کد مطلب: ۱۹۶۸
تعداد بازدید: ۱۲۳۲
تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۱:۴۵
جامعه قرآنی، رسالت‌ها و مسئولیّت‌ها| ۳
اقیانوس ژرف و عمیق قرآن و مخازن علم «‏کلام الله‏» انتها ندارد و لذا هر وقت که یک آیه از قرآن خوانده شود سزاوار است که بهره‏‌ی تازه‌ای از آن به دست آید؛ منتها غواصی ماهر و گوهرشناسی قابل می‌‏خواهد تا توانایی غوص در بِحار انوارِ علوم قرآن را داشته باشد و هر دم بتواند دست بر جواهر حکم و علوم آسمانی قرآن بیابد.

غرض آنکه قرآن کریم در عین حال که «‏‏معجزه‏‌ی خالده‏‏» و «‏‏آیت خاتمیّت‏‏» پیغمبر اکرم(ص) است و باید تا روز قیامت قدرت اعجازش از جهات گوناگون و از جمله از نظر احاطه به دقائق علوم و رموز دانش‏‌های بشری کاملاً محفوظ بماند و در هر زمان طالبان حق و متحریّان حقیقت را از زلال منابع سرشارش سیراب گرداند و از این راه آنان را به راه خدا بیفکند؛ چنان که بحمدالله تاکنون چنین بوده است و می‌‏باشد و بعد از این نیز به خواست خدا چنین خواهد بود.
(... لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَۀٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَۀٍ...)[20]
ولی با وجود تمام این‌ها، چون اکثریت مردم متوجّه به دقائق امور و اسرار خفیّه‏‌ی عالم نمی‌‏باشند و سر و کار با رموز علمی ندارند و از طرفی هم قرآن، نظر به هدایت افکار عموم بشر دارد و می‌‏خواهد تمام طبقات انسان‏ها را از عالم و جاهل با خدای علیم و حکیم و قدیر آشنا گرداند و آثار وجود و وحدت و علم و قدرت و حکمت او را که شب و روز در معرض دید و شهودشان می‌‏باشد به آنها بنمایاند و هرگونه عامل استبعاد و انکار را از صفحه‏‌ی قلب آنان برطرف سازد، لذا مقتضی است که به هنگام خطاب و القاء سخن به توده‏‌ی مردم استشهاد به موضوعاتی بشود که محسوس همگان بوده و در خور درک عموم آدمیان باشد، از قبیل کوه و دریا و گیاهان و انواع بهت‏‌انگیز جانوران و مخصوصاً دو مشعل تابان آسمان (ماه و خورشید) که عموماً در معرض درک و شناسایی افراد بشر می‌‏باشند و استدلال به آنها در سطح افکار عمومی موافق با قانون «‏‏حکمت‏‏» است و مطابق با میزان «‏‏بلاغت».
سبک قرآن، سبک تألیف و نویسندگی نیست که فصل فصل و مُبوَّب باشد و هر فصلی از هر باب آن مخصوص به یک رشته مطالب مربوط به یکدیگر و متّصل به هم باشد، بلکه سبک قرآن، سبک سخن گفتن است و تخاطب.

قرآن هیچ شباهتی با سایر کتب ندارد
پاسخ به یک سؤال:
البتّه گاهی سخن از مطالبی به میان می‌‏آید که هضم آن سنخ از مطالب برای افکار مردم عادی که انس با جریانات تکرّرپذیر زندگی معمولی دارند، تا حدّی دشوار و سنگین به نظر می‌‏رسد و لذا قهراً دچار نوعی حالت استبعاد شبیه به انکار می‌‏گردند اما با اندکی تأمّل و دقّت در مشابهات آن امور از شدّت و سَورت استبعادشان کاسته می‌‏شود و در عِداد مطالب سهل‌‏القبول و شبه عادی قرار می‌‏گیرد. حال از جمله همین سخن که گفته شده هر حرفی از حروف قرآن دارای معانی باطنه و رموز خفیّه‌ای است که از سطح درک بشر عادی به مراتب بالاتر است و احاطه‏‌ی بر آن در انحصار مطهّرین به تطهیر خداوند منّان قرار گرفته است تا آنجا که امام امیرالمؤمنین علی(ع) از اول شب تا به صبح از تفسیر پنج کلمه‏‌ی: «‏‏الحمد‏‏» تجاوز نکرده و موجب اعجاب و حیرت ابن عباس می‌‏گردد.
 آری آنان که به همه چیز از دریچه‏‌ی ادراکات عادی خود می‌‏نگرند به این سخن که می‌‏رسند، می‌‏گویند: آیا حرف «‏‏الف‏‏» و «‏‏لام‏‏» «‏‏حاء‏‏» و «‏میم‏‏» و «‏‏دال‏‏» مگر چه ظرفیتی در درون خود دارند که می‌‏شود آن همه درباره‏‌ی محتویات آنها سخن گفت و معانی عالیه از باطن آنها بیرون کشید؟! خیر، این سخن، باور کردنش بسیار دشوار و ثقیل‏‌الهضم است و اساساً قرآن نیز مانند دیگر الفاظ و کلمات عادی مبتنی بر موازین محاورات عرفیّه و نسبت به همه کس، مُفْْهِم[21] معانی ظاهری است و هرگز مشتمل بر لُغز و مُعمّی که دور از راه و رسم حکیمان است نمی‌‏باشد. در جواب اینان باید گفت: آری این موضوع استیحاش از حقایق، از دیدگاه ظاهر بینان منحصر به قرآن نیست؛ بلکه این دسته از سطحی نگران در تمام مظاهر علم و قدرت حق گرفتار چنین استبعاد فکری می‌‌‏باشند.
مثلاً این بدن انسان نیز از نظر توده‌ی مردم ظاهربین غیر مجهّز به جهازات علمی، بسیار ساده است و مختصر که نه تنها از تصوّر تفصیلاتِ بدن عاجزند بلکه از شنیدن آن نیز احساس ناراحتی کرده و وحشت‏‌زده می‌‏گردند.
لذا از دریچه‏‌ی چشم دانشمندان مجهّز، بسیار پیچیده است و مفصّل که هر عضوی از اعضای آن ممکن است در علوم گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گیرد و کتاب‏‌ها درباره‏‌ی هر جزئی از اجزای آن عضو نوشته شود.
مثلاً می‌‏گویند: در بدن ما یکصد هزار کیلومتر رگ‏های موئین وجود دارد، یعنی رگ‏هایی که به قدری ظریف و باریکند که بعضی از آنها جز با میکروسکوپ و ذره‌بین‏‌های فوق‏‌العاده قوی دیده نمی‌‏شود و اگر ده تا از آنها را در کنار هم بگذاریم به قطر یک مو نمی‌‏رسد و با این وصف در تمام این رگ‏ها خون جریان دارد و هم می‌‏گویند در همین خونی که در رگ‏های بدن ما در جریان است سی هزار و پنجاه میلیارد موجود زنده و جاندار (گلبول قرمز و سفید) مشغول کار و حافظ انتظامات بدن می‌‏باشند و با نظمی دقیق به ده میلیون میلیارد سلّول، غذا می‌‏رسانند و می‌‏گویند ریه‌‏ها که اعضای اصلی دستگاه تنفّس محسوب می‌‏شوند دارای حفره‏‌های بسیار کوچکی به نام خانه‏‌های ذرّه‌‏بینی می‌‏باشند که تعداد آنها بالغ بر 750 میلیون می‌‏‌گردد.[22]
همچنین طبقات چشم و دستگاه گوارش و اعصاب و مغز و دیگر سازمان‏‌های بدن که هر کدام مشتمل بر هزاران پیچیدگی و انشعابات محیّرالعقول علمی است که رشته‌‏های متعدّد و گوناگون تخصّصی در علوم طبیعی به وجود آورده است.
حال آیا این همه تفاصیل دستگاه‌‏های عجیب بدن برای مردم ظاهربین عاری از جهازات علمی و فنّی قابل باور و سهل‏‌التناول است؟ مسلّماً خیر. بلکه بسیار هم مشکل است و ظاهراً به عذر ندانستن و پی نبردن دور ار منطق عقل و مقتضای وجدان انسان‏‌های فهمیده و با وجدان است.
نور خورشید به نگاه سطحی که نگاه کنید یک رنگ سفیدی بیش نیست، امّا وقتی تجزیه شد در نظر دانشمندان فنّ، هفت رنگ است (قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی، بنفش) و همین نور به زمین مناسب که تابید، انواع میوه‌‏های رنگارنگ و اقسام جواهرات قیمتی را می‌‏پروراند و می‌‏گویند دستگاه‏‌های گیرنده و فرستنده‏‌ی رادیویی از اشعّه‏‌ی ماوراء قرمز خورشید استفاده می‌‏کنند و بسیاری از میکروب‏‌های مضرّ به حال انسان را اشعّه‏‌ی ماوراء بنفش خورشید از بین می‌‌‏برد.[23]
آری اینها یک سلسله حقایق مسلّمه‌ای است که از نظر دانشمندان فنّ خود دارای واقعیّت ثابت شده‏‌ی از روی موازین علمی و ابزار فنّی می‌‏باشد، اگرچه از دریچه‏‌ی فکر بی‏‌دانشانِ بی‏‌خبر از جهازات فنّی، یک مشت سخنان واهی دور از منطق و خالی از حقیقت و معنی محسوب می‌‏گردد.
حال این قرآن، کتاب وحی خدا نیز از نظر مردم سطحی نادان، یک کتاب چند صد ورقی است که مشتمل بر الفاظ و حروف و نقوشی است مانند سایر کتاب‏‌های آدمیان، ترکیب شده‏‌ی از الف و میم و راء، کاف و ‏‏ها و یا و عین و صاد که ظاهراً حروفی هستند ساده و بی‏‌معنی یا حداکثر مفهم معنایی بسیار سطحی، خالی از حقایق علیا، ولی همین کتاب اگر برود زیر نظر وحی‌‏شناسان و سخن‏دانان الهی، آنان که خدا درباره شان فرموده است:
(وَ لَوْ رَدُّوهُ إلَى الرَّسُولِ وَ إلى اُولى الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ...)؛[24]
... و اگر واگذارند [فهم] آن را به رسول و صاحبان امر از خودشان، هر آینه علم به آن خواهند داشت آن کسانی که استنباط آن می‌‌‏نمایند از آنان...
تا با وسایل مخصوص معنوی که خدا در اختیارشان نهاده است به تجزیه و تحلیل اجزای آن بپردازند. آنگاه خواهیم دید که خیر، نه این قرآن مانند سایر کتب و نه حروفش مانند سایر حروف است، بلکه این:
(کتابٌ اُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُضِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ)[25]
... کتابی است که آیاتش [در عالم اِحکام و اِتقان الهی] پی‏‌ریزی محکم شده است و سپس به طور تفصیل و تمییز از نزد خدای محکم کارِ آگاه فرود آمده است.

قرآن و هفتاد بطن آن
آری آنان یعنی صاحب نظران آسمانی می‌‏توانند یک جمله و یک حرف از آن کتاب را بگیرند و مانند یک شعاع نور تجزیه‌اش بنمایند و بسیاری از قوانین حیات سراسر سعادت بشر را از همان یک کلمه و یک شعاع آفتاب وحی بیرون کشیده و تحویل عالم انسان بدهند، چنان که امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
لَوْ شِئْتُ لِاَوْقَرْتُ سَبْعينَ بَعيراً مِنْ تَفْسِيرِ فاتِحَةِ الْكِتابِ)؛[26]
اگر بخواهم از تفسیر سوره‏‌ی فاتحة‌الکتاب [که هفت آیه‏‌ی کوتاه بیش نیست] هفتاد شتر را سنگین بار می‌‏سازم [محتملاً تعبیر به هفتاد نیز از باب بیان کثرت است نه خصوص عدد معیّن]
و همچنین امام باقر(ع) ضمن یک بیان جامع مفصّل در تفسیر کلمه‏‌ی «‏الصّمد‏» می‌‏فرماید:
(لَوْ وَجَدتُ لِعِلْمیَ الَّذِی آتانِی اللهُ عَزَّوجَل حَمَلَۀً لَنَشَرْتُ التَّوحِیدَ وَ الِاسْلامَ وَ الایمانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرایِعَ مِنَ الصَّمَدِ...)؛
من اگر دل‌‏های مستعدّ و قابلی می‌‌‏یافتم که توانایی پذیرش علمی را که خدا به من داده است می‌‏داشتند، هر آینه توحید و اسلام و ایمان و تمام شرایع و احکام را از یک کلمه‏‌ی «‏الصّمد‏» بیرون کشیده و در جهان پخش می‌‏نمودم.
نه مگر رسول خدا(ص) فرموده است:
(... وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ عِلْمٌ، ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ، لهُ تَخُومٌ و علَی تُخُومِه تُخُوم لا تحْصَی عجائِبُهُ وَ لا تبْلَی غرائِبُهُ...)؛[27]
و برای آن [قرآن] ظاهری و باطنی است. پس ظاهر آن حکم و باطنش علم است. ظاهرش زیبا و دلربا و باطنش عمیق و ریشه‏‌دار است. برای آن حدودی و بر حدودش حدودی است. نه عجائب آن به شماره در می‌‏آید و نه غرائبش کهنگی می‌‏‌پذیرد.
و هم فرموده است: (اِنَّ للْقُرْآنِ ظهْراً و بَطْناً و لِبَطنِهِ بطْناً اِلَى سبْعَةِ أبطُنٍ)؛[28] و در روايت دیگر آمده است:
(اَوْ اِلى سَبْعينَ بطْناً)[29]
حقیقت آنکه قرآن ظاهری دارد و باطنی، باطنش هم باطنی دارد تا هفت باطن و یا تا هفتاد باطن.
صاحب خود قرآن نیز فرموده است:
(قُلْ لوْ كانَ الْبَحْرُ مداداً لِكَلِماتِ ربِّى لنَفِدَ الْبَحْرُ قبْلَ أنْ تَنْفَدَ کِلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداٌ؛)[30]
بگو اگر دریا، مرکب برای [نوشتن] کلمات خدای من گردد، هر آینه دریا به پایان می‌‏رسد پیش از اینکه کلمات پروردگار من به پایان برسد، هرچند [دریایی] بسان آن [دریا] به کمکش بیاوریم.
در آیه‏‌ی دیگر هم می‌‏‌فرماید:
(وَ لَوْ أنَّ ما فِى الأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أقَلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعدِهِ سَبْعَةُ أبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ إنَّ الله عَزِیزٌ حَکِیمٌ)[31]
 و اگر تمام درختان روی زمین قلم گردند و دریا به دنبال دریا به هم مدد برسانند تا هفت دریا [مرکّب برای نوشتن شوند] کلمات خدا به پایان نمی‌‏رسد [تمامی‌ نمی‌‏یابد] که محققّاً خدا غالب و حکیم است.
ظاهرا تعبیر به عدد هفت نیز از باب بیان کارت است نه عدد مخصوص و معیّن.[32]
(قالَ الصّادق(ع): وَ اللهِ لَقَدْ تَجلَّى اللهُ لِخَلْقِهِ فِى كَلامِهِ وَلَكِنْ لا یُبْصِرُونَ)[33]
به خدا سوگند که خداوند برای خلق خود در [آیینه‏‌ی] کلام خود تجلّی کرده است، ولی آنان [او را] نمی‌‏بینند.
شکّی نیست که خدا وجودش لایتناهی است و لذا طبعاً مراتب و بطون کلام خدا نیز که بنا به فرموده‏‌ی امام(ع) مَجْلَی و جلوه گاه خداست، لایتناهی و پایان‏‌ناپذیر خواهد بود.
(قالَ الاِمام عَلیَّ بْنِ الْحُسَین(ع): آیاتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ فَکُلَّما فُتِحَتْ خَزانَۀٌ یَنْبَعْی لَکَ اَنْ تَنْظُرَ ما فِیهَا)؛[34]
امام سیّدالسّاجدین(ع) فرموده است: آیه‏‌های قرآن مخازن و گنجینه‌‏های علم است، هر زمان که خزینه و گنجینه‌ای گشوده شد، تو را سزد که به آنچه که در آن است بنگری [در محتوای آن بیندیشی].
آری، اقیانوس ژرف و عمیق قرآن و مخازن علم «‏کلام الله‏» انتها ندارد و لذا هر وقت که یک آیه از قرآن خوانده شود سزاوار است که بهره‏‌ی تازه‌ای از آن به دست آید؛ منتها غواصی ماهر و گوهرشناسی قابل می‌‏خواهد تا توانایی غوص در بِحار انوارِ علوم قرآن را داشته باشد و هر دم بتواند دست بر جواهر حکم و علوم آسمانی قرآن بیابد.
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
کـه از خـورشید جـز گـرمی نباشد حظّ نابینا

پی‌نوشت‌ها:

[20] - سوره‌ی انفال، آیه‏ی ۴۲.

[21] - مفهِم: فهماننده.

[22] - انسان و جهان، ص 232 تا آخر کتاب.

[23] - جهان آفرین، ص 55 و 102 و 108.

[24] - سوره‏‌ی نساء، آیه‏‌ی 83.

[25] - سوره‏‌ی هود، آیه‏‌ی ۱.

[26] - بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۹۳ و ۱۰۳.

[27] - المحجّة البیضاء، ج ۲، ص ۲۱۲.

[28] - تفسیر صافی، مقدمه‏‌ی هشتم و مقدمه‏‌ی تفسیر مرآت الانوار، ص 5 .

[29] - تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۵.

[30] - سوره‌ی کهف، آیه‏‌ی ۱۰۹.

[31] - سوره‏‌ی لقمان، آیه‏‌ی ۲۷.

[32] - تفسیرالمیزان، ج 16، ص 245.

[33] - المحجة البیضاء، ج ۲، ص۲۴۷.

[34] - همان، ص ۲۱۵.

سیّدمحمّد ضیاءآبادی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: