ج ۲، ص۲۴۷.
[34] - همان، ص ۲۱۵.
سیّدمحمّد ضیاءآبادی