تاجگذاری در روز غدیر خم
توجه دارید که شاهان قدیم وقتی به سلطنت میرسیدند، تاجی گرانقیمت که نگینهایی از سنگهای قیمتی بر آن نصبشده بود بر سر میگذاشتند و این نشانه رسیدن به حکومت بود تا کسانی که او را نمیشناسند بدینوسیله شناسایی نموده و از سوی دیگر هیبتی از او در توده مردم پیدا شود تا بهسادگی سخن او را بپذیرند. ولی در اسلام، تاج به آن صورت که نشانه حکومت آن قبیل افراد بود ممنوع شد و بهجای آن «عمامه» آمد. زیرا به گفته «سیوطی» یکی از دانشمندان اهل سنّت، پیامبر(ص) فرمودند:
«العَمَائمُ تِیجَانُ العَرَبِ»
«عمامهها برای عرب بهمنزله تاج است.»
به همین جهت صاحب کتاب «تاج العروس» که یکی از بزرگترین کتابهای «لغت» عرب است در کلمه «تاج» بعدازآن که تاج را به کلاه معروف و مخصوص پادشاهان ترجمه نموده، میگوید: ولی عرب به «عمامه» تاج میگویند و همان روایت را هم نقل نموده و اضافه میکند که مقصود پیامبر از این حدیث آن است که عمامه حکم تاج را دارد، زیرا بیشتر مردهای عرب که در روستاها و بیابانها زندگی میکنند، در لباس محلی آنها «عمامه» وجود ندارد. و آنها بدون پوشش سر هستند، یا دارای کلاههای معمولی میباشند و صاحبان «عمامه» در میان آنها اندک هستند و...
با توجه به این مقدمه و فرمایش رسول خدا(ص) به سخنی که جمعی از دانشمندان اهل سنّت در کتابهای خود در مورد روز «غدیر خم» نوشتهاند توجه کنید:
رسول خدا(ص) در روز «غدیر خم» عمامهای بر سر علی(ع) گذاشته و یکطرف آن را به پشت سرش آویزان نمودند که در بعضی از نوشتهها آمده آن عمامه را «سحاب» نامیدند.
(قابلذکر است که خود رسول خدا(ص) عمامههای متعددی داشتند و هرکدام از آنها نام مخصوص داشت)
مرحوم «علامه امینی» نیز نام عدهای از دانشمندان اهل سنّت را که در کتابهای خود این جریان را نقل کردهاند. در جلد اول «الغدیر» آوردهاند و متن سخنان آنها را و آنچه پیامبر(ص) درباره على(ع) بعد از گذاشتن عمامه بر سر آن حضرت فرمودهاند با ذکر نشانی کامل بیان نمودهاند.[1]
به این ریزهکاریهای رسول خدا(ص) در آن روز دقت کنید که همه اینها نشاندهنده این است که رسول خدا(ص) آن حضرت را به جانشینی و رهبری بعد از خود نصب فرمودند.
دانشمندان اهل سنّت چه میگویند؟
ملاحظه فرمودید، جریان «غدیر خم» یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در طول این مدت، یعنی از همان روزی که این حادثه روی داد تا به امروز دانشمندان مختلف علوم اسلامی به شکلهای گوناگون به نقل آن پرداختهاند، از یکسوی مفسّران در تفسیر دو آیه سوم و شصت و هفتم سوره مبارکه مائده از آن سخن گفتهاند، محدثان نیز بهعنوان نقل حدیث از راویان مختلف این حدیث را در کتابهای خود بیان نموده و از سوی دیگر، سیرهنویسان و مورخان، این جریان را بهعنوان یک رویداد مهم تاریخی، در سال آخر عمر پیامبر مطرح نمودهاند و چنانچه ملاحظه نمودید، افرادی هم به شکل مناظره، گاهوبیگاه در طول تاریخ اسلام از این جریان به شکل یک مسئله مهم غیرقابلانکار، در جهت قانع ساختن یا مجاب کردن طرف مقابل استفاده کردهاند.
البته آنچه ما در این جزوه به نظر خوانندگان عزیز میرسانیم خلاصهای است از آنچه در کتابهای بزرگان ما نقلشده ولی بههرحال به قول معروف مشت نمونه خروار است.
حالا جای این سؤال است که بگوییم، جریانی را که به این وسعت در کتابهای پرارزش دانشمندان مسلمان مطرحشده و از سویی خیلی صریح و روشن گویای معرفی پیامبر(ص) نسبت به حضرت علی(ع) بهعنوان جانشین خود بوده چگونه دانشمندان اهل سنّت با اینکه نوع این حادثه را در کتابهای خود نقل کردهاند ولی جانشینی علی را بهگونهای که علمای شیعه از این واقعه برداشت کردهاند نپذیرفتهاند؟
پاسخ
اگر بخواهیم سؤال بالا را بهدرستی پاسخ بگوییم باید ابعاد مختلف قضیه را بررسی نموده، چه ازنظر علمی و چه جهات دیگر، ولی چون ما در این کتاب در نظر داریم به احساسات برادران مسلمان خدشهای وارد نسازیم، بررسی ابعاد دیگر را به جایگاه مناسب خود حواله داده و تنها به بحث علمی، آن هم دور از هرگونه تعصب قومی و گروهی اشاره نموده و از خداوند متعال تمنا میکنیم عنایتی فرماید تا هر چه بیشتر، آنچه حق است بر طالبان آن روشن گردد.
آنچه تابهحال خواندیم و عرضه شد، حداقل یک مطلب را برای همان ثابت میکند و آن اینکه بدون تردید این حادثه در روز معین در برابر چشم جمع زیادی از مسلمانان رویداده و رسول خدا(ص) چنین عباراتی را در ضمن سخنرانی طولانی فرمودهاند و دست علی(ع) را بهعنوان معرفی به مردم بلند کردهاند و به دنبال آن، آن سخنان را بیان داشتهاند. تا اینجا هیچگونه شک و تردیدی بین مسلمانان وجود ندارد.
اما اختلاف برداشت علمی بین دانشمندان اهل سنّت و دانشمندان شیعه از این عبارات، عمدتا در کلمه «مولی» است. یعنی علماء شیعه از کلمه «مولی» برداشتی دارند که براساس آن حضرت علی را جانشین پیامبر میدانند ولی دانشمندان اهل سنّت از این کلمه برداشت دیگری دارند و براساس آن، کلمه «مولی» را بهگونهای فهمیدهاند که ربطی به امامت و رهبری بعد از پیامبر ندارد.
کدام برداشت درست است؟
پیش از اینکه به بررسی علمی پیرامون کلمه مولی بپردازیم توجه به چند نکته را ضروری میدانیم:
الف) راه بررسی درست و قضاوت توأم باانصاف در اینگونه موارد این است که ابتدائأ انسان ذهن خود را از هرگونه برداشتی خالی نموده و وابستگی ذهنی به هیچ گروهی نداشته باشد و به تعبیر دیگر تعصب قومی یا گروهی را از خود دور نماید، تا بتواند حق را دور از هرگونه شائبه و عاری از هرگونه وابستگی تشخیص دهد. به عبارت روشنتر، برادر مسلمانی که بر اساس اعتقاد خود، حضرت علی(ع) را جانشین پیامبر(ص) میداند، یا آن برادر مسلمانی که بر اساس عقیدهاش ابوبکر را خلیفه اول رسول خدا میداند، باید در بررسی این بحث، موقتا اعتقاد خود را کنار گذاشته و همچون یک فرد بیسابقه نسبت به این مسائل، موضوع را بررسی نماید، اگر چنین باشد و به دور از هرگونه تعصب و وابستگی به دنبال فهم مطلب باشد یقینا مورد عنایت خاص پروردگار بوده و خداوند او را بهسوی حق راهنمایی خواهد فرمود، چنانچه میفرماید:
وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهدِینَّهُم سُبُلَنَا[2]
آنان که در راه ما تلاش میکنند (و در این تلاش هدفی جز خدا ندارند) ما حتما آنان را به راههای خود هدایت خواهیم کرد.
ب) یکی از چیزهایی که احتمالا مانع درک و فهم واقعیت میشود، هیبت شخصیتها یا کثرت جمعیتها است، افراد غیرمسئول که هیچگونه مسئولیتی در برابر خداوند و وجدان خود برای خودشان احساس نمیکنند، بهصرف اینکه دیدند گروه زیادی پیرو یک خط هستند، هیبت جمعیت؛ چنان چشم و گوش آنها را پر میکند که خیال میکنند مثلا اگر این برنامه درست نمیبود این همه طرفدار پیدا نمیکرد، یا اگر این راه، راه حق نبود چنین شخصیتها از آن دم نمیزدند، ولی در اینجا شایسته است این بیان نورانی حضرت علی(ع) را در این موارد به کار ببریم تا بدون جهت و دور از عقل و خرد، هیچگاه فهم و درک خود را پشت اینگونه حبابها قرار ندهیم. میفرماید:
«إِنَ دِینَ اللهِ لَا یعْرَفُ بِالرِّجَالِ، بَلْ بِآیةِ الْحَقِّ، فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أهْلَهُ.»
«همانا دین خدا با ارزش و شخصیت انسانهایی که از آن پیروی میکنند شناخته نمیشود. بلکه با داشتن نشانهای از حق، اول حق را بشناس تا اهل آن و پیروان آن را در مرحله بعد شناسایی کنی.»[3]
ج) بسیاری از ما مسلمانها، اعتقادات خود را از خانوادهمان گرفتهایم، یا بدینجهت که وابسته به آنها هستیم و بر اساس این وابستگی، هر چه آنان درست میدانند درست میدانیم و یا بدینجهت که پدر و مادرمان را افرادی وارد و مطلع میدانیم و درنتیجه به همان آگاهی آنان برای انتخاب راه درست خود، بسنده نموده و بر اساس اعتماد به عقل و درایت آنان همان راه را برمیگزینیم، درصورتیکه قرآن کریم این روش را نپسندیده و اینگونه افرادی را که بدون تحقیق و بررسی شخصی، پیروی از پدران خود نموده، مورد نکوهش قرار میدهد. در سوره مبارکه زخرف آیه ۲۳ میفرماید:
وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِی قَرْیةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى اُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُمْ عَلَیهِ آبَاءكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا اُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ.
«بدین ترتیب ما پیش از تو رسولی را بهسوی شهری و جمعیتی نفرستادیم، مگر اینکه سردمداران مرفه آن جمع میگفتند. ما پدران خود را پیرو گروه دیگری یافتیم. ما در پی آنها و به دنبال آنان خواهیم رفت رسول ما در جواب آنان میفرمود: اگر من برنامهای بهتر، با هدایت و راهیابی قویتر از آنچه پدران شما به آن دستیافتهاند عرضه کنم، (چه میگویید)؟ آنها گفتند (در این صورت حتما زیر بار نرفته و) به برنامه شما کفر میورزیم.»
بنابراین اگر انسانی حقیقتجو باشد و واقعا در جهت رسیدن به حق تلاش کند، باید اینگونه وابستگیهای دور از عقل و منطق را از خود دور ساخته و هرگونه پیشداوری را کنار بگذارد، به عقل خویش اعتماد کند و با استمداد از عنایات خاصه پروردگار متعال و یاری عقل، حتما به آنچه حق است خواهد رسید. زیرا هدایتگر واقعی اوست و بدون تردید انسان هدایت جو را گمراه نخواهد ساخت. بدین ترتیب بیایید به ندای قرآن کریم که میفرماید:
الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللهُ وَ اُولَئِكَ هُمْ اُولُوالْأَلْبَابِ[4]
کسانی که سخنان مختلف را شنیده و به فهم آنها دل میدهند و از میان آنها بهترین گفتار را برگزیده و پیروی میکنند، آنان کسانی هستند که مورد هدایت خداوند قرارگرفته و آنها همان صاحبان عقل و خردند.»
پاسخ مثبت گفته و با رعایت نکات بالا به مطالب بعدی با دقّت توجه کنیم.
به اصل مطلب برمیگردیم و آن اینکه کلمه «مولی» معانی زیادی دارد و همین امر باعث شده برخی از آقایان و دانشمندان اهل سنّت برداشتی که از سخنان رسول خدا دارند با برداشت عالمان و اندیشمندان شیعه تفاوت داشته باشد.
خودآزمایی:
- منشأ عمده اختلاف شیعه و سنی در مورد واقعه غدیر اختلاف بر سر کدام مفهوم و واژه است؟
پینوشتها:
[1] الغدیر، ج 1، ص 290.
[2] سوره عنكبوت، آیه ۶۹.
[3] بحارالانوار، ج 6، ص 179.
[4] سوره زمر، آیه ۱۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
علی ریختهگرزاده تهرانی