فصیح و بلیغ همچون علی علیهالسلام
خطابههای حضرت زینب سلامالله علیها همچون خورشیدی در تارک تاریخ میدرخشد و فصاحت و بلاغت او در جملاتی که پُر از معارف ناب و عمیق است، عقلای عالم را واله و شیدا ساخته و زبان دوست و دشمن را به اقرار به فضیلت او واداشته است. این در حالی است که او را در کسوت اسیران وارد هر کوی و برزن کردند و قلب مبارکش پُر بود از داغهای فراوانی که هر یک برای از پای درآوردنش کفایت میکرد. امّا این شیرزن کربلا همچون کوهی استوار، با وزش بادهای سهمگین مصائب، از پای درنیامده و خم به ابرو نیاورد تا طلایهدار لشکر اسرای حسینی باشد.
یکی از جلوههای فصاحت و بلاغت آن بزرگوار در شهر کوفه به وقوع پیوسته. کوفه برای اهلبیت عصمت و طهارت شهر ناآشنائی نبود. امیرالمؤمنین علی علیه السّلام قریب پنج سال در آن حکومت کرده و زینب سلامالله علیها در این شهر برای بانوان کرسیّ تعلیم و تفسیر قرآن بنانهاده بود. آری مردم این شهر بهخوبی اولاد علی علیه السّلام را میشناختند. اکنون سال 61 هجری است و خاندان رسالت پس از سالها دوری از این شهر بار دیگر بدان راهیافتهاند. امّا این بار به شکل اسیرانی وارد شهر میشوند که عبید الله بن زیاد لعنة الله علیه سرمست از پیروزی ظاهری خود، سر مطهّر مردانشان را بر نوک نیزهها زده و پیشاپیش زنان و کودکان در بند، وارد کوفه میسازد. ابن نمای حلّی مینویسد: «وَ اجتَمَعَ النّاسُ لِلنَّظَرِ اِلی سَبیِ آلِ الرَّسولِ وَ قُرَّةُ عَینِ البَتولِ». مردم کوفه برای تماشای اسیران خاندان پیامبر و نور چشمان زهرای اطهر اجتماع کردند.
مردم کوفه با دیدن خاندان رسول خدا صلّی الله علیه و آله در کسوت اسیری و سرهای بریده و بر نی شدهی حجّتهای خدا، شروع به گریه و ناله و شیون کردند. یعقوبی مینویسد: امام سجّاد علیه السّلام فرمود: «هؤلاء یبکونَ علینا فَمَن قَتَلَنا؟!». اینان بر ما گریه میکنند! پس چه کسی ما را کشته است؟!
در میان اشکها و نالههای مردم، به ناگاه دخت علی علیه السّلام زینب کبری سلامالله علیها به مردم اشاره نموده و فرمود: ساکت باشید. راوی نقل میکند: به خدا سوگند نفسها از شماره افتاد (صدایی از هیچکس بلند نشد) و حتّی زنگ شتران به صدا درنیامد. حذام (حذلم) اسدی میگوید: به خدا قسم هرگز زن پردهنشینی، گویاتر و سخنورتر از او ندیدم، گویی بر زبان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام سخن میراند. پس ستایش خدا را بهجا آورد و درود بر رسول او فرستاد و فرمود: «أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ إِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَ الْعُجْبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْكَذِبُ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ كَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أَوْ كَفِضَّةٍ عَلَى مَلْحُودَةٍ أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ أَ تَبْكُونَ أَخِي أَجَلْ وَ اللَّهِ فَابْكُوا فَإِنَّكُمْ أَحْرَى بِالْبُكَاءِ فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلًا فَقَدْ أَبْلَيْتُمْ بِعَارِهَا وَ مَنَيْتُمْ بِشَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً ...». امّا بعد، ای مردم کوفه! ای نیرنگبازان و بیوفایان و ای افراد بی حمیّت! (گریه میکنید؟) اشک چشمانتان خشک نشود و نالهتان آرام نگیرد. حکایت شما مانند آن زنی است که رشتههای خود را پس از بافتن و تابیدن باز میکرد. سوگندهای خود را دستاویز فساد کردهاید، بهجز لافوگزاف و آلودگی و سینههای پرکینه و دشمنی (چیزی ندارید). بهظاهر مانند زنان کنیز تملّق گو، و در باطن همچون دشمنان سخنچین و یا مانند سبزیهایی هستید که بر منجلابها روئیده و یا مانند نقره (گچی) که با آن روی قبر مرده را بیارایند (ظاهر زیبا و در باطن کثیف و گندیده). بدانید که برای خود بد توشهای پیش فرستادید، که به خشم خداوند گرفتار و در عذاب جاوید خواهید ماند. آیا بر برادرم میگریید؟! آری بگریید که شما شایستهی گریستن هستید. پس بسیار بگریید و کمتر بخندید که عار آن شما را فراگرفت و ننگ آن بر شما آمد که هرگز آن را نتوانید شست ... (تا آخر خطبه).
ابن نمای حلّی مینویسد: (پس از خطابهی زینب کبری سلامالله علیها) «فَضَجّ النّاسُ بالبکاءِ و النَّحیبِ». مردم با گریه و ناله ضجّه میزدند. راوی میگوید: پیرمردی را دیدم ایستاده بود و گریه میکرد و میگفت: «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ وَ شَبَابُكُمْ خَيْرُ الشَّبَابِ وَ نِسَاؤُكُمْ خَيْرُ النِّسَاءِ وَ نَسْلُكُمْ خَيْرُ النَّسْلِ لَا يُخْزَى وَ لَا يُبْزَى». پدر و مادرم فدای شما باد، پیران شما بهترین پیران و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلها، خوار نشوند و کسی با آنها برابری نکند.
مرحوم طبرسی مینویسد: امام سجّاد علیه السّلام فرمودند: «يَا عَمَّةِ اسْكُتِي فَفِي الْبَاقِي مِنَ الْمَاضِي اعْتِبَارٌ وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ إِنَّ الْبُكَاءَ وَ الْحَنِينَ لَا يَرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ». ای عمّه خاموش باش که باقیماندگان از گذشتگان باید عبرت بگیرند. و تو به شکر خدا عالمهای بدون معلّم و خردمندی بدون آموختن از کسی هستی (تنها از خدا آموختهای). همانا گریه و ناله، گذشتگان از دنیا را بازنمیگرداند. پس از این سخن امام علیه السّلام، زینب سلامالله علیها خاموش شد.
«محمّد غالب شافعی» یکی از نویسندگان سنّی مذهب مصری، در شمارهی 27 سال اوّل مجلّهی «الاسلام» مینویسد: «یکی از بزرگترین زنان اهلبیت ازنظر حسب و نسب، و از بهترین بانوان طاهره که دارای روحی بزرگ و مقام تقوا، آینهی سرتاپا نمای مقام رسالت و ولایت بوده، حضرت سیّده زینب دختر علی بن ابیطالب [کرّم الله وجهه] است که به نحو کامل او را تربیتکرده بودند. او از پستان علم و دانش خاندان نبوّت سیراب شده بود تا آنجا که در فصاحت و بلاغت یکی از آیات بزرگ الهی به شمار میرفت، و در حلم و کَرَم و بینایی و بصیرت در تدبیر کارها، در میان خاندان بنیهاشم و بلکه عرب مشهور شد و میان جمال و جلال، و سیرت و صورت، و اخلاق و فضیلت را جمع کرده بود. شبها در حال عبادت و روزها را روزه داشت و به تقوا و پرهیزکاری معروف بود ...».
شجاعت زینبی
سراسر زندگانی این بانوی بزرگوار پُر است از آثار شجاعت او.
چرا اینگونه نباشد و حالآنکه او دخت سردار خیبر و شیر بیشه کارزارهای حق علیه باطل است. او فرزند اسدالله است و مادرش همطراز علی علیه السّلام و شجاعترین بانوی خلقت. او شجاعت را از مادری به ارث برده که خود را فدای ولایت کرد و در این راه حتّی از کودک ششماههی در رَحِم خویش نیز فروگذار نکرد.
صحنههای عاشورا و لحظههای اسارت زینب کبری سلامالله علیها، شجاعتهای این شیرزن کربلا را بارها دیده و تاریخ گوشهای از آن را ثبت کرده است. نمونهای از این رشادت و شجاعت، مجلس شراب یزید ملعون در شام است. او که شادمان و مست از جنایت خود بود، در حضور مقامات کشوری و لشکری خود و در مقابل دیدگان خاندان رسولالله صلّی الله علیه وآله، شروع به هتّاکی و جسارت به اسرای آل الله کرد و تا میتوانست تلاش کرد تا دل ایشان را به درد آورد. از این رهگذر از هیچ کاری فروگذار نکرد حتّی دست برد و با چوب به لبهای مطهّر و مقدّس ابا عبد الله الحسین علیه السّلام جسارت نمود.
بهقدری مست قدرت بود که کسی جرأت اعتراض و سؤال نداشت. بهطوری که سفیر روم را به خاطر اعتراضی که بر بیحرمتی به پسر پیغمبر اسلام نمود به قتل رساند. امّا با وجود خفقان و قدرت ظاهری او، به ناگاه زینب سلامالله علیها لب به سخن گشود و خطبهای ایراد کرد که دودمان یزید را به هم پیچید. با صدایی رسا و محکم بدون ذرّهای لرزش و ترس، مانند حاکم قدرتمندی که با زندانی خطاکارِ در بند سخن میگوید، لب به سخن گشود و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات و درود بر محمّد و آلش (صلوات الله علیهم اجمعین) فرمود: «[ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ/ سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند بهجایی رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند]، ای یزید! آیا گمان میکنی که چون اطراف زمین و آسمان را بر ما بستی و راه چاره را بر ما مسدود نمودی ...، ما نزد خداوند خواریم و تو در نزد او عزیز و محترمی؟ ... پس آرام باش، آیا قول خدای عزّ و جلّ را فراموش کردهای که فرمود: [وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ/ آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت میدهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت میدهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنها، عذاب خوارکنندهای (آماده شده) است]... به خدا قسم یاد ما را نمیتوانی محو کنی و وحی ما را نمیتوانی از بین ببری و غایت ما را درک نخواهی کرد و ننگ این ظلم را از وجود خودت نمیتوانی پاک کنی ... . روزی میرسد که منادی ندا کند: الا لعنة الله علی القوم الظالمین ...».
سخن بزرگان در شأن و منزلت حضرت زینب سلامالله علیها
ذکر مدح و فضیلت زینب کبری سلامالله علیها در منابع شیعه و از لسان علما بهقدری زیاد است که قدرت بیان تمام آن نیست، امّا برای آنکه از کلام علما نیز بهرهای برده باشیم، به ذکر سه نمونه از توصیفات ایشان درباره حضرتش میپردازیم:
علّامه سیّد عبدالحسین شرف الدّین (صاحب کتاب المراجعات) میگوید: «ازنظر اخلاق کریمتر از او، از دید فطرت و ذات بافضیلت تر از او، از جنبهی سرشت و طینت پاکیزهتر از او، از جهت جوهره و خمیر مایه خالصتر از او دیده نشده است، مگر جدّ و پدر و مادرش که او را از عدم به صحنهی وجود آوردند. شتابزدگی او را مضطرب و دلتنگ و بیقرار نمیکرد، خشم خوارش نمیداشت و ترس بردباری از کفش نمیربود. او نشانهای از نشانههای خداوندی در فهم و ذکاوت، صفای نفس، لطافت حسّ، قوّت دل و سکینه و آرامش قلب بود، آن هم در شگفتانگیزترین صورت از صور شجاعت و خودداری و رفعت شأن و ...».
علّامه سیّد محسن امین مینویسد: «زینب علیها السّلام از بافضیلتترین زنان بود، که فضیلت او مشهورتر از آن است که مسطور افتد و قلم از رقم زدنش ابا و امتناع دارد. مطالب انبوهی از جلالت شأن، رفعت مقام، قوّت حجّت و استدلال، رجحان عقل، ثبات قلب، فصاحت زبان و شیوایی کلام او میدانیم. گویا خطبهی او در کوفه و شام، از زبان گویای پدرش امیرالمؤمنین علی علیه السّلام جاری گردیده است. صدور این امر از جانب زینب هیچ شگفتانگیز نیست، چراکه حضرتش شاخهای از شاخههای درخت طیّبهی نبوّت است. او از زنان هاشمی است که جدّش رسول خدا، بابش وصیّ رسول، مامش بتول و برادرانش حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) هستند. پس هیچ بعدی ندارد که فرع بر اسلوب اصل آید ...».
علّامه شیخ عبد الله مامقانی میگوید: «زینب و کیست زینب؟! تو چه میدانی که زینب کیست؟! او خاتون بزرگوار و گرامی فرزند دودمان بنیهاشم است که بعد مادرش در صفات پسندیده و خوی ستوده کسی مانند او نبود، بدان گونه که سزاوار است او را صدّیقهی صغری نامید. زینب در پوشش و عفّت و پاکدامنی یگانه و بیهمتا بود که او را در زمان پدر و برادرانش تا روز طفّ کسی از مردان مشاهده ننمود. او در صبر و شکیبایی، ثبات و پایداری، قیام و ایستادگی، قوّت و نیروی ایمان، تقوا و پرهیزکاری، اطاعت و فرمانبرداری یگانهی روزگار بود. زینب در فصاحت و زبانآوری، بلاغت ورسایی سخن، چنان بود که گویی زبان پدرش امیرالمؤمنین را در دهان دارد. همچنان که بر کسی پوشیده نیست که سخنرانی او از روی تحقیق و تفکّر قبلی نبوده و بالبداهه و ارتجالی ایراد شده بود. اگر ادّعا کنیم که زینب دارای مقام شامخ عصمت بوده است، کسی که به حالات او در یوم طفّ و حوادث مابعدش آشنا باشد، آن را کلامی بیراهه تلقّی نمیکند و منکرش نمیگردد. چگونه چنین نباشد؟ و اگر چنین نبود هر آینه امام حسین علیه السّلام پارهای از بار سنگین امامت و پیشوایی را در روزگاری که امام سجّاد در بستر بیماری غنوده بود، به او واگذار نمینمود و امام سجّاد او را در بیان احکام و آنچه که از آثار و نشانههای ولایت و امامت بود، نائب به نیابت خاصّهی خود نمیگردانید ...».
از میان علمای اهل سنّت بسیاری به مدح و ثنای حضرت زینب سلامالله علیها پرداختهاند که از باب نمونه به دو مورد اشاره میکنیم:
جلال الدّین سیوطی در رسالهاش به نام «الزّینبیّه» میگوید: «زینب در دوران حیات جدّش رسول خدا پا به گیتی نهاد. او با هوش و سخنور و دانا بود و قوّت قلبی عجیب داشت. حسن پیش از وفات جدّش به هشت سال، حسین به هفت سال و زینب به پنج سال متولّد شدند».
از نیشابوری در رسالهی علویّهاش نقل میکنند که چنین نوشته است: «زینب دختر علی در فصاحت و بلاغت و زهد و پارسایی و بندگی به درگاه خداوند، همچون پدرش علی و مادرش فاطمه بود».
وصال یار سفرکرده
یزید که ارکان حکومت خود را متزلزل دید و با خطابههای آتشین و پرمغز امام زینالعابدین علیه السّلام و عمّهی گرانقدرشان زینب کبری سلامالله علیها رسواشده بود، مصلحت را بر آن دید تا با تظاهر به پشیمانی و رعایت حرمت آل رسول، ایشان را به مدینه بازگرداند. با ورود حضرت زینب سلامالله علیها به مدینه، آن بزرگوار در هر مجلس و محفلی بر ضدّ بنی امیّه سخن گفته و مظالم و جنایات ایشان را بازگو مینمود. بار دیگر یزید بیشازپیش احساس خطر کرد و چارهای ندید جز اینکه آن بانوی بزرگوار را به شهری غیر از مکّه و مدینه منتقل سازد.
و جالب این جاست که حضرت زینب علیها السّلام شام را برای سکونت خود انتخاب نموده و وجود مقدّسش همچون استخوانی گلوگیر یزید خبیث شد. امّا مدّت درازی نگذشت که روح بزرگوارش از بدن رنجور و سختیکشیدهی او فارق شد و به دیدار آرام جانش حضرت ابا عبد الله علیه السّلام شتافت. محلّ دفن آن حضرت در حال حاضر خارج از شهر دمشق، در محلّی به نام «سیّده زینب»، مزار شیعیان و مردم سوریه است. البته در شهر قاهره در مصر نیز مکانی به نام «مقام سیّده زینب» وجود دارد که مردم آن دیار آن را قبر مطهّر زینب دختر امیرالمؤمنین علیه السّلام میدانند و در کنار آن مسجدی بزرگ و زیبا بنانهادهاند. مصریان با خلوص و ارادت زاید الوصفی به کنار این مرقد و بارگاه آمده و آنجا را زیارت میکنند.
البته برخی احتمال دادهاند که این مزار موجود در قاهره، محل دفن زینب دختر یحیی فرزند حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهما السّلام میباشد که به همراه عمّهاش نفیسه خاتون (که قبر او نیز در قاهره است) به آنجا رفته است.
آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است | آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است
آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان | از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است
آنکه نامش زین اَب خوانده رسول کردگار | چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است
آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام | من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است
آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب | کَند و افکند از پی و بُن ریخت بر هم زینب است
دامن شير خدا بين، شير زن میپرورد | در شهامت برتر از سارا و مريم زينب است
آنکه اندر مجلس گردن کشان قد کرد عَلم | چون حسین بر دشمنان یک دم نشد خم زینب است
با برادر درد دل میکرد اين سان تا سحر | آنکه ريزد از فراقت اشك ماتم زينب است
وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا | خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است
ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود | شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است
پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش | غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است
منزوي هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی |این حسین تنها یک عاشق دارد آنهم زینب است
پینوشتها:
برگرفته از کتابهای: الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج2 ص304و305/ مثير الأحزان ص86/ زینب عقیله بنیهاشم ص13تا15/ مصائب الأولیاء ج1 ص506تا573/ فاطمهی زهرا سرور دل پیامبر صلّی الله علیه و آله ص796 تا800.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده