اینجا ممکن است توهمّی برای بعض اذهان پیدا شود و آن اینکه سخن از طریق «رمز» گفتن و «صاد» و «میم» و «دال» را مثلاً اشاره به معانی «خفیّه» و در عین حال «مقصودهای» قرار دادن بر خلاف میزان تخاطب و محاورهی عرفیّه است و در واقع «اِلغاز»[35] در کلام و «تَعْمِیَهی»[36] در خطاب محسوب میشود.
این هم پر واضح است که کلام مشتمل بر معنی و لُغَز آوردن (به طوری که به دست آوردن معنی از ظاهر آن کلام به طور متعارف ممکن نباشد) و معالوصف، از مخاطب پی بردن به معنای آن کلام را طلب نمودن، مناسب با شأن خداوند حکیم نمیباشد و با هدف ارشاد و هدایت انسان نمیسازد.
برای دفع این توهم گفته میشود: خیر، در کلام خداوند حکیم هیچگونه معمّا و لغزی در کار نیست؛ چه آنکه طبقات «مخاطبین» قرآن نسبت به مراتب «معانی» مقصودهی از قرآن مختلفند و آیات و کلمات قرآن نیز در مقام دلالت بر هر مرتبهای از مراتب طولیّهی آن معانی، نسبت به هر طبقهای از طبقات مُختلفالفَهم مخاطبین ظاهر و واضح است و هرگز جنبهی رمز و اشارهای ندارد. هر چند بعضی از آیات نسبت به بعضی خصوصیّات مصداقی مفهومات خود یا نسبت به مرتبهی بالاتر از مفاهیم ظاهرهاش دارای ابهام و اجمال بوده و محتاج به بیان باشد. مثلاً کریمهی «قل هو الله احد، الله الصّمد» در مرتبهی خطاب به عامّهی مردم معنایی از احدیّت و صمدیّت را به عنوان اعتقاد دربارهی خدا طالب است که همان معنای ظاهر یگانگی و بینیازی از غیر است.
ولی در مرتبهی خطاب به خواص از مردم، معنای عالیتر را میخواهد، چون که آنان تا حدّی توانایی درک «وحدت حقّهی حقیقیّه» را دارند و معنای «غنای ذاتی» و «قیومیّت» مبدأ هستی را بیش از آن مقدار که عامّهی مردم میفهمند میتوانند تعقّل نمایند و همچنین فهم، بالای فهم بسیار است، تا برسد به مرتبهی علیای درک امام که بگوید: من اگر بخواهم میتوانم تمام توحید و اسلام و ایمان و شرایع را از یک کلمهی الصّمد بیرون بیاورم.
یعنی همچنان که کلمهی الصّمد در دلالت بر معنای ظاهرش برای مردم عادی واضح است، همچنین در دلالت بر معانی عالیهاش نیز برای امام باقر(ع) واضح است و نتيجتاً هر مرتبهای از مراتب معنی برای هر طبقهای از طبقات مخصوص مخاطبین دارای ظهور و وضوح است و هیچگونه معمی و لغزی در کار نمیباشد. چه آنکه درک معنای عالی را از مخاطب دانی نخواستهاند تا نسبت به او لغزگویی شده باشد و اگر هم خواسته باشند به انضمام بیان خواستهاند و مخاطب را هم به بیان راهنمایی نمودهاند. از جمله از امام صادق(ع) نقل شده است:
(كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلى اَرْبَعَةِ اَشْياءِ: عَلَى الْعِبارَةِ وَ الإشارَةِ وَ اللَّطائِفِ وَ الْحَقائِقِ فَالْعِبارَةُ لِلْعَوامِ وَ الإشارَةُ لِلْخَواصِّ وَ اللَّطائِفُ لِلاَولِياءِ وَ الْحَقائِقُ لِلاَنْبِياءِ)؛[37]
کتاب خداوند عزّوجل [مشتمل] بر چهار چیز است: عبارت و اشارت و لطائف و حقائق. عبارت [در سطح فهم] عوام است و اشارت مختصّ به خواص و لطائف [در خور در ک] اولیاء و حقائق [مربوط] به انبیاء است.
این حدیث برای هر طبقهای از طبقات مخاطبین قرآن، نصیب ویژهای از معانی را نشان میدهد که «بعضها فوق بعض».
(وَ عَنِ السَّجّاد(ع): اَنَّهُ سُئِلَ عَنِ التَّوحِيدِ فَقالَ: اِنّ اللهَ عَرَّوَجَلَّ عَلِمَ اَنَّهُ يَكُونُ فِى آخِرِالزَّمانِ اَقْوامٌ مُتَعَمِّقُونَ ِفأَنْزَلَ اللهُ: قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ وَ الآياتِ مِنْ سُورَةِ الْحديدِ - اِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ...)؛[38]
از امام سجّاد(ع) دربارهی توحید پرسش شد، آن حضرت فرمود: حقیقت آنکه خداوند عزّوجل میدانست که در آخرالزّمان بعضی از اقوام و ملل تعمّق [در مسائل دقیق علمی] خواهند داشت و لذا سورهی قل هو الله احد و آیاتی چند از [سورهی حدید] را تا جملهی «علیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ» نازل فرمود.
این روایت نیز این حقیقت را اعلام میدارد که آیات قرآن در عین حالی که نسبت به مردم هر زمان مناسب با سطح درک آنان دلالت بر معارف حقّهی آسمانی دارد. با وجود این از نظر تکامل فکری آیندگان، مطالب برتر و باریکتر را در همان زمینه در باطن خود ذخیره نموده است تا به میزان تعمّق اقوام آینده و انسانهای تکامل یافتهی بعدی به ارائهی قسمتی از ذخائر توحیدی و معارف عالیهی الهی بپردازد و ابناء بشر را در هر عصر و زمان با حقائق هستی آشنا گرداند.
به هر حال اَفهام عادی بشر در مقام استنباط معانی «قرآن» مستغنی از «بیان» نمیباشد. در گذشته مشروحاً بیان شد که قرآن کریم با آنکه الفاظش کلاً در حد اعجاز در فصاحت واقع شده است و در دلالت بر مفاهیم لفظیّهاش برای آشنایان به لغات و اسالیب کلام عربی کاملاً روشن بوده و خالی از هرگونه «اغلاق» و «تعقید» و عاری از «معمّی» و «لغز» میباشد و همچنین نسبت به ارباب فهم و تدبّر و صاحبنظرانی که توانایی غوص در بحار ژرف و اقیانوسهای بیکران[39] قرآن را واجدند و نیروی استکشاف لطائف و اسرار از اعماق بطون کتاب خدا به آنان اعطا شده است آمادگی خود را برای تفهّم و تذکّر اعلام نموده و جملگی را امر به تدبّر[40] و اندیشه و تعقّل در محتویات نامتناهی خود فرموده است:
(وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذَّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ)[41]
ولی با تمام اینها همین قرآن در بسیاری از موارد به حکم مصلحت دارای «ابهام» بوده و درک مقاصد آن نیازمند به «بیان» میباشد. آن هم بیانی که معصوم از خطا و مبرا از اشتباه باشد تا اطمینانآور و رافع اختلاف گردد وگرنه مفسّرین از بشر عادی که با اعمال سلیقه و درک جایزالخطای خود در معانی برتر قرآن به تفکّر و تفحّص و پژوهش میپردازند، اینان هر چه بکوشند و سخنانی به غایت عالی بگویند و مطالبی هر چه بدیعتر بیاورند، بدیهی است که محصولات فکری آنان نه رفع اختلاف از صحنهی تفسیر کتاب خدا خواهد کرد و نه برای دیگران به عنوان «بیان قرآن» سندیّت و حجیّتی خواهد داشت.[42]
مقصود از عربی بودن قرآن کریم
خداوند متعال میفرماید:
(وَ کَذلِکَ أنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیَّاً)؛
و همان گونه [که به انبیای پیشین کتاب دادهایم] قرآن را نیز به صورت فرمان و دستورالعمل عربی نازل کردهایم.
مقصود از عربی، محتمل است که همان «زبان عربی» باشد چنان که فرموده است:
(وَ ما أرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ...)؛[43]
ما هیچ رسولی را نفرستادهایم، مگر به زبان قوم خودش تا [مقاصد خود را] برای آنها تبیین کند...
طبیعی است که هر پیامبری باید ابتدا رسالت خود را به زبان قومش برای آنها تبیین نموده، سپس با هر وسیلهی ممکن، به اقوام دیگر منتقل سازد و لذا پیامبر خاتم(ص) آورندهی کتاب آسمانی قرآن، چون در میان قوم عرب مبعوث به نبوّت شده است، طبعاً لازم است که کتاب آسمانی خود را به «زبان عربی» به آن قوم عرضه کند و آنها را با مقاصد خویش آشنا سازد و سپس به هدایت اقوام دیگر بپردازد. اقوام دیگر وقتی به اهمیّت حیاتی قرآن پی بردند، عقلاً خود را موظف میدانند که با تعلّم و آموزش دستور زبان عربی، به منابع حیاتبخش قرآن راه یافته و از معارف الهی آن برخوردار گردند.
احتمال دیگر نیز هست که مقصود از «عربی بودن» قرآن این است که کلمات و جملاتش فصیح است و دارای معانی روشن، خالی از هر گونه پیچیدگی و ابهام است.
قرآن مصدّق کتب آسمانی پیشین
قرآن مستقیماً از جانب خداست. هم معانی و مفاهیم قرآن و هم الفاظ و کلمات آن از خداست. پیامبر اکرم(ص) در امر قرآن دخالتی ندارد. نه فکر و اندیشهاش در تنظیم مفاهیم و معانی قرآن دخالت دارد و نه گفتارش در ترکیب الفاظ و کلمات قرآن دخیل است.
بلکه رسول اکرم(ص) نسبت به قرآن تنها سِمَت تبلیغ و تبیین دارد یعنی اولاً باید آن را که به عنوان وحی بر قلب مبارکش نازل شده است به همان کیفیّت که نازل شده است به بشر برساند به حکم:
(يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...)؛[44]
ای رسول! آنچه را که از جانب خدایت به تو نازل شده است تبلیغ کن و به مردم برسان...
و ثانیاً مجملات آن را برای مردم تبیین نماید و آن به حکم:
(... وَ أنْزَلْنا إلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَيْهِمْ...)؛[45]
... ما ذکر [قرآن] را به تو نازل کردیم برای اینکه آن را برای مردم بیان کنی...
(و ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللهِ)؛
شأن قرآن [با این جامعیّت و ویژگیهای خاصّ لفظی و معنوی که دارد] آن نیست که از غیر طریق وحی خدا به خدا نسبت داده شود.
نه در توانایی بشری هست که چنین کلامی ایجاد کند و نه بر فرض امکان و افترا، شأن خدا این است که سکوت کند و رگ قلب آن مفتری را قطع نکند و سبب اضلال بندگانش شود. دلیل بر اینکه قرآن کلام خداست اینکه:
(وَلكِنْ تصْدِيقَ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ)
کتابهای آسمانی پیش از خود را تصدیق میکند
مقصود از (الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ) نزدیکترین کتابهای آسمانی از حیث زمان به قرآن است و آن دو کتاب تورات و انجیل است که از نظر کلیات مسائل اعتقادی از توحید و نبوّت و معاد و مسائل مربوط به تهذیب نفس از رذائل خلقیّه و مبارزهی با جهل و ظلم و اقامهی عدل و قسط اجتماعی و... با قرآن توافق دارند و هیچگونه تضادّ و تباینی[46] در این سنخ از مسائل بین قرآن و تورات و انجیل و دیگر کتب آسمانی وجود ندارد و همین دلیل بر این است که نازل کنندهی همهی آنها خداوند یکتاست.
(تَفْصِیلَ الْكِتابِ) مقصود از (الکتاب) مطلق کتاب آسمانی است (الف و لام جنس است) اعمّ از صحف نوح و صحف ابراهیم و تورات و انجیل و زبور. یعنی قرآن نسبت به تمام کتابهای آسمانی پیشین، نظر شرح و تفصیل و تکمیل دارد.
ویژگیهای خاص قرآن کریم
نکتهی قابل توجّه اینکه در میان تمام آیتها که پیامبران پیشین(ع) آوردهاند و در میان تمام آیاتی که شخص پیامبر خاتم(ص) داشته است، قرآن ویژگیها و امتیازات خاصّی دارد که سایر آیات، آنها را ندارند.
یکی اینکه آیات سایر انبیا از کتابشان جدا بوده است. حضرت موسی(ع) کتابش تورات و آیتش عصا بود که تبدیل به اژدها میشده است. حضرت مسیح(ع) کتابش انجیل و آیتش تکلّم در گهواره و زنده کردن مردهها بوده است.
اما پیامبر خاتم(ص) آیتش عین کتابش است.
دوم اینکه چون سایر انبیاء(ع) دین و شریعتشان مقطعی بوده و محدود به زمان معیّنی؛ قهراً آیاتشان نیز مقطعی و محدود به زمان معیّنی بوده است. چنانکه میبینیم امروز نه از شریعتشان اثری هست و نه از آیتشان خبری. ولی چون دین و شریعت ختمیّهی حضرت رسول خاتم(ص) همه عصری و همگانی است، طبعاً آیت آن حضرت نیز که همان کتاب اوست باید در همهی زمانها و در دسترس همهی انسانها باشد. دینش جاودانی است و آیتش هم جاودانی.
سوّم اینکه معجزات انبیاء خودشان زبان نداشتهاند که مردم را دعوت به مقابله کنند. پیامبر کنارش بوده و مردم را دعوت میکرده است. حضرت موسی(ع) کنار عصا بوده و میگفته: هر که میخواهد بیاید با من مقابلهی به مثل کند. خود عصا که زبان دعوت نداشته است و یا حضرت مسیح(ع) هم حتی تکلّم در گهوارهاش که امر خارقالعادهای بوده تحدّی و دعوت به مقابله نمیکرده است. اما قرآن خودش آیت گویا و زباندار است. اکنون نیز تحدّی میکند و مبارز میطلبد و دعوت به مقابلهی به مثل مینماید و میگوید:
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أنْ يَأتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا)؛[47]
صبح و ظهر و شام این ندای قرآن است که در همه جای عالم طنینانداز میباشد و تمام جهان بشر را از مشرق و مغرب به مبارزه دعوت میکند و میگوید: از جنیان نیز اگر میتوانید کمک بگیرید و پشت به پشت هم بدهید و به میدان من بیایید. اکنون آورندهی من کنار من نیست امّا شاهد نبوّت آورندهام هستم و لذا هر چه زمان جلوتر میرود و کاروان علم بشر، مجهزتر میشود، زبان قرآن بازتر و گویاتر میگردد و از حقایق علمی مستور و پنهان از بشر پیشاپیش خبر میدهد که فرمودهاند: (اَلْقُرآنُ یَجْری مَجْری الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ)؛ همان گونه که خورشید و ماه همه جا و همیشه هستند و بر همه جا میتابند و همه هم به آنها محتاجند، قرآن نیز همیشه و همه جا هست و بر همهی افکار میتابد و روشن میسازد و همه هم به او محتاجند.
پینوشتها:
[35] - لغاز، لُغَزگویى.
[36] - تعمیه: پنهان کاری.
[37] - بحارالانوار، ج ۹۲، ص۱۰۳.
[38] - تفسیر صافی، ذیل سورهی توحید.
[39] - بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۱.
[40] - سورهی ص، آیهی 29 و سورهی محمّد، آیهی ۲۴ و المحجَة البیضاء، ج ۲، ص 251.
[41] - سورهی قمر، آیهی ۱۷.
[42] - البتّه مسألهی استنباط احکام و حجیّت قول مفتی برای مقلّد دارای حساب جداگانهای بوده و در جای خود تمام است.
[43] - سورهی ابراهیم، آیهی ۴.
[44] - سورهی مائده، آیهی 67.
[45] - سورهی نحل، آیهی 44.
[46] - تباین: اختلاف داشتن، جدایی.
[47] - سوره ی اسراء، آیهی ۸۸.