پي كردن اسبان
نماز ظهر امام رو به پايان بود كه ابنسعد به فرمانده تيراندازان خود «عمرو بن سعيد» اشاره كرد تا اصحاب امام را تيرباران كنند و همه اسبهاي آنها را پي كنند(۱). در اين درگيري، سواري جز «ضحاك ابنعبدالله مشرقي» در ياران امام باقي نمانده بود. او ميگويد: «چون ديدم همه ياران حسين مركبهاي خود را از دست دادهاند. اسب خود را داخل خيمه اصحاب نهادم و جنگ سختي كردم»(۲) در اين هنگام، هر يك از اصحاب كه براي نبرد خارج ميشد با امام اين گونه وداع ميكرد: السلام عليك يابن رسول الله و آن حضرت چنين پاسخ ميفرمود: و عليك السلام و نحن خلفك(فهم من قضي نحبه و منهم من يتنظر و ما بدلوا تبديلا)؛(۳) سلام بر تو، ما هم به شما ملحق خواهيم شد، برخي از آنها از دنيا رفتند و برخي هم در انتظارند و هيچ تغييري در قضاي الهي نخواهد بود.
ابوثمامة، عمرو الصائدي
اشاره
«عمر» پسر «عبدالله بن كعب صائد» پسر «شرحبيل» و كنيه او «ابوثمامة» بوده است(۴). او از اهالي كوفه و شخصي با نفوذ و محترم در آن شهر بوده است. «ابوثمامة» از تابعين (ياران امام اميرالمؤمنين عليهالسلام) بوده و در جنگهاي بسياري امام علي عليهالسلام را ياري كرده بود. او پس از آن در ياري امام حسن مجتبي عليهالسلام كوشيد و از اصحاب آن حضرت نيز بود. «ابوثمامة» در كوفه با سفير امام حسين عليهالسلام بيعت كرد(۵). او از شيعيان سلحشور و از ياران شجاع و بيدار «مسلم بن عقيل» در مبارزات كوفه بود، چنان كه «مسلم بن عقيل» او را مسئول امور مالي خود كرده بود تا كه سلاح براي رويارويي با ابنزياد فراهم كند(۶). ابنزياد پس از ورود به كوفه، بر شيعيان سخت گرفت و در نهايت كار به شهادت «مسلم» انجاميد. پس از آن بود كه «ابوثمامة» از ديدهها پنهان شد؛ اما عبيدالله بن زياد سخت به دنبال او بود تا اين كه او از مكه متواري شد و به سمت امام حسين عليهالسلام حركت كرد، «نافع بن هلال جملي» نيز او را همراهي ميكرد. نافع در بين راه با او برخورد كرده بود(۷). سرانجام، هر دو به سلامت خود را به كاروان امام حسين عليهالسلام رساندند و با خون سرخ خود، به حمايت از امام خويش پرداختند(۸).
مراقبت ابوثمامه از امام
عمر بن سعد هنگامي كه همراه چهار هزار نفر وارد كربلا شد، ميپنداشت كه خواهد توانست امام را به صلح وادارد و در ضمن به ملك ري كه شديدا به آن اشتياق داشت - بدون درگيري با امام - دست يابد. از اين رهگذر هم دنياي خود را آباد و هم آخرت خود را تأمين كند. وي باور نداشت كه امام زير بار ظلم نخواهد رفت و او يا بايد از رياست بگذرد يا اين كه با امام پيكار كند. او از «غزرة بن قيس» خواست كه برود و با امام مذاكره كند. «عزره» از قبول اين كار سر باز زد، زيرا خود از كساني بود كه حضرت را به كوفه دعوت كرده بود. ديگران هم اصرار كردند، اما او حيا ميكرد. «كثير بن عبدالله شعبي» كه شخصي گستاخ بود از جاي برخاست و گفت: «من اين كار را خواهم كرد و اگر شما بخواهيد حاضرم كه او را ترور كنم» ابنسعد گفت: «نه، اما از او بپرس كه چه چيز باعث شده به اينجا بيايد» كثير به سمت حسين عليهالسلام آمد. همين كه قدري نزديك شد، ابوثمامه به خدمت امام آمد و گفت: «اصلحك الله اباعبدالله، قد جاءك شر اهل الارض و اجرئهم علي دم وافتكهم؛ اي اباعبدالله! خداوند امور شما را اصلاح فرمايد، بدترين و گستاخترين شخص اهل زمين به سمت شما ميآيد. او اهل ترور است!» سپس ابوثمامه خود در برابر كثير ايستاد و گفت: «شمشيرت را به زمين بگذار» كثير گفت: «نه به خدا، كه اين بزرگواري نيست. من فقط پيامآورم، پس اگر به من گوش بدهيد، من آن پيامي را كه آوردهام به شما خواهم رسانيد، و اگر سر باز زنيد من برميگردم». ابوثمامه گفت: «البته من دسته شمشيرت را خواهم گرفت، پس بگو آن چه ميخواهي» كثير گفت: «نه به خدا قسم، نبايد دست به شمشيرم بگذاري»، ابوثمامه گفت: «بگو بدانم براي چه آمدهاي؟ تا من به جاي تو به او (امام حسين عليهالسلام) برسانم. من نميگذارم كه تو به (آن حضرت) نزديك شوي، تو فاجر هستي» پس از مشاجره لفظي، كثير به سوي عمر بن سعد بازگشت و او را از آن چه گذشته بود باخبر كرد، عمر سعد «قرة بن قيس تميمي حنظلي» را فرستاد و او با امام حسين عليهالسلام گفت و گو كرد.
حضرت در پاسخ او فرمودند: مردم شهرتان به من نامه نوشتند كه به سوي ما بيا، پس اگر آمدنم را ناخوش داريد بازميگردم(۹).
درسي كه ميتوان گرفت:
در روايت آمده است: المومن كيس؛ مومن زيرك است. چگونگي برخورد ابوثمامه شايسته قدرداني است؛ او با هوش سرشارش، جان امام عليهالسلام را از خطر نجات داد. اهل ايمان نبايد با تسامح و تساهل با مسائل رو به رو شوند. چنان كه در قرآن آمده است: (ودوا لو تدهن فيدهنون(۱۰)، كفار دوست دارند كه روغن مالي (مسامحه) كنيد و آنها نيز چنين كنند». غفلت، زيبنده مؤمن نيست.
توجه ابوثمامه به نماز جماعت در اول وقت
از ابومخنف نقل شده: روز عاشورا و نزديك زوال ظهر بود، «ابوثمامه» متوجه خورشيد شد كه از وسط آسمان در حال گذر است، ولي آتش جنگ برافروخته است، به امام حسين عليهالسلام گفت: «اي اباعبدالله! جانم فداي شما، من اين گروه را ميبينم كه به شما نزديك شدهاند. به خدا قسم، شما شهيد نخواهيد شد، تا اين كه من پيش از شما شهيد شوم - ان شاء الله - من علاقهمندم در حالي كه اين نماز را كه وقت آن فرارسيده است با شما به جاي آورم و خداي را ملاقات كنم» آنگاه امام سر به آسمان بلند كرد و فرمود: «ذكرت الصلاة، جعلك الله من المصلين الذاكرين، نعم، هذا اول وقتها؛ شما نماز را يادآوري كردي، خداوند تو را از نمازگزاران و اهل ذكر قرار دهد. آري اكنون اول وقت براي نماز است» پس از آن امام فرمود: «سئلوهم ان يكفوا عنا حتي نصلي(۱۱)؛ از آنها بخواهيد كه از (جنگ) با ما دست بردارند تا نماز را به جاي آوريم» در پاسخ «حصين بن تميم» گفت: «البته آن نماز از شما قبول نخواهد شد»(۱۲).
درسي كه ميتوان گرفت:
وقتشناسي در انجام دادن نماز آثار و بركات بسياري را به دنبال دارد؛ از جمله:۱. انسان مورد دعاي امام خود قرار ميگيرد تا خدا او را از نمازگزاران قرار دهد؛ ۲. از ذاكرين كه خدا را هماره ياد ميكنند به شمار آيد.
شهادت ابوثمامه الصاعدي
ابومخنف گزارش كرده: نماز تمام شده بود و ابوثمامه با امام نماز گزارده بود. او كه به امام حسين عليهالسلام عرض كرد:«اي اباعبدالله! من عجله دارم تا كه به دوستانم ملحق شوم.برايم ناخوشايند است كه بمانم و شما را تنها ببينم در حالي كه ياران شما كشته شده باشند»امام حسين عليهالسلام به او فرمود:«تقدم، فانا لاحقون بك عن ساعة؛ پيش رو كه ما به زودي به شما ملحق خواهيم شد» ابوثمامه وارد ميدان شد و نبرد سختي كرد تا آن كه مجروح شد، پسر عموي او «قيس بن عبدالله صاعدي» در سپاه ابنسعد حضور داشت. او با ابوثمامه دشمني ديرينه داشت و «قيس» با ابوثمامه درگير شد و او را به شهادت رساند. (۱۳).
ابوثمامه صاعدي در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيه مورد سلام قرار گرفته است. او در ظهر روز عاشورا نيز مورد دعاي امام حسين عليهالسلام قرار گرفته بود كه پيش از اين اشاره كرديم.درسي كه ميتوان گرفت: عاقبت دو پسر عمو به گونهاي بود كه يكي در اعلي عليين و ديگري در اسفل السافلين جاي گرفت و اين شايان تأمل است.
ادامه دارد...
------------------------------------------------------
پی نوشتها:
(۱)مثير الاحزان، ص ۶۶؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۵۶ و ۵۶۹
(۲) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۵۵؛ ابصار العين، ص ۶۶. گفتني است وي بنابر گزارش طبري با امام عليهالسلام شرط نمودند در صورتي كه امام ياران خود را از دست دادند، بتوانند از امام كنارهگيري كنند و امام به ايشان اجازه دادند، با توجه به اين كه ضحاك در اواخر درگيري و شهادت اصحاب امام عليهالسلام اعلام آمادگي نمود، و از طرفي شرط كردند در صورت شهادت اصحاب جدا شوند؛ اين گزارش مورد قبول نيست، چون در اين زمان امام ياري نداشتند كه با امام عليهالسلام اين شرط را بگذراند.
(۳) مقتل العوالم، ص ۸۵؛ اقبال مناقب مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۵
(۴) ابصار العين، ص ۱۱۹
(۵) ابصار العين، ص ۱۱۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۶
(۶) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۷۷
(۷) ابصار العين، ص ۱۱۹-۱۲۰
(۸) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۳۸
(۹) قال ابوعبدالله عليهالسلام: ان اهل مصركم كتبوا الي ان اقدم علينا فاما اذا كرهتموني انصرفت عنكم» تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۰-۴۱۱؛ الارشاد، ج ۲، ص ۸۴-۸۵
(۱۰) قلم، آيه ۹
(۱۱) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۹؛ ابصار العين، ص ۱۲۰
(۱۲) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۱.
(۱۳) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۵؛ سماوي، ابصار العين، ص ۱۲۱