گفتگوى ابراهیم (ع) با آزر
آزر عموى ابراهیم (ع) بود، ولى ابراهیم به خاطر سرپرستى آزر، او را پدر مینامید، ابراهیم (ع) تصمیم گرفت نخست آزر را به خداپرستی دعوت كند، از این رو با آزر به گفتگو پرداخت، زیرا آزر بتپرست معروف و بتساز بود، اگر او هدایت میشد، بسیارى به پیروى از او دست از بتپرستی میکشیدند.
گفتگوى ابراهیم با آزر، داراى چندین مرحله است، در آغاز با نرمش، استدلال، و در مراحل بعد با تندى با او برخورد كرد. آیات قرآن بیانگر این مراحل است. در آیات قرآن چنین آمده: ابراهیم خطاب به آزر گفت:
اى بابا! چرا چیزى را میپرستی كه نه میشنود و نه میبیند، و نه هیچ مشكلى را از تو حل میکند؟!
اى بابا! دانشى براى من آمده كه براى تو نیامده است، بنابراین از من پیروى كن تا تو را به راه راست هدایت كنم.
اى بابا! شیطان را پرستش مكن كه شیطان نسبت به خداى رحمان، عصیانگر است.
اى بابا! من از این میترسم كه از سوى خداوند رحمان عذابى به تو رسد و در نتیجه از دوستان شیطان باشى.
ولى آزر در برابر دعوت مهرانگیز و منطقى ابراهیم، عصبانى شد و او را تهدید به سنگسار كرد، و به او چنین گفت:
اى ابراهیم! آیا تو از معبودهاى من (بتها) روی گردان هستى، اگر از این كار دست برندارى، تو را سنگسار خواهم كرد، اكنون براى مدّتى طولانى از من دور شو!
ابراهیم (ع) از تهدید آزر نترسید، در عین حال مرحله ملایمت و نرمش را رعایت كرد تا بلكه عاطفه آزر را تحریك كرده و به نفع خود جذب كند، به آزر رو كرد و گفت:
سلام بر تو، من به زودی از پروردگارم برایت تقاضاى عفو میکنم، چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است و از شما، و آنچه غیر خدا میخوانید، کنارهگیری میکنم و پروردگارم را میخوانم و امید آن را دارم كه در خواندن پروردگارم، بیپاسخ نمانم.[1]
هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا میپرستیدند کنارهگیری كرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هر یك را پیامبرى (بزرگ) قرار دادیم!
به این ترتیب ابراهیم (ع) مرعوب شوكت و قدرت سرپرستش آزر نشد، و از تهدید و هشدار او نترسید و با توكل به خداوند، به طور مكرر، او را به سوی خدا دعوت نمود، و از بتها بر حذر داشت، و با صراحت اعلام كرد كه من از آن بتها دورى میکنم و تنها خداى یگانه را میپرستم.
آزر با گستاخى، ابراهیم را از خود راند و نصایح مهرانگیز او را با تندى رد كرد، ابراهیم كه دید با نرمش و استدلال نمیتواند نتیجه بگیرد، پا را فراتر نهاد و رگبار سرزنش خود را متوجه آزر و پیروانش كرد و با صراحت به آزر و پیروانش گفت:
آیا به راستی بتها را به عنوان خدا برگزیدهاید؟ تو و جمعیت تو را در گمراهى آشكار مینگرم.[2]
و در فرصت دیگر به آزر و پیروانش گفت:
این تمثالها و مجسمهها چیست كه شما در برابر آنها سجده میکنید، و آنها را شب و روز میپرستید؟
آنها جواب دادند: نیاكان و پدران ما، چنین میکردند، ما هم روش آنها را ادامه میدهیم.
ابراهیم با قاطعیت و تأكید گفت:
لَقد كُنتُم انتُم وَ آباؤُكُم فِى ضلالٍ مُّبینٍ
قطعاً هم شما و هم پدرانتان در گمراهى آشكار بودید و هستید.
آنها گفتند: آیا مطلب حقى براى ما آوردهای یا شوخى میکنی؟!
ابراهیم جواب داد: (کاملاً حق آوردهام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان و زمین است كه آنها را ایجاد كرده و من بر این امر از گواهانم.[3]
ابراهیم گرچه در مراحل نخست، از راه نرمش و مدارا با آزر سخن گفت، زیرا آزر حق سرپرستى بر ابراهیم داشت، وانگهى ابراهیم میخواست بلكه از این راه او را جذب نماید، ولى وقتی که لجاجت آزر در راه شرك، براى ابراهیم روشن شد، نه تنها از او دورى كرد، بلكه از او بیزارى جست، چنان که در آیه 114 سوره توبه میخوانیم:
فَلمَّا تَبین لَهُ أَنَّه عدُوٌّ للّهِ تَبَرَّءَ مِنهُ
هنگامی که براى ابراهیم روشن شد كه آزر دشمن خدا است از او بیزارى جست.
مبارزات عملى ابراهیم(ع) با بتپرستی
آزر با این که ابراهیم را از یكتاپرستى منع میکرد، ولى وقتی که چشمش به چهره ملكوتى ابراهیم (ع) میافتاد، محبتش نسبت به او بیشتر میشد، از آنجا که آزر رئیس كارخانه بتسازى بود، روزى چند بت به ابراهیم داد تا او آنها را به بازار ببرد و مانند سایر برادرانش آنها را به مردم بفروشد، ابراهیم خواسته آزر را پذیرفت، آن بتها را همراه خود به طرف میدان و بازار آورد، ولى براى این که فكر خفته مردم را بیدار كند، و آنها را از پرستش بت بیزار نماید، طنابى بر گردن بتها بست و آنها را در زمین میکشانید و فریاد میزد:
مَن یشتَرىَ مَن لا یَضرُّهُ وَ لا ینفَعُهُ
چه كسى این بتها را كه سود و زیان ندارند از من میخرد.
سپس بتها را كنار لجنزار و آبهای جمع شده در گودالها آورد و در برابر چشم مردم، آنها را در میان لجن و آب آلوده میانداخت و بلند میگفت: آب بنوشید و سخن بگویید!![4]
به این ترتیب عملاً به مردم میفهمانید كه: بتها شایسته پرستش نیستند، به هوش باشید، و از خواب غفلت بیدار شوید و به خداى یكتا و بیهمتا متوجه شوید، و در برابر این بتهای ساختگى و بیاراده كه سود و زیانى ندارند سجده نكنید مگر عقل ندارید، مگر انسان نیستید، چرا آن همه ذلت، چرا و چرا؟! آنها را نزد آزر آورد و به او گفت: این بتها را كسى نمیخرد، در نزد من ماندهاند و باد کردهاند.
فرزندان آزر توهین ابراهیم به بتها را به آزر خبر دادند، آزر، ابراهیم را طلبید و او را سرزنش و تهدید كرد و از خطر سلطنت نمرود ترسانید.
ولى ابراهیم به تهدیدهاى آزر، اعتنا نكرد. آزر تصمیم گرفت ابراهیم را زندانى كند، تا هم ابراهیم در صحنه نباشد و هم زندان او را تنبیه كند، از این رو ابراهیم را دستگیر كرده و در خانهاش زندانى كرد و افرادى را بر او گماشت تا فرار نكند.
ولى طولى نكشید كه او از زندان گریخت و به دعوت خود ادامه داد و مردم را از بت و بتپرستی برحذر داشت و به سوی توحید فرا میخواند.[5]
مذاكرات رو در روی ابراهیم(ع) با نمرود، و محكوم شدن نمرود
آوازه مخالفت ابراهیم با طاغوتپرستى و بتپرستی در همه شکلهایش در همه جا پیچید، و به عنوان یك حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت، نمرود كه از همه بیشتر در این باره، حساس بود فرمان داد بیدرنگ ابراهیم را به حضورش بیاورند، تا بلكه از راه تطمیع و تهدید، قفل سكوت بر دهان او بزند، ابراهیم را نزد نمرود آوردند.
نمرود بر سر ابراهیم فریاد زد و پس از اعتراض به كارهاى او گفت:
خداى تو كیست؟
ابراهیم: خداى من كسى است كه مرگ و زندگى در دست اوست.
نمرود از راه سفسطه و غلطاندازی وارد بحث شد، و گفت: اى بیخبر! این که در اختیار من است، من زنده میکنم و میمیرانم، مگر نمیبینی مجرم محكوم به اعدام را آزاد میکنم، و زندانى غیر محكوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام مىنمایم.
آنگاه دستور داد یك شخص اعدامى را آزاد كردند، و یك نفر غیر محكوم به اعدام را اعدام نمودند.
ابراهیم بیدرنگ استدلال خود را عوض كرد و چون دید نمرود مقصودش را نمیفهمد گفت: تنها زندگى و مرگ نیست بلكه همه جهان هستى به دست خدا است، بر همین اساس، خداى من كسى است كه صبحگاهان خورشید را از افق مشرق بیرون میآورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو میبرد، اگر راست میگویی كه تو خداى مردم هستى، خورشید را به عکس از افق مغرب بیرون آر، و در افق مشرق، فرو بر.
نمرود در برابر این استدلال نتوانست غلطاندازی كند، آنچنان گیج و بهتزده شد كه از سخن گفتن درمانده گردید.[6]
نمرود دید اگر آشكارا با ابراهیم دشمنى كند، رسواییاش بیشتر میشود، ناچار دست از ابراهیم كشید تا در یك فرصت مناسب از او انتقام بگیرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهیم بترسانند و دور سازند.[7]
پینوشتها:
[1] مضمون آیات 41 تا 49 سوره مریم.
[2] سوره انعام، آیه 74.
[3] مضمون آیات 54 تا 56 سوره انبیاء.
[4] بحار، ج 12، ص 31.
[5] بحار، ج 12، ص 31 - تفسیر جامع، ج 2، ص 224.
[6] مضمون آیه 257 سوره بقره.
[7] قصص قرآن صدر بلاغى، ص 58؛ بعضى این واقعه را بعد از حادثه آتش آورده اند. (ج 12، ص 34).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی