دلالت آیه مباهله بر امامت حضرت على(ع)
با توجّه به کلمه «أنفسنا» در آیه شریفه، عظمت معنوی و شخصیت روحانی حضرتامیرالمؤمنین(ع) روشن شد و معلوم شد کسی که از نظر ملكات نفسانی در حدی است که به فرموده قرآن کریم، جان رسول خدا معرفی شده قهراً چنین فردی همانند خود پیامبر از سایر مردم افضل و بالاتر است و بدون تردید بعد از رسول خدا کسی جز حضرت علی(ع) شایستگی جانشینی آن حضرت را نداشته و بدین ترتیب امام و رهبر جامعه بعد از پیامبر آن بزرگوار خواهد بود.
مرحوم «قاضی نورالله» در این زمینه میفرماید:
هر چند آیه «مباهله» به صراحت بر امامت على(ع) دلالت ندارد ولی بر عصمت و أفضلیت او دلالت داشته و عصمت و أفضلیت از شرایط و لوازم امامت است.
و در این زمینه مطلبی را از کتاب «مواقف» نوشته یکی از دانشمندان اهل سنت بیان میفرماید، که ایشان گفتهاند: شیعیان در بیان أفضلیت علی دو مسلک دارند نخست این که به ادلّهای تمسّک میجویند که اجمالاً بر أفضلیت على دلالت دارند، مانند آیه «مباهله» و خبر «طیر»[1]، دوم آن که به ادلّهای تمسّک میجویند که به طور تفصیل بر أفضل بودن آن حضرت دلالت داشته مانند آن که میگویند تمام فضائلی که در صحابه به گونه متفرق دیده میشود - از علم و مانند آن - همه در علی گرد آمدهاند. : صاحب «مواقف» به دنبال این سخن وارد بحث شده، و ردّ و اثباتی بر نظرات عالمان شیعی مطرح نموده است.
مرحوم «قاضی نورالله» در پاسخ ایشان میفرماید: همین مقدار که شما گفتید و قبول کردید که آیه «مباهله» اجمالاً دلالت دارد بر این که حضرت على(ع) أفضل و بالاتر از دیگران است، همین أفضل بودن آن حضرت، دلیل بر امامت او نیز میباشد چون قرآن کریم میفرماید:
أَ فَمَنْ یهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَى[2]
گویی قرآن کریم داوری در این باره را بر عهده عقل سلیم و فطرت پاک انسانها گذاشته است که: «آیا پیروی کسانی که در علوم و فضایل خود بینیاز از تعلیم دیگرانند شایستهتر است یا پیروی از آنان که راه به جایی نمیبرند مگر آن که دستشان در دست هدایتگری باشد.»[3]
مرحوم «علامه مجلسی» نیز در این مورد بیان جالبی دارند، میفرمایند:
دلیل بر این که منظور از کلمه «أنفسنا» در آیه شریفه، امیرالمؤمنین(ع) است، همان روایتی است که «ابن حجر» در کتاب «صواعق» از «دارقطنی» نقل میکند که: حضرت علی(ع) در روز شورا[4] در برابر سایر اعضاء شورا برای اثبات شایستگی خود بدان استدلال فرمود به آنها فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا کسی از شما در خویشاوندی از من به پیامبر نزدیکتر است؟ و کسی که رسول خدا او را «نفس» خود و فرزندان او را فرزندان خود و همسر او را، زنان خود قرار داد غیر از من وجود دارد؟ آنها گفتند: بارخدایا نه.
سپس به دنباله این حدیث اضافه میکند. اگر میبینیم که رسول خدا از میان خویشاوندان خود تنها علی و فاطمه و حسنین(ع) را همراه خود برد، نه عباس و عقیل و جعفر و دیگران را یا برای آن بود که اینان پس از پیغمبر نزدیکترین کسان به خدا بودند و ازاینرو در دعا و نفرین بر دشمن تنها از آنها مدد جست و یا ازاینرو بود که اینان نزد او عزیزترین مردم بودند و رسول خدا برای اثبات حقّانیت خود آنان را در معرض «مباهله» قرار داد، او از این کار باکی نداشت و روشن است که محبّت رسول خدا برای امور دنیوی و از جنبه بشری نبوده است. سیره رسول خدا(ص) نشان میدهد که او چگونه برخی از نزدیکان و خویشان خویش را دشمن میداشت و با آنان میجنگید و در برابر، برخی کسان را که حسب و نسبی با او نداشتند و دور بودند به خود نزدیک میکرد، چون از اولیاء خدا بودند، همانگونه که «سید الساجدین» در دعای دوم «صحیفه سجادیه»، در معرفی آن حضرت میفرماید:
«وَ وَالَى فِیكَ الْأَبْعَدِینَ وَ عَادَى فِیكَ الْأَقْرَبِینَ»
«(خداوندا رسول تو) در راه تو افراد دوری که با او نسبتی نداشتند به دوستی گرفت و نزدیکان خود را که در خط تو حرکت نمیکرد دشمنی کرد.»
و به همین جهت (و به خاطر همین خصلت پیامبر است که) مخالفان ما برای اثبات فضیلت «ابوبکر» به این حدیث ساختگی استدلال کردهاند که رسول خدا(ص) فرمود: اگر میخواستم دوستی صمیمی برای خود برگزینم!! البته ابوبکر را برمیگزیدم، اگر دوستی و محبت رسول خدا(ص) از روی اغراض دنیوی است پس چگونه اهل سنت میخواهند با این حدیث، فضیلت ابوبکر را ثابت کنند.
ناچار باید بگوییم دوستی رسول خدا(ص) با علی و فاطمه و حسنین(ع) به آن جهت بوده که اینان محبوبترین کسان نزد خدا و نزدیکترین افراد به رسول خدا(ص) بودهاند. پس أفضل از دیگران بودهاند، و جلو افتادن دیگران بر آنان قبیح بوده است و نیز چون ثابت شده است که تنها على است که در این آیه بهعنوان «نفس» رسول خدا خوانده شده است و از سویی اتحاد حقیقی این دو وجود نمیتواند مراد باشد، پس نزدیکترین معنای مجازی را باید گرفت. یعنی اینکه این دو شخصیت در تمام صفات و کمالات مشترکند جز در صفت نبوت، که دلیل جداگانه بر مشترک نبودنش گواهی میدهد، ازجمله آن صفات و کمالات، وجوب اطاعت و ریاست بر همه است. اگر از این سخن نیز بگذریم، معنای مجازی شایع برای بهکارگیری چنین تعبیری آن است که مردی نزد دیگری بسیار عزیز باشد و چون جان او به شمار آید و همین برای اثبات أفضلیت و امامت علی(ع) کافی است.[5]
مواردی که رسول خدا(ص)، على(ع) را «نفس» خود معرفی فرمودهاند:
۱- «ابن حجر مکّی» گوید: «عبدالرحمن بن عوف» نقل کرده که: وقتی رسول خدا مکّه را فتح کردند بهسوی طائف رفته و آنجا را هفده شب یا نوزده شب محاصره نموده سپس ایستاده و سخنرانی کردند و پس از حمد و ثنای پروردگار فرمودند: شما را سفارش میکنم در مورد خاندانم به خیر و نیکی و البته قرار و موعد شما (حوض کوثر) است، سوگند به آن کس که جانم در دست اوست یا نماز را بپا میدارید و زکات میپردازید یا مردی را که بهمنزله «نفس» من است بهسوی شما گسیل میدارم که گردن شما را بزند، آنگاه دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: او همین است.[6]
۲- حافظ «خطیب خوارزمی» گوید: از «مطلب بن عبدالله حنطب» روایت است که رسول خدا(ص) به نمایندگان ثقیف هنگامیکه حضور حضرت شرفیاب شدند فرمودند: یا اسلام میآورید یا خداوند مردی را که از من یا مانند «نفس» من است بر سر شما برانگیزد.[7]
و گوید عایشه گفت: ای رسول خدا، بهترین مردم پس از شما کیست؟ فرمود: علی بن ابیطالب، او «نفس» من است و من «نفس» اویم.[8]
٣- حافظ «علامه گنجی شافعی» در ضمن نقل حدیثی که رسول خدا(ص) درباره برخی از اصحاب خود مطالبی فرمود، گوید: فاطمه گفت ای رسول خدا، نمیبینم که درباره علی چیزی گفته باشی؟! فرمود: على «نفس» من است، آیا دیدهای که کسی درباره خودش چیزی بگوید.[9]
۴- «علامه مجلسی» گوید: از پیامبر درباره برخی از یارانش پرسیدند، حضرت مطلبی فرمود. کسی گفت: پس علی چه؟ فرمود: تو از من درباره مردم پرسیدی نه از خودم و على خود من است.[10]
۵- و نیز گوید: رسول خدا(ص) در «مباهله» با نصارای «نجران» فرمود: خدایا این على «نفس» من است و نزد من همتای با خود من است؛ خداوندا، این «فاطمه» زنان من است که برترین زنان جهان است، خداوندا اینان «حسن و حسین» دو فرزند و نوه من هستند. پس من در جنگم با هر که اینان با او در جنگ باشند و در صلح و سازشم با هر که اینان با او در صلح و سازش باشند.[11]
۶- و در جریان داستان جنگ احد نقل کرده که آنگاه که همه مردم گریختند و کسی جز على و «ابودجانه» و «سماک بن خَرَشه» باقی نماند، پیامبر «ابودجانه» را فراخواند و فرمود: ای «ابادجانه» تو هم بازگرد و من بیعت خود را از تو برداشتم، اما على، پس او منم و من او... [12]
۷- «قندوزی» گوید: رسول خدا فرمود: علی نسبت به من بهمنزله «نفس» من است، طاعت او طاعت و نافرمانی او نافرمانی من است.[13]
۸- «حافظ گنجی» از «ابن عبّاس» روایت کند که رسول خدا(ص) فرمود: خداوند چهل هزار سال پیش از آن که دنیا را بیافریند، چوب ترکهای آفرید و آن را برابر عرش قرار داد تا آغاز مبعث من فرارسید، نیمی از آن را جدا کرد و پیامبران را از آن آفرید و نیم دیگر علی بن ابیطالب است.[14]
9- حافظ «محب الدّین طبری» از «براء بن عازب» روایت کند که رسول خدا فرمود: علی با من بهمنزله سر من با بدن من است.[15]
نمیتوان گفت منظور از «نفس» خود پیامبر است
علامه «سید رضی» صاحب نهجالبلاغه گوید: اگر کسی بپرسد معنای دعوت فرزندان و زنان روشن است، اما معنای دعوت «أنفس» چیست؟ زیرا معنا ندارد که انسان خودش را دعوت کند چنانکه درست نیست که خود را امرونهی نماید.
پاسخ: ... روشن است که مراد از «أبناء»؛ «حسن و حسین» و مراد از «نساء» «فاطمه» و مراد از «أنفس»؛ «أمیرمؤمنان» است زیرا در میان این گروه غیر از آن حضرت کس دیگری نبود که مصداق «أنفسنا» واقع شود و پیامبر نمیتواند مراد از «أنفسنا» باشد، زیرا معنا ندارد که انسان خودش را بخواند، همانگونه که معنا ندارد خود را امرونهی کند و از همین رو فقها گفتهاند: فرمانده نمیتواند تحت فرمان خود باشد، زیرا همیشه مقام فرمانده بالاتر از فرمانبر است، و اگر خودش هم فرمانبر باشد باید خودش از خودش بالاتر باشد و این محال است.
ازجمله چیزهایی که این مطلب را روشن میکند روایتی است که «واقدی» در کتاب «مغازی» آورده است: هنگامی که رسول خدا از جنگ «بدر» بازمیگشت و اسیران مشرک را به همراه داشت، یکی از اسیران به نام «سهیل بن عمرو» همین که چند میل از مدینه دور شدند فرار کرد، پیامبر فرمود: هر که سهیل را یافت او را بکشد، مسلمانان در جستجوی او شدند، خود پیامبر او را دید، که در زیر درختی پنهان شده است، حضرت او را دستگیر کرد.
و دوباره به بند کشید و او را نکشت. زیرا آن حضرت تحت امر خود درنمیآید و آن امر شامل خود حضرت نمیشد، آری اگر یکی از یاران حضرت او را مییافت واجب بود او را بکشد زیرا تحت فرمان پیامبر بود و باید به آن امر عمل میکرد.
یکی دیگر از شاخههای این بحث روایتی است که از «قاسم بن سهل نوشجانی» رسیده است که میگوید: من در مرو در برابر مأمون در ایوان ابومسلم قرار داشتم و حضرت رضا(ع) نیز سمت راست وی نشسته بود، مأمون به من گفت: ای قاسم! کدامیک از فضائل صاحب تو، علی از همه بالاتر است؟ گفتم: هیچیک از فضائل او از فضیلت آیه «مباهله» بالاتر نیست، زیرا خدای سبحان در این آیه «نفس» رسول خدا و «نفس» علی را یکی قرار داده است. مأمون گفت: اگر مخالف به تو گوید: مردم، زنان و فرزندان را به آیه شناختند آنها فاطمه و حسن و حسین(ع) هستند و مراد از «نفس» هم تنها «نفس» رسول خدا(ص) است، تو چه پاسخی داری؟
ناگاه سیاهی جلو چشمم را گرفت و فضای میان من و او تاریک شد و از سخن بازماندم و به هیچ دلیلی راه نیافتم.
مأمون به حضرت رضا(ع) گفت: ای ابوالحسن، تو دراینباره چه گویی؟
فرمود: دراینباره مطلبی هست که گریزی از آن وجود ندارد، مأمون گفت آن چیست؟ فرمود: در این آیه، رسول خدا فراخواننده است و او نمیتواند خودش را فراخواند بلکه باید دیگری را فراخواند. پس چون در این دعوت فرزندان و زنان معلوم هستند و خود پیامبر نمیتواند مصداق «نفس» باشد ناگزیر دعوت «نفس» متوجّه علی بن ابیطالب میگردد، زیرا شخص دیگری در آنجا وجود نداشته است که بتواند مصداق «نفس» قرار گیرد، و اگر مطلب غیر این باشد، معنای آیه باطل خواهد بود، در اینجا سیاهی از دیدگانم برطرف شد و دیدهام روشن گشت و مأمون لختی سکوت کرد آنگاه گفت: ای ابوالحسن، هرگاه پاسخ درست باشد، اعتراضی باقی نمیماند.[16]
مترجم كتاب «امام علی»[17] بعد از ترجمه مطلب بالا در پاورقی اضافه میکند دلیل دیگر آن که؛ اگر مراد از «نفس» خود رسول خدا باشد آوردن علی کار بیهودهای بوده است. زیرا وجود مقدس آن حضرت مصداق هیچیک از موارد دعوت (یعنی «أبناء» و «نساء» و «أنفس») نمیباشد.
خودآزمایی:
1- آیه مباهله چگونه بر امامت حضرت علی(ع) دلالت میکند؟
2- پیامبر اسلام، امیرالمؤمنین را «نفس» خود معرفی کردهاند را شرح دهید.
3- نظر امام رضا(ع) در مورد کلمه «نفس» در آیه مباهله چیست؟
پینوشتها: [1] «طیر» به معنی پرنده است و خبر طیر اشاره به جریانی است که جمعی از اصحاب رسول خدا گفتهاند که روزی مرغ بریانی برای پیامبر آوردند حضرت از خداوند خواستند که محبوبترین خلق را برساند تا با حضرت در خوردن آن مرغ شریک شود و بعد از دعای پیامبر علی وارد شد با پیامبر همغذا شدند، این جریان را عده زیادی از بزرگان اهل سنت در کتابهای خود نقل کردهاند.
[2] سوره یونس ، آیه ۳۵.
[3] احقاق الحق ، ج 3 ، ص 66.
[4] منظور از (شوری) همان شورای شش نفری است که خلیفه دوم معیّن کرد تا بعد از مرگ او بنشینند و از میان خود یکی را به عنوان خلیفه برگزینند.
[5] بحار ، ج 35 ، ص 267 ترجمه از دانشنامه امام علی ، ج 10 ، ص 236.
[6] ترجمه امام علی بن ابیطالب ، ص 309 ، به نقل از الصواعق المحرقه.
[7] همان ، به نقل از مناقب خوارزمی ، ص 81.
[8] همان ، ص 90.
[9] همان ، به نقل از کفایت الطالب ، ص 288.
[10] همان ، به نقل از بحار الانوار ، ج 38 ، ص 296.
[11] همان ، ج 37 ، ص 29.
[12] همان ، ج 20 ، ص 107.
[13] همان ، به نقل از ینابیع الموده ، ص 55.
[14] همان ، به نقل از کفایت الطالب ، ص 314.
[15] همان ، به نقل ذخائر العقبی ، ص 63.
[16] همان ، به نقل از حقائق التأویل ، ج 5 ، ص 109.
[17] نوشته دانشمند محترم جناب آقای رحمانی همدانی.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت