اشاره
«زهير» مرد شريفي در بين قوم خود بود و در كوفه زيست ميكرد. او مردي شجاع بود و در جنگها، هماره به نامآوري شهرت داشت. (۱) .«زهير» فرزند «قين بجلي» از ياران رسول خدا بود؛ اما پس از رحلت پيامبر و بر اثر تبليغات وسيع «معاويه»، ميپنداشت كه امام علي عليهالسلام در ريختن خون «عثمان» سهيم بوده است. از اينرو نسبت به امام علي عليهالسلام و فرزندانش علاقهاي نشان نميداد. گفتهاند او نيز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت ميكرد؛ اما بر ما روشن نيست كه او تا كجا و چه مقدار از اهل بيت رويگردان بوده است. هر چه بود، او به دست سالار شهيدان حسين عليهالسلام در راه كربلا گام نهاد. (۲) او در اين راه جان خود را نثار كرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام عليهالسلام بود، به گونهاي كه امام او را به فرماندهي جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.او در وقت نماز ظهر -به امر امام - سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را براي احتياج، به سمت لشكر دشمن ميفرستاد. امام به او مأموريت سخن گفتن داد. مردانگي او در درگيري با آن قوم همراه بيش از اين گذشت. از اينجا به بعد قدري بيشتر از آن بزرگمرد حامي حسين عليهالسلام خواهيم گفت.
راهيابي به بارگاه دوست
كاروان امام به «زرود» رسيده بود، كاروانيان همه بارها را گشوده بودند تا قدري بياسايند. (۳) «زهير» از سفر حج به سمت كوفه بازميگشت. مقصد او با امام حسين عليهالسلام يكسان بود و وجود آب و آبادي او را آرام آرام به «زرود» كشانيده بود. از قضا امام حسين عليهالسلام هم در همان منطقه، نزديك خيمه «زهير» بار نهاده بود. زهير در طول سفر، خود را از حسين عليهالسلام و يارانش پنهان ميكرد تا مبادا او را به جهاد تكليف كنند؛ اما روز موعود فرارسيده بود. او با گروهي از بستگان و ياران بر سر سفره غذا نشسته بود كه ناگاه سفير امام سررسيد و زهير را فراخواند.زهير غافلگير و درمانده شده بود. همسر او زهير را از تحير به درآورد و گفت: «منزه است خدا، آيا پسر پيامبر كسي به سوي تو ميفرستد ولي تو او را بيپاسخ ميگذاري؟ برخيز تا دريابي ذريه پيامبر چه درخواستي دارد و سپس برگرد». زهير از جاي برخاست و به خدمت امام شرفياب شد. ابيمخنف نوشته: «دلهم» همسر زهير دختر «عمرو» براي من حكايت كرد، مدت زماني نگذشته بود كه زهير با سرعت و با صورتي شادمان به سوي يارانش بازگشت و دستور داد خيمهاش را جمع كنند و آن را به طرف خيمه امام حسين عليهالسلام و يارانش منتقل و در آنجا برپا كنند. سپس رو به من كرد و گفت: تو را طلاق دادم، به خويشان خود ملحق شو. دوست ندارم كه به سبب من به تو مصيبتي رسد، تنها خير شما را خواهانم.(۴)
درسي كه ميتوان گرفت:
جاي آن دارد كه همسران باوفا، خيرخواهي بر شوهران خود را از همسر باوفاي زهير بياموزند. او همسرش را به حق دعوت و در واقع، امر به معروف كرد. پس از كلام همسر «زهير» بود كه زهير از حيرت به درآمد و راه هدايت بر او هموار شد. بر دوستان و ياران نيز بايد اين گونه باشند. به حتم كسي كه ديگري را در خيري ياري رساند، در عمل نيك او شريك خواهد بود همان گونه كه اگر ديگري را در پي كاري نامطلوب و ناپسند تحريك سازد، به همان مقدار از آن گناه و معصيت را نصيب خود ساخته است.
دعوت زهير از خويشان
طبري ميگويد: پس از آن كه زهير به خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد و عزم ياري او را داشت، به خيمه خود بازگشت و به ياران خود گفت هر كه از شما دوست دارد در ياري فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آيد رخت بربندد وگرنه اين آخرين ديدار ماست. سپس او خاطرهاي چنين بيان كرد:در غزوه «بحر» و بنا بر گفته طبري بلنجر چون فاتح آن جنگ شديم و غنايم فراواني نصيب ما گشت، همه ما خوشحال و مسرور بوديم. هنگامي كه «سلمان فارسي» خشنودي ما را ديد گفت: «آيا شما به فتح و غنايمي كه خداوند نصيب شما كرده اين گونه خوشحالي ميكنيد؟
زهير و نخستين اعلان وفاداري
زهير به سپاه امام پيوسته بود. ابومخنف ميگويد: حر ميخواست هر كجا صلاح ديد امام و سپاهش را فرود آورد. او بين راه با امام برخورد كرده بود و امام سخن او را وقعي نمينهاد و به حركت ادامه ميداد. تا اين كه به «ذوحسم» رسيدند. امام در جمع خطبهاي ايراد فرمود: «ميبينيد كه بر ما چه پيش آوردهاند...» خطبه پايان يافت و زهير از جاي برخاست و به يارانش گفت:«آيا شما سخن ميگوييد يا اين كه من تكلم كنم»؟ گفتند: «تو بگو». پس حمد الهي گفت و درود بر او فرستاد و گفت: «قد سمعنا هداك الله يابن رسول الله مقاتلك، و الله لو كانت الدنيا لنا باقية، و كنا فيها مخلدين، الا ان فراقها في نصرك و مواساتك، لا ثرنا الخروج معك علي الاقامة فيها؛ (۵) اي پسر رسول خدا، سخنان شما را شنيديم، خدايت هدايت كند؛ به خدا سوگند، اگر دنيا براي ما باقي باشد و ما در آن هميشگي باشيم و تنها جدايي از آن در ياري و همراهي شما باشد، قيام در ركاب شما را بر هميشه زيستن در آن ترجيح ميدهيم».پس از آن، امام در حق او دعا فرمود و از خداوند برايش طلب خير كرد.درسي كه ميتوان گرفت: اين اولين خطبهاي است كه زهير در برابر امام خواند و هدف خود - پايمردي و ثبات قدمش - را بيان داشت. آري او حيات هميشگي داشتن را با حمايت از امام برابر نميداند؛ بلكه حمايت از امام را مقامي بلندتر و رفيعتر ميداند.
آمادگي زهير براي جهاد
امام حسين با بيعتشكني مردم كوفه روبهرو شده بود. عزم بازگشت كرد تا از درگيري با سپاه بيشمار يزيد بپرهيزد. رو به حر بن يزيد رياحي كه از فرماندهان سپاه ابنسعد بود كرد و فرمود: «دعنا ننزل في هذه القرية؛ بگذار به اين دهكده فرود آييم». مرادشان «نينوا»، «غاضريات» يا «شفيه» بود. اما حر پيشنهاد امام را نپذيرفت. (۶) .زهير به امام عرض كرد: «يابن رسول الله، ان قتال هولاء اهون علينا من قتال من ياتينا من بعدهم فلعمري لياتينا ما لا قبل لنا به؛ اي پسر پيامبر خدا، جنگيدن با اين گروه، بر ما آسانتر از آن سپاه بيكراني است كه بعد از اين بر ما فرود خواهد آمد. به جانم قسم سپاهي در برابر ما فرود خواهد آمد كه بيكران است».امام فرمود: «ما كنت لابدأهم بقتال؛ من هرگز شروعكننده نبرد با اينها نخواهم بود». زهير راه ديگري را پيش نهاد و گفت: «سربنا الي هذه القرية حتي تنزلها فانها حصينة و هي علي شاطيء الفرات؛ با ما حركت كن تا به سوي اين قريه حركت كنيم و در آن جا فرود آييم كه اين منزلگاه در نزديكي فرات و محل امني است؛») آنجا جاي مناسبي براي كارزار بود، بدين سبب كه درگيري دشمن با اصحاب حسين عليهالسلام تنها از يك طرف امكان ميداشت (امام فرمود: «نام آن چيست»؟ زهير پاسخ داد: «عقر» امام فرمود: «نعوذ بالله من العقر؛ از عقر به خدا پناه ميبرم» سپس امام عليهالسلام در همان منزل فرود آمدند.(۷)
درسي كه ميتوان گرفت:
روشن است كه زهير تلاش داشته در مشكلات امام را ياري رساند و به بهترين گونه به اهداف عالي خود دست يابد.
تجديد بيعت با امام در روز دوم محرم
روز دوم محرم سال ۶۲ امام با ياران خود به كربلا رسيد. (۸) پس از اين كه خطبهاي خواندند و از بيوفايي مردم و بيديني آنها خبر دادند، آمادگي خود را براي مرگ و زير سلطه ستمگران نرفتن بيان فرمود. بعضي از ياران از جاي برخاستند و آمادگي خود را اعلام كردند. از جمله آنها زهير بود كه پيش از همه تجديد بيعت كرد:سمعنا يابن رسول الله مقالتك، و لو كانت الدنيا لنا باقية و كنا فيها مخلدين لاثرنا النهوض معك علي الاقامة فيها؛(۹) اي فرزند رسول الله گفتارتان را شنيديم، اگر دنيا براي ما ماندني و هميشگي باشد، قيام همراه با شما را بر هميشگي زيستن ترجيح داديم.
خطبه و احتجاج زهير در روز نهم
روز پنج شنبه نهم محرم، پس از عصر بود. ابومخنف گزارش كرده: در اين هنگام امام حسين عليهالسلام جلوي خيمه خود نشسته بود، تكيه به شمشير خود داشت و سر را بر زانو نهاده، و در حالت بين خواب و بيداري بود. پس زينب عليهاالسلام به او نزديك شد و گفت: «يا اخي! اما تسمع الاصوات قد اقتربت؛ اي برادر آيا صداها را نميشنوي كه به ما نزديك شده است» پس از آن شمر فرياد برآورد: «يا خيل الله! اركبي و ابشري بالجنة؛ اي لشكر خدا! سوار شويد، شما را به بهشت بشارت باد» ابالفضل عليهالسلام به امر امام عليهالسلام با بيست نفر از ياران چون حبيب و زهير، رهسپار ميانه ميدان شدند تا از اوضاع اطلاع يابند. دشمن گفت: «امر امير است كه يا به فرمانش در آييد يا آماده جنگ شويد» عباس به سوي برادر بازگشت و از ياران همراه خود خواست كه شتاب نكنند و آن قوم را موعظه كنند، تا او به سوي اباعبدالله الحسين عليهالسلام بازگردد و از امام كسب تكليف نمايد.زهير پس از حبيب، در پاسخ «عزرة بن قيس» هنگامي كه به حبيب گفت: «هر چه ميتواني از خود تعريف كن» اين گونه گفت: «ان الله قد زكاها و هداها فاتق الله يا عزرة، فاني لك من الناصحين أنشدك الله يا عزرة ان تكون ممن يعين الضلال علي قتل النفوس الزكية؛ خداوند حبيب را پاك قرار داده و هدايت كرده است. اي عزره! از خدا بترس، من خيرخواه تو هستم. تو را به خدا سوگند ميدهم تو از كساني نباشي كه با كشتن جانهاي پاك، گمراهي و ضلالت را حمايت كني». عزره در پاسخ گفت: «اي زهير! تو نزد ما از شيعيان اهل اين بيت نبودي، تو تنها بر اعتقاد و رأي عثمانيها مشي ميكردي» زهير گفت: «آيا اين كه اكنون در اين جايگاه قرار گرفتهام، خود دليل اين نيست كه از آنها هستم؟ آگاه باش! به خدا قسم، هرگز نه نامهاي به سوي حسين نوشتهام، و نه هرگز كسي را به عنوان پيامرسان به خدمتش گسيل داشتهام، و هرگز او را وعده ياري ندادهام. آري، تنها در راه با او برخورد كردهام. وقتي او را ديدم ياد رسول الله صلي الله عليه و آله و مقام و منزلتي كه حسين نزد او داشت افتادم و دانستم كه دشمنش و حزب شما چگونه به استقبال او ميآيد. از اين رو بر خود لازم ديدم كه او را ياري كنم و از حزب او باشم و جانم را براي حفظ جانش فدا سازم؛ چون ديدم كه شما چگونه حق رسول و فرستاده او (مسلم بن عقيل) را ضايع و تباه ساختيد (۱۰) و به استقبال فرزند پيامبر و خاندان و اهل بيت او و بندگاني از اهالي اين شهر آمدهايد تا آنها را به قتل رسانيد، در حالي كه آنها بندگاني عبادتپيشه و شبزندهدار، سحرخيز، و فراوان به ياد خدايند» عزره بن قيس در پاسخ گفت: «هر چه ميتواني از خود تعريف كن». (۱۱) .عباس بن علي عليهالسلام سررسيد و آن شب مهلت خواست. آنها پس از مشورت مهلت دادند و ياران حسين عليهالسلام بازگشتند.(۱۲)
درسي كه ميتوان گرفت:
نكته اينجاست كه ديگران نيز ميدانستند، زهير از شيعيان نبوده، اما تأمل در سخنان او، روشن ميسازد كه او به خوبي امام و سپس ياران شبزندهدارش را شناخته، به ديگران ميشناساند.
زهير و حمايت از امام حسين در شب عاشورا
پس از سخنان امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا و برداشتن بيعت خود از گردن همگان، عباس بن علي عليهالسلام و ديگران از اهل بيت عليهمالسلام و نيز ياران بزرگ آن حضرت چون «مسلم بن عوسجه»، «سعيد بن عبدالله» و «زهير» به حمايت از امام از جاي برخاستند و با او تجديد ميثاق كردند. زهير در پاسخ به امام خود اين گونه گفت:«و الله لوددت اني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتي اقتل علي هذه الف مرة و ان الله عزوجل يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن انفس هولاء الفتيان من اهل بيتك؛ (۱۳) به خدا قسم، دوست دارم كه كشته شوم، سپس برانگيخته شوم و تا هزار بار ديگر كشته و زنده شوم تا بدين سبب از جان شما و جوانان اهل بيت شما بلا به دور ماند.
درسي كه ميتوان گرفت:
شناخت حقيقي مقام بلند امامت و ولايت چنان شهامت و رشادت را برميانگيزاند كه فرد، پذيراي هزاران شهادت براي ماندگاري ولي خود خواهد شد.
احتجاج زهير با سپاه كوفه در صبح عاشورا
صبح عاشورا فرارسيد. امام خود بارها با مردم كوفه سخن گفت تا دلهاي آماده را به سوي حق متمايل سازد. از اين گذشته، امام عليهالسلام به اصحاب بزرگ خود نيز دستور ميفرمود تا مردم را به حق دعوت كنند و كلام درست را عريان و بيپيرايه بگويند. از آن جمله، زهير بود كه غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر كوفيان قرار گرفت. زهير خطبهاي ايراد كرد و مردم را به ياري پسر دختر پيامبر فراخواند. سپاه ابنسعد به او اهانت كردند و عبيدالله بن زياد را مدح و براي او دعا كردند. زهير گفت: «البته فرزند فاطمه عليهاالسلام بر محبت، مودت و ياري سزاوارتر است».شمر - پسر ذي الجوشن - تيري به جانب زهير پرتاب كرد و فرياد برآورد: «ساكت شو!» زهير در پاسخ او گفت: «اي پسر آنكه به پاشنهي پاي خود ادرار ميكرد، هرگز چون مني با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا كه تو حيواني بيش نيستي. به خدا سوگند، گمان ندارم كه تو به دو آيه از قرآن بتواني حكم كني. پس تو را به ذلت و خواري روز قيامت و عذاب دردناك آن مژده ميدهم». شمر گفت: «البته همين ساعت خدا تو و مولايت را خواهد كشت» زهير گفت: «آيا مرا از مرگ ميترساني؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسين) براي من محبوبتر از هميشه زيستن با شماهاست». پس از آن به سپاه كوفه روي كرد و با فريادي بلند گفت: «اين شخص سبك و خواركننده و امثال او، شما را در دينتان فريب ندهد. پس به خدا سوگند قومي كه خون ذريه او و اهل بيتش را بريزد، و بجنگد با ياران آنها و كساني كه از او و اهل بيتش دفاع نميكنند به شفاعت محمد صلي الله عليه و آله نميرسد». ناگهان مردي از ياران حسين عليهالسلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده: «اقبل، فلعمري لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ في الدعاء، لقد نصحت لهولاء و ابلغت، لو نفع النصح و الابلاغ؛ بازگرد، به جانم قسم، همان گونه كه مؤمن آل فرعون قومش را نصيحت كرد و در دعوت آنها بسيار تلاش كرد، تو هم دعوت كردي و خيرخواهي نمودي، اگر نصيحت و ابلاغ نفعي داشته باشد!» (۱۴)
خطبه زهير پيش از پيكار
زهير به ميدان آمد و خطبه شگفتي ايراد كرد. او مردم را به ياري پسر دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فراخواند و گفت:«اي اهل كوفه! من شما را از عذاب خداوند سخت بيم ميدهم. البته حق مسلمان بر برادر مسلمانش اين است كه او را خيرخواهي و نصيحت كند. ما اكنون با هم برادريم و بر يك دين استواريم؛ تا هنگامي كه بين ما و شما شمشيري قرار نگرفته است، شايستگي نصيحت داريد؛ اما هنگامي كه شمشير بين ما واقع شد، ديگر حريمي نگه داشته نميشود و شما امتي هستيد و ما امتي ديگر. آري، خداوند ما و شما را به ذريه پيامبرش محمد صلي الله عليه و آله و سلم امتحان كرد تا ببيند چه ميكنيم. ما شما را به ياري آنها فراميخوانيم و به ذليل كردن ستمگريهاي عبيدالله ابن زياد دعوت ميكنيم. به تحقيق، شما در دوران حكومت آن دو (زياد و ابنزياد) جز بدي از آن دو نديدهايد. آن دو، چشمان شما را در آورده، دست و پاي شما را قطع كرده، شما را مثله كرده و بر شاخههاي خرما آويختهاند. بزرگان شما چون حجر بن عدي و يارانش را و هاني بن عروه را كشتهاند».ابومخنف گفت: يزيديان در پاسخ، او را دشنام دادند و با مدح و ثناي عبيدالله ابن زياد و پدرش (زياد بن ابيه) سرسپردگي خويش را به او ابراز داشتند. مردم گفتند: «پيوسته با مولاي تو و تمام كساني كه او با او هستند ميجنگيم تا اين كه او و اصحابش را تسليم عبيدالله ابن زياد كنيم» زهير گفت: «عباد الله! ان ولد فاطمه عليهاالسلام احق بالود و النصر من ابنسمية؛ بندگان خدا، به حقيقت فرزند فاطمه عليهاالسلام براي عشق ورزيدن و محبت و ياري كردن سزاوارتر از پسر سميه است». (۱۵)
درسي كه ميتوان گرفت:
اين مناظره، به روشني رويارويي حق و باطل را آشكار ميسازد و در آن چند نكته نهفته است: ۱- با گفت و گو بايد از مخاصمه و كشتار جلوگيري كرد؛ چرا كه بسياري از جنگها و جنگافروزيها زاييده جهالت و ناداني است؛۲. تا آتش جنگ به پا نشده و كسي كشته نشده، در ابلاغ و نصيحت بايد به كمال، كوشيد؛ ۳. اگر سخنان انسان بر منطق استوار باشد، ماندگار و زيبنده اهل تقوا و سداد است؛۴. دقت در سخنان زهير اهميت بسيار دارد؛ زيرا كه امام آن را ابلاغ (رسا) و نصح (خيرخواهي) دانستهاند؛ ) ۵. دشمن اسلام هماره بيمنطق است و تنها تهديد ميكند و نكاتي كه پيش از اين بر او خوانده شده، ديكتاتورمآبانه درخواست ميكند.شيوه مسلمان در دعوتش بايد چنان باشد كه قرآن ميگويد: «(ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم باللتي هي احسن) (۱۶) ؛ مردم را با بيان حكيمانه و پندي نيكو و بهترين جدال به سوي پروردگارت دعوت كن» البته اگر گروهي به استكبار و سركشي برخاست، مسلمانان بايد بااو بجنگند تا اين كه آن گروه را به جاي خود بنشانند: «(و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلا، فاصلحوا بينها و ان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفييء الي امر الله)؛ (۱۷) اگر دو دسته از مؤمنان با يكديگر درگير شدند بكوشيد، كه بين آنها صلح برقرار سازيد، و اگر يكي از آن دو ستمكاري را پيش گرفت با او بجنگيد تا به حكم خدا گردن نهد» امام حسين عليهالسلام و ياران عزيزش از هر مسلمان ديگري خود را به پيروي از قرآن سزاوارتر ميديدند. از اين رو در بيداري آن جنگافروزان تلاش ميكردند تا شايد آنها متوجه اشتباه خود و تسليم خداوند شوند، البته چنين نشد و مسلمانان هم امام را ياري نكردند. زهير پسر قين رضي الله عنه از آن معدود بزرگاني بود كه در اين امر كوتاهي نكرد و پيشاپيش سپاه كوفه به ارشاد و بيداري آنها پرداخت.
باخبر شدن زهير از شهادت حسين
امام باقر عليهالسلام فرمود: ابراهيم بن سعيد و كان مع زهير بن القين حين صحب الحسين عليهالسلام كما اخبر قال: قال الحسين عليهالسلام له: يا زهير، اعلم ان هاهنا مشهدي و يحمل هذا - و اشار الي رأسه من جسده - زحر بن قيس، فيدخل به علي يزيد يرجوا نواله فلا يعطيه شيئا(۱۸) ؛ ابراهيم بن سعيد همراه زهير بن قين بود، اين دو امام را همراه شدند. او نقل كرد امام حسين عليهالسلام به زهير فرمود: بدان كه اين جا محل شهادت من است و زحر بن قيس سرم را - و اشاره به سر مباركش فرمود - از اينجا حمل ميكند و به نزد يزيد ميرود، به اميد آن كه به او گرده ناني عنايت كند، ولي يزيد به او هيچ عطا نميكند.
زهير و دفاع از خيمهگاه امام
بنا به گزارش ابومخنف از قول حميد بن مسلم: در روز عاشورا شمر با نيزه به خيمههاي امام حملهور شد و آتش خواست تا خيمهها و اهل آن را به آتش كشد. در اين هنگام اهل حرم از خيمهها بيرون دويدند و صداي گريه و شيون اطفال بلند شد. ناگهان امام فرياد برآورد: «يابن ذي الجوشن! انت تدعوا بالنار لتحرق بيتي علي اهلي؟ حرقك الله بالنار؛ (۱۹) اي پسر ذي الجوشن! تو آتش طلب ميكني كه خانه (خيمه) مرا در حالي كه اهل من در آن هستند بسوزاني؟ خداوند تو را به آتش بسوزاند» شبث ابن ربعي (فرمانده پيادهنظام سپاه عمر سعد) شمر را به سبب نيت پليدش ملامت كرد.(۲۰) .پس از آن زهير با ده نفر از ياران خود بر آنها تاخت و آنها را از خيمهها دور كرد. (۲۱) در اين درگيري زهير «اباعزة ضبائي» و عدهاي از ياران و خويشان شمر را به هلاكت رسانيد. چون درگيري جدي شد، عدهاي از مردم نيز به اينها ملحق شدند (۲۲) تا ياري رسانند؛ اما او با همه به مبارزه پرداخت تا بيشتر آنها كشته شدند و زهير با لطف خداوند به سلامت بازگشت. (۲۳)
درسي كه ميتوان گرفت:
خلقت ملائك به گونهاي است كه كه تنها حاكم آنها، عقل است و از شهوت، غضب و نفسانيت بهره ندارند؛ در برابر ملائك، حيوانات قرار گرفتهاند كه تنها غضب، نفسانيت و غزائر بر آنها حاكم است. در هر حال نه ملك از سير و برنامه طبيعي خود خارج خواهد شد و نه حيوان كاري برخلاف غريزه يا بر مبناي خرد انجام خواهد داد. تنها انسان است كه نيروي عقل و شهوت در او جمع است. او با انتخاب و اختياري كه خداي تعالي به او ارزاني كرده ميتواند از «اسفل السافلين» تا «اعلي عليين» را در پرتو تلاش و لطف خداوندي طي كند. كوتاهنظري بر راهيافتگان به مقام انساني در كربلا و نيز به آن انساننماها كه از حيواني پستترند، حقيقت را بر انسان آشكار ميسازد.اصحاب امام حسين عليهالسلام كه به گفته امم تاريخ چنين ياراني به خود نخواهد ديد، پندآموز سالكان راه حق است.
زهير و نماز امام
زهير به همراه «سعيد بن عبدالله حنفي» به فرمان امام كه فرمود: «پيش روي من بايستيد تا نماز ظهر را به جاي آورم». سپر جان حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام شد. او تا پايان نماز از امام محافظت كرد.
شعار حماسي زهير
به روايت ابيمخنف، شهادت زهير پس از حبيب بن مظاهر بود. در اين هنگام، آثار شكستگي بر چهره امام عليهالسلام هويدا شد. زهير كه پس از سليمان (پسر عمويش) عازم ميدان جهاد و نبرد شده بود، دستهايش را بر دوش حسين عليهالسلام نهاد و در قالب اشعاري اذن جهاد خواست. امام فرمود: «من هم به دنبال تو، رسول الله و اميرالمؤمنين را ملاقات خواهم كرد». (۲۴) .او در حين مبارزه اين ابيات را ترنم ميكرد:«انا زهير و انا ابنالقين اذودكم بالسيف عن حسينان حسينا احد السبطين من عترة البر التقي الزينذاك رسول الله غير المين اضربكم و لا اري من شين (۲۵) من زهير پسر قين هستم، با شمشير خود از حريم حسين دفاع ميكنم؛حسين يكي از دو نواده رسول است، از خانداني كه نيكي و تقوا زينت آنهاست؛و اكنون او فرستاده پاك خدا از دو نسل نبوي است، و من شما را ميكشم و عيب نميدانم».درباره رزم او گفتهاند: «و قاتل قتالا شديدا؛ (۲۶) او مبارزهاي سنگين را آغاز كرد» بنابر نقل راويان از جمله «محمد بن ابيطالب» او صد و بيست نفر از شجاعان كوفه را از دم تيغ گذراند. (۲۷) درباره شهادت او گفتهاند: فشد عليه كثير بن عبدالله الشعبي و مهاجر بن اوس التميمي، فقتلاه؛ (۲۸) دو نفر از سپاهيان ابنسعد به نامهاي كثير و مهاجر، پس از نبرد سختي او را به شهادت رساندند.
شهادت و دعاي امام به زهير
امام حسين عليهالسلام با مشاهده نعش ياور خود، در حالي كه ايستاده بود فرمود: «لا يبعدنك الله يا زهير، و لعن الله قاتليك، لعن الذين مسخوا قردة و خنازير؛ (۲۹) اي زهير خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند كشندگان تو را لعنت كند، (چون بنياسرائيل) كه به شكل بوزينهگان و خوكان درآمدند». در زيارت ناحيه مقدسه اين گونه آمده است: «السلام علي زهير بن القين البجلي القائل للحسين عليهالسلام و قد اذن له الانصراف له:لا والله لا يكون ذلك ابدا اترك ابن رسول الله صلي الله عليه و آله، آله اسيرا في يد الاعداء و انجدنا؟ لا اراني الله ذلك اليوم؛سلام بر زهير فرزند قين بجلي، آن كه چون امام به او اجازه بازگشت دادند در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند، هرگز فرزند رسول الله را كه درود خدا بر او و آل است، تركنخواهم كرد. آيا فرزند رسول را در حالي كه اسير در دست دشمنان است رها كنم و خود را رهايي بخشم؟ خداوند آن روز را بر من نياورد». (۳۰)
درسي كه ميتوان گرفت:
رفتار آدمي نخست به شكل «حال» (۳۱) است. بدين گونه كه براي انجام دادن آن بايد تلاش كرد تا با دقت كامل، به مرحله عمل برسد؛ ولي بر اثر تكرار و ممارست آرامآرام انجام دادن آن عمل در شخص به شكل «ملكه» (۳۲) درميآيد. در اين صورت آن رفتار به سادگي و به محض تصميم از شخص سر ميزند؛ مثلا كسي كه روزهاي اول رانندگي خود را ميگذراند، رفتار رانندگي او «حال» خواهد بود، ولي راننده كهنهكار «ملكه» رانندگي را داراست. رفتار آدمي هنگامي كه بر جان و روح او نشست، شكل باطني متناسب با خود را ميسازد. شكل واقعي در رفتار و نيات او تجلي مييابد و او را از انسانيت مياندازد و به اشكال متناسب با رفتارش درميآورد. اين نكته بارها در قرآن و روايت و نيز در كشف و شهود اهل عرفان آمده است. (۳۳) آن كه ديگران را بازي ميدهد، در واقع چون ميموني است كه خود نميداند و آنكه شهوتراني حرامخوار است چون خوكي است كه با كنار رفتن پردهها حقيقت او بر همگان آشكار ميشود، چنان كه انسان متكبر در واقع مورچهاي است كه به زير دست و پا ميرود؛ او در واقع كوچكي است كه احساس بزرگي ميكند. امام كه هر چيز ناپيدا بر او عيان و آشكار است و او به واقع «عين الله الناظرة» (چشم بيناي الهي) و «اذنه الواعيه» (گوش شنواي خداوند) است، آن قوم را چون بوزينگان و خوكاني ميديد كه از رحمت خداوند دور افتادهاند.
ادامه دارد...
------------------------------------------------------
پی نوشتها:
(۱) ابصار العين، ص ۱۶۲
(۲) مقتل الحسين مقرم، ص ۹۱
(۳) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۰۷
(۴) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۶-۳۹۷؛ الارشاد، ج ۲، ص ۷۲ و ۷۳؛ ابصار العين، ص ۱۶۲
(۵) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۶. بلنجر از شهرهاي تركستان امروزي و بلاد روم قديم است. (ابصار العين، ص ۱۶۲)
(۶) الارشاد، ج ۲، ص ۷۳
(۷) اذا ادركتم سيد شباب آل محمد فكونوا اشد فرحا بقتالكم معه بما اصبتم اليوم من الغنانم. ابصار العين، ص ۱۶۲
(۸) الارشاد، ج ۲، ص ۷۳؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۲۷۷؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۷
(۹) طبري، تاريخ، ج ۳، ص ۳۰۷ به نقل از سماوي، ابصار العين، ص ۱۶۲
(۱۰) اينجا حر نامه ابنزياد را دريافت كرده بود و در پاسخ گفت: «نه به خدا قسم قدرت (پذيرش اين پيشنهاد را) ندارم، چرا كه ابنزياد جاسوس بر من نهاده است». ابصار العين، ص ۱۶۳
(۱۱) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۹. ابصار العين، ص ۱۶۳
(۱۲) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۹
(۱۳) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۳۳
(۱۴) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷
(۱۵) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۵۶
(۱۶) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷
(۱۷) مقتل الحسين مقرم؛ ر ك الارشاد، ج ۲، ص ۹۲؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷؛ ابصار العين، ص ۱۶۴
(۱۸) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۴؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۶-۴۲۷
(۱۹) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۶
(۲۰) نحل، آيه ۱۲۵
(۲۱) حجرات، آيه ۹
(۲۲) دلائل الامامه، ص ۷۴
(۲۳) ابصار العين، ص ۱۶۶
(۲۴) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۸-۴۳۹
(۲۵) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۹
(۲۶) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۹
(۲۷) ابصار العين، ص ۱۶۶
(۲۸) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۶
(۲۹) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۰۹. مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۰
(۳۰) مثير الاحزان، ص ۶۵
(۳۱) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۶
(۳۲) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۱
(۳۳) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۰؛ بحارالانوار، ج ۴۵:، ص ۲۶