کد مطلب: ۲۰۴۰
تعداد بازدید: ۲۰۱۷
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۷
آموزه‌های اخلاقی و رفتاری امامان شیعه(ع)| ۵۱
یکی از اصول بسیار مهم در اسلام که در گفتار و شیوه‌ی زندگی امامان، در جایگاه ارجمندی قرار دارد، رازداری است که در بعضی موارد از واجبات مؤکّد است و افشاکننده‌ی آن، گناه بسیار بزرگی را انجام داده و سزاوار مجازات شدید است.
فصل یازدهم: رازداری
یکی از اصول بسیار مهم در اسلام که در گفتار و شیوه‌ی زندگی امامان، در جایگاه ارجمندی قرار دارد، رازداری است که در بعضی موارد از واجبات مؤکّد است و افشاکننده‌ی آن، گناه بسیار بزرگی را انجام داده و سزاوار مجازات شدید است.
رازداری، وسیع و ابعاد گوناگونی دارد، ما این بحث را در سه بخش زیر تجزیه و تحلیل می‌کنیم:
الف) معنای رازداری و شاخه‌های آن؛
ب) اهمیّت رازداری از نظر قرآن و روایات؛
ج) نمونه‌هایی از شیوه‌ی زندگی پیامبرˆ و امامان(ع) درباره‌ی رازداری.
 
الف) معنای رازداری و شاخه‌های آن؛
رازداری که از آن با عناوین مختلفی مانند: کتمان سرّ، عیب‌پوشی، تقیّه، پنهان نمودن اسرار نظامی، رفتار چریکی، اختفای اسرار انقلاب و... یاد می‌شود، به ‌معنای پوشاندن و افشا نکردن است چنین پوششی در اسلام دارای شاخه‌های مختلف است که می‌توان آن را چنین تقسیم نمود:
1. رازداری نظامی؛
2. رازداری سیاسی و عقیدتی؛
3. رازداری اخلاقی.
رازداری نظامی، آن است که بعضی اسرار عملیات نظامی برای دشمن پوشیده بماند، تا غافلگیر شود و فرصتی برای عملیات و تدارکات نداشته باشد.
رازداری سیاسی و عقیدتی، تقیّه و مسائل چریکی است که انسان برای پیشبرد اهداف خود، بهانه‌ای سیاسی یا عقیدتی، به ‌دست دشمن نمی‌دهد و با آرامش خود، دشمن را غافل و رام می‌کند؛ ولی در باطن، به ‌کار خود بر ضد دشمن ادامه می‌دهد.
رازداری اخلاقی، عیب‌پوشی و کتمان سرّ و سرپوش نهادن بر اسرار اخلاقی مؤمنان است که برای حفظ آبروی‌شان و برای عادی نشدن گناه، به‌ کار می‌رود و نقش به سزایی در سالم‌سازی محیط و حفظ آبرو و حیثیت مردم دارد. برای روشن شدن مطالب لازم است به ‌توضیحات زیر توجه کنید:
 
1. رازداری نظامی
رازداری نظامی در اسلام به‌ قدری مهم است که افشای آن، به‌ عنوان «خیانت به ‌خدا و رسول» مطرح شده است؛ چنان که در قرآن می‌خوانیم:
 يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ؛[1]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به‌ خدا و پیامبر خیانت نکنید.
این آیه در مورد یکی از اصحاب پیامبر به ‌نام «ابولُبابه» نازل شد که یکی از اسرار نظامی را برای دشمن فاش کرد.
هنگامی که پیامبر به ‌مدینه هجرت کرد، یهودیان همچون ستون دشمن، در داخل مرکز اسلامی، در هر فرصتی بر ضد اسلام تلاش و کارشکنی می‌نمودند. سرانجام پیامبر تصمیم گرفت آنان را از اطراف مدینه تبعید کند و گردن‌کشان را به ‌قتل برساند.
یهودیان بنی‌قریظه در قلعه خود، در محاصره شدید سپاه اسلام بودند. طایفه اَوْس از پیامبر خواستند آنان را ببخشد.
پیامبر به‌ آنان فرمود:
آیا راضی هستید حکمیت در این مورد را به ‌یکی از افراد شما [از طایفه اوس] واگذارم؟
طایفه اوس جواب مثبت دادند، پیامبر «سعد بن معاذ» را که مجروح جنگی بود، برای این کار تعیین کرد، ولی بنی‌قریظه حکمیت سعد را نپذیرفتند. به ‌پیامبر پیام دادند «ابولبابه» را بفرست تا با او مشورت کنیم. پیامبر ابولبابه را برای مشورت نزد آنان فرستاد. آنان اطراف ابولبابه را که سابقه دوستی با آنان داشت گرفتند و اظهار عجز و بی‌تابی کردند، از جمله گفتند: آیا ما به حکمیت سعد بن معاذ راضی شویم؟
ابولبابه گفت: مانعی ندارد، ولی با دست اشاره به گردن کرد؛ یعنی تسلیم شدن به‌ حکم سعد همان و گردن زدن همان!
به ‌این ترتیب، ابولبابه یکی از رازهای نظامی سپاه اسلام را با اشاره فاش کرد، و آیات 27 و 28 انفال در سرزنش او نازل شد.
ابولبابه توبه کرد و از شدت شرم نزد رسول خدا نرفت، بلکه به‌ مسجد رفت و خود را به ‌یکی از ستون‌های مسجد بست و مدت 10 ـ 15 روز به‌ مناجات و راز و نیاز پرداخت و از درگاه خدا خواست توبه‌اش را بپذیرد. سرانجام آیه نازل شد و قبول شدن توبه او اعلام گردید، وی برای جبران گناه فاش نمودن یکی از رازهای نظامی، یک‌سوم اموالش را صدقه داد. او از این که ‌گناهی مبتلا شده بود، سخت پریشان و شرمنده و پشیمان بود. [2]
یکی ‌دیگر از مواردی که در قرآن، درباره افشای راز نظامی، به ‌آن اشاره شده، ماجرای «حاطب بن ابی بَلتَعه» و زنی به ‌نام «ساره» در سال ششم هجری است. «حاطب بن ابی بلعته» از یاران شجاع پیامبر و دارای سوابق درخشان بود، از جمله این که در مکه مسلمان شد و تنها به‌ مدینه هجرت کرد، اما خانواده و اموالش را در مکه به‌ جای گذاشت.
مشرکان قریش به ‌خانواده او در مکه پیشنهاد کردند برای حاطب نامه بنویسند و از او بخواهند آنان را از تصمیم پیامبر در مورد حمله مسلمانان به‌ مکه و فتح آن آگاه سازد. آنان نامه‌ای نوشتند و مشرکان نامه را توسط یک زن خواننده به نام «ساره» به ‌مدینه فرستادند. ساره به‌ صورت فقیر مخفیانه به‌ مدینه آمد و نامه را به ‌حاطب رساند و منتظر جواب نامه ماند. حاطب در جواب نامه نوشت: پیامبر قصد جنگ و فتح مکه را دارد. ساره نامه را گرفت و مخفیانه از مدینه خارج شد و به‌ سوی مکه گریخت.
پیامبر وحی از ماجرا آگاه شد و به ‌امام علی، زبیر و مقداد دستور داد سریع حرکت کنند و ساره را دستگیر کنند و نامه را از او بگیرند.
سه سرباز رشید اسلام حرکت کردند و در نقطه‌ای به ‌نام «روضه‌ی خاخ» به ‌ساره رسیدند و او را تفتیش کردند، سرانجام او از ترس هیبت علی(ع) نامه را از میان تاب‌های گیسوانش بیرون آورد و به‌ امام داد. علی با شتاب به‌ مدینه بازگشت و نامه را به ‌پیامبر رسانید.
پیامبر حاطب را احضار کرد و به ‌او فرمود: «این نامه مال تو است. چرا چنین کردی؟»
حاطب معذرت‌خواهی کرد و گفت: حقیقت این است که من از آن روز که مسلمان شدم تا کنون به ‌شما خیانت نکردم. از ترس اینکه قریش اموال مرا در مکه مصادره کند و خویشان و خانواده‌ام را اذیت کند، چنین نمودم.
در این هنگام آیات آغازین سوره ممتحنه (60) در سرزنش حاطب به‌ خاطر افشای راز نازل گردید، که در آیه نخست می‌خوانیم:
 ‏يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ…؛
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دشمن من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید... .
یکی از اصحاب پیامبر برخاست و گفت: ای رسول‌خدا! اجازه بده گردن این منافق (حاطب) را بزنم!
چون حاطب عذرخواهی کرد و گفت: این کار به ‌سبب دوستی با کفار نبود، بلکه به‌ سبب حفظ اموال و خویشان از گزند دشمن بود، و حاطب سابقه درخشان داشت و از جنگجویان بدر بود، پیامبر از کشتن او صرف‌نظر کرد و فرمود: « او از جنگجویان بدر است و خداوند نظر لطف خاصی به‌ آنان دارد».[3]
رازداری نظامی چنان مهم است که پیامبر اسلام با نهایت تلاش و دقت، از فاش شدن آن جلوگیری کرد و عامل فاش‌سازی یعنی حاطب را با این که سوابق درخشانی داشت، محکوم نمود و مورد سرزنش قرار داد.
 
2. رازداری سیاسی و عقیدتی؛
در دنیا معمول است گاهی افراد مبارز و شجاعی، در برابر ستمگران در فشار و تنگنا قرار می‌گیرند و در برابرشان از روش «استتار» استفاده می‌کنند. روش‌های چریکی و برنامه‌های سری، در گونه‌های مختلف برای مبارزه، روش عقلی و منطقی است، زیرا هیچ عقلی اجازه نمی‌دهد افرادی وقتی خود را در خطر شدید دیدند، خود را آشکارا نشان دهند، بلکه با پوشش‌های مختلف خود را حفظ می‌کنند و نیروهای خود را برای فرصت‌های مناسب ذخیره می‌نمایند، این روش سیاسی که گاهی عقیدتی است، «تقیه» است که اسلام اهمیت بسیار به ‌آن داده است. امامان شیعه به ‌پیروی از روش پیامبر اسلام برای حفظ تشیع و حفظ خود و شاگردانشان، از این روش، بسیار استفاده می‌کردند و آن را توصیه می‌نمودند، تا آنجا که امام علی(ع) می‌فرماید:
التَّقیَّهُ مِنْ أفْضَلِ أعْمالِ الْمُؤْمِنِ یَصُونُ بِها نَفْسَهُ وَ إخْوانَهُ عَنِ الْفاجِرینَ؛[4]
تقیه از بهترین کارهای مومن است در پرتو آن، خود و برادران دینی‌اش را از گزند مجرمان حفظ می‌کند.
امام حسین(ع) می‌فرماید:
لَوْلاَ التَّقیُّ ما عَرَّفَ وَلِیُّنا مِنْ عَدُوِّنَا؛[5]
اگر تقیه نبود، دوست ما از دشمن شناخته نمی‌شد.
تقیه در موارد لازم؛ یک نوع رازداری سیاسی و عقیدتی است که نه ‌تنها دلیل عجر و تسلیم و عقب‌نشینی نیست. بلکه سپر دفاعی برای ذخیره‌سازی نیروهای و تغییر شکل مبارزه است. بر همین اساس، امام صادق(ع) فرمود:
إنَّ التَّقیَّةَ تُرسُ الْمُؤْمِنِ وَ التَّقِیَّةُ حِرْزُ الْمُوْمِنِ؛[6]
تقیه سپر و نگه‌دار مومن است.
با توجه به ‌این که سپر ابزاری است که در میدان جنگ و جهاد از آن استفاده می‌شود، این تشبیه بیان کننده نقش تقیه و رازداری در راستای جهاد و مبارزه می‌باشد.
برای روشن شدن بحث، ماجرای اصحاب کهف و مبارزات ابوطالب، پدر بزرگوار حضرت علی را یادآور می‌شویم که با رازداری سیاسی و عقیدتی، در پشت سپر تقیه، حداکثر استفاده برای حمایت از حق را نمودند و در پرتو آن نتایج درخشانی به ‌دست آوردند. اگر این سپر را رها می‌کردند، یک صدم نتایج نصیب‌شان نمی‌شد. بر همین اساس، به‌ پاداش دو چندان در پیشگاه خدا نایل شدند؛ که امام صادق(ع) فرمودند:
جبرییل نزد رسول خدا آمد و گفت: ای محمد! پروردگارت سلام می‌رساند و می‌فرماید:
«اصحاب کهف، ایمان خود را [در برابر طاغوت ستمگر عصرشان] مخفی داشتند و اظهار کفر نمودند. [7] خداوند دو چندان به‌آنان اجر داد.» ابوطالب نیز ایمان خود را می‌پوشاند و اظهار شرک می‌نمود. خداوند به ‌او نیز پاداش دو چندان می‌دهد. ابوطالب از دنیا نرفت مگر اینکه از جانب خداوند، مژده بهشت برای او آورده شد. [8]
حضرت ابوطالب از آغاز بعثت تا سال دهم که سال وفاتش بود، تا آخرین توان و نفس از پیامبر اسلام دفاع کرد وی سپر دفاعی بزرگ برای پیامبر بود و همه دفاع‌ها و مبارزات او در پشت سپر تقیه صورت می‌گرفت او در ظاهر، اظهار ایمان نمی‌کرد و با حفظ این راز، به ‌حمایت خود از پیامبر ادامه می‌داد، از این‌رو، به ‌توفیقات سرشاری نائل شد.
اکثر امامان شیعه در وضع بسیار سختی زندگی می‌کردند و غالباً در برابر طاغوت‌ها و دژخیم‌های در حال تقیه به ‌سر می‌بردند و برای حفظ کیان تشیع از تقیه و رازداری استفاده می‌کردند. از این‌رو، تعبیرات و تأکیدات مختلف، به ‌آن سفارش می‌نمودند.
امام سجاد(ع) فرمود:
وَدِدْتُ وَاللهِ أنِّی افْتَدیْتُ خَصلتَیَنْ ِفِی الشِّیعَةِ لَنا بِبَعْضِ لَحْمِ ساعِدِی: النَّزْقَ وَ قِلَّةَ الْکِتْمانِ؛[9]
سوگند به ‌خدا دوست دارم برای [نبود] دو خصلت در شیعیانم؛ گوشت بازویم را فدا کنم: شتابزدگی و بی‌حوصلگی؛ کمی رازداری.
یعنی اگر ممکن باشد، حاضرم قسمتی از گوشت بازویم را کسی از من بگیرد و دو خصلت (پرحوصلگی و رازداری) را به ‌شیعه بدهد.
گاهی تقیه حرام است و افشاگری واجب می‌باشد. نهضت امام حسین و افشاگری‌های افرادی مانند: ابوذر غفاری، میثم تمّار، عرو بن حمق، حجر بن عدی و...
بر همین اساس بود که در مواردی که افشاگری و قیام علنی واجب و لازم بود، به ‌آن اقدام نمودند. از جمله مواردی که باید سد تقیه را شکست و به‌ جای کتمان، فریاد زد، آنجا است که حفظ خون مؤمن، به ‌فریاد و افشاگری بستگی داشته باشد. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است:
إنَّما جُعِلَت التَّقیَّةُ لِتُحْقَنَ بِها الدَّمُ، فَإذا بَلَغَت التَّقیَّةُ الدَّمَ فَلا تَقِیَّة؛[10]
تقیه برای آن قرار داده شد تا به ‌آن، خون مومنان حفظ شود. پس هرگاه تقیه کردن موجب خون‌ریزی گردد، در آنجا تقیه روا نیست.
 
3. رازداری اخلاقی.
برای اینکه گناه در جامعه، عادی و معمولی نشود و جنبه عمومی پیدا نکند و محیط از گناه و آثار آن سالم بماند و آبروی افراد حفظ گردد و پیامدهای شوم و خطرناک آشکار شدن گناه بروز ننماید، اسلام با تأکید فراوان به «ستر گناه» و پوشیدن عیوب دیگران دستور داده، آن را از واجبات اخلاقی دانسته و پرده‌دری و فاش ساختن گناهان دیگران را از گناهان بزرگ به ‌شمار آورده است.
در قرآن می‌خوانیم:
 إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ؛[11]
کسانی که دوست دارند زشتی‌ها میان مومنان شایع شود، عذاب دردناکی برایشان در دنیا و آخرت است.
تعبیر «یُحِبُّونَ» (کسانی که دوست دارند اشاعه فحشا شود) به‌ جای «کسانی که این کار را انجام می‌دهند» بیانگر نهایت تأکید اسلام است بر این که مومنان مراقب باشند و عیب دیگران را فاش ننمایند؛ حتی در ذهن و مغز خود، به‌ چنین فکری علاقه نداشته باشند.
امامان شیعه خیلی چیزها را از مردم می‌دانستد، ولی مقیّد بودند آبروی افراد حفظ گردد می‌گفتند: خداوند «ستّارالعیوب»، است. شما نیز عیوب همدیگر را بپوشانید. جامعه از اشاعه گناه، ضربه‌های بسیار خورده است پیامدهای شوم افشای گناه، بسیار زشت و کمرشکن است. از این رو، در اسلام بر کنترل زبان، سکوت سرّپوشی تأکید فراوان شده است.
دختری در نوجوانی با جوان نامحرمی گفتگو کرده و لبخندی زده، بعد توبه کرده و شوهر نموده است. حال اگر یک جاهل بی‌معرفت، نزد شوهر آن دختر برود و ذهن او را خراب کند و بگوید: من فلان وقت دیدم همسر تو با فلان جوان سخن می‌گفت و می‌خندید، چنین کاری آبروی دختر را نزد شوهر می‌ریزد و ذهن شوهر را آلوده می‌کند. ای بسا موجب کشمکش، نزاع، طلاق و حادثه شوم دیگر گردد. که همه آنها بر اثر پرده‌دری پدید آمده است اگر فرهنگ «ستر عیوب» و رازداران اخلاقی بود؛ هرگز چنین حوادث تلخی بروز نمی‌کرد. این مثال پیامدهای تلخ و رنج‌آور پرده‌دری را تبیین می‌کند. از این رو، امامان شیعه با شدت از این گناه بزرگ جلوگیری می‌کردند و به ‌پرده‌پوشی سفارش می‌نمودند.
امیرمومنان(ع) فرمود:
جُمِعَ خَیْرُ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ فِی کِتْمانِ السِّرِّ وَ مُصادقَةِ الأخْیارِ؛[12]
سعادت دنیا و آخرت در دو چیز جمع شده: پرده‌پوشی و دوستی با نیکان.
حضرت رضا(ع) فرمود:
مومن به ‌کمال ایمان نمی‌رسد مگر اینکه دارای سه خصلت شود: دارای سنتی از خدایش گردد؛ دارای سنتی از رسول خدا شود و دارای سنتی از ولی خدا (امامان) گردد.
اما سنت خدایش، پرده‌پوشی است اما سنت رسول مدارا کردن با مردم است، اما سنت ولی خدا (امامان) صبر و استقامت در  برابر حوادث سخت و تلخ است.[13]
امام صادق(ع) فرمود:
کُفُّوا ألْسِنَتَکُمْ؛[14]
زبان‌های خود را کنترل کنید.
 
ب) اهمیّت رازداری از نظر قرآن و روایات؛
از مطالب گذشته، رازداری از دیدگاه قرآن و اسلام و پیامبر و امامان به ‌طور پراکنده بررسی گردید. برای روشن شدن بیشتر، به ‌آیات و روایات زیر که بیانگر اهمیت رازداری است توجه کنید:
در قرآن می‌خوانیم:
 مَن كفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلّا مَنْ أكرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطمَئنُّ بِالايمَانِ وَلكِن مَن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛[15]
کسانی که بعد از ایمان کافر شوند، به‌ جز آنان که تحت فشار واقع شده‌اند، در حالی که قلب‌شان آرام به ‌ایمان است، هم آنان که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده‌اند، غضب خدا بر آنان است و عذاب عظیمی در انتظارشان!
در شأن نزول آیه نقل شده است: در آغاز بعثت، عده‌ای از مسلمانان مانند بلال حبشی، خَبّاب اَرَّتْ، یاسر و سُمَیه (پدر و مادر عمّار) و عمّار یاسر، در برابر فشار و شکنجه مشرکان ایستادگی کرده‌اند و اظهار کفر نکردند، حتی بعضی مثل یاسر و سمیه کشته شدند، ولی عمّار در حالی که قلبش سرشار از ایمان بود، برای نجات از کشته شدن، اظهار کفر کرد و راز قلبش را آشکار ننمود، نجات یافت.
پس از این ماجرا، عمّار گریه کنان نزد پیامبر آمد و عرض کرد: مشرکان دست از سرم برنداشتند تا نسبت به‌ شما جسارت کردم و بت‌های‌شان را ستودم.
پیامبر چشمان عمّار را پاک کرد و فرمود: «اگر بار دیگر تو را تحت فشار قرار دادند [برای حفظ جانت] آنچه می‌خواهند بگو».
در این هنگام، آیه فوق در تأیید کار عمّار نازل شد.[16] آیه بیانگر آن است که هنگام فشار، هرگاه انسان راز درونی خود را کتمان کند و به ‌زبان، سخن دیگر بگوید (تقیه کند) کار شایسته‌ای انجام داده است.
عبدالله بن عطا می‌گوید: به ‌امام باقر عرض کردم: دژخیمان طاغوت، دو نفر از شیعیان را در کوفه دستگیر کردند و به ‌آنان گفتند: از امیرمومنان بیزاری بجویید. یکی از آنان بیزاری زیانی جست و نجات یافت و دیگری بیزاری نجست و کشته شد.
امام فرمود:
أمَّا الَّذِی بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِیهٌ فِی دِینِه، وَ أمَّا الَّذِی لَمْ یُبَرِّئ فَرَجَلٌ تَعَجَّلَ إلَی الْجَنَّةِ؛[17]
آن که بیزاری جست، مردی دین‌شناس بود؛ ولی آن که بیزاری نجست، مردی بود که به ‌سوی بهشت شتاب کرد.
مطابق این روایت، مومنی که هنگام خطر جانی رازداری کند، دین‌شناس است و به ‌وظیفه دینی خود عمل نموده است.
آیه فوق بیانگر شایستگی رازداری عقیدتی برای حفظ جان است.
در قرآن درباره علت عذاب و خشم خدا نسبت به ‌یهود بنی‌اسراییل می‌خوانیم:
… ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ‏؛[18]
زیرا به ‌آیات الهی کفر ورزیدند و پیامبران را به ‌ناحق کشتند.
امام صادق پس از تلاوت آیه فرمود:
وَالله ما قَتَلُوهُمْ بِأیدیِهِمْ وَ لا ضَرَبُوهُمْ بِأسْیافِهِمْ وَلکِنَّهُمْ سَمِعُوا أحادِیثَمُ فأذاعوها فَأَخِذُوا عَلَیها فَقُتِلُوا؛[19]
سوگند به ‌خدا! یهود بنی‌اسراییل، پیامبران را با دست‌های‌شان نکشتند و با شمشیرهای‌شان نزدند، بلکه سرگذشت‌شان را شنیدند و فاش ساختند [با این که لازم بود و با رازداری، آنها را حفظ نمایند] در نتیجه به‌ دست ستمگران افتادند و کشته شدند.
این آیه بیانگر لزوم رازداری عقیدتی و سیاسی در موارد لازم است.
در قرآن می‌خوانیم:
 لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً؛[20]
افراد با ایمان نباید غیر از مومنان، یعنی کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند. هر کس چنین کند، رابطه‌اش از خداوند گسسته است، مگر در حال ترس و تقیه.
این آیه نیز بیانگر آن است که هنگام خطر؛ برای حفظ جان، رازداری رواست.
در قرآن، مومن (48) از مومن آل فرعون (حزقیل) که مخفیانه به ‌موسی ایمان آورده بود و در پشت سپر تقیه و رازداری، مردم را به ‌موسی دعوت می‌کرد؛ تمجید شد.
در قرآن می‌خوانیم:
 وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ؛[21]
مرد مومنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می‌داشت، گفت: آیا می‌خواهید کسی را به ‌سبب این که می‌گوید. پروردگار من خدا است، بکشید؟!
این آیه بیانگر رازداری سیاسی و عقیدتی، و حاکی است که تقیه و رازداری در مکتب‌های قبل از اسلام نیز وجود داشته است، بندگان صالح الهی برای پیشبرد هدف، از آن استفاده می‌کردند.
آیه 19 نور درباره رازداری اخلاقی است.
در قرآن می‌خوانیم:
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اْلأَمْنِ وَ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ؛[22]
هنگامی که خبری از پیروزی و شکست به‌ آنان برسد [بدون تحقیق] آن را شایع می‌سازند و اگر آن را به ‌پیامبر و پیشوایان [که قدرت تشخیص دارند] ارجاع دهند، از ریشه‌های مسائل آگاه می‌شوند.
این آیه بیانگر رازداری سیاسی است و تأکید می‌کند اگر شایعاتی شنیدید، بدون تحقیق پخش نکنید؛ بلکه رازداری را حفظ کنید و مطالب شنیده شده را با رهبری و مسئولان در میان بگذارید؛ نه این که در میان عامه مردم رواج دهید و موجب پیامدهای شوم سیاسی و اجتماعی گردید. امام صادق آیه فوق را خواند و فرمود:
خداوند شایعه‌گران را در این آیه سرزنش کرده، بنابراین، از فاش کردن پرهیز کنید. [23]
 
چند روایت در اهمیت رازداری
امام صادق(ع) فرمود:
مَنْ أداعَ عَلَیْنَا حَدِیثَنا فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ جَحَدَ حَقَّنَا؛[24]
هر کس اخبار ما را [نزد مخالفان در موارد خطر] فاش کند، مانند کسی است که حق ما را انکار نموده است.
امام باقر(ع) فرمود:
بنده‌ای در قیامت محشور می‌شود و با این که در دنیا خونی نریخته است، به ‌اندازه یک حجامت یا بیشتر خون به او بدهند و بگویند: این سهم تو از خون فلان ‌کس است که در دنیا ریخته شده است.
بنده عرض می‌کند: خدایا! می‌دانی که من در دنیا تا آخر عمر، خون کسی را نریخته‌ام به ‌او گفته می‌شود:
آری تو از فلان‌ کس روایت چنین و چنان شنیدی و آن را به‌ ضرر او نقل کردی و زبان به‌ زبان گشت تا اینکه به ‌سمع فلان سمتگر رسید و ستمگر او را به‌ جهت آن سخن کشت. اکنون [در خون او شریک شده‌ای] این سهم تو از خون اوست.[25]
امام صادق(ع) فرمود:
مَنْ أداعَ عَلَیْنا شَیْئاً مِنْ أمْرِنا فَهُوَ کَمَنْ قَتَلَنا عَمْداً وَ لَمْ یَقْتُلْنا خَطَأً؛[26]
کسی که چیزی از امر ما را [در موارد خطر] فاش سازد، مانند کسی است که به‌ عمد، نه خطا ما را کشته است.
 
ج) نمونه‌هایی از رازداری امامان(ع)
 
نمونه اول
بعضی از اصحاب امامان به ‌عنوان «صاحب سِرّ» (اصحاب راز) شناخته شده‌اند، مانند کمیل و زُراره. زُرارة بن اعین از شاگردان برجسته و یاران امام صادق بود. او می‌گفت:
سوگند به‌ خدا! اگر آنچه را از امام صادق شنیده‌ام، فاش سازم، بدن‌های انباشته شده مردان بر روی چوبه‌های دار قرار می‌گیرد؛ یعنی افراد زیادی کشته می‌شوند.[27]
امام صادق برای حفظ جان زراره، گاهی در ملأعام او را به بدی یاد می‌کرد و سرزنش می‌نمود و ناگهان شایع می‌شد امام صادق از زراره دوری جسته است.
روش امام صادق یک نوع رازداری و استتار برای حفظ جان زراره بود.
از این رو، در روایات آمده است: امام صادق به ‌عبدالله بن زراره فرمود:
انتقاد ما از پدرت برای حفظ جان او از خطر سلطان است، وگرنه پدرت نزد ما دارای مقام ارجمندی است. انتقاد من از او و امثال او مانند سوراخ کردن کشتی توسط خضر است، که می‌خواست با معیوب ساخت کشتی، آن را از دست ماموران ستمگر حاکم عصر نجات دهد و به‌ دست صاحبانش برساند.[28]
 
نمونه دوم
جابر بن یزید جُعفی و بهلول از شاگردان برجسته‌ی امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بودند. امام صادق(ع) برای حفظ جان جابر، و امام کاظم(ع) برای حفظ جان بهلول، به‌ آنان دستور دادند خود را به‌ دیوانگی بزنند. آنان به‌ دستور عمل کردند و نجات یافتند.[29]
 
نمونه‌ی سوم
مُعَلِّی بن خُنَیْس از شاگردان برجسته‌ی امام صادق بود. داود بن علی، فرماندار منصوب شده از جانب سفّاح (اولین خلیفه‌ی عبّاسی) در مدینه، معلّی را دستگیر کرد و او را سخت تحت فشار قرار داد که نام شیعیان و شاگردان جعفر بن محمد (امام صادق) را به‌ او بدهد. مُعلّی برای حفظ جان شیعیان گفت: آنان را نمی‌شناسم.
داود او را تهدید به‌ اعدام کرد. او با قاطعیت و صلابت به‌ رازداری خود ادامه داد و گفت:
مرا به‌ کشتن می‌ترسانی؟ اگر شیعیان زیر پایم باشند؛ پایم را از روی‌شان برنخواهم داشت.
استقامت و رازداری باعث شهادت او شد.[30]
این نیز نمونه‌ی دیگری از روش امامان است که در زندگی شاگردان‌شان دیده می‌شود که برای حفظ جان شیعیان، تا سر حد شهادت، رازداری نمودند.
* * *
شکر و سپاس خدا را که این مجموعه تدوین و نگارش یافت. از درگاه خداوند بزرگ خواستاریم ما را بیش از پیش، با زندگی و اسرار شخصیت امامان(ع) آگاه گرداند.
 
پی‌نوشت‌ها:

[1]- انفال(8)، آیه 27

[2]- مجمع‌البیان، ج 5، ص 67؛ اسدالغابه، ج 5، شرح حال ابولبابه.

[3]- مجمع‌البیان، ج 9، ص 269.

[4]- وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 473.

[5]- وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 473.

[6]- وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 477، اصول کافی، ج 2، ص 221.

[7]- امام صادق(ع):
اصحاب کهف با این که یکتاپرست بودند [برای این که راز یکتاپرستی شان فاش نگردد] در مجالس جشن بت‌پرستان شرکت می نمودند و زُنّار می‌بستند، از این رو، خداوند به آنان دو بار پاداش داد. (اصول کافی، ج 11، ص 480).

[8]- وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 480.

[9]- اصول کافی، ج 2، ص 221؛ وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 484.

[10]- وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 483.

[11]- نور (24) آیه ی 19.

[12]- بحارالانوار، ج 75، ص 71.

[13]- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 256.

[14]- اصول کافی، ج 2، ص 215.

[15]- نحل (16) آیه‌ی 106.

[16]- مجمع‌البیان، ج 6، ص 388.

[17]- وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 476.

[18]- بقره (2) آیه‌ی 61.

[19]- اصول ‌کافی، ج 2، ص 371.

[20]- آل‌عمران (3) آیه ی 28.

[21]- مؤمن (4) آیه ی 28.

[22]- نساء (4) آیه‌ی 83.

[23]- اصول کافی، ج 2، ص 371.

[24]- اصول کافی، ج 2، ص 370.

1- اصول کافی، ج 2، ص 370

[26]- اصول کافی، ج 2، ص 371.

[27]- رجال‌کشّی، ص 133.

[28]- رجال‌ کشّی ، ص 126، قاموس‌الرجال، ج 4، ص 160. ماجرای انتقاد امامان(ع) از بعضی سادات انقلابی عصر خود که در جلد اوّل اشاره شد، نیز بر همین اساس بود.

[29]- اصول کافی، ج 1، ص 396؛ بهجۀ‌الآمال، ج 2، ص 435.

[30]- بحارالانوار، ج 47، ص 109-110.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

 محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: