در روایت آمده: آدم و حوا(ع) وقتی که از بهشت دنیا اخراج شدند، در سرزمین مكّه فرود آمدند، حضرت آدم(ع) بر كوه صفا در كنار كعبه، هبوط كرد و در آنجا سكونت گزید و از اینرو آن كوه را صفا گویند كه آدم صفى الله (برگزیده خدا) در آنجا وارد شد. حضرت حوا(ع) بر روى كوه مَروه (كه نزدیك كوه صفا است) فرود آمد و در آنجا سكونت گزید. آن كوه را از اینرو مروه گویند كه مرئه (یعنى زن كه منظور حوّا باشد) در آن سكونت نمود.
آدم(ع) چهل شبانهروز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گریه كرد. جبرئیل نزد آدم(ع) آمد و گفت: اى آدم! آیا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نیافرید، و روح منسوب به خودش را در كالبد وجود تو ندمید، و فرشتگانش بر تو سجده نكردند؟!
آدم گفت: آرى، خداوند اینگونه به من عنایتها نمود.
جبرئیل گفت: خداوند به تو فرمان داد كه از آن درخت مخصوص بهشت نخورى، چرا از آن خوردى؟
آدم(ع) گفت: اى جبرئیل! ابلیس سوگند یاد كرد كه خیرخواه من است و گفت: از این درخت بخورم. من تصور نمیکردم و گمان نمیبردم موجودى كه خدا او را آفریده، سوگند دروغ به خدا، یاد كند.[1]
چگونگى توبه حضرت آدم(ع) و توسل او به پنج تن(ع)
پس از آن كه آدم و حوا از آن درخت ممنوع خوردند و بر اثر این گناه (ترك اولى) از آن همه نعمتها و آرامش بهشتى محروم گشتند، به طور سریع به اشتباه خود پى بردند و توبه كردند. به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهى طلب رحمت كرده و گفتند:
پروردگارا! ما به خویشتن ستم كردیم، و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زیانكاران خواهیم بود.
خداوند به آنها فرمود: از مقام خویش فرود آیید، در حالی که بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر دشمن خواهید بود (شیطان دشمن شما است و شما دشمن او) و براى شما در زمین قرارگاه و وسیله بهرهگیری تا زمان معیّنى است، در زمین بنده میشوید و در آن میمیرید و در رستاخیز از آن خارج میشوید.[2]
به این ترتیب آدم و حوا به زمین آمدند و گرفتار رنجهاى زمین شدند، ولى توبه حقیقى كردند و خداوند توبه آنها را پذیرفت.
خداوند مهربان به آدم(ع) و حوا(ع) لطف كرد و كلماتى را به آنها آموخت تا آنها در دعاى خود آن كلمات را از عمق جان بگویند و توبه خود را آشكار و تكمیل نمایند.[3]
از امام باقر(ع) نقل شده آن كلمات كه آدم و حوا، هنگام توبه گفتند چنین بودند:
«اَللهُمَّ لَا إلَهَ إلَّا أَنتَ سُبحانَكَ وَ بِحَمدِكَ رَبِّ ظَلَمتُ نَفسِى فَاغْفِر لِى إنَّكَ خَیرُ الغَافِرِینَ؛»
خدایا! معبودى جز تو نیست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستایش میکنم، من به خود ستم كردم، مرا ببخش كه تو بهترین بخشندگان هستى.
«اَللهُمَّ لَا إلَهَ إلَّا أَنتَ سُبحانَكَ وَ بِحَمدِكَ رَبِّ إنِّی ظَلَمتُ نَفسِى فَارحَمنِى إنَّكَ خَیرُ الرَّاحِمینَ؛»
خدایا! معبودى جز تو نیست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستایش میکنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، به من رحم كن كه تو بهترین رحم كنندگان هستى.
«اَللهُمَّ لَا إلَهَ إلَّا أَنتَ سُبحانَكَ وَ بِحَمدِكَ رَبِّ إنِّی ظَلَمتُ نَفسِى فَتُب عَلىَّ إنَّكَ اَنتَ التَّوابُ الرَّحیم»
خدایا! معبودى جز تو نیست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستایش میکنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، توبهام را بپذیر كه تو بسیار توبه پذیر و مهربان هستى.[4]
مطابق روایاتى كه از طریق شیعه و اهل تسنن نقل شده، در كلماتى كه خداوند به آدم(ع) آموخت، و او به آنها متوسل شده و توبهاش پذیرفته شد نام پنجتن آل عبا(ع) بود، او گفت: «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ.[5]
و در روایت امامان اهلبیت(ع) چنین آمده: آدم(ع) سر بلند كرد و عرش خدا را دید، كه در آن نامهای ارجمندى نوشته شده بود، پرسید: این نامهای ارجمند از آن كیست؟ به او گفته شد: این نامها نام برترین خلایق در پیشگاه خداوند متعال است كه عبارتاند از: محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین(ع). آدم براى پذیرش توبهاش، به آنها متوسل شد و خداوند به بركت وجود آنها، توبه او را پذیرفت.[6]
دو پسر آدم و ازدواج آنها
حضرت آدم(ع) و حوا(ع) وقتی که در زمین قرار گرفتند، خداوند اراده كرد كه نسل آنها را پدید آورده و در سراسر زمین منتشر گرداند. پس از مدتى حضرت حوا باردار شد و در اولین وضع حمل، از او دو فرزند دوقلو، یكى دختر و دیگرى پسر به دنیا آمدند. نام پسر را قابیل و نام دختر را اقلیما گذاشتند. مدتى بعد كه حضرت حوا بار دیگر وضع حمل نمود، باز دوقلو به دنیا آورد كه مانند گذشته یكى از آنها پسر بود و دیگرى دختر. نام پسر را هابیل و نام دختر را «لیوذا» گذاشتند.
فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسیدند. براى تأمین معاش، قابیل شغل كشاورزى را انتخاب كرد، و هابیل به دامدارى مشغول شد. وقتیکه آنها به سن ازدواج رسیدند (طبق گفته بعضى:) خداوند به آدم(ع) وحى كرد كه قابیل با لیوذا همقلوى هابیل ازدواج كند، و هابیل با اقلیما همقلوى قابیل ازدواج نماید.[7]
حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ كرد، ولى هواپرستى باعث شد كه قابیل از انجام این فرمان سرپیچى كند زیرا اقلیما همقُلویش زیباتر از لیوذا بود، حرص و حسد آنچنان قابیل را گرفتار كرده بود كه به پدرش تهمت زد و با تندى گفت: خداوند چنین فرمانى نداده است، بلكه این تو هستى كه چنین انتخاب کردهای؟[8]
دو قربانى فرزندان آدم(ع)
حضرت آدم(ع) براى اینکه به فرزندانش ثابت كند كه فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابیل و قابیل فرمود: هر كدام چیزى را در راه خدا قربانى كنید، اگر قربانى هر یك از شما قبول شد او به آنچه میل دارد سزاوارتر و راستگوتر است. [نشانه قبول شدن قربانى در آن عصر به این بود كه صاعقه از آسمان بیاید و آن را بسوزاند].
فرزندان این پیشنهاد را پذیرفتند. هابیل كه گوسفندچران و دامدار بود، از بهترین گوسفندانش یكى را كه چاق و شیرده بود برگزید، ولى قابیل كه كشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود خوشهای ناچیز برداشت. سپس هر دو بالاى كوه رفتند و قربانیهای خود را بر بالاى كوه نهادند، طولى نكشید صاعقهای از آسمان آمد و گوسفند را سوزانید، ولى خوشه زراعت باقى ماند. به این ترتیب قربانى هابیل پذیرفته شد، و روشن گردید كه هابیل مطیع فرمان خدا است، ولى قابیل از فرمان خدا سرپیچى میکند.[9]
به گفته بعضى از مفسران، قبولى عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحى به آدم(ع) ابلاغ شد، و علت آن هم چیزى جز این نبود كه هابیل مردى باصفا و فداكار در راه خدا بود، ولى قابیل مردى تاریکدل و حسود بود، چنانکه گفتار آنها كه در قرآن (سوره مائده آیه 27) آمده بیانگر این مطلب است، آنجا كه میفرماید: هنگامیکه هرکدام از فرزندان آدم، كارى براى تقرب به خدا انجام دادند، از یكى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. آن برادرى كه قربانیاش پذیرفته نشد به برادر دیگر گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت. برادر دیگر جواب داد: من چه گناهى دارم زیرا خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد.
نیز مطابق بعضى از روایات از امام صادق(ع) نقل شده كه علت حسادت قابیل نسبت به هابیل، و سپس كشتن او این بود كه حضرت آدم(ع) هابیل را وصى خود نمود، قابیل حسادت ورزید و هابیل را كشت، خداوند پسر دیگرى به نام هبة الله به آدم(ع) عنایت كرد، آدم به طور محرمانه او را وصى خود قرار داد و به او سفارش كرد كه وصى بودنش را آشكار نكند، كه اگر آشكار كند قابیل او را خواهد كشت... قابیل بعدها متوجه این موضوع شد و هبة الله را تهدید كرد كه اگر چیزى از علم وصایتش را آشكار كند، او را نیز خواهد كشت.[10]
پینوشتها:
[1] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 61.
[2] اعراف، 23 - 25، بقره، 24 و 25.
[3] بقره، 37.
[4] مجمع البیان، ج 1، ص 89، (ذیل آیه 37 بقره).
[5] الدر المنثور، ج 1، ص 60 و 61 - مناقب ابن مغازلى شافعى، چاپ اسلامیة، ص 63.
[6] مجمع البیان، ج 1، ص 89، - نورالثقلین، ج 1، ص 67 و 68 - منافاتى ندارد كه خداوند در عباراتى كه به آدم و حوا آموخت تا توبه كنند، هم كلمات توحید، و هم نام پنج تن آل عبا(ع) را واسطه توبه آنان قرار داده باشد.
[7] از ظاهر بعضى از آیات قرآن مانند آیه یك سوره نساء «... وَ بَثَّ مِنهُما رِجالاً كثِیراً وِ نِساءً» استفاده مى شود كه در ازدواج فرزندان آدم، شخص ثالثى در كار نبوده است، و ضرورت اجتماعى چنین اقتضا داشت، ولى روایات و گفتار مفسران در این باره گوناگون است، و در بعضى از روایات، ازدواج خواهر و برادر فرزندان آدم تكذیب شده است (چنان كه در تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 610، و بحار، ج 11، ص 226، ذكر شده) به نظر مى رسد بهترین قول این است كه: قابیل و هابیل با دو دختر كه از بازماندگان نسل هاى در حال انقراض قبل بودند، ازدواج نموده اند، زیرا طبق بعضى از روایات (كه قبلا تحت عنوان سرآغاز ذكر شد) آدم(ع) اولین انسان روى زمین نیست.
[8] مجمع البیان، ج 3، ص 183.
[9] مجمع البیان، ج 3، ص 183.
[10] اقتباس از بحار، ج 11، ص 240.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی