حضرت زهرا(ع) در جریان «مباهله»
از آنچه که بیان شد، شکل حرکت اهلبیت بهسوی محل «مباهله» روشن گردید که رسول خدا(ص) در جلو حرکت میکردند درحالیکه دست امام حسن در دست او و امام حسین در آغوش آن حضرت بود و حضرت فاطمه(س) پشت سر پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) پشت سر حضرت زهرا(ص) حرکت میکردند، در آیه هم، اول کلمه «أبناء» است بعد «نساء» و بعد «أنفس». یعنی «نساء» که منظور از آن حضرت زهرا(ص) باشد بین «أبناء» و «أنفس» قرارگرفته است.
در اینجا «حمد بن طلحه شافعی» ضمن بیانی در فضیلت حضرت زهرا(س) گوید:
اینکه پیامبر(ص)، فاطمه(س) را میان خود و میان علی(ع) که بهمنزله جان او بوده است، قرار داد، دلیل آن است که میخواست فاطمه(س) از هر سو حراست گردد و بدین سبب اهمیت شأن او روشن شود، زیرا حراست با احاطه «أنفس» بیش از حراست با احاطه «أبناء» است.[1]
سخن فخر رازی در آیه مباهله
فخر رازی در تفسیر این آیه میگوید: در ری مردی بود به نام «محمود بن حسن حمصی» که معلم شیعیان دوازده امامی بود، وی میپنداشت که على(ع) از همه پیامبران غیر از حضرت محمّد(ص) أفضل است و دلیل او کلمه «أنفسنا» بود، میگفت: مراد از «أنفسنا» نمیتواند خود محمّد باشد زیرا انسان هیچگاه خودش را دعوت نمیکند، پس مراد از آن، کس دیگری است، و همه اجماع دارند بر آن که مراد علی بن ابیطالب(ع) است بنابراین آیه دلالت دارد بر آن که «نفس» على همان «نفس» محمّد است و نیز نمیتواند «نفس» او عین «نفس» آن حضرت باشد پس مراد آن است که نفس او مانند نفس آن حضرت است و لازمه یکی بودن آن دو مساوی بودن از همه جهات است ولی مسئله نبوت به دلایلی از این عموم بیرون است زیرا محمّد(ص) پیامبر بود و علی(ع) پیامبر نبود. و نیز اجماع منعقد است بر آن که محمّد(ص) از على(ع) أفضل و بالاتر است، میماند بقیه فضائل که در آنها با یکدیگر برابرند و چون اجماع قائم است که محمّد(ص) از سایر پیامبران أفضل است. پس على(ع) نیز أفضل از آنان میباشد. این است وجه استدلال به ظاهر این آیه.
در تأیید این استدلال به آیه شریفه حدیثی است که مورد قبول موافق و مخالف است و آن سخن رسول خدا(ص) است که فرمود: هر که میخواهد به علم «آدم»، طاعت «نوح»، محبوبیت «ابراهیم»، هیبت «موسی» و برگزیدگی «عیسی» بنگرد باید به علی بن ابیطالب(ع) بنگرد - این حدیث دلالت دارد که همه این صفاتی که در این پیامبران به طور پراکنده موجود است یکجا در على(ع) به گردآمده است و همین دلیل است که علی(ع) از تمام پیامبران جز پیامبر ما أفضل است، اما سایر شیعیان از گذشته و حال استدلال کرده و میکنند بر اینکه على(ع) مثل «نفس» محمّد(ص) است مگر در برخی موارد که به دلیل خاص استثناء شده است و چون «نفس» محمّد(ص) أفضل از صحابه است بنابراین نفس على(ع) نیز أفضل از سایر صحابه میباشد. و فخررازی پس از نقل این مطلب از (حِمْصی) در پاسخ گوید:
جواب این استدلال آن است که همانگونه که اجماع میان مسلمانان منعقد است که محمّد(ص) أفضل از علی(ع) است همچنین پیش از پیدایش آقای (حِمْصی) اجماع منعقد است که هر پیامبری از کسی که پیامبر نیست، أفضل است.[2]
پاسخ به فخر رازی
علامه مجاهد «شیخ محمّدحسن مظفر» در کتاب پرارزش «دلائل الصّدق» بعد از نقل عبارت بالا از فخر رازی و پاسخی که فخر به گفته (حِمْصی) داده است، میفرماید:
از سخنان رازی در تفسیر آیه استفاده میشود که وی دلالت آیه بر أفضلیت علی(ع) را از سایر اصحاب پیامبر پذیرفته است زیرا فخر رازی دو مطلب را نقل کرد: مطلب اول که از (حِمْصی) است، این است که علی(ع) از انبیاء گذشته بالاتر است و مطلب دوم اینکه علی(ع) از سایر اصحاب بالاتر است که هر دو مطلب از آیه شریفه استفاده میشود ولی فخر رازی در مقام پاسخگویی، تنها مطلب اول (برتری على(ع) از سایر انبیاء) را ردّ کرد و درباره مطلب دوم چیزی نگفت.
اما اینکه مدّعی شده پیش از ظهور (حِمْصی) اجماع منعقدشده بر أفضلیت پیامبران بر دیگران سخن درستی نیست، زیرا اجماع بر آن است که صنف پیامبران از اصناف دیگر برترند و هر پیامبری از افراد امت خویش برتر است اما چنین نیست که هر پیامبری از هر غیر پیغمبری برتر باشد گرچه آن غیر از امتهای دیگر باشد. و نیز قول به برتری امیرمؤمنان(ع) از پیامبران جز حضرت محمّد(ص) اختصاص به شیخ «محمود حِمْصی» ندارد، تا با اجماعی که فخر رازی ادّعا نموده، منافات داشته باشد، بلکه شیعیان پیش از وجود این شیخ و پس از او قائل به آن بودهاند و دراینباره به آیه «مباهله» و آیات دیگر استدلال نمودهاند.[3]
علامه «سید شرف الدّین» نیز پس از نقل سخن «رازی» گوید: دقت کن ببین او بهروشنی دلالت آیه را بر برتری علی بیان نموده است و ناخودآگاه درستی این دلیل را پذیرفته است، وی با آنچه از شیعیان گذشته و حال نقل نموده معارضه ننموده و کلمهای در رد آنان به قلم نیاورده است، گویی اعتقاد آنان را پذیرفته و به دلالت آیه بر عقیده آنان اعتراف نموده است. و تنها بر «حِمْصی» خرده گرفته است، (که گفته بود حضرت علی(ع) أفضل از سایر انبیاء است) در صورتی که اجماعی که رازی آن را بهانه قرار داده و بر «حِمْصی» حمله کرده است چیزی است که مورد قبول «حِمْصی» و همعقیدههای او نیست. «دقت کنید.»[4]
علامه «سبیتی» مؤلّف كتاب «رایة الحق» در کتاب «المباهله» پس از نقل سخن «رازی» گوید: خواننده محترم ملاحظه میکند و با ما همین نظر را میپذیرد که فخر رازی در مورد دلالت آیه بر برتری علی(ع) از سایر صحابه، مناقشهای نکرده است و نیز در مورد اتفاق مسلمانان بر صحت این حدیث که همه صفات کمال انبیاء در على(ع) جمع است، مناقشه ننموده است و این مطلب از پاسخ ادّعای «حِمْصی» درباره برتری علی(ع) از سایر پیامبران غیر از حضرت محمّد(ص) داده روشن میشود، و نیز استفادهای را که شیعیان از آیه کردهاند در برتری آن حضرت رد نکرده است، تنها کاری که در مناقشه خود با «حِمْصی» کرده آن است که اجماعی را مدّعی شده، که خود آن را ساخته و به مسلمانان نسبت داده است.
و «محمود حِمْصی» میتواند در پاسخ او بگوید: اجماعی که نخبگان ممتاز از یاران رسول خدا(ص) و همه بنیهاشم و شیعیان از آن بیروناند اجماع نیست، هرگونه که فخر رازی بخواهد اجماع را تفسیر کند، و این اجماع در میان دیگر اجماعها که مسلمانان مدّعی آن هستند قدر و قیمتی ندارد و از نظر عقل روانی است که اجماعی منعقد شود که تقریباً نیمی از مسلمانان که قائل به برتری علی(ع) از سایر پیامبران هستند از آن اجماع بیرون باشند.
و نیز میتواند بگوید: مسلمانان و نخبگان ممتاز از یاران رسول خدا(ص) پیش از آن که خدا این فرد (یعنی فخر رازی) و همعقیدههای او را بیافریند اجماع دارند بر آن که علی(ع) از همه پیامبران جز محمّد(ص) أفضل است، و به نظر ما هم این مطلب از جهت واقعنگری درست است و این اجماع با توجّه به شرایط حجیت اجماع و امکان تحقق و وقوع آن همان اجماع درست و معتبری است که مسلمانان میتوانند به آن احتجاج کنند.[5]
استشهاد به جریان مباهله
در موارد بسیاری امامان و پیشوایان معصوم ما بهعنوان یک فضیلت غیرقابل خدشه به واقعه «مباهله» استشهاد فرموده و در برخی از موارد، همین مطلب را که رسول خدا(ص) در جریان «مباهله» تنها از مردان حضرت علی(ع) و از زنان حضرت فاطمه(س) و از کودکان امام حسن و امام حسین(ع) را به همراه بردند، صحت و درستی آن را از طرف مقابل اعتراف گرفتهاند و آن را بهعنوان فضیلتی بزرگ در تاریخ گفتگوهای خود تذکر فرمودهاند ازجمله:
الف) حضرت امیرالمؤمنین(ع) در بحث و گفتگویی که با ابوبکر داشتند در بیان علّت خودداری از بیعت با ابوبکر.
ب) و نیز آن حضرت در شورای شش نفری که بعد از مرگ عمر تشکیل شد با اهل شورا در میان گذاشته و آنان در مقابل این فضیلت را پذیرفته و به آن اعتراف کردند.
ج) و نیز آن حضرت، هنگامی که جمعی از مسلمانان از او خواستند (بالاترین منقبت خود را برای آنها بازگو کند).
د) و نیز آن حضرت در حدیثی مفصل که هفتاد منقبت از مناقب خود را میشمارد بهعنوان سی و چهارمین منقبت آن را نقل کردند.
ه) حضرت امام حسن(ع) بعد از صلح با معاویه، ضمن یک سخنرانی در حضور معاویه و دیگران به آن اشاره فرمودند.
و) حضرت امام حسین(ع) در مراسم حج و در صحرای منی در جمع بزرگان بنیهاشم و اصحاب رسول خدا، این جریان را گوشزد فرمودند.
ز) حضرت امام صادق(ع) در مقام بیان فضائل اهلبیت(ع) به «ابوجعفر احْول» بیان فرمودند.
ح) حضرت موسی بن جعفر در جواب هارون، وقتی پرسید چرا شیعیان شما را (یابن رسول الله) خطاب میکنند درحالیکه شما فرزند علی و فاطمه هستید و فرزند به پدر منسوب است نه مادر؟ حضرت با استشهاد به آیه «مباهله» ثابت کردند که امام حسن و امام حسین(ع) فرزندان رسول خدایند و منظور از «أنفسنا» در آیه شریفه، حضرت علی(ع) است.
ط) حضرت امام رضا(ع) در مجلس مأمون عباسی وقتی مأمون پرسید: آیا خداوند در جایی از قرآن، اصطفاء (یعنی گزینش و انتخاب اهلبیت) را تفسیر کرده است؟ حضرت در پاسخ او فرمودند: خداوند اصطفای عترت را در دوازده جا از کتاب خویش بیان فرموده و سومین مورد را به جریان «مباهله» استناد فرموده و به طور تفصیل آن را بهعنوان یک نمونه از انتخاب آنان بهوسیله خداوند بهعنوان صاحبان فضیلت ممتاز برشمردند.
ی) و نیز آن حضرت وقتی مأمون پرسید: بزرگترین فضیلت امیرمؤمنان(ع) را که قرآن نیز بر آن گواه است بگوئید و حضرت این آیه را فرمودند.
ک) و نیز وقتی مأمون از آن حضرت پرسید چه دلیلی بر خلافت جدّت على وجود دارد؟ حضرت فرمودند: «أنفسنا» مأمون گفت: «لَولَا نِساءَنا» حضرت فرمودند: «لَولَا أبناءَنَا».[6]
مرحوم «علامه طباطبائی» در «تفسیر المیزان»، این حدیث را نقل فرموده و چنین توضیح میفرمایند:
اینکه در پاسخ به سؤال مأمون، حضرت فرمودند: «أنفسنا» یعنی از این کلمه استفاده میشود که خداوند «نفس» علی را همچون «نفس» پیامبرش قرار داده بدین ترتیب کسی که همچون خود پیامبر است، شایستگی دارد که بعد از او جانشین او باشد ولی مأمون که گفت «لَولَا نِساءَنا» میخواست بگوید که کلمه «نساءنا» در آیه دلیل بر این است که منظور «أنفسنا»، مردان بوده در برابر زنان - یعنی خداوند دستور داده بگو ما مردها و زنها را برای «مباهله» میآوریم - در این صورت دیگر کلمه «أنفسنا» فضیلتی برای حضرت علی(ع) نخواهد بود لذا مأمون میگوید «لَولَا نِساءَنا» یعنی فرمایش شما درست است اگر کلمه «نساءنا» در آیه نبوده حالا که کلمه «نساءنا» در آیه هست معلوم میشود، مقصود از «أنفسنا» فقط مردان است (نه اینکه شما گفتید که «نفس» او مانند «نفس» پیامبر است) حضرت در جواب فرمودند: «لَولا اَبناءَنا» ۔ یعنی اینکه تو میگویی که چون «أنفسنا» کنار «نسائنا» قرارگرفته به معنی مردان است در برابر زنان - در صورتی است که کلمه «ابناءنا» در آیه نمیبود، چون اگر منظور از «انفسنا» - مردان بود دیگر جای ذکر «ابناءنا» نبود. زیرا «ابناءنا» یعنی پسران ما و پسران جزء مردان هستند.[7]
استناد سعد ابن ابی وقاص به واقعه مباهله
از آنجا که گفتهاند:
«الفَضلُ مَا شَهِدت بِهِ الأعداء»
«فضیلت آن چیزی است که دشمن به آن گواهی دهد.»
میتوان حدیث «سعد» را دلیلی استوار علیه منکران حضور «اهلبیت» در صحنه «مباهله» دانست، زیر منابع شیعه و سنی نقل کردهاند که روزی «معاویه» به «سعد» گفت: چه چیز نمیگذارد که «ابوتراب» را دشنام دهی؟ سعد گفت: چون به سه مطلب که رسول خدا درباره او فرموده است توجّه میکنم به خود اجازه نمیدهم او را دشنام دهم، اگر یکی از آن سه چیز برای من بود، از شتران سرخ مو برایم دوستداشتنیتر بود.
اول آن که در یکی از جنگها رسول خدا، على را بهجای خویش در شهر قرار داد، علی گفت آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر میگذاری؟ رسول خدا به او فرمود: آیا راضی نمیشوی که برای من چون هارون برای موسی باشی، جز آن که پس از من نبوتی نیست.
دوم آن که از رسول خدا شنیدم که در جنگ خیبر فرمود: پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، آنگاه فرمود: علی را بخوانید، علی را آوردند درحالیکه مبتلا به درد چشم بوده رسول خدا از آب دهان خود به چشم او کشید و على صحت یافت و آنگاه پرچم را بدو سپرد.
سوم آن که چون آیه «مباهله» نازل شد، رسول خدا علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: «اللَّهم هؤلاءِ اَهلِی»، در روایتی دیگر از «سعد» نقل است که رسول خدا فرمود: «اِن هَولاءِ اَهلَ بَیتِی»، بهدرستی که اینان خاندان من هستند.[8]
تا همینجا به بحث پیرامون جریان مباهله بسنده کرده و بهعنوان (حسن ختام) از میان دهها شعر عربی و فارسی که بدین مناسبت سروده شده با قطعهای از (حکیم سنایی) یاد این خاطره شیرین و این فضیلت بزرگ را در کام دوستان و ارادتمندان اهلبیت(ع) جاودانه میسازیم.
مرتضایی که کرد یزدانش| همره جان مصطفی جانش
هر دو یک قبله و خردشان دو| هر دو یک روح، کالبدشان دو
دو رونده چو اختر گردون| دو برادر چو موسی و هارون
هر دو یک دُر ز یک صدف بودند| هر دو پیرایهی شرف بودند
تا نبگشاد علم حیدر در| ندهد سنت پیمبر بَر
خودآزمایی:
1- حمد بن طلحه شافعی چه فضیلتی را برای حضرت زهرا(س) ذکر میکند؟
2- نظر فخر رازی در مورد کلمه «انفسنا» در ذیل تفسیر آیه مباهله چیست؟
3- سه فضیلت امیرالمؤمنین از منظر سعد بن ابی وقاص چیست؟
پینوشتها:[1] همان ، به نقل از مطالب السئول ، ص 7.
[2] همان ، به نقل از تفسیر کبیر ، ج 8 ، ص 86.
[3] همان ، به نقل از دلائل الصدق ، ج 2 ، ص 86.
[4] به نقل از الکلمه الغرّا / صفحه 5. ضمناً مرحوم شرف الدّین با این عبارت آخر اشاره فرمودند به اختلاف نظری که در ارزش (اجماع) بین دانشمندان اهل سنت و عالمان شیعه وجود دارد. زیرا آنان صرف توافق چند عالم را در مسئلهای اجماع دانسته و آن را مدرک احکام شرعی میدانند ولی از نظر شیعه تنها توافق چند عالم در یک مسئله حجت نیست بلکه اجماعی که آنان قبول دارند شرایطی دارد از جمله اینکه اجماع باید کاشف از قول معصوم باشد.
[5] همان / به نقل از کتاب «المباهله» / ص 101
[6] دانشنامه امام علی ، ج 10 ، ص 247 ، به نقل از کتاب های مختلف شیعه و سنی.
[7] طباطبائي / المیزان / ج 3 / ص 252
[8] دانشنامه امام علی / ج 10 / ص 252 / به نقل از المیزان و ...
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت